چندین سال است که درس خارج فلسفه را تدریس می‌کنم به این هدف که روزی چند خردمند و دانا، مطالب آن را تحقیق و بررسی کنند.

اگر این مطالب، به‌درستی عرضه شود، وضعیت علم الهی و خداشناسی تغییر می‌کند. تا به امروز که شده این مطالب در حوزه علمیه تدریس شود و الحمدلله، اعتراضی متوجه من نبوده است برای این است که سخنان درهم است و متوجه نظام نهفته در مطالب نیستند، ولی اگر مثلا راجع به موضوع تحریف سخن بگویم، سریع اعتراض می‌کنند و با تیغِ حرفها و گاه تیغ سرنیزه به من حمله می‌کنند؛ زیرا این موضوع را به زعم خود می‌شناسند. در ابتدا مطالبی را بیان کردم که اعتراضی نشد؛ البته به همین دلیل که گفتم. این مطالب، بسیار به‌روز، مدرن و علمی است. متأسفانه، در حوزه‌های علمیه، نوگرایی روشمند و منطقی میدان ندارد و حوزه‌ها به آفت کتاب‌محوری مبتلاست. اگر من اعلام کنم می‌خواهم علمی را تدریس کنم، سریع می‌پرسند چه کتابی می‌خواهی تدریس کنی تا بتوانیم در اعلانات خود از آن بگوییم یا به شما فضا و مدرس دهیم و من مجبور می‌شوم کتابی را به دست گیرم تا دست‌کم بتوانم حرف‌ها و نظریات خود را بیان کنم. اما باز هم در مورد کتاب، سؤال می‌کنند. اگر بگویم می‌خواهم و دوست دارم، می‌گویند این شخصی عادی است و سراغی از من نمی‌گیرند. در واقع، باید برای مطالبی که می‌خواهم بیان کنم، از آن‌ها عذرخواهی کرده و اجازه بگیرم. وقتی خارج فلسفه را تدریس می‌کردم، خبرش در مراکز علمی پیچیده و آوازه‌اش بلند شده بود که استاد از ابن‌سینا اشکال می‌گیرد و بر فلسفه ملاصدرا و شیخ اشراق خرده‌ها می‌گیرد. بعضی‌ها می‌گویند این دیگر چه کسی است که از فلسفه ابن‌سینا اشکال می‌گیرد در حالی که فلسفه عقلی است و در همه دوره‌ها ثابت است. برخی گفتند بهتر است شما را استتار کنیم. یکی از شاگردانم در مورد من آن هم در حضور درویش‌های کهنسال و صاحب موقعیت اجتماعی بالا که از مراشید بودند بسیار اغراق می‌کرد. او در یکی از استان‌ها که محل زندگی درویش‌ها بود به قتل رسید. از من خواستند بر جنازه او نماز میت بخوانم. در فرودگاه، جمعیت زیادی به استقبال ما آمده بودند. درویش‌ها شمایلی مانند نوح و شعیب و یونس و ادریس داشتند اما من طلبه‌ای معمولی و بسیار جوان با ساکی مسافرتی، مانند فردی عادی از هواپیما خارج شدم. آن دروایش باطمطراق یکه خوردند که این شخص، آن عالمی است که سلطان درگذشته آنان می‌گفت. همگی دچار شک و تردید شده بودند. من علم روان‌شناسی را به خوبی می‌دانم و می‌گویم که تخصصم روان‌شناسی است. متوجه شدم وضعیت، نابسامان است و فضا برای حضور من مناسب نیست. در این سفر، کسی همراهم نبود و تنها بودم. من امام جواد را یاد کردم. گمان می‌کرده‌اند سن من باید هفتاد یا هشتاد سال باشد که هواپیمایی را برای سفرم، رزرو و قرق کرده‌اند و با عساکر فراوانی آمده‌ام. آن جماعت، با عصاهایشان راه افتادند، ولی با شخصی عادی مواجه شده بودند: این شخص، خیلی معمولی و ساده است. من نماز میت را اقامه کردم. عقاید عارفانی مثل بایزید بسطامی و منصور حلاج را معرفی کردم و آن‌ها را با خود همراه کردم. الحمدلله رب العالمین. بله، من حرف‌های خاص و ویژه‌ام را در خارج از حوزه علمیه مطرح می‌کنم. در این حوزه، بحث‌هایی عادی و ساده مطرح می‌شود، ولی بحث‌هایی که در مراکز تخصصی با اهل آن مطرح می‌کنم، بسیار به‌روز و مدرن است.

بعضی روزها، در نیمه تدریسم در حوزه، احساس خستگی می‌کنم. می‌گویم، خدایا! آیا مطرح کردن این بحث‌ها فایده‌ای دارد؟ گفتن این حرف‌ها، چه سودی دارد؟ فقط، باعث خستگی و اذیت طلبه‌ها می‌شود. گاهی، بعضی حرف‌ها را نمی‌گویم و گاهی، مطلب را تغییر می‌دهم. نتیجه این‌که درس‌هایی که در حوزه علمیه خوانده می‌شود قابل نقد است و بدتر این‌که فضا آن‌قدر آزاد نیست که بشود نقد آن را ارایه داد و همان‌طور که دیده می‌شود با ساتور سانسور و تیزی بند و بست و تعطیل مواجه می‌شود. اما حرفی که برای شما دارم این است که ما باید فرهنگ حاکم بر حوزه‌های علمیه را تغییر دهیم. بعضی طلبه‌ها می‌گویند خواندن کتاب‌هایی که در حوزه علمیه تدریس می‌شود، برای ما نتیجه‌ای ندارد. ما فقط می‌خوانیم. در نهایت، چه نتیجه و سودی به دنبال دارد؟ می‌گویند، فایده و ویژگی این درس‌ها چیست؟ بنابراین ما در ابتدا، باید سیستم فکر و اندیشه‌مان را اصلاح کنیم. البته این امر، صرفا با تغییر کتاب‌های درسی میسر نمی‌شود. بارها گفته‌ام که کتاب در حوزه علمیه نباید اصل و محور باشد به‌گونه‌ای که اگر استاد، بدون کتاب تدریس کند، کسی در درسش حاضر نشده و به او اعتماد نمی‌شود. طلبه‌ها می‌گویند، استاد، باید صاحب الکتاب باشد. ما این دستور را اطاعت می‌کنیم و از روی کتاب تدریس می‌کنیم، ولی باز، نتیجه تحلیل و پردازش این است که فرهنگ حاکم بر حوزه‌های علمیه، دچار اشکال و ایراد است.

ما در راستای تصحیح فرهنگ عرفانی بسیار تلاش کرده‌ایم. البته نیاز است شخصی امکانات چاپ این کتاب‌ها را فراهم کند. ما کتاب‌های مصباح، فصوص و منازل، که هر کدام، بیست یا سی جلد شرح دارند. بهتر است، یک‌باره بگویم من هشتصد جلد کتاب دارم. گاهی مرا به خاطر این موضوع، مورد تمسخر قرار می‌دهند که من دلگیر نمی‌شوم و تمسخر آنان را نادیده می‌گیرم. زمانی اعلام کردم، قصد چاپ صد عنوان کتاب را دارم. باز مورد تمسخر قرار گرفتم. می‌گفتند صد عنوان کتاب با صد عدد گوجه و خیار تفاوت دارد. من صد عنوان کتاب را منتشر کردم و آن‌ها دیگر مرا مسخره و مضحکه نمی‌کنند، بلکه به رسمیت نمی‌شناسند. اکنون نیز، قصد انتشار سیصد عنوان دیگر را دارم. متأسفانه، باز قصدم را جدی نگرفته و آن را عملی نمی‌کنند. می‌گویند، هزینه چاپ سیصد عنوان کتاب، حداقل دو میلیارد تومان است که شما از تأمین آن ناتوان هستید. به مزاح می‌گویم، قندیل حرم حضرت معصومه را می‌دزدم و هزینه‌اش را تأمین می‌کنم. منظورم این است که در این مسأله، دخالت نکنند. باز گفتند، چنین کاری امکان‌پذیر نیست. گفتم، مثلا چاپ هشتاد و پنج عنوان کتاب، حدود بیست و سه میلیون تومان هزینه دارد. البته بعضی ناشران، گران‌فروشی می‌کنند. مثلا گاهی، هزینه چاپ بیست عنوان کتاب، صد و هفتاد میلیون تومان شده است. خداوند، آن‌ها را از رحمتش محروم کند. توزیع و فروش این کتاب‌ها، درآمدی دارد که هزینه چاپ کتاب‌های بعدی است. مثلا کتاب‌های من، در شهرستان‌ها، فروش بسیار خوبی داشته است. الله‌اکبر! کتاب‌های علمی، اشکالات زیادی دارد و نیاز به تصحیح و ویرایش دارد که ما آن را انجام داده‌ایم. ما تمام کتاب‌های علمی را تصحیح و ویرایش کرده‌ایم. کتاب‌هایی در زمینه فقه و اصول و فلسفه و عرفان. من تمام عمرم را صرف این کار کرده‌ام. تقریبا، بیش از چهل سال است که کتاب‌های دینی را تصحیح کرده و منتشر می‌کنم. دوره‌هایی با پانزده جلد کتاب تا دوره‌های سی جلدی. ولی مسأله این است که چه کسانی از این کتاب‌ها استفاده می‌کنند؟ چه کسی این کتاب‌ها را بررسی و ویراستاری می‌کند؟ توان و قدرت من، در این زمینه بسیار کم است. حالا فرض کنید که من در این زمینه، توانمند هستم. الحمدلله رب العالمین. ولی باز هم مشکل دارم؛ زیرا با مزاحمت‌ها و اعتراض‌ها و با بند و بست‌های فراوانی از ناحیه صاحبان قدرت و مانعان به‌ویژه ظاهرگرایان تک‌بُعدی روبه‌رو هستم. این مسأله، کار را برای رساندن این نوشته‌ها به دست مردم و علاقمندان دشوار می‌کند. دیگران، قصد مرا مبنی بر چاپ سیصد عنوان کتاب، جدی گرفته‌اند، اما باز هم مشکلاتی وجود دارد. نیاز است که این کتاب‌ها، تصحیح و ویراستاری بشود. ما این کار را انجام داده‌ایم. کتاب‌های فصوص، مصباح، تمهید و منازل السائرین را شرح و نقد و تصحیح کرده‌ایم که دوره کامل این کتاب‌ها نیز به یکصد جلد کتاب شده است. در حوزه‌های علمیه، فقط این چهار کتاب در عرفان تدریس می‌شود. یعنی موضوع عرفانی که در حوزه‌های علمیه خوانده می‌شود، عرفان محبین است و متأسفانه، عرفان محبوبین در آن نیست. اساس عرفانی که در میان مسلمانان وجود دارد، عرفان محبین است و از این جهت، فرقی بین مذهب شیعه و سنی وجود ندارد. به همین دلیل است که این کتاب‌های عرفانی تصحیح شده است تا عرفان محبوبی شیعه خود را به‌خوبی بنمایاند. هر کدام از این کتاب‌ها، دارای بیست تا سی جلد هستند. البته معمولا بسیار از آن، نقد و بررسی و اندکی شرح عبارت است. خداوند ما را در تصحیح این کتاب‌ها موفق بگرداند. پروسه تصحیح، توسط نوار ضبط می‌شود که تمام مطلب را خوانده و تصحیح کرده‌ایم. گاه متوجه می‌شویم قسمتی از بحث، ضبط نشده است. مجبور می‌شویم متن را از ابتدا بخوانیم. طبیعی است که این‌گونه مسائل و مشکلات، انسان را فرسوده و خسته می‌کند. خواندن خط به خط متن کتاب و تصحیح آن، کار بسیار زمانبر و دشواری است و گاهی یک معجزه به نظر می‌رسد.

اگر دو واحد خانه با دیوارهایی از شیشه بسازند، به طوری که درون آن دیده شود. در یکی از خانه‌ها، مغز متفکر دولت آمریکا باشد با اشراف و تدبیر سیاسی برای همه کشورهای جهان و در خانه دیگر، ما به کار تصحیح و ویراستاری مشغول بشویم، سپس میزان مصرف انرژی ما را اندازه بگیرند، مشخص خواهد شد که ما انرژی بیش‌تری مصرف می‌کنیم. این در حالی است که اداره هشتاد درصد از امور جهان، توسط مغزهای متفکر آمریکا انجام می‌شود. البته آنان در ویلاهای خود فوتبال بازی می‌کنند و همزمان بر هشتاد درصد از مناطق جهان، حکمرانی می‌کنند. ولی ما هنوز یک خط را نخوانده‌ایم که می‌بینیم، مقدار زیادی از زمان را از دست داده‌ایم. ما تمام کتاب‌های علمی و عرفانی را خوانده و تصحیح کرده‌ایم. ولی متأسفانه، توان ارائه و عرضه آن را برای استفاده مخاطبان و علاقمندان نداریم. پیگیری این مسأله، نیازمند نظام و سیستمی قدرتمند است. هزاران سال است که مذهب شیعه، دچار عقب‌ماندگی و رکود شده است. من توان جبران این عقب‌ماندگی را دارم. در حال حاضر، امکانات ما صفر و ممانعت‌ها فراوان است و برخی مسأیل سیاسی، مانع کار ما شده است. خوشبختانه، فرهنگ‌سازی و اجرای کار فرهنگی ما با مشکل خاصی روبه‌رو نیست و خود به خود پیش می‌رود. ما وظیفه داریم، فرهنگ دینی و ولایی‌مان را احیا کنیم. بدین منظور تدریس عرفان محبوبان را شروع کردیم که حدود شصت جلسه از آن نگذشته بود که این عرفان غنی عصمتی و ولایی را نوظهور خواندند و آن را تعطیل کردند.

مطالب مرتبط