خداوند صفت آقایی و بزرگی دارد. من نیز از گداصفتی حتی در امور معنوی و کمالات باطنی بیزار هستم.
یا تمام نعمت باید نصیبمان بشود یا هیچ و حد وسطی هم وجود ندارد و چنین نیستم که تکهتکه از چیزی بهرهمند شوم یعنی یا باید صدر درصد باشد یا هیچ. چنین معنایی همیشه و در هر زمانی، درون من وجود داشته است. من حال و حوصلهای برای جمعآوری نعمتهای خردهریز ندارم و اگر نعمت است، باید تمام و کمال نصیبم بشود.
یادم میآید زمانی در سفر بودم و از ماهشهر حرکت کرده بودیم و نزدیکیهای شیراز رسیده بودیم. در مسیرمان بیابانی وجود داشت. در این بین، پیرمردی روستایی کنار جاده، هندوانه میفروخت. خودروی پاترولی ما را به قم میبرد. خانواده نیز با ما همراه بودند. پیرمرد را که دیدم، ایستادیم و احوالی از آن پیرمرد پرسیدم. گفت برق آفتاب است که میتابد و ما در زیر نور گرم آفتاب، هندوانه میفروشیم و مشتری هم وجود ندارد. آن پیرمرد حدود پنجاه هنداونه داشت. من همه را یکجا خریدم و داخل اتومبیلها جا دادم. آن پیرمرد، ناگهان تمام هندوانههایش به فروش رفت، این در حالی است که اگر یک روز تمام نیز منتظر میشد، نمیتوانست تمام هنداونههایش را به فروش برساند. این مسایل و چنین اتفاقاتی مَثَلی از تقدیرات الهی میباشد. انگار خداوند ناگهان به شخصی تلنگر میزند و او کاری را انجام میدهد. ملائکه خداوند نیز چنین مأموریتهایی دارند. مثلا گاهی آدمی در طول یکسال هیچ کسب و معاملهای انجام نداده است، اما ناگهان توان خرید ملک یا شیء خاصی را مییابد. ما نباید انتظار داشته باشیم تکهتکه یا اقساطی بهره یا سودی به ما برسد و ما صاحب چیزی بشویم. اگر بیست سال تمام نیز محروم باشیم، دچار ضرر و خسارت نمیشویم؛ زیرا این موضوع به یک اشاره و عنایت، جبران میشود. البته به نیکویی تمام و چنین وضعیتی بهتر از این است که مانند گدایان، روزانه منتظر تکهنانی باشیم. یادم است زمانی چهل جفت جوراب از شخصی که معلوم بود فقیر و ندار است خریداری کردم. دیگران نیز اعتراض میکردند که این خریدها به چه کار شما میآید و مثلا این همه جوراب در گرمای تابستان برای شما چه فایدهای دارد. اما هم هندوانهها و هم جورابها استفاده شد و آنها را به طلبهها بخشیدیم. در طول مسیر سفر، اگر فقیر یا مسافری را میدیدیم، هنداونهها را با او قسمت میکردیم و گاهی نیز با او همسفره میشدیم. پول این خریدها را از اشخاص گردنکلفت گرفته بودم و از سهم امام بابت این خریدها خرج نمیکردم. در واقع، به آنها لطف میکردم و پولشان را در راه خیر خرج میکردم، اما حرف این است که خیر و خوبی، به صورت ناگهانی و جمعی به انسان واصل شود. آن پیرمرد اگر میدانست یکباره تمام هندوانههایش به فروش میرسد، اگر چند روز نیز معطل میشد، ناراحت و دلگیر نبود. رفتار و نگاه ما نباید مانند گدایان باشد که مثلا من یکی، دو ساعت است که ذکر میگویم و منتظر اتفاق خاصی هستم و بعد اتفاق خاصی رخ نمیدهد و برای ما سؤال ایجاد میشود. متأسفانه ما مانند گدایان میایستیم و ذکر میگوییم و بعد اعتراض میکنیم که چرا نعمتی از آسمان نازل نشد. من در روش سلوکی و تربیت عرفانی نیز فرد را به صورت جمعی به مقصد میرسانم و فردی که سالها مرارت چشیده است و دیگران نیز از او ناامید شدهاند، ناگهان قلب خود را منبع چشمههای حکمت مییابد. من حتی در تربیت عرفانی، به کم و کوچک دستم نمیرود و نگاه سخاوتمندانهای به مسایل دارم. من حس خوشایندی نسبت به چیزی که کم و کوچکمقدار باشد ندارم. این موضوع را در مورد خرید خانه نیز رعایت میکنم. گاهی میگویند جایی در خانه برای جاسازی خریدهای شما وجود ندارد. این در حالی است که ممکن است زمانی در خانهمان با کمبود آب هم مواجه باشیم. میگویم من امکان و وقت اضافی ندارم تا روزانه خرید کنم. خریدها را جاسازی کنید و مراقب باشید اسراف نشود و به هدر نرود. این لازم آقامنشی است.