مدیریت زندگی مشترک

مدیریت زندگی مشترک

در مدیریت زندگی مشترک، اسلام اصل را بر اطاعت از شوهر مؤمن مسلمان می‌گذارد و موضوع اطاعت، اطاعت از خداوند است؛ نه مردی آلوده که بدی‌های وی زن را نیز به گناه آلوده می‌نماید. …..

 مدیریت کلان زندگی و کل آن با مرد و مدیریت داخل خانه با زن است و زن و مرد نباید در مدیریت یک‌دیگر دخالت کنند. برای نمونه، چیدمان اثاثیه و وسایل منزل با نظر زن است و او از مرد می‌تواند نظر مشورتی بخواهد، ولی نظر نهایی با اوست و مرد باید به مدیریت زن د راین زمینه احترام بگذارد و سلیقهٔ او در این مورد حاکم است، و در برابر، زن نباید در کارهای مرد که مربوط به بیرون از منزل و محل کار اوست دخالت کند و سلیقهٔ او را نادیده گیرد.

درست است قوام زندگی و مدیریت کلان آن با مرد است، اما این امر ضعف زن را نمی‌رساند، بلکه قوت مرد را بیان می‌دارد. هم‌چنین چاره‌ای نیست جز این که برای خانه مدیری باشد و دیگران در مسایل حیاتی و سیاست‌های کلان زندگی از وی پیروی داشته باشند، در غیر این صورت، زندگی بحرانی می‌گردد. مدیرت کلان مرد مسؤولیت بیش‌تر او در مورد زندگی را می‌رساند نه ضعف زن را.

هم‌چنین تربیت فرزند در سطح کلان آن با مرد است و بخشی از آن برای زن است. کار بیرون از منزل برای زن به صورت پاره‌وقت لازم است تا زنان بتوانند نیازمندی‌های خود را تأمین کنند، ولی کار نیمه وقت یا تمام وقت با روحیه و توان او سازگار نیست و عشق و عاطفهٔ محیط خانه را آسیب می‌رساند.

البته ساختار اجتماع و سیستم جامعه باید توسط دستگاه‌های مسؤول ساماندهی شود و عالمان به جای بحث از موارد کراهت پوشیه یا استحباب آن باید به چنین مسایل کلانی بپردازند و ساده‌اندیشانه در دام طراحان پنهان اجتماع نیفتند که مسایل غیر ضرور را بزرگ‌نمایی و مسایل ضروری را به حاشیه می‌برند. از آن بدتر، بحث حضور زنان در کابینه است که موضوع، جنسیت به صورت سیاسی قرار داده می‌شود و انسانیت زنان فراموش می‌گردد؛ در حالی که بحث ساختار حضور اجتماعی زنان، آنان را به حقوق از دست‌رفتهٔ خود می‌رساند نه حضور چند نفر در کابینه که پرداخت به معلول‌ها و رها کردن علت‌هاست.

مرد باید از خود قدرت مدیریت و توانمندی بالایی در رساندن زن به خواسته‌های خود نشان دهد که زن، او را پناهگاه مطمئن خود بشناسد و او سایهٔ مرد را لباس و پناه خود گیرد. زنان همواره عادت دارند مردان خود را با دیگر مردانی که می‌شناسند مقایسه کنند و زن نباید در پرتو شناختی که از کمالات مرد خود دارد، دیگری را برتر ببیند و بر این اساس، این کمال مرد است که زن را محدود و مختص به خود می‌سازد نه این که مرد در پی محدودسازی فرمایشی و آمرانهٔ زن باشد. اسلام زیستن پستویی را برای زنان نمی‌خواهد، بلکه مرد باید به گونه‌ای خود را تربیت نماید که همهٔ چشم زن را خیره و سیر خود نماید و او را از هرچه مرد است بی‌نیاز سازد و اگر قرار باشد زنان در محلی زندگی کنند که پای مردی به آن‌جا نرسد، باید هر زن و شوهری را به کره‌ای تبعید نمود و تمام امکانات فضا هوا و نیز ماهواره‌ها و گیرنده‌های تصویری را از زنان دریغ داشت و قدرت‌های معنوی را نیز از آنان سلب نمود تا آنان نتوانند هیچ گاه مردی را ببینند و آنان را در جهل و ناآگاهی مطلق و بلکه ناتوانی مطلق نگاه داشت که اندیشهٔ شورش و طغیانی نیز برای در اختیار گرفتن تجهیزات پیشرفته و فن‌آوری‌های نوین امروز شوهران خود در سر نپرورانند. اما اگر زنی مرد داشته باشد و کمالات علمی، معنوی، اخلاقی و قدرتی مرد خود را ببیند، به غیر از شوهر خود به کسی دل نمی‌سپارد و اندیشهٔ هم‌آغوشی با کسی را به ذهن نمی‌آورد و زن یکه‌شناس می‌شود. چنین زنی اگر هزاران مرد را نیز ببیند مردی را به شمار نمی‌آورد و مردان دیگر را عددی نمی‌داند، ولی زنی که شوهر بد اخلاق، کثیف و ضعیف دارد، دل خود را به چه چیز شوهر خوش دارد. مردی که نمی‌تواند نیازهای جنسی همسر خود را برآورده سازد، باید او را طلاق گوید و حسرت نفس مردی را بر جان او نگذارد.

حبس زنان در آپارتمان‌های امروزی، فشارهای روانی مضاعفی را برای آنان سبب می‌شود و موجبات تن دادن به گناه را ایجاد می‌کند؛ در حالی که صفا، صمیمیت، مهر، محبت، اخلاق، نظافت، دانش، قدرت، معنویت و مردی مرد سبب می‌شود زن عاشق وی و بی‌تفاوت نسبت به مردان دیگر گردد. مردی که عرق بدن خود را بشوید، لباس خود را منظم کند، شانه‌ای بر سر کشد، عطری بر خود بیفشاند و همچون دامادی در مقابل عروس خود قرار گیرد، برای زن یکه و تنها می‌شود و زندگی بسامان وی، برای چشم دوختن زن به دیگر زندگی‌ها و مردان مانع می‌شود و مهر و عطوفت را در نهاد زن و مرد پایدار می‌سازد و آنان را با وجود خود از دیگران بی نیاز می‌گرداند.

مردان مرد باید چنان باشند که چشم همسرانشان را از وجود خود سرشار نمایند و آنان را شیفتهٔ خود سازند و وجود زیبا و رعنای شوهر پناه و لباسی برای آنان شود. مرد باید چنان باشد که زن، غیر از او را نبیند؛ یعنی زیبا، قوی، تمییز، شیرین و خلاصه مرد باشد و تمام قامت جلوی زن قرار گیرد که وجود وی باعث شود زن به مرد دیگری ننگرد و هوس غیر در سر نپروراند. اگر مردی کثیف باشد، بد اخلاق باشد، سست باشد، زن چگونه به او رغبت نشان دهد. چنین مردی چون نمی‌تواند با مردی و مردانگی خویش زن را نگاه دارد او را به فساد می‌اندازد و این مرد است که باید پاسخ‌گوی فساد وی باشد. این مردی و مردانگی مرد و کمالات اوست که می‌تواند چشم زن را به خود خیره سازد و جز نور او شعاعی از دیگری نبیند و او را یگانه آرزوی خود بداند؛ همان‌گونه این که گفته می‌شود زنان از مردان آفریده شده‌اند به این معناست که زن او را خدایگان خود قرار می‌دهد و همت آنان رو به مرد دارد و احساسات و روحیات زن مردخواه است. زن عاطفه و احساس دارد و پذیرنده‌ای سریع به شمار می‌رود، از این رو اسلام راه‌کارهای لازم برای نگاه داشتن زن در کانون خانواده و بر معیار آن را آموزش داده و بر نظافت و بهداشت و دیگر امور توصیه نموده و به مرد سفارش کرده است دست خالی به منزل نرود و با دستانی خالی با همسر خویش روبه رو نگردد؛ چرا که زن انتظار دارد افزوده بر آن که معشوق مرد قرار گیرد و مرد را عاشق خود بیابد، او را رازق و روزی دهندهٔ خویش نیز ببیند.

در مدیریت زندگی مشترک، اسلام اصل را بر اطاعت از شوهر مؤمن مسلمان می‌گذارد و موضوع اطاعت، اطاعت از خداوند است؛ نه مردی آلوده که بدی‌های وی زن را نیز به گناه آلوده می‌نماید. این مرد مؤمن، فهیم و مدیر که می‌خواهد زندگی خود را اداره کند و می‌تواند وجوب اطاعت دارد و اگر زن از او اطاعت نداشته باشد، زندگی اداره نمی‌شود. زن در این صورت باید اطاعت داشته باشد تا زندگی اداره شود و این امر، سخن درستی است و بر زن لازم است آن را بپذیرد و این همان اطاعت معقول است که در دین آمده است؛ زیرا برای مدیریت خانه، دو رئیس لازم نیست و برای این که مرد بتواند به‌خوبی از عهدهٔ مدیریت آن برآید لازم است زن از وی اطاعت کند و ترجیح بلا مرجح هم نیست؛ چون به طور غالب مرد صاحب درایت بیش‌تری می‌باشد و در پی آن است که زندگی را به‌خوبی اداره نماید؛ اما در جایی که شوهر آلوده است و مدیریت حکیمانه ندارد، موضوع اطاعت منتفی می‌باشد. برای مثال، چرا زن باید از مردی معتاد و آلوده که به فکر زندگی نیست به طور مطلق و حتی در موارد معصیت و اعتیاد اطاعت کند؟ اسلام هیچ گاه اطاعت چنین مردی را برای زن واجب نمی‌داند؛ چرا که اطاعت از مخلوق در معصیت خدا جایز نیست. پس این گونه نیست که مردی آلوده بتواند به زن خود بگوید: چون من شوهر تو هستم، تو باید از من اطاعت کنی! چگونه اطاعت مردی که از خدا اطاعت نمی‌کند، واجب باشد؟! روایت زیر نیز این سخن را تأیید می‌نماید: «زنی خوب و شایسته از هزار مرد آلوده بهتر است»(۱).

مرد اگر قدرت مدیریت داشته باشد همسر خود را توانمند می‌سازد. اقتدار زن نشان اقتدار مرد است. مرد اگر بر آن باشد که اقتدار همسر خود را شکسته و خرد کند در واقع قدرت خود را تضعیف کرده است ؛ زیرا قدرت زن توانی است که در تحت مدیریت اوست. ضرر هرگونه تهدید و تضعیف همسر به مرد باز می‌گردد؛ چون همسر منطقهٔ مرد است و هرگونه آسیب و ضعفی که به آن وارد شود، در واقع به وی وارد شده است و آزار زن به مرد وارد خودخواه و لج‌باز می‌رسد. اگر مردی توانمندی همسر خود را محدود سازد این اقتدار مرد است که کسر می‌شود. مرد در طبیعت نیرویی وابسته به زن است و چنان‌چه دست خود را در دست همسر خود نگذارد نمی‌تواند خود را ارتقا دهد و در نیازمندی‌های خود وامانده و مفلوک می‌شود. بله، اگر زن اقتدار خود را در بیرون از منزل و برای مردان بیگانه هزینه کند، چنین زنی حرمت خود را پاس نداشته است و اقتدار او اکرام برنمی‌دارد و به تناسب باید شکسته گردد، ولی زنی که حرمت خود را نگاه می‌دارد هرچه اقتدار بیش‌تری یابد مرد را عزیزتر می‌سازد؛ مگر آن که مردی باشد که ضعف نفسانی و ترس داشته باشد که در این صورت از قدرت گرفتن همسر خود به واهمه می‌افتد. مرد در صورتی که در مدیریت توانمند باشد همسر و فرزندان خود را بزرگ می‌کند و به آنان عظمت می‌بخشد؛ نه این که آنان را تحقیر کند. تحقیر زیردستان عملی فرعونی است. او چون از ضعف خود می‌ترسید، مدام قوم خود را خوار و کوچک می‌کرد تا از او اطاعت‌پذیری داشته باشند(۲). فراموش نشود که مدیریت به معنای مدارا کردن به زیردستان است که به آنان عظمت و اقتدار می‌دهد نه استخفاف و تحقیر.

اگر مرد در مدیریت توانمند باشد و درست عمل کند، چون از نظر روان‌شناسی، زن دوست دارد از شوهر خود اطاعت کند؛ زن را محبانه مطیع خود می‌سازد، ولی چنان‌چه مدیریت وی ضعیف باشد و و از مرزهای خود تجاوز کند و به جای اقتدار، زور خود را نشان دهد و به او پرخاشگری داشته باشد، زن توان تحمل وی را از دست می‌دهد؛ زیرا او به‌خوبی تفاوت استثمار و اطاعت را می‌داند. اطاعت در محیط صفا، صممیت، محبت، عشق و فروتنی است که اقتدار مدیریت دارد و استثمار در محیط‌های استکباری است که زور حاکمیت دارد.

از اموری که برای زن اقتدار می‌آورد دانش‌ندوزی و تحصیل علم است اگر سبب رونق صفا و صمیمت زن گردد نه آن که وی را به پدیده‌ای استکباری و از خودراضی تبدیل کند. علم فروتنی می‌آورد، ولی همین علم اگر طریق تعلیم نداشته باشد تکبر می‌آورد و طریق تعلیم استاد مناسب است. زن اگر به علم مجهز شود و با علم بر فوران احساسات و غلیان عاطفهٔ خود غلبه کند، بلکه علم را در خدمت احساسات قرار دهد، اقتداری را که دارد در جایی هزینه می‌کند شایسته نیست و چراغ زندگی را خاموش می‌کند. زنی که اقتدار را در خدمت احساس خود می‌گیرد از قدرت خود برای چیرگی بر مرد مدد می‌گیرد و شگردهای لطیف و ظریفی را از روی مکر و حیله‌گری اعمال می‌دارد؛ از همین روست که طلاق در دست زن نیست و این اقتدار از وی گرفته شده است. به هر روی در اقتدار بخشیدن به زن باید تناسب‌ها را ملاحظه کرد. تعیین اندازهٔ لازم و مناسب اقتدار برای زن از عهدهٔ اساتید کارآزموده و محبوبی بر می‌آید و اوست که تشخیص می‌دهد برای نمونه اگر زنی اقتدار علمی یابد آیا آن را در خدمت احساسات می‌گیرد یا احساس خود را خادم علم و رشد عقل‌گرایی خود قرار می‌دهد یا اگر پول و قدرت مالی در اختیار او باشد، آیا وی پول را در استخدام سلامت و ارتقای خانواده می‌گیرد یا نه زن به خادم پول تبدیل می‌شود. زن اگر به کمال رسیده باشد اقتداری می‌یابد که دیدن پول را برای خود نقص و هوس می‌بیند و خود را بالاتر و مقتدرتر از آن می‌بیند که اسیر هوس پول گردد. به هر روی هر اقتداری از جمله علم و ینز توانمندی مالی در صورتی برای زن سلامت دارد که بتواند احساسات خود را با آن کنترل کند نه این که قدرت مالی و علمی یا دیگر امور اقتداری را در خدمت احساس خود بگیرد.

مرد در مدیریت زندگی مشترک باید توجه داشته باشد که آدمی پدیده‌ای است که امکان خطا دارد و اگر اشتباهی از بانوی منزل دید، با او بزرگوارانه و کریمانه عمل کند و همان‌طور که به پدر و مادر خود نباید اف گفت، با همسر خود نیز مدارا داشت، اما در ظاهر نباید به‌گونه‌ای بود که زن به عواطف و حالات زنانه تحریک شود و از سر مکر طمع کند که به مرد دستور دهد.

 ۱ـ حرّ عاملی، محمدبن حسن، وسائل الشیعة، ج۱۴، بیروت، دار احیاء التراث العربی(اسلامیة)، ص۱۲۳٫

۲ـ زخرف / ۵۴٫

مطالب مرتبط