لَعِب و بازی
برخی از فقیهان، موسیقی و رقص و شادمانیهای دیگر را از باب لَعِب بودن آن، حرام دانستهاند. ما در اینجا، به بررسی حکم «بازی» میپردازیم و اصل جواز آن را ثابت مینماییم.
خیال، مبدء بعید لعب است. چینش کار در آن، چنین است که فرد انجام کاری را اراده میکند و شوق در او ایجاد میشود و این کرده خوشایند اوست و میخواهد آن را پدیدار سازد. لُعبه، لعاب، لعب همه از
(۱۲۴)
یک باب است. لعاب، آب دهان کودک است که به هنگام خواب، از گوشهٔ دهان وی جاری میشود. کودک وقتی به بازی مشغول میشود این چنین است و از او کار میریزد. او قوهای تخیلی در اندیشه و شوق متراکمی در وجود دارد که تنها میخواهد لذت ببرد و از کردهٔ خود خوشایندی داشته باشد. کردهای که در چنین مرتبهای پدیدار میشود، «بازی» و «لعب» نام دارد. البته خوشآمدن، غیر از شهوت است؛ چرا که خوشآمدن، از میل بوده و شهوت، امری متمایز از میل است.
وقتی طفل آجرها را روی هم میچیند، برجی سیطبقه را که در نهاد خویش دارد، این گونه پیاده میکند. وی به گاه بزرگسالی خویش نیز همین کار را ادامه میدهد. کودکی که همواره در این فکر است که دوست خود را بزند یا حیوانی را بکشد، وقتی که بزرگ شود، به سلاخی و قصابی رو میآورد و دوست دارد روزی دهها گوسفند را سر ببرد و هر روز نیم کیلو گوشت کبابی را بخورد. چنین افرادی غرق در تخیل و شوق حاصل از آن هستند و در نهایت نیز مباشر انجام آن کار میشوند و ندای «المأمور معذور» سر میدهند.
لعب از دیدگاه قرآن کریم
در پژوهش واژگانی این لغت از دیدگاه قرآن کریم، آنچه مهم است چگونگی رویکرد این کتاب آسمانی به آن میباشد. آیا قرآن کریم لعب را نکوهش نموده و آن را حرام دانسته است؟ در قرآن کریم، لعب به خودی خود، امری مستحسن و نیکوست، برخلاف لغو.
(۱۲۵)
بازی منافقانه و فراگیر
۶ ـ « وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَیقُولُنَّ إِنَّمَا کنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ»(۱).
ـ اگر از آنها (منافقان) بپرسی (که چرا به سخریه میگیرید)، پاسخ میدهند: ما همواره به بازی میگذرانیم.
باید دقت داشت که منافقان در مقام دفاع از خود سخن میگویند و چنانچه بازی امری بسیار نکوهیده بود، آنان هرگز راضی نمیشدند از چنین وصفی برای خود استفاده کنند. همچنین میان «نلعب» با «نَخُوضُ وَنَلْعَبُ» تفاوت بسیار است. فرو رفتن در بازی و غرق شدن در آن، به این معناست که کسی در تمام شبانهروز یا در اندیشهٔ بازی باشد و یا به بازی بپردازد. چنین ارادهای بسیار سست، ضعیف و میانتهی است. با آمدن «نَخُوضُ وَنَلْعَبُ» رنگ میبازد؛ چرا که نفسِ بازی و شادی، امری شایسته است و آنان که روحیهای شاد ندارند، مشکل روحی و روانی دارند؛ هرچند سالخورده و پیر باشند.
البته شاد زیستنِ همیشگی و غفلتزا نیز بد و نفاقآور است و در غنا و موسیقی نیز این اشتغال دایمی به آن است که آسیبزا و نکوهیده است و سبب بروز مشکلات روحی و روانی میشود؛ همانطور که افراد بیگانه از این معانی نیز دچار همین مشکل هستند. در این آیه میفرماید: اگر از آنان بپرسی، در پاسخ خواهند گفت: همانا ما در سرگرمی فرو میرویم و بازی میکنیم. حال، اگر «نخوض» برداشته شود و تنها به
۱ـ توبه / ۶۵٫
(۱۲۶)
«نلعب» حصر توجه شود، مذمتی که آیه در مقام بیان آن است، به دست نمیآید. این امر در دو آیهٔ بعد نیز وجود دارد.
۷ ـ « فَذَرْهُمْ یخُوضُوا وَیلْعَبُوا حَتَّی یلاَقُوا یوْمَهُمُ الَّذِی یوعَدُونَ»(۱).
ـ آنان را به حال خود رها کن تا در دنیای خویش فرو روند و بازی کنند تا روزی را که وعده داده شده بودند، ببیند.
در این آیهٔ شریفه، «یخوضوا» با «یلعبوا» آمده است که اشتغال دایمی را میرساند؛ وگرنه «یلعبوا» به تنهایی مذمتی ندارد.
۸ ـ « قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِی خَوْضِهِمْ یلْعَبُونَ»(۲).
ـ بگو: فقط خدا، سپس آنان را رها ساز تا در فرو رفتن خود، به بازی گرایند.
در این آیه نیز «خوض» در لعب است که نکوهش شده است و «یلعبون» به تنهایی مورد نظر نیست. همانگونه که گذشت، لعب از لعاب است و لعاب، آبی است که از دهان کودک به هنگام خواب خارج میشود. بازی نیز لیز است و باید مراقب بود تا به خوض و افراط نرسد؛ همانگونه که تفریط آن نیز زیانبار است.
اگر در این آیات، لعب بر خوض پیشی داشت، آنگاه میگفتیم لعب از مبادی مذموم است؛ اما در همهٔ این موارد، «خوض» بر آن مقدم شده است. «خوض»، امری مذموم است و غفلت و دوری از خدا را سبب میشود؛ ولی چنانچه بازیها به گونهای باشد که تقرب بیاورد،
۱ـ زخرف / ۸۳٫
۲ـ انعام / ۹۱٫
(۱۲۷)
مستحسن است؛ چنانکه در عنوان بازی کودکانه از آن سخن خواهیم گفت. آیات بعد نیز از افراط در بازی پرهیز میدهد.
۹ ـ « أَوَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَی أَنْ یأْتِیهُمْ بَأْسُنَا ضُحًی وَهُمْ یلْعَبُونَ»(۱).
ـ آیا اهل شهرها از اینکه روزی خشم ما به سراغ آنان آید و آنان به بازی سرگرم باشند، ایمن هستند؟
گروه یاد شده، چنان سرگرم بازی بودهاند که پیشدرآمدهای عذاب و نزدیک شدن آن را فهم نمیکردهاند.
۱۰ ـ « مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلاَّ اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ»(۲).
ـ هیچ ذکر و پندی از ناحیهٔ پروردگارشان نیامد، جز این که آن را شنیدند؛ در حالی که به بازی مشغول بودند.
این آیه نیز کثرتِ بازی و غفلت آنان را میرساند و آن را تقبیح میکند.
بازی شکاکانه
۱۱ ـ « بَلْ هُمْ فِی شَک یلْعَبُونَ»(۳).
ـ بلکه آنان که در شک، به بازی مشغول هستند.
بازی اهل دنیا معلول شک است. بازی آنان در انکار خدا و حقیقت، مقام گرفته است. بازی این گروه، صرف بازی از آن جهت که بازی است نمیباشد، بلکه آنان با انکار حق، به بازی میپرداختند.
۱ـ اعراف / ۹۸٫
۲ـ انبیاء / ۲٫
۳ـ دخان / ۹٫
(۱۲۸)
برای روشن شدن بازیای که با نوعی شک و انکار و بلکه لجاجت همراه است، میتوان به برخی از جوانان بالا شهر تهران مثال زد. در خیابانهای آن محلهها، گاه جوانانی دیده میشوند که از فضای انقلاب دور شدهاند. آنان سگی را در بغل دارند و چنانچه یکی از روحانیان را ببینند، به وی میگویند: حاج آقا، من سگبازی میکنم؛ به این معنا که لجبازی میکنم. در گذشته، برخی از جوانان سگ داشتند، ولی لجاجت نمیکردند؛ اما برخی از جوانان امروز، از باب انکار و لجبازی چنین بازیهایی را پیشه میکنند. جوانانی که باید روحانی را همچون پدر خویش ملجأ و مأوایی برای خود بدانند؛ بهویژه آنکه جامعهٔ ایران جامعهای جوان است؛ همچون کشور ژاپن که روزی جوان بود و امروز پیر به شمار میرود؛ ولی آنچه که جوانان دیروز در توان داشتهاند، انجام دادهاند، از همین رو توانستهاند بسیاری از قلهها را فتح کنند. ما نیز باید از این نیروی نهفتهٔ جوانان امروز، برای اعتلای کشور اسلامی خویش و فتح بلندترین قلههای فیروزی و کمال بیشترین استفاده را ببریم و چنین نباشد که این نیرو در لجاجت با نیروهای ایمانی هزینه شود و هرز رود.
کریمهٔ یاد شده، با دیدی روانشناسی میفرماید: برخی شک خود را با بازی ظاهر میسازند.
بازی کودکانه
۱۲ ـ « أَرْسِلْهُ مَعَنَا غَدا یرْتَعْ وَیلْعَبْ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُون»(۱).
۱ـ یوسف / ۱۲٫
(۱۲۹)
ـ برادران یوسف به پدر عرض داشتند: یوسف را برای فردا با ما همراه کن تا با خوشی و فذاخی بخورد و بیاشامد و بازی کند و البته ما او را نگاهبان هستیم.
برادران با آنکه پیشنهاد بازی یوسف ـ که پیامبری معصوم است ـ را به یعقوب علیهالسلام دادند، وی که از پیامبران بزرگ الهی است، نگفت چرا به یوسف که فردی معصوم است، نسبت بازی میدهید.
البته بازی به کودک اختصاص دارد و مقتضای کودکی حضرت یوسف علیهالسلام است که بازی کند؛ اما اطفارهای کودکانه برای بزرگسالان مناسب نیست. این آیه، بازی را برای کودکی چون حضرت یوسف علیهالسلام از زبان برادران وی و با تأیید حضرت یعقوب علیهالسلام ، نیکویی و حسن میداند و برادران، خواهان آن میشوند که یوسف علیهالسلام را برای بازی و تفریح بیرون برند.
از مشکلات کنونی مردم جهان، کوچکی منازل مسکونی و تجمع و تراکم جمعیت در محیطهای کوچک است که موجب بروز مشکلات روانی برای افراد گردیده است؛ چرا که آنان در اطراف خود تنها دیوارهایی بلند را میبینند. دیوارهایی که بسته بودن را تداعی میکند و تأثیر روانی بدی بر جای میگذارد. در این آیه اگرچه نیت برادران، خالی از غرض سوء نیست، اما امر لازم و مناسبی را بهانه قرار میدهند و آن، لزوم بیرون شدن حضرت یوسف علیهالسلام و تفریح نمودن وی در صحراست.
چنین نیست که آیهٔ شریفه از مذموم نبودن درخواست برادران ساکت باشد، بلکه آن را امری مستحسن و عقلایی میشمرد. نطاق کلام
(۱۳۰)
نیز عاقلانه است؛ زیرا بازی، بخشی از وجود بچههاست و آنان که کودک خود را با «تکان نخور» و «بنشین» مینشانند و نمیگذارند تحرکی داشته باشد، بسیار اشتباه میکنند. البته بازی نباید به شیطنت تبدیل شود؛ زیرا شیطنت، ایجاد مزاحمت برای اعضای خانه است.
یادآوری میشود ما در مقام بیان حکم شرعی لعب نیستیم و تنها حسن و قبح آن را بیان میکنیم. از این آیات الهی دریافت میشود: در مواردی که «لعب» به تنهایی آمده است، بازی مذموم نیست و حتی در این آیه، از حسن آن سخن گفته شد.
حوزههای علمیه باید بتوانند بازیهایی سالم را برای ردههای مختلف سنی طراحی نمایند و چنین نباشد که بدون مداقه بر مدارک و متون شرعی، هرگونه تفریح و نقاشی و ساخت عروسک را حرام بدانند.
بازی کودکی و لهو بزرگی
۱۳ ـ « فَوَیلٌ یوْمَئِذٍ لِلْمُکذِّبِینَ الَّذِینَ هُمْ فِی خَوْضٍ یلْعَبُونَ»(۱).
ـ امروز وای بر دروغپردازان. کسانی که در فرو رفتن خویش به بازی سرگرماند و همواره غافل هستند.
۱۴ ـ « وَمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَلَهْوٌ»(۲).
ـ زندگی دنیا جز بازی و لهو نیست.
پیشی داشتن لعب بر لهو، این نکته را میرساند که لعب در سالهای ابتدایی و دوران کودکی و نوجوانی و لهو برای دورهٔ بزرگسالی انسان است و به عبارت دیگر، دوران کودکی لعب، و دوران
۱ـ طور / ۱۱ ـ ۱۲٫
۲ـ انعام / ۳۲٫
(۱۳۱)
پدری یا مادری افراد، دورهٔ لهو و اشتغال آنان است. لهو، انسان را از چیزی باز میدارد؛ ولی لعب چنین معنایی را به صورت لزومی نمیرساند؛ چرا که لعب، اقتضای دورهٔ کودکی است و کودکی که بچگی نمیکند، بیمار و نیازمند درمان است و باید به فکر درمان او بود؛ در غیر این صورت، در بزرگسالی به مشکلات اخلاقی گرفتار میگردد.
بازی؛ خمیرهٔ ناسوت
۱۵ ـ « اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَینَکمْ وَتَکاثُرٌ فِی الاْءَمْوَالِ وَالاْءَوْلاَدِ»(۱).
ـ بدانید که زندگی دنیایی لعب، لهو و زینت و آرایش، تفاخر و خودستایی با یکدیگر و حرص افزودن مال و فرزندان است.
خداوند کریم دنیا را بر لعب و لهو و زینت به آفرینش رسانده و چنین ساختاری مذمت و عیب آن دانسته نمیشود. البته لهو، لعب، زینت، تفاخر و دیگر صفاتی که برای دنیا آمده است، همه در مقام بیان اقتضای دنیاست که چون به خوض تبدیل شود، از آن مذمت شده است و میتواند در برابر، سبب کمال نیز شود؛ از این رو، دنیا به خودی خود مذموم نیست و تنها اقتضای مذمت برای آن هست و تا این اقتضا فعلیت نیابد، کمال به شمار میآید.
بازی با دین
۱۶ ـ « یا أَیهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکمْ هُزُوا وَلَعِبا
۱ـ حدید / ۲۰٫
(۱۳۲)
مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِنْ قَبْلِکمْ وَالْکفَّارَ أَوْلِیاءَ»(۱).
ـ ای گروه گروندگان به ایمان، کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفتهاند، آنانی که پیش از شما کتاب داده شدهاند و همچنین کافران را دوستدار و ولی خود برنگزینید.
متعلق بازی در این آیهٔ شریفه، دنیا نیست؛ بلکه دین است و دین را به بازی گرفتن، غیر از نفسِ بازی است و آنچه که مورد نهی و مذمت قرار گرفته، بازی با آموزههای دینی است و خردهای بر بازی، از آن جهت که بازی است، گرفته نمیشود.
بازی با شعایر دینی
۱۷ ـ « وَإِذَا نَادَیتُمْ إِلَی الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُوا وَلَعِبا»(۲).
ـ چون شما را به نماز بانگ دهند و به آن خوانده شوید، آن را به سخریه و بازی میگیرند.
«لعب» در کنار «هزوا» آمده و متعلق آن نماز است و نماز و اعتقادات و باورها و ارزشهای دینی را به بازی گرفتن، غیر از بازی و سرگرمی رایج است. قرآن کریم در هیچ موردی اصل بازی را مذمت نکرده است؛ بلکه در مواردی، آن را برای کودکان نیک میشمرد؛ هرچند آن کودک، فرزند پیامبر باشد، یا خود روزی به نبوت برانگیخته گردد.
تفاوت میان بازی و بازیگری
۱۸ ـ « وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالاْءَرْضَ وَمَا بَینَهُمَا لاَعِبِینَ»(۳).
ـ آسمان، زمین و آنچه میان آن دو قرار دارد را به بازی نیافریدهایم.
۱ـ مائده / ۵۷٫
۲ـ مائده / ۵۸٫
۳ـ انبیاء / ۱۶٫
(۱۳۳)
خداوند در این آیه میفرماید: ما آسمان و زمین را به لعب نیافریدیم. این در حالی است که در آیات پیش، گذشت که «دنیا لعب و لهو است» و باید دید میان این دو گزارهٔ به ظاهر متناقض، چگونه میتوان جمع نمود؟ در پاسخ این اشکال باید گفت: لعب، امری ورای لاعب (بازیکننده) است. برای مثال، خواننده به کسی میگویند که خوانندگی پیشهٔ وی باشد، نه اینکه تنها چند بار بخواند. «لعب» اسم مصدر و امری مجرد است، ولی «لاعب» اشتغال دایمی به بازی را میرساند و در حقیقت، لاعب همان کسی است که خوض در لعب و افراط در آن دارد و خداوند از آن منزه است.
نتیجهٔ بحث
بررسی این آیات به دست داد که لعب، امری مذموم نیست و بازی و کامیابی از آن، اشکال ندارد و گاه پسندیده است و حوزههای علمی نیز نباید از انواع ورزشهای مفید و نشاط آور و فرحانگیز خالی باشد. لعب بد نیست؛ بلکه نیکوست و شأن عالم این است که «لعاب» داشته باشد و لیز باشد؛ چرا که « وَلَوْ کنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِک»(۱)؛ «ای پیامبر، چنانچه تندخو و سختگیر باشی، از تو دوری میجویند.» کسانی که چنین هستند، کمبودهای درونی دارند که میخواهند آن را با گرفتن خود، جبران کنند؛ وگرنه طَلایی را که پاک است، چه حاجت به خاک است. البته لعبهایی که خوضی و اشتغال دایمی میشود یا باورها و ارزشهای دینی را به بازی و ریشخند میگیرد، نکوهش شده است و غیر از این موارد، دلیلی بر حرمت ندارد.
۱ـ آل عمران / ۱۵۹٫
(۱۳۴)
لعب از نظرگاه روایات
تخلیهٔ انرژی کودکانه
۱۹ ـ «عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: دع ابنک یلعب سبع سنین، والزمه نفسک سبع سنین، فإن أفلح وإلاّ فإنّه من لا خیر فیه»(۱).
ـ امام صادق علیهالسلام میفرماید: کودک خویش را تا هفت سالگی آزاد گذار تا بازی کند و هفت سال دیگر نیز مراقب وی باش. چنانچه رستگار شد، که سعادت برای اوست؛ وگرنه خیری در او نیست.
حضرت امام صادق علیهالسلام هماهنگ با آموزههای قرآن کریم ـ که بازی را برای کودک لازم میداند و نمونهای از آن، که در حکایت برادران یوسف آمد ـ میفرماید: باید اجازه داد کودک تا هفتسالگی بازی کند تا خود را تخلیه نماید.
متأسفانه زندگیهای امروزه به گونهای شده است که کودک تا هفت سالگی نمیتواند بازی کند؛ از این رو، انرژی نهفته شدهٔ درون خود را به گونهای ناصواب، در سنین بالاتر تخلیه میکند. توصیهٔ حضرت در دورهٔ دوم، مراقبت از کودک است؛ چرا که شاکله و ساختار وجودی وی در این دوران شکل میگیرد و فلاح و رستگاری او در این زمان رقم میخورد. این روایت نیز بازی را امری نیکو میداند.
بازی و خنده با کودک
۲۰ ـ «لمّا ماتت آمنة ضمّ عبد المطلب رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله إلی نفسه،
۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱۵، ص ۱۹۳، ح ۱٫
(۱۳۵)
وکان یرقّ علیه ویحبّه ویقرّبه إلیه ویدنیه، وخرج رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله یوما یلعب مع الغلمان حتّی بلغ الردم فرآه قوم من بنی مدلج فدعوه فنظروا إلی قدمیه وإلی أثره، ثمّ خرجوا فی أثره فصادفوا عبد المطلب قد أعتنقه، فقالوا له: ما هذا منک؟ قال: ابنی، قالوا: احتفظ به فإنّا لم نر قدما أشبه بالقدم التی فی المقام منه، فقال عبد المطلب لأبی طالب: إسمع ما یقول هذا، فکان أبوطالب یحتفظ به»(۱).
ـ چون آمنه مادر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله درگذشت، عبدالمطلب رسول خدا را به خود چسباند و بر او ترحم مینمود و محبت میکرد و او را به خود نزدیک میساخت و در پیش خود جای میداد. روزی رسولخدا با پسران بازی میکرد، تا اینکه به محلهٔ ردم رسیدند و گروهی از بنی مدلج را دیدند، آنان وی را فرا خواندند و به دو گام ایشان و اثر آن نگاه میکردند؛ سپس از آنجا بیرون آمده و با عبدالمطلب رو بهرو شدند که او را در آغوش گرفته بود؛ پس به او گفتند: «او با تو چه نسبتی دارد؟» گفت: «او فرزندم است.» به او گفتند: «مواظب او باش که ما گامی شبیهتر به گامی که مقامی ویژه دارد، از گام او نیافتهایم» و عبدالمطلب رو به ابوطالب کرد و گفت: «چیزی که اینان میگویند را پاس دار» و ابوطالب همواره نگاهبان او بود.
۲۱ ـ «رأی النبی صلیاللهعلیهوآله الحسین یلعب مع الصبیان فی السکة، فاستقبل النبی صلیاللهعلیهوآله أمام القوم فبسط إحدی یدیه فطفق الصبی یفرّ مرّة من
۱ـ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۱۵، ص: ۱۵۶، ح ۸۱٫
(۱۳۶)
هیهنا، ومرّة من هیهنا، ورسول اللّه یضاحکه، ثمّ أخذه فجعل إحدی یدیه تحت ذقنه، والأخری علی فاس رأسه، وأقنعه فقبّله وقال: أنا من حسین، وحسین منّی، أحبّ اللّه من أحبّ حسینا، حسین سبط من الأسباط»(۱).
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله امام حسین علیهالسلام را دید که در کوچه با بچهها بازی میکرد. در پیشگاه مردم به سوی او شتافت و یکی از دستان خود را باز نمود، اما امام حسین علیهالسلام گاه از این سو و گاه از آن سو فرار میکرد و رسول خدا صلیاللهعلیهوآله او را به خنده میآورد و سپس او را گرفت و یکی از دستانش را در زیر چانه و دیگری را بر پشت سر او قرار داد و سر او را با دستانش پوشاند و او را بوسید و فرمود: «من از حسینم و حسین از من است، خدا را دوست دارد کسی که حسین را دوست بدارد، حسین فرزندی از فرزندان است.»
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله امام حسین علیهالسلام را که در حال بازی است، میبوسد و از دیدن او خرسند میشود و به او نمیفرماید تو معصوم هستی و بازی در شأن تو نیست.
۲۲ ـ «عن الرضا، عن آبائه علیهالسلام قال: إن الحسن والحسین علیهماالسلام کانا یلعبان عند النبی صلیاللهعلیهوآله حتی مضی عامة اللیل ثم قال لهما: انصرفا إلی أمکما فبرقت برقة فما زالت تضئ لهما حتی دخلا علی فاطمة علیهاالسلام والنبی صلیاللهعلیهوآله ینظر إلی البرقة فقال: الحمد لله الذی أکرمنا أهل البیت»(۲).
۱ـ مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج ۳، ص ۲۲۶٫
۲ـ عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، ج ۱، ص ۴۳٫
(۱۳۷)
ـ امام رضا علیهالسلام از پدران خویش علیهمالسلام نقل میکند: روزی امام حسن و امام حسین علیهماالسلام نزد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله مشغول بازی بود، تا اینکه پاسی از شب گذشت. سپس پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله به آنان فرمود: «به سوی مادرتان بروید.» ناگاه برقی زد و پیوسته راه برای امام حسن و امام حسین روشن میشد تا اینکه به خانهٔ حضرت فاطمه علیهاالسلام رسیدند و پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله در این زمان به آن برق مینگریست. سپس فرمود: «حمد و سپاس برای خدایی است که ما اهل بیت را اکرام نمود.»
نکتهای که باید مورد توجه باشد، این است که شاید برخی گمان کنند پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله خود را به بازی میزده و به صورت جدی با کودکان بازی نمینموده است؛ اما اصل ثابتی در روانشناسی است که به طور کامل مخالف با این اندیشه است و آن حیله زدن در بازی و ایجاد تنفر در کودک است؛ به این معنا که اگر فردی به صورت جدی با کودک بازی نکند و تنها ادای بازی را درآورد و کودک نیز متوجه شود که به بازی گرفته شده است، بسیار ناراحت میشود؛ از این رو باید در بازی با کودک، بسیار جدی بود و جدی بازی کرد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز همینگونه بوده و به طور جدی بازی میکرده و از بازی با امام حسن و امام حسین علیهماالسلام لذت میبرده است.
شاید کسی تعجب کند که چگونه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میتوانسته خود را از عرش پایین کشد و با کودکان بازی کند؟! ولی باید گفت: مقام جمعی آن بزرگان، چنین اقتضایی را دارد و مظهر «متدان فی علوّه، عالٍ فی دنوّه»(۱)
- نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغة، ج ۳، ص ۳۸٫ تیسیر المطالب، ص ۱۲۶٫
(۱۳۸)
میباشند و البته کسانی که این قدرت جابهجایی را ندارند، ضعیف و ناقص هستند. اولیای الهی اگر پا و جای آن باشد، جز معصیت خدا و غفلت از یاد حق تعالی، هر کاری میتوانند انجام دهند و قدرت نمایش و مانور بسیار بالایی دارند.
۲۳ ـ «وروی عن البخاری فی صحیحه یرفعه إلی عقبة بن الحارث قال: صلّی أبوبکر العصر ثمّ خرج یمشی ومعه علی علیهالسلام فرأی الحسن یلعب بین الصبیان، فحمله أبوبکر علی عاتقه وقال: بأبی شبیه بالنبی لیس شبیها بعلی وعلی علیهالسلام یضحک»(۱).
ـ ابوبکر نماز عصر را گزارده بود و میرفت و حضرت علی علیهالسلام با او بود. در این هنگام ابوبکر امام حسن علیهالسلام را دید که با کودکان بازی میکرد؛ سپس ابوبکر او را روی گردن خود نهاد و گفت: «به پدرم سوگند که حسن شبیه پیامبر است و شبیه به علی نیست و حضرت امیر از این سخن خندید.»
در این روایت آمده است که امام حسن علیهالسلام با کودکان بازی میکرد. این امر میرساند که نباید کودک را از دیگر کودکان جدا نمود؛ بلکه باید گذاشت آنان در میان هم و با هم بزرگ شوند. اگر کودکی در میان کودکان نباشد و به طور انزوایی بزرگ شود، نمیتواند عالم و دانشمند بزرگی شود؛ چرا که اگر پا در اجتماع نهد، او را فریب میدهند. در این حدیث از بازی امام حسن علیهالسلام با کودکان یاد میشود و چنین امری با مقام عصمت
۱ـ بحار الأنوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص:۳۰۱٫
(۱۳۹)
هیچ گونه ناسازگاری ندارد. ما این بحثها را در باب ولایت و کتاب ویژهٔ آن، توضیح و تبیین خواهیم نمود؛ انشاءالله.
۲۴ ـ «عن أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: کان الحسین بن علی علیهماالسلام ذات یوم فی حجر النبی صلیاللهعلیهوآله یلاعبه ویضاحکه، فقالت عائشة: یا رسول اللّه ما أشدّ إعجابک بهذا الصبی؟ فقال لها: ویلک، ویلک، وکیف لا أحبّه ولا أعجب به، وهو ثمرة فؤادی، وقرّة عینی»(۱).
ـ از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمودند: روزی امام حسین در خانهٔ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بود و حضرت با وی بازی میکرد و او را میخنداند. عایشه به حضرت عرض کرد: ای رسول خدا، چرا این قدر از این کودک به وجد و شگفت آمدهای؟ حضرت فرمود: وای بر تو، وای بر تو، چگونه او را دوست نداشته باشم و از او به شگفتی نیایم، در حالی که میوهٔ دل و نور چشم من است.
بر اساس این روایت، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با امام حسین علیهالسلام بازی میکند، میخندد و او را میخنداند و نباید گمان نمود صاحبان دین عبوس و قمطریر بودهاند.
۲۵ ـ «السلام علی من کان یناغیه جبرئیل ویلاعبه میکائیل»(۲).
ـ سلام بر کسی که حضرت جبرائیل بر او لالایی میخواند و حضرت میکاییل با او بازی میکرد.
گرچه ما نمیدانیم بازی میکائیل با حضرت چگونه بوده است، اما در هر حال، این زیارتنامه از بازی این فرشتهٔ بزرگ الهی با امام حسین علیهالسلام در زمان خردسالی دلالت دارد.
۲۶ ـ «فلمّا رأت سارة أن ابن هاجر المصریة یلعب مع إسحاق ابنها،
۱ـ امالی، شیخ طوسی، ص ۶۶۸٫
۲ـ بحار الأنوار، ج ۹۸، ص ۲۳۶٫
(۱۴۰)
قالت لإبراهیم أخرج هذه الأمة وابنها؛ لأنّ ابن هذه الأمة لا یربّ مع ابنی إسحاق»(۱).
ـ هنگامی که ساره دید فرزند هاجر مصری با پسرش اسحاق بازی میکند، رو به حضرت ابراهیم علیهالسلام گفت: این کنیز را با پسرش بیرون کن؛ زیرا فرزند این کنیز، مواظب پسر من اسحاق نیست.
صاحبان روح قدسی
۲۷ ـ «عن جابر عن أبی جعفر علیهالسلام قال: سألته عن علم العالم، فقال لی: یا جابر، إنّ فی الانبیاء والاوصیاء خمسة أرواح: روح القدس، وروح الایمان، وروح الحیاة، وروح القوّة، وروح الشهوة، فبروح القدس یا جابر عرفوا ما تحت العرش إلی ما تحت الثری، ثمّ قال: یا جابر، إنّ هذه الأربعة أرواح یصیبها الحدثان إلاّ روح القدس فانّها لا تلهو ولا تلعب»(۲).
ـ جابر از امام باقر علیهالسلام در مورد دانش و میزان آگاهی عالم پرسش نمود و حضرت فرمود: ای جابر، همانا در انبیا و اوصیا پنج روح است: روح القدس، روح الایمان، روح الحیاة، روح القوّه و روح الشهوة. ای جابر، آنان با روح القدس از زیر عرش تا به زیر زمین را آگاه میشوند و سپس حضرت فرمود: ای جابر، برای چهار روح دو حدث اتفاق میافتد، جز برای روح القدس که لهو و لعب ندارد.
در این بیان، اگرچه از روحالقدس نفی لهو و لعب میشود، ولی به
۱ـ همان، ج ۸۷، ص ۱۱۴٫
۲ـ کافی، ج ۱، ص ۲۷۲٫
(۱۴۱)
طور اطلاقی نمیتوان گفت این وصف کمال دانسته میشود؛ زیرا بازی برای انسان ـ که دارای مقام جمعی است ـ کمال است، ولی روح القدس فاقد این مقام جمعی است و از سوی دیگر چون روحالقدس دارای مقام عالی است، این وصف برای ایشان کمال است.
نکتهای که باید توجه داشت، این است که آیا روحالقدس بالاتر است یا میکائیل که با امام حسین علیهالسلام بازی میکند و اگر روحالقدس به امام حسین علیهالسلام برسد، آیا دیگر بازی نمیکند یا چنین نیست؟ باید گفت وقتی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله با حضرت بازی میکند و حضرت نیز همهٔ هستی را به بازی گرفته است، دیگر روحالقدس جایی ندارد. متأسفانه بخشی از انکارهای به ظاهر عالمانه در رابطه با بازی و سرگرمی و لهو و لغو، به خاطر وجود بیماریهای روحی و روانی است. البته این بیماریها همانگونه که گذشت، معلول انحراف حاکمیت اسلامی و فشارهای مضاعفی است که حاکمان جور بر عالمان و جامعهٔ ایمانی روا میداشتند.
۲۸ ـ «عن معاویة بن وهب قال: قلت لأبی جعفر علیهالسلام : ما علامة الإمام الذی بعد الإمام؟ فقال: طهارة الولادة، وحسن المنشأ، ولا یلهو ولا یلعب»(۱).
ـ معاویة بن وهب گوید: از امام باقر علیهالسلام پرسیدم نشانهٔ امامی که بعد از امام دیگر به امامت میرسد، چیست؟ حضرت فرمود: طهارت ولادت، حسن منشأ، و به لهو و بازی نپرداختن.
۱ـ کافی، ج ۱، ص ۲۸۵٫
(۱۴۲)
این بیان، ناظر به زمان امامت و ریاست مسلمین است و نه هنگامی که حضرت با میکائیل بازی میکند و میان این دو روایت، به سبب اختلاف در زمان، تنافی وجود ندارد.
کبوتربازی
۲۹ ـ «سألت أبا عبداللّه علیهالسلام عن شهادة من یلعب بالحمّام، قال: لا بأس إذا کان لا یعرف بفسق الحدیث»(۱).
ـ از امام صادق علیهالسلام در مورد شهادت فرد کبوترباز پرسش شد، ایشان در پاسخ فرمودند: «اگر به فسق (دروغگویی در سخن گفتن) شناخته نشود (و همراه کبوتربازی ِوی معصیتی نیست) اشکالی ندارد.»
آن حضرت علیهالسلام در این بیان میفرماید: برای شهادت کافی است که شاهد به فسق شناخته نشود و نه آنکه عدالت وی احراز و اثبات گردد و کبوتربازی به خودی خود فسق نمیآورد. کبوتربازی، چنانچه همراه با گناهی همچون آزار همسایه و انداختن سنگ به خانهٔ دیگری یا آزار دیگران باشد، فسقآور است و شاهد را از عدالت خارج میسازد. ما این روایت را در کتاب «قمار»، مورد بحث قرار دادهایم.
باید توجه داشت که این حکم، مربوط به زمانهای گذشته است که ابتلای عمومی داشت و گاه مستحب بوده است که شخص در خانه پرنده داشته باشد؛ ولی اکنون این گونه نیست و نگاهداری هرگونه حیوان در خانه، با بهداشت مخالفت دارد و موجب بیماریهای گوناگون میشود؛ خواه مرغ و جوجه و کبوتر باشد یا گاو و شتر. حتی نباید مورچه یا
۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱۸، ص ۲۹۱، ح ۶٫
(۱۴۳)
سوسکی نیز در خانههای امروزی باشد؛ بهخصوص خانهٔ عالم دینی که باید همچون گلستان باشد. کسی که میخواهد با این حیوانات بازی کند، باید به جنگل یا باغ وحش برود. در گذشته، نگاهداری حیوان در خانه باعث برآورده شدن نیازهای غذایی، مانند: گوشت، شیر و تخم مرغ بود؛ از این رو، نه تنها ایرادی نداشت، بلکه مستحسن نیز دانسته میشد؛ ولی در زمانهٔ ما و با گسترش زندگی شهرنشینی، چنین اقتضایی وجود ندارد و داشتن حیوانات، برخلاف اصول بهداشتی است.
مهندسی طنز و شوخی
۳۰ ـ «عبد اللّه بن جعفر فی (قرب الأسناد) عن عبد اللّه بن الحسن، عن جدّه علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهماالسلام قال: سألته عن رجل شهر إلی صاحبه بالرمح والسکین، فقال: إن کان یلعب، فلا بأس»(۱).
ـ از امام کاظم علیهالسلام پرسیدند: «شخصی به رفیق خود سر نیزه و چاقو کشیده است» و حضرت فرمود: «اگر بازی و شوخی میکند، اشکال ندارد و چنانچه جدی باشد فسادانگیز است.»
این روایت میرساند تفاوت شوخی و جدی، بسیار ظریف است و در صورتیکه کسی برای بازی، بر روی رفیق خود چاقو، نیزه و هفتتیر بکشد، اشکالی ندارد. البته باید به میزان آمادگی کسی که بر او چاقو کشیده میشود نیز دقت نمود و بر کسی که قلب ضعیفی دارد و احتمال ترس یا سکتهٔ او میرود، چاقو نکشید و این شوخی برای او حکم جدی
۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۱۸، ص: ۵۳۸ ، ح ۴٫
(۱۴۴)
را دارد. ملاک شوخی و جدی، آثاری است که در آن میان ایجاد میشود و بر این اساس، کسی نمیتواند دیگری را از پشت بام به پایین پرتاب نماید و بگوید شوخی کردم و قصدی از انداختن وی نداشتم. شوخی در صورتی اشکال ندارد که به مفسدهای نینجامد. جامعهای که بتواند به این خوبی شوخی کند و هفتتیر و خنجر یا تیغ بکشد، ولی آسیبی به دیگری نرساند، افراد بسیار عاقلی دارد. حضرت علیهالسلام میخواهد با این بیان، عقل و خرد اجتماعی این شخص را بالا ببرد؛ از این رو، چنین شوخیای را بدون اشکال میداند. حضرت نمیفرماید عقل کسی که چنین شوخی میکند، اندک است؛ چرا که شاید این شوخی خطرناک، به جدی تبدیل شود. باید راه و رسم شوخی نمودن را دانست؛ در غیر این صورت شوخی، جدی و خطرناک میشود. شوخی نیز نیاز به آموزش دارد و متولیان دستگاههای فرهنگی باید در این زمینه فرهنگسازی نمایند.
کامیابی و ملاعبه با همسر
۳۱ ـ «عن علی بن جعفر، عن أخیه موسی بن جعفر علیهماالسلام قال: سألته عن الرجل یلعب مع المرأة ویقبّلها فیخرج منه المنی فما علیه؟ قال: إذا جاءت الشهوة ودفع وفتر لخروجه فعلیه الغسل، وإن کان إنّما هو شیء لم یجد له فترةً ولا شهوةً فلا بأس»(۱).
ـ علی بن جعفر گوید: شخصی از امام کاظم علیهالسلام در رابطه با مردی پرسید که با همسر خویش بازی میکند و او را میبوسد و منی (آبی) از او بیرون میآید، آیا بر او اشکالی است؟ امام فرمود: «اگر آبی که از
۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱، ص ۴۷۷، ح ۱٫
(۱۴۵)
او بیرون میآید، با شهوت و جـَستن باشد و بدن وی سست شود، باید غسل نماید و چنانچه صرف آب ِبازی باشد ـ که نه سستی بدن را در پی دارد و نه از روی شهوت است ـ اشکالی بر او نیست.»
روایت حاضر، ملاعبه و بازی با همسر را بدون اشکال میداند. دین اسلام با کامیابی هیچ فردی مخالف نیست؛ زیرا نداشتن کامیابی، بداخلاقی و فقر اندیشه و مال را در پی دارد. آنچه اسلام با آن مخالف است، غفلت از حق و نیز قساوت دل است و در کامیابی و بازی با همسر هیچیک از این دو معنا وجود ندارد. به لحاظ جامعهشناسی نیز درصد بالایی از انحرافات و بیماریها در کشورهای اسلامی برای کاستیهاست، نه زیادیها. جوانی که نزدیک به سیسال سن دارد و بر انجام ازدواج توانا نیست، باور این معنا که وی زیست سالمی دارد، از سادگی است و چنانچه وی به معصیت نیز آلوده نشده باشد، دستکم به اختلالات روحی و روانی دچار آمده است.
پدر و مادری که خود همواره افطار میکنند، نمیتوانند به جوان خود توصیه کنند ازدواج نکند و روزه بدارد؛ بلکه آنان باید در پی درمان باشند و چارهای برای آن بیندیشند. صاحبان فکر و لیدرهای اجتماع باید وقت بگذارند و بیندیشند جوانی که به بلوغ میرسد، چه باید کند که به گناه آلوده نشود و به انجام معصیت نیازمند نگردد. جوانی که نمیتواند نیروی شهوت خود را ارضا کند، دچار بیماری روانی میگردد و چنانچه جلوی او گرفته نشود، پردهٔ عفاف وی دریده میشود. چه باید کرد که وی نه دچار آفت منع شود و نه دچار آفت اجازه؟ البته، متأسفانه ما یا
(۱۴۶)
روش صحیح زندگی را از دین نمیآموزیم و یا به آموزههای آن عمل نمیکنیم؛ در نتیجه، دچار مشکلات بسیار میگردیم.
اسلام، نه تنها کامیابی را مذموم نمیداند، بلکه از آن مدح بسیار نموده و ثواب آن را فراوان دانسته و به آموزش مسایل جنسی و چگونگی ملاعبه میپردازد و با توجه به موقعیتها و افراد، حکم آن را بیان میدارد؛ ولی هیچگاه ملاعبه را دارای اشکال نمیداند و کامیابی را زیر سؤال نمیبرد؛ چرا که مقابله با این امر طبیعی همان، و دچار حسرت، عقده و کمبود گردیدن همان. البته ریشهٔ این امر را باید در فقر جست و وظیفهٔ کارگزاران و مسؤولان نظام است که نخست، فقرزدایی را در دستور کار خود قرار دهند، نه فقیرزدایی را. فقر، از عناصر مهم ایجاد فحشاست و اگر فقر برطرف گردد، بسیاری از مشکلات روانی که در سایهٔ آن است، از جامعهٔ اسلامی رخت میبندد.
برخی بر این عقیدهاند که نفس کامیابی مذموم است و میگویند اگر خداوند متعال لذت را در عمل مواقعه قرار نداده بود، هیچ حیوانی این کار را انجام نمیداد! در حالی که چنین سخنی توهین به بزرگان و طبیعت و فطرت بشری است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بیش از بیست همسر اختیار میکند تا با چنین افکاری مبارزه کند. این کامیابی نیست که مذموم است، بلکه گناه و معصیت است که همواره مورد نکوهش است و نباید میان این دو خلط نمود. چنین افکاری جامعهای را فلج میکند و در نتیجه عالمی بزرگ با افتخار میگوید: «کتابخانهٔ من، زن به خود ندیده است!» اگر دین اینگونه شناسانده شود، شریعتی وحشتناک از آن در ذهن جوانان
(۱۴۷)
مینشیند؛ در حالی که روش خداوند اینگونه نیست و حضرت حق به گونهٔ دیگری عمل میکند. به طور نمونه، کنیسهای که زن به خود نمیدید، مرکز عبادت حضرت مریم علیهاالسلام قرار گرفت. خداوند نیز زن را معیار قرار میدهد و به جای آنکه بفرماید: «لیس الأنثی کالذکر» میفرماید: «وَلَیسَ الذَّکرُ کالاْءُنْثَی» و به واقع نیز همینگونه است. گاه در تاریخ است که هفتاد پیامبر از نسل زنی به دنیا آمده است. این رویکرد شریعت به زن کجا و اینکه مرد بزرگی به نیامدن زن در کتابخانهٔ خود افتخار کند کجا؟
در کامیابی باید از معصیت، غفلت، ظلم و انحراف دوری کرد؛ وگرنه نفس کامیابی هیچ اشکالی ندارد؛ از این رو، نباید بر مردم در این زمینه فشاری وارد آورد؛ بلکه باید آنان را آزاد گذاشت تا در چارچوب احکام شریعت حرکت نمایند.
نکتهٔ زیبایی که در این روایت آمده است، برخورد صمیمیانهٔ حضرت علیهالسلام با مردم است؛ بهطوری که پرسشگر، بهراحتی پرسش خود را در زمینهٔ مسایل جنسی طرح میکند و حضرت نیز به طور کامل و شفاف، به وی پاسخ میگویند.
آموزش مسایل جنسی
۳۲ ـ «محمّدبن علی بن الحسین قال: قال الصادق علیهالسلام : إن أحدکم لیأتی أهله فتخرج من تحته، فلو أصابت زنجیا لتشبّثت به، فإذا أتی
(۱۴۸)
أحدکم أهله فلیکن بینهما ملاعبة (مداعبة)؛ فإنّه أطیب للأمر»(۱).
ـ امام صادق علیهالسلام میفرماید: اگر بدون مقدمه با همسر خود نزدیکی کنید و سپس او را رها نمایید، چنانچه وی بردهای زنگی و سیاه را ببیند به او میآویزد. پس چون بر همسر خویش داخل شوید، باید ملاعبه داشته باشید و با هم بازی نمایید.
این روایت، بدون هیچگونه پنهانکاری و به راحتی، آداب آمیزش با همسر را توضیح میدهد و بازی را امری لازم برای زن و شوهر میشمرد. کسانی که به هنگام نزدیکی، ملاعبه نداشته باشند و کار خود را خیلی سریع انجام میدهند، منی از بدن مرد ریزش میکند و به پوکی استخوان دچار میشود و عروق وی گشاد میشود و مشکلات روانی پیدا میکند و زن نیز با آسیبهای جدی روبهرو میشود. وقتی کسی میخواهد منی را از بدن خویش خارج سازد، نخست باید آن را مانند انار فشرده سازد تا بهراحتی، آب آن بیرون آید؛ وگرنه همهٔ آن اسراف میشود. ملاعبه، بدن را برای ریزش منی آماده میسازد و انزال، به بدن و روان زیان نمیرساند؛ ولی وقتی مواقعه کامل نباشد، مانند این است که چیزی به زور از بدن یا روح کسی جدا شده و پاره گردد.
بسیاری از بیماریهای روحی و روانی که در جامعهٔ ما وجود دارد، به خاطر رعایت نکردن همین امر است؛ چرا که ملاعبهٔ آنان،
۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة) ـ الحر العاملی ج ۱۴، ص: ۸۲، ح۳٫
(۱۴۹)
متناسب نیست. روایات دربارهٔ نهی از اینگونه مواقعه، بسیار وارد شده و چنین همخوابیای را به رفتار خروس تشبیه نموده است؛ چرا که زیان بسیاری دارد؛ ولی متأسفانه از این روایات، استفاده نمیشود. بسیاری از رعشهها، وسواسها، مشکلات اعصاب و عروق، برای همین امر است. کوتاهی عمر، بیماریهای قلبی و بسیاری دیگر از بیماریها، معلول رعایت نکردن همین امر است.
همبازی مرد
۳۳ ـ «سألت أبا عبد اللّه علیهالسلام : ما یحلّ للرجل من المرأة وهی حائض، قال: کلّ شیء غیر الفرج، قال: ثمّ قال: إنّما المرأة لعبة الرجل»(۱).
از امام صادق علیهالسلام پرسیدند: چه مقدار از زن، در حالی که حایض است، بر مرد حلال است؟ حضرت فرمود: «همه چیز او غیر از فرج. همانا زن، همبازی و همراه مرد است.»
آیا زن، لعبت و آلت بازی مرد است؟ و آیا این سخن بیاحترامی به شخصیت زن نیست؟ این روایت، بسیار سنگین است و نشانی بر علمی بودن کتابهای روایی است. البته ما در این کتاب، روایت پر مغز حاضر را معنا نمیکنیم و آن را به کتابی گسترده که در زمینهٔ روانکاوی مسایل زنان نگاشتهایم، ارجاع میدهیم و بحث از این روایت را به تفصیل در آن کتاب ـ که پیشبینی میشود به بیستجلد برسد ـ خواهیم آورد. در آنجا روشن میشود که کمتر کسی میتواند این روایت را، که معنایی بسیار ظریف و دقیق دارد، معنا نماید.
۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۲ ، ص : ۵۷۰ ، ح ۴٫
(۱۵۰)
بازی با همسر؛ میدان رزم زن
۳۴ ـ «وعن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبداللّه علیهالسلام قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : انّما المرأة لعبة، من اتّخذها فلا یضیعها»(۱).
زن، بازیچهٔ مرد است. کسی که او را میگیرد، نباید وی را ضایع و هدر سازد.
روایت حاضر میفرماید: باید از زن در امور همخوابی استفاده نمود. کسی که زن را در استفادهٔ انحصاری در آشپزخانه و شستن ظرف و لباس یا کار بیرون از خانه ضایع میکند، او را به مشکلات روحی و روانی و پیری زودرس دچار میسازد. درصد بیماری زنان در کشور ما بسیار بالاست. امروزه زنها برای محارم خود آنقدر قدرت مانور ندارند که برای نامحرمان با گوناگونی مدلهای آرایش و پوشش دارند. در گذشته میگفتند کسانی را که باد در آستین و غبغب خویش دارند، به باشگاههای رزمی بفرستید تا با دیگران درگیر شوند و چند مشت بخورند تا حال آنان جا بیاید؛ در نتیجه وقتی آنان از باشگاه بازمیگشتند، باد غرور آنان ریخته میشد و همچون مرغهای چُرتی میشدند؛ چرا که زورشان را روی تشک میزدند. در مسألهٔ همسرداری نیز اینگونه است و زنی که نتواند زور خود را در میان بستر، با همسر خویش بزند، دیوانهوار زیباییهای خود را در جامعه به نمایش میگذارد و در بستر اجتماع است که روی تشک مبارزه میرود و همچون بوکسبازی مشت میزند. امروزه، هم زن و مرد در تشک خانه مشکل دارند و هم باشگاههای ورزشی و رزمی رونقی ندارد
۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۱۴، ص ۱۱۹، ح۲٫
(۱۵۱)
و خیلی از مردها و حتی زنها در کوچه و خیابان عربدهٔ پنهان بازی و زشتکاری میکشند.
حضرت علیهالسلام در این بیان میفرماید: زن، «لعبه» است و هرکس که او را میگیرد، نباید وی را ضایع سازد. مردی که همواره میگوید زن من فلان ایراد را دارد و چینش او فلان است و چرخش وی فلان، باید ضعف خود را مورد مطالعه قرار دهد. اگر مرد ضعف بدنی دارد، لازم است ورزش نماید و چنانچه کثیف و آلوده است، خود را تمیز کند. گاه بوی بد مرد، زن را از هرچه مرد است، سیر میکند و یا به هرچه مرد غیر اوست، تشنه میسازد؛ چرا که دیگران را بهتر از شوهر خود میبیند. اگر زن و مرد بهداشت را رعایت کنند، لباس تمیز بر تن نمایند، مسواک بزنند و عرق بدن را برطرف کنند و از عطر بهره ببرند، حتی اگر روی موکت یا گلیمی زندگی کنند، با هم دلخوش هستند.
اینکه حضرت علیهالسلام میفرماید «زن را ضایع نسازید» دایرهٔ گستردهای دارد و موارد فراوانی را شامل میشود. از برخورد مناسب و رعایت بهداشت گرفته، تا کمک در منزل. مردی که در خانه به همسر خویش کمک نمیکند، آگاهی لازم را از علم زندگی ندارد و کمخرد است.
جفای نداشتن بازی
۳۵ ـ «عن جعفر بن محمّد، عن أبیه قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : ثلاثة من الجفاء: أن یصحب الرجل الرجل فلا یسأله عن اسمه وکنیته، وأن یدعی الرجل إلی طعام فلا یجیب أو یجیب فلا یأکل، ومواقعة الرجل أهله قبل الملاعبة»(۱).
۱ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۸ ، ص: ۵۰۱٫
(۱۵۲)
ـ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید: سه چیز از جفاست، یکی آنکه دو نفر با هم همراه باشند، ولی از اسم و کنیهٔ هم آگاه نشوند. دو دیگر اینکه کسی را به غذا دعوت کنند، ولی او را پاسخ نگوید یا اگر بپذیرد، از آن نخورد. سوم آنکه مردی با همسر خود نزدیکی کند، پیش از آنکه با هم بازی و ملاعبه داشته باشند.
زن باید با ملاعبه به مقصد نزدیک شود و سپس مواقعه با او انجام گردد. ملاعبه مانند نرم ساختن انار است و انجام ندادن این کار از ظلم، جفا و ناجوانمردی است. روایات این باب، غفلت را نکوهش میکند، نه بازی را. اما تقیه، غربت و به سختی مبتلا بودن عالمان، موجب گشت که بسیاری از عالمان دینی به جمود و دوری از زندگی عادت نمایند و برخی از آنان قلندر شده و به بیابان بزنند و برخی نیز به خشکی افتادند و در نهایت، چنین افکار و عملکردهایی، که پیرایهای بیش نبوده است، به قانون و دین رسمی تبدیل شد؛ در حالی که چنین اندیشههایی جزو دین نبوده و از فشارها و ظلمهایی که بر عالمان دینی وارد میشده و آنان را در اختناق و انزوا قرار میداده، سرچشمه گرفته است. حکایت نهادینه شدن چنین اندیشههایی بر ذهن و جان مسلمانان، حکایت آن قناری است که برای مدتی در قفس نگهداری شده و به آب و دانهٔ آن رسیدهاند و اگر بعد از مدتی رها شود، چون به آن قفس عادت نموده است، باز میگردد و بر روی قفس مینشیند؛ زیرا ارادهٔ ترک آن قفس را از دست داده است و از اینکه در قفس نیست، ناراحت میشود. ما نیز اطمینان داریم دین حق،
(۱۵۳)
جز آنچه میدانیم نیست؛ در حالی که چنین دینی پیرایههای بسیار یافته است. البته اینکه عالمان دینی خود را محصور نموده و در قفس نگاه داشته بودند، برای این بود که بتوانند خود را از دست ستمگران زمانه حفظ نمایند؛ ولی با وجود امنیتی که به برکت پیروزی انقلاب اسلامی به دست آمده است، برخی عادت دیرینه را ترک ننموده و این پیرایهها را ترک نمیگویند.
عمر مفید، عمر ضایع
۳۶ ـ «روی عن الرضا علیهالسلام قال: جاء رجل إلی أبی جعفر علیهالسلام فقال: یا أباجعفر ما تقول فی الشطرنج التی یلعب بها؟ فقال: أخبرنی أبی علی بن الحسین عن الحسین بن علی عن أمیر المؤمنین علیهالسلام قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله : من کان ناطقا فکان منطقه بغیر ذکر اللّه کان لاغیا، ومن کان صامتا فکان صمته لغیر ذکر اللّه کان ساهیا، ثمّ سکت، فقام الرجل وانصرف»(۱).
ـ از امام رضا علیهالسلام نقل شده است که مردی خدمت امام باقر علیهالسلام رسید و عرض نمود: «نظر شما در مورد شطرنج که با آن بازی میشود، چیست؟» حضرت فرمود: «پدرم از امام حسین از امیرمؤمنان علیهمالسلام از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل کرده است که فرمودند: هرکس سخن گوید، و سخن او در غیر ذکر خدا باشد، به لغو رو آورده است و هرکس سکوت کند و سکوت وی برای غیر خدا باشد، سهو نموده و فراموشکار است.» حضرت بعد از این سخن، سکوت نمود و آن مرد نیز از آنجا رفت.
۱ـ وسائلالشیعة (الإسلامیة)، ج ۱۲، ص ۲۳۸، ح ۸٫
(۱۵۴)
آیهٔ شریفهٔ « وَقَلِیلٌ مِنْ عِبَادِی الشکورُ»(۱) بیانگر این معنا و حقیقت است که بسیاری از مردم اهل لغو و سهو هستند و کمتر کسی پیدا میشود که به لغو و سهو رو نیاورد. حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله نیز در همین راستا انسانها را تقسیم میکند. چنانچه سهو و لغو حرام باشد، کسی نیست جز اوحدی از اولیای الهی که گناهکار نباشد؛ در حالی که این امر، طبیعی است و ساختار و شاکلهٔ آفرینش چنین است.
نوع انسانها از صبح تا به شب یا مشغول کار هستند، یا میخورند یا میخوابند و در نهایت نیز به گاه پیری یا تنها صاحب خانهای شدهاند و یا خانهای به خانهٔ خویش افزودهاند، یا بچههای خود را زیاد نمودهاند و چیز دیگری در کارنامهٔ نودسالهٔ آنان دیده نمیشود و شاید جمع عمر مفید آنان از چند ماه تجاوز نکند و همهٔ آنان نیز حسرت برزخی را در پی دارند؛ ولی این شاکله و ساختار، روندی طبیعی است که در ناسوت جریان دارد.
بسیار کم میشود که فردی عمری را در خدمت به خدا و خلق خدا و عبادت و نیایش بگذراند؛ از این رو، وقتی آدمی به گورستان میگذرد، عمرهای خفتگانِ در زیر زمین را دهسال، ششسال و دهماه و گاه یکماه و کمتر میبیند و از عمری که فرد با عناوین و نامهای گوناگون سپری کرده است، هیچ خبری نمییابد، جز عمری آه و حسرت و اندوه، که بر این همه نکبت و بدبختیای که بر جای گذاشته است، میخورد. لغو از مبادی
۱ـ سبأ / ۱۳٫
(۱۵۵)
این امور است. هرچه آدمی به کمال نزدیک گردد، لغو او کمتر میگردد و به طور قهری، کمال بیشتری مییابد؛ ولی اجباری در رسیدن به این افق از کمال نیست. طبیعت اولی این است که همه به طور معمولی و عادی بار آیند و فرد در بزرگسالی همان کند که در کودکی به دنبال آن بوده است. قرآن کریم میفرماید: « إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ»(۱) و این استثناست که کسی خسران نبیند.
حرفهایهای همیشه سرگرم
۳۷ ـ «و ایاک و مجالسة اللاهی والمغرور بلعبها»(۲).
ـ از همنشینی با انسان لهوپرداز و مغرور به بازی برحذر باش.
مراد از لهوپرداز در این روایت، همان کسی است که مغرور و مست از بازی است و به آن فخر میفروشد و بازی، فن اوست و وی همواره به لهو میپردازد و در هر دو صورت، اشتغال زیاد و افراط در بازی، سبب مذمت آن شده است. ما عرض نمودیم که ورزشکاران حرفهای، مشکل عقلانی پیدا میکنند؛ چرا که تمام تمرکز و استجماع خویش را بر یک زاویه بنا مینهند و در دیگر زوایای زندگی، با کمبود رو بهرو میشوند.
«ایاک» با آنکه برای پرهیز دادن است، حرمت آن را نمیرساند؛ یعنی میتوان با انسانی لهوپرداز و مغرور به لعب نیز همنشینی داشت و این نشست و برخاست، همانند مجالست با شرابخوار نیست؛ ولی اگر شخصی زیان این مجالست را به چشمان خود ببیند، نباید جز خود را ملامت کند.
۱ـ عصر / ۱ ـ ۳٫
۲ـ وسائل الشیعة (الإسلامیة)، ج ۱۲، ص ۲۴۲٫
(۱۵۶)
اشتغال به حق
۳۸ ـ «سألت أبا عبداللّه علیهالسلام عن اللعب بالشطرنج، قال: إنّ المؤمن لفی شغل عن اللعب»(۱).
ـ از امام صادق علیهالسلام در مورد بازی با شطرنج پرسش شد و حضرت فرمود: «مؤمن چنان سرگرم است که از بازی باز میماند.»
موضوع این روایت، مردمان عادی نیستند؛ بلکه مؤمنان متوسط و عبادالرحمان را در بر میگیرد و افراد عادی میتوانند به قدر نیاز، از بازی بهرهمند شوند. بر این اساس، کسی که بازی نمیکند، یا فردی دارای حالات بسیار معنوی است و امور و اشتغالاتی برای خود دارد که فرصت و مجال پرداختن به بازی را ندارد یا فرد ضعیفی است که به آسیب روانی دچار آمده است.
بندهٔ همنفسِ حق تعالی
۳۹ ـ «سألت أبا جعفر عن اللعب بالشطرنج فقال: إنّ المؤمن لمشغول عن اللعب».(۲)
از حضرت امام صادق علیهالسلام در مورد شطرنج پرسیده شد، حضرت فرمود: «همانا مؤمن از لعب مشغول است.»
۴۰ ـ «سألت أبا عبداللّه علیهالسلام عن الشطرنج فقال: إنّ عبد الواحد لفی شغل عن اللعب»(۳).
۱ـ قرب الاسناد، ص ۱۷۴٫
۲ـ خصال، ص ۲۶، بحار الانوار، ج ۷۶، ص ۲۳۲ـ۲۳۱٫
۳ـ بحارالانوار، ج ۷۶، ص ۲۳۶، ح ۲۲٫
(۱۵۷)
از حضرت امام صادق علیهالسلام در مورد شطرنج پرسیده شد، حضرت فرمود: «همانا بندهٔ خداوند واحد و یکتا، از لعب باز داشته شده است.»
این معنا، همان است که ما عرض نمودیم که انسان وقتی به توحید، حق و کمالات عالی میرسد، با خدا جدی است و با او عشقبازی میکند و این امر، مرتبهٔ اولیای کمّل است و حتی پای متوسطان، از آن کوتاه است، تا چه رسد به مردم معمولی؛ ولی بازی ننمودن گروه عالی، دلیل بر حرمت بازی گروه نخست نمیشود؛ چرا که هر کس بُردی دارد و بیش از آن نمیتوان از وی انتظار داشت. آنکه به کنده نشسته و رو در روی حضرت حقتعالی قرار گرفته و در حال استجماع است و مراقب است لحظهای غفلت ننماید، نمیتواند آنی به خود مشغول شود، تا چه رسد به اینکه به لعب یا لهو بپردازد. ولی فردی عادی در این حال و هوا نیست و در صورتیکه لعب یا لهو و یا لغو نداشته باشد، بیمار و مغرور میشود و تفرعن پیدا میکند؛ اما تنها باید مراقب باشد که این امور، او را به غفلت از یاد خدا نیندازد و در نهایت، جهنم را نصیب خود نگرداند.
حکایت کسی که در بلندای معرفت قرار دارد، کسی است که میخواهد در همین لحظه به حج برود و طواف معبود داشته باشد و میان صفا و مروه سعی کامل نماید. چنین شخصی را با بازی چه کار است و وی به هیچوجه نمیتواند بازی کند. عارفی که به کنده نشسته است، خود میداند که عاشقکشی، حلالِ حلال است؛ از این رو، لحظهای غفلت
(۱۵۸)
نمیورزد و به هیچوجه نمیتواند خود را به غیر حق سرگرم نماید؛ چرا که تمام خون، پوست و رگ و پی او، از حق دم میزند و حق میگوید و حق میشنود و جدی بودن، همهٔ وجود آنان را پر کرده است؛ ولی انسان عادی چنانچه بازی نداشته باشد یا باید در سلامت جسم او شک نمود و یا در سلامت روان و عقل وی؛ وگرنه او بخشی از عمر خود را به بازی میپرداخت.
نتیجهٔ بحث
بررسی روایات باب لعب، هماهنگ با آیات قرآن کریم نشان میدهد که لعب تا زمانی که غفلت نیاورد، اشکال ندارد. لعب همچون لعاب ـ که آب دهان است ـ در زندگی افراد لازم است، تا زندگی به خشکی و جمود نیفتد و تازه و زنده باشد. در میان نوابغ و بزرگانِ عالمان دینی، کسانی که به خشکی و جمود گرایش داشتهاند، اندک بودهاند و بیشتر آنان، جامع در دانش و نابغهٔ زمان به شمار میرفتند و افزون بر این، لعاب نیز داشتهاند و از لعاب وجود غفلت نمیورزیدند. گویند علامهٔ حلی رحمهالله به وقت اجتهاد، با گنجشک بازی میکرده است. البته وی نوجوانی بیش نبوده است؛ اما چنین عالمانی همواره لعاب زندگی را حفظ مینمودهاند.
شریعت اسلام با کامیابی، لعاب و لذت مخالفتی ندارد؛ اما از گناه و معصیت و نیز از غفلت، ظلم و ستم، تمسخر، اذیت نیز باید دوری جست. بازیها با توجه به مراتب مختلف سن و جنسیت، تفاوت دارد.
همچنین شریعت در برخی موارد با ذکر علت، از پارهای بازیها
(۱۵۹)
منع نموده است. نمونهٔ این گفته، منع صید برای خوشگذرانی است تا جان حیوانات محفوظ بماند. وقتی صید برای خوراک لازم نباشد، چرا شکار گردد. البته، هر جا که نیاز باشد، شکار هیچ اشکالی ندارد؛ ولی هرجا قصد بازی و خوشگذرانی باشد، شرع اجازه نمیدهد جان یک حیوان بیگناه گرفته شود. این کار برای نمونه، غیر از فوتبال است و نمیتوان این دو را باهم مقایسه کرد. کسی که به شهر دیگری میرود تا در مسابقات فوتبال شرکت کند، کار وی لهو نیست و نمیتوان سفر او را سفر حرام دانست.
متأسفانه، ارزش بحث از چنین تفریحات سالمی جای خود را در فقهپژوهی باز نکرده است و به پیروی از آن، بسیاری از مؤمنان از پرداختن به تفریحات سالم و نیز ورزشها و سرگرمیهای مورد تأیید شرع، بازماندهاند؛ در حالی که دستکم، بازیهای ورزشی برای آنان و فرزندانشان لازم میباشد. ما از سرگرمیها و امور نشاطزا در کتاب «فقه صفا و نشاط» به تفصیل، سخن گفتهایم؛ از این رو، بحث این کتاب را در همینجا به پایان میبریم. کتاب «فقه صفا و نشاط» بحث حاضر را به کمال و تمام خود (البته به اقتضای شرایط موجود) میرساند.
نمونههایی از فتاوای حرمت رقص
در اینجا شایسته است به کتابی که فتاوای اعاظم در عصر حاضر را گردآوری نموده است، مراجعه نمود و بخشی از فتاوای آن را دید. شایان ذکر است، این فتاوا بدون ذکر نام صاحب فتوا میآید؛ ولی سخن ما این است که در دادن فتوا باید دقت بسیار داشت و در فرایند استنباط حکم،
(۱۶۰)
باید شناخت موضوع و ملاک را نیز در دست داشت و به دور از احتیاط، حکم را استخراج نمود؛ زیرا احتیاط در این مسألهٔ فراگیر و اجتماعی، در ترک احتیاط است.
۴۱ ـ س: آیا شما رقص را جایز میدانید؟
ج: رقص حرام است، مگر رقص زن برای شوهرش.
بر اساس این فتوا، رقص برای محارم حرام است و حتی اگر مادری برای دختر خویش یا دختری برای مادر خود برقصد، مرتکب حرام گردیده است.
۴۲ ـ س: آیا جایز است مرد به مرد رقص یاد بدهد یا زن به شوهر خود رقص یاد بدهد؟ اگر زن در میان زنان برقصد و پول بگیرد (شاباش) این پول حلال است یا نه، و یا آن که قرارداد پول نکرده و خود زنان به او پول بدهند؟
ج: هیچ کدام از موارد مذکوره ـ رقص و تعلیم رقص ـ جایز نیست و پول گرفتن جایز نیست و اکل مال به باطل است.
به نظر ما ایرادی ندارد به زنی که در حال رقص است و پوشش شرعی دارد، مزد داد. همچنین اشکال ندارد به دهان عروس یا کسی که در حال رقص است، پول گذارده و «شاباش = شادباش» داده شود؛ چرا که این پول، هدیه به اوست یا میتوان او را تشویق نمود. آموزش رقص نیز اشکالی ندارد؛ چرا که دلیلی شرعی بر منع آن نرسیده است. البته، همانگونه که گفته شد، مرزهای شرعی و دوری از اختلاط نامحرمان و پوشش شرعی باید پاس داشته شود و از رقصهای ششگانهٔ حرام، دوری شود.
(۱۶۱)
خاطرنشان میشود در دادن شاباش به عروس، باید از هر چیزی که استکبار به شمار میرود، دوری نمود. برای نمونه در جامعهای که زنان فقیر بسیاری زندگی میکنند، آویزان نمودن مقدار زیادی طلا به عروس که مشاهدهٔ آن، استکبار آن خانواده را میرساند و امری غیر عادی است، جایز نیست. چنین اشخاصی مفسد بوده و باید طلاهای استفاده شده در آن مجلس، از آنان به نفع بیتالمال گرفته شود تا یکی از زمینههای فساد برچیده گردد. ما این مطلب (ضرورت دوری از حرکتهای استکباری) را نیز به عنوان فتوا در این کتاب میآوریم.
نمونهای از دیگر فتاوای حرمت، چنین است:
۴۳ ـ س: کف زدن و رقصیدن در مجالس چه حکمی دارد؛ بهخصوص که بعضا زنان کف میزنند و برادران یا اقوام مرد، در عروسی میرقصند؟
ج: رقصیدن مطلقا ـ چه مرد و چه زن ـ و همچنین کف زدن، به همه صورت، اشکال دارد، ولی رقصیدن زن فقط برای شوهرش اشکال ندارد.
۴۴ ـ س: در مجالس عقد و عروسی، کف زدن و رقصیدن مردان برای مردان و زنان برای زنان جایز است یا حرام؟
ج: تنها رقصیدن زن برای شوهرش جایز است و بقیهٔ رقصها حرام است و کف زدن اگر مجرد دست به هم زدن باشد، اشکالی ندارد ؛ وگرنه کیفیت خاص ـ که مناسب مجالس لهو باشد ـ جایز نیست؛ هرچند در مجلس عقد و عروسی.
کف زدن با سینهزدن ـ که جایز است ـ تفاوتی ندارد. سینه زدن، نوعی
(۱۶۲)
اظهار حزن است و کف زدن برای اظهار شادی است و هیچ یک اشکالی ندارد. درست نیست بندگان خدا را با احتیاطهایی که هیچ پشتوانهٔ شرعی ندارد، در قفس نگاه داشت.
تغییر عوارض و تأثیر بر موضوع رقص
در بررسی حکم رقص، باید به اقران و عوارض آن ـ که سبب تغییر موضوع میشود ـ توجه داشت. هر موضوعی نیز حکمی ثابت، پایدار و تغییرناپذیر دارد. گفتیم اسلام دارای هیچگونه حکم متغیری نیست و تمامی احکام آن ثابت است؛ اما شرایط و عوارضِ حیثساز و گاه تغییر هویت موضوع، سبب تغییر موضوع میشود و در هر تغییری، حکم خاص همان موضوع بر آن حمل میشود. به طور مثال، بالغ شدنْ موضوعی است که شرایط گوناگون برای آن حیثساز است و نمیتوان سن را به عنوان ملاکی پایدار در شناخت آن قرار داد؛ زیرا بلوغ، امری طبیعی است و رشد طبیعی هر کسی با دیگری متفاوت است و سنْ تنها میتواند نشانهای برای دریافت بلوغ باشد، نه شرط تحقق موضوع آن. به طور نمونه، در مناطق گرمسیر ـ همچون عربستان ـ به خاطر تابش آفتاب شدید، نوجوانان زودتر به بلوغ میرسند و در مناطق سردسیر، بلوغ دیرتر محقق میشود.
در مثالی دیگر، باید از رمی جمرات نام برد. این حکم در زمانی تشریع شده که شمار حاجیان اندک بوده است؛ ولی بر فرض، زمانی برسد که شمار حاجیان به دهها میلیون نفر برسد، آیا با چنین ازدحام جمعیتی میتوان رمی جمرات را به شکل فعلی آن انجام داد؟ یا باید تدبیر
(۱۶۳)
جدیدی اندیشید تا به جای رمی جمرات، رمی رؤوس شکل نپذیرد؟ همچنین است قربانی کردن در روز عید قربان. اگر نشود از گوشت قربانی استفاده کرد و آن را مورد بهرهبرداری قرار داد، آیا این عمل، لغو به شمار نمیرود؟ البته باید توجه داشت که قربانیهایی که گذشته و در زمان اولیای معصومین علیهمالسلام انجام میشد، نخست خشک میگردید و سپس به مصرف درمیآمد و چیزی از آن، دور ریخته نمیشد.
همچنین میتوان از انگور و خرما نوشیدنیهای طهور درست کرد، بدون آن که مستکنندگی داشته باشد. نشئگی حاصل از نوشیدن آن نیز اشکالی ندارد؛ چرا که نشئگی در مرگ و انگور نیز وجود دارد و اگر کسی در صبح تابستان مقدار زیادی انگور عسکری بخورد، تا شب در مستی و رقص به سر میبرد. برخی از مردم آلوده، گاه به شرابهایی لب میزنند که هیچ سگی بر آن لب نمیزند و دلیل آن این است که جامعهٔ اسلامی از امکانات خویش برای تحقیق بر تولید نوشیدنیهای حلال و ناب اسلامی استفاده نمیکند.
رقص نیز همانند موضوعات گفته شده درگیر حیثیات و عوارض جانبی تأثیرگذار بر موضوع آن است و با گذر زمان، دستخوش تحول گردیده و هماینک به دانشی پیشرفته تبدیل گردیده و آموزشگاههای بسیاری حتی در جامعهٔ ایران برای آموزش آن وجود دارد.
باز خاطرنشان میشویم احکام الهی همیشه ثابت است و حکم الهی هیچگاه تغییر نمیکند؛ چرا که تنها خدا و رسول و اولیای معصومِ دین، مشرِّع میباشند و دیگران ـ حتی فقیهان و عالمان دینی ـ تنها متشرّع و
(۱۶۴)
پیرو شریعت شناخته میشوند؛ اما موضوعات احکام میتواند همواره در تغییر و تبدل باشد و هر موضوعی حکم همیشه ثابت خود را داشته باشد. با توضیح بالا، بهخوبی به دست میآید که فقیه باید همواره موضوعشناسی و نیز ملاک و معیارهای منصوص در متون دینی را در نظر داشته باشد. پویایی فتوا نیز در گرو شناخت موضوع است و فقیه نمیتواند بگوید شناخت موضوع در شأن من نیست و من تنها احکام را بیان میدارم؛ چرا که در این صورت فقیه با بیانی کلی، از موضوعی کلی سخن میگوید که افراد متنوع و متعددی دارد و وی از افراد گوناگون و ویژگیهای متفاوت و حیثهای مختلف و گاه تغییر هویتیافتهٔ آن، غفلت ورزیده است. فقیه باید تفاوت میان اِسکار و تخدیر را بداند تا در بیان فتوا، میان آن دو خلط ننماید و برای مثال، موسیقی را عامل اسکار نشناسد. فقه شیعه، فقهی پویاست و مدعی است میتواند آیندهٔ جهان را در دست داشته باشد؛ از این رو، نمیتواند به صورت کلی و کلیشهای و گاه سرگردان در شناخت موضوعات، حکم دهد.
شناخت موضوع نیز مستلزم این نیست که فقیه به هر چیزی آلوده گردد؛ بلکه شناخت موضوع برای فقیه، همانند شناخت بیماریها برای پزشک میماند. پزشک نیز برای درمان بیماری، نیازمند بیمار شدن نیست و شناخت او از بیماری در این امر بسنده است. امروزه چشم مردم به نظام اسلامی است و مردم از این نظام که داعیهٔ ولایتمحوری دارد، انتظار بیان شفاف مسایل و احکام را دارند و بر این اساس، مسؤولیت دینی فقیهان و عالمان دینی بسیار سنگین شده است و به هیچوجه با گذشتهٔ تاریخ فقه شیعه، قابل مقایسه نیست.
(۱۶۵)
سخن گفتن از مناط و ملاک احکام و علل شرایع، برای فقه شیعه در جامعهٔ امروز ضروری است و فقه باید نفسالامر احکام را به تحقیق بگذارد و حکمت، ملاک و تعلیل داشتن احکام شریعت را ثابت کند و با پایهریزی فقه و حقوقی مدرن، موجبات ایجاد تمدن پویای شیعی را برای سدهٔ آینده رقم زند و چنین فقهی است که میتواند امیدواری مظلومان دنیا را سبب گردد.
امروزه همه دریافتهاند که ظلم و زور و قلدری، نه از ابرقدرت غرب بر میآید و نه از دیگر کشورها و تنها این فرهنگ است که باید در دنیا حاکم گردد و جنگ آینده، نزاع و برخورد و تعامل میان تمدنها و فرهنگهای علممدار است. البته چیرهترین فرهنگ حاکم، هماکنون آموزههای اومانیستی غرب است و تنها فرهنگ قدرتمندی که میتواند با ساماندهی درست به رقابت با آن برخیزد، فرهنگ شیعه است که پشتوانهٔ دویست و هفتاد سال رهبری معصوم و استادی مقام عصمت را دارد و میتواند پاسخگوی مشکلات فکری، فرهنگی، معنوی و مادی دنیای امروز و آیندهٔ جهان باشد و این توانایی را دارد که راهبرد رهایی مردم از ظلمها و اجحافها و تأمین سلامت دنیوی و نیل آنان به ملکوت و تأمین سعادت اخروی را عهدهدار گردد. رسیدن به چنین جایگاهی زحمت بسیار عالمان دینی را میطلبد و معنای اجتهاد و استنباط و فقاهت نیز همین است.
امروزه با رشد عقلانیت و به تبع آن، استقبال مردم از معنویت، باید با ملاک و معیار علمی با مردم سخن گفت و دیگر نمیتوان برای دانشمندانی که در آن سوی مرزها گوشت شغال، خرچنگ یا قورباغه
(۱۶۶)
میخورند، گفت احکام اسلامی چرایی ندارد و باید با تعبد، آن را پذیرفت. امروزه با محوریت علم، نمیتوان پاسخ مراکز علمی را با احکامی تعبدی و بدون تحلیل علمی و فلسفی داد؛ چرا که آنان تنها بر گزارههای علمی تکیه دارند و چیزی به عنوان تعبد نمیشناسند. اگر پرسیده شود «تفاوت سُکر و تخدیر در چیست و چرا دین اِسکار را حرام نموده ـ نه تخدیر را ـ و تفاوت نشئگی با خماری در چیست؟» نمیتوان گفت در عربستان تخدیر نبوده است تا از آن سخن گفته شود؛ چرا که در این صورتْ دین، شریعت خانگی و عزلتجو دیده شده است؛ در حالی که دین اسلام، دینی فرازمانی است و برای ادارهٔ تمامی جوامع، از جمله جوامع مدرن و علمی آمده است و قرآن کریم معجزهٔ خاتمیت و کتاب علمی فرازمانی اسلام است که تمامی مسایل و موضوعات را در خود دارد و از هر چیزی سخن گفته است، اما برای یافت معانی قرآن کریم، باید زبان تخصصی آن را دانست.
این تحقیق نشان داد اسلام نه تنها هیچگاه با نشاط، کامجویی و شادمانی مخالفتی ندارد، بلکه آن را امری طبیعی و نیازی فطری میداند و در موارد فراوانی، آن را تشویق کرده و برای آن ثوابهای فراوانی قرار داده است. اسلام هیچگاه با انواع کامیابیها مخالف نبوده و مرزهای آن را با دقت روشن نموده است و دین اسلام را باید تنها دین کامیابی ـ اعم از کامیابی مادی و مجرد ـ دانست؛ چنانکه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله میفرماید:
«حبّب إلی من دنیاکم النساء والطیب، وجعل قرّة عینی فی الصلاة»(۱)؛
۱ـ الخصال، ص ۱۶۵٫
(۱۶۷)
از دنیای شما سه چیز برای من دوستداشتنی است: زنان، بوی خوش و نور چشم من در نماز قرار داده شده است.
زن، عطر و نماز، همه کامیابی است که هم لذتبری مادی را شامل میشود و هم استفاده از لذایذ معنوی و مجرد را. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نور چشم خود را در نماز و سجاده میداند و سجاده مانع از بهرهوری وی از زن و عطر ـ که قدرت جنسی را مضاعف میسازد ـ نیست. اگر امروز مسلمانان در امور جنسی از عقدههای روانی و حسرت رنج میبرند و نوامیس آنان ـ که در چند لایه لباس و چادر خود را پنهان نمودهاند ـ امنیت ندارند، از این روست که از سیرهٔ پیامبر خویش به دور افتادهاند و مشی عالمانه و مورد پسند شریعت را در زندگی خود ندارند و روشهای کامیابی را نمیدانند. کامیابی است که سلامت اجتماعی و روحی و روانی را به مردم هدیه میدهد. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله کنار محراب خود «نساء» و «طیب» را نیز داشت و از آنها بهره میبرد. آن حضرت صلیاللهعلیهوآله عطر را برای همسر استفاده میکند و همسر را برای این که بر گزاردن نماز توانایی داشته باشد؛ نمازی که با دلی آرام خوانده شود و نه با قلبی سرشار از عقده، کمبود و حسرت. کامیابیهاست که انسان را به معنویات میرساند و انبیا و اولیا علیهمالسلام بهترینِ این نعمت را داشتند. حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام بهترین زن عالم ـ حضرت زهرا علیهاالسلام ـ را دارد که هیچ حوری بهشتی همسان ایشان نمیگردد.
در بُرد انسانهای عادی و معمولی نیز قرآن کریم میفرماید:
« زُینَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ وَالْقَنَاطِیرِ الْمُقَنْطَرَةِ
(۱۶۸)
مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَیلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالاْءَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِک مَتَاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَاللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآَبِ»(۱).
ـ مردم را دوستی و میل شهوات نفسانی، همچون تمایل به زنها و فرزندان و همیانهایی از طلا و نقره و اسبهای نشاندار نیکو و چارپایان و مزارع، در نظر زیبا و دلفریب است. آن متاع زندگانی (فانی) دنیاست، و نزد خداست بازگشتگاه نیکو.
خداوند، امور دنیوی را زینتی برای مردم قرار داده و زینت بودن دنیا و لذت بردن از آن، امری است طبیعی و فطری که در نهاد و روان بندگان نهاده شده است و شریعت تنها مردم را از حرمان و عصیان باز میدارد، نه از کامیابی، شادمانی و لذت طبیعی. حضرت خاتمالمرسلین صلیاللهعلیهوآله میفرماید: «من از دنیای شما سه چیز را اختیار نمودم: زن، عطر و نور چشم من در نماز است.» با این بیان، حضرت صلیاللهعلیهوآله هم کامیابی مادی و هم کامیابی معنوی را تأیید میکند و میفرماید وی که در مقام خاتمیت است، از هردو بهره میبرد و جالب اینکه بیان حضرت میرساند تنها نباید در لذات مادی غرق بود و فقط « حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِینَ» را دریافت؛ بلکه معراج معنوی را باید در طول لذات مادی جستجو نمود و بر آن بود تا قلهٔ کمالات معنوی و قرب ربوبی را فتح کرد. در کامیابی و استفاده از لذات نیز باید از فساد و فسق و فجور در بهره بردن از هر لذتی دوری کرد و لذات حلال را پیجو بود.
این روایت نبوی که میگوید «من از دنیای شما زن و عطر و نماز را اختیار کردم»، میرساند که اولیای الهی اگرچه زمینی هستند، آسمانی میباشند و با آن که آسمانی میباشند، زمینی هستند. هنر در همین است
۱ـ آل عمران / ۱۴٫
(۱۶۹)
که اولیای خدا بسان دیگران زندگی معمولی داشته باشند، و حال آنکه عرش را نیز در زیر پای خود دارند. در شناخت اولیای الهی باید همهٔ وجوه و ابعاد شخصیتی آنان را در نظر داشت و توجه به بُعدی، سبب غفلت از بُعد دیگر نشود و آنان مُثلهوار دیده نشوند.
توجه به چنین اموری است که پایانناپذیری فقه و شناخت اولویتها در مباحث فقهی را مینمایاند. از سادگی است که کسی بپندارد چند کتاب فقهی عالمان گذشته ـ که بیشتر مطالب آن تکراری است ـ برای اجتماع امروز بسنده است؛ چرا که با بسیاری از سخنان گذشته، شاید نتوان روستایی از روستاهای امروز را نیز اداره نمود؛ زیرا نوع گزارههای فقهی پیشین، در زمانی گفته شده است که حکومت غیردینی بر آن سایه افکنده بوده یا از موضوعاتی سخن میگویند که به مرور زمان و با پیشرفت علم، تغییر و تحول یافته است.
البته فرهنگ و سخن شیعه در هر زمینهای کلام اول است؛ زیرا دویست و هفتاد سال پشتوانهٔ عصمتی دارد؛ اگرچه فهمیدن و درایت کلام معصوم آسان نیست و از سادگی است که کسی پندارد میتوان کلام معصوم را بهراحتی دریافت. فقه از فهم حقوق مردم بر خدا و حقوق خدا بر مردم و حقوق مردم بر مردم و جامعه سخن میگوید و فهم این حقوق با همهٔ کثرتی که دارد، فکری تیز، دقتی ریز، قلبی صاف و نهادی پاک و ملکهای قدسی میخواهد.
خالی بودن متون دینی از بحثهای مفصل رقص نیز به سبب دولت نداشتن اهل حق و گرفتاری اولیای معصومین علیهمالسلام در غربت، تقیه و مظلومیت بوده است و همین که آنان بقا، پایندگی و زنده بودن شیعه را
(۱۷۰)
ضمانت نمودهاند و این نهضت پر دشمن و خونین، تاکنون برپا مانده است، خود معجزهای است که مدیون درایت اولیای الهی علیهمالسلام میباشد. این در حالی است که همهٔ زورمداران و زرمریدان، تنها این مکتب فکری را مزاحم خودکامگیها و دنیاطلبیهای خویش میدیدند و همهٔ آنان به مدد هم، بر آن بودهاند تا ریشهٔ این اندیشه را به خشکی گرایانند و مجال جولان برای دولت باطل را فراهم آورند و اهل حق را به انزوا کشانند. در این گونه موقعیتی، چه جای سخن گفتن از رقص است؟ اهل باطل با میدانداری کامل، به ترویج مرام باطل خود میپرداختند و سعی میکردند آب زلال اندیشهٔ دینی را به لجن کشانند؛ چیزی که گاه برخی از عالمان را نیز در تشخیص حکم حق به اشتباه میاندازد، تا چه رسد به دیگران که قدرت تحلیل و نقد کمتری دارند.
شیعه در آن زمانها دولت نداشته و به غربت مبتلا بوده است و رقص با همهٔ انواع و اقسامی که دارد، تنها در امور حرام استفاده میشده و جامعه هیچ مورد حلالی برای آن سراغ نداشته است؛ از این رو، رقصی که در روایتِ منع، موضوع قرار گرفته است، تنها به همان موارد حرام انصراف دارد. نمیشود احتمال داد ذات رقص و همهٔ انواع آن حرام باشد؛ چرا که صرف احتمال نمیتواند در اثبات حرمت چیزی مؤثر باشد و در نتیجه، در حلیت برخی از موارد آن، شک میشود که با اجرای اصل برائت، حلیت آن ثابت میشود.
رقصی که در آن زمانها رایج بوده، اندراس دین و خانهنشین کردن مقام ولایت را لازم داشته است. چنین رقصی مردم را از حقیقت دور میداشته و آنان را تنها به خندیدن و رقصیدن و خوردن و زندگی حیوانی
(۱۷۱)
داشتن، سوق میداده است که امروزه نیز همین آسیب از ناحیهٔ غربیان و با ابزار رسانههای دیداری ـ مانند ماهواره، تلویزیون و اینترنت ـ مردم را تهدید میکند.
در زمان خلفای جور، برای اینکه مردم سرگرم و مشغول باشند و از خانهٔ معصوم غلفت ورزند، از حربههای غنا، موسیقی، رقص و قمار استفاده میکردند و مردم را به ساز و آواز و رقص و قمار مشغول میداشتند. مانند امروز که هر کس بیش از اندازهٔ نیاز به تلویزیون بپردازد، نباید توقع نماز شب یا قرائت قرآن کریم و یا در پی امور معنوی بودن را از او داشت و استفادهٔ بیرویه از این رسانهها، چیزی جز دوری از معنویات را در پی ندارد.
چشمی که همواره فریم به فریم فیلمها را میبیند، به سبب کثرت دیداری که چشم دارد و فعالیت بسیاری که مغز در این فرایند انجام میدهد، تعقیبات نماز برای او معنایی ندارد؛ همانگونه که رفته رفته کار کردن نیز معنا و مفهوم خود را برای مغز از دست میدهد؛ از این رو، خانوادههای مذهبی باید برنامهای دقیق برای این امر تدوین کنند تا خود و فرزندانشان در سلامت باشند. نه چنان بر آنان سخت گیرند که تلویزیون را تعطیل نمایند و حسرت و عقدهٔ آن را داشته باشند و نه چنان یله و رها باشند که از همه چیز بازمانند. البته آنچه در این میان مهم است، این است که نباید به بهانهٔ حلال، حرامهای الهی را نادیده گرفت و از وادی افراط به میدان تفریط گام نهاد و احکام را فارغ از هرگونه مرز دانست و به همهچیز، نه به چشم حلال، بلکه به دیدی بیبند و بارانه نگریست.
(۱۷۲)
همچنین پاکسازی جامعه از لوث آلودگیها، از رسالت مهم عالمان است، نه صرف تلاش و کوشش برای درس و بحث و تعلیم و فراگیری. هدف انبیا و اولیای الهی همواره این بوده است که دستگیر مردم باشند و راه نجات را برای آنان آشکار سازند و حوزهها نیز باید در همین مسیر حرکت نمایند؛ اگرچه کاستیهای فراوانی در این زمینه باشد. امروزه برخی از نمایندگان و کارگزاران چنان در غفلت از عظمت انقلاب فکری شیعه هستند و به گونهای سخن میگویند که جز ایجاد ضرر برای نظام، چیز دیگری را در پی ندارد. برخی از آنان، اصول و آرمانهای نظام اسلامی را زیر سؤال میبرند و این به سبب کوتاهی مراکز علمی نیز هست. آمار موضوعاتی که در درسهای خارج بحث میشود، شاهدی بر این مدعاست.
از جمله مباحث مهمی که مردم ما با آن درگیر هستند و بخش عمدهای از مشکلات جامعه را میتواند حل کند، بحث غنا، موسیقی، رقص، کف، قمار و نیز نحوهٔ برگزرای هیأتهای مذهبی، مداحیها، مرثیهخوانیها و عزاداریهاست. کالبد شکافی این بحث، میتواند مدرن و به روز بودن آن را برساند و به صورت جزیی، موارد حلال و حرام آن را از هم تفکیک نماید. البته باید اعتراف نمود که شناخت موضوع رقص، چندان آسان نیست؛ چرا که نوع رقصها با انواع گناهان و فحشا و منکر همراه شده است؛ از این رو، در بسیاری از فتاوای متأخر، تنها حکم به حرمت آن دیده میشود؛ اگرچه حکم آنان درست است، ولی با وجود نظام و سیستم حکومتی اسلامی، میتوان از ابزاری مانند غنا و موسیقی،
(۱۷۳)
رقص و آواز، هنر و نقاشی استفادههای سالم و صحیح نمود و فرهنگ دنیا را در تسخیر خود گرفت و چه بسا اندیشیدن در این امور، از پرداختن به بسیاری از امور و مباحث دیگر مهمتر باشد؛ چرا که فرهنگ است که ابزار اقتصادی و اجتماعی را هدایت میکند و غایت بهرهوری از آن را مشخص میسازد.
رقص و فتوای جواز
در اینجا برای رفع استبعاد از حکم جواز رقص، از آن جهت که رقص است و گناه و فسادی با آن همراه نیست، نمونهای از فتاوا آورده میشود:
س: هل یجوز الرقص والتصفیق للرجال فی المناسبات کالأعراس، وهل یجوز ذلک للنساء؟
ـ آیا رقص و کف زدن برای مردان در مجالس شادمانی، مانند عروسیها، جایز است؟ رقص زن چه حکمی دارد؟
ج: لا بأس بها فی نفسها ما لم یتضمّن محرّما کانضمام الرجال بالنساء ونحوه. واللّه العالم(۱).
رقص به خودی و فینفسه تا زمانی که حرامی ـ مانند انضمام و به هم چسبیدن مردان به زنان ـ را در بر نداشته باشد، اشکالی ندارد. و در هر حال، خداوند عالم به حکم است.
آیتاللّه خویی رحمهالله این نکته را خاطرنشان میشود که رقص به خودی خود، ایرادی ندارد؛ مگر آنکه عارض و لاحق فاسدی داشته
۱ منیة السائل، آیتاللّه العظمی خوئی، ص ۱۷۰٫
(۱۷۴)
باشد. ایشان از انضمام مردان به زنان سخن میگوید که موضوعشناسی آن فقیه بزرگ را نمایان میسازد. انضمام مردان به زنان در دانسینگها و سالنهای رقص است که مردان و زنان نامحرم و بیگانه، دست هم یا کمر هم را میگیرند و با هم میچرخند و گاه گردن هم را گرفته و در آغوش هم دور میزنند. چنین انضمامی میان نامحرمان حرام است؛ وگرنه ماهیت رقص اشکالی ندارد.
س: هل یجوز غناء الزوجة لزوجها خاصةً بدون استعمال آلات اللهو؟ وهل یجوز رقصها له أیضا إذا کان المقصود منه إدخال السرور علی زوجها وإثارته علیها؟
ـ آیا آواز غنایی زن تنها برای همسر خویش و بدون استفاده از آلات لهو جایز است؟ و آیا رقص زن برای همسر خود به انگیزهٔ ادخال سرور بر شوهر و برانگیختن وی به سوی خویش، جایز است؟
ج: لا یجوز الغناء، ولکن لا مانع من الرقص. واللّه العالم(۱).
ـ غنا جایز نیست؛ اما مانعی برای رقص نیست و خداوند عالم است.
۱ـ پیشین.
(۱۷۵)
(۱۷۶)