حرمت شوهر و رفق با بندگان خداوند

حرمت شوهر و رفق با بندگان خداوند

«سبحان‌الله» ذکر رفق است. برای این‌که بتوان از غیب عالم انرژی و توان گرفت تا به مدد آن با دیگران رفق یافت، ذکر سبحان‌الله بسیار مناسب است. این ذکر روحیهٔ انسان را پاک‌محور و پاک‌بین و خوب‌بین می‌سازد و باعث می‌شود همه را دوست داشته باشد و از سوءظن و دشمن‌نگری و مخالف‌پنداشتن دیگران دور نمايد….

 یکی از خواهران طلبه در جایی سخنرانی داشت. پیش از آن، به من زنگ زد و برای شیوهٔ زندگی و سخنرانی‌هایی که دارد مشاوره می‌خواست. او سی و سه سال داشت. صدای وی از تلفن بسیار ضعیف داشت. به او گفتم: دلم می‌خواهد گوشی را  به مادرم بدهم تا ببینید او که الآن پیرزنی هشتاد و پنج ساله است، چگونه قبراق‌تر از شما که خانمی سی و سه ساله هستید صحبت می‌کند. مادر من در نه سالگی عروس شده بود. قد او از همهٔ زن‌های همسایه بلندتر بود و من که از مدرسه ابتدایی می‌آمدم، در روضه‌های زنانه او را از قد بلند او پیدا می‌کردم. مادرم آن موقع‌ها چه‌قدر قشنگ و چه‌قدر بانشاط بود. امامان ما با نشاط، صفا و نورِ ایمان زندگی می‌کرده‌اند و هر روحیهٔ خسته‌ای را شارژ می‌کرده‌اند. شما خود مبتلا به روحیه خسته و خمود می‌باشید و برای هر جمعی که با این لحن صحبت کنید، آن‌ها را هم دچار مشکل می‌سازید. شما که خانم هستید و برای زنان سخنرانی دارید، باید آنان را به زندگی پرنشاط و شاد ترغیب کنید. درصد بالایی از فسادهای جامعه برای آن است که زن‌ها نمی‌توانند شوهر خود را با شادی و مستی خویش کنترل کنند و هم مردها و هم زن‌ها به انحراف می‌گرایند. کسی که به سبب این‌که فراوان کار می‌کند و تراکم کاری بیرون از خانه دارد، نشاط لازم را ندارد، لازم است از کارهای خود بکاهد و به استحمام، عطر، لباس‌های متنوع و شاد، گردش و ورزش و با باشگاه آیروبیک یا بدن‌سازی و حتی مانند بوکس که در آن زد و خورد وجود دارد، برای خود حالت نشاط و مستی ایجاد کند. کسی که نشاط پایه را دارد، می‌تواند در هر کاری و در سخنرانی و منبر نیز موفق بشود. تا بدن آماده نباشد، نفس و روح نیز بر نمی‌شود و پر نمی‌کشد. متأسفانه، رسانه‌های ما مثل تلویزیون نیز در این زمینه حتی الگوهای زنان را بد معرفی می‌کند. برای نمونه، هنرپیشه‌ای که نقش حضرت مریم را بازی می‌کرد، از حیث اندام هیچ تناسبی با حضرت مریم نداشت. بازیگر متناسب با شخصیت حضرت مریم باید بانویی بلندقامت، استوار، محکم و قوی انتخاب می‌شد. حضرت عیسی علیه‌السلام باید قامتی داشته باشد که بتواند پشت سر آقا امام‌زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) بایستد و نیز بتواند عالم و آدم را به حرکت بیندازد. چنین پیامبری را چنان مادری سزاست. ویژگی‌های جسمی که برای این نقش در مجموعه مریم مقدس تعریف شده بود، برآمده از فرهنگ غلط و چیره بر جامعه است. نباید بر اساس همان فرهنگ غلط و چیره در مورد زن که بر فیلم‌ها و تریبون‌ها حاکم است، سخنرانی‌ها را سامان داد. من یکی از بهترین الگوهای موفق زن مسلمان را مادرم می‌دانم. من از او با عنوان «ستارهٔ بی‌نشان» یاد کرده‌ام. مادر من در سن نود و پنج‌سالگی از دنیا رفت. او تا همین اواخر، هر روز نرمش خود را داشت. بسیار نماز می‌خواند و قرائت قرآن‌کریم و مفاتیح داشت. هفته‌ای دو بار حمام می‌رفت و هر دو هفته یک‌بار سرش را حنا می‌گذاشت تا موهایش شرابی بشود. یعنی مادر من نشاط مسلمانی خود را همواره داشت و هیچ‌گاه از عبادت و از کار، خسته نمی‌شد. به هر روی به آن خانم گفتم شما در محلی که سخنرانی دارید، با برخی از زن‌هایی مواجهید که از طلا و لباس‌های گران‌قیمت چیزی کم ندارند، آنان در جمع نیز هزار اطفار و ناز و غمزه می‌آیند، اما شوهرداری نمی‌دانند. شما باید این‌ها را که عالمان مرد نمی‌توانند بگویند، به آن‌ها آموزش دهید و از وظایفی بگویید که خدا برای ما در عمل به دنیا قرار داده است نه از خود دنیا؛ زیرا در منطقه شما غالب مراجعان شما دنیایی هستند؛ آن هم دنیایی که بر محور هوس‌های آنان است، نه بر مدار وظایف. من در عرفان می‌گویم کمال این است که نه شما کسی را ناراحت کنید و نه شما از کسی ناراحتی داشته باشید. عرفان یعنی رفق. نباید با مردم تکبر و بداخلاقی و خودنمایی کرد. باید مردم را خوشحال و شیرین و شاد نمود. این همان رفق و همان عرفان است. رفق یعنی دوری از تکبر و غرور در مواجهه با دیگران و رعایت احترام و عزت دیگران و برخورد کریمانه و از روی بزرگواری. رفق مهم‌تر از وفق و اتحاد است. در وفاق نوعی تساوی در همراهی مطرح است، ولی رفق همراهی با آگاهی و صمیمت و خشوع و بزرگواری است. ارتباط با خدا و با مربی و با پدر و مادر بر پایهٔ رفق است که در آن توصیه می‌شود: «فَلاَ تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلاً کرِیما»(۱)؛ یعنی با آنها رفیق باش. شما حتی در سخن‌گفتن از خدا، اگر بنا باشد حاضران را اذیت کنید، این چه خدا و چه عرفانی است؟ وقتی شما از عرفان برای کسی حرف می‌زنید که از آن اذیت می‌شود، این ضد عرفان و ضد بندگی است. شما اگر از دین حرف می‌زنید و شوهرت را اذیت می‌کنی، بچه‌ات را آزرده می‌سازی، این چه دینی است؟ تفاوت مسلمان با کافر در همین معناست که مسلمان، بنده‌های خدا را به خاطر خدا اذیت و ظلم نمی‌کند. کمال در رفق و سازگاری با همه و در صلح کل بودن است؛ در این‌که آدم بتواند با همه زندگی کند. عرفان یعنی به‌گونه‌ای نرم رفتار کنی که همه از شما رفاقت را یاد بگیرند. شما اگر بنا باشد از خدا صحبت کنید؛ اما مرا اذیت کنید، این چه خدایی است؟ آدمی باید بتواند با همه با مهربانی، نرمی و رفق زندگی کند. برای نمونه، در ماه مبارک رمضان که من نماز مغرب و عشا را پیش از صرف افطار می‌خوانم، آن را بسیار با سرعت می‌گزارم تا افرادی که هنگام نماز به من اقتدا می‌کنند، اذیت نشوند. البته اگر آنان کامل باشند، نماز را طول می‌دهم؛ زیرا به هر حال نماز ماه رمضان با غیر ماه رمضان تفاوت دارد و این نیز به اقتضای رفق و مراعات حال بندگان خداست. برای این‌که بتوان از غیب عالم انرژی و توان گرفت تا به مدد آن با دیگران رفق یافت، ذکر سبحان‌اللّه بسیار مناسب است. «سبحان‌اللّه» ذکر رفق است. این ذکر روحیهٔ انسان را پاک‌محور و پاک‌بین و خوب‌بین می‌سازد و باعث می‌شود همه را دوست داشته باشد. عرفان یعنی عشق؛ یعنی دوست‌داشتن همه. یعنی دوری از سوءظن و دشمن‌نگری و مخالف‌پنداشتن دیگران.

به هر روی، شما سخنانی برای زن‌ها بگویید که اگر آن را برای شوهران خود بگویند، آنان هم بیابند که شما سخنانی می‌گویید که زن‌های آنان را برای زندگی بهتر می‌کنید نه این‌که حرف‌های شما زن‌های آن‌ها را بدتر می‌کند و آن‌ها را به اضطراب و پنهان‌کاری و اذیت می‌کشاند. باید زن‌ها را به حرمت گذاشتن به شوهران خود تشویق کنید. بعد برای او خاطره‌ای از یکی از زن‌های طلبه گفتم. زن و شوهری که هر دو طلبه بودند، دعوایشان شده بود. استعداد ذهنی این خانم بهتر از شوهرش بود. آنان برای داوری پیش ما آمده بودند. در خلال صحبت‌هایی که داشتند، خانم چند بار به شوهرش گفت: تو نمی‌فهمی، حرف نزن، بگذار حاج‌آقا حرف بزند. در نهایت که صحبت‌های هر دو طرف را شنیدم و بنا شد که ما حرف بزنیم، گفتم: به نظر من، خانم مقصر است. زن برآشفته شد و گفت چرا؟ گفتم برای این‌که شوهر شما حتی اگر یک تکه‌چوب خشک باشد، حتی اگر در برابر پیغمبری بودید، باید شوهر خود را بیش از همه حرمت بگذاری. شما چند بار به وی توهین کردی و به او گفتی تو نمی‌فهمی و حرف نزن، بگذار حاج‌آقا حرف بزند. جایی که شوهرت هست، باید او را پارهٔ تن خود و عشق خویش بدانی، این‌جا دیگر حاج‌آقا یا هر کسی دیگر، کسی نیست. در روایت هم هست اگر بنا بود مردم کسی غیر خدا را سجده کنند، به زنان می‌گفتم شوهرشان را سجده کنند. در این روایت نمی‌گوید بروید پیغمبر را سجده کنید، بلکه حرمتی را که زن نسبت به شوهر خود باید بیش از هر کس دیگری داشته باشد، اعتبار می‌کند. از نظر روانشناسی نیز زن اگر وابسته به شوهر باشد، همان شوهر خود را دوست دارد و می‌خواهد او را داشته باشد؛ یعنی زن دوست دارد که شوهرش را دوست داشته باشد. بله اگر از اساس به او دلبستگی نداشته است، او می‌گوید مَردم را دوست ندارم بلکه چه بسا ده‌ها برچسب به او بزند و انصاف را نادیده بگیرد و عیب‌ها و ضعف‌هایی را که گاه در خود وجود دارد، با فرافکنی به شوهر نسبت می‌دهد. البته اگر زن، شوهر خود را از اساس دوست داشته باشد و بعد به جایی برسد که دیگر بگوید شوهرم را دوست ندارم، ممکن نیست آن مرد بدون اشکال باشد؛ چرا که زن از نظر روانی می‌خواهد شوهر خودش را دوست داشته باشد. او می‌خواهد به همه بگوید که شوهر من بهترین مرد است و به همین خاطر برای او مبالغه و گنده‌گویی می‌کند و به او افتخار می‌کند.

اگر مدار محبت برقرار باشد، باید هم شوهر از هر کسی برای زن عزیزتر و محترم‌تر باشد و هم زن برای شوهر از هر کسی بالاتر باشد. البته او زن خوب و فهمیده‌ای بود و اشتباه خود را پذیرفت و از شوهرش معذرت‌خواهی کرد. کسی که ذهن خوبی دارد و درس می‌خواند و میوه و بار می‌گیرد، باید افتاده‌تر شود، نه این‌که با تکبر برای هر ضعیفی گردن‌افرازی داشته باشد. دوای تکبر، قبرستان است. به قبرستان بروید ببینید چه‌قدر پولدار و چه‌قدر خوشکل و حتی چه‌قدر با کمال و باسواد زیر خاک‌ها خوابیده‌اند. تکبر و غرور و منیت برای چیست؟ به هر روی، درست است شوهر وی تندی و حدت ذهن او را نداشت و به‌راستی ما هم که روان‌شناسی را می‌دانیم، بهتر از آن‌ها می‌دانستیم چه خبر است، اما بحث حرمت‌ها و موضوع آبروداری که پیش می‌آید، نمی‌شود هر راستی را گفت و زن نباید به موضوعاتی ورود کند که حرمت شوهر مؤمنش را که از حرمت خانهٔ خدا بالاتر است، خدشه وارد کند؛ اگر حتی حقیقت داشته باشد؛ وگرنه که آبروریزی با افک و تهمت و بهتان و دروغ و گناه در گناه و گناه مضاعف می‌باشد. مرد هم باید حرمت همسرش را در همه حال داشته باشد و نباید به خاطر حرمت دیگران به همسر خود بی‌حرمتی کند. هرکسی مقامش و حرمتش به جای خود محفوظ می‌باشد و نباید یکی را برای دیگری تلف و هزینه کرد.

۱- اسراء / ۲۳٫

 

مطالب مرتبط