فصل هفتم: غنا و موسیقی از دیدگاه فقیهان قرن ۱۲_۴

فقه غنا و موسیقی

 

فقه غنا و موسیقی/ جلد ۴

 فصل هفتم: غنا و موسیقی از دیدگاه فقیهان قرن چهارم تا دوازدهم


شیخ صدوق رحمه‌الله

(ابی جعفر محمّد بن علی بن حسین بن موسی بن بابویه متوفی ۳۸۱ ه . ق)

«واعلم أنّ کسب المغنّیة حرام، وأجر الزانیة وثمن الکلب الذی لیس بکلب صید سحت، واعلم أنّ الرشاء فی الحکم هو الکفر باللّه العظیم»(۱).

ـ بدان که درآمد آوازه‌خوان و اجر زن زناکار و پول سگ‌های غیر شکاری، سُحت و حرام است. و بدان که رشوه در حکم کفر به خداوند عظیم است.

شیخ صدوق رحمه‌الله درآمد زنان غناخوان را حرام می‌داند؛ چرا که آنان از انجام گناهان و مفاسد دوری نمی‌کردند و این که آنان را در کنار زنان زناکار می‌آورد تصویر ذهنی ایشان از آوازه‌خوانان را می‌نمایاند و می‌رساند که میان این دو گروه، رابطه‌ای نزدیک بوده و زانی وصف معرّف مغنیان بوده است؛ چرا که با توجه به شواهد تاریخی، زنان آوازه‌خوان چون

۱ـ المقنع ـ الشیخ الصدوق ص: ۳۶۲، ناشر: مؤسسة الامام الهادی علیه‌السلام ، قم.

(۱۵)

می‌خواندند، افرادی آنان را بر می‌گزیدند و با آنان گناه می‌کردند. ایشان هماهنگ با روایات، بهای سگ را نیز کنار این دو مورد می‌آورد.

رده‌بندی گناهان

مرحوم شیخ صدوق غناخوانی، زنا و فروش سگ را حرام می‌داند، اما با طبقه‌بندی گناهان، تنها رشوه را در حکم کفر به خداوند می‌داند. این در حالی است که برخی از متدینان به رشوه‌خواری که گاه در دستگاه اداری دیده می‌شود، اعتراضی ندارند و تار و تنبوری که در عروسی‌ها استفاده می‌شود را کفر عظیم می‌دانند و از طبقه‌بندی صحیح گناهان دور مانده‌اند.

رشوه به قاضی، بیان مصداق اکمل رشوه‌خواری است، که در برخی روایات از آن یاد شده است و چنین نیست که منحصر به آن باشد. قاضی نیز در قاضی دادگاه خلاصه نمی‌شود و معلم مدرسه و پلیس راهنمایی و رانندگی و هر کارمند اداری به اقتضای شغلی که دارد، قاضی و مسؤول در همان بخش به شمار می‌رود و هر کدام در حیطه کار خود، حکم می‌دهند.

جواز درآمد زنان نوحه‌گر

جناب شیخ صدوق در این کتاب به همین مقدار بسنده می‌نماید و از بحث غنا می‌گذرد، اما در کتاب «الهدایة»، درآمد زنان نوحه‌گر را که به راستی و صدق مویه می‌زنند، جایز دانسته است. او می‌گوید:

«وکسب المغنّیة حرام، ولا بأس بکسب النائحة اذا قالت صدقا»(۱).

وی در این کتاب نیز بیش از این، از غنا نمی‌نویسد.

۱ـ الهدایة، ص ۳۱۴٫

(۱۶)

مستثنیات غنا

در روایات، هم‌چنین آواز و غناخوانی زنان در عروسی‌ها و مجالسی که مردان بر آنان وارد نمی‌شوند، استثنا شده است. در حقیقت باید گفت این موارد، استثنای از حرام نیست؛ چرا که حرام استثناپذیر نیست، بلکه شرایط عروسی‌های اعراب در آن زمان چنان بوده که زنان گناهی را انجام نمی‌داده‌اند و مجلس آنان پاک بوده و عوارض جانبی که بتواند این حکم اولی را به حکمی ثانوی تحویل برد نداشته، از این رو، حکم به حلیت غناخوانی در این عروسی‌ها داده شده است؛ همان‌گونه که این مسأله ـ دوری از گناه ـ در مجالس عزاداری و نوحه‌خوانی و ندبه‌گری برای مردگان، خود را بیش‌تر نشان می‌دهد.

حدیث غناخوانی در قرائت قرآن کریم

مرحوم صدوق در «معانی الاخبار» گوید:

«وقال صلی‌الله‌علیه‌وآله : لیس منّا من لم یتغنّ بالقرآن، ومعناه: لیس منّا من لم یستغن به، ولا یذهب به إلی الصوت، وقد روی أنّ من قرء القرآن فهو غنی لا فقر بعده. وروی أنّ من أعطی القرآن فظنّ أنّ أحدا أعطی أکثر ممّا أعطی فقد عظم صغیرا وصغر کبیرا، فلا ینبغی لحامل القرآن أن یری أنّ أحدا من أهل الأرض أغنی منه، ولو ملک الدنیا برحبها. ولو کان کما یقوله أنّه الترجیع بالقراءة وحسن الصوت لکانت العقوبة قد عظمت فی ترک ذلک أن یکون من لم یرجّع صوته بالقراءة فلیس من النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله حین قال: لیس منّا من لم یتغنّ القرآن»(۱).

 

۱ـ معانی الأخبار، ص ۲۷۹٫

(۱۷)

این کلام جناب صدوق رحمه‌الله که می‌گوید چنان‌چه غنا به معنای ترجیع و حسن صوت باشد، اگر کسی قرآن کریم را با تغنی نخواند، به عقوبت بزرگی گرفتار می‌شود، درست نیست. ما روایت «من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منی» را در جلد سوم این کتاب، تفسیر و تحلیل نمودیم و در آن‌جا گفتیم کسی که همانند یهود و نصارا کتاب الهی را بخواند، از مشی حضرات معصومین علیهم‌السلام دور است، نه آن که به عذاب بزرگ گرفتار می‌آید.

(۱۸)


شیخ مفید رحمه‌الله

(ابی عبداللّه محمّد بن نعمان حارثی ۳۳۶ ـ ۴۱۳ ه ق)

حرمت ساخت و تجارت آلات لهوی موسیقی

«وکلّ ما حرّمه اللّه تعالی وخطره علی خلقه، فلا یجوز الاکتساب به، ولا التصرّف فیه. فمن ذلک عمل الخمر فی الصناعة، وبیعها فی التجارة، وعمل العیدان والطنابیر، وسائر الملاهی محرّم، والتجارة فیه محظورة»(۱).

ـ آن‌چه را خداوند متعال حرام نموده و آن را بر مردمان بزرگ داشته کسب درآمد با آن و هم‌چنین تصرف در آن جایز نیست. از این نمونه است صنعت شراب‌سازی و تجارت با آن و فروش آن و نیز ساخت عودها، طنبورها و دیگر آلات لهو که حرام و تجارت با آن ممنوع است.

حرمت درآمد زنان خواننده و آموزش موسیقی

«وکسب المغنّیات حرام، وتعلّم ذلک وتعلیمه محظور فی شرع الإسلام. وکسب النوائح بالباطل حرام.

۱ـ المقنعة، الشیخ المفید، ص ۵۸۷٫

(۱۹)

درآمد زنان آوازه‌خوان حرام است و آموزش دادن آن و نیز فرا گرفتن آن در شریعت اسلام ممنوع است. درآمد زنان نوحه‌گری که به باطل نوحه می‌خوانند حرام است.

جواز نوحه‌گری زنان

ولا بأس بالنوح علی أهل الدین بالحقّ من الکلام. ولا بأس بالأجر علی ذلک. والتنزّه عن التکسّب به أولی فی الدین»(۱).

نوحه‌گری بر مؤمنان چنان‌چه به کلامی حق و راست باشد اشکال ندارد و می‌توان برای آن مزد گرفت. پرهیز داشتن از کسب درآمد به نوحه‌گری در دین برتر است.

شیخ مفید رحمه‌الله غنای زنان خواننده را در هیچ مورد حلال نمی‌شمرد و تنها خوانندگی نوحه‌گران را در صورتی که به حق و برای مؤمنان باشد بدون اشکال می‌داند. ایشان ملاک جواز در نوحه‌خوانی را باطل نبودن آن قرار می‌دهد، حال جای آن دارد که از ایشان پرسیده شود آیا نمی‌توان چنین ملاکی را برای غنا و موسیقی اعتبار نمود و آن را در موارد حق که با باطلی همراه نباشد حلال دانست.

باید گفت جناب شیخ مفید هیچ مورد حلالی را در زمان خود برای غنا و موسیقی که در دست خلفای عباسی بوده نمی‌دیده است و فتوای ایشان، با توجه به شرایط زمانی وی، درست است. در آن زمان، غنا و موسیقی چون منفعت حلالی نداشته است، وی کسب درآمد با آن را نیز حرام می‌داند. بحث ایشان مانند بحث فروش عذره و نجاست در

۱ـ المقنعة، ص ۵۸۸٫

(۲۰)

مکاسب است که چون منفعت حلالی برای آن نمی‌دیدند، آن را حرام می‌شمردند، اما شیخ انصاری ملاک حرمت آن را طاهر نبودن عذره می‌دانست؛ در حالی که ما می‌گوییم هرچه منفعت داشته باشد، خرید و فروش آن حلال است. بر این پایه، کودهایی را که در گذشته حرام دانسته می‌شد، می‌توان با کارایی مفیدی که دارد، به فروش رساند و نجس بودن، مانع استفاده و بهره‌وری مفید و در نتیجه، مانع جواز خرید و فروش آن نمی‌شود. این امر، علمی بودن فقه شیعه و ملاک داشتن آن را می‌رساند. این تغییر موضوع است که حکم ویژه موضوع را به آن می‌دهد، نه آن‌که تغییری در حکم خداوند به وجود آید. در نمونه‌ای دیگر، تنباکو حرام نیست اما روزی با تغییر موضوع و کاربری آن، میرزای شیرازی، به حرمت مقطعی و زمانی آن فتوا داد.

جناب شیخ مفید در این بحث، نخست از شراب و سپس از تنبور و نی یاد کرد. درست است که نوشتار وی هماهنگ با روایات است، اما زمان شیخ مفید با زمان صدور روایات فاصله چندانی نداشته و فضای حاکم بر زمان صدور روایات، بر زمانه جناب شیخ نیز چیره بوده است و چون مورد حلال برای غنا و موسیقی فرض نمی‌شده، چنین حکمی داده شده است.

(۲۱)

(۲۲)


شیخ طوسی رحمه‌الله

(شیخ الطائفة ابوجعفر محمّد بن حسن بن علی بن طوسی ۳۸۵ ـ ۴۶۰ ه ق)

جواز ذاتی و اولی غنا

جناب شیخ طوسی ـ که به حق از بزرگان مذهب شیعی و از حجج الهی می‌باشند ـ در کتاب «الاستبصار» بر آن بوده است تا روایاتی را که با هم تنافی دارد گردآوری نموده و وجه جمع آن را بنمایاند. وی در باب غنا احادیثی را که ما پیش از این به تفصیل آن را در جلد سوم آوردیم، ذکر نموده، که از جمله آن‌ها دو روایت زیر است که یکی بر حرمت خرید و فروش کنیزان خواننده و دیگری بر جواز غناخوانی زنان در مجالس عروسی دلالت دارد:

«عن أبی عبداللّه علیه‌السلام قال: سأله رجل عن بیع الجواری المغنّیات، فقال: شرائهنّ وبیعهنّ حرام، وتعلیمهنّ کفر، واستماعهنّ نفاق»(۱).

از امام صادق علیه‌السلام در مورد بیع کنیزهای خواننده سؤال نمودند و

۱ـ الاستبصار، ج ۳، ص ۶۱، باب أجر المغنیة، روایت ۱٫

(۲۳)

ایشان فرمود: خرید و فروش آنان حرام و آموزش دادن آنان کفر و بهره بردن از آنان نفاق و دوچهرگی است.

«أجر المغنّیة التی تزفّ العرائس لیس به بأس»(۱).

ـ مزد زنان خواننده‌ای که به مجالس عروسی درمی‌آیند اشکالی ندارد.

شیخ طوسی برای جمع میان این روایات، راه زیر را پیشنهاد می‌دهد:

«فالوجه فی هذه الأخبار الرخصة فی من لا تتکلّم بالأباطیل، ولا تلعب بالملاهی من العیدان وأشباهها، ولا بالقصب وغیره، بل یکون ممّن تزفّ العروس وتتکلّم عندها بإنشاد الشعر والقول البعید من الفحش والأباطیل، فأمّا من عدا هؤلاء ممّن یتغنّین بسائر أنواع الملاهی فلا یجوز علی حال؛ سواء کان فی العرائس أو غیرها»(۲).

ـ وجه جمع میان این روایات چنین است که غنا به صورت اولی جایز است و زمانی حرام می‌شود که در آن سخن از کلمات باطل گفته شود. غنا برای کسی اجازه داده شده است که باطلی به زبان نیاورد، و به ابزار لهو هم‌چون عودها بازی نشود و هم‌چنین است نی و غیر آن، بلکه باید از کسانی باشند که عروس‌ها را به گاهی که آنان را به زفاف می‌برند همراهی می‌کنند و نزد او شعر یا گفتاری می‌گویند که از ناسزا و امور باطل به دور باشد، اما خوانندگان دیگر به هر گونه‌ای از ملاهی که خوانندگی داشته باشند، کار آنان به هیچ وجه جایز نیست؛ خواه در عروسی‌ها باشند یا در غیر عروسی.

۱ـ همان، ص ۶۲٫

۲ـ همان.

(۲۴)

در عبارت ایشان نکات چندی وجود دارد که نخست به اجمال و سپس به تفصیل توضیح داده می‌شود:

یکم ـ جناب شیخ نبود باطل را سبب رخصت و جواز غنا می‌داند و این بیان با آن که کلی است، مناسب است.

دوم ـ آلات لهو به طور مطلق حرام است و مورد حلالی برای آن یافت نمی‌شود. پیش از این گذشت که آلات موسیقی تنها در دست درباریان و اراذل و اوباش بوده است و حق و صاحبان ولایت دولتی نداشته‌اند که بتوانند از این امور استفاده کنند.

سوم ـ اگر در غناخوانی از شعرهای رکیک استفاده نشود اشکال ندارد. برای مثال، اگر کسی از چشم و ابرو گوید و اصطلاح عرفانی آن را قصد نماید اشکال ندارد اما چنان‌چه شعری بخواند و چشم زن معینی را مراد داشته باشد، مصداق فحش و ناسزاگویی و آشکار نمودن پنهانی‌های دیگران و نادیده گرفتن حرمت اوست، از این رو حرام است؛ چنان‌که امروزه بسیاری از افشاگری‌هایی که در مجامع سیاسی رخ می‌دهد مصداق گناه کبیره و نشان ضعف سیستم نظارتی کشور است.

چهارم ـ هرگاه چیزی به معصیت آلوده شود، میان مجلس عروسی و غیر آن تفاوتی ندارد و این امر ملاک جواز و حرمت غنا و موسیقی را مشخص می‌سازد.

پنجم ـ چنین نیست که هر باطلی حرام باشد، بلکه باطلی حرام است که انسان را از یاد خدا باز دارد و مصداق «یصدّون عن ذکر الله» باشد که در این صورت، تفاوتی میان غناخوانی و قرائت قرآن کریم و نماز گزاردن یا

(۲۵)

ساخت مسجد نیست که نمونه آشکار آن ساخت مسجد ضرار در صدر اسلام برای بازداشتن مردم از ذکر خدا بوده است. به طور کلی، هر امری که جبهه باطل بر آن دست گذارد تا با آن، به مبارزه با حق برود، حرام می‌گردد.

ششم ـ دین با فطرت و طبیعت آدمی هماهنگ است و تنها بر آن است که غفلت و عوامل غفلت ساز را از مردم بزداید تا آنان به گناه و معصیت دچار نگردند و غنا و موسیقی می‌تواند غفلت‌زا باشد؛ همان‌گونه که استفاده صحیح از آن در مسیر تبلیغ ولایت اهل‌بیت علیهم‌السلام می‌تواند غفلت زدا باشد و مرام خاندان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله را به شنوندگان آموزش و انتقال دهد.

نبود ملازمه ضروری میان باطل و حرام

«الاباطیل» که در کلام شیخ طوسی آمده، جمع باطل است و اطلاق کلام هر باطلی را فرا می‌گیرد، اما نه هر حرامی باطل است و نه صرف باطل بودن چیزی سبب حرمت آن می‌شود. لازم نیست هر کاری غایت الهی داشته باشد و اصل اباحه در هر چیزی هرچند باطل باشد، جاری است؛ مگر آن که حرمت آن ثابت شود.

مراد شیخ الطائفه از این که می‌فرماید: «خوانندگان به باطل سخن نگویند»، باطل‌هایی است که حرام است. در واقع این بحث به غنا و خوانندگی ارتباطی ندارد و باید از هر باطلی، در جای خود سخن گفت.

حرمت استفاده از آلات لهوی موسیقی

شیخ طوسی رحمه‌الله می‌فرماید:

(۲۶)

«ولا تلعب بالملاهی من العیدان وأشباهها، ولا بالقصب وغیره»(۱)؛

هم‌چنین خوانندگان نباید از ملاهی و آلات موسیقی مانند بربط (عود) و نی استفاده کنند.

سخن ایشان برای زمان صدور روایات درست است. پیش از این، از ضرورت شناخت تاریخ و فضای صدور روایات و جامعه‌شناسی سخن گفتیم. زنان عرب در مجالس خود بیش‌تر کف و داریه می‌زدند و «لی‌لی» می‌کردند و منتظر دستگاه نمی‌ایستادند و خود می‌رقصیدند. در مقابل این گونه عروسی‌ها، مجالس کاباره‌ای وابسته به دربار بود که مردان شکم‌پرور و شکم‌باره می‌نشستند ـ همان‌طور که هم‌اکنون نیز چنین است که با شکم‌های پر از نفت به کناری می‌نشینند ـ و زنان رقاص و خواننده برای آنان می‌خواندند و می‌رقصیدند و به عیاشی می‌پرداختند.

پیش از این گفتیم که برخی از اعراب و فارس‌ها بر اثر غیرتی که داشتند، مجالس عروسی خویش را به گناه آلوده نمی‌کردند و به ناموس خویش اجازه نمی‌دادند که آلوده و فاسد شوند و حرمت آنان و نیز حرمت عروسی را پاس می‌داشتند ولی همان مردان عرب یا فارس برای انجام گناهان به خانه‌های فساد و به سراغ زنان مغنّی و خواننده و فاسد می‌رفتند.

البته عرب‌های امروز فرهنگ گذشته خود را از دست داده‌اند و در فرهنگ اروپایی تحلیل رفته‌اند. عده‌ای از عرب‌ها با پیراهن عربی و

۱ـ الاستبصار، ج ۳، ص ۶۲٫

(۲۷)

عمامه می‌رقصند که کاری بس زشت و ناپسند است؛ زیرا این لباس، لباس مسلمانان شناخته می‌شود. زن‌های عربی نیز دستخوش این مشکل شده‌اند و از حالت پوشیه‌ای به عریانی و سکس روی آورده‌اند. عرب‌ها در گذشته با توجه به غیرت عربی که داشتند از چنین کرداری روی‌گردان بودند؛ ولی اکنون آن غیرت از بسیاری رخت بربسته است. حال سخن این است دستگاه‌هایی که از آن نهی گردیده برای این گونه مجالس است که مردان بر زنان خواننده‌ای وارد می‌شوند که عریان هستند و از انجام هر باطل و فسادی پرهیز ندارند و نیز مربوط به مجالسی است که ترویج باطلی را در پی داشته باشد و موضوع روایات حرمت، مجالس عروسی و دیگر مجالس مشابه که احکام الهی در آن رعایت می‌گردد نیست و این تغییر موضوعات است و نه حلال شدن محرمات الهی؛ چرا که حرام‌های نفسی هیچ گاه تغییر نمی‌یابد، بلکه گاه اگر با برخی امور حلال همراه شود و بر آن چیره گردد، آن را نیز حرام می‌گرداند. به هر روی «حلال محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله حلال أبدا إلی یوم القیامة و حرامه حرام إلی یوم القیامة»(۱) می‌باشد. برای نمونه، حرمت ظلم ذاتی است و این حکم هیچ گاه تغییر نمی‌کند؛ چرا که موضوع آن امر ثابتی است که هیچ گاه تغییر نمی‌پذیرد.

احکام هیچ گاه تغییر نمی‌پذیرد و تغییر تنها در ناحیه موضوعات پدید می‌آید. بر این اساس، عنوان «احکام ثابت متغیر» عنوانی خطاست، بلکه احکام، فقط ثابت است.

۱ـ الکافی، ج ۱، ص ۵۸٫

(۲۸)

اما روایاتی که در مذمت برخی از اقوام یا مکان‌ها رسیده است ناظر به اقوام و مکان صدور روایات است و چنان‌چه آنان روزی به ولایت اهل بیت علیهم‌السلام اذعان نمایند، موضوع آن روایات نمی‌باشند و چنین نیست که مردم کوفه یا برخی از اقوام ترک و کرد همیشه مورد مذمت باشند، بلکه زمانی حادثه‌ای پیش آمده است و آنان بد عمل کرده‌اند و به صاحب ولایت پشت نموده‌اند، از این رو نکوهش شده‌اند. اگر کسی با توجه به این روایات، نسبت‌هایی را به آنان بدهد، خود را به گناه آلوده نموده است. نکوهیده بودن این اقوام، به سرگذشت پدران ما ایرانیان می‌ماند که روزی گبر یا مجوسی و یا سنی بوده‌اند و امروزه همه مؤمن و شیعه گشته‌اند و گذر زمان این تغییرات را به وجود آورده است و حال که مردم ما مردمی ولایی و شیعی هستند درست نیست که کسی به واسطه چند نسل پیش، ما را به مجوسی بودن یا دیگر عقاید باطل محکوم کند. در موسیقی نیز برخی از عالمان استفاده از سنج یا طبل را بدون اشکال دانسته‌اند و این امر را با توجه به عوارض پیش آمده مانند جنگ و دفاع گفته‌اند.

البته باید توجه داشت در سده‌های نخست غیبت، فقیهان بحث غنا و موسیقی را بسیار محدود تحقیق می‌کردند و کم‌تر در مورد آن به ژرف‌پژوهی می‌پرداختند؛ هرچند نباید فراموش نمود که آن سال‌ها، دانش فقه شیعه پایه‌های اولی تدوین خود را پیدا می‌کرد و گاه نسخه‌برداری از آموزه‌ها و گزاره‌های اولیه برای شاگردان مکتب آنان فراوان دیده می‌شود و متأسفانه فقیهان با توجه به اعتماد علمی که به همانند شیخ طوسی‌ها داشته‌اند تقلیدوار از کنار این بحث گذشته‌اند و اعتماد آنان مانع از تحقیق شده است.

(۲۹)

حرمت ساخت ابزار لهو موسیقی و تجارت آن

«ومنها عمل جمیع أنواع الملاهی والتجارة فیها والتکسّب بها، مثل العیدان والطنابیر وغیرهما من أنواع الأباطیل، محرّم محظور»(۱).

ـ از دیگر مکاسب حرام ساخت و تولید انواع آلات لهو و تجارت آن و کسب درآمد با آن است مانند عودها، تنبورها و دیگر انواع باطل‌هاست که حرام و ممنوع است.

باید گفت این فتوا به زمان چیرگی طاغوت و سلاطین جور بر جامعه انصراف دارد و ارتباطی به زمان حاکمیت اسلام و دولت صاحبان ولایت بر جامعه ندارد و مردم مؤمن، متدین و مقید به حلال و حرام را شامل نمی‌شود. در چنین وقتی است که مجسمه‌سازی، شطرنج و انواع قمار حرام است؛ چرا که دولت کفر و باطل، آن را در ترویج فساد و باطلِ خود به کار می‌برد و اگر امروز نیز همان شرایط گذشته غلبه یابد، حکم همان است که جناب شیخ طوسی فرموده است و کسی مدعی نیست که حکم خدا تغییر نموده است، بلکه سخن ما این است که موضوع این احکام با گذر زمان و با پیدایش انقلاب اسلامی و تأسیس نظام اسلامی تغییر نموده، از این رو حکمی که برای موضوع جدید ثابت است، برای آن بیان می‌شود. ما به دلیل تغییر موضوعات، بسیاری از حرمت‌هایی را که جناب شیخ طوسی در عبارت زیر بیان می‌دارد، در این زمان ثابت نمی‌دانیم. عبارت شیخ طوسی چنین است:

«وعمل الأصنام والصلبان والتماثیل المجسّمة والصور والشطرنج

۱ـ النهایة، ص ۳۶۳٫

(۳۰)

والنرد وسائر انواع القمار حتّی لعب الصبیان بالجوز، والتجارة فیها والتصرّف والتکسب بها حرام محظور»(۱)؛

ساخت و تولید بت‌ها و صلیب‌ها و مجسمه‌ها و تصاویر و شطرنج و نرد و دیگر انواع قمار حتی بازی کودکان با گردو و تجارت با آن و تصرف در آن و کسب درآمد با آن حرام و ممنوع است.

صنعت مجسمه‌سازی و هنر نقاشی یا عکاسی هم‌اینک در کشورها و مناطقی که بت‌پرستی از میان رفته جایز است و نقاشان و طراحان می‌توانند تصویر هر کسی را طراحی نمایند.

جواز غناخوانی زنان در مجالس عروسی

«ولا بأس بأجر المغنیة فی الاعراس اذا لم یغنین بالاباطیل ولا یدخلن علی الرجال ولا یدخل الرجال علیهن»(۲)؛

مزد زنان خواننده در عروسی‌ها اگر به باطل غناخوانی نکنند و آنان به خلوت مردان و نیز مردان به خلوت آنان وارد نشوند، اشکال ندارد.

فسق‌آوری غناخوانی

جناب شیخ طوسی بحث از غنا را در باب «شهادات» و در مقام بیان صفات شاهد در کتاب «المبسوط» با تفصیل بیش‌تری آورده است که در این‌جا با توجه به توضیحاتی که پیش از این گذشت، به ترجمه کلام وی بسنده می‌نماییم:

۱ـ النهایة، ص ۳۶۳٫

۲ـ النهایة، ص ۳۶۷٫

(۳۱)

«الغناء من الصوت ممدود، ومن المال مقصور، کما أنّ الهواء من الجوّ ممدود، ومن النفس مقصور، فإذا ثبت هذا فالغناء عندنا محرّم، یفسق فاعله، وتردّ شهادته، وقال بعضهم هو مکروه.

فأمّا ثمن المغنّیات فلیس بحرام إجماعا؛ لأنّها تصلح لغیر الغناء من الاستمتاع بها وخدمتها، ومن قال الغناء مباح استدلّ بما روی عن عایشة أنّها قالت: کانت عندی جاریتان تغنّیان فدخل أبوبکر فقال من قرر الشیطان فی بیت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله ؟ فقال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله : دعها فإنّها أیام عید، وقال عمر: الغناء زاد الراکب، وکان لعثمان جاریتان تغنّیان باللیل، فإذا جاء وقت السحر قال أمسکا، فهذا وقت الاستغفار، قالوا: وهذا کلّه محمول علی نشید الأعراب مثل الحداء وغیر ذلک، وعندنا أنّ هذه أخبار آحاد لا یلتفت إلیها، وفعل من لا یجب اتّباعه، وقد قلنا إنّ عندنا تردّ به شهادته»(۱).

ـ غنا به معنای صوت با همزه و به معنای مال با «یاء» و به صورت قصر است؛ چنان‌که هواء به معنای جو و فضای اطراف ما با همزه و به معنای نفس با «یاء» است. غنا در نزد شیعه حرام است و کسی که غنا می‌خواند فاسق است و شهادت وی رد می‌گردد، برخی نیز آن را مکروه می‌دانند.

بهای زنان خواننده به اجماع حرام نیست؛ زیرا از آن زنان می‌توان در موارد دیگر مانند استمتاع و لذت جنسی و به‌خدمت گرفتن آنان برای کار بهره برد.

کسانی که غنا را جایز می‌شمرند روایت عایشه را دلیل می‌آورند که وی گفت دو کنیز آوازه‌خوان داشتم که ابوبکر وارد شد و گفت چه

۱ـ المبسوط، ج ۸، ص ۲۲۳٫

(۳۲)

کسی شیطان را در خانه رسول خدا قرار و جا داده است؟ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به وی فرمود: او را واگذار که روز عید و شادمانی است. و نیز عمر می‌گوید: غنا توشه سوارکار است و هم‌چنین عثمان دو کنیز آوازه‌خوان داشت که شبان‌گاهان می‌خواندند و چون سحر می‌شد می‌گفت دست نگه دارید که گاه استغفار رسیده است. گویند همه این روایت بر شیوه و مشی اعراب همانند آوازخوانی برای شتران (حداء) حمل می‌شود و ما شیعیان این خبرها را از آن جهت که خبر واحد است مورد توجه قرار نمی‌دهیم و هم‌چنین این اخبار سیره و روش کسانی را بیان می‌دارد که ما کرده آنان را حجت نمی‌دانیم و پیروی از آنان را واجب نمی‌شمریم، و ما پیش از این گفتیم شهادت کسی که غنا می‌خواند پذیرفته نیست.

عبارت: «لأنّها تصلح لغیر الغناء» در کلام شیخ حایز اهمیت است. وی می‌گوید زنان خواننده می‌توانند کارهای دیگری نیز انجام دهند و برای آن، مثال‌هایی می‌آورد. ما می‌توانیم آن‌چه در روایات آمده است مانند یادآوری بهشت؛ «ذکرتک الجنة»، را بر آن بیفزاییم.

هم‌چنین بر اساس این حکم، چنان‌چه کسی بتی چوبین را خریداری نماید و هیزم آن را استفاده نماید، خرید و فروش آن بت، جایز است.

ایشان غنا را کشیدن صدا می‌داند که تعریف و شناسه دقیق آن به شمار نمی‌رود.

چنان‌چه بر اساس نظر شیخ طوسی، غنا همان کشیدن صدا باشد و کسی که صدای خود را می‌کشد فاسق باشد و شهادت وی از این رو پذیرفته نشود، پی‌آمد آن این می‌شود که کشیدن مد «ولا الظالین» در نماز ـ

(۳۳)

آن هم با چهار مد ـ موجب فسق نمازگزار شود و افزوده بر این، نه‌تنها شهادت وی، بلکه نماز او نیز مقبول نباشد.

جوانب بحث غنا

جناب شیخ به نقل از برخی از فقیهان، همه بحث غنا را که به شهادت ارتباط دارد، در سه مسأله و حکم منحصر می‌سازد و می‌گوید:

«وقال بعضهم هیهنا ثلاث مسائل:

أحدها، إذا اتّخذ الغنا صناعةً یؤتی علیه ویأتی له، ویکون منسوبا إلیه مشهورا به، والمرأة کذلک، ردّت شهادتهما؛ لأنّه سفه وسقوط مروّة، ولو کان لا ینسب نفسه إلیه، وإنّما یعرف أنّه یطرب فی الحال فیترنّم فیها، ولا یؤتی لذلک، ولا یأتی له، ولا یرضی به لم تسقط شهادته، وکذلک المرأة»(۱).

ـ برخی از فقیهان گفته‌اند در بحث غنا سه مسأله وجود دارد:

نخست آن که اگر کسی غنا را پیشه خود سازد که غنا بر او، و او بر غنا آید و وی بدان شهره گردد و نیز اگر زنی چنین باشد، شهادت آنان مردود است؛ زیرا این کار سفاهت و کم‌خردی و ریزش مروت و بزرگواری است. و در صورتی که وی غنا را شغل خود قرار ندهد و تنها به این که گاه با غناخوانی به وجد و ترنم می‌آید مشهور باشد و غنا بر او، و او بر غنا در نیاید و با غنا عجین نباشد و به آن رضایت نداشته باشد، شهادت وی ساقط نمی‌شود. زن خواننده نیز همین حکم را دارد.

«الثّانیة، إذا اتّخذ الرجل غلاما أو جاریةً مغنّیین، فإن کان یجتمع

۱ـ المبسوط، ج ۸، ص ۲۲۳٫

(۳۴)

علیهما ویغشاهما النّاس فهذا سفه تردّ به شهادته، وهو فی الجاریة أکثر؛ لأنّ فیه سفها ودناءةً، وإن کان لا یجتمع علیهما ولا یغشاهما النّاس، کره ذلک له، ولم ترد شهادته؛ لأنّه لم یسقط مروّته»(۱).

ـ دو دیگر این که اگر مردی برده یا کنیز خواننده‌ای را اختیار نماید، و مردم را به نزد آنان جمع و سرگرم دارد، کرده وی سفهی است و شهادت او رد می‌شود و کار وی در زنان خواننده سفاهت بیش‌تری دارد و پستی او را می‌رساند. و در صورتی که مردم را به گرد آنان جمع نیاورد و آنان را به مردم مشغول ندارد، کار وی کراهت دارد و شهادت وی مسموع است؛ چرا که مروّت وی با این کار از بین نمی‌رود.

«الثّالثة، إذا کان یغشی بیوت الغناء ویغشاه المغنّون للسماع منه، فإن کان فی خفیة لم ترد شهادته، وإن کان ذلک منه مستعلنا به ظاهرا، فإن قلّ ذلک منه لم ترد به شهادته، وإن کان ذلک منه کثیرا ردّت شهادته؛ لأنّه سفه وترک مروّة.

وجملته عندهم أنّ الأصوات علی ثلاثة أضرب: مکروه ،ومحرّم، ومباح، فالمکروه صوت المغنّی والقصب معا؛ لأنّه وإن کان بآلة فهو تابع للصوت والغنا، فلهذا کان مکروها، وهو عندنا حرام من الفاعل والمستمع تردّ به شهادتهما.

الثّانی، محرّم، وهو صوت الأوتار والنایات والمزامیر کلّها. فالأوتار العود، والطنابیر والمعزفة والرباب ونحوها، والنایات والمزامیر معروفة، وعندنا کذلک محرّم ترد شهادة الفاعل والمستمع».

۱ـ پیشین.

(۳۵)

ـ چنان‌چه وی به بیت‌الغناها می‌رود و کسانی که غنا را دوست دارند همواره بر گرد وی هستند، اما وی در پنهانی چنین است، شهادت وی رد نمی‌شود و در صورتی که آن را آشکار می‌سازد، اما موارد آن اندک است، باز شهادت وی پذیرفته است و چنان‌چه موارد آن بسیار است، شهادت او از آن جهت که وی سفیه است و مروت را ترک نموده مردود است.

جناب شیخ الطائفه سپس از دو روایت یاد می‌کند که یکی بر حرمت استعمال آلات موسیقی دلالت دارد و دیگری آثار وضعی آن را می‌رساند:

«روی أنّ النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: إنّ اللّه حرّم علی أمّتی الخمر والمیسر والمرز والکوبة والقنین، فالمرز شراب الذرّة، والکوبة الطبل، والقنین البربط، والتفسیر فی الخبر.

وروی محمّد بن علی المعروف بابن الحنفیة عن علی علیه‌السلام أنّ النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: إذا کان فی أمّتی خمس عشر خصلةً حلّ بهم البلاء: إذا اتّخذوا الغنیمة دولةً، والأمانة مغنما، والزکاة مغرما، وأطاع الرجل زوجته، وجفا أباه، وعقّ أمّه، ولبسوا الحریر، وشربوا الخمر، واشتروا المغنّیات والمعازف، وکان زعیم القوم أرذلهم، وأکرم الرجل السوء خوفا منه، وارتفعت الأصوات فی المساجد، وسبّ آخر هذه الأمّة أوّلها، وفی بعضها: ولعن آخر هذه الأمّة أولّها، فعند ذلک یرقّبون ثلاثا: ریحا حمراء، وخسفا ومسخا».

ما این روایات را به تفصیل در جلد سوم این کتاب توضیح داده‌ایم، از این رو از ترجمه متونی که تکرار می‌گردد؛ اعم از آن که آیه یا روایت باشد و یا کلام عالمان و فقیهان، خودداری می‌ورزیم.

(۳۶)

ادعای اجماع بر حرمت غناخوانی

«فإذا ثبت أنّ استماعه محرّم إجماعا فمن استمع إلی ذلک فقد ارتکب معصیةً مجمعا علی تحریمها، فمن فعل ذلک أو استمع إلیه عمدا ردّت شهادته».

ـ چون ثابت شد که شنیدن آواز غنایی به اجماع حرام است، پس اگر کسی به آن گوش فرا دهد گناهی مرتکب شده که همه بر تحریم آن اتفاق دارند، و کسی که به عمد آواز غنایی برآورد و یا آن را بشنود، شهادت او مردود است.

ما تنها در مواردی که غنا و موسیقی را حرام دانستیم با این فتوا موافقیم و چنین نیست که همه موارد غنا و موسیقی در حال حاضر حرام باشد.

موارد جواز استفاده از آلات موسیقی

«وأمّا المباح، فالدفّ عند النکاح والختان، لما روی ابن مسعود أنّ النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: أعلنوا النکاح، واضربوا علیها بالغربال؛ یعنی الدف، وروی أنّه صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: فصل ما بین الحلال والحرام الضرب بالدفّ عند النکاح. وعندنا أنّ ذلک مکروه غیر أنّه لا ترد به شهادته، فأمّا فی غیر الختان والعرس فمحرّم».

ـ اما مواردی که استفاده از آلات موسیقی جایز است عبارت است از: دایره زدن به هنگام ازدواج و نیز به گاه ختنه اطفال. دلیل این حکم روایتی است که ابن‌مسعود از پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نقل نموده است و آن این که: ازدواج و پیوند زناشویی را اعلان دارید و آن را به همگان رسانید، و برای این منظور، دایره زنید. هم‌چنین روایت شده است که وجه امتیاز ازدواج که حلال است و فاحشه که حرام است،

(۳۷)

دایره زدن به هنگام ازدواج است. البته ما این کار را در دو مورد یاد شده، مکروه می‌دانیم، اما کسی که چنین کند، شهادت وی پذیرفته است. بله دایره‌زدن در غیر مراسم ازدواج و نیز در غیر ختنه اطفال، حرام است.

«وأمّا الحداء؛ وهو الشعر الذی تحث به العرب الإبل علی الإسراع فی السیر، فهو مباح، وهو ممدود؛ لأنّه من الأصوات کالدعاء والنداء والثغاء والرغاء، وفیه لغتان: حداء وحداء، والضم أقیس؛ لأنّ أوائل الأصوات مضمومة کالدعاء والثغاء والخوار، و الکسر جائز کالغناء والنداء».

ـ اما حکم حُداخوانی که خواندن شعر برای شتران است و عرب آن را برای برانگیختن شتران در سرعت گرفتن در طی طریق به کار می‌برد، جایز است.

حداء با همزه است؛ زیرا واژه‌هایی که برای صوت‌ها وضع می‌شود چنین وزن و ساختاری دارد. حداء را هم به ضم فاءالفعل خوانده‌اند و هم به کسر آن و حرکت ضمه قیاسی‌تر است؛ زیرا فاءالفعل کلماتی که برای صوت‌ها وضع می‌شود، مضموم است.

«وإنّما قلنا إنّه مباح لما رواه ابن مسعود قال: کان مع رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله لیلةً نام فی الوادی حادیان. وروی عن عایشة أنّها قالت کنّا مع رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله فی سفر وکان عبد اللّه بن رواحة جید الحداء، وکان مع الرجال، وکان أنجشة مع النساء، فقال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله لعبد اللّه ابن رواحة حرّک بالقوم، فاندفع یرتجز فتبعه أنجشة فاعتنقت الإبل، فقال صلی‌الله‌علیه‌وآله لأنجشة: رویدک رفقا بالقواریر؛ یعنی النساء»(۱).

 

۱ـ المبسوط، ج ۸، صص ۲۲۳ ـ ۲۲۵٫

(۳۸)

ـ ما گفتیم که حداخوانی جایز است؛ زیرا ابن‌مسعود روایت نموده که او شبی با رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در بیابانی بوده است و در حالی که حداخوانی می‌کردند به خواب رفته‌اند. هم‌چنین عایشه گوید: ما با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله در سفری بودیم که عبدالله بن رواحه به نیکویی حدا می‌خواند و او با مردان بود و انجشه با زنان بود. پیامبر اکرم به عبدالله فرمود: با کاروان آی، پس او ارجوزه‌ای را انشا کرد، و انجشه نیز او را پیروی کرد و گردن شتر را گرفت و پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به انجشه فرمود: آهسته، با زنان مدارا کن.

«وروی أنّ النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله کان فی سفر فأدرک رکبا من تمیم معهم حاد، فأمرهم بأن یحدو، وقال: إن حادینا نام آخر اللیل، فقالوا: یا رسول اللّه، نحن أوّل العرب حداءً بالإبل، قال: وکیف؟ قالوا: کانت العرب تغیر بعضها علی بعض فأغار رجل منّا علی إبل فاستاقها فتبدّدت الإبل، فغضب علی غلامه فضربه بالعصا، فأصابت یده، فنادی وا یداه، فجعلت الإبل تجتمع، فقال له هکذا فقل؛ یعنی قل: وایداه، فقال والنبی یضحک: فقال من أنتم قالوا من مضر، فقال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : ونحن من مضر، فکیف کنتم أوّل العرب؟ فانتسب رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله تلک اللیلة حتّی بلغ بالنسب إلی مضر، وضحک النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله من قولهم: نحن أوّل العرب حداءً، ثمّ قالوا نحن من مضر، فقال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله ونحن أیضا من مضر فکیف کنتم أوّل العرب حداءً».

ویژگی‌های شعر مباح

شیخ طوسی برای اثبات جواز حداخوانی روایت دیگری را می‌آورد و بحث غنا و موسیقی را که در ضمن صفات شاهد به تحقیق آن پرداخته

(۳۹)

است به پایان می‌برد و سپس ویژگی‌های شعر مباح را بیان می‌دارد. ایشان می‌فرماید:

«فأمّا الکلام فی الشعر فهو مباح أیضا ما لم یکن فیه هجو، ولا فحش، ولا تشبیب بامرأة لا یعرفها، ولا کثرة الکذب علی کراهیة، رواها أصحابنا فی ذلک»(۱).

ـ شعر جایز است؛ چنان‌چه هجو، فحش یا تشبیب و سخن گفتن از محاسن زنی که او را نمی‌شناسد در آن نباشد، و هم‌چنین ناپسند است که دروغ در آن بسیار باشد. این مطلب را فقیهان شیعه در این مورد روایت کرده‌اند.

۱٫ همان.

(۴۰)


ابن‌ادریس رحمه‌الله

(ابوجعفر محمّدبن منصور بن‌احمد بن‌ادریس حلی ـ متوفی ۵۹۸ ه ق)

ادعای اجماع بر جواز بهای درآمد زنان خواننده

اندیشه‌های فقهی شیخ طوسی برای یک قرن بر ذهن و جان عالمان شیعی چیره بود و شاگردان و فقیهانِ پس از وی، به هیچ وجه با اجماعات ادعایی وی مخالفتی نمی‌نمودند تا آن که فقیهی به میدان آمد که رشادت مخالفت با اجماع‌های ادعایی شیخ را داشت و آزاداندیشی را اصل اولی در تحقیق علمی قرار داد. وی ابن ادریس حلی می‌باشد. او درباره غنا و موسیقی، نخست همان عباراتی را می‌آورد که شیخ آن را در «مبسوط» نگاشته بود و بدین‌گونه، مبتلا به تکرارنویسی در کتاب‌های فقهی می‌شود. چیزی که کتاب‌های امروزی فقه از آن انباشته است. او در «سرائر» می‌نویسد:

«الغناء من الصوت ممدود، ومن المال مقصور، فإذا ثبت هذا، فالغناء عندنا محرّم، یفسق فاعله، وتردّ شهادته، فأمّا ثمن

(۴۱)

المغنّیات فلیس بحرام إجماعا، لأنّها تصلح لغیر الغناء»(۱). ابن ادریس در این مورد با شیخ طوسی مخالفتی ندارد.

حرمت آلات لهو موسیقایی

ابن ادریس همگام با شیخ طوسی در باب انواع مکاسب، آلات موسیقی را آلات لهو و حرام می‌داند:

«باب ضروب المکاسب. المکاسب علی ثلاثة أضرب: محظور علی کلّ حال، ومکروه، ومباح علی کلّ حال، فأمّا المحظور علی کلّ حال، فهو کلّ محرّم من المآکل والمشارب،… وآلات جمیع الملاهی، علی اختلاف ضروبها من الطبول، والدفوف، والزمر، وما یجری مجراه، والقضیب، والسیر، والرقص، وجمیع ما یطرب من الأصوات والأغانی، وما جری مجری ذلک، والخبال علی اختلاف وجوهه، وضروبه، وآلاته»(۲).

ـ چیزهایی که با آن کسب درآمد می‌شود بر سه قسم است: چیزهایی که همیشه و در هر صورتی ممنوع است، چیزهای مکروه و نیز اموری که همواره جایز است.

اما چیزهایی که در هر حالی حرام است عبارت است از خوردنی‌ها و نوشیدنی‌هایی که در جای خود از آن سخن خواهیم گفت،… و نیز آلات لهو با همه گوناگونی که دارد؛ مانند: طبل‌ها، دایره‌ها، نی‌ها، و آن‌چه به حکم آن است و نیز نی‌های دراز، سیرها که از پوست درست می‌شود، و هم‌چنین است رقص و هر چیزی که انسان را به

۱ـ السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج ۲، ص ۱۲۰٫

۲ـ السرائر ـ ابن إدریس الحلی ج ۲، صص: ۲۱۴ ـ ۲۱۵٫

(۴۲)

طرب وا می‌دارد؛ خواه صوت باشد یا آواز غنایی، و آن‌چه به حکم آن است، و هرچیز فاسدی با تنوعی که در شکل، اقسام و ابزار و آلات دارد، همه از مکاسب حرام شمرده می‌شود.

ابن ادریس با آن که فقیهی آزاداندیش بوده و حریت وی شهره است، چون در زمان وی، همه این آلات، در مورد حرام به کار می‌رفته است، هیچ مورد جوازی را برای آن سراغ ندارد.

حرمت صوت‌های طرب‌انگیز

ایشان حکم به حرمت هر صوتی می‌دهد که طرب‌انگیز باشد و در این صورت، چنان‌چه بلبلی بانگ برآورد و نغمه سر دهد یا صدای شرشر آب به گوش رسد و شنونده را خوشایند باشد و به طرب افتد، شنیدن صدای آن بر وی حرام است؛ در حالی که ما طرب را ملاک حرمت ندانستیم.

وی درباره درآمد زنان خواننده معتقد است:

حرمت مطلق غنا

«وکسب المغنّیات، وتعلّم الغناء حرام. وکسب النوائح بالأباطیل حرام، علی ما قلناه، ولا بأس بذلک علی أهل الدین، بالحقّ من الکلام»(۱).

«وأجر المغنّیات فی الأعراس، إذا لم یغنّین بالأباطیل، علی ما روی. والأظهر أنّ الغناء محرّم ممّن کان»(۲).

ـ درآمد زنان آوازه‌خوان و آموزش غنا حرام است. هم‌چنین است

۱ـ السرائر ـ ابن إدریس الحلی ج ۲، ص ۲۲۲٫

۲ـ همان، ص ۲۲۴٫

(۴۳)

درآمد زنان نوحه‌گر که به باطل می‌خوانند. البته اگر آنان بر اهل دین سوته‌گری نمایند و کلام آنان به حق باشد اشکالی ندارد.

مزد زنان خواننده در عروسی‌ها اگر به باطلی نخوانند اشکال ندارد. این حکم روایت شده است. و اظهر این است که غنا حرام است؛ از هر کسی که باشد.

حرارت عزای کربلا

ابن ادریس حکم به حرمت غنا می‌دهد و هیچ مورد جوازی را برای آن نمی‌بیند؛ چرا که غنا و آلات موسیقی، از طرفی در دست اراذل و اوباش بوده و از سوی دیگر، فاجعه کربلا داغی بر دل‌ها گذاشت که شیعه را برای همیشه داغدار نمود. این امر برای نمادهای تقوا و ولایت‌پذیری هم‌چون شیخ طوسی و ابن ادریس، بسی سخت‌تر از زمان ما بوده است؛ چرا که آنان آن گونه که فاجعه عاشورا را درک می‌کردند، به درک امروزیان نمی‌رسد؛ زیرا آنان به حقیقت ولایت رسیده بودند و می‌دانستند که بر صاحبان ولایت چه گذشته است. اما برخی از عالم نمایان که داعیه وحدت شیعه و سنی را دارند می‌گویند باید اختلافی که در صدر اسلام بوده و به مثابه کاسه آبی در مقابل دریاست را رها نمود و شیعه و سنی یک حقیقت است و بنی امیه و بنی عباس با قریش دعوایی خانوادگی داشته‌اند که اکنون به پایان رسیده است و ما نباید امروز غم دیروز آنان را بخوریم! بویی از ولایت به مشام آنان نرسیده است و آنان در باورهای دینی خود مشکل دارند. چنین کسانی حقیقت ولایت را که اقیانوسی بی‌کران است از نگاه تنگ خویش

(۴۴)

در یک کاسه می‌بیند. چنین شخصی مانند کسی است که پدر خود را از دست می‌دهد و نخست در سوگ او خاک بر سر می‌ریزد اما بعد از مدتی کوتاه، از دور برای او فاتحه‌ای می‌خواند و بر قبر پدر خویش حاضر نمی‌شود.

عالمان دیروز غربت اولیای خدا را بیش‌تر لمس می‌کرده‌اند و امروزه از صفایی که آنان داشتند، کم‌تر به چشم می‌خورد و متأسفانه گرد غفلت همگانی همه جا را فرا گرفته و کم‌تر کسی است که بتواند آن را از خود بزداید و به یاد غربت امام موسی بن جعفر علیهماالسلام افتد. امروزه، برخی هیأت‌ها، روضه‌ها و جلسه‌ها اطفاری شده است و چیزی که در آن دیده نمی‌شود، غم غربت دین و اولیای شیعه است. غم غربت و مظلومیت امام حسین علیه‌السلام عالمان شیعه را از رمق می‌انداخته است. نه تنها در گذشته دور، بلکه در زمان رضاخان ملعون، مردم به زیرزمین‌ها می‌رفتند، درها را می‌بستند، پرده‌ها را می‌انداختند و سر بر زانو می‌گذاشتند و در غم مولای خویش، حسین علیه‌السلام زار زار گریه می‌کردند و اشک غم می‌باریدند، اما مجالس روضه فعلی را چه شده است؟

خلاصه این که این عوامل در هم تنیده بوده است که فقیهان قرن چهارم را بر می‌انگیخته تا هرگونه لهو و غنایی را حرام بدانند و همان‌گونه که گذشت، آنان غنا را از آن جهت که از ملاهی بوده است، حرام می‌شمردند.

(۴۵)

(۴۶)


محقق حلی رحمه‌الله

(ابو القاسم نجم الدین جعفر بن حسن حلی م ۶۷۶ ه ق)

تعریف مصطلح فقیهان از غنا

محقق شیخ جعفر حلی، در «مختصر النافع» دیدگاه شیخ طوسی در کتاب مبسوط را برگزیده و چیزی بر آن نیفزوده، اما آن‌چه حایز اهمیت است تعریف محقق در شرائع الاحکام از غناست. وی در تعریف غنا ـ که آن را در کتاب شهادات و در ضمن برشمردن صفات شاهد و برای فاسق دانستن کسی که غنا می‌خواند یا آواز غنایی را می‌شنود آورده است ـ برای نخستین بار، تعریف مصطلح میان فقهیان را می‌نویسد:

«الخامسة: مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب یفسق فاعله وترد شهادته، وکذا مستمعه؛ سواء استعمل فی شعر أو قرآن.

ولا بأس بالحداء به. ویحرم من الشعر ما تضمن کذبا أو هجاء مؤمن أو تشبیبا بامرأة معروفةٍ غیر محلّلة له، وما عداه مباح، والإکثار منه مکروه»(۱).

 

۱ـ شرائع الإسلام، ج ۴، ص ۹۱۳٫

(۴۷)

ـ کشیدن صوت که با ترجیع و چهچهه زدن همراه باشد که انسان را به طرب می‌اندازد، خواننده را فاسق می‌سازد و شهادت وی رد می‌گردد. شنونده آن نیز همین حکم را دارد؛ خواه خواننده آواز غنایی خود را در شعر بیاورد یا در قرآن کریم.

حرمت صید لهوی

مرحوم محقق در بحث از صید لهوی می‌فرماید:

«الشرط الرابع: أن یکون السفر سائغا. واجبا کان کحجّة الإسلام، أو مندوبا کزیارة النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله ، أو مباحا کالأسفار للمتاجر. ولو کان معصیةً لم یقصر، کاتّباع الجائر وصید اللهو. ولو کان الصید لقوته وقوت عیاله قصر. ولو کان للتجارة، قیل یقصر الصوم دون الصلاة، وفیه تردّد»(۱).

شرط چهارم از شرایط قصر بودن نماز در سفر این است که سفر جایز باشد؛ اعم از آن که واجب باشد مانند سفر حج تمتع یا مستحب؛ مانند: زیارت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله یا مباح؛ مانند: سفر تجاری اما اگر سفر معصیت باشد، نماز شکسته نیست مانند سفر کسی که همراه سلطان ستم‌پیشه است یا برای شکار لهوی. البته، در صورتی که صید برای تأمین آذوقه خود یا اهل و عیال وی باشد، نماز شکسته است. چنان‌چه شکار برای تجارت باشد گفته شده است روزه شکسته شده، اما نماز تمام است، ولی در این حکم تردید، وجود دارد.

۱ـ شرائع الاسلام، ج۱، ص ۱۰۲٫

(۴۸)

مرحوم محقق جایز بودن سفر را از شرایط قصر شدن نماز قرار می‌دهد. مراد از جواز نیز معنای عام آن است که شامل واجب، مستحب و مکروه می‌شود. مرحوم محقق برای سفر معصیت، دو نمونه ذکر می‌کند: یکی در پی حاکم جایر بودن. تبع و پیرو حاکمی بودن که به مردم با شیوه‌های متعدد و با گرفتن مالیات مضاعف، مردم آزاری و فسادانگیزی و چپاول اموال مردم ظلم می‌کند. پیروی از این حاکم یعنی پیروی از عقیده او و پیروی از عقیده او یعنی معصیت و معصیت نیز موجب شکسته نشدن نماز است. نمونه دوم سفر، صید لهوی است. ایشان از صید به تنهایی و یا لهو به تنهایی سخن نمی‌گوید، بلکه صید لهوی را حرام و گناه می‌شمرد.

صید لهوی در کنار امر بسیار قبیح پیروی از حاکمان جایر آمده است که توجه بسیار را می‌طلبد. البته باید گفت به چرایی و علت این امر در کتاب‌های فقهی اشاره‌ای نشده است، اما ما آن را در جلد دوم این کتاب، توضیح دادیم.

(۴۹)

(۵۰)


علامه حلی رحمه‌الله

(ابومنصور حسن بن یوسف بن مطهر اسدی ۶۴۸ ـ ۷۲۶ ه ق)

علامه حلی در تعریف غنا نظر محقق حلی را پذیرفته و در حکم آن، تابع شیخ طوسی گشته است. او در «ارشاد الاذهان» و «تحریر الاحکام» شناسه محقق حلی را برگزیده است.

ردّ شهادت شنونده غنا

«وترد شهادة … سامع الغناء ـ وهو: مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، وإن کان فی قرآن ـ وفاعله.

والشاعر الکاذب أو الذی یهجو به مؤمنا أو تشبّب بامرأة معروفة غیر محلّلة.

ومستمع الزمر والعود والصنج والدف ـ إلاّ فی الأملاک والختان خاصّةً، وجمیع آلات اللهو»(۱).

ـ شهادت شنونده صوت غنایی پذیرفته نیست. و غنا، کشیدن و مد دادن به صوتی که دارای ترجیع و طرب‌آور باشد؛ هرچند غنا

۱ـ إرشاد الأذهان، ج ۲، صص ۱۵۶ ـ ۱۵۷٫

(۵۱)

در قرآن کریم باشد، و هم‌چنین است حکم خواننده‌ای که به غنا می‌خواند.

وی در جلد پنجم تحریر الاحکام نیز همین فتوا را دارد:

«التاسع: الغناء حرام، وهو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، یفسق فاعله، وترد شهادته به؛ سواء کان فی شعر أو قرآن، وکذا مستمعه؛ سواء اعتقد إباحته أو تحریمه. ولا بأس بالحداء، وهو الإنشاد الذی تساق به الإبل، یجوز فعله واستماعه، وکذا نشید الأعراب وسائر أنواع الإنشاد ما لم یخرج إلی حدّ الغناء»(۱).

ـ نهمین چیزی که سبب می‌شود شهادت پذیرفته نباشد غناست. غنا مد و کشیدن صوتی است که دارای ترجیع و طرب‌آور است، غنا سبب فاسق شدن خواننده است و شهادت وی به این علت پذیرفته نیست؛ خواه غنا در شعر باشد یا در قرآن کریم. شنونده آن نیز همین حکم را دارد؛ خواه به اباحه آن باور داشته باشد یا به حرمت آن.

اما وی در جلد دوم همین کتاب، همان نظر شیخ طوسی رحمه‌الله را تأیید می‌کند:

«الثّامن: الغناء حرام، وتعلیمه وأجر المغنّیة کذلک، وقد وردت رخصةً بإباحة أجر المغنّیة فی العرائس إذا لم تتکلّم بالباطل، ولا تلعب بالملاهی کالعیدان والقصب، بل تکون ممّن تزفّ العروس، وتتکلّم عندها بإنشاد الشعر والقول البعید من الفحش والباطل، وما

۱ـ تحریر الأحکام، ج ۵، ص ۲۵۱٫

(۵۲)

عدا ذلک حرام فی العرس وغیره»(۱).

عیب نبودن خوانندگی

وی در تذکرة الفقهاء غنا را لهو، لعب و امری سخیف می‌داند که سبب وارد شدن نقص به کنیزی که غنا می‌خواند، نمی‌شود:

«مسألة: لو اشتری جاریةً فوجدها مغنّیة، لم یکن له الخیار ـ وبه قال الشافعی ـ لأنّ ذلک قد یکون طبیعیا. ولأنّه لو کان صناعیا لکان بمنزلة تعلّم صنعة حرام، وذلک لیس عیبا، بل هو زیادة فی ثمنها من غیر نقصان فی بدنها، کما لو کانت تعرف الخیاطة.

وقال مالک: إنّه یثبت له الخیار ـ نقله أصحاب الشافعی دون أصحاب مالک ـ لأنّ الغناء حرام وهو ینقصها. ونمنع النقص؛ فإنّ الغناء لهو ولعب وسخف، والحرام استعماله دون معرفته بالطبع»(۲).

ـ اگر کنیزی بخرد و او را آوازه‌خوان بیابد برای وی خیار فسخ ثابت نیست. شافعی نیز همین دیدگاه را دارد. دلیل این حکم آن است که ممکن است غناخوانی وی امری طبیعی باشد و نه تعلیمی، و چنان‌چه فرا گرفتنی و آموزشی نیز باشد همانند آموزش صنعتی حرام می‌ماند که عیب به شمار نمی‌رود، بلکه این امر سبب افزایش بهای وی می‌شود و نقصی در بدن او را در پی ندارد؛ و این امر به مثابه آن می‌ماند که وی خیاطی را بداند.

مالک بر این عقیده است که خیار فسخ برای خریدار چنین کنیزی

۱ـ تحریر الأحکام، ج ۲، ص ۲۵۹٫

۲ـ تذکرة الفقهاء (ط.ج)، ج ۱۱، ص ۲۰۱ ـ ۲۰۲٫

(۵۳)

ثابت است ـ این گفته را تابعان شافعی نقل کرده‌اند و نه مالک ـ چرا که غنا حرام است و داشتن امری حرام سبب وارد آمدن نقص بر آن می‌گردد. اما ما وارد آمدن نقص را منع می‌نماییم؛ چرا که غنا، لهو و بیهودگی، بازی و سخیف بودن است، و آن‌چه حرام است به کار بردن غناست که امری غیر از آگاهی و دانستن دانش غناست.

علامه حلی در کتاب «تذکرة الفقهاء» ج ۹ ص ۳۷، فرا گرفتن دانش موسیقی را حرام می‌داند و آن را از معاملات حرام می‌شمرد.

(۵۴)


شهید ثانی رحمه‌الله

(زین الدین بن علی بن علی عاملی ۹۱۱ ـ ۹۶۵ ه ق)

مراجعه به عرف

شهید ثانی رحمه‌الله در کتاب مسالک الافهام که شرح بر شرائع الاحکام محقق حلی است برای نخستین بار شناخت غنا را به مراجعه به عرف حواله می‌دهد و می‌گوید:

«قوله: مدّ الصوت المشتمل… إلخ.

الغناء عند الأصحاب محرّم؛ سواء وقع بمجرّد الصوت أم انضمّ إلیه آلة من آلاته. فقد ورد فی تفسیر قوله تعالی: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(۱) أنّه الغناء.

وروی أنّه صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: الغناء ینبت النفاق فی القلب کما ینبت الماء البقل.

ومن طریق الخاصّة ما رواه محمّد بن مسلم عن أبی جعفر علیه‌السلام ، قال سمعته یقول: الغناء ممّا وعد اللّه علیه النّار، وتلا هذه الآیة: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ

۱ـ لقمان / ۶٫

(۵۵)

وَیتَّخِذَهَا هُزُوا أُولَئِک لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ»(۱).

وروی أبوبصیر قال: سألت أبا عبد اللّه علیه‌السلام عن قول اللّه عزّ وجلّ: « فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(۲) قال: الغناء. وفی معناها أخبار کثیرة.

والمراد بالغناء الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب. کذا فسّره به المصنّف ـ رحمه اللّه ـ وجماعة.

والأولی الرجوع فیه إلی العرف، فما یسمّی فیه غناء یحرم، لعدم ورود الشرع بما یضبطه، فیکون مرجعه إلی العرف. ولا فرق فیه بین وقوعه بشعر وقرآن وغیرهما.

وکما یحرم فعل الغناء یحرم استماعه، کما یحرم استماع غیره من الملاهی. أمّا الحداء بالمدّ ـ وهو الشعر الذی یحثّ به الإبل علی الاسراع فی السیر ـ وسماعه فمباحان، لما فیه من إیقاظ النوام وتنشیط الإبل للسیر. وقد روی أنّه صلی‌الله‌علیه‌وآله قال لعبد اللّه بن رواحة: حرّک بالقوم، فاندفع یرتجز. وکان عبد اللّه جید الحداء، وکان مع الرجال، وکان أنجشة مع النساء، فلمّا سمعه أنجشة تبعه، فقال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله لأنجشة: رویدک رفقا بالقواریر؛ یعنی: النساء»(۳).

ـ غنا در دیدگاه اصحاب امامیه حرام است؛ خواه صرف غناخوانی باشد یا آن که با یکی از آلات موسیقی همراه گردد.

شهید ثانی آیات و روایات تفسیری غنا را دلیل بر حرمت آن قرار می‌دهد و سپس در معنای غنا می‌گوید:

۱ـ لقمان / ۶٫

۲ـ حج / ۳۰٫

۳ـ مسالک الأفهام، ج ۱۴، ص ۱۷۹ ـ ۱۸۱٫

(۵۶)

غنا صوتی است که ترجیع آور و طرب‌انگیز باشد. غنا را جناب محقق حلی و برخی از عالمان چنین تفسیر نموده‌اند. البته بهتر آن است که در شناخت معنای غنا و چیستی آن به عرف مراجعه شود و آن‌چه را که عرف غنا می‌داند حرام دانست؛ خواه در شعر باشد یا در قرائت قرآن کریم و یا در غیر آن.

ارجاع دادن شناخت موضوعات به عرف، اجتهاد انزوایی را در پی دارد و به این معناست که مجتهد با نشناختن موضوع و درک نکردن واقعیت‌های جامعه، فتوا صادر کند؛ برخلاف اجتهاد اجتماعی که جلودار جامعه و عرف است و او عرف را به سوی خود می‌خواند و او رهبر عرف است و پاسخ‌گوی آنان در نیازهای روز و بلکه آینده جامعه است. چنین رویکردی روند جدایی تشخیص موضوع از شأن فقاهت را دامن می‌زند.

حرمت غنای عرفی غیر مطرب

جناب شهید ثانی در شرح خود بر لمعه می‌نویسد:

«والغناء بالمدّ، وهو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب، أو ما سمّی فی العرف غناء وإن لم یطرب؛ سواء کان فی شعر، أم قرآن، أم غیرهما.

واستثنی منه المصنّف وغیره الحداء للإبل، وآخرون، ومنهم المصنّف فی الدروس فعله للمرأة فی الأعراس إذا لم تتکلّم بباطل، ولم تعمل بالملاهی، ولو بدفّ فیه صنج لا بدونه، ولم یسمع صوتها أجانب الرجال. ولا بأس به»(۱).

 

۱ـ الروضة البهیة فی شرح اللمعة، ج ۳، ص ۲۱۲٫

(۵۷)

ـ غنا با همزه، کشیدن صوتی است که در آن ترجیع و طرب است یا چیزی است که در عرف غنا خوانده می‌شود؛ هرچند طرب‌آور نباشد؛ خواه در شعر باشد یا در قرآن کریم و یا در غیر آن.

مصنف (شهید اول) و دیگر فقیهان حدا خواندن را از حرمت غنا استثنا نموده‌اند. هم‌چنین دیگر فقیهان و نیز مصنف در کتاب دروس خود، غناخوانی زنان را در عروسی‌ها در صورتی که به باطل سخن نگویند و به امور لهوی نپردازند؛ هرچند به زدن دایره‌ای باشد که در آن سنج است و نه دایره‌های بدون سنج، و هم‌چنین مردان بیگانه نیز صوت وی را نشنوند، استثنا نموده‌اند که اشکالی بر آن وارد نیست.

شهید ثانی صوتی که دو وصف «ترجیع» و «طرب» را دارد سبب حرمت آن می‌شمرد و در آن تردیدی روا نمی‌دارد، اما افزوده بر این، وی صوتی را که عرف غنا بداند، هرچند ایجاد طرب ننماید نیز حرام می‌داند و طرب‌آور بودن را ملاک حرمت غنا لحاظ نمی‌کند.

(۵۸)


مقدس اردبیلی رحمه‌الله

( مولی احمد مقدس اردبیلی م ۹۹۳ ه ق)

مراجعه به عرف و اصل اولی اباحه

«قوله: والغناء قیل: هو بالمدّ: مدّ صوت الإنسان المشتمل علی الترجیع المطرب. الظاهر أنّه لا خلاف حینئذ فی تحریمه وتحریم الأجرة علیه، وتعلّمه، وتعلیمه، واستماعه، وردّه بعض الأصحاب إلی العرف، فکلّ ما یسمّی به عرفا فهو حرام، وإن لم یکن مشتملاً علی الترجیع، ولا علی الطرب. دلیله: أنّه لفظ ورد فی الشرع تحریم معناه ولیس بظاهر له معنی شرعی مأخوذ من الشرع، فیحال علی العرف. والظاهر أنّه یطلق علی مدّ الصوت من غیر طرب، فیکون حراما؛ إذ یصحّ تقسیمه إلی المطرب وعدمه، بل ولا یبعد إطلاقه علی غیر المرجّع والمکرّر فی الحلق، فینبغی الاجتناب. والأوّل أشهر. ولعلّ وجهه أنّ الذی علم تحریمه بالإجماع هو مع القیدین، وبدونهما یبقی علی أصل الإباحة، ولکن مدلول الأدلّة أعمّ مثل: المغنّیة ملعونة، وملعون من أکل ثمنها. وما فی الفقیه ـ فی حدّ شرب الخمر ـ فی ذیل ما نقل عن الصادق علیه‌السلام : والغناء ممّا أوعد اللّه علیه

(۵۹)

النّار، وهو قوله عزّ وجلّ: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ بِغَیرِ عِلْمٍ وَیتَّخِذَهَا هُزُوا أُولَئِک لَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ»(۱). وسئل الصادق علیه‌السلام عن قول اللّه عزّ وجلّ: « فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الاْءَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ»(۲)، قال: الرجس الأوثان، وقول الزور الغناء. والأولی تدلّ علی أنّها کبیرة»(۳).

در تعریف «غناء» با همزه گفته شده است، کشیدن صدای انسان است که دارای ترجیع و طرب‌آور باشد. ظاهر این است که در حرام بودن غنا و حرام بودن گرفتن مزد بر آن و نیز حرمت آموزش، فراگیری و شنیدن آن اختلافی نیست. برخی از فقیهان امامیه آن را به عرف واگذار نموده‌اند، از این رو آن‌چه را که عرف غنا بداند حرام است هرچند دارای ترجیع نباشد و طرب ایجاد نکند. دلیل این که در شناخت غنا باید به عرف مراجعه کرد این است که در شرع معنای غنا حرام شده اما چیستی آن در شریعت تبیین نشده است و این اصطلاح، حقیقت شرعی ندارد، از این رو، در فهم معنای آن باید به عرف مراجعه کرد. و ظاهر این است که عرف معنای آن را مد و کشیدگی صوت می‌داند؛ هرچند طرب‌آور نباشد و هر کشیدگی صوت حرام است؛ چرا که غنا را می‌توان به طرب‌انگیز و غیر طرب‌آور تقسیم نمود، بلکه بعید نیست غنا بر صوتی که ترجیع نداشته باشد و در گلو چرخیده و تکرار نشود نیز اطلاق گردد، از این رو سزاوار است از آن نیز دوری شود. و معنای نخست مشهورتر

۱ـ لقمان / ۶٫

۲ـ حج / ۳۰٫

۳ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۵۷٫

(۶۰)

است و شاید دلیل آن چنین باشد که غنایی که به اجماع حرام دانسته می‌شود دو قید دارای ترجیع و طرب‌انگیزی را داراست و صوتی که این دو را ندارد، در حرمت آن شک می‌شود و بر اصل اولی اباحه باقی می‌ماند، اما مفاد و معنای دلایل روایی حرمت غنا اعم است و صوت و صدایی که این دو وصف را ندارد، نیز شامل می‌شود.


نقد دیدگاه‌های مرحوم مقدس

پیش از این گفتیم دلیل این که غنا در روایات معنا نشده، روشن و واضح بودن مصداق غنا بوده است و نه ناآگاهی از چیستی آن. وقتی امام صادق علیه‌السلام از غنا نهی می‌نموده‌اند، همه می‌دانستند که مراد ایشان از غنا چیست و مغنّی به چه کسی می‌گویند؛ اما با گذر زمان، معنای آن ناشناخته مانده است، از این رو در هر مصداقی که شک شود آیا غنای حرام است یا خیر، اصل حلیت در آن جریان می‌یابد و نیز برای دریافت معنای غنا و مصداق غنای حرام باید به پژوهش در منابع تاریخی و به دست آوردن فضای صدور روایات رو آورد.

هم‌چنین بنا بر نظر مرحوم محقق اردبیلی که غنا را مد صوت بدون دخالت قید طرب در حقیقت آن می‌داند، گفتن اذان به سبک معمول و با صدای خوش نیز باید حرام باشد؛ زیرا صدا در اذان کشیده می‌شود.

جناب مقدس می‌گوید غنایی مباح است که ترجیع در آن نباشد و در تفسیر معنای ترجیع، تصریح می‌نماید که صدا در گلو چرخانده نشود؛ در حالی که ترجیع تنها با چرخاندن صدا در گلو ایجاد نمی‌شود و برای نمونه مد در «ولا الضالآین» می‌تواند از نواجد ثنایا چرخانده شود و دارای ترجیع

(۶۱)

گردد. ترجیع‌های حجاز مستقیم، و ترجیع‌های چارگاه شکسته است و تعریف جناب مقدس، ترجیع «ولا الضالین» را نیز شامل می‌شود؛ در حالی که ایشان از ترجیع عربی غفلت دارد و یا آن را نمی‌شناسد. نتیجه چنین بیانی این است که ایجاد و استماع کم‌ترین صوتی حرام است و به عبارت دیگر باید گفت بهتر است برای گریز از غنا، از هرگونه صوت و صدایی دوری نمود و از آن پرهیز داشت.

البته همان‌گونه که تاکنون بررسی شد هیچ فقیهی دلیلی بر حرمت ترجیع از آن جهت که ترجیع است ارایه ننموده است و اطراب و ترجیع را از آن جهت که از اجزای تألیفی غناست، حرام خوانده‌اند. جناب مقدس میان طرب، اطراب و تطریب قایل به دوگانگی در معنا نیست. وی اطراب و تطریب را وصف صوت گرفته و فاعل و قابل آن را لحاظ ننموده و معتقد است مد و ترجیع صوت است که ایجاد طرب می‌کند و تفاوتی ندارد که کسی طرب را به دل وارد کند یا طرب به دل وارد شود؛ در حالی که چنین نیست و تطریب و اطراب وصف فاعلی و طرب وصف فعلی است. طرب به معنای خفت است و اطراب یعنی وارد کردن خفت.

این فقیه برجسته، برخی از اختلافات جزیی را که در تحریم غنا و مزد خوانندگان وجود دارد، نادیده می‌گیرد و شناخت موضوع غنا را به عرف حواله می‌دهد؛ چرا که وی می‌گوید: لفظی در شریعت وارد شده و شارع نیز از معنای آن چیزی نگفته، از این رو، هرچه عرف آن را غنا بداند، همان غناست. می‌توان برای آن چنین مثال آورد که کسی کشته شده است و قاتل او مشخص نیست و کسی نمی‌گوید من او را کشته‌ام، بر این اساس،

(۶۲)

باید هر کسی که آن‌جا دیده می‌شود، به عنوان قاتل دستگیر شود! در حالی که فقیه نمی‌تواند مقلد عرف باشد، بلکه این عرف است که باید از او تقلید نماید. البته، رجوع فقیه به عرف خاص و کارشناسان فن امری عقلایی است اما منظور جناب مقدس عرف عام است.

کبیره بودن گناه غناخوانی

جناب مقدس وعده عذاب بر غنا را دلیل بر کبیره بودن غنا می‌گیرند. این مطلب درست است، اما بحث بر این است که غنایی که وعده عذاب بر آن داده شده، چیست و کدام است؟ بنابراین باید موضوع این روایات تبیین گردد. ما گفتیم که قدر متیقن غنای حرام غنایی است که در خدمت باطل باشد. یعنی غنای امویان، عباسیان و غنایی که در دست اراذل و اوباش و غنای بیت‌الغناهاست که در آن از انجام هیچ فساد و باطلی فروگذاری نمی‌شده است و می‌خواسته‌اند با آن، مردم را از محور دین و ولایت کلی الهی و از حق دور سازند و بر رونق جبهه باطل ـ به معنای عام آن ـ بیفزایند. چنین غنایی که خادم دستگاه باطل است، از غنایی که در زمان استقرار حکومت دینی از خداوند، رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و خاندان پاک ایشان علیهم‌السلام ، دین، قرآن، کعبه، اهل ایمان، جبهه، جهاد و مبارزه با ظلم سخن گوید و ستم‌زدایی نماید، انصراف دارد، اما ایشان پیش از آن که به شناسایی غنا و تبیین موضوع آن بپردازند، حکم غنا و کبیره بودن آن را طرح می‌کنند.

روایت نقل شده، مغنیه‌هایی را ملعون می‌داند که بدکاره و رقاصه

(۶۳)

بودند و لخت و مست، بساط خلفای جور و جبهه باطل را رونق می‌دادند و نباید حکم چنین غناخوانی و چنین آوازه‌خوانی را با حکم اصل غنا خلط نمود. حرمت غنا و کسب مغنیه و ملعون بودن او نیز مشعر به علیت نیست؛ چرا که چیزی مشعر به علیت است که انحصار داشته باشد و ما نمی‌دانیم چرا آواز چنین زنی حرام شده است. آیا عریان بودن اوست که ملاک حرمت قرار می‌گیرد یا صدای او یا شراب و اشاعه فحشای او؛ و با آن که می‌دانیم معصیت موجب حرمت می‌شود، اما نمی‌دانیم آیا غنا از آن جهت که غناست نیز معصیت است یا خیر؟ در موسیقی و در هر موضوعی، نباید میان مقام ثبوت و اثبات خلط نمود و واقعیت‌های خارجی و آن‌چه که هست را با مقام وضع قوانین و آن‌چه که باید باشد، در هم آمیخت.

دلایل حرمت غنا

دلایل حرمت غنا از دیدگاه مرحوم محقق چنین است:

«وما تقدّم فی استحباب غسل التوبة، وعموم الروایات الدالّة علی تحریم بیع المغنّیة وتحریم أجرتها وسماعها، مثل روایة إبراهیم بن أبی البلاد، قال: أوصی إسحاق بن عمر عند وفاته بجوار له مغنّیات أن نبیعهنّ ونحمل ثمنهنّ إلی أبی الحسن علیه‌السلام ، قال إبراهیم: فبعت الجواری بثلث‌مأة ألف درهم وحملت الثمن إلیه، فقلت له: إنّ مولی لک یقال له: إسحاق بن عمر قد أوصی عند وفاته ببیع جوار له مغنّیات وحمل الثمن إلیک، وقد بعتهنّ، وهذا الثمن ثلاث‌مأة ألف درهم، فقال لا حاجة لی فیه، إن هذا سحت، وتعلیمهنّ کفر،

(۶۴)

والاستماع منهنّ نفاق، وثمنهنّ سحت. وروایة سعید بن محمّد الطاطری، عن أبیه عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: سألته عن بیع الجواری المغنّیات، فقال: شراؤهنّ وبیعهنّ حرام، وتعلیمهنّ کفر، واستماعهنّ نفاق. وروایة نضر بن قابوس، قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه‌السلام یقول: المغنّیة ملعونة، وملعون من أکل کسبها وغیرها»(۱).

نبود روایت صحیح و صریح بر حرمت غنا

جناب مقدس اردبیلی در عبارات زیر ادعا می‌نماید روایتی که دارای سندی صحیح باشد و به صراحت بر حرمت غنا دلالت داشته باشد نیافته است و ایشان به‌جای آن‌که با صراحت، حکم به حرمت یا حلیت دهد، به نصیحت و اندرز رو می‌آورد و می‌فرماید: شایسته است غنا را ترک نماییم.

«ولکن ما رأیت روایة صحیحة صریحة فی التحریم، ولعلّ الشهرة تکفی، مع الأخبار الکثیرة، بل الاجماع علی تحریم الغناء، والتخصیص یحتاج إلی دلیل. ویمکن أن یقال: الأخبار لیست بحجّة، وإنّما الاجماع والشهرة مع القیدین، فلا حجّة علی غیره، والأصل دلیل قوی، والاحتیاط واضح»(۲).

اما من روایتی که سند صحیح داشته باشد و حرام بودن غنا را به صراحت بیان دارد نیافته‌ام و شاید شهرت میان فقیهان بر حرمت آن بسنده باشد. افزون بر این، روایات زیادی نیز با آن است، بلکه بر حرام بودن غنا اجماع است و خارج نمودن نوعی از غنا از دایره آن نیازمند دلیل است. شاید بتوان گفت روایاتی که بر حرمت غنا رسیده

۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۵۸٫

۲٫ همان.

(۶۵)

است هیچ یک حجت و دلیل شرعی واقع نمی‌شود، بلکه دلیل اجماع و شهرت است که غنا را حرام می‌سازد و آن نیز غنایی را حرام می‌داند که دارای ترجیع و طرب‌انگیز باشد و دلیلی بر حرمت غیر از آن در دست نیست، از این رو باید به اصل اباحه رجوع کرد و اصل اباحه دلیلی قوی در این زمینه است، اما احتیاط در پرهیز از خوانندگی و شنیدن آواز به صورت مطلق آشکار است.

نقد ادعای اجماع

اشکالی که بر جناب مقدس وارد است این است که بر فرض بپذیریم که بر حرمت غنا اجماع وجود دارد و اجماع آن نیز قدمایی و مورد اعتبار است، اما از آن‌جا که معنای آن مشخص نیست، اجماع اهمال دارد، از این رو نوبت به تخصیص موارد جواز و استثنای آن نمی‌رسد. تخصیص در صورتی ثابت است که نخست، امری کلی ثابت شود ـ مانند «بیع» ـ و سپس به آن اطلاق داده شود. مانند « الْبَیعَ» در « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ»که بیع جنس است و «الف و لام» که بر سر آن می‌آید برای جنس است و جمع جنس در جنس، نهایت اطلاق را می‌رساند. بحث غنا که امری عقلایی است درست همانند آیه بیع می‌باشد. این آیه می‌فرماید: هر بیعی حلال است و در ادامه به این اطلاق تخصیص می‌زند و می‌فرماید: « وَحَرَّمَ الرِّبَا»(۱) و اگر شارع ربا را تخصیص نمی‌زد ما به حرمت ربا نظر نمی‌دادیم و آن را هم‌چون دیگر بیع‌ها می‌دانستیم و آن را در مجموعه « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ» برمی‌شمردیم. حلیت بیع نیز امری اجتماعی، سنتی و عمومی بوده

۱ـ بقره / ۲۷۵٫

(۶۶)

است، بر این اساس، سخن ما این است که اگر « وَحَرَّمَ الرِّبَا»نبود، آوردن « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ» موردی نداشت یا با چشم‌پوشی از این اشکال، امری ارشادی دانسته می‌شد؛ چرا که روشن است بیع اشکالی ندارد و لازم به گفتن آن نبود. در این‌جا اگر به جهت تمهید و مقدمه‌چینی برای بیان « وَحَرَّمَ الرِّبَا»نبود، « وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَیعَ»لغو به شمار می‌رفت. همه می‌دانند که بیع جایز است، ولی شارع برای زمینه سازی برای اعلان حکم حرمت ربا آن را می‌آورد و در چنین مواردی، نمی‌توان گفت شارع بیع را حرام دانسته است؛ چرا که شارع بیع را حلال و ربا را که بیع نیست حرام می‌داند و با این گونه سخن گفتن، زمینه مخالفت مردمی را مانع می‌شود.

در بحث حاضر نیز غنا به اجماع حرام است، اما اجماعی است که اهمال دارد، از این رو، اطلاق غنا ثابت نمی‌شود تا چیزی از آن تخصیص بپذیرد. البته، وجود چنین اجماعی ثابت نیست، و بر فرض وجود، به دلیل مدرکی بودن و کثرت مستندات آن، اعتباری ندارد. مستنداتی که ما آن را در جلد دوم و سوم مورد بررسی قرار دادیم. ایشان روایتی که سند درستی بر حرمت داشته باشد، سراغ ندارد، ولی به هر حال می‌گوید بهتر است غنا ترک شود، اما توضیح نمی‌دهد که غنا چیست و چه چیزی بهتر است ترک شود و نیز دلیل آن را نیز تبیین نمی‌کند.

حرام نبودن ذات غنا

مرحوم مقدس، سپس بحث مستثنیات غنا را پیش می‌کشد و علت

(۶۷)

تحریم غناخوانی در عروسی‌ها را عوارضی مانند دروغ گفتن و پرداختن به امور لهوی می‌داند و غنا را از آن جهت که غناست حرام نمی‌شمرد و نگره شیخ طوسی را خاطرنشان می‌شود. البته شایان توجه است که جناب مقدس، بسیاری از روایات باب جواز به‌جز روایت ابوبصیر را ضعیف می‌داند:

«وقد استثنی الحداء بالمدّ ـ وهو سوق الإبل بالغناء لها. وعلی تقدیر صحّة استثنائه یمکن اختصاصه بکونه للإبل فقط، کما هو مقتضی الدلیل، ویمکن التعدّی أیضا إلی البغال والحمیر. وقد استثنی أیضا فعل المغنّیة فی الأعراس، إذا لم تتکلّم بالباطل والکذب، ولم تعمل بالملاهی التی لا یجوز لها، ولم تسمع صوتها الأجانب. ویمکن التحریم من جهة الکذب، والعمل باللهو فقط، لا الغناء، وکذا الاستماع. ویدلّ علیه الأخبار مثل صحیحة أبی بصیر، قال: قال أبو عبد اللّه علیه‌السلام أجر المغنّیة التی تزفّ العرائس لیس به بأس، ولیست بالتی یدخل علیها الرجال. وروایة حکم الحنّاط ـ المجهول ـ عن أبی بصیر عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: المغنّیة التی تزفّ العرائس لا بأس بکسبها. وروایة علی بن أبی حمزة عن أبی بصیر، قال: سألت أبا جعفر علیه‌السلام عن کسب المغنّیات، فقال: التی یدخل علیها الرجال حرام، والتی تدعی إلی الأعراس لیس به بأس، وهو قول اللّه عزّ وجلّ: « وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیضِلَّ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ»(۱).

قال الشیخ: فالرخصة مخصوصة بمن لا یتکلّم بالأباطیل والفحش،

۱ـ لقمان / ۶٫

(۶۸)

ولا یلعب بالملاهی من العیدان وأشباهها، بل تکون ممّن تزفّ العرائس وتتکلّم عندها بإنشاد الشعر والقول البعید عن الأباطیل والفحش، وأمّا من عدا هؤلاء ممّن یتغنّین بسائر أنواع الملاهی فلا یجوز علی حال؛ سواء کان فی العرائس أو غیرها.

وقال فی شرح الشرائع بعد استثناء ما ذکرناه: «وذهب جماعة من الأصحاب منهم العلاّمة فی التذکرة إلی تحریم الغناء مطلقا، استنادا إلی الأخبار المطلقة ووجوب الجمع بینها وبین ما دلّ علی الجواز هنا من الأخبار الصحیحة متعین، حذرا من اطراح المقید. ورأیت فی التذکرة فی هذا المقام قد استثنی العرائس، فإنّه قال ـ بعد الحکم بالتحریم ونقل الأخبار ـ فقد ورد رخصة بجواز کسبها إذا لم تتکلّم بالباطل، ولم تلعب بالملاهی، ولم تدخل الرجال علیها ثمّ نقل الروایة الدالّة علیه. ولعلّه فی مواضع آخر أو یرید بعد استثناء ذلک، وکلامه صریح فی العدم. وأیضا ما رأیت الأخبار الصحیحة فی الحداء ولا العرائس. نعم یمکن کون خبر أبی بصیر صحیحا کما أشرنا إلیه، مع أنّ فیه تأمّلاً، لاشتراکه، وخبر علی بن أبی حمزة الظاهر أنّه ضعیف؛ لأنّ الظاهر أنّه البطائنی الضعیف الذی هو قائد أبی بصیر یحیی بن القاسم، بقرینة نقله عن أبی بصیر، واللّه یعلم»(۱).

جواز مرثیه‌خوانی غنایی

جناب مقدس در این عبارت، همان نظر پیشینیان را تکرار می‌نماید و سپس بر موارد استثنا، مرثیه‌خوانی بر امام حسین علیه‌السلام را نیز می‌افزاید:

«وقد استثنی مراثی الحسین علیه‌السلام أیضا، ودلیله أیضا غیر واضح.

۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۵۹٫

(۶۹)

ولعلّ دلیل الکلّ أنّه ما ثبت بالإجماع إلاّ فی غیرها، والأخبار لیست بصحیحة صریحة فی التحریم مطلقا، والأصل الجواز، فما ثبت تحریمه یحرم، والباقی یبقی، فتأمّل فیه»(۱).

ـ و نیز مرثیه‌خوانی بر امام حسین علیه‌السلام از موارد حرمت غنا استثنا شده است، و چرایی آن آشکار نیست و شاید دلیل آن چنین باشد که اجماع بر حرمت آن ثابت نیست و اجماع تنها حرمت غیر مراثی را می‌رساند و سند روایات حرمت غنا صحیح نیست و دلالت آن نیز بر حرمت به صورت مطلق صریح نمی‌باشد و با وجود شک، اصل جواز و اباحه در آن جریان می‌یابد و تنها چیزی که حرمت آن ثابت است از تحت این اصل خارج است و غیر از آن را در بر می‌گیرد. پس در آن بیندیش.

وی دلیل استثنای اخیر را روشن نمی‌داند و می‌گوید شاید دلیل آن نداشتن اجماع بر حرمت این مورد است و اخبار و روایات صحیح نیز غنا را به صورت مطلق تحریم نکرده است و در باب غنا باید گفت: هرچه تحریم آن ثابت شده باشد حرام و در بقیه موارد حلال است.

این سخن که در باب مراثی امام حسین علیه‌السلام باید گفت: «هرچه تحریم آن ثابت شد، حرام و بقیه موارد آن حلال است» سخنی درست و منطقی است؛ اما تنها در مورد استثنای یاد شده کاربرد ندارد و اعم از آن است.

عبارت (فتأمل) نیز می‌رساند که بر آن‌چه بدان فتوا داده شد اعتماد روا

۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۶۱٫

(۷۰)

مدار و خود به تحقیق بیش‌تر رو آور. البته، ایشان با توجه به این که چیستی غنا را به دست نمی‌دهد و نیز ضعف روایات، بر اجماعی تمسک می‌کند که وجود خارجی ندارد، از این رو، در مورد استثنا نمی‌تواند به اصل اباحه استناد جوید.

وی معتقد است امور دیگری که درستی این استثنا را تأیید می‌کند، رواج غناخوانی در مراثی میان متشرعه، روایات جواز نوحه‌گری به غنا، و جایز بودن گرفتن مزد بر آن است:

«ویؤیده أنّ البکاء والتفجع علیه علیه‌السلام مطلوب ومرغوب، وفیه ثواب عظیم، والغناء معین علی ذلک، وأنّه متعارف دائما فی بلاد المسلمین فی زمن المشائخ إلی زماننا هذا من غیر نکیر، وهو یدلّ علی الجواز غالبا. ویؤیده جواز النیاحة بالغناء، وجواز أخذ الأجرة علیها لصحیحة أبی بصیر، قال: قال أبو عبد اللّه علیه‌السلام : لا بأس بأجر النائحة التی تنوح علی المیت. وروایة حنّان بن سدیر، قال: کانت امرأة معنا فی الحی، ولها جاریة نائحة، فجاءت إلی أبی فقالت: یا عمّ أنت تعلم أنّ معیشتی من اللّه تعالی ثمّ من هذه الجاریة النائحة، وقد أحببت أن تسأل أبا عبد اللّه علیه‌السلام عن ذلک، فإن کان حلالاً وإلاّ بعتها وأکلت من ثمنها حتّی یأتی اللّه عزّ وجلّ بالفرج، فقال لها أبی: واللّه إنّی لأعظم أبا عبد اللّه علیه‌السلام أن أسأله عن هذه المسألة، قال: فلمّا قدمنا علیه علیه‌السلام أخبرته أنا بذلک، فقال أبو عبد اللّه علیه‌السلام : أتشارط؟ قلت: واللّه ما أدری تشارط أم لا، فقال: قل لها لا تشارط، وتقبّل کلّ ما أعطیت. ولا یضرّ القول فی حنّان بأنّه واقفی، وعدم التصریح بتوثیقه. وحمل مضمرة سماعة: قال: سألته عن

(۷۱)

کسب المغنّیة والنائحة فکرهه علی الکراهة مع الشرط، للجمع. والظاهر أنّه لا خلاف فی جواز النیاحة مع عدم مفسدة أخری مثل اسماعها الأجنبی إن کان حراما، والکذب. ویؤیده عمل المسلمین فی زمانه صلوات اللّه علیه، وزمنهم علیهم‌السلام إلی الآن. وقوله صلی‌الله‌علیه‌وآله : أنّ لیس لحمزة فی هذا البلد نائحة وسماع أهل المدینة ذلک، وجعلهم النیاحة علی حمزة إلی الآن أوّلاً، ثمّ علی میتهم مشهور، یفید الجواز مطلقا. وکذا صحیحة یونس بن یعقوب عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام ، قال: قال لی أبی: یا جعفر، أوقف من مالی کذا وکذا لنوادب تندبنی عشر سنین بمنی أیام منی، ولعلّ فیها حکمة یعلّمها علیه‌السلام . وکذا صحیحة أبی حمزة ـ کأنّه الثمالی ـ عن أبی جعفر علیه‌السلام حکایة نیاحة أم سلمة بحضرة النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله ، حین استأذنت الرواح إلی نیاحة لابن عمّها»(۱).

از آن‌جا که ما در جلد ششم، دلایل جواز نوحه‌گری زنان را به تفصیل برمی‌رسیم، تنها به ذکر این عبارات بسنده می‌نماییم و نکات شایان توجه را خاطرنشان می‌شویم.

مرحوم مقدس در تأیید درستی جواز استثنا، مطلوب بودن گریه بر آن حضرت علیه‌السلام و ثواب داشتن آن و این که غنا می‌تواند مُعین و مددکار مهمی برای گریستن باشد را دلیل می‌آورد. غناخوانی در دستگاه دشتی، شوشتری یا حجاز بسیار حزن‌آور است و این که گفته می‌شود امام سجاد علیه‌السلام اشعاری را برای ابن‌زیاد خواند، به گونه‌ای که افزوده بر او، شمر

۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، ص ۶۳٫

(۷۲)

از گریه به لرزه درافتاد، باید دید با چه صفا و چه دستگاهی بوده است؟

ایشان عمل متشرعه و مسلمانان را تأیید دیگری بر این مطلب قرار می‌دهد و برای استدلال، نظر عرف را برمی‌گزیند! پیش‌تر، از شیخ طوسی نقل شد که اگر غنا حرام باشد، در همه موارد آن حرام است؛ مگر آن که شریعت، چیزی را تخصیص زده باشد.

طرب‌انگیزی؛ معیار حرمت غنا

مرحوم مقدس اردبیلی در ادامه، دلیل حرمت غنا و ملاک و مناط آن را طرب‌انگیز بودن غنا می‌شناسد:

«ویؤیده أنّ التحریم للطرب علی الظاهر، ولهذا قید بالمطرب، ولیس فی المراثی الطرب، بل لیس إلاّ الحزن، وأکثر هذا یجری فی استثناء مطلق المراثی، وکأنّه ترک للظهور. وبالجملة: عدم ظهور دلیل التحریم، والأصل، وأدلّة جواز النیاحة مطلقا بحیث یشمل الغناء، بل الظاهر أنّها لا تکون إلاّ معه ـ یفید الجواز، واللّه یعلم».

از امور دیگری که درستی استثنای مراثی بر امام حسین علیه‌السلام را تأیید می‌کند این است که حرام شدن غنا به سبب طرب داشتن آن است و مرثیه‌خوانی هیچ گونه طربی را بر نمی‌انگیزد، بلکه مراثی تنها حزن‌آور است و بیش‌تر امور گفته شده در مطلق مرثیه‌خوانی‌ها جاری است و چون بسیار آشکار بوده بیان نگردیده است.

به طور کلی، نداشتن دلیل ظاهر بر حرمت، اصل اباحه، دلایل جواز نوحه‌گری به صورت مطلق که غناخوانی را نیز در بر می‌گیرد، بلکه این که نوحه‌گری بدون غناخوانی ممکن نیست، جایز بودن غناخوانی در مرثیه و مجلس سوگواری حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام را ثابت می‌نماید. و خداوند است که هر حکمی را می‌داند.

(۷۳)

مرحوم مقدس قایل است حزن دارای طرب نیست و این ادعا می‌رساند که ایشان طرب را به‌خوبی نشناخته‌اند. طرب یا حالت خفت و خوشایندی که به نفس دست می‌دهد با دستگاه‌های حزن‌آور موسیقی نیز پدید می‌آید. دستگاه دشتی دستگاهی غم‌انگیز و دستگاه شور ویژه حزن‌آوری است، ولی هر دو دستگاه نیز طرب‌آور است. کسی که دشتی یا زابل می‌خواند، چنان در دیگری طرب حزنی ایجاد می‌کند که اشک او را جاری می‌سازد. طرب مقسم حزن و سرور است و چنان‌چه موجب پایین کشیدن دل گردد، حزن، و اگر باعث بالا کشیدن دل شود، سرور نام دارد و متأسفانه ایشان به رابطه میان طرب و حزن توجه نداشته است.

هم‌چنین نوحه‌گری زنان که جناب مقدس می‌گوید از غناخوانی جدا نیست، همواره چنین نبوده، بلکه زنان مویه‌گر گریه می‌کردند، مو پریشان می‌نمودند و بر سر و صورت می‌زدند، اما آیا غناخوانی نیز داشته‌اند یا خیر، نیازمند بررسی است و مرحوم مقدس معتقد است از آن‌جا که نوحه‌گری بدون غنا ممکن نیست، می‌شود به این روایات، تمسک کرد.

قصد حزن در مرثیه‌سرایی غنایی

«ولکن لابدّ من قصد التفجع، والندبة علیه علیه‌السلام فی الغناء بمرثیته لا غیر، وهو ظاهر. ثمّ أنّ الظاهر أنّ المنع من بیع المغنّیة للتغنّی مع العلم، ویمکن المنع مع الظنّ الغالب المتاخم للعلم کذلک، لا مطلقا، إنّ لها منافع غیر الغناء، ویؤیده جواز بیع العنب لمن یعمل خمرا، کما تقدّم، والاجتناب مطلقا أولی وأحوط. قوله: «ومعونة الظالمین بالحرام» متعلّق بمعونة، أی: یحرم»(۱).

 

۱ـ مجمع الفائدة والبرهان، ج ۸، صص ۵۷ ـ ۶۴٫

(۷۴)

البته در نوحه‌گری باید نیت نماید که گریه و ندبه برای امام حسین علیه‌السلام باشد؛ اگرچه احتیاط در این است که به طور مطلق از غنا دست برداشت؛ خواه در مرثیه‌سرایی بر امام حسن علیه‌السلام باشد و یا در موارد دیگر.

مرحوم مقدس بعد از قید «حزن»، «قصد حزن» را نیز می‌افزاید و می‌گوید در مرثیه‌سرایی غنایی اگر کسی حزن نداشته باشد، دست کم باید قصد حزن بر امام حسین علیه‌السلام را داشته باشد! حال، اگر کسی نخواهد در غناخوانی خویش قصد حزن کند، آیا کار وی حرام است؟

مرحوم مقدس اردبیلی به اعتبار آن که مقدس بوده و بسیار احتیاط می‌نموده در عبارات خود از «قیل»، «یمکن»، «لعل» و مانند آن بسیار بهره برده است؛ در حالی که یک فقیه باید خود را مانند پزشک جراحی بداند که جای اگر و اما برای چیزی باقی نمی‌گذارد؛ مگر در موارد بسیار خاص. فقیه باید بتواند حکم شریعت را با فحص و استفراغ وسع به یقین و اطمینان کامل بازگو کند و به «الاحوط» و «الاحتیاط» دامن نزند.

البته مقام معنوی و حتی علمی مرحوم مقدس اردبیلی بر کسی پوشیده نیست و ایشان بحق از اولیای بزرگ الهی هستند، اما شرایط زمانه آنان به گونه‌ای بوده است که بیش از این از توان آن‌ها خارج بوده است. ایشان بحث غنا را با «قیل» آغاز می‌کند در صورتی که بحث‌های فقهی باید با «التحقیق» همراه گردد.

تباکی؛ عامل قساوت قلب

(۷۵)

بهتر است در حاشیه توصیه جناب مقدس از روایاتی یاد کنیم که توصیه به تباکی نموده است. این مطلب اگرچه درست است، باید توجه داشت کسی که مظلومیت امام حسین علیه‌السلام و غربت و تنهایی آن حضرت علیه‌السلام را به یاد آورد و دل وی به سوز و حزن نیاید و اشک او جاری نشود، قلبی بیمار دارد و باید خود را درمان نماید و گاه حضور وی در مجالس عزاداری ممکن است مشکل او را مضاعف سازد و استفاده افراطی از این مجالس خیرگی و قساوت قلب می‌آورد و متأسفانه بیش‌تر مداحانی که خود گریه نمی‌کنند، برای آن است که نام امام حسین علیه‌السلام و روضه آن حضرت را بسیار بر زبان آورده‌اند و چون دلی دریایی و پرصفا نداشته‌اند بردن نام آن حضرت دیگر آن مزه‌ای را که باید داشته باشد در نظر آنان ندارد و به صورت کلی افراط در هر امری حتی گزاردن نماز و قرائت قرآن کریم نیز شایسته نیست. کسی که در مقابل حق و اولیای الهی منفعل نمی‌گردد و قلبش به لرزه نمی‌آید، قافیه را باخته و باید به فکر صاف نمودن قلب خویش از رسوبات باشد. باید با معرفت به دین و اولیای الهی نزدیک شد و قصد سوء مادی به آن حضرات نداشت و عادت را از خود دور نمود و مسؤولیت‌های دینی را شغلی درآمدزا ندانست، که در غیر این صورت، بسیار خطرناک و زیان‌بار است.

(۷۶)


شیخ بهایی رحمه‌الله

(محمّدبن حسین بن عبدالصمد حارثی، م ۱۰۳۰)


تأثیر حاکمیت صفویان بر فضای فقهِ موسیقی

با استقرار دولت صفوی و بیرون آمدن شیعیان از فضای خفقان‌آمیزی که حاکمان اهل سنت و طاغوت برای آنان به‌وجود آورده بودند، حاکمان صفوی از دراویش و صوفیان حمایت می‌نمودند و آنان به تبلیغ مرام خود در اجتماع می‌پرداختند و از طرفی عالمان و به ویژه فقیهانِ اَخباری نیز آزادی عمل پیدا نمودند. فقیهان اخباری که حاکمان صفوی ناچار بودند از آنان نیز حمایت کنند، در صحنه‌های اجتماعی حضور یافتند و این دو گروه نمی‌توانستند یک‌دیگر را تحمل نمایند. در این دوره، موسیقی از اشرافی‌گری خود درآمد و از آن طبقه به عموم طبقات اجتماعی راه یافت و در قرائت قرآن و به خصوص عزاداری شکوفا گردید، اما وجود آزادی نسبی برای مذهبیان شیعی زمینه پیدایش نزاع‌های علمی و سیاسی گردید. عالمان اخباری از طرفی به نقد رویکرد اصولیان می‌پرداختند و نزاع اصولیان و اخباریان به اوج خود نزدیک می‌شد و هر دو گروه آنان نیز

(۷۷)

وجود دراویش و صوفیان را که مناصب حکومتی در اختیار داشتند، نمی‌پذیرفتند و صفا و سادگی مذهبی‌ها گاه به برادرکشی می‌انجامید. اما هیچ یک از این ماجراها سبب نمی‌شود که ما بدون دلیل و استدلال، غنا و موسیقی را تأیید کنیم یا آن را حرام بدانیم، بلکه باید دید ادله شرعی چه حکمی را اقتضا می‌نماید. اخباریان، موسیقی و غنا را حرام مطلق می‌دانستند و دراویش، آن را حلالِ مطلق می‌شمردند و اصولیان در این میان، به راه اعتدال نزدیک می‌شدند.

در دوره شیخ بهایی، بحث غنا و موسیقی شکل سیاسی به خود گرفته بود و سیاسی شدن این بحث، مانع از آن می‌شد که به هویت آن پرداخته شود. در نتیجه، حقیقت آن ژرف‌پژوهی نمی‌گردید و برخی از عالمان، جانب احتیاط را رعایت می‌نمودند و محافظه‌کار می‌شدند و بحث را به‌طور حقوقی دنبال نمی‌نمودند. بحث غنا و موسیقی در این جریان، همانند بحث سِحر است که چون وجه سیاسی یافت، به‌خوبی تحقیق نشد و موضوع آن تاکنون ناشناخته مانده است؛ در حالی که سحر و جادو توانمندی است و توانمندی اشکال ندارد و تنها چیزی که مردود است، ایستادگی در برابر حق و آزار و اذیت دیگران است و این عمل را نباید برآمده از اصل سحر دانست و آن را حرام نمود.


جواز آموزش دانش موسیقی

مرحوم شیخ بها از آن جا که درک سیاسی بالایی داشته است می‌گوید:

«علم الموسیقی علم یعرف منه النغم والایقاعات، وأحوالها، وکیفیة تألیف اللحون والمتّخذات والآلات الموسیقاریة، ولا منع شرعا من

(۷۸)

تعلیم هذا العلم، وکثیرا من الفقهاء کان مبرّزا فیه. نعم الشریعة المطهّرة علی السادع بها أفضل السّلام منعه من عمله والکتب المصنّفة فی ما تفید أمورا علمیة فقط».

دانش موسیقی علمی است که از آن نغمه‌ها و ایقاعات و ویژگی آن و چگونگی تألیف لحن‌ها و آلات موسیقی دانسته می‌شود. شریعت از فراگیری این دانش منعی ننموده است و شمار بسیاری از فقیهان در این فن مهارت داشتند. بله، شریعت مطهّر اسلام، از کاربردی نمودن و عمل به آن نهی نموده و کتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده تنها اموری علمی است.

شیخ بها رحمه‌الله مدعی است بسیاری از فقیهان صاحب دانش موسیقی بوده‌اند، اما وارد بحث‌های اختلاف‌برانگیزِ آن نمی‌شود. وی فرا گرفتن دانش موسیقی را جایز، اما عملی نمودن آن را حرام می‌شمرد؛ در حالی که این سخن درست نیست؛ زیرا نوازنده‌ای که می‌خواهد آکاردیون یاد بگیرد یا نی بزند، تا آلت موسیقی را به دست نگیرد و آن را ننوازد، نمی‌تواند چیزی یاد بگیرد و خواننده‌ای که می‌خواهد دستگاه چارگاه، سه‌گاه، شوشتری، حجاز یا ابوعطا را یاد بگیرد، باید چیزی بخواند، وگرنه چگونه آن را فرا بگیرد. افشاری درآمد، عراق، اوج، ریز و سپس درآمد دارد. سه‌گاه هم همین طور؛ حسینی دارد راجعه دارد، عشاق دارد، ریز دارد و درآمد دارد و هر دستگاهی برای خود قانونی خاص دارد که باید در مرحله عمل، بین آن تمایز گذاشت. موسیقی علم محض و دانشی ذهنی، تجردی و تئوری صرف نیست و زمینه‌های عملی قابل تحقق دارد

(۷۹)

و این بیان یا برای فرار از بیان حقیقت است و یا می‌رساند ایشان در حال و هوای این بحث نیست و از زمانه خود یا فرار می‌کند و یا تأثیر می‌پذیرد.

جناب شیخ بهایی با این عبارت می‌خواهد مخالفان خویش را ساکت نماید و این گزاره، زیرکی افزون‌تر شیخ نسبت به دیگران را نشان می‌دهد؛ چرا که وی به نیکی می‌داند که کسی بدون نواختن و خواندن موسیقیدان نمی‌شود. عالمان و فقیهان برجسته‌ای نیز که ایشان خاطرنشان آن می‌شود هیچ یک با علوم غریبه و جفر، رمل و اسطرلاب این علم را یاد نگرفته‌اند، بلکه با توجه به موضوع موسیقی که هنر صوت انسان و پنجه‌های اوست می‌خوانند و می‌نوازند تا موسیقار شوند. پیش از این نیز گفتیم، کسی به یک بار تمرین، موسیقار نمی‌شود، بلکه باید بارها و بارها خواند تا بتوان دستگاهی را یاد گرفت.

(۸۰)


مرحوم محقق سبزواری رحمه‌الله

(مولی محمّدباقر بن محمّد مؤمن سبزواری، ۱۰۱۷ ـ ۱۰۹۰ ه ق)

حلیت ذات غنا

پس از شیخ بهایی نخستین فقیهی که حکم به حلیت غنا ـ از آن جهت که غناست ـ داد، جناب مرحوم محقق سبزواری است. این فقیه آزاداندیش ـ که حکیم و فلیسوف بوده و با ملا محسن فیض کاشانی الفت و دوستی داشته وو نیز سِمت امام جمعه پایتخت صفویان (اصفهان) را داشته است ـ افزوده بر توضیح این مسأله در کتاب گران‌سنگ فقهی خویش با نام «کفایة الفقه» که بعدها به «کفایة‌الاحکام» مشهور گشت، به بررسی موضوع غنا و حکم آن پرداخته است. ایشان رساله‌ای مستقل در حلیت غنا نوشته است که جامعه علمی زمان وی ـ که اخباریان بر آن حاکم بودند ـ آن را نپذیرفتند و سیاست زمانه، وی را مجبور ساخت رساله‌ای مستقل در حرمت غنا بنگارد و در ظاهر، از فتوای خویش دست بردارد. رساله تحلیلیه مرحوم محقق به دست ما نرسیده است. ما در ابتدا آرای وی را از کتاب کفایة الاحکام می‌آوریم و سپس برخی از

(۸۱)

گزاره‌های رساله تحلیلیه او را از کتاب‌ها و رساله‌هایی که در نقد وی نوشته شده است جمع‌آوری می‌نماییم و در پایان نیز به بررسی رساله تحریمیه ایشان می‌پردازیم.

همراهی غنا با ترجیع و اطراب

«ومن ذلک: الغناء، وهو مدّ الصوت المشتمل علی الترجیع المطرب علی ما قاله بعضهم. وبعضهم اقتصر علی الترجیع. وبعضهم علی الإطراب من غیر ذکر الترجیع. ومن العامّة من فسّر بتحسین الصوت. ویظهر ذلک من بعض عبارات أهل اللغة.

والظاهر أنّ الغالب لا ینفک التحسین من الوصفین المذکورین. ومنهم من فسّر بمدّ الصوت. ومنهم من قال: من رفع صوتا ووالاه فهو غناء. ولعلّ الإطراب والترجیع مجتمعان غالبا. وقیل: ما یسمّی غناءً عرفا وإن لم یشتمل علی القیدین»(۱).

جناب محقق اختلافاتی که در تعریف غنا وجود دارد را بیان می‌نماید. وی دیدگاه‌هایی را که تا آن زمان در تعریف غنا بوده است، چنین گزارش می‌نماید:

غنا صوتی است دارای ترجیع و طرب‌انگیز.

غنا صوتی است که ترجیع داشته باشد.

غنا صوتی است که طرب‌آور باشد.

غنا نیکو ساختن صوت است.

غنا، کشیدن صوت است.

غنا صوتی است که بلند می‌شود و آن را ادامه می‌دهند.

۱ـ کفایة الاحکام، ج ۱، ص ۴۲۸٫

(۸۲)

غنا چیزی است که عرف آن را غنا بداند؛ هرچند دارای ترجیع و اطراب نباشد.

ایشان در نقد تعریف یکی از اهل سنت که غنا را نیکوساختن صوت گفته است، چنین می‌آورد:

صدای نیکو به صورت غالبی از ترجیع و اطراب خالی نیست و نیز این دو صفت، به صورت غالبی با هم می‌باشد.

اجماع بر تحریم اصل غنا

«ولا خلاف عندنا فی تحریم الغناء فی الجملة، والأخبار الدالّة علیه متظافرة. وصرّح المحقّق وجماعة ممّن تأخّر عنه بتحریم الغناء ولو کان فی القرآن. لکن غیر واحد من الأخبار یدلّ علی جوازه، بل استحبابه فی القرآن بناءً علی دلالة الروایات علی جواز حسن الصوت والتحزین والترجیع فی القرآن، بل استحبابه، والظاهر أنّ شیئا منها لا یوجد بدون الغناء علی ما استفید من کلام أهل اللغة وغیرهم، وفصّلناه فی بعض رسائلنا».

اختلافی میان فقیهان امامیه در حرمت اصل غنا (و قدر متیقن آن) وجود ندارد؛ اما در معنای آن اختلاف است، و روایاتی که بر آن دلالت داشته باشد، بسیار است. محقق حلی و گروهی از فقیهان پس از وی بر حرمت غنا؛ هرچند در قرائت قرآن باشد تصریح کرده‌اند. اما اخباری که واحد به شمار نمی‌رود بر جواز بلکه بر استحباب آن در قرآن کریم دلالت دارد و دلیل آن روایاتی است که بر جواز نیکو ساختن صوت و به حزن خواندن آن و ترجیع در قرائت قرآن کریم دلالت دارد، بلکه استحباب آن را می‌رساند، و ظاهر این است که

(۸۳)

امور سفارش شده در روایات بدون غنا وجود نمی‌یابد، همان‌گونه که این مطلب از لغویان و دیگران استفاده می‌شود و ما آن را در برخی از رسائل خویش توضیح داده‌ایم.

مرحوم سبزواری با آن که در ادامه سخن خویش، غنا را از آن جهت که غناست، حرام نمی‌داند و دلیلی برای آن نمی‌یابد، در ابتدای کلام بیان می‌دارد که در حرمت غنا از آن جهت که غناست، اختلافی وجود ندارد. البته، اجماع بر حرمت آن به صورت موجبه جزییه و در برخی موارد، وجود دارد، اما اجماع در یک مسأله‌ای که مدارک و منابع آن موجود باشد، حجت نیست، بلکه اجماع چنان‌چه قدمایی باشد و در مسأله‌ای ادعا شده باشد که هیچ مدرک و منبعی ندارد، حجت و دلیل است. شهرت فتوایی نیز حجت شرعی به شمار نمی‌رود.

روایات جواز غنا در قرآن کریم

جناب سبزواری سپس روایات باب جواز غنا در قرآن کریم را می‌آورد که دو مورد از آن چنین است:

«وعن سماعة عن شیخ من أصحابنا عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: جئنا نرید الدخول علیه، فلمّا صرنا فی الدهلیز سمعنا قراءةً بالسریانیة بصوت حسن یقرء ویبکی حتّی أبکی بعضنا.

وعن موسی النمیری قال: جئت إلی باب أبی جعفر لأستأذن علیه فسمعنا صوتا حزینا یقرء بالعبرانیة فبکینا حین سمعنا الصوت فظننّا أنّه بعث إلی رجل من أهل الکتاب یستقرءه، فأذن لنا فدخلنا علیه فلم نر عنده أحدا، فقلنا: أصلحک اللّه سمعنا صوتا بالعبرانیة

(۸۴)

فظننّا أنک بعثت إلی رجل من أهل الکتاب تستقرءه، قال: لا، ولکن ذکرت مناجاة إیلیا لربّه فبکیت».

فقیه سبزوار می‌گوید به تأویل بردن روایات جواز به گونه‌ای که بتوان آن را با روایات حرمت غنا جمع نمود به تکلف و خود را به زحمت بیهوده انداختن می‌انجامد. جناب محقق در این کلام به عالمانی هم‌چون سید مرتضی نظر دارد که روایت «من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا» را به تأویل برده و غنا را مقصور دانسته‌اند:

«وارتکاب التأویل فی هذه الأخبار ما عدا الأخیر بحیث یجتمع مع القول بتحریم الغناء فی القرآن یحتاج إلی تکلّف بین. والشیخ أبوعلی الطبرسی رحمه‌الله قال فی کتاب مجمع البیان: الفنّ السابع فی ذکر ما یستحبّ للقاری‌ء من تحسین اللفظ وتزیین الصوت بقراءة القرآن. ونقل روایات من طریق العامّة حتّی نقل روایة عبد الرحمن بن السائب قال: قدم علینا سعد بن أبی وقّاص فأتیته مسلما علیه فقال: مرحبا یا بن أخی! بلغنی أنّک حسن الصوت بالقرآن. قلت: نعم والحمد للّه. قال: فإنّی سمعت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول: إنّ القرآن نزل بالحزن، فإذا قرأتموه فأبکوا، فإن لم تبکوا فتباکوا وتغنّوا به، فمن لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا. قال: وتأوّل بعضهم بمعنی استغنوا به، وأکثر العلماء علی أنّه تزیین الصوت وتحزینه. انتهی.

وهذا یدلّ علی أنّ تحسین الصوت بالقرآن والتغنّی به مستحبّ عنده، وأنّ خلاف ذلک لم یکن معروفا بین القدماء، وکلام السید المرتضی فی الغرر والدرر لا یخلو عن إشعار واضح بذلک»(۱).

 

۱٫ همان، ص ۴۳۱٫

(۸۵)

وی گوید کلام علامه طبرسی رحمه‌الله در تفسیر خود که می‌گوید بیش‌تر عالمان غنا را در روایت: «من لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا» ممدود و به همزه دانسته‌اند دلیل بر آن است که نیکو ساختن صوت در قرائت قرآن کریم و به غنا خواندن آن در نزد وی مستحب است و نظرگاه مخالف و رقیب در این زمینه شهرتی ندارد. وی در تأیید نظر خود، روایات این باب را می‌آورد.

قرائت حزین امام کاظم علیه‌السلام

جناب محقق برای جواز غنا، نقلی تاریخی را می‌آورد که تازگی دارد و ما آن را در جلد سوم این مجموعه بررسی ننمودیم. در این گفته آمده است:

«عن فحص قال: ما رأیت أحدا أشدّ خوفا علی نفسه من موسی بن جعفر علیهماالسلام ، ولا أرجأ للنّاس منه، وکانت قرائته حزنا، فإذا قرء فکأنّه یخاطب انسانا»(۱).

فحص گوید کسی را ندیدم که بر خویش ترسان‌تر از امام کاظم علیه‌السلام باشد و هم‌چنین کسی را نیافتم که بر خویش بیش از دیگران امیدوار باشد، مگر حضرت کاظم علیه‌السلام را. قرائت حضرت حزین و غمناک بود و چون می‌خواند گویا انسانی را مورد خطاب قرار داده است.

نکته‌ای که در این حدیث شایان توجه است لزوم استجماع به هنگام قرائت قرآن کریم است؛ بدین‌گونه که آدمی بتواند خود و تمام وجود

۱ـ همان، ص ۴۲۹٫ کافی ج ۲، ص ۶۰۶٫

(۸۶)

خویش را در یک جا جمع نماید، به‌گونه‌ای که گویی به هنگام قرائت قرآن کریم با انسانی سخن می‌گوید. البته راوی این کلام را با «کأنّ» و گویا می‌آورد، ولی مقام امام، شاید و گویی نیست، بلکه مقام آن حضرت با «أنّ» که ثبات و تأکید را می‌رساند بیان می‌شود.

قرآن کریم یک شخص است و در قیامت نیز به صورت یک شخص ظاهر می‌شود و جلوه می‌نماید؛ چرا که قرآن کریم شخصی است که از نزد محبوب خود نزول یافته و با حزن نازل شده، از این رو در روایات، بر حزین خواندن قرآن کریم تأکید گشته است.

حرمت غنای لهوی

«وحینئذ نقول: یمکن الجمع بین هذه الأخبار والأخبار الکثیرة الدالّة علی تحریم الغناء بوجهین: أحدهما، تخصیص تلک الأخبار بما عدا القرآن، وحمل ما یدلّ علی ذمّ التغنّی بالقرآن علی قراءة تکون علی سبیل اللهو کما یصنعه الفسّاق فی غنائهم. ویؤیده روایة عبد اللّه بن سنان المذکورة، فإنّ فی صدر الخبر الأمر بقراءة القرآن بألحان العرب، واللحن هو الغناء، ثمّ بعد ذلک المنع من القراءة بلحون أهل الفسق، ثمّ قوله: سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء.

وثانیهما، أن یقال: المذکور فی تلک الأخبار الغناء، والمفرد المعرّف باللام لا یدلّ علی العموم لغةً، وعمومه إنّما یستنبط من حیث أنّه لا قرینة علی إرادة الخاص، وإرادة بعض الأفراد من غیر تعیین ینافی غرض الإفادة وسیاق البیان والحکمة، فلابدّ من حمله علی الاستغراق والعموم، وهیهنا لیس کذلک؛ لأنّ الشائع فی ذلک الزمان الغناء علی سبیل اللهو من الجواری المغنّیات وغیرهنّ فی مجالس

(۸۷)

الفجور والخمور والعمل بالملاهی والتکلّم بالباطل وإسماعهنّ الرجال وغیرها، فحمل المفرد علی تلک الأفراد الشائعة فی ذلک الزمان غیر بعید.

ویؤیده ما رواه الحمیری فی قرب الإسناد عن علی بن جعفر ـ بإسناد لا یبعد إلحاقه بالصحاح ـ عن أخیه علیه‌السلام قال: سألته عن الغناء هل یصلح فی الفطر والأضحی والفرح؟ قال: لا بأس ما لم یعص به»(۱).

جناب محقق در وجه جمع میان اخبار جواز غنا در قرآن کریم و روایاتی که بر حرمت غنا دلالت دارد دو راه را پیشنهاد می‌دهد: یکی ویژگی دادن روایات تحریم به غیر قرآن کریم است و روایاتی که بر ذم غناخوانی در قرآن کریم دلالت دارد، بر قرائتی حمل شود که به گونه لهوی است و اهل فسق در غنای خود چنین می‌کنند. بدین گونه است که وی برای نخستین بار، به حلیت غنا در قرائت قرآن کریم فتوا می‌دهد. ایشان لحن در روایات یاد شده را همان غنا می‌داند.

مرحوم سبزواری معتقد است روایات باب غنا به ظاهر متضاد است؛ در حالی که تضادی میان این روایات نیست و هر دسته از روایات، موضوعی جدای از دیگری دارد و با تغییر موضوع است که حکم نیز تغییر می‌کند.

جناب سبزواری متعلق و مصداق حرمت غنا را صوت لهوی می‌داند و صوتی را که لهو نداشته باشد، غنا نمی‌شمرد. این دیدگاه نیز قابل نقد

۱٫ کفایة الاحکام، ص ۴۳۲٫

(۸۸)

است؛ زیرا غنا از آن جهت که غناست، حرام نیست و چنین نیست که نوع لهوی آن حرام و غیر لهوی آن حلال باشد، بلکه غنا حلال است و عوارض و معاصی که با آن همراه می‌شود، زمینه حرمت آن را فراهم می‌کند. همان‌گونه که در صوت لهوی این لهو است که حرام است و غنا را حرام می‌سازد و غنا بودن غنا در حکم آن تأثیری ندارد. ما در جلد دوم این مجموعه گفتیم که لهو دامنه وسیعی دارد و تنها برخی از موارد آن حرام است و در واقع وی غفلت نموده است که اگر لهو حرام باشد، در هر جایی که لهو تحقق پیدا کند، حرام است.

عمومیت استغراقی الغناء

راه دومی که مرحوم سبزواری پیشنهاد می‌دهد این است که گفته شود آن‌چه در این روایات آمده واژه «الغناء» است و لغت مفردی که دارای الف و لام تعریف باشد بر عموم دلالتی ندارد و عمومیت آن از آن‌جا استفاده می‌شود که قرینه‌ای بر اراده خاص از آن در دست نیست و چنان‌چه شارع برخی از مصادیق غنا را منظور می‌داشت، از آن‌جا که در مقام بیان و افاده است باید آن را تعیین می‌نمود و چون برخی از افراد را منظور نداشته است، باید بر عموم استغراقی حمل شود.

نقد نظر مرحوم محقق

به نظر ما این نظر درست نیست؛ چرا که غنای رایج در آن زمان، غنای لهوی کنیزان آوازه‌خوان بوده و غیر آنان در مجالس فسق و فجور و شراب و لهو و گفتن سخنان باطل و در شنود مردان و غیر این موارد بوده و حمل

(۸۹)

نمودن واژه مفرد بر مصادیق بسیار رایج در آن زمان بعید است و باید آن را بر مورد جواز آن حمل نمود و روایات جواز نیز آن را تأیید می‌کند. روایت ابوبصیر که سندی صحیح دارد می‌رساند که سبب حرام شدن غنای زنان وارد شدن مردان به مجلس آنان بوده است و غنا از آن جهت که غناست، حرام نیست، بلکه برخی از امور باطل، مانند گرویدن به لهو و مانند آن است که آن را حرام می‌سازد.

توضیح این که: در عبارت «اکرم العلماء» که واژه «العلماء» عمومیت را می‌رساند و الف و لام آن برای جنس است، در صورتی بر اکرام همه عالمان توصیه دارد که قرینه‌ای مانند «اکرم العالم الفقیه» آن را تخصیص نزند که در غیر این صورت، ظهور بدوی آن در عمومیت از دست می‌رود و مقصود و مراد متکلم و غرض نهایی او را که بخشی از عالمان است بیان می‌دارد. در این بحث نیز در جایی می‌توان گفت «الغناء» عمومیت دارد که قرینه‌ای مخالف که دلالت بر حلیت بعضی از افراد غنا کند وجود نداشته باشد؛ اما در این جا، چنین نیست و زمان نزول و شأن نزول این روایات، آن را تخصیص می‌زند و غنای حرام را به غنای لهوی موجود در مجالس فساد و شراب آن زمان اختصاص می‌دهد و برای نمونه، روایت: «شرّ الاصوات الغناء»، غنای متعارف در آن زمان را می‌رساند، از این رو نمی‌توان با تکیه بر روایات حرمت گفت که غنا به صورت موجبه کلیه حرام است برخی از روایات نیز این ادعا را تأیید می‌کند؛ چرا که در آن روایات از لهو و باطل بودن آن سخن گفته شده است، بنابراین غنای حرام منحصر در غنای لهوی و غنای مشابه غنای امویان و عباسیان است.

نقدی که بر سخن ایشان وارد است این است که الف و لام در «الغناء»

(۹۰)

برای جنس است، نه تعریف، بر این اساس بر غنای خاصی دلالت ندارد و مانند «الرجل» است که دلالت بر جنس مرد می‌نماید و به مرد خاصی اشاره نمی‌کند و تنها می‌دانیم که مردی مراد است، ولی کیست، نمی‌دانیم و از این نظر، اهمال دارد و «الغناء» نیز نمی‌تواند فرد شایعی داشته باشد. این فقیه ممتاز می‌گوید اگر غنا فرد شایعی نداشته باشد، همه غناها را در برمی‌گیرد و چنان‌چه فرد شایعی داشته باشد تنها همان مورد را می‌گیرد. «الغناء» دلالت بر جنس غنا دارد و ما نمی‌دانیم چه موردی را شامل می‌شود و از این جهت اهمال دارد و مانند روایت «شرّ الأصوات الغناء» ما نمی‌دانیم چه موردی را در برمی‌گیرد، از این رو اهمال دارد و قابل استدلال و تمسک نیست و دیگر جایی برای طرح تعارض این روایات باقی نمی‌ماند.

در « إِنَّ الاْءِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ» نیز حکم همین است و جنس « الاْءِنْسَانَ»در خسران و زیان است و چون الف و لام آن برای جنس است و مورد خاصی را نمی‌رساند اهمال دارد و « إِلاَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» است که به این جنس، نوع می‌دهد.

خلاصه اشکال و نقد ما بر این فراز از عبارت مرحوم سبزواری چنین است که «ال» در «الغناء» برای تعریف نیست، بلکه برای جنس است و جنس تا قرینه‌ای نباشد که آن را به نوع تبدیل نماید و مصداق آن را نشان دهد، اهمال یا اجمال دارد و چنین نیست که با عدم قرینه، عمومیت یابد.

نقد تقسیم غنا به لهوی و غیر لهوی

پرسشی که جای طرح آن در این‌جاست این است که آیا غنا دارای دو نوع است: یکی غنای حرام لهوی و فجوری و دو دیگر غنای حلال یا این

(۹۱)

که غنا تنها یک مصداق دارد و افراد گناه‌کار، این یک مصداق آن را آلوده کرده‌اند. همان‌گونه که نشستن در مجلس شراب به اعتبار وجود شراب حرام شده است و نفس مجلس از آن جهت که مجلس است، حرام نمی‌باشد.

به هر روی، غنا که همان صوت حسن است و از آن جدایی ندارد، به خودی خود حرام نیست؛ هرچند لذت‌آور، خوشایند و دارای ترجیع باشد زیرا طرب و ترجیع در مدارک ما مورد نهی واقع نشده است و علما آن را از پیش خود و به اعتبار آن که اجزای مؤلفه غناست، حرام دانسته‌اند و روایاتی مانند «شرّ الأصوات الغناء» که به نظر می‌رسد عمومیت دارد، چون دارای اهمال است، قابل استناد به صورت کلی نیست و حمل بر مواردِ خاص می‌گردد، در نتیجه، دلیلی بر حرمت غنا از آن جهت که غناست، وجود ندارد و فقیه نیز باید ترجمان دین باشد، نه آن‌که به‌جای دین تصمیم گیرد.

مطالب مرتبط