شیخ حر عاملی رحمهالله
(محمّدبن حسن حر عاملی، ۱۰۳۳ ـ ۱۱۰۴ ه ق)
بحث موسیقی و غنا که با نزاعهای سیاسی و جبههگیریهای گروهی آمیخته شده بود با نگارش رساله تحلیلیه مرحوم سبزواری و آرای مرحوم فیض در قرن یازدهم، بیش از پیش بر آن دامن زد تا این که در دوره اوج درگیری اخباریان و اصولیان، نزاعی شدید میان فقیهان در این زمینه درگرفت. از اخباریانی که علیه آرای مرحوم محقق و فیض ردّیه نگاشت، جناب «شیخ حر عاملی» است. او در آثار خود، مناظرهای شدید با اصولیان، فلسفیان، صوفیان و درویشان دارد.
جناب شیخ علی، اگرچه در ظاهر، با حلیت غنا مخالف بود و در واقع، حلیت آن را دنبال نمود، اما نزاع اخباری و اصولی در نوشته وی به صورت آشکار به چشم نمیآید، ولی این نزاع، در رساله جناب شیخ حر، خود را به وضوح نمایان ساخته است. ما در این کتاب برآنیم تا
(۱۹۸)
دلایلی را که بر حرمت غنا و موسیقی ادعا شده است مورد تحقیق قرار دهیم و دعوای میان اصولیان و اخباریان را در کتابی مستقل آوردهایم. به هر روی، اگر دلایل ارایه شده توان اثبات حرمت ذات غنا را داشته باشد، ما آن را میپذیریم، در غیر این صورت، اصل جواز بر بحث غنا و موسیقی سایه انداخته و بر آن حاکم است.
صاحب وسائل الشیعه این بحث را که اعم از قرائت قرآن کریم است با توجه به این که در مقام پاسخگویی به محقق سبزواری است به موضوع قرآن کریم منحصر میکند و با طرح اشکالات خود مانند جناب شیخ علی به مرحوم سبزواری تعریض میآورد و میگوید خداوند قایلان به اباحه را هدایت کند، اینان گروهی گمراه هستند. پیش از این گذشت که مرحوم سبزواری، غنا در قرائت قرآن کریم را جایز دانست.
حرمت غناخوانی در قرائت قرآن کریم
جناب شیخ حر عاملی در رساله مستقل خود در این موضوع، با عنوان «رسالة فی الغناء» چنین میگوید:
«هذا جواب ما سأل عنه بعض الأصحاب من شبهة غلبت علی بعض أهل هذا الزمان،… وتلک الشبهة هی ما رواه الکلینی فی آخر «باب ترتیل القرآن بالصوت الحسن» عن علی بن أبی حمزة عن أبی بصیر، قال، قلت لأبی جعفر علیهالسلام : إذا قرءت القرآن فرفعت به صوتی جاءنی الشیطان فقال: إنّما ترائی بهذا أهلک والنّاس. قال: «یا أبا محمّد، اقرء قراءةً ما بین القراءتین تسمع أهلک، ورجّع
(۱۹۹)
بالقرآن صوتک؛ فإنّ اللّه (عزّ وجلّ) یحبّ الصوت الحسن یرجّع فیه ترجیعا»(۱).
مرحوم شیخ حر شبهه حلیت غنا را برآمده از روایت علی بن حمزه میسازد. در این روایت آمده است:
ابوبصیر گوید به امام صادق علیهالسلام عرض داشتم: چون قرآن میخوانم و صدای خود را بالا میبرم شیطان نزد من میآید و مرا چنین وسوسه میکند که تو با این کار میان خانواده و مردم ریا مینمایی. حضرت فرمود: ای ابومحمّد، قرائتی بدون افراط و زیادهروی داشته باش؛ بهگونهای که خانوادهات بشنوند، و در خواندن قرآن به صدای خود ترجیع بیفزا، چرا که خداوند متعال صدای نیکویی که با نوعی ترجیع همراه باشد را دوست دارد.
پیش از این ما گفتیم که دُنگ صدا در تلاوت قرآن کریم با دُنگ آواز تفاوت دارد، از این رو قرآن کریم را باید به لحن خود و به زبان عربی خواند و نه فارسی؛ چرا که دُنگ خویش را میطلبد و این روایت نیز همین مطلب را تأکید مینماید.
وجوه دوازدهگانه نقد
جناب شیخ حر، در تبیین معنای این روایت، دوازده فصل را به شرح ذیل رقم زده است:
۱ ـ درست نبودن استدلال به این روایت؛
۱ـ رسالة فی الغناء، الحر العاملی، ص ۱٫
(۲۰۰)
۲ ـ اعتراض به روایت کلینی؛
۳ ـ روایات معارض؛
۴ ـ وجود معارض برای سند و روایت؛
۵ ـ نقد بر متن آن؛
۶ ـ درست نبودن تأویل آن؛
۷ ـ وجود احادیث تحریم؛
۸ ـ مبالغهآمیز بودن احادیث حرمت؛
۹ ـ منشأ شبهه یاد شده و راه دوری از آن و احادیثی مانند آن؛
۱۰ ـ وجه نقل امامیه از عامه و جایز نبودن تعدّی این وجه؛
۱۱ ـ کسانی که از گروندگان به اباحه تقلید کردهاند و چگونگی حال آنان؛
۱۲ ـ کسانی که مقام ذکر آنان را میطلبد؛ کسانی که از گمراهان پیروی کردهاند.
ادعای اجماع
وی در وجه ردّ این روایت گوید:
«الاحتجاج بهذا الخبر باطل من وجوه اثنی عشر:
الأوّل: إنّه ضعیف لمعارضته للقرآن فی قوله تعالی: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَیتَّخِذَهَا هُزُوا أُولَئِک لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ»(۱)… .
۱ـ لقمان / ۶٫
(۲۰۱)
الثّانی، إنّه ضعیف أیضا بمعارضته للسنّة المطهّرة المنقولة عن النبی والأئمة: فی أحادیث کثیرة صحیحة متواترة معنی… .
الثّالث، إنّه ضعیف أیضا لضعف سنده، فلا یعارض الأحادیث الصحیحة الإسناد… .
الرّابع، إنّه ضعیف لمخالفته لإجماع الشیعة، بل لإجماع الأئمّة علیهمالسلام … .
الخامس، إنّه ضعیف لموافقته لمذهب العامّة، فیجب حمله علی التقیة والعمل علی ما یعارضه، لقوّته بمخالفة العامّة وعدم احتمال التقیة، کما أمر به الأئمة علیهمالسلام فی الجمع بین الأحادیث المختلفة؛ بل هذا أقوی وجوه الترجیح… .
السادس، إنّه ضعیف لاحتماله للتأویل وعدم احتمال معارضه لذلک… .
السّابع، إنّه ضعیف بمخالفته للاحتیاط، وموافقة معارضه له… .
الثّامن، إنّه ضعیف لمخالفته للأصل… .
التّاسع، إنّه ضعیف لمخالفته للقاعدة المعلومة من وجوب الحمل علی الحقیقة، وهذا یستلزم الصرف عنها واستعمال لفظ العامّ فی معنی الخصوص، فیلزم إرادة المجاز من جمیع أحادیث الغناء… .
العاشر، إنّه ضعیف أیضا لمخالفته لضرورة المذهب… .
الحادی عشر، إنّه ضعیف أیضا لمخالفته للدلیل الخاصّ الصریح فی معارضته… .
الثّانی عشر، إنّه ضعیف أیضا لمخالفته لمجموع ما تقدّم ویأتی من
(۲۰۲)
الأدلّة، وبعضها کاف، بل کلّ واحد منها شاف لمن لم یغلب علیه حبّ الهوی والتقلید للسادات والکبراء، فکیف إذا اجتمع الجمیع.
فظهر أنّ أکثر أدلّة الأحکام الشرعیة دالّة علی تحریم الغناء فی هذه الصورة وغیرها، إن لم یکن کلّها، وعلی تضعیف هذا الحدیث أیضا إن حمل علی ظاهره، واللّه أعلم»(۱).
ـ به دوازده وجه نمیتوان به این روایت استناد جست:
۱ ـ این روایت مخالف با آیه «لهو الحدیث» و «قول الزور» است.
۲ ـ با سنت اهل بیت علیهمالسلام که با احادیث صحیح و متواتر به ما رسیده معارض است.
۳ ـ سند این روایت ضعیف است چرا که امام کاظم علیهالسلام به علی بن حمزه از افرادی که در سند حدیث است میفرماید: «تو و پیروان تو مانند الاغ هستید». علی بن أبی حمزه به کذب بسیار متهم میباشد.
۴ ـ مخالفت این روایت با اجماع شیعه بلکه با اجماع ائمه اهل بیت علیهمالسلام .
برای اثبات حرمت چیزی نیازی به اجماع اهل بیت علیهمالسلام نیست و اگر یکی از آن انوار طیبه علیهمالسلام چیزی را حرام معرفی نماید، بسنده است.
آنچه جناب شیخ حر از آن به عنوان اجماع حضرات ائمه علیهمالسلام یاد میکند، روایاتی است که در این زمینه به ما رسیده و وی آن را در وسائل الشیعه گرد آورده است. ما نیز تحلیل آنها را در این کتاب ارایه دادیم.
۱ـ همان، صص ۱۲ ـ ۱۳٫
(۲۰۳)
تکیه بر انواع اجماع لطفی، کشفی و غیر آن از زودباوری و یقین قطاعی ناشی میشود؛ در حالی که در بررسی مدارک دینی، حتی اطمینان نیز به سختی به دست میآید تا چه رسد به یقین، که کمتر دست یافتنی است؛ چیزی که شیخ حر به آن مبتلاست و بیدرنگ قطع به وجود اجماع اهل بیت علیهمالسلام و فقیهان پیدا نموده است. فقیهانی که در شأن اتفاق آنان باید گفت: «اتفقوا أن لا تتّفقوا».
جناب شیخ انصاری در رسایل خویش، بیاساسی انواع اجماع عالمان و فقیهان را ثابت نموده است. البته اجماع قدمایی در صورتی که مدرکی نباشد، اعتبار دارد.
ناسازگاری با اهل سنت
۵ ـ موافقت این حدیث با عامه از دیگر دلایل ضعف آن است. وی بر این اعتقاد است که در موارد شک باید نظری را برگزید که برخلاف عامه باشد وگرنه آن حکم درست نیست.
۶ ـ در حدیث احتمال تأویل میرود، از این رو دلالت آن ضعیف است.
این سخن گرچه درست است، عمومیت ندارد؛ چرا که ما بنای ناسازگاری و لجاجت با اهل سنت را نداریم؛ چرا که مشترکات میان این دو فرقه هم در اعتقادات و هم در مسایل فرعی بسیار است!
ای کاش جناب شیخ حر به جای فهرست نمودن دوازده دلیل بر ضعف آن، یک کلام میفرمود من این روایت را ضعیف میدانم و به آن
(۲۰۴)
عمل نمیکنم.
مخالفت با احتیاط
۷ ـ این حدیث به خاطر مخالفت با احتیاط، ضعیف است!
جناب شیخ حر میگوید: قرائت قرآن کریم با ترجیع، مخالف احتیاط است! در حالی که اثبات حرمت نیازمند ارایه دلیل مستقل است و حکم احتیاطی در موردی که شک در اصل ثبوت حکم است، حکم شرعی که وظیفه مکلف عمل به آن است، دانسته نمیشود.
مسلّم گرفتن ادعا
۸ ـ این حدیث مخالف اصل میباشد. اصل این است که وقتی غنا حرام است، هیچ تخصیص یا تقییدی نباید بخورد و در هر جایی که شک حاصل شد، باید اصل حرمت را جاری نمود؛ چرا که اصل آن است که نباید حرام را مقید نمود.
کسانی که اخباری مسلک بودند با آموزش علم اصول فقه مخالف بودند و اعتقادی به آن نداشتند، بر این اساس، قدرت تحلیل آنان به ضعف مبتلا بود، وگرنه فردی مانند جناب شیخ حر نباید چنین سخن بگوید. غناء در صورتی حرام است که موضوع آن به فرد خاص انصراف نداشته و دارای اطلاق باشد و شک نیز در مکلفبه باشد و نه در اصل تکلیف و هیچ یک از این سه مورد، در این بحث فراهم نیست.
۹ـ این حدیث به دلیل مخالفت با قاعده شناخته شده وجوب حمل لفظ بر معنای حقیقی ضعیف است؛ چرا که لفظی عام در
(۲۰۵)
معنایی خاص به کار رفته است و باید از تمامی احادیث غنا معنایی مجازی را اراده کرد.
نقد این دلیل را به تفصیل در جلد سوم و در بحث جمع میان روایات غنا و موسیقی آوردیم.
مخالفت با ضروری مذهب
۱۰ـ این حدیث مخالف با ضرورت مذهب است؛ چرا که ضروری شیعه حرمت غناست.
البته آنچه که ضروری مذهب شیعه است حرمت گناه و فجور است که خلفای جور آن را ترویج مینمودند و نه غنا از آن جهت که غناست و باید دید موضوع روایات حرمت غنا از آن جهت که غناست میباشد یا غنایی که همراه با معاصی است و آن معاصی است که غنا را گناه میسازد. اگر حرمت غنا، ضروری مذهب بود فقیهی ممتاز همچون شیخ انصاری و نیز شیخ طوسی، محقق سبزواری و فیض کاشانی، غنا را از آن جهت که غناست، بدون اشکال نمیدانستند.
۱۱ـ این حدیث به دلیل مخالفت با دلیل خاص که با آن تعارض صریح دارد، ضعیف است.
ما نقد این دلیل را در جلد سوم و در بحث جمع میان روایات غنا و موسیقی آوردیم.
دراز نمودن وجوه دلیل
۱۲ ـ این روایت با یازده دلیل پیشین مخالف است!
(۲۰۶)
شیخ حر بر آن بوده است به گونهای فهرست نقدهای خویش را فزونی بخشد و شاید آن را به عدد دوازده برساند که چنین دلیل میآورد.
نتیجه رساله
وی در پایان، نتیجه تحقیق خود را چنین بیان میدارد:
«إذا تقرّر هذا فقد تبین أنّ أکثر وجوه الترجیح فی الأحادیث المختلفة أو کلّها موجودة هنا فی الأحادیث المعارضة لهذا الحدیث، فیلزم ترک العمل بظاهره، ویجب العمل بمعارضه؛ فإنّ کلّ واحد من الوجوه المذکورة کاف بالنصّ علیه فی محلّه، فکیف إذا اجتمع الجمیع»(۱).
ـ بیشترین اموری که در ترجیح بخشیدن و برتری دادن روایتی بر روایت دیگر گفته شده در این احادیثی که با این روایت معارض است موجود است، از این رو باید از عمل به ظاهر این روایت خودداری ورزید و وجود حتی یکی از این مرجحات برای ترک این روایت کافی است تا چه رسد به آن که بیشتر این مرجحات در روایات حرمت جمع است.
وی برای اثبات حرمت غنا یا ترجیع، دلیلی نمیآورد و صرف رد کردن اینچنینی را دلیل بر ثبوت حرمت قرار میدهد. البته او برای رد این مطلب، مرجحاتی را بر میشمرد که برای تکفیر شخص کفایت میکند و مخالفت آن با ضروری مذهب، ضروری اجماع و ضروری روایات قطعی متواتر، نمونهای از آن است.
۱ـ همان، ص ۱۲٫
(۲۰۷)
ما گفتیم حدیثی بر حرمت غنا از آن جهت که غناست ـ نه از آن جهت که همراه با معاصی و در خدمت جبهه باطل است ـ و نیز تعریف غنا در دست نیست و به غنای شناخته شده در دست دستگاه خلافت انصراف دارد؛ وگرنه دلیلی بر حرمت مد صوت، ترجیع و حتی طرب وجود ندارد.
البته موضوع بحث در فقه غناست و جواز ترجیع در قرآن کریم یا حرمت آن، موردی از آن است، ولی جناب شیخ حر، در ابتدای بحث، حدیثی را که به قرائت با ترجیع در قرآن کریم سفارش دارد میآورد و آن را در دوازده فصل و با دوازده دلیل رد میکند و از چنین آغازی برمیآید که وی در مقام واکنش و پاسخ دادن به دعواهای موجود چنین سخن گفته است، ولی ما با کسی نزاع نداریم و موضوع تحقیق خود را که غناست پی میگیریم.
وی در فصل هفتم این رساله، روایات تفسیری و غیر آن را برای اثبات حرمت غنا بر میشمرد:
الفصل السابع فی ذکر بعض ما أشرنا إلیه من أحادیث تحریم الغناء؛
روی الشیخ الإمام ثقة الإسلام محمّد بن یعقوب الکلینی (رض) فی الکافی بإسناد صحیح عن محمّد بن مسلم عن أبی الصباح عن أبی عبدالله علیهالسلام قال: «قوله (عزّ وجلّ): «لا یشهدون الزور» الغناء(۱).
صفا و سادگی عالمان گذشته و غیرت شدید دینی
البته وی گوید: «أنّه لا یحضرنی الآن من کتب…»؛ این جمله صفا و
۱٫ همان، ص ۲۹٫
(۲۰۸)
صداقت این عالم فرزانه را میرساند. عالمان شیعه چنان در صفا، صمیمیت، سادگی و تقوا به سر میبردند که مانند آن را تنها باید در اولیای دین جستوجو نمود. جناب شیخ حر میگوید:
چون کتاب بسیاری در این موضوع در دسترس ندارم، به ذکر این روایات اندک بسنده میکنم و سخن را به درازا نمیکشم.
از نشانههای سادگی عالمان پیشین این بود که بیدرنگ، غیرت دینی آنان، خود را نشان میداد و برای دین به خشم میآمدند، و البته فرد عصبانی چندان بر خود چیره نیست تا بتواند تصمیم درستی بگیرد. آنان برای دریافت حکم باید به زمان و فضای صدور این روایات میرفتند. زمانهای که ما در جلد سوم این کتاب، از آن سخن گفتیم.
مرحوم شیخ حر در پایان نقل ادله خویش، که برخی از روایات حرمت است، گوید:
«وقد تبین من الأحادیث المذکورة تحریم الغناء، وعرفت کثرة الأدلّة، وتواتر النصوص، وتعاضدها، وصحّتها إجماعا من الأصولیین والأخباریین. واللّه أعلم»(۱).
از احادیث یاد شده روشن گشت غنا حرام است و نیز دریافتی که دلایل بسیار، تواتر روایات و تعاضد آن و صحت آن امری است مورد اجماع فقیهان اخباری و اصولی. و خداوند عالم است.
شاید گمان شود که اقتضای زمان موجب شده که شیخ حر چنین
۱ـ همان، ص ۴۷٫
(۲۰۹)
سخن گوید، اما باید گفت چنین بزرگوارانی چندان اصول فقه مدرنی نداشتند، بر این اساس، در تحلیل روایات، دقتهای اصولی و فلسفی را نادیده میگرفتند.
البته عالمان تا پیش از قرن یازدهم چندان از غنا و موسیقی نمینوشتند و با روی کار آمدن دولت صفویان و آزاد شدن فعالیتهای اجتماعی، بهویژه تبلیغات صوفیان، مردم به غنا و موسیقی روی آوردند و فقیهان نیز بر آن شدند تا رسالههایی گسترده و در خور موضوع بنگارند و آرای فقهی خویش را در آن بیاورند. کسانی چون مرحوم سبزواری و فیض این فراست را پیدا کردند و حکم به تفصیل در حرمت و حلیت دادند و غنا و موسیقی را به صورت مطلق حرام ندانستند؛ اما آنان با توجه به آزاداندیشی و زمانشناسی که از خود نشان داده بودند و با زمانه فقهی خویش همراه نبودند، مورد هجمه قرار گرفتند.
حرام و کبیره بودن غناخوانی
جناب حر در فصل هشتم، سخنان پیشین را تکرار میکند و ما نیز چارهای از آوردن آن نداریم تا کسی ما را متهم نکند که آرای فقیهان گذشته دیده نشده و حکم به حلیت تفصیلی غنا داده شده است.
«الفصل الثامن فی بعض ما یستفاد من أحادیث التحریم من المبالغة والتأکید.
من نظر فی الأحادیث المذکورة والأدلّة السابقة المسطورة بعین الاعتبار والإنصاف، وترک التعصّب والاعتساف، وأعرض عن
(۲۱۰)
تقلید السادات والکبراء، وکان غرضه تحقیق الحقّ دون محض المراء، حصل له العلم بطریق القطع والیقین بأنّ عموم تحریم الغناء فی القرآن وغیره من مذهب الائمّة المعصومین علیهمالسلام . مع أنّ ما أوردناه من أحادیثهم علیهمالسلام قلیل من کثیر، ونقطة من غیث غزیر. وفیما أوردناه من التأکید ما لا یحتاج معه إلی مزید، ألا تری أنّ: بعضها یدلّ علی أنّ ترک الغناء واجتناب سماعه من علامات عباداللّه، الممدوحین بترک الزناء وغیره من المحرّمات المذکورة، حیث تضمّن تفسیر الآیة بذلک، بل ظاهرها حصر «عباد الرحمن» فی أصحاب الأوصاف المذکورة، وهو یدلّ علی أنّ فاعل الغناء لیس من حزب اللّه، بل من حزب الشیطان، فیقتضی التحریم.
ومنها: ما تضمّن أنّ سامع الغناء وفاعله مستحقّ للعقوبة والنقمة، ولا تجاب له دعوة، ولا یحضره أحد من الملائکة، بل تضمّن أنّ من دخل ذلک البیت استحقّ الانتقام منه، وأنّه لا تستجاب له دعوة، سواء غنّی أم سمع أم انتفی عنه الأمران، وأنّ الملک لا یدخل ذلک البیت أصلاً، لا فی وقت الغناء ولا فی غیره: إذ الکلام مطلق، وفی ذلک من التأکید والمبالغة فی النهی والترهیب ما لا یخفی علی العاقل اللبیب.
ومنها: ما یدلّ علی أنّ الغناء من جملة الکبائر التی توعد اللّه علیها بالنّار فی القرآن المجید الذی: « لاَ یأْتِیهِ الباطلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکیمٍ حَمِیدٍ»(۱)، وأنّ من فعله کان ممّن یضلّ عن سبیل اللّه، ویستهزی بدین اللّه، ویستحقّ العذاب المهین. وأی
۱ـ فصلت / ۴۲٫
(۲۱۱)
مبالغة أعظم من ذلک، وأی ترهیب أعظم منه؟ وهل یقدر عاقل یخاف اللّه أن یقول بعد ذلک: «قد أباحه بعض العامّة وأنا أقلّده فیه»(۱)؟!
ـ هر فردی که در این روایات و دلایل گذشته به چشم اعتبار و دیده انصاف بنگرد و تعصب را رها نماید و از پیروی بزرگان دست بردارد و از آنان رویگردان شود، قطع مییابد که غنا به طور کلی؛ خواه در قرآن کریم باشد یا غیر آن، حرام است و این امر از آموزههای مکتب اهل بیت علیهمالسلام است.
۱ ـ در برخی روایات تحریم است که ترک غنا و پرهیز از شنیدن آن از نشانههای بندگان خداست. کسانی که به ترک زنا و دیگر حرامها مدح شدهاند. آیهای از قرآن کریم نیز به این معنا تفسیر شده، بلکه «عباد الرحمان» به بندگانی که چنین صفتی را داشته باشند منحصر گردیده است و آیه بر این دلالت دارد که خواننده غنایی از حزب الله خارج گشته و داخل در حزب شیطان است.
پارهای دیگر از روایات، شنونده و خواننده غنا را شایسته عقوبت و عذاب میشمرد و افزوده بر این، دعای او نیز مستجاب نمیشود.
غنا از گناهان کبیره است که خداوند وعده عذاب بر آن داده و غناخوانی سبب گمراهی از دین خدا و به سخره گرفتن آن میشود و چنین کسی استحقاق عذاب مهین را داراست.
«وأمّا دعوی أنّ حقیقة الغناء مجهولة، والتعلّل بأصالة الإباحة فهی
۱٫ رسالة فی الغناء، ص ۴۷ ـ ۴۸٫
(۲۱۲)
أظهر فسادا؛ لأنّ النصوص الصحیحة والأدلّة القطعیة دلّت علی تحریم الغناء وعلی الأمر باجتنابه، بل دلّ القرآن علی ذلک فی قوله: « فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(۱) کما تقدّم تفسیره. فکلّ مکلّف مأمور باجتناب طبیعة الغناء.
وانتفاؤها إنّما یتحقّق بانتفاء جمیع الأفراد، وذلک موقوف علی اجتناب جمیع الأفراد المشکوکة علی تقدیر الشک، فلا یحصل الامتثال بدونه. فظهر بطلان التمسّک بالأصل فی استحلال بعض الأفراد، ولا یلزم من ذلک حرج، ولا ضیق کما قد یظنّ ـ فضلاً عن تکلیف ما لا یطاق؛ لأنّ الأفراد المشکوکة محصورة قلیلة، کما لا یخفی.
إذا عرفت ذلک فاعلم أنّ من نظر بالفکر الصائب واعتبر بالفهم الثاقب علم أنّ أصل کلّ بدعة وضلالة الاعتماد علی کلام غیر أهل العصمة، وأنّ سبب کلّ شک وشبهة حسن الظنّ بأعدائهم وقبول کلامهم ومطالعة کتبهم. وما زال الأئمّة علیهمالسلام ینهون الشیعة عن ذلک، ویحذّرونهم من سلوک تلک المسالک، فغفل عن تلک المناهی بعض الشیعة وصاروا ینظرون فی بعض تلک الکتب لغرض صحیح من تحقیق لغة أو أخذ موعظة ونحوهما، فانجرّ الأمر إلی الوقوع فی هذه الورطة، بل فیما هو أعظم منها»(۲).
حقیقت غنا امری آشکار است و حکم به اباحه آن به سبب ناشناخته بودن آن نظری فاسد است.
۱ـ حج / ۳۰٫
۲ـ رسالة فی الغناء، ص ۵۲ ـ ۵۳٫
(۲۱۳)
مرحوم حر عاملی مکلف را به دوری از طبیعت غنا مأمور میسازد تا امتثال کامل را حاصل نموده باشد، در حالی که حدود و ثغور غنا و شناسه آن را به صورت درست به مکلف نمیشناساند و آن را امری روشن میگیرد.
مسیر علمی پیروی از اهلبیت علیهمالسلام
جناب شیخ حر رحمهالله میفرماید: هر کس با فکر صائب و فهم ثاقب بنگرد، درمییابد که ریشه پیدایش بدعتها و ضلالتها، تکیه داشتن بر کلام غیر اهل عصمت است و سبب هر شک و شبههای نیز حسن ظن داشتن به دشمنان اسلام و پذیرفتن کلام آنان و مطالعه کتابهای آنان میباشد (معاذالله گویا مرحوم سبزواری یا مرحوم فیض که فیلسوف و اهل مطالعه کتابهای فلسفی بودند، از این گروه هستند). وی در عبارت: «فغفل عن تلک المناهی بعض الشیعة»؛ برخی از افراد را جزو غافلان از منهیات اهل بیت علیهمالسلام میداند و منظور آنان نیز مرحوم محقق سبزواری و فیض کاشانی است؛ در حالی که مرحوم سبزواری و فیض کاشانی جامع علوم معقول و منقول میباشند.
گمان جناب شیخ حر بر این است که جز متون دینی، یعنی آیات و روایات، نباید کتاب دیگری خواند و باید چشم بر روی همه دانشهای زمانه بست و از شنا در اقیانوس هستی پرهیز کرد و حال آن که راه اقیانوس برای شناگر ماهر و غواص باز است و اگر مانند مرحوم سبزواری غواص این طریق نیست، پس چه کسی را باید غواص ماهر این
(۲۱۴)
اقیانوس شناخت؟
وی میگوید باید آنچه را اهل بیت نبی علیهمالسلام فرمودهاند شنید و آن را برگزید و البته این فقیهی همچون شیخ حر است که ترجمان سخن اهلبیت علیهمالسلام است؛ در حالی که نقدهای بسیاری بر فقه ایشان وارد است و وی چیزی را به اهل بیت علیهمالسلام نسبت میدهد و آن را از مذهب آن حضرات علیهمالسلام میشناسد که از روش آنان نیست و شاید این وی هست که در دام خطا (خطای در اجتهاد) گرفتار آمده است. وی سند و قبالهای معتبر و محکمه پسند بر ادعای خود ندارد و به تغییر موضوع غنا و موسیقی دقت نداشته و حکم غنا و موسیقی اراذل و اوباش و حاکمان جور را بر زمان حکومت و دولت حق، بار نموده است.
این عالمان بزرگوار چون دراویش و اهل سنت را در مقابل خویش میدیدند و از طرفی چون عالمان عقلگرا و اهل فلسفه را صاحب همان کلام میدیدند میگفتند فلسفیان زمانه حامیان اهل سنت و صوفیان بدعتگرا هستند و میخواستند با نوشتن رسالههایی، آنان را از لحاظ اجتماعی خانهنشین و بایکوت سازند.
جناب شیخ حر در پایان رساله میفرماید:
«تمّت الرسالة بقلم مؤلّفها محمّدبن الحسن الحرّ العاملی فی شهر شعبان المبارک سنة ۱۰۷۳، وذلک بقلم العبد المذنب إبراهیم بن محمّد علی العاملی (عامله اللّه بغفرانه بالنبی وآله) فی سنة إحدی وعشرین بعد المأة والألف»(۱).
(۲۱۵)
۱ـ همان، ص ۷۶٫
(۲۱۶)
(۲۱۷)
جناب میرلوحی رحمهالله
(سید محمّدهادی ابن سید محمّد میرلوحی، م ۱۱۱۳ ه ق)
رساله فارسی اعلام الاحباء
از تکنگاریهای دیگری که در نقد نظر مرحوم سبزواری مبنی بر جواز غنا در قرائت قرآن کریم نگاشته شده رساله «اعلام الاحباء فی حرمة الغناء فی القرآن والدعاء» نوشته جناب میرلوحی است. وی این کتاب را به زبان فارسی و به صورت مؤدبانه نوشته است؛ چنانکه عنوان آن، از صمیمیت و محبت، خالی نیست. پدر ایشان جناب سید محمّد میرلوحی از شاگردان میرداماد و اهل سبزوار بوده و شاید این دو علت، سبب پاس داشتن حرمت محقق سبزواری و فیض کاشانی در این جوابیه شده است.
فارسینگاری این رساله ویژگی آن است. صرف نظر از این که عالمانی همچون مرحوم میرلوحی و دیگر فقیهان، اجداد طاهرین علمی ما هستند و خاک قبر آنان سرمه و توتیای چشم ماست، باید توجه نمود که
(۲۱۸)
حوزههای علمیه و عالمان دینی باید بتوانند به نیکی به زبان فارسی قلم بزنند و خطبه بخوانند و سخنرانی نمایند، ولی متأسفانه حوزههای امروز کمتر به فراگیری ادبیات فارسی بها میدهند و وجود این آسیب، حتی انقلاب اسلامی را نیز در چالش قرار میدهد؛ چرا که بسیاری از خطبههای نماز جمعه و سخنرانیها با فصاحت و شیوایی و به زبان روزِ مردم بیان نمیشود و بیشترِ واژگان کاربردی خطیبان، از فرهنگ عربی یا زبانهای محلی گرفته شده است و مردم به راحتی، مقصود آنان را در نمییابند.
از نظر ما برای طلبهای که امروزه وارد حوزه میشود، فراگرفتن ادبیات فارسی به مقدار مورد نیاز و تسلط بر فن نگارش و ویرایش لازم است تا وی بتواند در آینده، ثمردهی داشته باشد و از دانش دینی و آموزههای مکتب اهل بیت علیهمالسلام دفاع نماید.
ما در این مقام، تنها بخشهایی از عبارات جناب میرلوحی را بر میگزینیم. او در این رساله، سبک شیخ حر عاملی را در مقام پاسخ و نقد، پیش گرفته است:
آشکاری حرمت غنا در قرائت قرآن کریم
«بدان ای عزیز، روایت ـ أعزّک اللّه فی الدارین ـ که مسایل دینی بر دو قسم است:
اول آن است که مشخص نیست که مذهب شیعه و طریقه ایشان در آن مسأله کدام است؛ مثل نماز جمعه که حرمت آن یا وجوب فی الجمله آن در زمان غیبت صاحب الزمان علیهالسلام معلوم نیست که کدام
(۲۱۹)
یک از این دو طریق مذهب شیعه بوده. این قسم از مسایل را «مسایل خلافی» میگویند. اگر کسی قایل شود که نماز جمعه در غیبت معصوم حرام است و دیگری قایل باشد که نماز جمعه در غیبت معصوم واجب است فی الجمله، بر هیچ یک از این دو کس واجب نمیشود که به نوشتنِ کتاب و رساله، آن دیگری را قایل به مقاله خود کند. و با وجود این، گاه هست که بعضی از علما در این قسم مسایل در کتابها و رسالهها نقل اعتقاد خود میکنند و دلیل بر آن میگویند.
و قسم دیگر از مسایل دینی آن است که به جایی رسیده که معلوم و ظاهر است که مذهب اهل البیت علیهمالسلام و مذهب علمای شیعه در آن کدام است؛ مثل: غنا کردن و خوانندگی نمودن در قرآن که معلوم است که مذهب اهلالبیت علیهمالسلام و مذهب علمای شیعه ـ رضوان الله علیهم ـ آن است که غنا کردن در قرآن حرام است. و در این باب شواهد بسیار است.
بدعت حکم به حلیت غنا
پس اگر کسی گوید که غنا کردن در قرآن جایز یا سنّت است، در این صورت، برخلاف مذهب اهلبیت پیغمبر صلیاللهعلیهوآله حکمی کرده خواهد بود و بر هر مسلمانی، خصوصا بر ارباب علم و جماعتی که حرف ایشان را در غیر، تأثیری باشد، گو در یک کس تأثیر کند و بس، واجب میشود که در ازاله آن سعی نمایند تا دین پیغمبر خدا صلیاللهعلیهوآله ضایع نشود. و همچنین که حالا بعضی میگویند که غنا در قرآن سنّت است، شاید دیگری بگوید که بردنِ مال غیر در فلان مکان
(۲۲۰)
جایز است یا زنا در فلان زمان سنت است و همچنین جمیع محرّمات.
ضرورت اعلان حکم حق در پیشامد بدعتها
پس اگر مردم دانا در ازاله بدعتها سعی نکنند ممکن است که دین رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رفته رفته برطرف شود. و از این جهت است که پیغمبر صلیاللهعلیهوآله میفرماید که: «إذا ظهرت البدع فی أمّتی، فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة اللّه»؛ یعنی: هر گاه ظاهر شود در میان امت من بدعتها، پس میباید که ظاهر سازد عالم علم خود را. پس اگر عالم علم خود را ظاهر نکند و مردم را خبردار نگرداند، پس بر اوست لعنت خدا.
طُرفه این است که در این زمان گاه هست که بعضی مردمان متوجه دفع بدعتها نمیشوند و مع ذلک اگر دیگری متوجه دفع بدعتی شود، تشنیع او هم میکنند؛ چه این معنا ظاهر است که کسی که تألیفی کند، جمعی که در آن تألیف سخنان بر خلاف طبع ایشان باشد، ایشان را خوش نمیآید و در ملامت آن کس سعی میکنند و مشهور است که «من صنّف استهدف». اما چون حضرت عزّت در وصف مؤمنان در کلام مجید میفرماید که: « یجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلاَ یخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ»؛ یعنی: مؤمنان جماعتیاند که جهاد میکنند در راه خدا و نمیترسند از ملامتِ ملامت کننده.
پس هر کس خواهد که در سلک مؤمنان باشد لازم است که در امور دینی از گفتن کلمة الحق پروا نکند و حیف باشد ای برادر منصف که شخصی از برای هدایتِ تو خود را به ملامت بعضی از مردم مبتلا
(۲۲۱)
کند و تو از برای آن که راه بیابی بیملامت کشیدن، سعی در یافتن طریق حق نکنی. پس بر تو لازم است که در مطالب این مختصر نظر کنی، اگر فهم کنی که معقول است و صرفه آخرت تو در قبول است، به آن عمل کنی، والا فلا.
بینیازی حرمت غنا به تفقه و اجتهاد
دیگر بدان که اگر گاهی در این رساله بعضی از دلالیل اقناعی مذکور شود، وجهش آن است که میخواستیم که همه کس از فواید این رساله منتفع شود. و سبب این که این مختصر به فارسی نوشته شد آن بود که شاید نفعش عام باشد. و معلوم است که از دلایل و بعضی از مؤیدات، حرمت غنا که مطلوب است، به طریق اولی، ثابت میشود و حال آن که دلایلی که مذکور میشود از این جانب، از روی تبرّع است، والا حرمت غنا احتیاج به دلیل ندارد؛ همچنان که از قول سابق معلوم گردید. ومع ذلک کلّی منع جواز و استحبابی است که بعضی میل به آن دارند.
چیدمان رساله
و چون مذکور شد که آیات قرآنی دلالت میکند بر حرمت غنا و احادیث کثیره و اقوال فقهای شیعه، پس ذکر آیات مقدم میشود بر ذکر احادیث و ذکر احادیث مقدم میشود بر نقل اقوال فقهای شیعه. اما چون ممکن است که بعضی معنای غنا را ندانند، بنابراین، تحقیق معنای غنا را مقدم میدارد. و مطلب کلّی از بیان قول لغویین آن است که بعضی از طلبه در این باب عارف شوند به معنای غنا و اگر جمعی از عوام بعضی از مطالب لغت را فهم نکنند، در اثنای این
(۲۲۲)
مختصر، موافق فهم ایشان گفتوگو خواهد شد. إن شاء الله تعالی».
جناب میرلوحی معناشناسی واژه غنا را پیش میاندازد تا به گفته خود، بعضی از طلبهها در این باب عارف شوند و سپس به بیان ادله قرآنی حرمت غنا میپردازد. وی نخست آیهای از سوره نجم را میآورد که جناب محقق سبزواری آن را در رساله تحریمیه خود آورده بود.
حرمت غنا از دیدگاه قرآن کریم
«الآیة الأولی:
قال الله تعالی فی سورة النجم: « أَفَمِنْ هَذَا الْحَدِیثِ تَعْجَبُونَ. وَتَضْحَکونَ وَلاَ تَبْکونَ. وَأَنْتُمْ سَامِدُونَ»(۱)؛ شیخ طبرسی علیه الرحمه در تفسیرش میفرماید در تحت تفسیر این آیه که: وقیل: یدخل فیه الغناء؛ یعنی: بعضی از مفسرین گفتهاند که داخل است در مذمتی که در این آیه است غنا.
و زمخشری در تفسیر کشّاف میگوید که: قال بعضهم لجاریته: اسمدی لنا؛ أی غنی [لنا]؛ یعنی: بعضی از عرب به کنیز خود میگوید که، اسمدی، یعنی غنا کن.
و مطلب صاحب کشّاف از این عبارت، آن است که معنای «سامدون» را بیان کند که در لغت چیست. بنابراین، معنای آیه وافی هدایت این خواهد بود که حضرت حق تعالی از روی طعن به آن جماعت میفرماید که: «آیا از این حدیث تعجب میکنید و
۱٫ نجم / ۵۹ ـ ۶۱٫
(۲۲۳)
میخندید و نمیگریید و استهزا میکنید و حال آن که شما غنا میکنید». و معلوم است که در این جا استفهام به معنای نهی است، همچنان که در محلش مبین شده، و هرگاه نهی الهی تعلق گیرد به غنا، حرمتِ فردی دونِ فردی معلوم نیست و ظاهر حرمتِ مطلقِ غناست از غنای در قرآن و شعر و ذکر. و زود باشد که در این رساله صورتِ حال بر تو از این واضحتر شود، إن شاء الله تعالی.
اگر کسی گوید که صاحب کشّاف از علمای سنّی است و سخن او بر شیعه حجت نیست، در جواب میگوییم که قول سنیان در معانی الفاظ نصّ است، هرگاه از علمای عربیت باشند، و یدِ طولایی زمخشری در عربیت از آن بیشتر است که احتیاجی به شاهد داشته باشد. و هیچ کس از ارباب عقل قایل نشده که قول سنیان در مسایل صرف و نحو و لغت و معانی و بیان و غیر از آن علومی که دخلی به مذهب ندارد حجت نیست، بلکه همیشه طریقه علما در هر عصر آن بوده که قول ایشان سند ذکر میکردهاند. نمیبینی که علما اکثرِ اوقات در حلّ لغات استشهاد به کلام ابن اثیر، که از علمای سنی است، میکنند بلکه گاه هست که در بعضی از این علوم، از قول کفّار دلیل میآورند همچنان که در علم معانی از برای بیان مطلب از کفّار زمانِ جاهیلت و غیرهم اشعار و مثالها ذکر میکنند. بلی اگر بعضی از علمای ادب در مسألهای از مسایل علوم ادبیه حکمی کنند و نصّی برخلاف آن ظاهر شود، در آن صورت آن محلّ اعتنا نخواهد بود؛ همچنان که منقول است از سیبویه که در کتاب خود در هفده موضع تصریح کرده که کلمه «باء» از برای تبعیض نیامده و از معصوم علیهالسلام
(۲۲۴)
در تحت تفسیر آیه وضو تصریح شده که باء «وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکمْ»از برای تبعیض است. و آیهای که مانحن فیه است از آن قبیل نیست و حال آن که آیات دیگر که دلالت بر حرمت غنا میکند و احادیث کثیره و قول بعضی دیگر از مفسرین و دیگر دلایل، مؤید صحّت این تفسیر است».
«الآیة الثانیة: قال اللّه عزّ وجلّ فی سورة الفرقان: « وَالَّذِینَ لاَ یشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرَاما»(۱)؛ یعنی: مؤمنان جماعتیاند که حاضر نمیشوند در جایی که غنا کنند، و مؤمنان جماعتیاند که هر گاه بگذرند از جایی که در آن جا غنا میکنند، میگذرند از آن جا از روی بزرگواری (یعنی متوجه آن نمیشوند و التفات به آن نمیکنند).
و در این آیه حضرت حق تعالی دو جا مذمت غنا کرده. و بعضی از مفسرین از مجاهد نقل کردهاند که این آیه در باب غنا نازل شده. و شیخ طبرسی علیه الرحمه، که از اعاظم مفسرین و محدثین شیعه است، در تفسیرش میفرماید که: ویدخل فیه الغناء. یعنی: داخل است در این، غنا. و مرادِ شیخِ مرحوم از این عبارت آن است که این آیه اختصاص ندارد به مذمّت غنا و بس، بلکه عام است هر لغوی را که از آن جمله است غنا. و بعد از آن که شیخ عالی درجه از مجاهد نقل میکند که این آیه در مذمت غنا نازل شده، میگوید که: «وهو المروی عن أبی جعفر وأبی عبدالله علیهماالسلام .
یعنی این که این آیه در مذمّت غنا نازل شده است، از حضرت
۱٫ فرقان / ۱۷٫
(۲۲۵)
ابیجعفر و ابی عبدالله صلوات الله علیهما حدیث در این باب منقول است.
و ظاهر است که این آیه نیز دلالت میکند بر حرمت غنا مطلقا، از غنای در قرآن و غیر آن، خصوصا مضافة إلی الآیات الأخر. وإن شاء الله تعالی در فصل چهارم این مختصر، بعضی از احادیث که در تحت تفسیر این آیه و دیگر آیات واقع شده مذکور خواهد شد».
«الآیة الثالثة: قال عز شأنه فی سورة الحجّ: « فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(۱)؛ یعنی: اجتناب کنید ای بندگان مکلف از رجسی که آن رجس بتان است.
و بنابراین «من» بیانی خواهد بود و در این صورت نهی شده خواهد بود از تعظیم بتان و عبادت بتان. و معنای باقی آیه ـ والله یعلم ـ این است که خطاب میفرماید حضرت الله تعالی به مکلفین که اجتناب کنید از غنا و اجتناب از غنا وقتی معلوم مکلف میشود که از غنا کردن مطلقا و غنا شنیدن و غنا تعلیم دادن و غنا تعلیم گرفتن اجتناب نماید. پس، از این آیه استدلال بر حرمتِ مجموعِ این امور میتوان نمود. و در این که حضرت حق سبحانه و تعالی در این آیه نهی از غنا کرده و پیش از آن نهی از عبادت و تعظیم بتان فرموده، نهایت مبالغه در حرمت غنا ظاهر میشود که گوییا بعد از بتپرستیدن، گناهی که لایق است که نهی از آن واقع شود غناست، و ظاهر این سبب باشد که بعضی از فقهای ما ـ رضوان الله علیهم اجمعین ـ بعد از ذکر حرمت ساختن بت و صورتهای مجسمه، ذکر حرمت غنا فرمودهاند…».
۱ـ حج / ۳۰٫
(۲۲۶)
«الآیة الرابعة: قال اللّه تبارک وتعالی فی سورة لقمان: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(۱).الآیة.
یعنی: از مردمان بعضی هستند که میخرند لهو حدیث را تا گمراه کنند مردمان را از راه خدا. و در آخر این آیه حضرت الله تعالی میفرماید که: « أُولَئِک لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ»؛ یعنی: از برای این جماعت مهیاست عذاب خوار کننده.
و مراد از لهو حدیث که در این آیه است غناست، همچنین که از قول مفسّرین و احادیث معلوم میشود. و این آیه شریفه صریح است در این که غنا کردن باعث میشود از برای گمراه کردن خلق از راه خدا و شاید که این معنا برای بعضی به تجربه معلوم شده باشد که گاه هست که جماعتی میل به عبادت میکنند و متوجه مساجد میشوند، اگر در اثنای راه دچار خوانندهای شوند که اشعار باطل یا غیر آن میخواند، از آن عبادت که در نظر دارند به اغوای شیطان باز میماند. و به انضمام بعضی از احادیث به این آیه، اگر کسی استدلال کند که غنا از گناهان کبیره است دور نیست، و إن شاء الله تعالی در فصل آینده بعضی از آن احادیث مذکور میشود… .
و پر ظاهر است که آیات مذکوره دلالت بر حرمت غنا دارد و هیچ قیدی در آن نیست که غنا و خوانندگی حرام است الا در قرآن، بلکه همچنین که میبینی حرمت غنایی که از آیات ظاهر میشود عام است؛ خواه در قرآن باشد و خواه در غیر آن»(۲).
۱ـ لقمان / ۶٫
۲٫ إعلام الاحبّاء فی حرمة الغناء، ص ۴ ـ ۲۰٫
(۲۲۷)
ترجمه رسایل تحریمیه
بررسی عبارات مرحوم میرلوحی نشان میدهد که دلایل رساله وی از دلایلی که در رساله تحریمیه و نیز آنچه در رساله شیخ حر عاملی به عربی گذشت، فراتر نمیرود و گویی وی ترجمه این دو رساله را ارایه داده است. نمونههایی از آن در پی میآید:
«محل تعجب است که بعضی این حدیث را در مباح بودن غنا در قرآن، بلکه در استحباب آن سندِ خود پنداشتهاند، از این جهت که در لغت «لحن» به معنای «آواز خوش» آمده و آواز خوش به معنای غناست و غافل شدهاند که هرگاه آواز خوش به معنای غنا باشد و بس، هرگاه در احادیث صحیحه حکم شده باشد که غنا حرام است مطلقا، و در بعضی دیگر از احادیث حکم شده باشد که غنا در قرآن حرام است همچنین حدیثی که بعد از این میآید ان شاء الله تعالی، و لحن به معنای لغت و به معنای غنا هر دو باشد؛ چرا حملِ لحن در اولِ حدیث به معنای غنا بکنند که مخالف احادیث صحیحه و اخبار صریحه شود و حال آن که این حمل مخالف آیات صریحه قرآنی و اقوال علمای امامیه و اتفاق طایفه شیعه رضوان الله علیهم اجمعین نیز باشد»(۱).
نقد این ادعاها را در پیش آوردیم و ما تنها برای آگاهی خواننده از تاریخ فقهنوشتهها و نظرات عالمان و این که مورد این خرده قرار نگیریم که آرای فقیهان گذشته را ندیدهایم، ناچار از ذکر این دیدگاهها هستیم.
۱ـ همان، ص ۴۹٫
(۲۲۸)
نادیده گرفتن اجمال و ابهام روایات حرمت
باید توجه داشت در منطق ثابت شده که نتیجه تابع اخس مقدمات است و تنها قدر متیقنی که به اجمال در صغرا و کبراست میتواند در نتیجه به تفصیل بیاید، نه بیش از آن. در فقه نیز چنانچه دلایل ارایه شده اجمال یا ابهام داشته باشد، نمیتوان به بیش از قدر متیقن آن استدلال نمود. ادعای حرمت ذات غنا و موسیقی باید از تمامی جوانبی که دارد بررسیده شود و با اثبات درستی دلایل ادعا شده، حکم حرمت بر آن بار میگردد، اما روایات حرمت؛ اعم از روایت تفسیری و غیر آن اطلاق ندارد و به اجمال یا ابهام گرفتار است، از این رو تنها میتوان با آن قدر متیقن موضوع و مصداق آن که غنای متعارف در دولت باطل و بیتالغناهاست را ثابت نمود و نه غنا از آن جهت که غناست. البته باید توجه داشت که این بحث به غرضهای سیاسی آلوده شده است و فقیهان از طرفی با اهل سنت؛ مانند غزالی و از سوی دیگر با دراویش درگیر بودند. همچنین فقیهان اخباری بر حوزههای علمیه چیره بودند و اصولیان نیز که شمار آنان اندک بوده است خود را وارد این معرکه نمیکردند، بر این اساس، اخباریها ادعا میکردند عالمان اصولی با آنان موافق میباشند. البته اصولیان نیز از طرفی نمیخواستند وارد چنین نزاعی شوند و از طرف دیگر میخواستند دراویش و صوفیان که تازه به قدرت رسیده بودند، توسط اخباریان محدود گردند.
رساله مرحوم سید میرلوحی و کتاب جناب شیخ حرّ خود را از متد
(۲۲۹)
علمی دور داشته و از آفت و آسیب سیاسیگری مصون نمانده است. البته باید دقت نمود که شاه عباس صفوی در حکومت خود سیاست تفرقه بینداز و حکومت کن را در شیوه حکمرانی خود پیشه نموده بود. وی هم فقیهان اخباری را به بازی میگرفت و هم دراویش و دیگران را و با وجود خیرهای بسیاری که داشت، هر کسی را که سر در پیروی او نداشت و پیشانی بر آستان او نمیسایید، دستور به بریدن حلقوم میداد و کمتر کسی به کیاست وی در میان پادشاهان پیدا میشد. از این رو نباید سایه آرا و دیدگاههایی را که وی از آن حمایت میکرد در کتابهایی که در زمان او تألیف شده است، نادیده گرفت.
(۲۳۰)
محمّدبن محمّد دارابی رحمهالله
(زنده در حدود ۱۱۳۰ ه ق)
دفاع از رساله تحلیلیه
از کتابهایی که در پی انتشار رساله تحلیلیه مرحوم سبزواری، اما به دفاع از وی در مورد غنا نگاشته شد «مقامات السالکین» است. نویسنده این کتاب جناب محمّدبن محمّد دارابی شاگرد شیخ بهاست.
وی از کتاب خود با نام «شاخه گلی از لاله قدس» یاد میکند و در آن از عشق، بهجت و سرور سخن میگوید. البته به طور کلی، در فقهِ غنا و موسیقی، سخن تازهای ندارد و همان نظر شهید ثانی رحمهالله را تکرار مینماید. وی غنا را حرام میشمرد، ولی صوت حسن و مرثیه را از غنا نمیداند و یا در صورتی که غنا باشد، میگوید این غنا حلال است. او موارد و مصادیق غنا را به شناخت عرف وا میگذارد. جناب دارابی در این کتاب، مشی محافظهکارانه دارد، از این رو همچون مرحوم سبزواری گمراه و منحرف
(۲۳۱)
خوانده نشد.
ایشان استفاده از آلات لهو در غناخوانی، صوت زن در صورت شنیدن مرد بیگانه یا شهوتانگیز بودن آن و همچنین کلام کذب را از مصادیق غنای حرام میآورد. ما در جلد ششم میگوییم صوت زن امری پنهانی (عورت) نیست و به خودی خود جایز است و دلیلی بر حرمت آن نیست؛ مگر این که عوارضی مفسدهانگیز با آن همراه شود که این امور به غنا ارتباطی ندارد.
وی دیدگاه مرحوم محقق سبزواری در «کفایة الاحکام» را به عنوان وجه جمع میان روایات حرمت و اباحه غنا بر میگزیند و همان را در این کتاب اختیار کرده است.
کتاب «مقامات السالکین» به زبان تازی نگاشته شده و برای آشنایی خواننده با نقطهنظرات مرحوم دارابی بخشهایی از آن در پی میآید. سعی میشود بخشهایی از این کتاب انتخاب شود که نسبت به آنچه تاکنون از دیگر از عالمان نقل شده است، دستکم در تقریر مطالب، تازگی داشته باشد.
اجمال و ابهام در معنای غنا
«پوشیده نماند که بعد از تتّبع معلوم میشود که معنای معین و محصل برای غنا که اطمینان حاصل شود، از کتاب لغت حاصل نمیشود، و بر تقدیر ثبوت حقیقت شرعی، غنا حقیقت شرعی ندارد؛ و حقیقت متشرعه یعنی متفقّهه، بر وجهی که در خصوص این
(۲۳۲)
لفظ ثابت باشد، حکم لغت دارد در اختلاف یعنی حقیقت متشرعه نیز معلوم نمیشود؛ زیرا که فقها اختلاف بسیار در تعریف غنا کردهاند و از معنا قدر مشترکی میان همه استنباط نمودن نیز نهایت اشکال دارد به سبب مباینت بعضی لغات و منافرت تفاسیر فقها با یکدیگر؛ و باز به حیثیتی نیست که بهتر از معنای عرفی باشد در مقام جمع بین احادیث فریقین»(۱).
باید توجه داشت که نهتنها غنا بلکه به صورت کلی هیچ واژهای حقیقت شرعی ندارد و همه واژگان مورد کاربرد در متون دینی دارای حقیقت عرفی و لغوی و نیز حقیقت متشرعه است و شریعت هیچ گاه در پی آن نبوده است که چیزی را وضع کند، بلکه دین تنها مصادیق را موضوع گزارههای خود قرار میدهد.
مرحوم دارابی در این عبارت تصریح میکند که فقیهان در معنای غنا اصطلاحی از خود ندارند و تنها آنچه را بیان میدارند که لغتشناسان گفتهاند و تنها راه چاره را با نبود حقیقت شرعی و متشرعی فقیهان، مراجعه به عرف میداند.
زیباگریزی و اختلال مزاج
جناب دارابی در این کتاب بهتفصیل از عشق، بهجت، سرور و صفا میگوید و از قول افلاطون نقل میکند:
«من لم یعشق علی وجه بهی وصوت شهی فهو سوء المزاج یحتاج
۱ـ محمد بن محمد دارابی، مقامات السالکین، ص ۱۳۶٫
(۲۳۳)
إلی العلاج»(۱)؛
کسی که عاشق صورت زیبا نشود و صوت زیبا را دوست ندارد، مشکل مزاجی دارد و نیازمند درمان است.
موارد حرمت و جواز غنا
«پس نتیجه این دو فصل به مقتضای احادیث این شد که فرقه ثانیه میگویند غنا فی الجمله حرام است به اتفاق، نه مطلقا؛ بلکه به بعضی از اقسام که صوت حسن با ساز و آلات لهو باشد؛ یا آن که خواننده زن باشد و آوازش را مرد نامحرم بشنود؛ یا پسری باشد که از آن خواندن انبعاث شهوت شود؛ یا مستمع چنان شخصی بود که از شنیدن آواز خوش، قوای بهیمی او به حرکت آید، نه آن که روحانیتش غالب شود؛ یا خالی از ذکر جنت و ربط به عالم آخرت باشد، نه آن که ربط به آن عالم دهد و خدا و جنّت به یاد آورد، یا آنکه قوای شهوانی و حیوانی به حرکت آورد، نه آن که عاقله قوی شود و قوای حیوانی را مطیعِ خود گردان یا آن که از مبدء دور اندازد نه قریب گرداند و یا آن که از خدا غافل گرداند، نه آن که خدا را به یاد آورد، حرام خواهد بود. و اگر چنین نباشد و مقتضیاتش ذکر و محبت الهی و عشق حقیقی و فکر آخرت و ترک دنیا و اماته شهوات و قطع تعلقات و افزونی روحانیت و تخلّق به اخلاق الله باشد جایز؛ بلکه مستحب خواهد بود عقلا و نقلاً، چنان که کثیری از اکابر دین مثل خواجه نصیرالدین علیه الرحمه و ابن جمهور و ابن فهد
۱ـ همان، ص ۱۷۹٫
(۲۳۴)
و بسیاری از مجتهدین متأخرین نیز مثل شیخ بهاء الملّة والدّین و فاضل ربّانی و عالم یزدانی و عارف سبحانی مولانا محمّد باقر خراسانی در کفایه و فاضل کاشی و عالم عامل قمی و کثیری از اهل تحقیق امامیه بر این رفتهاند»(۱).
مرحوم دارابی در پایان کلام خویش نصیحت میکند شایسته نیست مؤمنان مورد اتهام قرار گیرند و تهمت و افترای خروج از دین بر آنها زده شود. مراد وی از مؤمنان در این عبارت، جناب مرحوم سبزواری است.
بررسی رسالهها و کتابهایی که بعد از مرحوم سبزواری نوشته شده است؛ مانند: «إیقاظ النائمین وایعاظ الجاهلین» نوشته سید ماجد بحرانی، «رسالة فی الغناء» تألیف عبد الصمد همدانی و «رسالة فی تحقیق الغناء موضوعا و حکما» به قلم میرزای قمی و دیگر کتابهایی که در این زمینه نوشته شده است نشان میدهد هیچ یک زیادهای بر دیگری ندارد، جز آن که یا جهت توضیحی و تبیین مطالب پیشینیان در آن قوت دارد یا جهت ادب و یا جهت ناسزا، وگرنه دلایل ارایه شده در آن یکسان است و یا آرا و نظرات نویسندگان به تفصیل در برخی از کتابهای فقهی و بهویژه در فقهنوشتههای جناب شیخ انصاری از جهت مبنایی ارزیابی و نقادی شده است و ما از تکرار آن در اینجا خودداری میورزیم و تنها به بیان اهم مطالب بسنده میکنیم. ما نقد تفصیلی این دیدگاهها را به بخشی حواله میدهیم که به بررسی نظریه شیخ انصاری رحمهالله میپردازد که
۱ـ همان، ص ۱۸۱٫
(۲۳۵)
پهلوان میدان فقه و نابغه آن تا این زمان، تنها اوست.
کتاب مرحوم دارابی با حجمی در حدود دویست صفحه، زیادهای بر دیگر کتابها ندارد، جز آن که به زبان فارسی است و بخشی از سخنان ابنسینا را در خود جای داده و در آن، از عشق و بهجت نیز سخن گفته شده و مؤلف آن را مدح نموده است. بخشی از متنهای این کتاب، در ادامه میآید.
اجمال در معنای غنای حرام
«و این نیز ظاهر و هویداست که غنا فی الجمله حرام، و از جمله معاصی و آثام عظام است. اما خفایی که هست در این است که غنای حرام مذموم کدام است و صوت حسن ممدوح به احادیث، در چه مقام؟ و این به غایتی مشتبه است که بعضی صوت حسن ممدوح در واقع را مذموم شمردهاند و بعضی خواندن قرآن را به صوت حسن، بلکه به غنا مستحب دانستهاند؛ چه احادیث، امر بدان واقع شده که: «اقرؤوا القرآن بصوت حسن» «ومن لم یتغن بالقرآن فلیس منا» ولهذا، أقل الخلیقة، بل اللاشیء¨ فی الحقیقة محمّد بن محمّد دارابی که احادیث اصحاب عصمت: از اهلش که مسلم الثبوت به معرفت حدیث بودهاند، اخذ نموده و همچنین تفسیر و اصول و فقه و فنون ثلاثه حکمت ـ اصولها و فروعها ـ و اقسام تسعه عربیت و طب و نجوم و هندسه از استاد هر فن بر وجه أتم أحسن استفاده کرده، چون در این مقام از بعضی تحریم «ما أحل الله» و از بعضی تحلیل «ما حرّم الله» استشمام نموده، به مقتضای حدیث معجزْ انشای: «إذا
(۲۳۶)
ظهرت البدع فی أمتی فلیظهر العالم علمه، فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله» به توفیق حضرت عزت و به تأیید احادیث اصحاب عصمت ـ بعد از استخاره ـ اراده کرد که تفرقه نماید میان غنای حرام و صوت حسن ممدوح خالی از آثام، تا بر اهل انصاف خالی از اعتساف، بعد از ملاحظه دلایل طرفین مشتبه نماند و بعد از آن، اختیار هر شق که مینماید مختار است. (وما علی الرسول إلاالبلاغ).(۱)
معناشناسی غنا
بدان که غناء ـ به کسر غین و مدّ یا به فتح و قصر (غنی) هر دو به معنای سرود و به کسر غین و قصر (غنی) بینیازی است و ثروت و یسرْ، که در برابر عسرت است… .
ترجیع، آواز را در حلقوم یا خیشوم گردانیدن است. و مراد جمعی از اهل لغت، مثل ابن اثیر که در نهایة گفته: غنا، آواز پی هم بلند کردن است و همین ترجیع است. چنان که گفته: «کل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء».
و تصویر ترجیع بدین روش کردهاند که کسی صوت را بلند کرده چنین گوید اآاآاآ. چنانکه آواز قُمْری و کبک و دیگر طیوری که صوت آنها فقره فقره پی در پی است. و در اصطلاح خوانندگان، ترجیع را تحریر گویند(۲). صحاح: طرب، سبکی است که به انسان میرسد، از جهت بسیاری اندوه یا از اندوه یا از شدت خوشحالی. و حق این است که طرب، کیفیتی است که عارض میشود انسان را و آن لذتی
۱ـ همان، صص ۴ ـ ۵٫
۲ـ همان، ص ۸٫
(۲۳۷)
است به درد آمیخته.
اگر کسی گوید که: درد، الم است. چه قسم، با لذت که ضدّ اوست جمع میشود؟ جواب آن که: علما مثال لذّت به درد آمیخته آوردهاند، که بدنی که دانهها برآورده باشد در وقت خاریدن هم درد مییابد و هم لذّت و این ظاهر است.
بعضی میگویند که غنا آن است که در عرف، اطلاق غنا بر آن کنند و این نیز موافق کنز اللغة و دستور اللغة است که غنا را به سرود تفسیر کردهاند و کلام شهید ثانی رحمة الله علیه در شرح شرائع، اشعاری به این تفسیر دارد، آنجا که فرموده: وردّه بعضهم إلی العرف فما سمّی غناء یحرم و إن لم یطرب.
و در بعضی تصانیف خود، این تفسیر را به جهت غنا أولی دانسته، و مخفی نیست که تعریف چهارم (این تعریف) به جهت غنا به قاعده شرع انسب است؛ چه الفاظ مأخوذه در شرع، محمول بر تفاهم عرف است؛ خصوصا در موضعی که حقیقت شرعی و حقیقت متشرّعه نداشته باشد و در معنی لغوی آن اختلاف زیاده از حد شده باشد. چنانچه عن قریب معلوم خواهد شد. پس الیق و احق، حمل بر تفاهم عرف است(۱).
معنای موسیقی
ششم: اهل موسیقی، [موسیقی را] که در لغت یونانی به معنای الحان است، چنین تعریف کردهاند که: النغمة صوتٌ واحد موزون
۱ـ همان، صص ۹ ـ ۱۰٫
(۲۳۸)
لابث زمانا ذا قدر محسوس فی الجسم الذی هو فیه یوجد وله حدّ من الثّقل والخفة محنون إلیه بالطّبع.
یعنی: نغمه، صوت و آوازی است واحد موزون، یعنی آن که متناسب باشد فقرات منفصله آن، و میان نغمات منفصله، درنگی واقع شود در زمانی محسوس. و آن صوت را حدّی خاص بوده باشد از زیر و بم و میل طبع به سوی آن بوده باشد.
و شک نیست که بنابر این بدون ترجیع، صوتپذیر نیست هیچ صوت حسن موزونی.
موارد حرمت غنا
(تعریف) هفتم: غنا، خواندنی است که از خدا دور اندازد، و هر خواندنی که به خدا نزدیک کند آن را اکثر، به صوت حسن در احادیث مذکور ساختهاند و این کلام از تفسیر بعضی فضلای متقدّم مستفاد میشود. و همچنین از کلام بعضی از متأخرین مثل فاضل کاشی در مفاتیح الشرائع که گفته: «الغناء ترنّم أهل الفسق». و فاضل ربانی مولانا محمّد باقر خراسانی در کفایه و فاضل قمی در جمال الصالحین.
و این بهترین طریق جمعی است که: هر صوت حسنی که با آلات لهو یا صوت زنی که مرد بشنود یا شهوتانگیز باشد و نفس بهیمی را به حرکت درآورد، یا کلام کذب و لا طائلی باشد؛ مسمّا به غناست و حرام است.
و هر صوت حسنی که مقابل این باشد، در اکثر احادیث مسمّا به صوت حسن است نه [مسما] به غنا، و مباح است؛ بلکه در قرآن و
(۲۳۹)
ذکر مستحب است و هر کس تأمل در احادیث و آیات کند و انصاف از نفس خود دهد و از عناد و تعصب بگذرد، تصدیق به حقیقت این معنا خواهد نمود، چه کریمه لهو الحدیث؛ وقول الزور؛ وقول اللغو و امثال این که معصوم تفسیر آنها به غنا کرده، و همچنین حدیثی که پرسیدند که غنا در عید فطر و عید قربان و در عیشها جایز است، معصوم فرمودند جایز است هرگاه معصیتی با آن نباشد. چنانکه حدیث خواهد آمد، شاهد؛ بلکه برهان است که غنا امثال اینهاست و حرام است و مخالف آن، که متضمن آن نباشد آن را غنا نمیگویند و اگر گویند، حرام نخواهد بود(۱).
حجت نبودن کلام فقیهان
و مؤلف را اعتقاد این است که غنا حرام است، اگرچه در قرآن ذکر و مرثیه باشد؛ اما بالفعل آنچه قاریان و ذاکران میخوانند غنا نیست، چه در عرف آن را غنا نمیخوانند، چنان که گذشت. و بر ضمیر ارباب بصیرت که بهرهای از علم شرایع دارند، مخفی نیست که هرگاه حجّت بر حرمت غنا و حلیت صوت حسن، کلام معجز نظام حضرت ملک علام و احادیث حضرت سید الانام و اوصیای آن سرور باشند دیگر ذکر کلام فقها ـ که فلانی حکم به حرمت غنا کرده، یا اول کسی که الحان به قرائت کرد، عبد الله بن ابی بکر بود، بعد از آن عبد الله بن عمر از او اخذ کرده و لهذا قرائت عمری میگویند ـ بعد از او فلانی از او اخذ کرده سوای طول کلام،
۱ـ همان، صص ۱۲ ـ ۱۳٫
(۲۴۰)
ماحصلی ندارد؛ لهذا به همین قدر اقتصار نموده خصوصا که قول فقها حجّت نیست با آن که اگر قول ایشان اعتبار داشته باشد لازم میآید که اعتبار نداشته باشد، چه، از جمله قول فقهاست که: «قول المیت کالمیت». پس اگر قول ایشان را اعتبار کنیم باید «قول المیت کالمیت» را هم اعتبار کنیم و هرگاه این قول را اعتبار کنیم لازم است که قول فقها اعتبار نکنیم. پس مدار حجّت بر آیه و حدیث است، نهایت مقصود از ذکر قول فقها اگر موافق آیه و حدیث باشد، تبیین و توضیح و تبصرهای است نه حجّت، والله الموفق(۱).
عرف؛ معیار تشخیص غنا
بدان ـ وفّقک الله ـ که سابقا معلوم شد که در حرمت غنا، فی الجمله خلافی نیست. اما در حرمت جمیع افراد غنا خلاف است. بعضی، تمام افراد غنا را حرام میدانند، حتی در قرآن، و بعضی در قرآن مستحب میدانند، به احادیث متظافرهای که به تفصیل خواهد آمد، و بعضی از احادیث که دلالت بر جواز ترجیع و تحریر و امر به حسن صوت دارد و میگویند که صوت حسن مقرون به ترجیع و تحریر بدون غنا ممکن نیست و ترجیع، لازم دارد طرب را چنان که از بعض اکابر نقل شده، و بعض احادیث دلالت بر جواز لحن دارد که «اقرؤوا القرآن بألحان العرب» و لحن، غناست چنان که از ابن اثیر گذشت و تصریح بعضی علما و به تتّبع موارد استعمال آن؛ هرچند حرمت غنا فی الجمله احتیاج به دلیل ندارد(۲).
۱ـ همان، ص ۲۷٫
(۲۴۱)
و حق این است که هرچه در عرف آن را غنا گویند حرام است نه غنا به تعریفات مختلفه ارباب لغت، چه دانستی که اضطراب بسیاری در تفسیر غنا از کلام اهل لغت معلوم میشود که معنای معین و مفهوم محصّلی که خاطر جمع شود، به دست نمیآید و بعضی از آنها معانی متباینه است که قدر مشترکی ندارد. پس حق این است که رجوع به عرف کنند. چنانچه بعض علما گفتهاند یا آنچه لهو و زور و لغو یا مقارن معصیتی باشد؛ چنانچه حدیث بر این معنا خواهد آمد که غنایی که مقارن معصیتی نباشد، حرام نیست، چنانچه جمعی کثیر به این رفتهاند، همچنانکه گذشت. و بدان که بسیاری از امور شرعیه است که مبنی بر عرف عام است، مثلا اکرام ضیف و استاد و مؤمن و اسنّ از خود، در شرع وارد است و اهانت ایشان حرام و ما اکرام و اهانت را نمیدانیم مگر آنچه در عرف آن را اکرام و اهانت گویند و همچنین اشفاق و رحم با زیر دستان و زنان، به حدیث «ارحموا اسراءکم قیل: یا رسول الله من هم؟ قال: العبد والنساء».
با آنکه اختلافی که در تفسیر غنا واقع است، در رحم و شفقت نیست، و از این قبیل که مبنی بر عرف است لا یعدّ ولا یحصی است، و آنچه جمهور قرّاء و ذاکرین میخوانند در عرف آن را غنا نمیگویند. چنانکه اگر کسی به غلام خود گوید که مغنّی برای من بطلب، قاری و ذاکر و مرثیهخوان را نمیطلبد! و اگر کسی چیزی نذر کند، برای قرّاء و ذاکرین و شرط کند که به مغنّی ندهند، البته به
۱ـ همان، ص ۲۹٫
(۲۴۲)
قراء و ذاکرین عصر که در عرف، مسمّا به این نامند، میدهند و کسی نمیتواند گفت که چون به اعتقاد بعضی، ایشان در ذکر و خواندن قرآن، غنا میکنند از این نذر محرومند. چه، دانستی که الفاظ مأخوذه در شرع، محمول بر تفاهم عرف و عادت است و آن که گوید: به این قرّاء نمیتوان داد، کلام ایشان حجّت بر خصم نمیشود و همچنین اشعار خواندنی که در اثنای ذکر، شعری که به زهد و ورع و تقوا رغبت دهد بخواند و به خدا نزدیک گرداند و جنّت به یاد دهد، چنانکه در این عصر بعضی میخوانند، مغنّی، و کلام و خواندن او غنا نیست و اگر به سر حدّ غنا رسد حرام است.
القصه، حلّیت صوت حسن اشهر و اقوی از آن است که محتاج بیان باشد، مثل حرمت غنا فی الجمله(۱).
اگر کسی گوید: که بعضی از ارباب لغت و بعضی از فقها، غنا را به ترجیع صوت مطرب تفسیر کردهاند، جواب آن که: اعتبار به قول معصوم است نه لغت… . دانستی که آن قدر اختلاف در تفسیر لغت غنا هست که معنای معینی که باعث اطمینان قلب باشد، به هم نمیرسد و هرگاه معصوم تصریح به غنا در قرآن کرده و جمع بدین وجه ممکن است که چنانچه شیخ طبرسی و جمعی دیگر فهمیدهاند که غنا در قرآن جایز است چه ضرورت است که تابع لغویین شویم که هر کس چیزی میگوید؛ بلکه یک کس از ایشان در دو کتاب، مختلف میگوید(۲).
۱ـ همان، ص ۵۱٫
۲٫ مقامات السالکین، ص ۵۳٫
(۲۴۳)
غنای عربی و لهوی
صدر روایت عبدالله بن سنان ـ چنانچه در فصل اول گذشت ـ دلالت میکند بر آن که قرآن را به غنا خواندن جایز باشد. آنجا که فرمود: «اقرؤوا القرآن بألحان العرب وأصواتها» و لحن را تفسیر به غنا کردهاند چون ابن اثیر و غیره. و آخرش دلالت بر آن که غنای اهل فسق مکنید و این صریح است در این که غنا دو قسم است: یک قسم حلال که آن لحن عرب است، و دیگری حرام که آن غنای اهل فسق است.
و اگر کسی قسم اول را غنا نداند، بلکه صوت حسن خواند؛ مضایقه در اصطلاح نیست، بلکه مؤید جماعتی است که قرآن بدین طریق که خوش الحانان میخوانند، جایز میدانند، به هر اسم خواهی بخوان. ما صوت حسنش میخوانیم و این جماعت، غنای غیر مذموم در شرع!(۱)
توجه به مقارنات غنا
در «ما نحن فیه» به دلیل دیگر که هر گاه مقارن معصیتی نباشد، جواز تغنّی در بعض صُوَر مستفاد میگردد. مثل صورتی که بهشت یا مبدأ به یاد دهد و این حدیث اباحه غنا در غیر قرآن و دعا و ذکر و مرثیه و شعر حکمتآمیز میرساند، مگر غنایی که متضمّن معصیتی باشد.
شواهد جواز غناخوانی و استفاده از آلات موسیقی
۱ـ همان، ص ۶۹٫
(۲۴۴)
پس از این حدیث ظاهر میشود که صوت حسن هر قسم باشد از تحریر و ترجیع، هرگاه معصیتی از امور مذکوره با او نباشد، جایز است. کسی نگوید که صوت حسن، شما گفتید وقتی مباح است که مقارن معصیتی نباشد و با ترجیع و تحریر، مقارن معصیت است که میگوییم هرگاه صوت حسن و آواز بلند خواهند که سبب حزن شود و آن صوت حزین باشد بدون ترجیع و تحریر و اطراب، صورتپذیر نیست و این به عینه غناست ـ چنانکه مکرر گذشت ـ و این نیز مشهور است و به صحت پیوسته که وقتی سرور کاینات به فتح و فیروزی از غزایی مراجعت فرموده، به نور قدوم میمنت لزوم مدینه طیبه را اطیب میساختند، زنان عرب دف و طَبَق مس در بالای بامها و کوچهها میزدند و سرود میکردند و حضرت منع نمیفرمودند، بلکه بعضی آثار دلالت دارد که آن سرور، خوشوقت میشدند و تقریر حضرت به اتفاق مخالف و مؤالف، حجت است. و در بعضی امور، حق تعالی میفرماید: «فبذلک فلیفرحوا» و فرح مطلق، شامل سرود و حرکاتی که دلالت بر خوشحالی کند، هست. حتی آن که مخالفین در صحاح خود نقل کردهاند که وقتی مفتاح باب اسلام، یعنی حضرت سید انام به فتح و ظفر از غزوهای به مدینه طیبه تشریف ارزانی فرمودند، حبشیهای به خدمت آن سرور آمد و درخواست نمود که یا حضرت! با خدای خود عهد نمودهام که هرگاه حضرت به فتح و ظفر برگردند، من فرح و نشاط کنم. حضرت فرمودند که اگر عهد کردهای به عهد خود وفا کن. آن حبشیه در حضور حضرت، شروع به دف زدن و سرور خواندن نمود! و این
(۲۴۵)
خبر را نیز مخالفین نقل کردهاند. که (السماع حلال لأهله).
و حدیث روایت عامه از قبیل آثار و اماره است نه دلیل، پس اعتراض نمیتوان کرد که روایت ایشان چه اعتبار دارد؛ بلکه دلیل خصم که حق و رشد در خلاف ایشان است و چرا گفتم که این اعتراض نمیتوان کرد؟ به واسطه آن که این وقتی است که دو حدیث متعارض باشد و ما حقیقت هیچ یک از آن دو حدیث ندانیم حدیث مخالف ایشان میگیریم؛ یعنی مخالف مذهب ایشان میگیریم و دانستی که عمده ایشان بر حرمت اکثر افراد غنا و رجحان تحریم غنا رفتهاند و ما نحن فیه از آن قبیل نیست؛ چه در طریق ایشان احادیث بسیاری بر صوت حسن و غنای در آنچه به خدا نزدیک کند واقع شده است، به حیثیتی که اشتباه در آن نیست و در طریق خاصه آن قدر از این روایات وارد است که شکی و اشتباهی [در آن[ گنجایش ندارد؛ پس میگوییم که این احادیث متفق علیه خاصه و عامه است.(۱) احادیث فصل ثانی که دلالت بر جواز بعض افراد غنا دارد همه ضعیف نیست، به اصطلاح متأخرین هم بلکه صحیح دارد، همچنان که فصل اول ضعیف دارد. و چنان نیست که احادیث فصل اول که دلالت بر حرمت غنا دارد، همه صحیح باشد و احادیث فصل دوم که دلالت بر جواز غنا دارد، همه ضعیف باشد، بلکه هر یک از دو فصل، مشتمل بر صحیح و ضعیف است. و اگر فرضا صحیح فصلی زیاده بر ضعیف باشد [صحیح فصلی زیاده بر صحیح دیگر باشد] و بر عکس، قدحی در استدلال نمیکند؛ چه احادیث
۱ـ همان، صص ۷۶ ـ ۷۷٫
(۲۴۶)
هر یک از فصلین به سر حدّ تواتر معنوی رسیده؛ پس ناچار جمع باید کرد، نه طرح احادیث فصل ثانی باکلیه. و جمع بدین وجه است که علما کردهاند که: آنچه دلالت بر حرمت غنا دارد و در غیر قرآن و اذکار و مراثی و غیر آنچه خدا را و بهشت را به یاد آورد و آنچه دلالت بر جواز میکند در امثال اینها؛ از اذکار و اشعاری که مشتمل باشد بر حقایق و معارف و اخلاق. و از این احادیث آن چه ضعیف است نه چنان ضعیف است که استدلال به آن نتوان کرد. چه، حدیث اول فصل ثانی که «رجع صوتک بالقرآن» حدیثی است قوی، هرچند به اصطلاح متأخرین صحیحش نگویند.
ترجیع غنایی در قرائت قرآن کریم
دیگر «رجع صوتک» در آن حدیث مذکور است که عبارت است از غنا. پس این که میگفتید که حُسن صوت، غنا نیست قبول داریم؛ اما در آن حدیث، محض صوت حسن نیست، بلکه صوت حسن با ترجیع است و صوت حسن با ترجیع غناست، بنابراین که ترجیع در غنا کافی باشد. با آن که صوت حسن با ترجیع خالی از اطراب نیست چنان که گذشت.(۱)
پوشیده نماند که بعد از تتبع معلوم میشود که معنای معین و محصّل برای غنا که اطمینان حاصل شود، از کتب لغت حاصل نمیشود، و بر تقدیر ثبوت حقیقت شرعی، غنا حقیقت شرعی ندارد؛ و حقیقت متشرعه یعنی متفقّه، بر وجهی که در خصوص این لفظ ثابت باشد
۱ـ همان، ص ۹۳٫
(۲۴۷)
حکم لغت دارد در اختلاف یعنی حقیقت متشرعه نیز معلوم نمیشود زیرا که فقها اختلاف بسیار در تعریف غنا کردهاند و از معنا قدر مشترکی میان همه استنباط نمودن نیز نهایت اشکال دارد به سبب مباینت بعضی لغات و منافرت تفاسیر فقها با یک دیگر؛ و باز به حیثیتی نیست که بهتر از معنای عرفی باشد در مقام جمع بین احادیث فریقین.
اگر کسی گوید که: معنای عرفی نیز مشتبه است. چه، ممکن است که بعضی از افراد صوت حسن نزد بعضی غنا باشد و نزد بعضی نباشد.
جواب آن که: بسیاری از احکام شرع مبنی بر عرف است. چنان که مکرّر گذشت با آن که هر کس به عرف و عادت خود مکلف است. نزد جمعی که در عرف ایشان آن صوتْ غناست، حرام است؛ و نزد کسی که غنا نیست، حرام نیست»(۱).
۱ـ همان، ص ۱۳۶٫
(۲۴۸)
(۲۴۹)
شیخ یوسف بحرانی رحمهالله
(شیخ یوسف بن احمد بحرانی رازی، م ۱۱۸۶ ه ق)
محقق بحرانی صاحب کتاب گرانسنگ «الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة» میباشد. وی در مقام سوم این کتاب، که محرمات نفسی را میشمرد، دومین آن را غنا قرا میدهد.
حرمت ترجیع مطرب
«المسألة الثّانیة فی الغناء، بالمدّ ککساء، قیل: هو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، فلا یحرم بدون الوصفین، أعنی الترجیع والاطراب، کذا عرفه جماعة من الأصحاب، والطرب: خفّة تعتریه تسرّه أو تحزنه. وردّه بعضهم إلی العرف، فما سمّی فیه غناء یحرم وإن لم یطرب. واختاره فی المسالک وغیره، وهو المختار، ولا خلاف فی تحریمه فیما أعلم»(۱).
۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۰۱٫
(۲۵۰)
گفته شده غنا به همزه، کشیدن صداست که دارای ترجیع و طربآور باشد، بر این اساس، آواز و سرودی که این دو صفت را نداشته باشد حرام نیست. طرب حالت سبکی است که بر شخص عارض میشود و او را شاد یا غمگین مینماید. برخی شناخت غنا را به عرف حواله دادهاند و گفتهاند آنچه را که عرف غنا بداند حرام است اگرچه طرب نداشته باشد.
محقق بحرانی این نظر را بر میگزیند. البته ایشان دلیلی برای حرمت ترجیع و اطراب و چرخاندن صوت در گلو یا نشاطی که به انسان دست میدهد، نمیآورد. کامیابی و خوشامدن جزو فطرت و نهاد آدمی است و چرا باید با آن مخالفت کرد. میان خوشامدن و حرمت ملازمهای نیست. ایشان نیز شناخت غنا را که امری تخصصی است به عرف حواله داده است.
رد نظریه جدایی مقترنات حرام از غنا
«ولا فرق فی ظاهر کلام الأصحاب، بل صریح جملة منهم، فی کون ذلک فی قرآن أو دعاء أو شعر أو غیرها، إلی ان انتهت النوبة إلی المحدّث الکاشانی فنسج فی هذا المقام علی منوال الغزالی ونحوه من علماء العامّة، فخصّ الحرام منه بما اشتمل محرّم من خارج، مثل اللعب بآلات اللهو کالعیدان، ودخول الرجال، والکلام بالباطل، وإلاّ فهو فی نفسه غیر محرّم. وما ذکره وإن أوهمه بعض الأخبار، إلاّ أنّ الحق فیه لیس ما ذهب إلیه واعتمد فی هذا الباب علیه، وإن کان
(۲۵۱)
قد تبعه فی ذلک أیضا صاحب الکفایة، وهو ـ کما ستعرف ـ فی الضعف والوهن إلی أظهر غایة. والواجب هنا ـ أوّلاً ـ نقل جملة الأخبار: فمنها: ما رواه فی الکافی ـ فی الصحیح ـ عن زید الشحّام قال: قال أبو عبد الله علیهالسلام : بیت الغناء لا تؤمن فیه الفجیعة، ولا تجاب فیه الدعوة، ولا یدخله الملک»(۱).
ـ اگر غنا غناست، تفاوتی ندارد که موضوع آن قرائت قرآن کریم باشد یا دعا یا شعر یا دیگر امور و به هرحال حرام است و این دیدگاه فقیهان امامیه است مگر محدث کاشانی که روش غزالی و دیگر عالمان اهل سنت را برگزیده و حرمت غنا را به لوازم و عوارض جانبی حرامی که همراه غنا بوده اختصاص داده؛ مانند بازی با آلات لهو و داخل شدن مردان بر زنان و گفتن کلام باطل، و مرحوم فیض بر این نظر است که غنا از آن جهت که غناست، حرام نمیباشد. صاحب کفایه جناب محقق سبزواری نیز از محدث کاشانی در این رأی پیروی نموده؛ ولی ضعیف و سست بودن این نگره بسیار روشن است.
حرمت مطلق غنا
جناب بحرانی رحمهالله با یادکرد از روایات تفسیری و غیر آن چنین میگوید:
«أقول: فهذه جملة من الأخبار الصریحة الدالّة فی تحریم الغناء مطلقا، من غیر تقیید بما قدّمنا ذکره عن المجوّز له فی حدّ ذاته»(۲).
آنچه از اخبار و روایات آوردیم، دلالت صریح بر حرمت غنا به
۱ـ همان، ص ۱۰۲٫
۲ـ همان، ص ۱۰۶٫
(۲۵۲)
صورت مطلق دارد و هیچ قیدی در حکم تحریم آن دخالت ندارد و بر جواز نفسی آن اشارهای ندارد.
پیش از این عنوان نمودیم که نوع دلایل حرمت مقید است بهجز چند روایت معدود که به قرینه قید موجود در روایات دیگر، تقیید میگردد و بارها بحث از آن گذشته است.
نقد دیدگاه فیض کاشانی
جناب محقق بحرانی رحمهالله دیدگاه محدث کاشانی، جناب فیض را چنین نقد مینماید:
«قال فی الوافی ـ بعد نقل الخبر: الظاهر أنّ هذا التفسیر من کلام الصدوق ـ علیه الرحمة ـ ویستفاد منه أنّ من مدّ الصوت وترجیعه بأمثال ذلک لیس بغناء، أو بمحظور، وفی الأحادیث التی مضت فی أبواب قراءة القرآن، من کتاب الصلاة دلالة علی ذلک، والذی یظهر من مجموع الأخبار الواردة فیه، اختصاص حرمة الغناء وما یتعلّق به من الأجر والتعلیم والاستماع والبیع والشراء کلّها بما کان علی النحو المتعارف فی زمن بنی امیة وبنی العباس، من دخول الرجل علیهنّ، وتکلّمهنّ بالأباطیل، ولعبهنّ بالملاهی، من العیدان والقصب وغیرها، دون ما سوی ذلک من أنواعه، کما یشعر به قوله: «لیست بالتی یدخل علیها الرجال» إلی أن قال: وعلی هذا فلا بأس بسماع التغنّی بالأشعار المتضمّنة لذکر الجنّة والنّار، والتشویق إلی دار القرار، ووصف نعم الملک الجبّار، وذکر العبادات والترغیب فی الخیرات والزهد فی الفانیات ونحو ذلک، کما أشیر إلیه فی حدیث
(۲۵۳)
الفقیه بقوله: «فذکرتک الجنّة»، وذلک لأنّ هذا کلّه ذکر اللّه تعالی، وربّما تقشعرّ منه جلود الذین یخشون ربّهم ثمّ تلین جلودهم وقلوبهم إلی ذکر اللّه تعالی. وبالجملة لا یخفی علی ذوی الحجی بعد سماع هذه الأخبار تمییز حقّ الغناء من باطله وإنّ أکثر ما یتغنّی به المتصوّفة فی محافلهم من قبیل الباطل انتهی.
وعلی هذا النحو حذی الخراسانی فی الکفایة. وفیه: ـ أوّلاً ـ أنّهم وإن زعموا الجمع بین أخبار المسألة بما ذکروه، إلاّ أنّ جلّ أخبار التحریم، التی قدّمناها، لا یقبل لک، فإنّها طاهرة، بل بعضها صریح فی تحریم الغناء من حیث هو، لا باعتبار انضمام بعض المحرّمات، من خارج إلیه. ولا سیما أخبار استماع الغناء وبیع المغنّیة وشرائها، بالتقریب بالذی قدّمناه فی ذیل تلک الأخبار.
وقوله ـ فی روایة المقنع: شرّ الأصوات الغناء وقوله ـ فی روایة عبد اللّه ابن سنان ـ یرجّعون القرآن ترجیع الغناء. وحدیث یونس المروی بعدّة طرق کما تقدّم، وأمثال ذلک ممّا تقدّم. فانّها ما بین صریح وظاهر، فی قصر الحکم علی الغناء من حیث هو، وکذلک الآیات، فإنّ قوله عزّ وجلّ «واجتنبوا قول الزور» المفسّر فی تلک الأخبار بالغناء، صریح فی المنع من القول المفسّر بالغناء من حیث هو»(۱).
مرحوم محقق بحرانی نخست نظریه مرحوم فیض را میآورد و سپس میگوید محقق سبزواری نیز همین نظر را برگزیده است و سپس در نقد آن میآورد:
۱ـ الحدائق الناضرة، ج ۱۸، ص ۱۱۲٫
(۲۵۴)
جمع ارایه شده از روایات، درست نیست؛ زیرا روایات حرمت در تحریم غنا از آن جهت که غناست ظهور دارد و به عوارض و لواحق حرامی که در کنار این حرام بوده است، نظر ندارد؛ بهویژه روایاتی که در مورد شنیدن غنا و خرید و فروش کنیزان خواننده است.
وی «جلّ أخبار التحریم، التی قدّمناها، لا یقبل ذلک» را چنین میداند و «جل» نزدیک به «کل» است؛ در حالی که شمار این روایات از انگشتهای یک دست نیز نمیگذرد و منحصر در همان مواردی است که وی آن را یادآور شده است. همچنین در اصول فقه به تفصیل آمد که گزاره مطلق بر مقید حمل شود و نه به عکس، و مرحوم محقق بحرانی که از اخباریان است و با اصول فقه سازگاری چندانی ندارد، عکس آن را انجام داده است.
وی از روایات این باب، بدون آن که توضیح و تبیین خاصی برای آن داشته باشد، میگذرد؛ این در حالی است که کتاب وی به بیست و پنج جلد میرسد و در این کتاب آنچه را دیگران گفتهاند میآورد و تکرار مکررات بر آن غلبه دارد. چنین روشی نه دردی را درمان میسازد و نه زخمی را التیام میدهد. تکرار مکررات در کتابهای نوشته شده در دانشهای دیگر نیز رنج دیگری است که بر آن وارد میشود. البته نباید از انصاف خارج شد و زحمتهای این بزرگان را نادیده انگاشت؛ بهویژه آن که آنان بر آن بودند تا با نوشتن کتاب، میراث گذشتگان را به آیندگان منتقل نمایند؛ چرا که صنعت چاپ و نشر در آن زمانها هنوز در مسیر توسعه
(۲۵۵)
قرار نگرفته بود.
جناب محقق بحرانی به روایاتی که صوت خوش اهل بیت علیهمالسلام را بیان مینمود، دقت ننموده؛ چرا که این احادیث، زیبایی و دلربایی صوت و صدای آن حضرات را خاطرنشان شده است.
ردّ احادیث جواز
محقق بحرانی رحمهالله احادیث جواز را با آیات چهارگانه قرآن کریم مخالف میشمرد. ما بحث تفسیری این آیات را بیان نمودیم و گفتیم که این آیات از جبهه باطل سخن میگوید و غنایی را که در آن زمان رایج بوده، مصداقی از باطل آورده است، نه همه آن. وی این آیات را دارای دلالت صریح میداند؛ در حالی که دلالت این آیات ظاهر است، نه صریح، و برای نمونه آیه «قول الزور» ارتباطی با صوت که موضوع غناست ندارد و بر کلام و گفته ظهور دارد.
روایات جواز میگفت غنا در عید فطر، عید قربان و در مجالس عروسی و شادی اشکال ندارد و قرآن کریم را با ترجیع بخوانید و صدای نیکو زینت قرآن کریم است و اولیای الهی مراعات مردم و مخاطبان را مینمودند که زیبایی صدای خویش را آشکار نمیساختند، حال کدام آیه قرآن کریم با مفاد این روایات منافات دارد و از کجای آن میتوان استفاده کرد که صدای زیبا و ترجیع با قرآن کریم مخالف است. البته شاید بتوان به جناب بحرانی حق داد که چنین سخن بگوید؛ زیرا این بزرگان، افزوده بر این که در عین وارستگی بسیار، به سادگی از کنار گزارههای دینی
(۲۵۶)
میگذشتند، چون فقیهان بسیاری قایل به حرمت بودهاند و روایات تحریم را نیز میدیدند، به سادگی ظاهر آن را میگرفتند و به حیثیات صدوری و دلالی و به شأن نزول آن توجه نداشتند و زمانه خویش را نیز مشاهده میکردند که غنا و موسیقی در دست اراذل و اوباش و اهل فسق و فجور است، از این رو غنا را حرام میدانستند و سخنان پیشینیان را تکرار میکردند و ژرفپژوهی بر این احادیث را نادیده میگرفتند؛ بهویژه آن که میخواستند با امکانات محدود آن زمان، کتابی در بیست و پنج جلد در فقه بنویسند و برای همه گزارههای فقهی حکم دهند. آنان میان دولت کفر و ایمان، تفاوت نمیگذاشتند و شاید دولت صفوی را به سبب چیرگی نظرات شاهان صفوی، اسلامی و دینی نمیدانستند. البته، دولت صفوی به صوفیان و دراویش اهمیت میداد و آنان را بزرگ میداشت و همین امر، عامل دوری عالمان از دربار و رویگردانی آنان از حکومت صفوی میگشت؛ چنانکه این نزاع تا به امروز نیز ادامه دارد. البته اگر باطل، دولت و حکومت بر شیعیان پیدا کند، انجام هرگونه کاری در چنین دولتی حرام است، حتی غذا خوردن در سایه چنین دولتی در صورتی که به تقویت آنان بینجامد، حرام میگردد تا چه رسد به غناخوانی و موسیقاری و این امر به نفس صوت و صدا و موسیقی و غنا ارتباطی ندارد؛ چرا که نفس این پدیده بیرنگ است و در ظرفهای متعدد، شکلهای مختلف و گوناگون و احکام متفاوتی به خود میگیرد.
مرجّحات روایات حرمت
(۲۵۷)
«وثانیا ـ أنّه من القواعد المقرّرة عن أصحاب العصمة علیهمالسلام فی مقام اختلاف الأخبار، هو العرض علی کتاب اللّه تعالی، والأخذ بما وافقه، وأنّ ما خالفه یضرب به عرض الحائط، والعرض علی مذهب العامّة، والأخذ بخلافه.
ولا ریب فی أنّ مقتضی الترجیح بهاتین القاعدتین، المتّفق علیهما نصا وفتوی، هو القول بالتحریم مطلقا، وأنّ ما دلّ علی الجواز یرمی به؛ لمخالفته لظاهر القرآن، وموافقته للعامّة. هذا فیما کان صریحا فی الجواز، وهو أقلّ قلیل فی أخبارهم، لا یبلغ قوّة المعارضة لما قدّمناه من أخبار التحریم. فأمّا تمسّکهم بأخبار قراءة القرآن بالصوت الحسن والتحزّن، فهو لا یستلزم الغناء؛ إذ لیس کلّ صوت حسن أو حزین یسمّی غناءً، وهذا ـ بحمد اللّه سبحانه ـ ظاهر»(۱).
ـ نقد دومی که به استدلال به روایات جواز وارد است، ناهماهنگ بودن این روایات با قرآن کریم است. قاعده ثابت اصحاب عصمت به هنگام اختلاف میان روایات این است که روایت را باید بر قرآن کریم عرضه داشت و هرچه را که با آن هماهنگ بود برگرفت و آنچه را که مخالف آن است به دیوار زد و به آن عمل نکرد.
همچنین روایات معارض بر مذهب اهل سنت عرضه گردد و به عکس آنچه میگویند عمل شود.
در مورد غنا نیز این دو قاعده جاری است و نظریه حرمت مطلق هر دو وجه ترجیح را دارد و ترجیح روایات حرمت هم با متن قرآن کریم سازگاری دارد و هم طبق نص و فتوای فقیهان شیعی است و نه
۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۱۲٫
(۲۵۸)
اهل سنت؛ در حالی که قول به جواز هم مخالف با ظاهر آیه است و هم موافق با اهل سنت است، بر این اساس، این روایات طرد میگردد.
البته این دو قاعده در روایاتی جاری است که بر جواز غنا صراحت دارد و این گونه اخبار بسیار اندک است؛ بهگونهای که توان مقابله و معارضه با اخباری که صریح در حرمت است را ندارد.
و اما در مورد استدلال مخالفان به روایاتی که میفرماید قرائت قرآن باید با صوت نیکو و غمانگیز خوانده شود باید گفت: این حدیث لازم ندارد که قرآن کریم با غنا خوانده شود؛ زیرا هر صوت زیبا و حزنآمیزی غنا نامیده نمیشود و این مطلب ـ به شکر و ستایش خداوندی ـ ظاهر است و نیاز به تبیین ندارد.
توجه نداشتن به موضوع روایات
قاعدهای که مرحوم محقق بحرانی از آن سخن میگوید، در جمع میان روایت متعارض کاربرد دارد. بدیهی است روایاتی معارض دانسته میشود که افزوده بر اختلاف در حکم، دارای موضوعی کاملاً یکسان باشد. این اصل برگرفته از روایاتی است که نمونهای از آن چنین است:
«عن أبی عبداللّه علیهالسلام قال: «إذا ورد علیکم حدیثان مختلفان فأعرضوهما علی کتاب اللّه، فما وافق کتاب اللّه فخذوه، وما خالف کتاب اللّه فذروه»(۱).
ـ اگر دو حدیث مخالف و متعارض به شما رسانده شد، آن دو را بر
۱ـ بحارالانوار، ج ۲، ص ۲۳۵٫
(۲۵۹)
کتاب خدا عرضه دارید و خبری را که با کتاب خداوند سازگار بود نگاه داشته و دیگری را طرد نمایید.
این حدیث، از روایات متخالف و متعارض سخن میگوید و ما در باب غنا، روایات متعارضی نداریم، بلکه هر دو دسته از روایات حرمت و جواز، موضوعی جدای از دیگری دارد، از این رو هیچ یک از قواعدی که در باب مرجحات روایی گفته شده در آن جاری نیست. هیچ یک از این دو دسته روایات، با هیچ آیهای مخالف نیست و ما بارها از چگونگی دلالت این روایات سخن گفتهایم.
وی با تکیه تمام بر نفس خویش بدون هیچ شک و شبهه و با قاطعیت میگوید: مقتضای ترجیح، تحریم مطلق غناست.
البته ریشه ضعف چنین فقیهانی نداشتن اصول فقه و دوری از منطق و فلسفه بوده است. آنچه فقیه باید بر آن اهتمام ویژه داشته باشد این است که هیچ حکمی را بدون دلیل شرعی از کتاب و سنت صادر نکند و برای به دست آوردن حکم نیز سراغ مستقلات عقلی نرود؛ چرا که عقل مشرع نیست و تنها فهم شریعت را برعهده دارد و ما هر آیه و روایتی را از پنجره عقل تحلیل مینماییم.
تفکیک صوت خوش از صوت غنایی
جناب بحرانی بر این عقیده است روایاتی که کاربرد صوت حسن در قرائت قرآن کریم را سفارش مینماید با صوت غنایی ملازمهای ندارد و میشود صدای خوش از غنا دور باشد. وی این مسأله را امری واضح و
(۲۶۰)
روشن میشمرد.
محقق و پژوهشگر در تحقیق علمی خویش چیزی را بدیهی و روشن نمیگیرد و سعی دارد بر مشهورات و حتی مسلمات موشکافی داشته باشد و تسلیم شهرت آن نگردد. به کاربردن عبارت «وهذا ـ بحمد اللّه سبحانه ـ ظاهر» دوری از مشی علمی را میرساند. کسانی که چنین دیدگاههایی را تکرار میکنند نه میدانند صدای خوش چیست و نه غنا را میشناسند و تنها به پردازش الفاظ میپردازند. چنین عبارتی جرأت وارد آوردن اشکال از ناحیه دیگران را نیز میگیرد؛ زیرا هر مخالفی در معرض اتهام نادانی قرار میگیرد.
البته، عالمان شیعه اعم از اخباری و اصولی همه دارای قداست و ملکه قدسی بودهاند و اگر کسی اندکی تردید در این زمینه به خود راه دهد به آلودگی اعتقادی و ذهنی گرفتار است؛ اما قداست روح در غیر معصوم، علت تامه عصمت علمی نیست.
غناخوانی در قرائت قرآن کریم
«وأمّا ما یوهمه بعض تلک الأخبار من التغنّی بالقرآن، مثل ما نقله فی مجمع البیان عن عبد الرحمن بن السائب، قال: قدم علینا سعد بن أبی وقّاص، فأتیته مسلما علیه، فقال: مرحبا بابن أخی. بلغنی أنّک حسن الصوت بالقرآن؟ قلت: نعم، والحمد للّه. قال: فانّی سمعت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله یقول: إنّ القرآن نزل بالحزن، فإذا قرأتموه فأبکوا، فإن لم تبکوا فتباکوا وتغنّوا به، فانّ من لم یتغنّ بالقرآن
(۲۶۱)
فلیس منّا.
قال فی مجمع البیان: تأوّله بعضهم بمعنی استغنوا به، وأکثر العلماء علی أنّه تزیین الصوت وتحزینه. انتهی»(۱).
ـ روایاتی که برخی توهم جواز غناخوانی از آن کردهاند خبر ابن ابی وقاص است که ذکر آن پیش از این گذشت و در آن امر به تغنی به قرآن کریم شده است و این که کسی که قرآن کریم را به غنا نخواند، از شیوه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله دور است. صاحب مجمع البیان نقل کرده است عبدالرحمن بن سائب گوید: سعد بن ابی وقاص به من گفت: مرحبا بر پسر برادرم، به من خبر رسیده است که تو قرآن را با صوت زیبایی میخوانی. به او گفتم: به حمد الهی آری! گفت: من از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله شنیدهام که فرمود: همانا قرآن کریم با حزن و اندوه نازل گردیده است؛ پس هر گاه آهنگ قرائت آن را نمایید، گریه کنید و چنانچه نمیگریید، خود را به حالت گریه درآورید و آن را به صورت غنا بخوانید؛ زیرا کسی که قرآن را با تغنی نخواند از ما نیست.
صاحب مجمع البیان گفته است: برخی «تغنّی» را به استغنای به قرآن تأویل نمودهاند و گفتهاند هر کس از قرآن بینیازی نجوید از ما نیست و بیشتر عالمان نیز «تغنی» را به زیباسازی صوت و اندوهگین ساختن آن دانستهاند.
پیش از این نقد چنین گفتههایی گذشت. این روایت از قرائت قرآن کریم و خواندن آن سخن میگوید و داراشدن به وسیله قرآن کریم به
۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، صص ۱۱۲ ـ ۱۱۳٫
(۲۶۲)
هیچ وجه موضوع سخن نیست؛ همانگونه که ابن ابی وقاص را از بهترین قاریان آورده و چنین تأویلی از هر کس که باشد و به ویژه از بزرگان فقه، جای تعجب و تأمل است.
حرمت خوشایندی و کامیابی
«قال فی الکفایة ـ بعد نقل ذلک ـ وهذا یدلّ علی أنّ تحسین الصوت بالقرآن والتغنّی به مستحبّ عنده، وأنّ خلاف ذلک لم یکن معروفا بین القدماء، انتهی.
أقول: ـ أوّلاً ـ أنّ الخبر المذکور عامی، فلا ینهض حجّةً. وثانیا: أنّه معارض بجملة من الأخبار المتقدّمة، الدالّة علی المنع من قراءة القرآن بالغناء، وإنّما یقرؤوه بالصوت الحسن علی جهة الحزن، ما لم یبلغ حدّ الغناء، فانّه محرّم فی قرآن أو غیره»(۱).
مرحوم سبزواری در کتاب کفایة الاحکام خود در ذیل این حدیث مینویسد: این روایت بر استحباب زیباساختن صوت به وسیله قرآن کریم و غناخوانی آن دلالت دارد و نیز خلاف این نظرگاه در میان قدمای از فقیهان معروف نبوده است.
صاحب حدائق در نقد وی گوید: این روایت عامی است و نمیتواند دلیل قرار گیرد و سعد وقاص در سلسله سند آن قرار دارد. افزوده بر این، روایت یاد شده با دیگر روایاتی که گذشت و از خواندن قرآن به صورت غنا منع نموده و تنها بر قرائت آن به صورت صوت حسن و حزنآلود توصیه نموده بود، معارض است.
۱ـ همان.
(۲۶۳)
البته میان این روایات تعارضی وجود ندارد و موضوع این دو دسته روایات دو امر متفاوت است و در تعارض وحدت موضوع شرط است؛ همچنان که در باب غنا و موسیقی باید برای اثبات حرمت دلیل آورد و هرگونه نقدی بر روایات جواز بر این حکم خللی وارد نمیآورد و ما نیز در بررسی کلام فقیهان بر آن هستیم بدانیم آیا کسی توانسته است دلیلی برای اثبات حرمت آورد یا خیر.
وی صوت حسن و غنا را دو امر متمایز، اما در طول هم میداند که صوت حسن چون بر زیبایی آن بسیار افزوده گردد و خوشایند شود، غناست. آیا کامیابی و خوشایندی از صدای زیبا همانند زنا حرام است و دین اسلام دینی عسرت طلب و غمبار است، در حالی که چنین آرایی هرگز پشتوانهای از آیات و روایات ندارد و میتوان آن را سلایق شخصی و تعصبات قومی دانست. چیزی که میتواند مانع از خوشایندی و کامیابی گردد، گناه است و صوت و صدای غنایی بر اساس تحلیلی که از متون دینی این موضوع و نقدی که بر ادله ادعا شده در حرمت گذشت گناه نیست، بلکه غنایی حرام است که اندراس دین و خانهنشین نمودن حق و صاحب ولایت یا مددکاری باطل را در پی داشته باشد، یا اشاعه فحشا نماید و این امر به غنا از آن جهت که غناست ارتباطی ندارد و نفس صوت؛ خواه به صورت عادی ادا شود یا با غنا اشکالی ندارد.
ناآگاهی از دانش موسیقی
«ومنها: خبر الفقیه الأخیر(۱) من الأخبار المتقدّمة، بناءً علی کون
۱ـ سأل رجل عن علی ابن الحسین علیهالسلام عن شراء جاریة لها صوت، فقال: ما علیک لو اشتریتها فذکرتک الجنة».
(۲۶۴)
التفسیر الذی فی آخره من الخبر، کما فهمه صاحب الوافی. وروایة العیون المتقدّمة، وروایة تفسیر علی بن ابراهیم الثّانیة.
ومنها: روایة عبد اللّه بن سنان، وهو أصرح صریح فی ذلک. وأمّا ما ذکره فی الکفایة، من حمل الأخبار الدالّة علی المنع من التغنّی بالقرآن علی قراءة تکون علی سبیل اللهو، کما یصنعه الفسّاق فی غنائهم، قال: وتؤیده روایة عبد اللّه بن سنان المذکورة؛ فإنّ فی صدر الخبر الأمر بقراءة القرآن بألحان العرب، واللحن هو الغناء، ثمّ بعد ذلک المنع من القراءة بلحن أهل الفسق، ثمّ قوله: سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء. انتهی. فهو ممّا لا ینبغی أن یصغی إلیه ولا یعرج فی مقام التحقیق علیه.
أمّا أوّلاً، فأنّ الغناء الممنوع منه فی القرآن، علی ما یکون علی سبیل اللهو، کما یصنعه الفسّاق فی غنائهم، لا محصّل له؛ فإنّه إن أراد به القراءة مع مصاحبة آلات اللهو کالعود ونحوه، فإنّ أحدا لا یصنع ذلک. وإن أراد قراءة القرآن التی تقع علی سبیل اللهو، فإنّه لا یعقل له معنی، لأنّها إن وقعت بطریق الغناء الذی هو محلّ البحث، فهذا هو الذی ندّعی تحریمه؛ سواء کان من الفسّاق أو الزهّاد، وإن کان کذلک فإنّه لم یعهد هنا نوع ممنوع منه، غیر ما ذکرناه، حتّی أنّه یخصّه بالفسّاق؛ لأنّ مجرّد الترجیع وتحسین الصوت والتحزّن به لا یستلزم الغناء، کما أشرنا إلیه آنفا فهو إن بلغ إلی حدّ الغناء وصدق علیه عرفا أنّه غناء، کان ممنوعا ومحرّما، وإلاّ فلا»(۱).
(۲۶۵)
جناب بحرانی کلامی را که جناب صدوق در تفسیر روایت امام سجاد علیهالسلام آورده و گفته است «یعنی بقرائته القرآن والزهد والفضائل التی لیست بغناء، وأمّا الغناء فمحظور» را از روایت میداند؛ یعنی کنیز آوازهخوانی که به زیبایی میخواند؛ چنانچه با خواندن قرآن کریم، زهد و یاد بهشت را یادآور شود اشکال ندارد.
مرحوم صاحب حدائق مانند بسیاری از فقیهان دیگر با غنا و موسیقی و صوت و صدا در حد کتابهای لغت آشنا بوده و این موضوعات را از نزدیک ندیده و با آن به طور ملموس برخورد نداشته و بهخاطر صفا و طهارتی که داشته، از این مسایل بهدور بوده است، از این رو ناشیانه وارد این موضوعات میگردد و فردی موسیقیدان اگر چنین آرایی را تنها از لحاظ شناخت موضوع بررسی نماید ـ و نه از جهت حکم فقهی آن که در حیطه وی از آن جهت که موسیقار است، نیست ـ چنین درمییابد که این آرا فرسنگها از موضوع صوت و صدا و غنا و زیباییخوانی دور است و ناشیانه از چیزی سخن گفته شده؛ چرا که برای صاحب سخن ناشناخته بوده است.
در منطق گفتیم که برخی از قضایا مفهومی است و معنایی از آن در ذهن مخاطب نیست و میان مفهوم و معنا تفاوت است. برخی از عالمان همانند محقق بحرانی، تنها مفهومی از غنا و موسیقی در ذهن داشتهاند و به معنای آن راه نیافتهاند.
۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۱۴ـ۱۱۳٫
(۲۶۶)
صوت حسن صوتی است که خوشایند نفس است و نفس از خوشی آن حظ میبرد. البته، زمان، مکان، سلیقه و صداهای مختلف در آن تأثیرگذار است و ما بحث آن را پیش از این ارایه دادیم. صدای نیکو نیکو و حسن است و هرچه بر حُسن آن افزوده گردد احسن میگردد و از حسن بودن خارج نمیشود؛ هرچند صوت داودی باشد. صدای حسن نیز خوشایند؛ خواه حُسن آن پایین باشد یا بسیار و تشکیکی که در آن است، آن را از خوشایند بودن خارج نمیسازد و چنانچه شما حسن پایین را مجاز دانستید هیچ دلیلی برای مجاز ندانستن حسن افزون آن ندارید.
بله حسن افزون صوت میتواند طربانگیز باشد و گاه شنونده را به رقص آورد، اما رقص نیز از آن جهت که رقص است حرام نیست و نمیتوان آن را دلیل بر حرمت غنا و موسیقی گرفت و ما دلایل حرمت رقص را در جلد هفتم این مجموعه برمیرسیم و مرزهای حلال و حرام آن را مشخص مینماییم و در آنجا نیز دیدگاهی متمایز از مشهور فقیهان ارایه میدهیم.
غنای لهوی در قرائت قرآن کریم
محدث بحرانی کلام مرحوم سبزواری را که قایل است روایات حرمت قرائت قرآن به صورت غنایی به قرائت لهوی و دستگاههای اهل فسق در قرآن کریم ناظر است، نقد مینماید. استناد مرحوم سبزواری در این کلام، ابتدای روایت عبد الله بن سنان است که در آن، به قرائت قرآن به صورت الحان عرب امر شده و لحن نیز همان غناست و در پایان آن نیز از قرائت
(۲۶۷)
قرآن کریم با لحن اهل فسق نهی گشته است.
صاحب حدائق گوید:
چنانچه مراد از قرائت لهوی و اهل فسق، قرائت قرآن کریم همراه با آلات لهو باشد باید گفت کسی چنین جسارتی نمیکند و چنانچه مراد ایشان، وقوع آن به صورت لهوی است، این امر معقول نیست؛ زیرا غنا در عرف به دو گونه حلال و حرام و غنای اهل فسق و اهل زهد تقسیم نمیشود و هر چیزی که عرف نام غنا را بر آن نهد حرام است.
همچنین درست است که لحن به معنای غنا آمده، اما منحصر در این معنا نیست و مشترک لفظی است و به معنای لغت نیز میآید و مراد از لحن، لغت عربی است و صاحب مجمع البحرین نیز همین معنا را برای آن آورده است.
پیش از این گفتیم که چگونه میتوان از دستگاههای لهوی در قرائت قرآن کریم استفاده نمود، اما جناب بحرانی چندان آشنایی با این معنا ندارد. مرحوم بحرانی پس از این نقد، جمع زیر را پیشنهاد میدهد:
روایاتی که میفرماید قرآن کریم را با الحان عرب بخوانید به این معناست که باید قرآن کریم را با صوت نیکو خواند و احادیثی که میفرماید قرآن را با الحان اهل فسق نخوانید، از غناخوانی در قرآن کریم منع مینماید و صوت حسن امری فروتر و پایینتر از غناست، بر این اساس، اعم و فراتر از آن دانسته میشود.
شیخ انصاری نقد چنین دیدگاهی را به تفصیل آورده است و ما بازخوانی دیدگاههای مرحوم شیخ اعظم و نقد این دیدگاه را به جای خود
(۲۶۸)
حواله میدهیم.
محقق بحرانی مدعی است که غنا غناست و میان غنای اهل زهد و اهل فسق تفاوتی نیست؛ اما ما غنای این دو گروه را متفاوت میدانیم؛ به این معنا که میتوان غنا را بر دو گونه غنای اهل ایمان و فسق تقسیم نمود. برای نمونه غنایی که در بیتالغناها، کابارهها و دانسینگها اجرا میشود یک غناست و غنایی که در هیأتهای عزاداری و در جمع سینهزنان است نیز غنایی دیگر است و همین سخن مرحوم سبزواری است که بر آن تأکید دارد؛ اما از گفته جناب بحرانی معنایی به دست نمیآید و تفاوت صدای حسن و غنا دانسته نمیشود. تفاوت دیدگاه مرحوم سبزواری این است که غنای لهوی اشکال دارد و غنای غیر لهوی جایز است و تفاوتی میان غنا و صوت حسن نیست، ولی مرحوم صاحب حدائق میگوید صوت اگر غنایی شد، حرام و چنانچه فقط حسن باشد، حلال است، اما تمایز میان غنا و صوت حسن را بیان نمیدارد و آن را امری بدیهی میشمرد؛ در حالی که نمیتوان میان آن دو تفاوتی دید.
حرمت بهای کنیزان خواننده
«وأمّا الروایة الثّانیة فهی ظاهرة فی أنّ شراء المغنّیة إنّما هو لأجل التجارة وطلب الربح والفائدة، وهو ممّا لا إشکال فیه، کما صرّح به الأصحاب، والمحرّم إنّما شراؤها وبیعها لأجل الغناء»(۱).
«ونقل فی المسالک عن جماعة من الأصحاب منهم العلاّمة فی
۱ـ الحدائق الناظرة، ج ۱۸، ص ۱۱۵٫
(۲۶۹)
التذکرة تحریم الغناء مطلقا، ونقله فی المختلف عن أبی الصلاح، وهو المنقول عن ابن ادریس أیضا استنادا إلی الأخبار المطلقة فی تحریمه.
ومن تلک المواضع المستثنیات ـ علی تقدیر القول المشهور ـ: غناء المرأة التی تزفّ العرائس، بشرط أن لا یدخل علیها الرجال، ولا یسمع صوتها الأجانب من الرجال، ولا تتکلّم بالباطل، ولا تعمل بالملاهی.
وما توهمه من استدلّ بهذه الأخبار علی جواز الغناء ـ وإنّما تحریمه من حیث أمر آخر، کدخول الرجال لقوله علیهالسلام فی بعض تلک الأخبار: لأنّها لیست بالتی یدخل علیها الرجال، وأنّ فیه إشارة إلی أنّ التحریم إنّما هو من هذه الجهة ـ فلیس بشیء، لقصر التعلیل علی مورد النصّ، بمعنی أنّ التی تزفّ العرائس یباح لها الغناء لعدم دخول الرجال علیها المستلزم لتحریمه»(۱).
ـ اما روایاتی که دلالت دارد بهای کنیزان خواننده سحت است و روایاتی که آن را بدون اشکال میداند، باید چنین جمع نمود که روایات جواز ناظر به مقام فروش آنان از باب تجارت و کنیزی است و تجارت کنیز بدون اشکال است؛ ولی روایات منع، خرید و فروش آنان را از باب غناخوانی جایز نمیداند.
روایات این باب، هیچ یک بر گفته یاد شده و اینکه چنین کنیزانی به عنوان کنیز به فروش رسند، دلالت ندارد و برای این جمع، هیچ گونه شاهدی وجود ندارد و جمعی تبرعی است، نه تحقیقی. برخی از این
۱ـ الحدائق الناضره ج ۱۸، ص ۱۱۶٫
(۲۷۰)
روایات مثل: «أجر المغنّی والمغنیة سحت»، کسب و مزد و درآمد مرد و زن آوازهخوان را سحت میداند و از خرید و فروش آنان سخنی نمیگوید.
افزوده بر این، در بیع میتوان چیزی را ضمیمه نمود و آن را تحت معامله قرار داد، اما صنایعی مانند نجاری و مغنّیگری نمیتواند به عنوان ضمیمه مبیع قرار گیرد. برای نمونه، نمیتوان بخشی از ثمن را در برابر رنگ کالا گذاشت، از این رو معامله اتومبیلی که بخشی از بهای آن به اعتبار رنگ آن است درست نیست؛ زیرا رنگ وصف است و نمیشود ضمیمه مبیع شود. خوانندگی نیز یک وصف است و نمیشود بهایی را بابت جاریه بودن آن و بخشی را به ازای خوانندگی او قرار داد و مهم این است که ذات موضوع خرید و فروش و معامله باشد. چنانچه ذات مورد معامله قرار گیرد؛ هرچند هدف مشتری وصفی از اوصاف آن باشد معامله درست است؛ زیرا ذات قابل تملیک و تملک است و اگر وصف به تنهایی مورد معامله واقع شود چون قابل تملک نیست نمیتوان آن را موضوع معامله گذاشت. در این صورت اگر کسی خرید قناری را بر ذات آن ببرد، اما هدف وی استفاده از صوت خوش آن باشد و سپس مشخص گردد این قناری لال است، با نبود وصف، میتواند آن را به فروشنده بازگرداند؛ همانطور که در مورد کنیز خواننده نیز همین حکم جاری است. کلام جناب صاحب حدائق لازم دارد که غناخوانی که وصف است موضوع معامله قرار گیرد و چنین معاملهای نه از باب غنا بلکه از باب دارا نبودن شرایط بیع باطل است که ما تحلیل آن را در ذیل روایت مورد نظر آوردیم.
(۲۷۱)
مستثنیات غنای حرام
برخی از فقیهان غنا را به صورت مطلق حرام میدانند، از این رو مواردی از آن استثنا میپذیرد: یکی غنای زن در عروسی است، به شرط آن که مردی بر آنها داخل نشود و بیگانهای صدای آنان را نشنود و به باطلی سخن نگویند و آلات لهو به کار برده نشود!
البته باید به این بزرگواران گفت آنچه ذات آن حرام است؛ مانند غنا از آن جهت که غناست و چنین ملاکی برای حرمت دارد، نمیتواند استثنا بپذیرد و در موردی حلال شود. وقتی میگوییم غنا به صورت مطلق حرام است؛ یعنی همچون ظلم است که حرمت آن اطلاق دارد و همهجایی و همه زمانی و همه فردی است.
آنچه گذشت ماجرای نقدهای مرحوم محقق بحرانی بر مرحوم فیض کاشانی و محقق سبزواری است. همانگونه که دیده شد هیچ یک از این نقدها کارگشا و علمی نیست و مرحوم بحرانی با موضوع غنا و موسیقی بیش از آنچه در کتابهای لغت آمده، آشنا نبوده است.
(۲۷۲)
(۲۷۳)
(۲۷۴)