چشمه چشمه زندگی
چشمهٔ « ۱۰۹ » رعایت مراتب تحصیل معرفت
تحصیل و آموزش دارای مرتبه است و نمیتوان مرتبهای را طفره رفت یا نظم آن را بر هم ریخت و از بالا به پایین آمد. کسب معرفت نیز چنین است و کسی که دنیایی که بر آن گام مینهد و زیر پای خویش را نمیشناسد نمیتواند به شناخت دیگر عوالم راه یابد. ناسوتشناسی حضرات معصومین علیهمالسلام که تنها بخشی از آن در توحید مفضل آمده است، هر دانشمند تجربی را به حیرت و بهت وا میدارد.
چشمهٔ « ۱۱۰ » عالم ذر
عالم ذر از عوالم مادی و ناسوتی شناخته نمیشود، بلکه بر آن پیشی دارد و برزخ منفصل نزولی است. مثال یا برزخ بر دو قسم متصل و منفصل است. مثال متصل ذهن ماست و مثال منفصل بر دو قسم نزولی و صعودی تقسیم میشود. عالم برزخ که برای بعد از مرگ و ناسوت است عالم مثال صعودی است و برزخ نزولی آن همان عالم ذر است. پدیدههای هستی در برزخ نزولی: «قَالُوا بَلَی»(۱) گفتهاند و در برزخ صعودی نیز سلام و درود گفته میشود: «إِلاَّ قِیلاً سَلاَما سَلاَما»(۲). البته این لسان حال است و نه تخاطب. ارواح در آنجا با مسانخت است که گرد
- اعراف / ۱۷۲٫
- واقعه / ۲۶٫
(۸۸)
هم میآیند. پدیدههای هستی پیچیده به عوالم پیشین و پسین هستند اما مرکز ثقل تمامی عوالم، «ناسوت» است که مقام جمعی تمامی عوالم است. پدیدههای هستی و انسان در عوالم دیگر قدرت و ارادهای که در این دنیا دارد را از دست میدهد و مقهور عمل و کردهٔ خود در ناسوت میگردد و توان آزادی و اختیار تنها در دنیاست و حرکت در آن سریع انجام میشود. توصیه به اغتنام فرصت برای عالم ناسوت است. نطفهای که منعقد میشود شأنی از شؤون روح زن و مرد است، از این رو اشکالی ندارد که کسی بتواند بدون استفاده از نطفه، آدم بیافریند. روزی خواهد رسید که بشر با دست خود انسان هایی با توانمندیهای بالا ایجاد میکند که همانها دشمن وی میشوند.
چشمهٔ « ۱۱۱ » ارزش دنیا
ارزش ناسوت بر تمامی عوالم دیگر برتری دارد؛ چرا که آدمی در این جا میکارد و در تمامی عوالم دیگر تنها حق برداشت دارد. هیچ کس بدون ناسوت به آخرت نمیرسد و هر نمرهای که انسان در این دبستان میگیرد برای تمامی عوالم او با مدارج بالایی که دارد درج میشود. این گونه است که میگوییم: دنیا دولت ناسوت است و هر کس میخواهد ببیند در دیگر عوالم چه هست و چه حالی دارد، در دنیا به خود بنگرد. دنیا لحاظ عِلّی برای دیگر عوالم دارد و آن عوالم تنها جای مصرف و استفاده است.
افزون بر این، انسان که مقام جمعی دارد و میتواند مراتبی از اوج
(۸۹)
عصمت تا حضیض عصیان را داشته باشد به سبب حضور و وصول به ناسوت است که چنین مرتبت بالایی را دارا میگردد. برخی از آفریدههای الهی هستند که چون ارزش ناسوت و دنیا را میدانند، آرزوی زیارت آن را دارند ولی با آن که ما در آن به سر میبریم، چون قدر آن را نمیدانیم، شبها را تا صبح میخوابیم و متوجه هم نیستیم که چه چیزهایی را از دست میدهیم!
ناسوت سرشکن از همهٔ عوالم است و ارزش ناسوت از این جهت بر عوالم دیگر پیشی دارد. دنیا اسم اعظم الهی و ناسوت مستوره و فشردهای از تمامی عوالم است. باز خاطرنشان میشود کارنامهٔ ناسوت در هیچ عالمی از او جدایی ندارد و کسی که در ناسوت نمرهٔ پایین یا بالایی بگیرد، در همهٔ عوالم، ارزش وی با همان نمره برای او ثبت میشود.
خداوند متعال هرچند ازل و ابد تمامی پدیدهها را میداند ولی برای این که کسی در قیامت طلبکار نباشد و ادعای توان امام یا پیامبر شدن را نداشته باشد، آنان را در دنیا مورد آزمون قرار میدهد تا در آن روز سند داشته باشد و هر کسی را قاضی پروندهٔ خویش سازد.
ارزش دنیا از این نظر که محلی برای فعلی نمودن استعدادهای انسان است نیز حایز اهمیت است. آدمی نیرو و توان بسیاری دارد که به خاطر تزاحم ناسوت و نفس خودخواه انسانی کمتر شکوفا میشود. بیشتر انسانها به صورت دستنخورده، بکر و آک از دنیا میروند و چنین چیزی برای فرد بسیار دردناک است؛ چرا که استعدادهای نهفته، خام و شکوفا نشده برزخی طولانی برای فرد رقم میزند و دشواریهایی را برای او ایجاد مینماید و آنان باید در برزخ با تمامی محدودیتهای افزونی که نسبت به دنیا دارد آن را به فعلیت برسانند و این کار به زمانی طولانی و
(۹۰)
دراز که گاه به صدها سال میانجامد نیاز دارد در حالی که شکوفایی استعدادها با تلاش فرد در دنیا به مدت کوتاهی شکل میپذیرد. برای نمونه، انسانهای هستند که وقتی میمیرند چنان وجود ضعیف و حشره مانندی دارند که باید در همین دنیا بمانند و خوراک سوسکها و کرمها شوند و این گور و آن گور گردند و بارها با فضولات حیوانها بیرون آیند تا تازه خود را پیدا کنند و آنگاه به وحشت میافتند و پس از صدها سال است که نماز وحشت برای آنان موضوع پیدا میکند و تازه نوبت به درس خداشناسی آنان میرسد. اگر انسانی در دنیا خداشناس نشود و رابطهٔ خویش را با خدا درست نکند، وقتی وارد برزخ میشود تا صدها سال نخست باید افکار خویش را آتش زند، عبادتهای خویش را از خود دور کند، چرکها و رسوبات خویش را بریزد، آن گاه به خداشناسی بپردازد. از این رو بهترین دعا این است که آدمی از خدا بخواهد «خدایا پاکم کن، سپس خاکم کن» تا مجبور نشود در برزخ عقاید و اعمال خویش را پاک کند.
برزخ چنان هولناک و حسرتآمیز است که جز اولیای الهی کسی از کردهٔ خود راضی و خشنود نیست. کافران باید در آنجا الفبای هستیشناسی بیاموزند و مؤمنان از این که کردههایی ناقص و همراه با کاستی دارند در حسرت میباشند. در این میان تنها اولیای خدا هستند که بار خویش را بستهاند؛ چرا که توحید در شراشر وجود آنها بوده و هر حرکت آنان تنها بر مدار توحید و یکتاشناسی بوده است. آنان همانند کسانی هستند که میخواهند به یکی از کشورهای بیگانه سفر کنند و بدین منظور تمام داراییهای خویش را میفروشند و آن را به دلار تبدیل میکنند تا در آنجا توشهای مناسبتر برگیرند و چیزی را که حسرت آن را
(۹۱)
بخورند بر جای نمیگذارند. اولیای الهی سعی میکنند چنان زندگی کنند که هنگام رفتن از این دنیا حتی یک خشخاش هم باقی نگذارند و همه چیز را با خود به آن سوی عالم ماده ببرند. آنان خود و تمامی افعال خویش را به خداوند میدهند.
در برزخ برای آنان که بار خود نبستهاند یا آن را به منزل نرساندهاند آنقدر کار است که نمیتوان به شماره آورد. در آن جا هر علمی را باید از استاد ویژهٔ آن دریافت و انبیا و اولیای الهی علیهمالسلام که اساتید آن عالم هستند، معرکهای برپا دارند.
کسی که به برزخ گام مینهد، چنان او را تحت تربیت میگیرند و برای او کارهای فراوانی تنظیم مینمایند که دیگر مجال آن را ندارد که آشنایی بیابد و با او رفاقت کند و اگر کسی را هم بیابد یا مشغول تعلیم است یا مشغول آموزش و او نیز گرفتاریهای خود را دارد. انسان تا در دنیاست میتواند آزاد باشد و هر گاه بخواهد میتواند کاستیها، گناهان و نواقص خود را جبران نماید ولی چنین فرصتهایی در برزخ وجود ندارد و تنها در گروی کاشتههای خود در دنیاست و بر اساس آن قدرت عملیات و کارکرد دارد.
البته یکی از راههای شکوفایی استعدادها داشتن دشمن یا رقیب و مشکلات فراوان و نیز فقر مالی است؛ چنانکه خداوند برای شکوفا ساختن استعدادهای فرستادگان خویش، برای آنان دشمنانی از شیاطین و اجنه قرار میداد: «وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نَبِی عَدُوّا شَیاطِینَ الاْءِنْسِ وَالْجِنِّ»(۱).
- انعام / ۱۱۲٫
(۹۲)
چشمهٔ « ۱۱۲ » ارزش کار در دنیا
یک ذکر دنیایی، برتر از هزار نماز اهدایی در برزخی است، همانطور که بخشیدن یک دانه خرما در زمان حیات از ناحیهٔ خود، برتر از بخشیدن خروارها خرما پس از مرگ است.
چشمهٔ « ۱۱۳ » کشش ناسوت
هیچ گاه برای بنای بنایی مرتفع، تنها از سیمان خالی بدون ماسه و مصالح دیگر استفاده نمیکنند که حاصل آن ایجاد ویرانهای ترک خورده و از هم پاشیده نباشد. طلا را نیز با عیار صد درصد به بازار نمیدهند و آن را با آلیاژهای دیگری مخلوط میکنند تا حالت بگیرد. حکایت وجود اولیای خدا در ناسوت نیز این چنین است و ناسوت هیچ گاه کثرت آنان را تحمل نمیکند. هر قرنی شاید یکی از آنان را به خود ببیند و نمیشود شمار آنان در عصری بسیار زیاد گردد مگر در زمان ظهور. خداوند متعال میتوانست به تعداد ریگهای بیابان پیامبر و ولی بیافریند ولی چون ناسوت کشش این همه معنویت را ندارد خداوند همه گونه مخلوقی در آن پدید آورده است تا آن کثرت بسیار، توان این کیفیت بالای کمیاب در شماره را داشته باشد.
(۹۳)
چشمهٔ « ۱۱۴ » نفی طبیعت
دقت فلسفی میگوید پدیدههای هستی چیزی به نام طبیعت ندارد و چنین نیست که برای نمونه، طبیعت ماست سردی باشد، بلکه این چینش در مراتب و هماهنگی با چرخ و چین دیگر پدیدههاست که چنین اثری را برای ماست قرار داده و در صورتی که همین شرایط برای عسل که گفته میشود طبیعتی گرم دارد فراهم گردد، این غذای شفابخش نیز سرد خواهد شد و چنین نیست که به طبیعت و به میل خود گرم باشد.
درست است که گفته شود حرکتهای اشیا تمامی بر اساس «تجاذب» است و نه میل و طبیعت نهفته در اشیا. اگر به اصل «تجاذب» دقت شود میتوان هر چیزی را مورد استفاده قرار داد و با کنترل جاذبهها میتوان موادی را با موادی ترکیب نمود و نوآوریها و اختراعات بسیاری داشت. بر این اساس، این گزاره که در فلسفه گفته میشود: «الذاتی لا یدلل»؛ چیزی که ذاتی باشد نه عرضی، دلیل نمیخواهد، مثالی از پدیدههای هستی نمیتواند داشته باشد. برای این گزاره چنین مثال میآورند که نمک شور است و نمیتوان برای شوری آن دلیل آورد. مثالهایی که در این رابطه آورده میشود دارای مسامحه است؛ چرا که شوری نمک برآمده از چیدمان خاص ذرات و عناصر تشکیل دهندهٔ آن با تجاذبی است که دارد و همین امر دلیل شوری آن است. تمامی پدیدههای هستی چیدمان و تجاذب ویژهای دارد که به هریک خصوصیات و صفاتی را داده است.
خداوند متعال تنوع عالم را با توجه به هندسهٔ گوناگون آن قرار داده است و نه بر اساس طبیعتی که وجود ندارد. حتی مزهٔ اشیا با توجه به
(۹۴)
شکل هندسی و چینش اتمی آن با هم تفاوت میکند و دختر یا پسر شدن نطفه نیز به سبب افزودن یا کاستن چیزی نیست، بلکه به چینش و تجاذب آن باز میگردد همانند چینش گوناگون یک پازل یا شطرنج که حالتهای گوناگونی را شکل میدهد یا همانند جابهجایی حروف الفبا که واژگان گوناگونی را منتج میشود.
بر اساس این نکته و قانون تجاذب است که هر چیزی میتواند به لحظهای جابهجا شود و تغییر شکل دهد به طوری که پسر پیامبری عمل غیر صالح و جهنمی شود و به لحظهای محمد پسر فردی همانند ابوبکر آن قدر عزیز گردد که همانند فرزند حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام شمرده شود و از بزرگان بهشتی گردد. انسان نیز لحظه به لحظه در حال تغییر و تبدل است و همواره میشود خوب یا بد گردد و در این میان، تنها بندگی است که عاقبت به خیری میآورد و اگر پسر پیامبر مرسلی نیز از بندگی بازگردد، خداوند با او مواجه میگردد.
گفتیم تأثیر اشیا بر اساس تجاذبی که دارد چنان زیاد است که اگر انسان زیر پای خویش گنج داشته باشد ولی از آن ناآگاه باشد، اندیشهٔ وی در آن لحظه باز و گسترده میگردد و اگر زیر پای او لجن باشد و از آن بیخبر، فکر وی پریشان خواهد گردید.
نتیجهای که از اصل تجاذب میتوان گرفت این است که در پدیدههای هستی هیچ تباینی نیست، بلکه برای آن مادهای اصلی است که از کم و زیاد شدن و نشستن آنها در کنار هم صورتهای گوناگونی شکل گرفته است. بر این اساس، تمامی پدیدههای مادی همجنس است و شرایط گوناگون و کم و زیاد شدن آنها و نحوهٔ نشستن ذرات با تجاذبی که دارد موجب میشود یکی انسان، یکی حیوان و یکی درخت و دیگری خاک
(۹۵)
شود. البته این پدیدهها هر کدام در جزو جزو وجود خویش مراتب دارد و باز هم کم و زیاد شدن ماده است که آنها را با هم متفاوت میسازد و از یکی استخوان میسازد و از دیگری خون درون رگ و از آن یکی آب میان چشم بر میآورد.
چشمهٔ « ۱۱۵ » حرکت وجودی و حرکت جوهری
مرحوم صدرا با طرح نظریهٔ حرکت جوهری و برهانی نمودن آن، تحولی بنیادین در فلسفهٔ خود ایجاد نمود. البته این حرکت، منحصر در پدیدههای ناسوتی و مرتبط با ماده است. ما در فلسفهٔ نوین خود، حرکت وجودی را به جای آن طرح نموده که حرکت را نه در جوهر که در وجود میداند. این حرکت به ماده و مادیات منحصر نیست و مجردات را نیز در بر میگیرد تا جایی که میگوییم خداوند متعال هم دارای حرکت وجودی است.
البته حرکت به معنای خروج شیء از قوه به فعل نیست، بلکه حرکت تبدیل شدن از شأنی به شأن دیگر و از مرتبهای به مرتبهٔ دیگر است. با این وصف، خداوند متعال هم چنین وصفی دارد: «کلَّ یوْمٍ هُوَ فِی شَأْنٍ»(۱). او در هر روز جلوهای تازه و نو دارد و نه در هر لحظه یک جلوه، بلکه در هر لحظهای که به بینهایت لحظه تقسیم میشود شؤون دارد. پدیدههای هستی نیز همواره در جلوهگریهای گوناگونی و حرکت از شأنی به شأن دیگر میباشند و هیچ گونه ایستایی در آنان نیست. چیزی که
- رحمان / ۲۹٫
(۹۶)
برای بسیاری به چشم نمیآید و آنان که امروز اشیا را آن گونه که هست نمیبینند و «اللهمّ أرنی الاشیاء کما هی» ندارند، در روز آشکارسازی پنهانیها آن را خواهند یافت: «یوْمَ تُبْلَی السَّرَائِرُ»(۱).
ملاصدرا در تبیین حرکت جوهری گاه آیاتی را به عنوان شاهد میآورد که تنها بر حرکتهای طولی و عرضی دلالت دارد و نه حرکت جوهری. یکی از این آیات، کریمهٔ: «وَتَرَی الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَهِی تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ»(۲) است. به کوهها مینگری و گمان میکنی که آنها جامد است در حالی که مانند ابرها در حال حرکت است. این حرکت از جابهجایی دایمی کوهها میگوید. حرکت ابرها برای انسان که بر روی کره زمین است آشکار است اما حرکت کوهها را متوجه نمیشود چرا که خود نیز حرکتی به سرعت حرکت کوهها دارد و دو شیء متحرک وقتی حرکتی موازی با سرعتی یکسان دارند، هر دو برایهم ثابت مینماید. حرکت کرهٔ زمین که در هر شبانهروز دو و نیم میلیون کیلومتر مسافت را میپیماید و سرعتی معادل سی و پنج کیلومتر در ثانیه دارد برای ما محسوس نیست و تمامی پدیدههای زمینی به توسط جو که همانند حبابی دور زمین را فرا گرفته، از آسیبهای این سرعت سرسامآور ایمنی یافتهاند و آیهٔ شریفه نیز بر چنین حرکتی دلالت دارد.
از حرکت است که زمان زاییده میشود و تعین پیدا مینماید؛ به این معنا که عالم ظهور یافت و از ظهور و تعین آن حرکت تعین پیدا نمود و از تعین حرکت، زمان آشکار گردید. از همین روست که زمان نمودی ضعیف و ظریف دارد و نمیتوان آن را به چنگ گرفت و آن را همانند حرکت پدیدار نمود.
- طارق / ۹٫
- نمل / ۸۸٫
(۹۷)
چشمهٔ « ۱۱۶ » پیدایش و گسترش پدیدهها
قرآن کریم میفرماید آسمانها در حال گسترش است: «وَالسَّمَاءَ بَنَینَاهَا بِأَیدٍ وَإِنَّا لَمُوسِعُونَ»(۱). بر این اساس باید گفت شروع عالم تک سلولی بوده است و ابتدای آفرینش کثرت و انواع وجود نداشته است. نخست آفریده امری است که به صورت عادی بسیط مینماید و همان، عناصر تشکیل دهندهٔ آب بوده است: «وَاللَّهُ خَلَقَ کلَّ دَابَّةٍ مِنْ مَاءٍ»(۲) و میلیونها سال طول کشیده تا زمین از آن به وجود آمده است چنانکه قرآن کریم آفرینش آن را برای شش دوره میداند. شش دورهای که میلیاردها سال طول کشیده است تا عالم در این مراحل شکل گیرد و تکامل یابد و مراد از «یوم» برهه و دورهای از زمان میباشد: «الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیامٍ». البته عالم ناسوت مانند دیگر عوالم هنوز نیز در حال توسعه و گسترش است.
بر این اساس، اصل تکامل را باید پذیرفت و امری انکارناپذیر است و حتی انسان نیز از این قاعده استثناپذیر نیست اما نه آن گونه که میگویند نسل وی از میمون بوده است، بلکه انسان از آب، خاک، گِل چسبیده، گِل خشک، علقه، مضغه، لجن، سلاله، ماء مهین و دیگر مراتب که در سیر صعودی خود داشته است میباشد. تبدل انواع نیز محال نیست هرچند آنچه داروین در این زمینه میگوید در مقام خود نقد شده و اشکالات آن تبیین شده است(۳).
- ذاریات / ۴۷٫
- نور / ۴۵٫
- ر. ک : کتاب «آفرینش انسان و ماتریالیسم» اثر نگارنده.
(۹۸)
چشمهٔ « ۱۱۷ » همسانی پدیدهها
خداوند با فریاد بلند فرموده است: «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ»(۱). باور این معنا که پدیدهای با پدیدهٔ دیگر تفاوتی ندارد سخت است ولی از نظر حضرت حق تعالی هیچ تفاوتی میان هیچ پدیدهای نیست. البته این معنا با لحاظ نمود هر پدیده در تمامی عوالم است که به دست میآید اما نظام ناسوتی اقتضای داشتن مرتبه و برتری و فرودستی پدیدهها را دارد تا ناسوت ناسوت باشد. بر این اساس، چون تفاوتی میان پدیدهها نیست، همه باید در برابر حق تعالی که ذات و استقلال دارد تواضع داشته باشند و تنها برای او پیشانی بر خاک بسایند و کسی در برابر پدیدهای همسان خود کرنش نمیآورد.