عبادت، استکبار و انحراف ابلیس

علت انحراف شیطان

یک نظر وجود دارد که علت انحراف شیطان ناری بودن او بود چرا که ناری‌ها استبعاد دارند. این حرف درست نیست چرا که همه اجنه ناری بودند پس همه آن‌ها باید کافر باشند و حال آن که ما جن مومن هم داریم. در قرآن کریم آمده‌است: «خلق الجان من مارج من النار» ما از آتش‌های غلاظ و شداد آن‌ها را درست کردیم ولی این دلیل نمی‌شود که اجنه استبعاد داشته‌باشند و کافر باشند. بنابراین جن عابد و زاهد و مسلمان هم وجود دارد. پس این دلیل‌ها که چون ناری هستند استبعاد دارند و کافرند دلیل درستی نیست این مثل این می‌ماند که بگویی شیره خوردیم شیرین است نه بعضی مواقع شیره ترش است و هر شیره‌ای شیرین نیست یا بعضی مواقع ترشی‌ها شیرین می‌شود مثل سرکه خرما که با سرکه انگور تفاوت دارد پس انحراف شیطان به دلیل ناری بودنش نبود بلکه جن‌ها اقتضای بد بودن دارند. البته همه آن‌ها اقتضای بد بودن را ندارند زیرا جن مومن هم وجود دارد یا آتش نازنین هم داریم مثل آتش حضرت ابراهیم علیه السلام که آتش نور می‌شود لذا این حرف درست نیست که گفته شود که نار اقتضای استکبار دارد و غلاظ و شداد است، نه استکبار آب از نار بیشتر است. لذا انسان اگر بنا باشد نفله شود دعا کنید در آتش بیافتد بسوزد ولی داخل آب نیافتد خفه بشود خیلی خطرناک است نباید به این شیرینی آب نگاه کرد این آب آن قدر بی رحم است نابود می‌کند. بنابراین این حرف‌ها اساس درستی ندارد چون خداوند عدل انسان یعنی جن را از آتش آفریده است ولی مانند انسان هم مومن دارد هم کافر بلکه به انسان که می‌رسد می‌فرماید اکثرهم لا یعقلون، اکثرهم

(۷۷)

کارهون، اکثرهم چنین و چنان ما که از آتش نیستیم پس چرا اکثر ما این گونه هستند؟ پس این حرف‌ها که انحراف شیطان به دلیل ناری بودن آن‌ها می‌باشد درست نمی‌باشد. لذا این که شیطان بد بوده ربطی به اجنه ندارد و نمی‌توان گفت اقتضای جن کفر است. مثل این می‌ماند که مسلمانی بد باشد و بگویند همه مسلمان‌ها این گونه‌اند.

(۷۸)

دنبال نکردن حجج شیطانیه

عظمت شیطان به این است که دوم شخص عالم وجود است. در ظرف انحراف و هدایت نباید شیطان را دست کم گرفت. ما چون شیطان را دست کم گرفتیم گمراه شدیم. جامعه اسلامی تا شیطان را نشناسد نمی‌تواند که ایمان داشته‌باشد چرا که ممکن است زهر را به جای شربت بخورد. جامعه ما شیطان‌شناسی ندارد و خداشناسی تنها مشکل را حل نمی‌کند بنابراین باید شیطان‌شناسی را دنبال کرد که انسان با خودش که می‌نشیند نگوید نان خدا را می‌خورم و اطاعت شیطان را می‌برم این کمال ناجوانمردی است که انسان گاهی گرفتار آن می‌شود. حجت‌های شیطان آنچنان هم وهمی نیست. حجج شیطانیه از اقوی حججی است که می‌توان در مقابل خدا اقامه کرد یعنی آن کسی که توانسته رخ به خدا بکشد و در مقابل او بیاستد و استدلال بکند ابلیس بوده‌است و نفاقی هم نداشته‌است. دلایل بسیار محکمی هم ارائه داده‌است و این که یک دلیل محکم‌تری بیاورید این را مهار کند حرف دیگری است. لذا خیلی هم راحت نباید گفت حجج وهمیه است زیرا آنچنان هم وهمی نیست. این بحث‌ها باید دنبال شود البته زمان‌بر است حدود سی سال طول می‌کشد و یک سال آن بحث دلایل ابلیس است البته بحث خود ابلیس بیشتر از این‌ها زمان می‌برد.

(۷۹)

استکبار ابلیس

عناصر کلی آتش، آب، باد، خاک می‌باشند. باد ممکن است به ناگاه همه چیز را وارونه سازد. یا به ظاهر آب نباید نگاه نکرد که نازنین است و فرمودند و من الماء کل شی همین آب نیز گاهی مثل گرگ خفه می‌کند و آتش هم که آبروی چندانی ندارد و شعله‌اش قابل کتمان نیست. در میان این عناصر خاک نجابت و صلابت و طهارت دارد و مطهر و پاک است.

سجده نکردن شیطان به دلیل تکبر او نبود، جهل علت سجده نکردن شیطان بود. شیطان گفت من از آتشم پس از خاک بالاترم خدا مشکل دارد عادلانه عمل نکرده‌است باید می‌گفت آدم به من سجده کند. تکبر شیطان معلول نادانی اش بود. نجابت، وقار، متانت، صلابت و طهارت خاک را ندیده بود در حکمت نظری مشکل داشت.

تکبر از کجا نشات می‌گیرد؟ این بحث‌ها در باب اسما حقیقت فلسفی پیدا می‌کند. غرورآفرینی تکبر ریشه در نادانی دارد خاک مغرور نیست اگر هم یک وقتی باد می‌کند به دلیل این است که باد یا هوایی داخل آن رفته است و الا خود خاک باد نمی‌کند و افتاده است. قرآن یک کتاب فلسفی است شیطان این را نمی‌فهمید که ما می‌خواهیم خلیفه درست کنیم یییعنی مقام جمعی. آتش جمعیت نیست و متفرق است آب و باد نیز تفرقه انگیزند. آب خود نمی‌تواند خود را نگه دارد باید برای آن ظرفی درست کرد. باد هم که نجیب نیست و آتش هم که مشخص است چگونه است لذا فقط این خاک است که افتاده‌است و خلیفه یعنی افتاده خدا می‌خواست انسان بیافریند ولی شیطان متوجه این امر نبود بنابراین به

(۸۰)

استکبار افتاد. در بین انسان‌ها هم همین حقیقت است کسانی که نرم نرمند اولیای الهی و محبوبینند به کسی کینه ندارند و هرگز با کسی حرف ندارند. کسانی که یک مقدار متوسطند تا آن‌ها را چاک ندهی آب بیرون نمی‌آید و کسانی هم که عادی هستند مشکلشان بیشتر است و قطره قطره از آن‌ها آب می‌آید و کسانی که یحبت من خشی الله هم اقیانوس و دریا می‌شوند و هستی در آن‌ها حرکت می‌کند.

(۸۱)

خوف شیطان از مومنین

نسبت به اولیا خدا آمده‌است که لا یمسه الشیطان، دلیل این که شیطان نمی‌تواند به آن‌ها نزدیک شود این بوده که آن‌ها گروه‌های ضربتی بسیاری دارند و خیرات و برکات نوری ای که در آن‌ها وجود داشته‌است باعث می‌شود که اگر شیطان بخواهد از آن سوی دنیا بیاید یک شهاب ثاقب چنان سینه‌اش را می‌درد که دور می‌شود. ابلیس گاهی اوقات از بعضی از انسان‌ها می‌ترسد و از آن‌ها دور می‌شود و بچه خود را می‌فرستد و می‌گوید تو برو ببین چه می‌شود تا من بیایم بنابراین وقتی بچه‌های ابلیس سراغ انسان می‌آید دو دلیل می‌تواند داشته‌باشد یا ابلیس آن شخص را آدم حساب نکرده‌است یا ترس از نزدیک شدن به این انسان دارد بچه‌اش را به عنوان مقدم الجیش می‌فرستد می‌گوید تو برو ببین چه می‌شود تا من بیایم. انسان غافل است از این که چه هیبتی دارد این انسان کسی است که لرزه به تن ابلیس می‌اندازد و اولیا خدا بیشتر و همین طور بیشتر. ولی آدمیزاد خودش باورش نمی‌شود که این قدر وجود ملکوتی وجود نوری و وجود قوی دارد که ابلیس زهره‌اش آب می‌شود وقتی یک مومن را می‌بیند. انسان باور ندارد اگر باور داشت بیشتر از این‌ها می‌جنبید و تلاش می‌کرد.

(۸۲)

فرازمانی بودن ناسوتی

هیچ جای شکی نیست که معصوم فرازمانی می‌باشد اما غیر معصوم این طور نیست. امروزی‌ها از دیروزی‌ها فهمیده‌تر باسوادتر قوی‌تر و پیشرفته ترند. بشر امروز روز به روز در حال رشد کردن است هم در عقل هم در دیانت هم در درایت و هم در شیطنت. علمای الان با علمای هشتاد سال پیش را مقایسه کنید چه علمای دینی و چه علمای غیر دینی. زمان توسعه پیدا کرده. یا در مساله شیطنت‌ها وقتی مقایسه می‌کنیم شیطنت‌های امرزوی‌ها هزار سال بیشتر از شیطنت قبلی‌ها می‌باشد آن‌ها اصلا نمی‌دانستند شیطنت یعنی چه. الان ابلیس هم پای این شیطان‌های امروز لنگ می‌اندازد و قسم می‌خورد که من اصلا به عقلم هم نمی‌رسید با این که خود ابلیس فرازمانی است که البته فرازمانی ناسوتی است و می‌گوید ای والله بل عند الله.

امروزه بشر تغییر کرده است اگر بتوان گفت هواپیمای هشتاد سال پیش مدرن‌تر از هواپیمای امروز است راجع به مابقی نیز می‌توان چنین گفت.

بشر در حال رشد و تغییر است حتی در شیطنت چه بسا ابلیس رجیم توبه کند یا بگوید خدایا یکی از این‌ها را به جای من بگذار من دیگر باختم، نیستم خجالت می‌کشم آنوقت است که خدا به روی ابلیس را کم می‌کند و به او می‌گوید تو گفتی من عبادت نمی‌کنم ولی این ابلیس هم عبادت می‌کند و هم ابلیس است. لذا شیطان می‌گوید خدایا همین را بگیر همین برای جهنم خوب است من روراست جلو تو ایستادم که عبادت نمی‌کنم و نفاق نداشتم ولی شگرد آدم ها در دوره آخرالزمان نفاق است از هر طرف که بیرونش می‌کنی از طرف دیگر وارد می‌شود. دوره

(۸۳)

آخرالزمان دوره کمالات است شیطانی و رحمانی است و انسان باید به خدا پناه ببرد که گرفتار شیطان نشود.

در روایت داریم که علمای امتی افضل من انبیا سلف حضرت جرجیس را بیاورند با این شخص قابل مقایسه نیست. یا این روایت حضرت ابراهیم و داوود را هم می‌گیرد. ممکن است گفته شود این‌ها در آبادی‌های خودشان پیغمبر بودند اما سلف روایتش یکی دو تا هم نیست. مقدس اردبیلی در خواب حضرت موسی را دیدند که از ایشان پرسیدند که هستی؟ مقدس اردبیلی گفت من فلانی هستم اهل اردبیلم پسر فلانی هستم مادرم فلانی است و پدرم فلانی و شروع کرد به توضیح دادن حضرت موسی فرمودند چه خبر است فقط اسمت را خواستم بدانم. مقدس اردبیلی گفت چطور وقتی از شما پرسیده شد این چیست که دست شماست آن همه توضیح دادید که عصایم هست و به آن تکیه می‌کنم و… موسی فرمود مچ مرا می‌گیری. لذا واقعا هم قداست و بزرگی داشتند و تالی تلو انبیابودند. مقدس اردبیلی مرد بزرگی بودند ایشان سلطان علمای نجف بود وقتی در زمان شاه عباس وارد ایران می‌شوند شاه عباس مناظره‌ای را بین مقدس اردبیلی با شیخ بها که سلطان علمای ایران بوده برگزار می‌کند به قصد این که بین این دو عالم دعوا بیاندازد یک مساله که سوال می‌کنند شیخ بها جواب می‌دهد مقدس نیز جواب می‌دهد در مساله دیگری شیخ بها و مقدس هر دو جواب می‌دهند شیخ بها اشکال می‌کند و مقدس سکوت می‌کند. شب در منزل که بودند مقدس اردبیلی جواب شیخ بها را می‌دهند ایشان می‌پرسد چرا در همان جلسه مناظره جواب مرا ندادی؟ مقدس می‌گوید من مهمان هستم و از این جا

(۸۴)

می‌روم ولی تو عالم این مملکت هستی باید بزرگ بمانی. این کمال مقدس اردبیلی را می‌رساند. همین مقدس اردبیلی هم از او میخواهند که به شیراز بیاید ولی ایشان قبول نمی‌کند می‌گوید من به مملکتی که ظلم می‌کنند پا نمی‌گذارم لذا درست است که گفته می‌شود شاگرد معصوم هستند ولی ما باید دنبال خود معصوم برویم لزومی ندارد که در پی شاگرد معصوم باشیم. لذا اعتقاد صحیح این است که ما نه تعهد داریم و نه غرور هر جا مسائل را فهمیدیم که فهمیدیم و خود را با قران و معصوم هم هماهنگ می‌کنیم ولی هر جا مساله‌ای را متوجه نشدیم به خود معصوم واگذار می‌کنیم. لذا این که این همه آدم می‌تراشند در تاریخ درست نیست که در پی آن‌ها باشیم راه حق قرآن است و همه باید با آن خودشان را تست کنند چرا که غیر معصوم هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارند مگر به بواسطه کمالاتشان که ممکن است کسی بیشتر از دیگری داشته‌باشد. لذا مسائل را نباید به غیر معصوم ارجاع داد چرا که هر کسی هم که باشد باید خود را با معصوم هماهنگ کند و هر مقدار که با معصوم هماهنگ شد مطالب او به همان مقدار صحت دارد.

(۸۵)

گریم ملکوتی ابلیس

شیاطین در باب عرفان الهی هستند. این شیطان قیافه‌ای ملکوتی و جبروتی دارد. سالک یا عارف یا عالمی و کسانی که مراتب گذرانده‌اند و صاحب کمالات و خیرات و خوبی‌ها شدند، شیطانی که قرار است چنین کسانی را منحرف کند به شکل آدم قهوه‌خانه‌ای نزد چنین شخصی نمی‌آید. خدا رحمت کند مرحوم ادیب نیشابوری را از بس علما اذیت کرده بودند می‌گفت شاه خوب است من یک کار خلاف انسانی از ایشان ندیده‌ام کنار ضریح امام رضا او را دیده‌ام به ایشان گفتم شما انتظار داری در کنار ضریح آقا امام رضا شراب بخورد یا ویسکی بنوشد یا کسی را یتیم کند یا مومنی را بکشد آن جا جای چنین کارهای نبوده لذا شما هم از او کار خلاف انسانی ندیدید. راجع به شیطان نیز چنین است وقتی نزد افراد برجسته می‌خواهد برود آن‌چنان به خود می‌رسد گویی از ملکوت آمده‌است. لذا انسان باید قاعده‌ای داشت که شیطان را بشناسد بدون قاعده نمی‌شود.

البته اگر شخصی موکل داشته باشد و برای خود طنطراق داشته‌باشد و سلطان باشد جن می‌تواند در اختیار چنین شخصی قرار گیرد و از او حمایت و حرکت و فعل و کار بگیرد و این اجنه برای او مانند ایادی او می‌مانند و در تمکین او هستند. بنابراین از شیاطین می‌توان در طلسمات و سحر استفاده کرد. لذا کسانی که حکومت و دولت دارند ولایت و سلطنت دارند مدبر هستند و تسخیر دارند و موکل دارند از همه چیز می‌توانند استفاده کنند البته یک عارف معمولی نمی‌تواند از آن‌ها استفاده بکند چرا

(۸۶)

که آن‌ها به این راحتی‌ها به کسی باج نمی‌دهند. و یک مقدار ربط به خوشامد آنان دارد که از طفولیت یک دسته را انتخاب می‌کنند و به آن‌ها نزدیک و با آن‌ها همراه می‌شوند و با آن‌ها انس می‌گیرند.

این کسی که می‌فرماید من القا الجن لا یعول علیه این‌ها فقط درس خوانده بودند و معمول آباد بوده‌است. لا یعول علیه اگر انسان معمولی ای باشد کلاه سر او می‌گذارند ولی اگر این انسان موکل بشود این اجنه او را طواف می‌کنند می‌بویند ولی نمی‌بوسند چرا که این انسان نمی‌گذارد که به حریم او وارد شوند. خدا چه انسانی و موجوداتی آفریده مخصوصا جن که عاشق علم و معرفت هستند و علم را گاز می‌زنند و می‌خورند دل سالک را می‌مکند، می‌بویند، می‌خورند، می‌بوسند البته با اجازه خود شخص، بدون اجازه چنین کارهایی را نمی‌کنند.

(۸۷)

اجنه قدری

اجنه‌ای که دور شیطان بودند اجنه قدری بودند که هنوز نسل آن‌ها زنده است و آن‌ها اجنه معمولی نبودند اجنه معمولی داخل حمام هستند.

(۸۸)

حل نشدن مشکل با بیرون کردن شیطان

یکی از آن هزار اشکالی که به قرآن وارد است این می‌باشد که وقتی شیطان از امر خداوند سرپیچی کرد خدا به او فرمود فاخرج برو ببینم حال اشکال این است که با بیرون کردن شیطان مشکلی حل نشد این همه بدبختی‌ها پیش آمد. بسیاری از بت‌ها و دین‌های ساخته شده علتش همین بود که ما با عصبیت آن‌ها را بیرون کردیم و رفتند دین درست کردند.

فاخرج منها فانک رجیم و ان علیک اللعنه الی یوم الدین قال رب فانظرنی الی یوم الوقت المعلوم شیطان به خدا گفت حق حساب مرا بده. ما جرات این که عادلانه با قرآن صحبت بکنیم را نداریم در این جا عادلانه است قال فانک من المنظرین الی یوم الوقت المعلوم شیطان گفت من کار کردم این هم پولت. باز کردن این مباحث نیاز به زمان دارد و اگر بخواهیم دین باز شود و دین را خوب بشناسیم تمام این اشکالات جواب دارد.

(۸۹)

یکی بودن ماده جن و انسان

باید تفاوت ملائکه با ابلیس و ابلیس با جن و فرق ملائکه و جن با انسان را دانست. این‌ها اصلا متفاوت نیستند. ملائکه عالی با ملائکه عالین با هم متفاوت است ملائکه عالی به ظرف سجده می‌باشند. مثالی که مناسب این بحث است نوری است که در جوش آهن دیده می‌شود که این نور زرد است و سپس تغییر رنگ به قرمز یا سبز یا آبی می‌دهد این یک آتش بیشتر نیست حرارت که متفاوت می‌شود این نورها نیز تغییر رنگ می‌دهند. تمام ملائکه الله و اجنه و انسان‌ها نیز این چنیند که وقتی پایین می‌آیند مراتب و تعینات متفاوت می‌شود این با آن یکی بیگانه نیست و دیگری نیز با این بیگانه نیست بنابراین صف نعال ملائکه با آن عالیات جن همجواری پیدا می‌کنند عالیات جن با صف نعال ملائکه و همین طور ملائکه با صف نعال عالین و همین طور ظرف جن و صف نعال جن با انسان یک حقیقت می‌شوند لذا می‌فرماید من الجن و الانس ما با جن اخوی هستیم. ولی یک دسته از آن‌ها در یک کشورند یک دسته در کشور دیگر یک دسته این طرف دیوار چینند یک دسته آن طرف دیوار چین مثل بسیاری از مردم می‌ماند که فامیل هایشان در کشور دیگری است و ممکن است همدیگر را نبینند و بمیرند عوالم و موجودات نیز همین گونه می‌باشد، ملائکه و جن و انسان به این صورت نمی‌باشد که گفته شود یکی از جنس چدن است دیگری از جنس مفرق و دیگری از جنس چوب و دیگری از جنس مس، آن‌ها نوری‌اند و این‌ها ناری‌اند و تفاوت نور با نار این است که هر دو حرارتند حال این نار وقتی صف تعین پیدا می‌کند پایین می‌آید و می‌فرماید نفخته فیه من روحی خود نفخ حرارت است

(۹۰)

می‌آید به روح که می‌نشیند. این بحث‌ها باید به طور آکادمیک و علمی دنبال شود و دید که کدام یک از انسان‌ها به ملک نزدیک‌ترند و کدام یک به جن نزدیک‌ترند و کدام یک از اجنه به انسان نزدیک‌ترند و کدام یک به ملائکه نزدیک‌ترند. ملائکه کدام یک ملائکه انسی‌اند کدام یک ملائکه جنی‌اند.

دلیل برهانی این امر که انسان می‌توان با اجنه و ملائکه ارتباط برقرار کرد این است که چون با هم بیگانه نیستند که نتوانند ارتباط برقرار کنند. چه کسی گفته ما با جن و با ملائکه بیگانه‌ایم؟ چه کسی گفته ما از یک جنسیم و آن‌ها از جنس دیگری؟ نهایت می‌گویید آن‌ها ناری اند و ما نوری ما هم طینیم سفالیم. با آن خصوصیاتی که در قرآن آمده‌است خیلی چیزها در این خاک ریخته شده‌است. نار و طین با هم خیلی بیگانه نیستند همه را که روی یک دستگاه ریخته شود از آن یک ماده بیرون می‌آید یک جا انرژی بیرون می‌آید یک جا حرکت، یک جا طعم و یک جا هم مزه بیرون می‌آید. الان در دنیا مسابقه‌ای به نام لمقه زنی وجود دارد که لقمه‌ای به اندازه چغندر را در دهان خود می‌گذارند و می خورد هیچ کس نمی‌تواند این کار را انجام بدهد ولی چنین شخصی بیست سال تمرین کرده‌است، جن نیز چنین است وقتی محضر جن قرار می‌گیرید و او را زیارت می‌کنید می‌بینید که اجنه لقمه نمی‌زنند، مزه نمی‌زنند بلکه مزه می‌خورند همین که انسان‌ها می‌خورند آن‌ها مزه آن را می‌خورند یا ملائکه طعم می‌زنند لذا همین ماده را انسان می‌خورد جن هم از آن می‌خورد و ملائکه هم از آن استنشاق می‌کنند یعنی همین ماده هست ولی هر کسی یک چیزی از آن را می‌خورد مثل تصویر سه بعدی ای

(۹۱)

می‌ماند که هر کسی یک طرف آن را گرفته باشد، تمامی موجودات سه بعدی، چهار بعدی یا پنچ بعدی دارند و یک چیزهایی از این موجودات را ملائکه و یک چیزهایی را جن و یک چیزهایی را هم انسان‌ها استفاده می‌کنند مثلا استخوان را این حیوان می‌خورد مزه آن را این جن می‌خورد و طعمش را ملک نازل استفاده می‌کنند ولی او نمی‌خورد او اظهار می‌کند این اکل می‌کند و این دیگری استشمام می‌کند.

تمام عالم برای تمام مخلوقات قابل کامیابی و بهره‌گیری است ولی هر کسی خیال می‌کند خود به تنهایی است با عرض پوزش فرض کنید یک کلبی خیال می‌کند استخوان فقط برای اوست یا گربه خیال می‌کند این گوشت فقط برای اوست و انسان هم خیال می‌کند فقط خوب‌های آن برای اوست و آشغال‌های آن برای گربه و…است در حالی که این چنین نیست و تمام ذرات و موجوداتی که در این عالم هست برای همه می‌باشد.

انسان اگر به وحوش و حیوانات مراجعه کند که متاسفانه یکی از علومی که در حوزه‌ها تعطیل شده است بحث‌های راجع به حیوانات می‌باشد که دیگر کسی راجع به حیوان اطلاعات ندارد علم الحیوان و حیات الحیوان یک دریای بیکرانی از معارف می‌باشد که اگر عالمی نداشته باشد او را چه به این که بخواهد راجع به ملائکه یا جن چیزی بیاموزد لذا ابتدا باید راجع به حیوان اطلاع کسب کرد که آن‌ها چه دارند چه ندارند و سپس دید که انسان چه دارد، چه ندارد.

بنابراین تمام تعینات در عالم زمینه‌های متفاوتی دارد که یا یک بعدی است یا سه بعدی است و یک دستش را کسی گرفته و دست دیگرش را

(۹۲)

کسی دیگر و دست دیگرش را شخصی دیگر به این معنا که همان طور که قبلا بیان شد ماده‌اش را کسی می‌گیرد طعمش را کسی دیگر و مزه‌اش را کسی دیگر و استظهارش را ملک می‌گیرد. ملک آب ملک باد و ملک ارضی وجود دارد به همین دلیل گفته شده‌است که انسان وقتی وارد آب می‌شود بسم الله بگوید یا در آب بول نکند چرا که موجودات فراوانی در آب وجود دارد و دلیل آن فقط رعایت بهداشت نمی‌باشد مثلا اگر کسی در آب دریا بول بکند به بهداشت آن لطمه نمی‌خورد لذا دلیل دیگری داشته این که ملائکه الماء، ملائکه الهوا و ملائکه الارض و الملائکه السما وجود دارد به همین دلیل گفته شده‌است که باید ملاحظه کرد.

(۹۳)

۶۰۰۰ سال عبادت

شیطان شش هزار سال عبادت کرد نتیجه‌اش شد فانک رجیم. بلعم هم همین طور است.

البته همه کاسه کوزه‌ها را سر شیطان می‌شکنند. الان هم این مصیبت هست که هر چه بدبختی است سر شیطان خراب شده‌است. این چه نمازی بوده خوانده بدبخت بیچاره رکورد را شکسته است. به این نکته باید توجه داشت که انسان گاهی نماز که می‌خواند این نماز را ملائکه و مخصوصا اجنه می‌خورند و رزق این جن می‌شود. همان طور که اجنه طلا را خیلی دوست دارند و طلا می‌خورند لذا این که جایی گنجی چیزی هست که آن جا رمز دارد یا مار دارد یا می‌گویند طلسم شده‌است به این دلیل می‌باشد که اجنه آن جا هستند و این طلایی که گذاشته‌اند و رفته‌اند و بی صاحب مانده را آن‌ها صاحب می‌شوند و اگر کسی بخواهد به آن نزدیک شود او را می‌زنند یا او را هل می‌دهند می‌افتد و خود از ترس فرار می‌کند مگر این که حکم داشته‌باشد یا سلطان باشد و یک چیزی داشته باشد تا بتواند با آن‌ها کنار بیاید و آن اجنه را بزند. اجنه این طلا را می‌خورند و تمام هم نمی‌شود مثل این نمازی می‌ماند که می‌گوییم اجنه می‌خورند ولی تمام نمی‌شود. ملائکه این نماز را می‌برند ولی اجنه هم از آن خورده‌اند و تمام نشده است. برای تبیین بحث به این مثال اشاره می‌شود که فردی میوه گرفته است این میوه را هم می‌شود خورد و هم می‌شود تماشا کرد اما نوعا یک سری آدم ها چشم بسته این میوه را می‌خورند ولی انسان صاحب کمال میوه را نمی‌خورد اول با چشم هایش

(۹۴)

می‌خورد بعد میوه را در معده‌اش جا می‌دهد ولی آدم بی عقل اول میوه را وارد معده می‌کند و از چشم خود هم استفاده اصلا نمی‌کند این که فرموده است: «انظر الی طعامک و شرابک» بهترین نوع خوردن نگاه کردن است. مثال دیگر این که لباسی را که انسان به تن می‌کند همین که نگاه می‌کند به این که این لباس به تن اوست همین خوردن است بنابراین خوردن فقط داخل معده کردن نیست خوردن اجنه هم به این شکل می‌باشد که نه با معده‌اش بلکه با بصیرتش نگاه می‌کند به این طلاها و سیر می‌شود. لذا طلاهایی که در زمین گنج می‌شود و صاحبی ندارد شیاطین یا اجنه در آن جا پاتوق می‌کنند و این گنج‌ها را تصاحب می‌کنند و مالک آن می‌شوند و فقط کسی می‌تواند این طلاها را از آن‌ها بگیرد که قوی‌تر از آن‌ها یا حاکم بر آن‌ها باشد و یا این که اجنه او را دوست داشته باشند و ملاحظه او را کنند. لذا اگر کسی بدون حاکم سراغ گنج‌ها برود او را نفله و بیمار می‌کنند. بنابراین ذکر خوراک موجودات می‌شود وقتی گفته‌می شود ذکر مومن خوراک جن می‌شود به این معنا نیست که آن را به معده خود می‌برد نه ؛ این ذکر سر جای خود هست ولی جن از آن تغذیه می‌کند.

چیزهایی که در عالم وجوددارد نسبت به هم حاکم و محکومند و هرچیزی مانع هر چیزی نمی‌شود مثلا نور وقتی می‌خواهد از شیشه وارد شود شیشه را نمی‌شکند و وارد می‌شود هوا و حرارت نیز این چنین است ولی سنگ وقتی می‌خواهد وارد شود شیشه را می‌شکند. وارد شده است که آقا امام جواد از در بسته وارد شدند و چیزی مانع ایشان نشد.

لذا قرب الهی انسان، ارزش ذکر، مرتبه ذکر به شناخت اوصاف است. که این شخص چه طور ذاکری است چه ذکری دارد چه مقدار

(۹۵)

همراه دنبال ذکر او هستند یا این به دنبال دیگران می‌رود. حرکت یعنی ذکر درواقع وصل به عالم هستی است یک فرکانسی در عالم است که اگر به آن فرکانس نیافتد سالک نیست. سالک کسی است که همراه دارد یک کسی، یک چیزی، یک موجودی، یک سنگی، گلی، یا ملائکه‌ای یا به ظرف انبیا همراه پیدامی‌کند و یک دفعه می‌بیند که مثل اکو صدایی در دلش بلند می‌شود و یک راهی ذکرش را تکرار می‌کنند و این ذکر او را تکرار می‌کند البته گاهی بالا که می‌رود ممکن است خط رو خط و موج روی موج شود.

باید توجه داشت که ممکن است شیطان با او همراه باشد البته اگر آدم حسابی باشد و گرنه شیطان به او اعتنایی نمی‌کند. گفتیم شیطان با ابلیس تفاوت می‌کند ابلیس عزازیل است ولی شیطان جن است. خدا به ما لطف کرده که ما ابلیس نداشتیم. با این که ابلیس نداشتیم حرمله و شمر و ابن ملجم داشتیم اگر ابلیس داشتیم چه خبر می‌شد!. ولی جن ابلیس داشته لذا چقدر هم شرارت دارند و آن‌ها آب روی دست ما ریختند ولی ما باز حرمله و…داریم ببینید شیاطین آن‌ها دیگر چه چیزهایی دارند.

لذا سالک حرکت که می‌کند مانع هم دارد از شیاطین از جن از کفار از ناس نسناس و شر الناس. بنابراین ممکن است شخصی ذکری بگوید و شرارت شخصی دیگر در حالی که فرسنگ‌ها با او فاصله دارد این ذکر را خراب کند زیرا در خباثت و شرارت این‌گونه است که انسان وقتی فوت می‌کند نهایت تا دو متری تاثیر بگذارد ولی کسی که شرارت می‌کند ممکن است آن طرف کوه قاف فوت کند و این طرف را خاموش کند! و کسی مثلا در یک طرف شهر شرارت کند این طرف شهر را آتش می‌زند چرا که

(۹۶)

ناسوت مایع است مانع و ماده است زمان و مکان در آن اثر می‌گذارد. لذا در دین بسیار آمده‌است که انسان استغفار داشته‌باشد اعوذ بالله و استجیر بالله بگوید و استعاذه‌کند به خاطر این است که شرارت‌های دیگران بر او اثر نگذارد. لذا مثل این می‌ماند که انسان بخواهد خود را از یک باد سیصد چهارصد کیلومتری حفظ کند. این باد می‌خورد به این ذکر یانماز یا روزه انسان و همه را خراب می‌کند لذا انسان اگر خودش تنها بود کار خیر کردن او حماقت بود ولی در بحث اسماء و تفسیر هم گفتیم از آن جایی که خداوند در مقابل همه این شرارت‌ها ملائکه الله را قرار داده، ما را اسکورت می‌کنند و تمام این شرور و آفات را دفع می‌کنند. بنابراین اگر ذکری نمازی یا روزه‌ای که ما میگیریم خراب می‌شود این ممکن است غذایی خورده باشد یا کوتاهی کرده باشد و باعث خرابی ذکر و نماز و روزه خود شده است و گرنه شرور و آفات را ملائکه الله دفع می‌کنند. ملائکه الله عمده شرور را دفع می‌کنند خرده ریزهای آن را به عهده خود انسان گذاشته‌اند.

مثالی که می‌توان برای تبیین بحث زد این است که شما فرض بگیرید کسی می‌خواهد لباس خود را تعویض کند و چهار نفر با چادری چیزی اطراف او را می‌گیرند تا دیده نشود ملائکه الله نیز این چنین هستند خدا همه مدبرات و ملائکه خود را گذاشته تا ما کارهایمان را انجام بدهیم

پس اگر مثلا یک نماز ما باطل شد این به دلیل غفلت‌های خود ما می‌باشد لذا انسان وقتی نماز می‌خواند یا یک کاری خیری انجام می‌دهد یا حتی آچاری برداشته فشار می‌دهد باید توجه به این امر داشته باشد که چقدر مدبرات هستند که دارند به او کمک می‌کنند ولیکن آدمیزاد غافل

(۹۷)

است خیال می‌کند خود اوست که این آچار را فشار می‌دهد در حالی که این قدر شلوغ و سرسام‌آور است اگر انسان خود را در آن وادی‌ها بیاندازد. لذا جز اولیای خدا نمی‌توانند در آن عالم قرار گیرند. معرکه‌ای است که اگر انسان‌ها یک مشت مخلوقاتی را ببینند در جا سکته می‌کنند. این که می‌گوید من آقا امام زمان را ببینم یا حضرت عباس را ببینم اگر ببیند در جا سکته می‌کند امام زمان لطف می‌کند به ما که خودش را نشان نمی‌دهد چون اگر نشان دهد این از زندگی کردن می‌افتد و نفله می‌شود.

مطالب مرتبط