جلسه ۲۹ : واژه شناسی «آدم»

جلسه ۲۹ : واژه شناسی «آدم»

عنوان آدم به علت اسم اولی بودن به انسان و بشر تقدم دارد. آدم معنای گوارایی دارد. برای واژه آدم دو فرهنگ لغت را بررسی نمودیم: یکی فرهنگ معین که آن را آورد اما معنا نکرد و دیگری فرهنگ عمید که از آدم سخنی به میان نیاورد اما واژه اِدام به معنای نان خورش و جمع آن آدام در آن آورده شد.

در مصباح آمده است اَدَمتُ به معنای الفت و اصلاح و ادمت الخبض موقعی است که چاشنی به آن خوب مالیده شده است چه خورش جامد باشد یا مایع. همچنین جمع آن اُدُم است مانند کتب. پس معانی این ماده به نان خورش اشاره دارد. اما معنای دوم که بر آن اطلاق شده مربوط به ادیم به معنای پوست دباغی شده و جمع آن اَدَم است. در مقابیس لغت کلی‌تر معنا کرده است و می‌فرماید طعام ما دوم یعنی خوراکی که دارای خورش است و خوش خوراک می‌باشد. در فرهنگ جامع موارد بیشتری از آن آمده است: نان خورش، اصلاح امور، مقتدا یا پیشوا شدن، گندم گون شدن (زیباترین رنگ پوست انسان) ، الفت و پوست دباغی شده. آدم مذکر، اُدمان جمع آدم، اَدما و اَدمان مونث نادر است. در مفردات به ذکر علت هم پرداخته است. دلیل نام‌گذاری آدم این است که آدم از مواد زمینی تشکیل شده است و رنگ او سبزه یا خاک‌گونه است و همچنین به علت دمیده شدن روح خدا در طین (نفخت فیه من روحی) آدم گوارا شده است مانند اِدام که غذا را خوشمزه می‌کند. از فرهنگ‌های بالا چنین می‌توان دریافت که مزه، شیرینی، گوارایی وا لفت معنای آدم می‌باشد. به عبارت دیگر، آدم خورش و چاشنی مخلوقات است چون می‌گوییم آدم سرآمد مخلوقات است و مقام جمعی دارد. مواردی که آدم در لغت آمده یا به لحاظ شکل یا لحاظ جلد و یا به لحاظ خُلق اوست. کل آنها حیثیت جمعی، شیرینی و گوارایی را دارا می‌باشد. پس آدم مقدس‌تر از انسان و بشر است که به بیان قرآن علی رغم انس و انبساط با چموشی همراه است.

وقتی به قرآن وارد می‌شویم باید ببینیم که ویژگیهای آدم و بنی‌آدم چیست و آیا آدم شخص است یا کلی؟ اکنون که ما سخن از آدم می‌آوریم مرادمان کلی است مگر آنکه برایش قرینه بیاوریم که مراد حضرت آدم(ع) باشد. اما زبان قرآن با زبان متفاهم ما متفاوت است. وقتی قرآن می‌گوید آدم مرادش شخص است که همان ابوالبشر به بیان راغب است. این همان آدم اولی است. باید ببینیم آیا قرآن به این آدم اولی اشاره می‌کند یا مراد از آدم افراد عمومی یا اطلاق کلی است؟ تفاوت آن در این است که اگر گفته شود مراد آدم ابوالبشر است، این یعنی مصداق اولی می‌باشد که مابقی و هر چه به او نسبت داده شود را می‌گیرد اما اگر گفته شود مراد همان آدم کلی است در این صورت آن فرد خاص قرینه لازم دارد. همانطور که پیش‌تر بررسی کردیم انسان از نظر قرآن معزز و معظم است البته از لحاظ ذات وگرنه فعلیت او مذموم است. آدم و بنی‌آدم حدود ۲۵ مورد در قرآن آمده است. در آیه ۳۱ سوره بقره «و علّم آدم الاسما کلها ثم عرضهم علی الملائکه» خود خداوند بی واسطه معلم آدم شده است. این بسیار مهم است چرا که حق تعالی به همه موجودات علم می‌دهد اما آن با واسطه است. مطلب دوم و مهم این است که سخن از علم اسما است نه هر علمی مانند علم جزیی و عادی، سوم آن که همه اسما را در بر می‌گیرد. چهارم آن که آن کسی که اسما را به ملائکه عرضه می‌کند آدم است نه خدا. پس علم ملائکه از اسما با واسطه است در حالیکه علم آدم از اسما بی‌واسطه بود. بنابراین، این آیه مبارک سرتاسر کمالات آدم است: آدم عالم است؛ معلمش حق تعالی است؛ علمش اسماست آنهم همه اسما و صاحب عرضه اسما به ملائکه هم آدم است. کمال از این بیشتر نمی‌شود! مراد از آدم خاص یعنی حضرت آدم(ع) است. حرف ما این است که به دلیل جنس و کلی بوده آدم، هر چه برای حضرت آدم(ع) ثابت شود برای مصادیق دیگر نیز صادق است، چه به ظرف فعلیت و چه به ظرف استعداد چون آدم بر اساس طبیعت و سعه است و شذوذ و چیزهای خاص غیر طبیعی و غیر سببی ندارد. در آیه ۳۳ سوره بقره «قال یا آدم انبئهم باسمائهم» هم فاعل انبه و هم موضوع عرضه آدم است. ملائکه متعلم اسما هم نیستند بلکه فقط آدم متعلم اسماست که خدا معلم او باشد. از آیات در نمی‌آید که ملائکه اسما را فرا گرفته باشند.

باید دو جهت را در نظر داشت: ۱ـ چه معایب و محاسنی بر آدم بار می‌شود؟ و ۲ـ کدام یک از این نواقص یا محسنات ذاتی و کدام یک فعلی یا عرضی است؟ در آیه‌های بالا همه ذاتی‌اند. هنگامی که آدم فاعل انبا می‌شود یعنی توانمند است. در آیه «و اذ قلنا للملائکه اسجدوا لادم فسجدوا الا ابلیس» آدم قابلیت مسجود بودن را دارد. در آینده که وارد مصداق شویم بررسی خواهیم کرد که آیا آدم مسجود بود یا آدم و حوا هر دو مسجود بوده‌اند؟ این سجده قبل از حوا بوده است یا بعد از او؟ هنگامی که مسئولین بلندپایه کشوری به کشور دیگر سفر می‌کنند گاهی با همسر یا معاونین آنها همراهشان هستند. اگر بگویید حوا پس از سجده پیدا شده است مسئله مرد با زن تفاوت بسیار خواهد داشت. این بحث بسیار مهم است و باید با سند و دلیل محکم دنبال نمود و حتی با یک یا دو حدیث نمی‌توان چیزی را ثابت کرد. باید دید که موقعیت انسان واحد و یا متعدد است؟ آیا زن و مرد در قابلیت‌ها تفاوت دارند یا خیر؟ در این آیه آدم شخص و خاص است. اینکه ملائکه سجده را پذیرفتند همه برای آدم کمال است.

آیه «و قلنا یا ادم اسکن انت و زوجک الجنه و کلا منها رغدا» اشاره به سکونت در بهشت می‌کند نه جهنم و در این جا زوج یا همسر او حوا نیز وجود دارد. از این آیه چنین بر می‌آید که زندگی عمومی انسان بدون همسر میسر نیست و بهشت بی‌همسر دوزخ است به عبارت دیگر زندگی فردی و زندگی نیست. چرا در اسلام رهبانیت و تارک دنیا مذموم است؟! سپس می‌فرماید هرچه می‌خواهی بخور، نوش جانت، این کمال بسیاری است. آیه «فتلقّی آدم من ربّه کلمات فتاب علیه انه هو التواب الرحیم» سخن از تلقی و دریافت واژه‌هایی جهت توبه می‌کند که خود کمال است آنهم بی واسطه از پروردگار. این آیات قداست آدم را می‌رساند و هرگز با آیات مربوط به انسان و بشر قابل مقایسه نیست. حتی از توبه آدم گناه وی در نمی‌آید بلکه بخشش او هویدا می‌شود که باز کمال است.

وقتی می‌گوید «و عصی آدم ربه فغوی» عصیان و نافرمانی منفی است اما در آیه گذشته توبه مثبت است. این هم آدم شخصی است نه نوعی. باید دید کجا نقص، حسن، شخصی و کلی است؟ آیه «انّ الله اصطفی آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران» نیز به آدم شخصی که برگزیده خدا شده اشاره دارد. همانطور که گفتیم وقتی مصداق دارد نوع را هم در بر می‌گیرد اما اگر نوع باشد برای شخص قرینه می‌خواهد و مجاز است. خود برگزیده آنهم به واسطه خدا کمالی آدم است.

در آیه «یا بنی آدم لا یفتننّکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنه» با آنکه سخن از آدم کلی است و اخراج به معنای هبوط است چون این هبوط با صعود همراه می‌شود نقص محسوب نمی‌شود. حتی اگر علت اخراج که همان مخالفت با پروردگار است نقص باشد بلکه کمال است. در روایات هم تاکید شده است که گناهی که انسان رابه راه خیر وا دارد با ثوابی که انسان را به معصیت بکشاند متفاوت است. نقص از آیه «و لقد عهدنا الی آدم م قبل فنسی و لم نجد له عزما» پیدا می‌شود اگر چه عهد و ودیعت کمال است که در ابتدای آیه آمده است. فراموشی و عزم سست ویژگیهای منفی هستند. اساس مشکلات بشر ضعف اراده و عرم است. پیش‌تر گفتیم که مشکل انسان در مقابل با ابلیس، شیطان، جن و موجودات دیگر میدان نفس است. نفس لغزنده‌ است و اگر انسان خود را از نفس بیرون بکشد مشکلاتش هموار می‌شود.

«نسی» فعلی است نه اسمی که بسیار مهم است. به بیان دیگر فراموشی در انسان ذاتی نیست بلکه فعلی است.

این همان حرفی است که پیش‌تر گفتیم که انسان از اُنسی است نه نسیان و هیچ دلیلی بر گرفته شدن انسان از نسیان وجود ندارد. قسمت بعدی آیه یعنی «و لم نجد له عزما» بیشتر ذاتی است. به بیان دیگر سستی اراده و عزم در انسان بیشتر از نسیان و فراموشی است. اصل نسیان در انسان کمال است همانطوری که آقا امام صادق(ع) در توحید مفضل می‌فرماید «اگر نسیان در انسان نبود وی در زندگی مشکل پیدا می‌کرد.» مرگ نزدیکان و مصیبت‌های وارده شادی را از انسان می‌گرفت و حال آنکه بشر از ماده انبساط و انسان از اُنس و ظهور است. فقدان یا ضعف اراده و عزم کمال نیست بلکه نقص است و درصد بالایی از شکست انسانها در بی‌عزمی است. بی‌عزمی صفت فعلی نیست که بگوییم عرضی است. از لحاظ روانشناختی بسیاری از مشکلات ضعف اراده می‌آورد. بسیاری از تکالیف شرعی برای قوام اراده است. اینکه بگوییم هنگام نماز صبح ملائکه بسیاری صف می‌ایستند یک بحث است اما انضباط در برنامه انسان خود بحث دیگری است. حتی وقت خود برای قوت اراده است وگرنه یک شخص می‌تواند بگوید «شما از من ۱۷ رکعت در روز نماز می‌خواهید. دیگر چکار دارید که من آنها را کی انجام می دهم؟‍! شرع می‌گوید «۷۰ رکعت هم بخوانید فایده ندارد باید با این شرایط بخوانید.» بنابراین پس از اصل تشخیص ضعف اراده مشکل انسان می‌باشد. در ضمن باید توجه داشت که چه کسی می‌گوید «بنده عزمی در انسان نیافتم؟» ممکن حرف بنده و شما مطابق حقیقت نباشد اما گوینده این جمله خداست. در آینده به بحث مصداق که وارد شدیم دنبال خواهیم کرد که در نظام احسن این دم عزم در خلقت انسان چه حسنی دارد.

در قرآن هرگز مطلبی راجع به اینکه آدم با کسی دشمن است یا دشمنی می‌کند نداریم چون آدم نان خورش هستی است. آیا چاشنی و نمک می‌تواند با خوراک دشمنی کند؟! آدم حتی برای ابلیس مزه است. آیه ۱۱۷ سوره طه «فقلنا یادم انّ هذا عدو لک و لزوجک فلا یخرجنّکما» می‌خواهد دشمن را به آدم بیاموزد. این آدم نیز شخص است و دشمن او هم ابلیس می‌شود. توجه داشته باید که نگفتیم شیطان چون شیطان ذات ندارد و اتصاف است و همچنین مختص به جن نیست بلکه انسان را هم در بر می‌گیرد. اگر آدم را شخص بگیریم به لحاظ مصداق دشمنش هم ابلیس می‌شود اما همانطور که پیش‌تر گفتیم آدم هر چه مصداق دارد کلی هم دارد. پس انسان هم دشمن داخلی دارد (انّ النفس الاماره بالسوء) یا (فنسی و لم نجد له عزما) و یا (و عصی آدم) که همه و همه میدان نفس است و هم دشمن خارجی دارد. همانطور که پیش‌تر گفتیم ۹۵% شکست انسان در میدان نفس است.

میدان نفس مانند حمام لغزنده است و اگر کسی توانست در حمام کشتی نگیرد برنده است. اگر کسی گفت حتی در حمام هم می‌تواند کشتی بگیرد و پیروز شود ساده است. اینکه در شریعت دستور داده شده و حرمت و وجوب پیدا کرده است که در مکانهای مشکوک و معصیت قرار نگیرد به همین است.

در گذشته گفتیم اینکه همه می‌بایست بر آدم سجده کنند کمال است اما آیا اینکه آدم دشمن داشته باشد نیز کمال است؟ باید بگوییم اینکه آدم دشمن داشته باشد کمال نیست بلکه دشمن ناصاف داشته باشد کمال است که در آیه ۱۱۷ سوره طه بیان می‌کند «انّ هذا عدو لک». دشمن که مشخص شد معلوم می‌شود او آدم خوبی است. در مورد آیه ۱۲۰ سوره طه «قال یادم هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لا یبلی» دو مطلب باید ذکر شود: ۱ـ آیا آدم ساده بوده است و ۲ـ آیا ابلیس آدم را ساده می‌دیده و از اول انگیزه گول‌زدن او را داشته است؟ آیا آدم ساده بوده یا ابلیس ماهر و رند بوده است؟ اگر چه خلود کمال است اما درخت که نمی‌تواند جاودانه باشد. این عبارت «شجره الخلد» مانند عبارت «کچل زلفی» است که نمی‌تواند حقیقت داشته باشد. از این برخورد می‌توان دریافت که ابلیس آدم را ساده می‌انگاشته است و چون موفق شده است نمی‌توان گفت که او را خیال برداشته است. آدم هم تصور نمی‌کرده کسی قسم دروغ بخورد. اما تیر خلاص در آیه ۱۲۱ سوره طه «و عصی آدم ربه فغوی» وجود دارد. همانطور که پیش‌تر گفتیم توان معصیت کمالی است اما معصیت نقص است. اینکه کسی نتواند معصیت کند خود نقص است. پس استعداد معصیت کمال است اما فعلیت معصیت نقص است. «عی» نیزز در این جا فعلی است نه اسمی. به غیر از این ۳ آیه که حاکی از نقص در عنوان آدم است عنوان آدم با عناوین انسان و بشر قابل مقایسه نیست چون قداست دارد. انسان و بشر لحاظ نوعی دارد یعنی در واقع بنی آدم است اما خود واژه آدم لحاظ شخصی دارد اگر چه شخص است که نوع را هم در بر می‌گیرد. انسان و بشر به صورت عرضی با بقیه انسانها ارتباط دارد اما آدم به صورت طولی. بنابراین قداست آدم به دلایل زیر از انسان و بشر بیشتر است: ۱ـ آدم اولی است، ۲ـ آدم شخصی است، ۳ـ علم است سپس وضعی می‌شود. ۴ـ تمامی مواد و ریشه آن عربی است و ۵ـ معنای آدم الفت و نان خورش موجودات است. پس آدم در قرآن موجودی مقدس است چرا که معلمش خداست، فاعل انبا، موضوع عرضه و توان به مسجود شدن را دارا می‌باشد. البته باید توجه داشت که براساس آیه لیاقت مسجود شدن آدم این توانمندی از آیه مربوط برای حوا در نمی‌آید. آدم هم از لحاظ معنا و هم از منظر قرآن گوارا است ولی انسان اگر چه در قرآن گواراست اما طغیان فعلی را دارد. حتی عصیانی که راجع به آدم آمده عصیان خاص است و همچنین نقصی که در مورد عنوان آدم آمده بسیار نادر است. اگر عصیان اسمی بود لحاظ کلی پیدا می‌کرد مانند «خسر» اما عصیان در اینجا فعلی است. اگر چیزی مانند «عصی» فعلی و اخبار شود خاص می‌گردد. پس گناه آدم گناه خاص بوده است نه گناه عام و عمومی. ما در اینجا بحث از تقدیس و تکریم عنوان آدم داشتیم نه عصمت که نباید با هم خلط شوند.

مطالب مرتبط