پژوهشی نو در احکام :رقص، کف زدن، سوت و بشکن
پژوهشی نو در احکام :رقص، کف زدن، سوت و بشکن



 

کف، سوت و بشکن


 

فطری بودن احکام دینی

لسان دین، لسان فطرت و طبیعت است؛ چرا که فطرت به نهاد آدمی، و طبیعت به موجودات بازمی‌گردد و دین در مورد هردو سخن دارد و برنامهٔ زندگی بر پایهٔ منش‌های طبیعی و خلق و خوهای انسانی می‌باشد. اسلام، لسان فطرت و طبیعت را دنبال می‌کند و امری تأسیسی نیست، بلکه ارشادی می‌باشد و همان چیزی را که در میان مردم و طبیعت رایج است، امضا می‌کند؛ مگر آن‌که مردم توان درک آن را نداشته باشند یا در شناخت آن به انحراف گراییده باشند. قرآن کریم بعد از آن‌که می‌فرماید: « إِنَّ الدِّینَ عِنْدَاللَّهِ الاْءِسْلاَمُ»(۱) توضیحی دیگر نمی‌دهد؛ چرا که می‌خواهد لسان فطرت و طبیعت و واقعیت‌ها را بنمایاند. برای نمونه، دین می‌فرماید: « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ»(۲) برای آن است که می‌خواهد حرمت

۱ـ آل عمران / ۱۹٫

۲ـ بقره / ۲۷۵٫

(۲۴۷)

ربا را تشریع کند و بفرماید « وَحَرَّمَ الرِّبَا»(۱)، وگرنه گفتن آن جایی نداشت. دین، تنها در مواردی که عرف به خطا می‌رود و راه را گم می‌نماید، مؤسس است. عرف، ربا را با بیع یکی می‌شمرد و آن را جایز می‌داند. یا موارد پاک را از نجس تشخیص نمی‌دهد و از آن بی‌خبر است و تنها نظافت و تمیزی را می‌شناسد و اگر نجاسات ده‌گانه از طرف شرع برشمرده نمی‌شد، عرف نمی‌دانست که چه چیزی نجس است. انبیای الهی علیهم‌السلام و کتاب‌های آسمانی در پی براندازی جوامع و قوانین و سنت‌های رایج در آن نبوده‌اند؛ بلکه می‌خواهند جامعه را اصلاح نمایند و اگر مورد خطایی را بیابند، آن را درست سازند؛ مانند معلمی که املای شاگرد را تصحیح می‌کند و ایرادها و اشتباهات آن را خاطرنشان می‌شود و آن‌چه را که بر آن دست نگذارده است، درست می‌داند.

البته دین بر آن است تا غفلت و تباهی را از انسان‌ها بزداید و هیچ‌گاه دین احکامی را وضع نمی‌کند که آنان را به غفلت فرو غلتاند. در این راستاست که دین از پرخوری و خواب یا خوشی بسیار و مُفرَط پرهیز می‌دهد. کسی که همواره در خوشی است، سادیسم پیدا می‌کند و به نوعی از مشکلات روحی و روانی یا دیوانگی می‌گراید. اسلام لذت و کامیابی را انکار نمی‌کند؛ بلکه خود به این امر توصیه کرده و آن را تشویق می‌نماید و پیروان خود را از رهبانیت دور می‌دارد، همان طور که از

۱ـ همان.

(۲۴۸)

استکبار نهی می‌کند. هم‌چنین اسلام، خوشی افراطی را نیز نهی می‌کند؛ زیرا خارج شدن از مدار طبیعی انسانی است. هریک از احکام الهی باید شایسته و بایسته و دارای میزان و تناسب باشد و کم‌ترین افراط و تفریطی در آن دیده نشود و سادگی، متانت و آرامش را به دنبال آورد. دین، سرشار از بی‌پیرایگی و دور از سختی‌هاست و سادهٔ ساده به پیش می‌رود؛ از این رو، سخن ما این است که بسیاری از پیرایه‌ها و سخت‌گیری‌ها برای مترجمان دین و با گذر زمان، با چیرگی سلایق برخی فقیهان ظاهرگرا پدید آمده و البته برخی نیز برای زمان آنان مناسب بوده است؛ اما در بیرون آن محدوده، قابل اجرا نیست.

دین به خودی خود حظ و لذّ آدمی را برمی‌انگیزد و انسان را عاشق خویش می‌گرداند. انبیا و اولیا نیز در زندگی خود ساده و به‌دور از هرگونه پیرایه بودند؛ زیرا چنین دینی را شعار خویش قرار می‌دادند.

اگر امروز کسی در کشورهای آزاد پا نهد، به‌راحتی می‌تواند دریابد که چه کسی مسلمان و چه کسی غیر مسلمان است؛ زیرا مسلمانان سرشار از سادگی هستند؛ به عکس دیگران که قیافه‌ها و لباس‌های آن‌چنانی دارند. البته مراد از سادگی، کثیفی، بی‌نظمی و شلختگی نیست؛ زیرا مسلمانی که کثیف و چرک‌آلود و با کفش پاره یا سوراخ در خیابان به راه می‌افتد، از سادگی بهره‌ای نبرده است؛ بلکه باید گفت وی شلخته است. اسلام دینی مدرن و پیشرفته است، به‌خصوص عالم که باید وارسته و شایسته باشد و هم از سادگی و هم از زیبایی بهره‌مند است. عالم باید به

(۲۴۹)

گونه‌ای باشد که وقتی کسی او را دید، ناخودآگاه پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را به یاد آورد و چنان‌چه گبری نیز او را دید، بگوید: اگرچه من نمی‌دانم او تابع چه دینی است، ولی شعار دین او تمیزی، پاکیزگی، سلامت، ادب، متانت، اخلاق و انسانیت است.


 

کف و سوت زدن از نگاه قرآن کریم

« وَمَا لَهُمْ أَلاَّ یعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَهُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَمَا کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ الْمُتَّقُونَ وَلَکنَّ أَکثَرَهُمْ لاَ یعْلَمُونَ وَمَا کانَ صَلاَتُهُمْ عِنْدَ الْبَیتِ إِلاَّ مُکاءً وَتَصْدِیةً فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کنْتُمْ تَکفُرُونَ»(۱).

ـ و آن‌ها چه کردند که خداوند عذابشان نکند، در حالی که راه مسجد الحرام را به روی بندگان خدا می‌بندند و آن‌ها سرپرستانی شایسته برای تولیت آن نیستند. سرپرستان آن، به‌جز اهل تقوا نباشند؛ اما بیش‌تر مردم آگاه نیستند. و نماز آن‌ها در خانهٔ کعبه جز صفیر و سوت زدن و کف زدنی که خلق را از خانهٔ خدا باز می‌دارد، نیست. پس در آخرت به آنان خطاب شود: بچشید طعم عذاب را به کیفر آن‌که به خدا کافر بودید.

در این آیه، ملاک منع از سوت و کف زدن، به صراحت بیان شده است. گروهی در کنار خانهٔ خدا کف و سوت می‌زدند و می‌خواستند با این کار، جنجال به راه اندازند و از انجام عبادت مسلمانان در

۱ـ انفال / ۳۴ ـ ۳۵٫

(۲۵۰)

مسجد الحرام مانع شوند. با توجه به این مطلب است که باید گفت: اگر آنان حتی با قرائت قرآن کریم و صلوات نیز بر آن باشند تا نماز پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را مختل سازند، قرائت و صلوات آنان دارای اشکال می‌گردد؛ از این رو، قرآن کریم می‌فرماید: نماز آنان کف و سوت بود. این بیان، به طور دقیق چنین معنایی دارد که اینان نماز نمی‌گزارند، نماز آن‌ها جز جنجال‌آفرینی و سوت و کف زدن نبود.

حال اگر گروه مزاحم یاد شده که قصد اختلال و به هم‌ریزی آیین مسلمانان را داشتند، فارغ از این هدف و بدون آن‌که مزاحم کسی شوند، کف و سوت زنند و گناه و معصیتی در میان نباشد، دلیلی نیست که کف و سوت زدن آنان اشکال داشته باشد. آن‌چه در نکوهش این کار باید به آن التفات شود، این است که آنان به « وَهُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»(۱) توصیف شده‌اند که می‌رساند جبههٔ باطل، بر سوت و کف زدن دست گذاشته است و آن را به عنوان سلاح خود برای مبارزه با جبههٔ حق برگزیده است و با وجود این وصف، اگر آنان نماز و صلوات را نیز دستاویز خود قرار دهند، کار آنان باطل است. کار آنان به این می‌ماند که شاگردی به عمد، در کلاس درس، نماز را با صدای بلند بخواند تا در کلاس ایجاد آشوب کند. کف زدن و سوت زدنی که مانع از راه خدا باشد، به طور قطع اشکال دارد، اما آیا کف و سوتی که در غیر این مسیر باشد و در جبههٔ

۱ـ انفال / ۳۴٫

(۲۵۱)

باطل قرار نگیرد نیز اشکال دارد یا خیر؟ پاسخ این است که: اصل برائت در آن جاری می‌شود و اشکالی ندارد.

وعدهٔ عذابِ « فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کنْتُمْ تَکفُرُونَ»(۱) نیز به کف و سوت باز نمی‌گردد؛ چون این دو، کفر دانسته نمی‌شود؛ بلکه قید « وَهُمْ یصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ» است که کفرآفرین است و می‌رساند آنان در برابر اهل حق و صاحب ولایت، جبهه‌ای گشوده‌اند. در کتاب «فقه غنا و موسیقی» نیز به یکی دیگر از اقسام کفر و از دیگر سلاح‌های جبههٔ باطل اشاره کرده‌ایم و در آن‌جا گفته‌ایم که برخی از کافران و جبههٔ باطل، هزینه‌های بسیاری می‌دادند تا با افسانه‌ها و مثل‌ها، مردم را سرگرم سازند و آنان را از آموزه‌های قرآن کریم و جبههٔ حق باز دارند. مانند آیهٔ زیر که می‌فرماید: « إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا ینْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ لِیصُدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ فَسَینْفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ یغْلَبُونَ وَالَّذِینَ کفَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ یحْشَرُونَ»(۲).

متأسفانه در جوامع بسته و عقب نگاه داشته شده، هر دو قسم از این انسان‌ها وجود دارند. برخی صحنه‌گردان امور می‌شوند و در سایه، دولت تشکیل می‌دهند و انسان‌های ضعیفی را به استخدام می‌گیرند تا سیاهی لشکر و کارگر آنان در انجام و رتق و فتق امورشان باشند. مانند برخی از ائمة الکفر که خود رنجی نمی‌بینند و دست به سیاه و سفیدی نمی‌زنند، ولی سود اصلی بازار قاچاق مواد مخدر را بدون تحمل هیچ

۱ـ انفال / ۳۵٫

۲ـ انفال / ۳۶٫

(۲۵۲)

زحمتی می‌برند و مباشرانِ آنان هستند که خاک بیابان می‌خورند و زندان می‌بینند یا اعدام می‌شوند؛ اما آنان چنان پول و سرمایه دارند که می‌توانند حتی قانون را تغییر دهند و آن را به نفع خویش بنگارند.

حکومت اسلامی برای بقای خود باید شاخ ائمة‌الکفر را بشکند. متأسفانه اگر کسی در روزهای ملاقاتی، به زندان‌ها برود، خانواده‌هایی می‌بیند فقیر، ضعیف و بیچاره که مردانشان در دست حکومت، اسیر و زندانی هستند؛ ولی دریغ از دیدن شاخ‌دارها در پشت میله‌های زندان یا بالای چوب دار.

باید عوامل اصلی جرم را دید و چنان‌چه گروه نخست ـ که «یصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ» هستند و نقش عروسک‌گردان را دارند ـ به پای میز محاکمه کشیده شوند، بسیاری از مشکلات و بزه‌کاری‌ها از میان می‌رود و ریشه‌های فساد خشک می‌شود.

هم‌چنین باید توجه داشت جبههٔ باطل، تمامی شعارهای جبههٔ حق را نسخه‌برداری می‌کند و با بهره‌گیری از مقدسات و چهره‌های آیینی، به ترویج خود در میان توده‌ها می‌پردازد. ما شرح جبههٔ باطل را در کتاب «جامعه‌شناسی عالمان دینی» آورده‌ایم. تمام مقدساتی که جبههٔ باطل از آن بهره می‌برد، تا وقتی که در آن جبهه است، نمونه‌ای از باطل است و مانند قرآن‌هایی می‌باشد که معاویه و عمروعاص در جنگ صفین، خود را در پناه آن‌ها قرار داده بودند و مسلمانان باید آنان را آماج تیرهای خود قرار می‌دادند، اما چنین نکردند.

(۲۵۳)

هر چیزی که در خدمت جبههٔ باطل و در برابر حق قرار گیرد، چنین است؛ خواه غنا، موسیقی، رقص، بشکن و هرگونه پایکوبی و شادمانی باشد یا بهره بردن از قرآن کریم، صلوات، نماز، روضه، نماز جمعه و مجالس آیینی.


 

صوت و کف زدن براندازانه

نکته‌ای که باید به آن توجه داشت، لزوم مراعات عناوین اولی و ثانوی و توجه به پیدایش یا عدم پیدایش عناوین ثانوی است؛ به طور مثال، جنجال و هو کردن و تمسخر نمودن دیگران حرام است؛ اما در برخی مواقع، گفتن آن واجب می‌شود؛ مانند جایی که بتوان با این کار، مانع اندراس دین شد. همان‌طور که صلوات، اقدس اذکار است و به نظر ما آنتی‌بیوتیک تمام ذکرهاست و چنان‌چه کسی صلوات را از خود دور کند و فقط دعاهایی را مداومت داشته باشد که صلواتی در آن نیست، به آسیب‌ها و ویروسِ عوارضِ سوء دچار می‌گردد. سفارش بسیار به این ذکر و یادکرد از آن در مأثورات و در آغاز و انجام هر دعا، این نکته را خاطرنشان می‌شود. حال، با این‌که این ذکر چنین اقدس و متعالی است، در صورتی که کسی بخواهد عالمی را با آن به چالش کشد یا به تمسخر گیرد و در میان کلام وی، پیوسته صلوات فرستد، حرمت ثانوی بر آن عارض می‌شود و نه تنها استحباب اولی خود را از دست می‌دهد، بلکه حرام می‌شود؛ چرا که نباید از صلوات برای ریختن آبروی مؤمنی استفاده شود؛ با آن‌که صلوات، به صورت اولی جایگاهی بسیار بلند و معنوی

(۲۵۴)

دارد و هرکس در دل خویش میلی به آن نیابد، دارای نفاق است و مانند کسی است که در تابستان، به آب میلی نداشته باشد که وی به صورت قهری دچار مشکل مزاج گردیده است. کسی که به گفتن ذکر صلوات و «لا اله الا اللّه» میل ندارد و آن را بر لب جاری نمی‌سازد، مشکل نفسانی دارد و نفاق در او رخنه کرده است و باید آن را به گونه‌ای درمان و جبران سازد؛ چنان‌که اگر کسی محبت به حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را در دل خود احساس نکند، مشکل باطن دارد.

به هر روی، در صورتی که ذکر با عظمت صلوات ـ با تمام قداستی که دارد ـ اهرمی برای حق‌کشی دیگران قرار گیرد و حرمت مؤمنی محترم و در جبههٔ حق را لکه‌دار سازد، به اعتبار ثانوی حرام مسلّم می‌گردد؛ زیرا این جبههٔ باطل است که بر صلوات دست نهاده است. چنین صلواتی مانند قرآن‌هایی است که معاویه و عمرو عاص بر نیزه‌ها کردند و برای حرمت‌شکنی آن‌ها اشک می‌ریختند و مانند ولایتی است که شمر برای یزید قایل بود و به خاطر حفظ آن، به کربلا آمد؛ چنان‌که خود صبحگاهان، بعد از نماز صبح، برای آن، هم استغفار می‌کرد و هم توجیه می‌آورد که برای دفاع از حاکم مسلمین، چنین کرده است.

با حفظ این مقدمات، عرض می‌کنیم: نفس سوت زدن، کف زدن و بشکن زدن، به حکم اولی اشکال ندارد. کف زدن، به خودی خود و از آن جهت که کف زدن است، بدون هیچ قید و همراهی، اشکالی ندارد؛ هرچند برای اظهار شادی و انجام تفریح باشد؛ همان‌طور که بشکن زدن و

(۲۵۵)

نیز سوت زدن نیز ایرادی ندارد. اما در صورتی که این امور، آدمی را به غفلت کشاند و او را به خود معتاد سازد و مصداق لهو باطل و خوضی گردد، به‌طور قهری و به صورت ثانوی، اشکال دارد. همان‌گونه که خوردن زعفران و گلاب مفید است، اما مصرف زیادی آن، جز ایجاد اضطراب و جنون، به همراه ندارد؛ پس هر گاه این امور به حد حرمت رسید ـ که ملاک آن ضرر و مفسده داشتن آن است ـ نمی‌توان آن را انجام داد.

از این رو، نباید احکام اولی را با عناوین ثانوی خلط نمود. اگر کسی سیگار بکشد، گرچه مردم را اذیت می‌کند، اما چون دلیل اولی بر حرمت آن در دست نیست، نمی‌توان حکم به حرمت آن داد؛ زیرا تنها شارع است که دلیل را بیان می‌کند و چنان‌چه این کار به مفسدهٔ فراوانی بینجامد، آن‌گاه است که می‌توان به حکم ثانوی، آن را حرام نمود. ضرر تدریجی نیز موجب حرمت چیزی نمی‌شود؛ وگرنه راه رفتن نیز زانوها را به تدریج پوک می‌کند و نفس کشیدن و آب خوردن هم معده را بزرگ می‌کند؛ در حالی که گریزی از راه رفتن و نفس کشیدن نیست.

به طور خلاصه، باید مراقب بود که عناوین ثانوی و استحسانات عقلایی با احکام الهی خلط نشود. اگر از شما بپرسند خوب است روزی پنج دقیقه بشکن بزنید یا نافله بخوانید، روشن است که می‌گویید نافله مقامی عالی دارد و بشکن برای کسانی است که دلی کوچک دارند و می‌خواهند شادی خود را به سرعت و این‌گونه ابراز کنند. ولی موضوع سخن ما تنها عالمان دینی و مؤمنانی همانند آنان نیستند که نافله را ترجیح

(۲۵۶)

می‌دهند، بلکه باید نگره و چشم‌انداز دید را وسعت بخشید و فرانگر بود و چند میلیارد نفر را مورد نظر قرار داد و برای آنان با توجه به مراتبی که دارند، حکم داد. آیا می‌شود آنان را با توان و علایق و سلایق و میل به مشتهیاتی که دارند، همیشه به مستحبات مؤکد توصیه نمود؟! یا باید کف زدن، سوت زدن و بشکن زدن را که در شرع حرام نیست، برای آنان ناپسند نشمرد و هر چیزی را در هر جایی که شایستهٔ آن است، پسندید.

برخی از امور، با آن که حرام نیست، خوب هم نیست و پاره‌ای از دیگر امور، خوب است، اما حرام هم نیست. مگر می‌شود بدون داشتن دلیل شرعی، چیزی را که خوب و شایسته نیست، حرام کرد و هر چیز خوبی را حلال یا مستحب یا واجب دانست؛ با آن‌که فقیه، فقط ترجمان دین است، نه مشرّع و قانون‌گذار.

کف و سوت زدن، از آن جهت که کف و سوت است، دلیلی بر حرمت ندارد. با این حال، برخی دیدگاه‌های فقهی، به حرمت آن حکم داده‌اند. به طور نمونه، آمده است:

س: دست زدن به صورت مطلق در هر مجلسی، اعم از عروسی و مولودی و مهمانی، بدون آلات لهو، چه حکمی دارد؟

ج: اگر دست زدن به نحو لهوی باشد، اشکال دارد.

پیش از این گفتیم صرف لهو و نیز خوشایندی و لذت بردن، اشکالی ندارد؛ مگر آن‌که به عاملی بازدارنده از راه خدا تبدیل گردد و در آن افراط شود. در استفتایی دیگر آمده است:

(۲۵۷)

س: حکم کف زدن در مجالس عروسی یا برای تشویق چیست؟

ج: اگر مناسب با مجالس لهو باشد، حرام است.

باید پرسید: مگر کف زدن بر چند نوع است که بخشی از آن با مجالس لهو مناسبت داشته باشد؟ نوع دست به هم خوردن، تفاوتی ندارد و آن‌چه قابل اهتمام است، این است که کف زدن، عاملِ منعی برای برگزاری آیین‌های به‌حقِ دینی نشود و در خدمت جبههٔ باطل و صدای آن قرار نگیرد. البته چنین امری به کف و سوت زدن منحصر نیست و هرگونه ایجاد مزاحمت و آشوب‌طلبی را فرا می‌گیرد و حتی عبادات نیز در دایرهٔ آن واقع می‌شود و اگر عده‌ای بخواهند با برپایی نماز جماعت و یا مجلس روضه، جبههٔ حق و صاحب ولایت حقیقی و صاحب شرایط ولایت را ـ که ولایت وی مقبول مردم است ـ در شعاعی که وی مقبولیت دارد، در مخاطره قرار دهند، مجلس آنان مانند مسجد ضرار است.

هم‌چنین نباید پنداشت کف و سوت زدن، ویژهٔ قوم و ملتی خاص یا گبرها و کفار است و نباید از آن در مراسم اعیاد و شادی‌ها استفاده نمود؛ چرا که کف زدن برای دست و رقص برای کمر و سوت برای دهان است و همهٔ آن‌ها ریشهٔ طبیعی دارد. باید هر کسی خوشایندهای خویش را کنار گذارد و تنها بر آن باشد که حکم خدا و شریعت را به مردم ابلاغ نماید.


 

ضرورت مهندسی کامیابی، سرگرمی‌ها و ابراز شادمانی

(۲۵۸)

کامیابی و نشاط از عوامل دخیل در سلامت و سعادت است. کسانی که به هر دلیلی فرصت کامیابی را به دست نمی‌آورند، به اختلالات روحی و روانی مبتلا می‌گردند و انسان‌های حسرتی، عقده‌ای، روانی و سادیسمی می‌شوند که از مدار طبیعی انسانی خود بیرون می‌روند. بیش‌ترین سهم بیماری‌های روانی را انسان‌های عقده‌ای و افراد گرفتار به کمبودهای حسرت‌زا به دلیل نداشتن کامیابی‌های سالم و دوری از نشاط و سرزندگی دارند. همان‌طور که بیش‌ترین جنایات، دزدی‌ها و فسادهای اجتماعی، معلول عقده‌های روانی و مبتلایان به حسرت‌های حاصل از کمبودهاست. بیش‌تر جرم‌ها، معلول فقر و گرسنگی نیست؛ بلکه فقر و گرسنگی هنگامی که در کسی ایجاد عقده کند، او را به ورطهٔ مفاسد اجتماعی می‌کشاند؛ وگرنه انسانی که فقیر است، اما ایمان دارد و دچار عقدهٔ روانی و روحی نگردیده است، حتی اگر قطعه قطعه شود، دست به خلاف و جنایت نمی‌زند. فقر به صورت مستقیم نمی‌تواند کسی را منحرف کند؛ بلکه اگر بتواند کسی را نخست از درون ویران و عقده‌ای سازد؛ سپس خرابی او را به اجتماع سرایت می‌دهد. از این روست که در روایت می‌فرماید: «کاد أن یکون الفقر کفرا». توجه شود که در این روایت، از فعل مقاربهٔ «کاد» استفاده شده است، که نهایت درایت در بیان است؛ چرا که «کاد» هم‌چون «صار» معنای صیرورت را می‌رساند. فقر در ابتدا فرد را عقده‌ای و روانی می‌گرداند و سپس این بیماری را به کفر یا دزدی و قتل تحویل می‌برد؛ وگرنه محال است که مؤمنی اسیر فقر شود و به سبب

(۲۵۹)

فقر، کافر یا قاتل شود. فقر، علت تسبیبی این آسیب‌هاست، نه سبب مباشر.

کامیابی، از عوامل عمدهٔ رفع عقده‌ها، حسرت‌ها و بیماری‌هاست و با این وجود، چگونه می‌توان گفت طرب و خوشامدی نفس، که از شادمانه‌ها و نشاط‌زاهایی چون رقص و کف زدن حاصل می‌شود، اشکال دارد. فتواهایی که مقتضیات طبیعی انسان‌ها را نادیده می‌گیرند و پیرایه‌ای را به احکام دین وارد می‌آوردند، بیماری‌های روانی را در سطح وسیعی از جامعهٔ اسلامی ـ آن هم در جامعهٔ عزیز مقلدان دین‌دار ـ پدید می‌آورند و سبب می‌شود سالوسْ آن را فرا گیرد و حرص و طمع را در جامعه گسترش داده و آنان را با پیشامد محیط معصیت، بدون توان بازدارندگی نماید، در نتیجه بر آمار جنایت و معصیت افزوده شود، ولی باز هم برخی مصلحت نفس خویش در این می‌بینند که بگویند بد است، و مصلحت دین و نظرگاه آن را بر زمین می‌گذارند!

مشکلات جامعه و جوانان را باید با کامیابی‌های حلال حل نمود، نه فقط با امر به ریاضت و روزه و تقوا؛ چرا که گاه حتی روزه‌گرفتن نیز زیان‌آفرین می‌شود و این‌که روایت می‌فرماید: «صوموا تصحّوا» در مقام بیان علت تامهٔ آن نیست؛ زیرا روزه اقتضای صحت را دارا بوده و از عوامل رفع بیماری‌هاست؛ اما یکی از این عوامل است و نه همهٔ آن. گاه روزه‌داری زیان‌آور می‌شود و سلامت روحی و روانی فرد را به خطر می‌اندازد؛ همان‌طور که ریاضت نیز در برخی از مواضع، فسادآفرین

(۲۶۰)

است. جامعهٔ اسلامی باید به جای گسترش سالوس‌بازی و ریاکاری و وارد آوردن اتهام‌های ناروا، موانع کامیابی را برطرف سازد و آن را به صورت مشروع و سالم در جامعه گسترش دهد. ما مهندسی کامیابی مشروع را در کتاب «فقه صفا و نشاط» آورده‌ایم.


 

عصبیت جاهلانه و دوری بیش‌تر از حقیقت

هر محقق آزاد اندیش می‌داند که یافت حقیقت، با گریز از هرگونه تعصب، ممکن می‌گردد. عصبیت و دگم اندیشی، انسان را همواره از حقیقت دور می‌دارد. در بررسی علمی، باید سخن دانشمندان و کارشناسان اهل فن را جست‌وجو نمود و تعصب‌های سنتی، قومی، عقیدتی و مذهبی را کنار گذاشت. در تحقیق، آن‌چه مهم است، دقت بر دلایل ارایه شده و نقد و قدرت بررسی صحت و سقم آن است. باید از وارد آوردن اتهام‌های عجولانه و شتاب‌زده و صدور فتوای «کافر است» یا «پیرو اهل جماعت است» و مانند آن، پرهیز کرد و منش رفتاری امام صادق علیه‌السلام در برخورد با همانند ابن أبی العوجاها و مباحثه با آنان را سرمشق قرار داد و افراد ناآگاه و مخالف را با رفتار کریمانه و حکیمانه، متقاعد ساخت.

حکمت و تعقل می‌گوید به هیچ‌کس نمی‌توان با دیدهٔ تحقیر یا بغض نگریست. عالم ربانی، کسی است که به تمام بندگان خدا با نگاه مرحمت بنگرد و همهٔ بندگان خدا را دوست داشته باشد. چنین فردی در مورد بندگان خدا شتابزده و عجولانه حکم صادر نمی‌کند و نیز به خود

(۲۶۱)

اجازه نمی‌دهد که در جای شارع، جلوس کند. محبت و بغض به هر کس باید خدایی باشد و اگر حب و بغضی شخصی یا فرقه‌ای شد، جز حقد و کینه و یا رقت قلب چیزی نیست. به هر حال، هر کس به اندازهٔ فهم خود مسلمان است. در گذشته، برخی از فقیهان، بی‌درنگ نسبت کفر به برخی از افراد می‌دادند و او را بی‌دین می‌خواندند؛ ولی امروزه اگرچه از آن نسبت‌ها خبری نیست و کفر برای خود، دارای تمدن و تجدد گردیده است، اما برخی افراد در نهاد و در اندرون و یا در رسانه‌های نوشتاری و گفتاری، انواع اتهام‌ها را به دیگری وارد می‌آورند و به حریم دیگران تجاوز می‌نمایند و حتی حرمت مسلمان بودن را پاس نمی‌دارند. این در حالی است که مسلمان مصونیت دارد و کسی حق ندارد به حریم و آبروی او تعرضی داشته باشد و اگر کسی بدون دلیل و ملاک شرعی این کار را انجام دهد، مجرم است و پی‌گرد شرعی و قانونی دارد.

بحث علمی باید با رعایت ادب کامل انجام گیرد و حریم‌ها رعایت شود. امروزه در میادین مسابقاتی مانند کشتی، بوکس و کاراته، دو نفر میدان‌دار، به مقتضای کار، یک‌دیگر را بسیار می‌زنند؛ ولی هیچ‌یک (اگر دارای تربیت انسانی باشند) به دیگری بی‌احترامی نمی‌کند و در پایان نیز بازنده و برنده، یک‌دیگر را می‌بوسند و از هم دل‌گیر نمی‌باشند و یکی دیگری را سرزنش نمی‌کند. این امر، اقتضای ادب و شأن انسانی است.


 

شهادت و غربت

نکته‌ای که در مورد بحث غنا، موسیقی، رقص، سوت، کف و امور

(۲۶۲)

مشابه باید مورد توجه باشد، این است که زمان نزول روایات، اوج غربت شیعه بوده است؛ به‌ویژه آن‌که بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله ، چیزی جز مظلومیت و اندوه برای اولیای الهی باقی نماند. تاریخ نشان می‌دهد که در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام مزاح و شوخی می‌کرد، همان‌طور که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و اصحاب شاد می‌زیسته‌اند، اما بعد از شهادت حضرت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله غربت شیعه آغاز گردید و ظلم‌ها خود را نمایان ساخت. بر حضرت فاطمه علیهاالسلام آن رفت که رفت و زبان از ذکر مصایب حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام الکن است و سیل اشک پدیده‌ها، اندک. فجایع و مصیبت‌های وارده بر اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام چنان فراوان و عظیم است که هر کسی در می‌ماند در کدامین غم بگرید و بسوزد. از غم زهرا علیهاالسلام بگوید یا در اندوه علی علیه‌السلام بگرید یا مظلومیت و تنهایی حسن علیه‌السلام را ببیند یا آن‌چه را که حسین علیه‌السلام در بیابان کربلا و حضرت زینب علیهاالسلام در مسیر شام پربلا دید به یاد آورد! یا از چهل سال اشک و آه حضرت سجاد علیه‌السلام بسوزد و یا… .

البته پیشوایان دین در زندگی خصوصی و با زن و فرزند خویش با غم، غصه و گریه برخورد نمی‌کردند. هم‌چنین آنان در زندگی سیاسی، نسبت به دستگاه حاکم موافقت نداشتند، بلکه به آن‌ها اعتراض می‌کردند؛ در نتیجه، عوارضی چون غربت و غیبت را برای آنان موجب شد. تمامی محافل و نشست‌ها و تالارهای رقص و شادمانه‌ها در دست خلیفهٔ جور و سلاطین و اوباش و اراذلی بود که در خدمت آنان بودند و

(۲۶۳)

آنان می‌خواستند چنان جوّ و فضای حاکم را در شلوغی و اختناق نگاه دارند که کسی نه به یاد آورد و نه این جرأت را به خود بدهد که امام و پیشوایی معصوم برای مسلمین وجود دارد و به سراغ وی رود.

ما باید تاریخ روایات و زمان و شأن نزول آن را مشاهده کنیم و اگر موضوع آن با حاکمیت اسلام و ولایت فقیه تغییر یافته و یا دست‌کم آن را در مقام اقتضا یافتیم، از انصراف موارد یاد شده به همان زمان، غفلت نورزیم. البته دقت در پژوهش‌های فقهی برای یافت متن احکام شریعت در زمان حاضر، که حکومت شیعی استقرار یافته و باید اهرم‌های قدرت را دنبال نماید، بسیار حایز اهمیت است و اگر اندکی غفلت شود، دنیای استکبار با هجومی که بر آن می‌آورد، می‌تواند آن را به چالش کشد؛ همان‌گونه که همواره در طول سالیان گذشته، بر علیه این نظام شیعی توطئه‌های بسیار چیده که غالب آن با هوشیاری و حضور قدرتمند مردم، خنثی شده است. آنان راهکار نظامی و سیاسی را امتحان نموده‌اند و بر آن هستند با اشاعهٔ فساد و فحشا و پیش آوردن زمینه‌های فقر، این نظام را بر زمین بزنند. آنان حاضر هستند که حتی با خودزنی، این رقیب قدر را ناکار سازند و چه بسا این تقابل، به سقوط امپراطوری آمریکا بینجامد.


 

هنر؛ آوردگاه رزم ولایی

در بازار پرهیاهو و پرآشوب نزاع حق و باطل، ما باید از همهٔ اهرم‌های قدرت استفاده ببریم و امروزه هنر، غنا، موسیقی، رقص و شادمانی و کامیابی‌های برنامه‌ریزی شده و نظام‌مند، از بهترین

(۲۶۴)

پشتوانه‌های نظام اسلامی است که متأسفانه هم‌اینک در دست دشمنان قرار دارد و شیعه باید بتواند ابزار کارآمد هنر را از دست آنان بگیرد و با رعایت استانداردها و احکام شرعی، آن را به چنان کیفیتی برساند که جهان را خواهان آن نماید و هنر را ابزاری کارآمد برای جبههٔ حق بسازد.


 

چهره‌نگاری و تصویرسازی از پیشوایان معصوم علیهم‌السلام

از نمونهٔ هنرهای مجازْ نقاشی، تصویرگری، مجسمه‌سازی و ساخت تندیس است. نقاشان ولایی ما می‌توانند بر اساس اطلاعاتی که تاریخ از چگونگی چهرهٔ امامان معصوم علیهم‌السلام به ما داده است، به طراحی چهرهٔ آن حضرات بپردازند و یا آن چهرهٔ قدسی و نورانی را به تصویر کشند؛ اما به شرط این‌که بتوانند جلوهٔ مناسب، ملکوتی، قدسی، پرهیبت و باشکوه از آنان را بنمایانند تا موجب تخریب نگردد؛ وگرنه چنان‌چه کم‌ترین ضعف و خللی به آن وارد شود، نشر آن حرام می‌گردد. انجام چنین کاری بسیار سخت است و کم‌تر کسی می‌تواند دست به خلق چنین اثری بزند و شایسته است نام‌آوران نقاشی و هنر فیلم‌سازی و سینمای ایران، خود را به این ساحت قدسی نزدیک نمایند، نه کسانی که مهارت و برتری چشمگیر در این زمینه ندارند یا تنگ‌نظرانه و جناحی و در چارچوب باندهای خود عمل می‌کنند و نمی‌توانند از تمامی ظرفیت‌ها و استعدادها بهره ببرند.

اگر کسی از حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام تصویری ارایه دهد که بیش‌تر به درویش‌ها شباهت دارد یا قد آن حضرت را کوتاه بکشد یا بازوی کلفتی

(۲۶۵)

یا شکم بزرگی را برای حضرت ترسیم نماید، کار وی اشکال دارد و ارایه و تبلیغ بد دانسته می‌شود. متأسفانه گاه برخی از نقاشان چنین تصاویری را ارایه می‌دهند.


 

صنعت اسباب‌بازی و مجسمه‌سازی

از دیگر نمونه هنرهای مجاز، صنعت مجسمه‌سازی و اسباب‌بازی برای کودکان است که در ایران دست‌کم گرفته می‌شود. باید در این زمینه، بر اساس داده‌های روان‌شناسی کودک، سرمایه‌گذاری نمود. عروسک‌ها، مجسمه‌ها و دیگر اسباب‌بازی‌ها برای فعال نمودن ذهن کودکان بسیار مناسب است. شایسته است کودکان از همان ابتدا به آموزش کامپیوتر تشویق شوند تا ذهن آنان پویایی خود را از دست ندهد و دچار سستی، خمودی و رخوت نگردند.

ما برای این‌که ذهن فرزندان خود را تند و فعال بار آوریم و آنان را با امور واقعی آشنا سازیم، به فرزندان خود می‌گفتیم همهٔ وسایل خانه، اسباب بازی است و به آنان اجازه می‌دادیم تا از قابلمه و گوشت‌کوب گرفته تا بشقاب‌ها، همه را بردارند و بازی کنند. اگر ذهن کودک در بازی سرعت یابد، وقتی که بزرگ می‌شود و به جِدّ به زندگی می‌پردازد، همان‌گونه تند و تیز و اکتیو باقی می‌ماند؛ اما کودکی که با «هیس» و «بنشین» بزرگ شود و در خانه حبس گردد، سست و همراه با رخوت بزرگ می‌شود و در بزرگی نیز با سستی زندگی می‌کند.

امروزه گاه در هواپیماها یا برخی از قطارها، به کودکان

(۲۶۶)

اسباب‌بازی‌هایی می‌دهند تا آنان را سرگرم دارند؛ چرا که آنان می‌دانند یک کودک، توان آن را ندارد که برای حتی ساعتی در نقطه‌ای ثابت بنشیند و به جلوی خویش نگاه کند. آنان با این کار، حقوق کودکان را پاس می‌دارند، از این رو، کار نیکی را انجام می‌دهند. شایسته است دولت همان‌گونه که شیر مدارس را تأمین می‌نماید، بودجه‌ای را نیز برای تهیهٔ اسباب‌بازی کودکان تخصیص دهد. البته دولت باید بر مراحل طراحی تخصصی و ساخت اسباب‌بازی نیز نظارت علمی داشته باشد. دولت اسلامی با عملیاتی نمودن طرح واکسیناسیون رایگان کودکان و مهار بسیاری از بیماری‌ها، ثابت نموده است که می‌تواند بسیاری از کارها را با سازماندهی بسیار بالا انجام دهد. پیشنهاد می‌شود در زمینهٔ اسباب‌بازی‌ها و نیز بازی‌های رایانه‌ای، برنامه‌ای اجرایی را تدوین و تصویب نماید. در هر حال، سخن ما این است که شایسته است در ردیف بودجهٔ دولت، سهمیه‌ای برای ترویج اسباب‌بازی، ورزش، رایانه و مانند آن برای کودکان قرار داده شود تا کودکان وقتی نمی‌توانند تحرک لازم را در مدرسه یا خانه پیدا نمایند، بتوانند با این امور، ذهنی جویا و پویا و جسمی توانمند داشته باشند.

مجسمه‌سازی و صنعت عروسک‌سازی برای کودکان بسیار کاربرد دارد. زمانی مجسمه بت بود و مورد پرستش قرار می‌گرفت و تا فردی مجسمه‌ای را می‌دید، برای آن به سجده می‌افتاد و بیانی شرک‌آمیز می‌گفت؛ ولی اکنون که موضوع مجسمه تغییر یافته و از موضوع خدایی

(۲۶۷)

افتاده و به بازی تبدیل شده است و به عنوان سرگرمی کودکان و برای هوشیاری آنان کارآمد است و کودک پیش از این‌که مدرسه رود، بدین وسیله، حیوانات مختلف را می‌شناسد و با جنگل و اهل آن و نیز با انسان و انواع آن آشنا می‌گردد، استفاده از آن جایز است. البته اکنون نیز ساخت و فروش مجسمه و عروسک در مناطقی که بت‌پرستی رایج است، حرام می‌باشد.


 

پی‌آمد خفقان صوتی و حرکتی کودک

استعداد ایجاد صوت خوش و موزون و نیز داشتن حرکات موزون و زیبایی‌نمایی، در همه نهفته است، اما مشکلات جانبی و زیست‌محیطی هم‌چون تربیت خانواده، جامعه و نیز فقر امکانات، مانع شکوفایی آن است. باید کودکان را از کودکی تحت تعلیمات خاص برای طبیعی ساختن صدا و رفتارهای حرکتی آنان قرار داد و نیز به آنان آزادی داد تا فریاد برآورند و نیز خود را بجنبانند و به رقص آورند. اگر کودک در محیط خانه آزاد نباشد تا فریاد بزند، آواز بر آورد و به کسی آهنگ دهد و خود را به رقص وادارد، به ضعف اعصاب دچار می‌شود؛ هرچند در میهمانی باشد. کودک باید انرژی متراکم درون خود را آزاد کند تا فردا آن را با انجام کارهای خلاف، رها نسازد و پشت میله‌های زندان قرار نگیرد. جوانی که پس از دوازده سال آموزش، برای ایراد سخنرانی یا منبر یا اقامهٔ نماز، همواره در حالت تنیدگی و اضطراب به سر می‌برد، مشکل طنین داشته است و خانواده بر او سخت‌گیری نموده‌اند و وی در کودکی نتوانسته

(۲۶۸)

است صدای خود را رها سازد و از خود حرکتی موزون و رقص داشته باشد. کودکانی که اجازهٔ فریاد زدن یا کارهای ناموزون کودکی را ندارند، افزون بر آثار نامناسب روحی و روانی، کیسه‌های هوا و ریه‌های آنان نیز دچار آفت می‌گردد. کودکی که فریاد نمی‌زند و آواز بر نمی‌آورد و نمی‌رقصد، نمی‌تواند از همهٔ توان ریه‌ها و کیسه‌های هوایی، برای گرفتن اکسیژن بهره ببرد و نفس‌های وی بریده‌بریده می‌گردد که افزون بر مشکلات تنفسی، موجب سفیدی زودهنگام موها نیز می‌شود.

کسی که از همهٔ گنجایش کیسه‌های هوایی خود استفاده نمی‌کند، نمی‌تواند اکسیژن مناسب و بازدم خود را نگاه دارد و آن را به اندازه هزینه کند. برای نمونه، چنین کسی با خواندن سورهٔ حمد، به «ولاالضالین» که می‌رسد، با کمبود اکسیژن روبه‌رو می‌گردد یا نفس خود را قطع می‌کند. نفس‌های غیرعمیق برای عروق، گردش خون و اعصاب نیز مشکلاتی را سبب می‌شود. اگر کسی شیوهٔ تنفس خود را با ورزش‌های لازم و تمرین‌هایی که مراکز متولی آن در اختیار دارند، تصحیح نکند، موزونی صوت وی شکل درست خود را نمی‌یابد. برای داشتن تنفس صحیح باید ورزش را در برنامهٔ روزانهٔ خود داشت. از خواص ورزش این است که ریه را باز و تخلیه می‌کند و همهٔ زواید آن را دور می‌ریزد و صوت را صاف می‌سازد. کسی که ورزش نمی‌کند، به‌طور کلی از زندگی متمدنانه به دور است و زیست وی بدوی است. بدنی که نرمش ندارد، با گذشت زمان، اعتدال خود را نیز از دست می‌دهد. رقص، از هنرهایی

(۲۶۹)

است که کودکان باید داشته باشند و ضرورت آن را برای کودکان، در ابتدای این بحث، خاطرنشان شدیم.


 

ضرورت رعایت تناسب‌ها

گرچه پیش از این گفته‌ایم، اما باز به دلیل اهمیت موضوع و دخالت تناسب‌ها در حکم شرعی می‌گوییم: اگرچه بسیاری از امورْ حلال و برخی حرام است، اما در حلال‌ها و امور مباح نیز باید تناسب‌ها را رعایت نمود و احکام شرعی برای انسان‌ها با مراتب کمالی متفاوت، مختلف می‌شود. درست است که ماهیت رقصْ بدون اشکال و ایراد است، اما مؤمن عالم حلال‌ها را باید با توجه به تناسب آن برگزیند و برای نمونه، چنین نباشد که در ملأ عام به رقص رو آورد. مخاطب ما در این کتاب، جامعهٔ جهانی است؛ از این رو باید حکم همگانی داد؛ وگرنه خواص، قدر خویش را می‌دانند و پاکی و طهارت برتر را که شعار دین است، پاس می‌دارند. به قول مرحوم خواجه: عالمی که حکمت و موعظه بیان می‌کند، خوب نیست شوخی کند؛ از این رو، شایسته نیست عالمان دینی بر فراز منبر آقا رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله شوخی کنند و باید حرمت منبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام صادق علیه‌السلام را با این امور نشکنند؛ گرچه شوخی در جای خود و به اندازه خوب است، ولی هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد. عالمان دینی بر منبر باید به گونه‌ای سخن گویند که مردم را به یاد پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بیندازند و حکمت و علم را برای مردم تداعی کنند؛ اما این حکم را برای خود بدانند، نه برای مردم عادی و بر آن‌ها نباید

(۲۷۰)

سخت‌گیری بی‌مورد و مزاجی داشت. منبر را باید به شیوهٔ درس‌گفتار آورد و با تحلیل‌های علمی پربار ساخت؛ همان‌طور که پیشوایان دین علیهم‌السلام این‌گونه خطبه می‌خوانده‌اند و منبر می‌رفته‌اند. آنان کرسی درس داشته‌اند، نه منبر برای سن تئاتر.

حکم جواز رقص، همانند حکم به جواز استفاده از تلویزیون یا بازی‌های رایانه‌ای است؛ ولی این، دلیل نمی‌شود که یک طلبه یا روحانی عمر خود را به پای آن بریزد و آن را هدر دهد. مرحوم خواجه در کتاب «اخلاق ناصری» می‌گوید: «بعضی از امور، در شأن مردم عادی است و برای آنان اشکالی ندارد؛ اما شأن خواص عالمان دور از این امور است؛ چرا که حسنة الابرار، سیئة المقربین».

به همین قیاس، کاری که در شأن مردم عادی ناپسند است، آن‌گاه در شأن بزرگان، بسیار بسیار ناپسند است و در عرف، کبیره‌ای محسوب می‌شود. برای نمونه، کشیدن سیگار در عرف اشکال دارد؛ اما اگر طلبه یا عالمی سیگار بکشد، بسیار قبیح است و از چشم مردم می‌افتد! طلبه باید از هر جهت مظهر تمیزی، بهداشت، صفا، صمیمت، اخلاق و متانت باشد؛ چنان‌که پیشوایان دین که وی به او انتساب دارد، چنین بوده‌اند. کسی که سیگار می‌کشد، بوی دهان وی دیگران را آزار می‌دهد و آنان را از او متنفر می‌سازد و حالت خفگی به دیگران دست می‌دهد. همین‌طور چه زشت است که طلبه نان امام زمان را بخورد و به جای این‌که به فکر دین حق باشد، عمر خود را با دیدن فیلم‌های تلویزیون، آن هم به بهانه‌های

(۲۷۱)

گوناگون بگذراند! حال، یا به بهانهٔ علمی بودن یا تحلیل و یا چیزهای دیگر از این قبیل. البته استفاده از تلویزیون یا فیلم اشکال ندارد و ممکن است در بعضی از مواقع خوب و مناسب باشد، ولی نمی‌شود شغل و کار فردی شود یا بیش از اندازه مورد استفاده قرار گیرد.

در بیان ابن‌سیناست: «شأن عالم أجل از آن است که به دنبال قصه و رمان رود.» کسی که خود را با رمان، فکاهی، داستان و مانند آن مشغول دارد، ذهنی غیرعلمی پیدا می‌کند. کسی که سهم امام مصرف می‌کند، نباید خود را به خواندن روزنامه یا دیدن تلویزیون یا… معتاد کند؛ حتی اگر یک‌تومان سهم امام می‌گیرد، به همان مقدار مسؤول است و باید پاسخ‌گو باشد. البته نمی‌خواهیم بگوییم که استفادهٔ آن به طور مطلق اشکال دارد؛ چرا که طلبه و روحانی باید اطلاعات کامل و به‌روزی از اوضاع زمان خود داشته باشد؛ اما لزوم این امر به این معنا نیست که عمر خود را با چای قندپهلو در کنار این امور ضایع کند و دایم به نقالی‌های دیگران مشغول باشد.

هر حکمی برای کسی است و فتاوا را باید هم‌چون نسخهٔ پزشکی با ویزیت شخصی دریافت کرد. هر مرتبه‌ای، تناسبی خاص و حکمی ویژه می‌طلبد. کسی که فلسفه می‌خواند، چنان‌چه رمان نیز در کنار آن بخواند، ذهن او دچار تشتت و از هم گسیختگی می‌شود؛ اما کسی که ادبیات و دستور زبان می‌خواند، اگر رمان را در کنار آن بخواند، بهتر می‌تواند ذهن خود را ببندد. انسان فلسفی اگر زیاد منبر برود، نمی‌تواند

(۲۷۲)

برای فلسفه و دریافت نیک و همه‌جانبهٔ مسایل فلسفی و تحلیل و نقد آن، استجماع نماید؛ زیرا منبر، امری کشکولی است و فلسفه مانند ریاضی نظام‌مند است.

همان‌طور که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله «طبیب دوار بطبّه» بوده است، عالمان نیز باید برای هر فردی طبابت و ویزیت جدا داشته باشند. شخصی به خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید؛ ولی حضرت او را به زکریابن‌آدم در قم ارجاع دادند تا ایشان، که در دسترس آن شخص بود، به صورت مرتب او را تحت ویزیت خود قرار دهد و کار، زمینه‌ای کاربردی و ارتباط ملموس و تنگاتنگ داشته باشد.


 

رعایت تناسب در توجه به هدف عالی آفرینش

ما ضرورت قداست و پاکی را برای عالمان دینی خاطرنشان شدیم؛ اما از این سو، برخی عالمان، قداست، تقوا، پاکی و طهارت نفسی را که خود داشتند، برای مردم لازم می‌دانستند. چنین توقعی از افراد عادی اشتباه است. این امر می‌تواند ریشه در ناآگاهی از شناخت انسان‌ها و حقایق اجتماعی داشته باشد. برخی از عالمان زاهد ـ و البته ظاهرگرا ـ گمان می‌نمودند همهٔ مردم باید زندگی پیامبرگونه داشته باشند و یا دست‌کم مقدس اردبیلی شوند.

اگر گفته شود که قرآن کریم خود می‌فرماید: « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنْسَ إِلاَّ لِیعْبُدُونِ»(۱)، باید گفت: هدف آفرینش دارای مراتب است و این

۱ـ ذاریات / ۵۶٫

(۲۷۳)

گفته، هدف عالی خلقت است. هم‌چنین در صورتی که مراد از این بیان، عبادت تکوینی باشد، این امر به خودی خود حاصل است و اگر عبادت تشریعی منظور است، چنین نیست که عبادتْ غایت آفرینش باشد؛ بلکه عبادت طریق است و انسان‌ها در طریق هستند، نه در غایت، و این گونه است که تقسیم انسان‌ها بر سه گروه صحیح است و چنان‌چه کسی بخواهد مردم عادی را به عباد الرحمان یا مؤمنان متوسط برساند، بی‌دینی آنان را نتیجه خواهد گرفت؛ چرا که در طریق هدایت دینی، هرکس را باید به خود و توانایی‌های خویش رساند، نه به دیگری.

عالمان دینی نباید دیگران را به طرف خود بکشند و از آنان توقعی نابه‌جا داشته باشند؛ به ویژه آن‌که حتی نسبت به گروه دوم نیز نمی‌توان برای رساندن آنان به عباد الرحمان با فشار برخورد نمود؛ چرا که شاید به تلنگری باز گردند و به مرتبهٔ مردم عادی نزول یابند. کسانی که برخلاف این اندیشه باور دارند، خوب است به کوچه و بازار بروند و مردم را در آزمایشگاه جامعه از نزدیک ببینند و با جامعه و گروه خون‌های متفاوتی که برخی با برخی دیگر سازگاری ندارد، آشنا شوند؛ گرچه چنین توفیقی به جامعهٔ علمی داده نشده است.

هرکس باید در جای خویش هزینه شود و برای خود باشد. ما این معنا را در کتاب «حقوق نوبنیاد» و نیز «دانش زندگی» توضیح داده‌ایم. تقوا و

(۲۷۴)

ایمان نیز این‌گونه است و نمی‌شود از همگان انتظار انجام یکسان آن را داشت. همان‌طور که ما در جنگ تحمیلی که هشت سال به درازا انجامید، تنها بخشی از افراد را در جبهه‌ها می‌دیدیم و نه همهٔ ملت را؛ با آن‌که در هشت سال دفاع مقدس، هریک از ملت به نوعی به جبهه‌ها امداد رسانی می‌کرد؛ به گونه‌ای که سکوت و خویشتن‌داری برخی از افراد نیز سبب امنیت روانی و کمک به رزمندگان به شمار می‌رفت. البته این انتظار را نمی‌توان از همه داشت. نه تنها در جنگ، بلکه در تمامی امور، همین حکم جاری است و همه نمی‌توانند در تمامی عرصه‌ها به صورت یکسان شرکت داشته باشند و نباید این امر موجب سرزنش برخی باشد؛ چرا که سرشت آدمیان متفاوت است. اگر از مسجدها آمار گرفته شود، عدهٔ کمی هستند که در مسجد سر بر خاک می‌سایند و چنان‌چه آماری از میکده‌ها و قمارخانه‌های قدیم یا پارتی‌های امروز به دست آید، باز شمار اندکی هستند که چنین رویکردی در زندگی خود دارند. هفت خط‌های روزگار، در مسیر زندگی خود به شیطانی بزرگ تبدیل می‌شوند و مسلمانان عابد و زاهد نیز توان آن را دارند تا اسوه‌های پرهیزگاری گردند. چنین تربیتی، معلول و برآمده از مراتب متفاوت انسان‌هاست.

در مسیر تربیت، تا می‌شود باید بهترین بهتران را تربیت نمود؛ وگرنه به تربیت افراد متوسط و در نهایت عادی باید بسنده نمود؛ اما نباید انسان‌ها را عصبانی، ستیزه‌گر و معاند با دین الهی ساخت. دعوت همگانی هفتادمیلیون جمعیت به عبادتی چون نماز شب، روسری‌ها را

(۲۷۵)

نیم‌سری و لباس‌ها را از دو سو به بالا و پایین می‌آورد و به هر جای آن نیز که ممکن باشد، چاکی داده می‌شود؛ ولی اگر جامعه باز باشد و مشرکان نیز به کارهای عادی خویش بپردازند و حریم و حرمت دین نیز آن‌گونه که دین از ما خواسته است، پاس داشته شود، هم برای دین‌مداران، جامعه‌ای سالم است و هم نابسامانی‌ها به صورت فراگیر و همگانی به وجود نمی‌آید.

فتواهای دینی، با توجه به تفاوت مراتب انسان‌ها، نمی‌تواند کلی و برای همه به صورت یکسان باشد و چنین سخنی نیز از سر مصلحت گفته نمی‌شود؛ بلکه خداوند، انسان‌ها را چنین خلق نموده و توجه به ساختار خلقتی انسان‌هاست که آن را ضروری می‌سازد. البته نباید فراموش کرد که بسیاری از احکام الهی برای همهٔ مردم یکسان است و چنین احکامی برای حداقلی از مردم است و نگاه حداقلی، آسیبی به تفاوت‌ها نمی‌زند.


 

(۲۷۶)

امروزه  دین‌مداری با اِعمال خشونت همراه شده است، می‌شود از مردم آمار گرفت و دریافت که آیا گزاردن نماز نسبت به سالیان پیش، بیش‌تر شده یا کاهش داشته است؟ آیا حُسن نیت‌ها، گذشت‌ها، ایثارها و منفی‌بافی‌ها کاهش یافته است یا افزایش چشمگیری را نشان می‌دهد؟

دوباره تأکید می‌شود که احکام عام نباید احکام حداقلی را نادیده بگیرد و نباید حکم به یکسانی همهٔ مردم در تمامی احکام الهی شود و بر اجرایی شدن آن نیز اعمال فشار گردد و پای خشونت به میان آید. پی‌آمد طرح و اجرایی شدن چنین اندیشه‌هایی، موجب ریزش مردم از دین‌مداری و انقلاب اسلامی و رویش طایفه‌ای ضد انقلاب می‌گردد، که

(۲۷۷)

شمار آنان نیز اندک نیست ـ به‌ویژه اگر نگاه کیفی به آنان و تخصص‌هایی که دارند، بشود ـ و نمی‌توان آنان را نادیده گرفت؛ اما در برابر، آزادی‌های معقول و آسان‌گیری مورد تأیید شریعت، تحکیم امنیت و نهادینه شدن ارزش‌های اخلاقی در فرد و اجتماع می‌شود.


 

شریعت سهل، ساده و عشق‌محور

مرام شیعه مرام صفا، آسایش، حیات، نشاط و زندگی کام‌جویانه و دوری از هرگونه گناه، تباهی و غفلت است. دوری از گناهان به جای خود امری واجب است؛ اما عبوس بودن و سخت گرفتن در فتوا بر مردم، آن هم به بهانهٔ احتیاط‌های فراوانی که شمار آن هم اندک نیست، از احتیاط و تقوا به دور است و کمبود و نقص به شمار می‌رود. همان‌گونه که دین ما دین یسری و سهله و سمحه است، عالمان نیز باید یسری باشند. اگر کسی عسری گردد، چنان خود را هم می‌گیرد که کسی نمی‌تواند حتی چیزی از او بپرسد. البته کسانی چنین اخلاقی را برمی‌گزینند که در علم و دانش مرتبهٔ پایینی دارند و از این‌که نتوانند پرسشی را پاسخ گویند، واهمه دارند؛ از این رو، با ترش نمودن چهره، یا بر آن هستند که جرأت پرسش را از دیگران بگیرند و یا نقد آنان بر مطالب علمی، راه بسیار آسان اخم‌نمودن و ایجاد جنجال و غوغایی‌گری است. سخت‌گیری، سبب دین گریزی مردم و به‌ویژه جوانان می‌شود. این لطافت قلب پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و عطوفت ایشان بود که مردم را به سوی آن حضرت گسیل می‌داشت:

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کنْتَ فَظّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ

(۲۷۸)

حَوْلِک»(۱).

اسلام و تشیعْ آیین نرمی، عطوفت، مهربانی، محبت و ولایت است. این اصل از اصول اولی دین، و حاکم بر هر چیزی است؛ همان‌طور که در اسمای الهی نیز همین حکم جریان دارد و تا خطا و اشتباهی از ناحیهٔ بنده سر نزند، اسم‌های ثانوی ـ و در عین حال ذاتی خداوند ـ ظاهر نمی‌شود. خداوند، رحیم و رحمان است؛ ولی اگر کار به خطای فاحشی برسد، وی بر اساس حکمت و بر مدار عدالت خویش، شدیدالعقاب نیز هست. رحمت و رأفت دین، اصلی گسترده است که مردم را به سوی دیانت تشویق می‌نماید و این اصل باید بر متولیان و کارگزاران امور دینی نیز حاکم باشد. از رحمت پروردگار در کتاب «چهرهٔ عشق»، به تفصیل سخن گفته‌ایم؛ کتابی که مذاق حق‌تعالی را در تمامی امور، از جمله «فقه»، به دست می‌دهد. فقه نیز باید محتوا و مفاد کریمهٔ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را الگوی استنباطی و حاکم بر خود قرار دهد و هریک از کتاب‌ها و بحث‌های فقهی را با آن آغاز نماید.

ما حسن ختام این کتاب را ذکر دو روایت نورانی قرار می‌دهیم که هم آگاهی و آزادی و تقوا و آزاد منشی را ارج می‌نهد و هم بر ساده و آسان بودن شریعت و دوری آن از سخت‌گیری بر بندگان خدا تأکید دارد؛ به این معنا که اگر تنها آن‌چه را که خداوند از ما خواسته است، انجام دهیم و

۱ـ آل عمران/۱۵۹٫

(۲۷۹)

مرزهای شرعی را پاس بداریم، زندگی ما آسان و بدون دغدغه خواهد بود و فاصله گرفتن از شریعت است که زندگی را بر بندگان سخت، ناهنجار و ناخوشایند می‌سازد. خاطرنشان می‌شود رابطهٔ حق‌تعالی با بندگان خویش بر معیار عشق و صفاست. ما از این رابطه در کتاب‌های «چهرهٔ عشق»، «محبوبان و محبان»، «محبوب عشق» و نیز «خدایی که می‌پرستم» سخن گفته‌ایم:

۶۴ ـ «وسأل سلیمان بن جعفر الجعفری العبد الصالح موسی بن جعفر علیهماالسلام عن الرجل یأتی السوق فیشتری جبّة فراء لا یدری أذکیة هی أم غیر ذکیة أیصلّی فیها؟ فقال: نعم لیس علیکم المسألة. إنّ أباجعفر علیه‌السلام کان یقول: إنّ الخوارج ضیقوا علی أنفسهم بجهالتهم، إنّ الدین أوسع من ذلک»(۱).

ـ سلیمان جعفری از امام کاظم علیه‌السلام پرسید: مردی به بازار می‌رود و پوست می‌خرد، اما نمی‌داند آن حیوان تذکیه و ذبح شرعی شده است تا آن پوست پاک باشد یا خیر؟ امام فرمود: «بله، در این امور، جای پرسش نیست. همانا امام باقر علیه‌السلام بارها می‌فرمود خوارج، به سبب ناآگاهی و جهلی که داشتند، بر خود تنگ گرفتند و زندگی را بر خود ضیق نمودند. به‌درستی که دین، وسیع‌تر و بازتر از آن است.»

۶۵ ـ روی عن امیرالمؤمنین علیه‌السلام : «کلّ شیء من الدنیا سماعه أعظم من عیانه. وکلّ شیء من الآخرة عیانه أعظم من سماعه. فلیکفکم

۱ـ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۵۷٫

(۲۸۰)

من العیان السماع، ومن الغیب الخبر. واعلموا أنّ ما نقص من الدنیا وزاد فی الآخرة خیر ممّا نقص من الآخرة وزاد فی الدنیا. فکم من منقوص رابح ومزید خاسر. إنّ الذی أمرتم به أوسع من الذی نهیتم عنه. وما أحلّ لکم أکثر ممّا حرم علیکم. فذروا ما قلّ لما کثر، وما ضاق لما اتّسع. قد تکفّل لکم بالرزق وأمرتم بالعمل، فلا یکوننّ المضمون لکم طلبه أولی بکم من المفروض علیکم عمله»(۱).

ـ امیرمؤمنان علیه‌السلام فرمودند: هر چیزی در دنیا، شنیدن آن شـُکوه بیش‌تری دارد تا دیدن آن. و هر چیزی که در آخرت است، مشاهدهٔ آن شگرف‌تر است تا شنیدن آن؛ پس در دنیا به‌جای دیدن، به شنیدن آن و از غیب، به خبر آن بسنده کنید. بدانید و آگاه باشید که آن‌چه از دنیا کاهش یابد و بر آخرت بیفزاید، بهتر است از چیزی که از آخرت بکاهد و بر دنیا اضافه کند. پس چه بسا کاسته شده‌ای که سودآور است و افزوده‌ای که زیان‌بار است. همانا چیزی که به انجام آن امر شده‌اید، از چیزهایی که از آن منع شده‌اید، بسیار بیش‌تر است، و آن‌چه برای شما حلال شده است، از آن‌چه بر شما الزامی گردیده، فراوان‌تر است؛ پس اندک را برای دستیابی به بیش‌تر فرو نهید، و آن‌چه را که بر شما سخت گرفته شده است، برای رسیدن به گشایش‌ها دست بردارید. همانا رزق و روزی شما ضمانت شده است و به عمل فراخوانده شده‌اید؛ پس آن‌چه که انجام آن برای شما ضمانت شده است، از عمل به آن‌چه بر شما الزامی گردیده است، برتر نباشد.

۱ـ نهج‌البلاغة، خطب الإمام علی علیه‌السلام ، ج ۱، ص ۲۲۵٫

(۲۸۱)

 

مطالب مرتبط