فصل نهم: صنعت انسان‌پروري و مديريت بحران

دانش زندگی

صنعت انسان‌پروري و مديريت بحران


 

تربیت کودک

کودک شیرینی زندگی را می‌آفریند و به خانواده نشاط، امید و گرمی می‌بخشد. درد بی‌فرزندی و یأس و ناامیدی از داشتن فرزند بسیار رنج‌آور است. چنین کسی توان مقاومت زیاد در برابر مشکلات زندگی را از دست می‌دهد و بی‌فرزندی او را سرد، خسته و سست می‌کند. کسی که فرزند ندارد از درد آن چون شمع می‌سوزد و آب می‌شود و در رودخانهٔ فنا جاری می‌گردد. برای همین است که در تربیت کودک، نخست باید حضور او را دید و داشتن فرزند را قدر دانست و شکرانهٔ آن را تربیت صحیح

۱ـ مائده / ۱۱۸ .

(۴۶۸)

وی قرار داد.

کودک برای تربیت نیازمند منع و اجبارهای تمرینی است. کودک را باید از همان اول طفولیت فرمان داد تا فرمان‌بردار شود و این برای آن است تا وی نسبت به نفس خود قدرت کنترل بیابد. کسی که دایم کودک خود را ناز می‌کند، کودک به وی فرمان می‌دهد. از بچه باید تمرین خواست نه تکلیف و این که گفته می‌شود بچه تا شش سالگی هم‌چون سلطان است، یعنی تکلیف از او نخواهید؛ نه آن‌که وی را به تمرین وا ندارید. هویت کودک از پنج سالگی تا ده سالگی به گونه‌ای شکل می‌یابد که دیگر به آسانی قابل تغییر نیست. در تمرین، نفس کودک را باید به نرمی فرمان داد و تمرین‌های آن را گام به گام سخت‌تر کرد. تربیت نفس، خرواری نیست، بلکه مثقالی است و باید اندک اندک تمرین نمود و تغییر کرد. نفس را از ابتدا باید به گونه‌ای تمرین داد که رم نکند و لازم است از جای ملایمی که سخت نباشد شروع کرد. تربیت و تنبیه نفس به مَثل مانند سوار کاری بر اسب چموش است که باید با تیمار و پرورش آن، چموشی اسب را رام نمود و مواظب بود که چنان بر آن سخت گرفته نشود و از در افراط وارد نشد تا سوار خود را بر زمین نزند.


 

تجسس

بنده‌های خدا برای خداوند بسیار محترم هستند و حق تعالی اجازه نمی‌دهد کسی با تجسس که نوعی تجاوز است حریم آنان را نادیده گیرد. کسانی به تجسس و تفحص در امور دیگران می‌پردازند که یا باطنی آلوده به گناه فراوان دارند و از فتوت و مردانگی بیگانه‌اند و یا ترسو می‌باشند و یا عیبی آشکار در آنان است. چنین افرادی سلامت و صداقت ندارند و

(۴۶۹)

نمی‌توانند دروغ نگویند. اگر ذهن کسی اطلاعاتی، شکاک و و جست‌وجوگر گردد نمی‌تواند راست بگوید و فتوت داشته باشد. نیروهای اطلاعاتی در کنار تربیت اطلاعاتی خود باید تربیت‌های فراوانی داشته باشند تا به این انحراف کشیده نشوند و پی‌آمدهای منفی آن را کنترل و خنثی نمایند و از بی‌اعتقادی و همه بدبینی مصون شوند.

فرد سالم نه بدی‌های کسی را دنبال می‌کند و نه خوبی‌های آنان را پی‌جو می‌شود. ممکن است کسی از یادکرد خوبی‌های خود؛ مانند داشتن ثروت یا علم نگران شود؛ چون ممکن است دیگران در داشتهٔ وی طمع نمایند و وی برای دفع آنان به دروغ یا گناه دیگری توسل جوید.

کسانی تجسس می‌کنند که بیکار و فارغ هستند. برای انتخاب محل سکونت باید دید همسایه‌های آن انسان‌هایی فارغ هستند یا دارای کار و فعالیت. اگر همسایه فارغ باشد ، وقت برای دعوا کردن و مواظبت از رفت و آمدها و ایجاد مزاحمت دارد. هم‌چنین برای انتخاب هم‌بحث نیز باید دقت نمود که اگر بیکار باشد و تنها یک درس می‌گیرد و مباحثه‌ای می‌کند و دیگر هیچ، جز ضرر برای هم‌بحث خود ندارد.

دستهٔ دوم افراد ترسو هستند که از دیگران تجسس می‌کنند. این گونه افراد برای جبران ضعف خود می‌خواهند نقطه ضعف دیگران را به دست آورند تا در روز مبادا از آن استفاده برند.

گروه سوم کسانی هستند که عیبی دارند و می‌خواهند دیگران را نیز در عیب خود شریک گردانند.

لزم دوری از تجسس در امور کیفری و برای اثبات بزه‌کاری‌ها نیز برجسته است که از نظرگاهی فلسفی نسبت به رابطهٔ گناه، انسان و

(۴۷۰)

جامعه برخوردار می‌باشد. درست است نسبت به گناه و معصیت نباید کم‌ترین سازشی داشت، ولی گناه‌کاران با هم متفاوت می‌باشند و اگر گناه‌کار عمق فعلی در گناه ندارد وی را باید با نظر ترحم و تربیت پی‌گیر بود. پی‌گیری گناه و اثبات معصیت و احراز عصیان فردی در گناهان بسیار سنگین ناموسی، سرقت و شرب خمر بسیار سخت است و خداوند نمی‌خواهد بی‌درنگ گناهی را به دوش فردی بگذارد و برای ثابت نشدن آن تدابیر بسیاری ملاحظه نموده است که احراز جرم را با مشکل روبه‌رو می‌سازد و از نظرگاه تربیتی خود و اهمیت هرچه بیش‌تر موقعیت اجتماعی مردم و لزوم حفظ حریم آنان، از اثبات عجولانهٔ آن خودداری می‌نماید و راه استحقاق و استحکام را پیش می‌گیرد و این نظر تربیتی و تأدیبی خود را که عملی‌ترین نوع تربیت و اصلاح مردم و جامعه است و مانع از هرگونه گناه و اشاعهٔ فحشا می‌باشد، بر هر امری پیشی می‌دارد و مصرانه از آن حمایت می‌کند و در برابر گناه و جامعه، طریق اصلاحی در پیش می‌گیرد و با آن که شدت نفرت خود را از گناه نشان می‌دهد و مجازات‌های شدیدی از تازیانه تا قطع و قتل را پیش می‌کشد، به هنگام احراز و اثبات گناه راه دقّت و قطعیت را معمول می‌دارد و حریم مردم و جامعه را لکه‌دار نمی‌سازد و آسیب نمی‌رساند و راه گریز از آن را باز می‌گذارد و از شدت مجازات و سرعت اثبات سر می‌پیچد و گناه‌کار را در ابتدا و تا حدی در حکم مریض و ناتوان می‌شناسد؛ جز آن‌که فردی بی‌باک و بی‌پروا خود را از حریم عفاف دور سازد که در این هنگام هیچ‌گونه درنگی روا نمی‌دارد؛ زیرا وی انجام جرم را به سر حد امکان رسانیده است و بعد از اثبات و احراز معصیت نسبت به وی از خود شدت

(۴۷۱)

عمل نشان می‌دهد و برای آن حد اجرا می‌شود و در برابر خطرات اجتماعی، از هرگونه اهمال و اجمالی دوری می‌نماید و آن را عامل فساد و تباهی می‌داند و حریم جامعه و مردم را به‌خوبی حفظ می‌نماید. خداوند با آن‌که در مقابل گناه و جرم می‌ایستد، گریزگاهی برای گناه‌کار باز می‌گزارد تا مجرم به‌زودی در دست عدالت نیفتد و خود را با توبه و جبران عصیان خویش اصلاح نماید؛ مگر آن‌که کثرت گناه و یا تهوّر در معصیت علت احراز فساد و تباهی فرد شود؛ به‌گونه‌ای که دیگر در مقابل جامعه و مردم هویتی برای فرد گناه‌کار و مجرم باقی نماند که در این صورت به شدت با وی برخورد می‌نماید.

این رویه نشان نشان می‌دهد خداوند بر حفظ حریم اجتماع و مردم و اصلاح اخلاق اجتماعی و موقعیت فردی و عمومی مردم همت می‌گمارد و در اعمال روش تربیتی خود، همهٔ جهت‌های اجتماعی را با دیدی اصلاحی ملاحظه می‌نماید و برای اصلاح مردم و نابودی گناه و رفع انگیزه بر جرم و کثرت و توسعهٔ آن به ارشاد و تبلیغ و قوانین امر به معروف و نهی از منکر و دیگر جهات اصلاحی متمسک می‌شود و زمینه‌های فساد و تباهی را در تمام ابعاد آن نابود می‌سازد و راه‌های مناسبی را برای اصلاح جامعه و مردم معمول می‌دارد.


 

نوابغ

نفوس کامل و آنان که استعداد قوی دارند به‌ویژه نوابغ، غضب و شهوت در آنان با هم تحریک می‌شود. شهوت چنین افرادی در حین نگرانی شدید، تحریک می‌شود و غضب، شهوت و شهوت، غضب او را تحریک می‌کند و شهوت با غضب در او ترکیب می‌شود. چنین کسانی را

(۴۷۲)

نباید با افرادی که به بیماری روانی سادیسم مبتلا هستند خلط کرد. نوابغ و افراد غیر عادی وقتی ناراحت می‌شوند شروع به خوردن می‌کنند و از غذا سیر نمی‌شوند. باید وجود چنین کسانی را مغتنم شمرد. هم‌چنین است انسانی که در اوج ناراحتی ناگهان خوشحال می‌شود و یا خوشحال است و ناگاه ناراحت می‌گردد و یا در زمان خنده می‌گرید و یا گریه را با خنده جمع می‌کند. در این زمینه ، بحث‌های روان‌کاوی بسیاری است که مجال پرداختن به آن نمی‌باشد.

غضب با شهوت تفاوت دارد و شهوت کم می‌تواند غضب را تحت شعاع خود قرار دهد؛ زیرا غضب مثل بنزین می‌ماند که تا آتش به آن می‌رسد می‌سوزد؛ ولی شهوت مثل ماده‌ای سنگین است و رطوبت دارد و در روان‌کاوی این بحث دنبال می‌شود که چه نوع شهوتی را می‌شود با غضب کنترل نمود و همین‌طور است عکس آن که به طور عمومی چنین است.


 

سلامت نسل و صنعت تولید انسان

نطفه یکی از مهم‌ترین عوامل ریشه‌ای و پایه‌ای در سلامت زندگی است؛ به‌گونه‌ای که خداوند بر آفرینش انسان از آن مباهات می‌کند. خداوند حضرت آدم را از گل به هیأت مردی کامل آفرید که دوران نوزادی و کودکی به خود ندید، اما فرزندان او را از نطفه آفرید که زحمت دوران جنین و نوزادی را در پی دارد. خداوند در آیهٔ ۷۷ سورهٔ یس بر خود می‌بالد که تمامی آدمیان را از گل نیافرید و آنان را از نطفه آفریده است؛ پس باید برای نطفه خاصیتی شگرف باشد. کسی که از نطفه است پدر و مادر و خواهر و برادر دارد. خاصیت نطفه این است که میان وی و

(۴۷۳)

خویشان ایجاد عاطفه و عشق می‌نماید. اگر آدمیان همه به ناگاه از گل آفریده می‌شدند و دوران جنینی نداشتند دیگر از این همه عشق و عاطفه خبری نبود؛ در حالی که ارزش ناسوت و کردار آدمی در آن به همین عاطفه و عشق شناخته می‌شود که در پرتو عقل رشد می‌یابد و قوی و تنومند می‌گردد. خداوند که در این آیه، پرشکوه از آفرینش انسان از نطفه می‌گوید به همین اعتبار است. تعجب از این است که انسان با این که از نطفه آفریده شده و باید دارای عاطفه و مهر باشد، ستیزه‌جو گردیده است. وی اگر از نطفه نبود چه قساوتی می‌یافت و چه فسادی می‌آفرید. آیندگان با پیشرفت دانش ژنتیک و باروری انسان‌هایی خواهند ساخت که از نطفه نیست و به همین لحاظ است که عاطفه و احساس در آنان نخواهد بود و انسان‌های صنعتی به نزاع با اربابان خود خواهند پرداخت.

باروری طبیعی متأثر از عوامل چندی از جمله زیست‌محیط زندگی و شرایط آب و هوایی است. اگر کسی تحقیق علمی بر روی مناطق پرباران داشته باشد درمی‌یابد منطقه‌هایی که باران‌زاست زایمان بیش‌تری دارد و نطفه‌ها در آن‌جا قوی‌تر و مستحکم‌تر می‌گردد. به‌نظر ما انسان‌های عقیم در منطقه‌های خشک بیش از منطقه‌های بارانی وجود دارند؛ همان‌گونه که مشکلات رحمی و نارسایی‌های تولید مثل در منطقه‌های خشک که باران کم‌تری به خود می‌بیند بیش‌تر است.

تأثیر زیست‌محیط هم بر اصل نطفه و هم بر خصوصیات نطفه مؤثر است؛ به‌گونه‌ای که حتی خلق و خوها را نیز متفاوت می‌سازد. کسانی که اصل و ریشهٔ سالم و صالحی داشته باشند، تمام فرزندان آنان افراد شایسته‌ای می‌باشند؛ اما نسل‌هایی که نطفه‌های یکنواخت و سالمی

(۴۷۴)

ندارد و از شرایط و محیط و حتی از عوامل طبیعی تأثیر می‌پذیرد خوب یا بد و صالح یا طالح می‌شود. خانواده‌های نیکوکار ریشه‌دار هستند و فرزندان صالحی دارند به عکس کسانی که در خوبی و بدی دو رگه هستند، فرزندان آنان یکی صالح می‌شود و دیگری ناصالح. اما خانواده‌های ریشه‌دار یکنواختی و یکدستی دارند. نطفه، لقمه و حتی مکان و خاکی که انسان بر روی آن راه می‌رود در چگونگی خلق و خوی آدمی تأثیرگذار است و شخصیت او را می‌سازد.این مطلب با جابه‌جا کردن و آزمایش و تست رفتارهای آنان به دست می‌آید.

هم‌اینک تحقیقات پزشکی بر روی شبیه‌سازی (کلوناسیون)(۱) متمرکز است و این کار را بر روی حیوانات انجام می‌دهد، ولی هرگونه عملی که در پیشرفت علمی و به عینیت رساندن آن در تولید انسان (همانندسازی) که به زن و شوهر یا تنها به زن مربوط باشد، بلکه اگر شبیه‌سازی به صورت کلی صنعتی و بدون دخالت مرد و زن و در شرایط آزمایشگاهی و با اسپرم و تخمک مصنوعی و در رحم‌های مصنوعی انجام شود جایز است و استفاده نمودن از آن و عادی شدن و جنبهٔ رسمی پیدا کردن آن مشکلی ندارد و تردید و نگرانی فقهی در حال حاضر به خاطر نوپدید بودن آن است و در آینده برای همگان عادی می‌شود و چنین کاری اقتدار انسان را روشن می‌سازد. بر این پایه، بشر می‌تواند باروری مصنوعی را با فرم‌های متفاوتی که دارد تجربه کند؛ خواه با استفاده از اسپرم مرد و تخمک زن باشد و یا اسپرم به صورت نباتی و از طریق بعضی گیاهان به دست آید و در رحم مصنوعی و با شرایط آزمایشگاهی و با تخمک مصنوعی بارور

۱ – Cloning.

(۴۷۵)

گردد.

توان باروری در تمامی زنان وجود دارد. نازایی امری طبیعی نیست تا قابل درمان نباشد. بشر در آینده می‌تواند حتی زنان یائسه را زایا و مردان پیر و فرتوت را نطفه‌ای قوی دهد. هم‌چنین باروری مصنوعی با پیشرفت دانش ژنتیک، می‌تواند زنان را بدون وجود نطفهٔ مرد، بارور سازد. افزون بر این، بشر به رشدی خواهد رسید که می‌تواند با استفاده از برخی گیاهان، خط تولید انسان راه‌اندازی کند. انسان‌هایی که نه پدر دارند و نه مادر و به صورت صنعتی تولید شده‌اند.

اگر بچه‌ای از راه باروری مصنوعی متولد شود، در صورتی که صاحب نطفه یا تخمک شناخته شده باشد، به صاحب نطفه تعلق دارد و صاحب تخمک مادر اوست، وگرنه فرزند بدون والدین یا بدون پدر یا مادر خواهد بود. در تمامی صورت‌های باروری مصنوعی باید از مقدمات حرام پرهیز شود، مانند آن که تلقیح کننده نامحرم باشد، مگر این‌که ضرورت آن را ایجاب کند. پرهیز نداشتن از مقدمات حرام در صورت امکان، باعث حرام بودن نطفه و فرزند نیست؛ زیرا مربوط به مقدّمات است و تنها خود مقدّمات حرام است.

اگر بتوان اسپرم را در اثر آزمایش‌هایی که انجام می‌شود، به صورت نباتی و از راه گیاهان به دست آورد و آن را به زن تلقیح نمود، بچهٔ متولد شده متعلّق به مادر است و فاقد پدر می‌باشد.

اگر لقاح با اسپرم مرد و تخمک مصنوعی در شرایط آزمایش‌گاهی انجام شود و یک دختر و یک پسر پدید آیند، آن دو، برادر و خواهر پدری و بدون مادر می‌باشند.

(۴۷۶)

چنان‌چه اسپرم را از فرآورده‌های نباتی تهیه کنند و آن را با تخمک مصنوعی در شرایط آزمایش‌گاهی پرورش دهند و از آن کودکی پدید آید ـ اگر بشر، روزی به چنین تولید مثلی موفق شود که خواهد شد ـ اشکال ندارد و نوزاد به کسی ملحق نمی‌شود و بدون پدر و مادر خواهد بود.

اگر از لقاح اسپرم مصنوعی و تخمک مصنوعی در شرایط آزمایش‌گاهی، دو فرزند دو قلوی همسان پدید آید ـ یعنی از یک سلول تخم منشأ گرفته باشند ـ آثار برادری و خواهری بر آن دو جاری است.

برای باروری و داشتن فرزند می‌توان رحم را از زنی که نامحرم است اجاره کرد و زن می‌تواند از طریق اجارهٔ رحم خود کسب درآمد داشته باشد. بر این اساس، اگر نطفهٔ منعقد شدهٔ زن و شوهری را از رحِم زنی خارج کنند، قرار دادن نطفهٔ آمیخته شده در رحم زن دیگر اشکال ندارد و فرزندِ زاده شده، فرزند صاحب نطفه و زن صاحب تخمک است و ارتباطی با صاحب رحم پیدا نمی‌کند؛ جز آن که اگر زن با رعایت شرایط وی را شیر دهد، مادر رضاعی طفل می‌شود. این اشکال که شیر زن برآمده از شوهر نمی‌باشد وارد نیست و به عبارت دیگر، شیر مربوط به نطفهٔ شوهر زن صاحبِ رحِم عاریه‌ای نیست؛ چون مانع رضاع، شیر از غیر مرد و از غیر ولادت است؛ امّا در این مورد، تنها ریزش شیر زن از راه ولادت در تحقق عنوان رضاع کافی است. در همین فرض، چنان‌چه مورد اجاره به هر دلیلی فسخ شود و نطفه را از رحم زن دوم خارج و در رحم مصنوعی و محیط آزمایش‌گاهی بزرگ کنند، بچه به زن اول ـ که صاحب تخمک است ـ تعلق دارد.

هرگاه تخمدان زن، قدرت آزاد کردن و وارد کردن تخمک به داخل

(۴۷۷)

رحم را نداشته باشد، می‌توان تخمک را با عمل جراحی بیرون آورد و آن را در خارج با اسپرم شوهر آمیخت و سپس وارد رحم زن نمود؛ همان‌طور که می‌شود رحم زن را به جای رحم زن دیگر قرار داد؛ چنان‌چه به نقص عضو زن نخست در زمان حیات او منجر نشود.

تقویت اسپرم شوهر با استفاده از اسپرم مرد دیگر ـ شناخته شده باشد یا نباشد ـ و تلقیح اسپرم تقویت شده به رحم زن ـ که مانند داروی تقویتی فقط جنبهٔ تقویت دارد و در اسپرم شوهر مستهلک می‌شود ـ به‌گونه‌ای که منشأ پیدایش فرزند را همان اسپرم شوهر بدانند، اشکال ندارد.

آمیختن اسپرم زوج با تخمک زن دیگر در خارج و تلقیح آن به همسر یا زن مذکور یا زن سوم اشکال ندارد و زنا شمرده نمی‌شود و مانعی برای وارد نمودن منی در رحم زن بیگانه نمی‌باشد و اگر بچه‌ای با این روش متولد شود، متعلّق به مرد است و زنی که تخمک به او تعلق دارد، در صورتی که مورد شناسایی قرار گیرد، مادر وی می‌باشد؛ خواه آمیختن نطفه و تخمک با خواست آن زن باشد یا چنین نباشد و خواه از تخمک اعراض نموده باشد یا نکرده باشد؛ مانند: قرار دادن تخمک در بانک اسپرم تا هر کس خواست از آن استفاده کند که تفاوتی در مادر بودن وی ندارد.

وارد نمودن اسپرم مرد بیگانه در رحم زن در صورتی که شوهر وی عقیم باشد اشکال ندارد و اگر اسپرم مرد بیگانه و تخمک همسر را در خارج (شرایط آزمایش‌گاه) ترکیب کنند و سپس جنین را به رحم زن انتقال دهند، همسر ـ که صاحب تخمک است ـ مادر، و صاحب اسپرم، پدر شمرده می‌شود و اگر مرد از نطفهٔ خود اعراض کرده باشد ـ برای نمونه،

(۴۷۸)

نطفهٔ خود را در بانک اسپرم قرار دهد تا هر کس خواست از آن استفاده کند ـ تا هنگامی که ناشناخته نگردد، پدر وی شمرده می‌شود و اعراض او امری ارادی است و نقشی در نسبت نطفه ـ که امری تکوینی است ـ ندارد و تا هنگامی که صاحب اسپرم شناخته شده باشد، لازم است در ازدواج لحاظ محرم و نامحرم رعایت شود و اگر صاحب نطفه شناخته شده نباشد، فرزندِ زاده‌شده از این نطفه، بدون پدر محسوب می‌شود؛ بنابراین، شوهر زن، پدر بچه شمرده نمی‌شود؛ چون صاحب اسپرم نیست، ولی بچهٔ دختر زن، ربیبه و محرم می‌باشد و در محرمیت مرد با ربیبه، دختر زن بودن ملاک است؛ نه انعقاد نطفهٔ فرزند توسط شوهر اول در رحم زن پیش از ازدواج دوم، و هرچند متعارف ربیبه شدن، تولد دختر قبل از ازدواج دوم است، چنین تعارف و تقدمی شرط نکاح نیست.

با توجه به پیشرفت‌های پزشکی در خصوص باروری، فرزندخواندگی را می‌توان از دوران جنین آغاز نمود و جنین حاصل از نطفهٔ شوهر(اسپرم و تخمک همسر) را پس از بسته شدن نطفه و تشکیل جنین در همان روز اول به فرزند خواندگی داد و زن و مرد دیگری او را به فرزندی قبول نمایند. هم‌چنین می‌توان جنین را در رحم مادر خوانده قرار داد، ولی پدر و مادر خوانده، تنها پدرخوانده و مادر خوانده هستند و پدر و مادر حقیقی، همان زن و مردی هستند که صاحب اسپرم و تخمک بوده‌اند و انتقال چنین جنینی اشکال ندارد و در صورتی که مادر خوانده با رعایت شرایط رضاع به بچه شیر دهد؛ مادر رضاعی فرزند می‌باشد.

آن‌چه گفته شد در مورد پیوند تخمدان تفاوتی دارد و آن این که اگر اسپرم با تخمک زن صاحب تخمدان پیوندی لقاح یابد سلول‌های زایای

(۴۷۹)

تخمدان (تخمک) از آنِ زن اول است و به‌گونهٔ طبیعی از نظر وراثت و خصوصیات شخصی، درصد عظیمی از صفات جنین به او باز می‌گردد؛ در صورتی که غلبهٔ صفات با زن دوم باشد پیوند زدن تخمدان مانند پیوند زدن دیگر اعضای انسان یا حیوان به انسان دیگر می‌باشد که هیچ یک اشکالی ندارد و همهٔ آثار عضو اصلی او را دارد، ولی در صورتی که تبدّل هویت پیوند نشود و تخمک زن اول با هویت خود با اسپرم مرد ترکیب گردد؛ هرچند در رحم زن دومی هم قرار گیرد، زن اول مادر است؛ خواه زن اول از آن اعراض کند یا نه، مگر آن‌که زن اول شناخته نشود که در این صورت، طفل بدون مادر است و اگر زن دوم به او شیر دهد، مادر رضاعی او می‌باشد.

هم‌چنین پیشرفت‌های ژنتیک و باروری می‌تواند برای جلوگیری از بروز بیماری‌های ارثی و ژنتیک و اصلاح نسل مورد استفاده قرار گیرد، برای نمونه، پس از لقاح و پدید آمدن تخم، در همان مراحل اولیهٔ رشد و پیش از جایگزین شدن در رحم، می‌شود آن را با رضایت والدین از رحم بیرون آورد و در آزمایش‌گاه بررسی کرد و چنان‌چه تخم دارای بیماری ژنتیک ویژه‌ای باشد، از باز گرداندن آن به رحم جلوگیری کرد و با این کار، مانع پدید آمدن بیماری ژنتیک و زایش نوزادان با نقص در خلقت شد و با تشخیص وجود بیماری ژنتیک ـ که در صورت ثمردهی آن تخم باعث سختی و ناراحتی شدید روحی و فکری برای پدر و مادر و رکود جامعه است ـ دلیلی بر لزوم برگرداندن آن وجود ندارد؛ همان‌طور که اگر مشکل بروز بیماری‌های ژنتیک در میان نباشد، بلکه بیرون آوردن تخم برای انتخاب جنس فرزند باشد چنین است. نفس بیرون آوردن تخم از رحم زن

(۴۸۰)

حرام نیست و بیرون آوردن نطفه برای تشخیص جنس فرزند مجاز است؛ همان‌طور که اگر جنس آن مخالف با خواست پدر و مادر باشد می‌توانند آن را تا در رحم قرار نگرفته است برنگردانند. بیرون آوردن نطفه مخاطره‌ای ندارد و به هر دلیلی که باشد، اشکال ندارد و برای باز گرداندن نطفه‌ای که هنوز در رحم جایگزین نشده است، لزومی در کار نیست.

اگر تغییر جنسیت در نطفه به گونهٔ علمی روشمند و بر اساس ضابطه نباشد، بعد از تولد، برای فرد نارضایتی ار جنس خود را پدید می‌آورد؛ همان‌گونه که در برخی انسان‌ها چنین است و آنان زن هستند ولی شکل مردانه دارند یا مرد هستند ولی هیأت زنانه دارند. در این صورت، چنان‌چه وی بخواهد جنس خود را تغییر دهد عمل جرّاحی برای تغییر جنسیت اشکال ندارد و اگر زن بخواهد از ازدواج به صورت واقعی تغییر جنسیت دهد چنان‌چه باعث زیان و اذیت شوهر می‌شود حرام است، ولی با فرض تحقق و تغییر جنسیت، ازدواج از هنگام تغییر باطل می‌شود و هرچند تغییر پس از دخول انجام گیرد، دادن مهر بر عهدهٔ همسر نیست؛ زیرا خودِ زن علت باقی ماندن مَهر را که همان ادامهٔ عقد می‌باشد از بین برده است و مانند آن است که زنی به واسطهٔ شیردادن، سبب حرمت دختر خود بر شوهرش گردد و به هر حال، باطل شدن هر عقدی مستلزم برگشت به حال سابق و پیش از عقد است و این‌گونه موارد، غیر از باب طلاق و جدا شدن زن و مرد از زمان طلاق است. و اگر مرد بعد از ازدواج تغییر جنسیت دهد، ازدواج آن دو از هنگام تغییر باطل می‌شود و در صورتی که پیش از تغییر، آمیزش داشته است، باید همهٔ مهریهٔ زن را بدهد و در صورت نداشتن آمیزش، دادن نصف مهریه بر

(۴۸۱)

عهدهٔ وی می‌باشد. اگر زن و شوهر، هر دو تغییر جنسیت دهند، چنان‌چه این تغییر در یک زمان نباشد، حکم آن همان است که گذشت، ولی در صورتی که هر دو با هم تغییر جنسیت دهند می‌توانند دوباره با هم ازدواج کنند یا زن به ازدواج دیگری درآید.

همان‌طور که تمامی راه‌های گفته شده برای انجام باروری جایز است، پیش‌گیری از حاملگی و استفاده از وسایل جلوگیری از بارداری نیز جایز است؛ به شرط آن که به نقص عضو طبیعی زن یا مرد و نازایی زن منجر نشود. بر این اساس، زن برای جلوگیری از بارداری، با رضایت شوهر می‌تواند از مواد و وسایلی؛ مانند: قرص، آی.یو.دی(۱)، کلاهک دیافراگم، کرِم، ژله و آمپول ـ که مانع از برخورد و انعقاد نطفه است ـ استفاده کنند و مردان با رضایت همسر می‌تواند از کاندوم (پوشش پلاستیک) و روش عزل بهره گیرد. البته در تمامی موارد یاد شده، پیشگیری در صورتی که با رضایت دو طرف انجام گیرد جایز است و این موارد در حکم از بین بردن نطفهٔ جایگزین در رحم که منشأ پیدایش انسان است یا سقط جنین نیست، بلکه حکم عزل را دارد، ولی پس از انعقاد نطفه، نابودسازی آن به هر روشی که باشد؛ مانند: کورتاژ، در حکم قتل نفس است که باید در صورت ضرورت، مجوز آن توسط کمیسیون پزشکی (نه یک پزشک خاص) صادر شود و در هر یک از موارد، رضایت شوهر لازم است؛ اما چنان‌چه جلب رضایت شوهر ممکن نباشد و اقدام نکردن به این کار زیان جدی و حرج یا مخاطرهٔ جانی برای زن در بر داشته باشد، گرفتن رضایت شوهر از عهدهٔ زن ساقط می‌شود. دقت شود سقط جنین به

۱ – Intra Uterine COntraceptive Device.

(۴۸۲)

صورت مطلق حرام است، بلکه در صورت شک؛ یعنی با احتمال بسته شدن نطفه یا بسته شدن حیض نیز نمی‌توان با خوردن دارو یا مانند آن به این کار دست زد، مگر در صورتی که ماندن جنین در رحم برای مادر مشقت و سختی تحمل‌ناپذیری دارد و کمیسیون پزشکی (نه یک پزشک خاص) چنین امری را تأیید کند، اسقاط جنین پیش از دمیده شدن روح (پیش از چهار ماهگی) جایز است و پس از دمیده شدن روح نیز اگر خطر جانی برای مادر داشته باشد، جایز است. البته، باید توجّه داشت که سقط عمدی و مستقیم جنین، همیشه باید به عنوان آخرین راه حل مورد نظر قرار گیرد و تا ممکن است مرگ و سقط جنین به وسیلهٔ خوردن دارو و همراه درمان او صورت گیرد.

در صورتی که اطمینان به گفتهٔ پزشک نسبت به معلولیت جنین باشد؛ خواه پیش از چهارماهگی باشد یا پس از آن، خارج‌سازی آن برای پیش‌گیری از نقص در خلقت جایز است و قتل نفس نمی‌باشد. بر این اساس، اگر پدر و مادر از گفتهٔ پزشک نسبت به آینده و سرنوشت فرزند که معلولیت و نقص دارد نگران شوند و نگرانی به اندازه‌ای باشد که باعث فشار روحی غیر قابل تحمل باشد یا از گفتهٔ پزشک به معلولیت او اطمینان یابند؛ هرچند نگرانی شدیدی نداشته باشند، سقط جنین حتی پس از چهار ماهگی برای پیش‌گیری از معلولیت همیشگی اگر درمان وی ممکن نباشد جایز است و قتل نفس شمرده نمی‌شود، ولی لازم است برای پیش‌گیری از فرزندان معلول، هرچه زودتر و در زمانی پیش از چهارماهگی ـ در صورت امکان ـ اقدام شود، ولی اگر طفل معلول به دنیا آید، هرگونه کوتاهی در درمان وی گناه است؛ هرچند تأخیر در مرگ،

(۴۸۳)

باعث رنج طفل یا تحمیل هزینه بر پدر و مادر یا دولت گردد.

گفتیم سقط جنین به صور مطلق حرام است جز استثنایی که برای آن ذکر شد. از نمونه‌های حرام سقط جنین موردی است که پزشک در شرایط آزمایش‌گاهی، اسپرم را ـ از هر طریقی به دست آمده باشد؛ از طریق منی مرد یا صنعت نباتی ـ با تخمک (اوول) ـ خواه از زن به دست آمده باشد یا از طریق نباتی ـ در لولهٔ آزمایش قرار دهد و آن را رشد دهد. در این صورت، نمی‌توان نطفهٔ رشد یافته را دور انداخت و این کار در حکم سقط جنین است و باید تا هنگامی که طفل، کامل و صاحب روح می‌شود از وی محافظت نمود. نطفهٔ منعقد شدهٔ انسان از هر طریقی پدید آید، منشأ انسان است و اتلاف و دور انداختن آن جایز نیست و مراقبت و حفظ نمودن آن تا رشد کامل واجب است و در صورت اتلاف، سقط جنین بر آن صدق می‌کند و دیهٔ آن واجب می‌شود و دیهٔ آن بر عهدهٔ کسی است که در اتلاف آن مباشرت داشته است؛ هرچند غیر مباشر نیز در صورت دخالت داشتن گناه‌کار است.

هم‌چنین عقیم‌سازی دایمی همانند بستن لوله‌های رحم که سبب نازایی دایمی می‌شود؛ هرچند زیان جانی در بر نداشته باشد و بستن لوله‌های مرد در صورتی که نقص عضو و ناتوانی برای باردار کردن را به دنبال داشته باشد، اگرچه زمینهٔ مساعد برای به دنیا آوردن فرزندانی که نقص دارند در آنان باشد؛ به‌ویژه در مواردی که زایمان‌های پیشین نیز این موضوع را ثابت کرده است، جایز نیست و باید از راه‌های مجاز پیش‌گیری که بسیار است بهره برد و با آن که پیش‌گیری از افراد ناقص امر لازمی است، ملازمه‌ای با قطع همیشگی حاملگی و عقیم‌سازی دایمی ندارد.

(۴۸۴)

البته در صورتی که حفظ جان زن یا مرد وابسته به درمانی منحصر باشد که به عقیم‌سازی وی منجر می‌شود، اشکال ندارد.


 

پیش‌بینی بحران‌ها

کسی که مسیر طبیعی زندگی خود را یافته و در حال زندگی می‌کند و نقد زندگی را می‌یابد و نیز زندگی خود و تمامی افراد را ربط محض به حق تعالی و فاقد هر گونه استقلالی می‌بیند، ترس از او برداشته می‌شود و شرایط عادی و بحرانی زندگی برای او یکسان است و از لحاظ روانی توان مقابله با پیشامدهای سخت و طاقت‌فرسا را دارد و از هیچ یک ترس و هراسی به دل راه نمی‌دهد؛ چنان‌که شاعر گوید:

موحد چه در پای ریزی زرش

چه شمشیر هندی نهی بر سرش

امید و هراسش نباشد ز کس

بر این است بنیاد توحید و بس

این که خصوصیت زندگی سالم، داشتن احساس امنیت و نداشتن ترس است و زندگی بدون ترس و واهمه سالم است اقتضای سلامت قوهٔ غضبی است که خمودی ندارد و نیز در جانب افراط به شره نیز گرفتار نیاید. برای پرهیز از شره باید در شرایط عادی و طبیعی برای پیشامد شرایط غیر عادی و بحرانی برخی امکانات مادی را تهیه و نیز توانایی‌های روانی و باطنی را آماده داشت تا غرایز و گرایش‌های طبیعی وی در مواجهه با حوادث غیر عادی؛ مانند: انواع مصیبت‌ها و از دست دادن عزیران، زلزله، سیل، طوفان و مانند آن‌ها حالت غیر قابل کنترل و آتشفشانی به خود نگیرد. از دوران‌های بحرانی زندگی دوران از

(۴۸۵)

کارافتادگی، بازنشستگی و پیری است که برخی در شرایط مخاطرات مالی و بیچارگی قرار می‌گیرند و بیش از هر زمان دیگری نیاز به دست‌گیری مالی می‌یابند. یا در دوران جوانی باید پیش‌بین لازم برای ازدواج و انتخاب همسر را داشت؛ زیرا جوان در معرض حوادث غیرعادی قرار می‌گیرد. پیش‌بینی لازم در این گونه موقعیت‌ها سبب می‌شود فرد توان داشته باشد سلامت زندگی را مدیریت کند و وظایف مرتبط با زندیگ سالم را به‌گونه‌ای شایسته انجام دهد و تعادل نیروهای ظاهری و باطنی خود را حفظ نماید و در نتیجه از راه سلامت و بندگی حق بیرون نرود و از ادای وظیفه بازنماند و از حریم قرب الهی محروم نگردد. مهم این است که در بحران‌های زندگی هر کسی مسیر طبیعی و ربط محض زندگی خود به حق تعالی را ببیند و از آن غفلت نکند و دچار غیربینی نشود و دست یاری‌خواهی به غیر حق دراز نکند.

از مسایلی که طبیعت زندگی سالم آن را می‌طلبد دعا کردن در دورهٔ عادی و زمان عنایت و فیض و در بستر امنیت و خوشی است تا در زمان بلا و ابتلا نیز روند طبیعی خود را در پیوند با معنویت داشت و سنخیت طبیعی معنوی خود را در در هر دو زمان حفظ کرد. برای در امان بودن از انحرافات و لغزش‌های احتمالی و درماندگی و واماندگی در روزهای بحرانی، باید در روزهای عادی دست به دعا و مناجات برداشت تا در گرداب بلا و گرفتاری، توجهات غیری پیدا نکند و به چنگال و دام شرک و دوبینی اسیر نگردد و قدرت مدیریت مسیر طبیعی و سالم زندگی را از دست ندهد.

خاصیت نفس این است که اگر در فراز و نشیب حوادث نباشد و در

(۴۸۶)

وضعیتی عادی سیر کند رکود می‌یابد و رذایل و مشکلات آن ته‌نشین می‌شود و به باطن می‌رود و هویدا نیست و بسیار می‌شود که مورد غفلت قرار می‌گیرد همانند آب راکد که بعد از مدتی لجن‌های آن ته‌نشین می‌شود و بسیار گوار و صاف به نظر می‌آید، ولی تکانه‌ای کافی است تا آن را فاضلاب سازد.

برخی بحران‌ها و تکانه‌ها نفس آدمی و روان او را تحت تأثیر قرار می‌دهد. نفس در حالت عادی لایه‌های ته‌نشین شده‌ای از انواع رذایل را در خود دارد و به اصطلاح دارای زیرآب است و تکانه‌ها و بحران‌ها سبب می‌شود نفس دچار فعالیت شدید گردد و لایه‌های ته‌نشین شده و نشست کرده با تحریک عوامل فشار به حرکت آید و به ظاهر منتقل شود و حالتی آتش‌فشانی به خود گیرد که گدازه‌های درون را با فشار بسیار به بالا حرکت می‌دهد. در این رابطه، مولوی حکایت زیبایی دارد. او گوید شخصی پی کاسبی بود که به منطقه‌ای سردسیر، یخبدان رسید. در مسیر خود اژدهایی دید مرده و مانند چوب خشکی افتاده. او را گرفت و ریسمان به گردنش آویخ و به شهر آورد تا با معرکه‌داری درآمدزایی کند. بیایید و اژدها را ببینید و دست در دهانش بگذارید و دمش را بگیرید. آفتاب رفته رفته بالا آمد و اژدها را گرم می‌کرد. ناگاه با یک تکان، اژدها به خروش آمد و به جان وی و تماشاگران افتاد. نفس انسانی در مواقع عادی، خیلی مطمئن و به ظاهر آراسته است، ولی در موارد اضطرار و بحرانی، نفس مانند همین اژدها سر از لاک بیرون می‌آورد و آن می‌کند که نباید و سلامت زندگی خود و دیگران را آسیب می‌رساند. اگر فردی نفس خود را برای کاری تربیت نکرده است نباید در پیشامدهای زندگی به صورت ناگهانی خود را

(۴۸۷)

در موقعیت‌های سیاسی، اجتماعی و اخلاقی جامعه داخل کند، زیرااین موقعیت‌ها برای او حکم شرایط بحرانی و غیرعادی را دارد و نمی‌تواند نفس و نیز فکر و عمل خود را در کنترل داشته باشد و رفتارهای غیر عادی از او سر می‌زند. در این مسأله، کافر و مؤمن تفاوتی ندارد و هر کدام به حسب خود، شرایط عادی و اضطراری دارند.

انسان باید در ابتدا و پیش از ورود به عرصه‌های مختلف اجتماعی و سیاسی و معنوی خود را محاسبه کند و حالات، روحیات، متعلق عادات و اضطرار خود را در این مواضع و موقعیت‌ها بسنجد و مورد شناسایی قرار دهد و در جهت رفع مشکلات خود بکوشد.

یکی از راه‌های شناختِ استعداد و حافظه این است که ببیند تا چه مقدار گذشتهٔ خود رابه یاد می‌آورد. یکی هشت سالگی را به یاد دارد، یکی شش سالگی را؛ یکی چهار سالگی را و حتی دیگری سه سالگی را. انسان باید استعداد، تقوا، منش اجتماعی و خانوادگی را پیش از بلوغ و در هنگام ورود به دوران جوانی و آغاز زندگی مستقل بررسی کند؛ در خوشی و سختی، معصیت و غیر معصیت، در برخورد با خانواده و با دیگران، در بیماری، در عافیت، در فقر، در نعمت، در موقعیت درسی و غیر درسی، در ریاست و غیر آن، در سیری و گرسنگی و در بی‌خوابی و پرخوابی، قدرت خود را ارزیابی و سبک و سنگین کند و آن‌گاه با یاری و کمک خواستن از خداوند، نقاط ضعف خود را برطرف کند، نواقص و کمبودهای خود را تکمیل و جبران و خوبی‌ها را تقویت و دنباله‌گیری کند.

البته جامعهٔ اسلامی باید نهایت تلاش خود را داشته باشد تا در تمامی مراحل از فقر، سستی، زبونی و ناتوانی دور باشد و روح بزرگی و

(۴۸۸)

بزگواری و آقایی و کرامت را در کالبد خود داشته باشد تا بتواند از عوارض هر نوع شرایط بحرانی به‌ویژه فشارهای اقتصادی، مصون یابد.

در پایان این بحث، نیز باید نگاهی به افراد بحران‌زده و از پا افتاده داشت و به اقتضای نظم نظام احسن گفت: از پا فتاده را خرده مگیر که سزاوار جوان‌مردی نیست و در روزگار؛ اگر افتادی، اسف مخور که موهبتی در پی دارد؛ اگر دریابی.

مطالب مرتبط