من دو مورد از عجایب دنیا را با چشم خود دیدهام: یکی هنداونهای بسیار بزرگ بود.
زمانی در بوتهزارهای اطراف شهر مشهد، هنداونهای را دیدم که ارتفاعش بیش از یک متر بود. اگر پنجاه نفر مشغول خوردن این هندوانه میشدند، باز هم تمام نمیشد و از آن باقی میماند. تقریبا چهل سال پیش، چنین هندوانه عظیمی را دیدم. اما قبل از آن را به یاد نمیآورم که چنین مورد عجیبی را مشاهده کرده باشم. هندوانهای در این اندازه بزرگ، برایم عجب بود. مورد دوم، ریش و محاسن بسیار بزرگ یکی از اهل حق بود. من از کودکی چهرههای فراوانی را دیدهام، اما بعضی چهرهها واقعا دیدنی است. معمولا طالبان ریشهای بلندی دارند؛ آنقدر که آن را گاهی در جیبشان قرار میدهند. سی تا چهل فرقه درویشی را نیز در این مورد به یاد میآورم. من در مورد فرقههای درویشی بسیار کنجکاو و حساس بودم و روی آنها و عقاید و سنتها و آدابشان تحقیق کردهام. این ماجرا مربوط به اوایل انقلاب است. در یک جلسه قرار بود آخوندها و مرشدها شرکت کنند و با هم بحث و گفتگو کنند. به آنها گفتم در همین جلسه بحث کنید و دعوای خود را به میان مردم نبرید و در جامعه آشوب نکنید. در واقع، مردم را مخاطب خویش قرار ندهید. شما مرشد هستید و غیب میدانید، اگر دعوا دارید، با کتککاری با خودتان، آن را رفع و رجوع کنید و امنیت روانی و فکری مردم را از بین نبرید. خلاصه اینکه ما برای درویشها، گرم و مؤثر برای تشکیل این جلسه مناظره و شرکت در آن سخن میگفتیم و به طور کامل، آنها را تحت تأثیر قرار داده بودیم. گفتم وقتی به میان مردم میروید، نبایستی سخن از دین، درویشی، آخوندی، اهل حق و مانند اینها بگویید. درست مطلب این است که تمام قشرها و گروهها اهل حق هستند. اهل باطل صدام حسین است که در خارج از مرز ایران زندگی میکند. دقیقتر بخواهم بگویم، این جریان مربوط به اوایل جنگ تحمیلی میشود. ده تا بیست فرقه درویشی در آن جلسه حضور داشتند. من برایشان بسیار داغ و جنجالی سخن میگفتم و از هر دری حرف میزدم. این مسأله برای آنها نیز بسیار خوشایند بود. از عرفان نیز برایشان سخن میگفتم و به قول خودم، دوغ عرفان را برایشان سرکشیدم. آنها بسیار تحت تأثیر قرار گرفته بودند و حرفهای من، برایشان جالب و شنیدنی بود. اگر ادعایی میآوردم، آنها بهراحتی ادعای مرا میپذیرفتند. در واقع، درویشها آدمهای سادهانگار و بیچارهای بودند؛ آدمهایی خوب و ساده. آنها طرفدار مردم و درصدد جلب نظر افراد جامعه بودند. بعضی از مراجع، حکم به نجاست دراویش کرده بودند. ما چنین فتواهایی را نادرست میدانستیم و گفتیم دراویش پاک هستند و این بعض مراجع، فتوای بیهوده دادهاند. هیچ دلیلی بر نجاست دراویش وجود ندارد. دراویش اهل حقند؛ یعنی عشق و محبت زیادی نسبت به امام علی علیهالسلام دارند. پس ما نیز اهل حقیم. خداوند تمام آنها را مشمول غفران و رحمتش قرار دهد. من برایشان سخن میگفتم که ما همه اهل حقیم و اهل باطل در واقع، صدام حسین است که خارج از مرز ایران زندگی میکند. ما همه اهل حق و علی اعلایی هستیم. آنها خود را علیاللهی معرفی میکردند. گفتم عبارت علی اللهی را به علی اعلایی تغییر دهید. شما در مورد امام علی با ما اشتراکاتی دارید. ما همگی علی اعلایی هستیم، فقط اشتباهی لفظی رخ داده است. خلاصه اینکه در آ جلسه، دعوا و اختلافات به پایان رسید. متأسفانه درویشها به میان مردم میرفتند و سخن میگفتند و دعوا و کتککاری راه میانداختند. حتی مسجد شیعیان را سنگسار کرده بودند و متأسفانه مسجد، تخریب شده بود و درویشها، آسیبهای جدی به مسجد وارد کرده بودند. من آنها را نصیحت کردم که میان افراد فقیر جامعه، دعوا و اختلاف راه نیندازید. همیشه و در هر زمانی، اختلافات فکری و عقیدتی وجود داشته است، عدهای چپگرا بودهاند و عدهای راستگرا، عدهای اخباری بودند و عدهای اصولی، عدهای عارف بودند و عدهای اهل فلسفه و اندیشههای فلسفی.