چهره عشق

 

چهره عشق


 تفسیر و تأویل: ( بسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم)


 

  تنها ذکر شروع

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» ذکر ابتدا و شروع است که هیچ ذکر دیگری نمی‌تواند جای آن را بگیرد. بعضی ابتدای کلام خود را با «هُو» شروع می‌کنند و آن را نخستین اسم و زیباترین اسما می‌دانند که «هُو» اسم برای جمعیت اسما به صورت اجمالی است؛ در حالی که «هُو» ذکر باطن و اسم ضمیر و تفصیل مجمل است و ابتدا نمودن، به معنای ظهور و بروز دادن است و اسمی را می‌طلبد که ظاهر باشد. ظاهری صافی که دارای تفصیل و در مقام جمعیت باشد که تمامی اسما را با خود به تفصیل داشته باشد و اسم باطن که اسمی پنهانی است با آن سازگاری ندارد. اسم آغازگر که گشایندهٔ تمامی درها می‌گردد باید اسمی اولی و ظاهر باشد، نه ضمیری مجمل و غیبی. ضمیر، خود به معنای باطن است و «هُو» باطن «اللَّه»است. «هُو» اسم برای ذات غیبی بلکه غیب ذات است. هم ظهور هیبت و هم ظهور همت دارد. هیبت آن جهت حقی است که سالک را به تحیر، قرب و فنا می‌رساند و همت، لحاظ خلقی آن است که عارف به هویت غیبی آن قدرت تصرف و خلقت می‌یابد.

(۳۱۹)

ذکر «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّه» نیز برای شروع مناسب نیست؛ زیرا با آن که اسم اول و ظاهری در آن است، اما تمام اول و تمام ظاهر در آن نیست و «اللَّه» در آن آخر و در نهایت است و چون با نفی شروع می‌شود برای شروع مناسبت ندارد.

ذکر «الْحَی الْقَیوم» با آن که از اسمای حیاتی هستند و اگرچه ظهور دارند، ولی در ظاهر و در گفته اولی نیستند و «الْحَی» فقط در معنا اولی است. بنابراین «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» تنها ذکری است که می‌تواند در شروع هر کاری قرار گیرد و ذکری غیر از آن لایق ابتدا و ورود نیست. روایت شریف «کلّ أمر ذی بال لا یذکر بسم اللّه فیه فهو أبتر»(۱) و نیز روایت زیر از حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام که می‌فرمایند:

«إنّ العبد إذا أراد أن یقرء أو یعمل عملاً فیقول: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»فإنّه تبارک له فیه»(۲)

بهترین گواه بر این مدعاست.

در توضیح روایت اخیر که می‌فرماید: «فإنّه تبارک له فیه» می‌شود گفت: این که تأکید می‌شود «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» در ابتدای هر کاری گفته شود، صرف نظر از اعتبار اعتقادی آن، نوعی لحاظ عاطفی و اخلاقی دارد؛ زیرا اسمی است که به هر کاری تبرّک می‌دهد، به نوعی که محتوای قصد فاعلی انجام دهنده را می‌رساند که هر کسی کار خود را با نامی بزرگ می‌نماید و به آن عظمت می‌بخشد؛ خواه این کار امری قولی باشد یا

  1. وسائل الشیعة (آل البیت) ج ۷، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱٫
  2. بحار الأنوار، ج ۸۹ ، ص ۲۴۲٫

(۳۲۰)

فعلی، جوارحی باشد یا جوانحی و ظاهری باشد یا باطنی و این نام را به عنوان عزیزترین نام و برترین ذکر بر آن قرار می‌دهد. خداوند نیز تمامی سوره‌های خود را با این ذکر نازل کرده است و آفرینش هر سوره را با آن آغاز نموده است و حق تعالی تخلق عملی خود به این ذکر را این گونه نشان داده است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سبب می‌شود کارها مبارک و میمون گردد و کسی که آن را ترک نماید به اموری مبتلا می‌شود تا کفارهٔ گناه وی گردد و در دنیا پاک شود و سپس خاک گردد: چنان‌که در روایت است:

«الحسن بن علی العسکری علیه‌السلام فی تفسیره: عن آبائه علیهم‌السلام عن علی علیه‌السلام فی حدیث ـ أنّ رجلاً قال له: إن رأیت أن تعرفنی ذنبی الذی امتحنت به فی هذا المجلس، فقال: ترکک حین جلست أن تقول: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» إنّ رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله حدّثنی عن اللّه عزّ وجلّ أنّه قال: کل أمر ذی بال لا یذکر بسم اللّه فیه فهو أبتر»(۱).

نخستین ذکری که برای شروع هر کاری مناسب است بسم اللّه است و روایاتی که سفارش می‌نماید در آغاز کار خود خداوند را حمد نمایید یا سفارش دیگری دارد منظور آن شروع نسبی است و اول بودن حقیقی تنها ویژهٔ بسم اللّه است و این امر چنان پیش‌فرض روشنی است که در آن روایات امری فارغ و به تعبیر دیگر مفروغ عنه گرفته شده است و اول بودن

  1. وسائل الشیعة (آل البیت)، ج ۷، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۱٫

(۳۲۱)

عرفی، اضافی و نسبی را بیان می‌دارد؛ همان‌طور که تمامی سوره‌های قرآن کریم به‌جز برائت با این ذکر شروع می‌شود و دعای جوشن کبیر نیز که با «اللهم» شروع می‌شود تمامی الفاظ بسم اللّه را در ابتدای خود دارد و می‌فرماید: «اَللّـهُمَّ اِنّی أسْأَلُک بـِاسْمِک یا اَللّه‌ُ یا رَحْمنُ یا رَحیمُ» تعبیر دیگری از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» است با این تفاوت که دارای کاف خطاب در «بـِاسْمِک» است که به سبب وجود یای ندا بعد از آن آمده است که با حذف آن، این کاف نیز حذف می‌شود و همان ذکر بسم اللّه به دست می‌آید؛ با این تفاوت که ذکرهایی که «یا»ی ندا ندارد سنگین‌تر از ذکرهایی است که آن را با خود دارد و در سلوک، برای انس با این آیهٔ شریفه، نخست آن را با «یا» می‌آورند و بعد از مدتی که قرب به آیهٔ شریفه شکل گرفت، حرف ندا را از آن بر می‌دارند.

 


 ذکر تمام

اگر از قرآن کریم چیزی جز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»نازل نمی‌شد برای بندگان بس بود: «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». کسی که بسمله را بداند به چیز دیگری نیاز ندارد و این ذکر ظهور تمامی عناوین و اسمای الهی و تمام ظهور وجود حقی و خلقی است.

«بـِ» حرف شروع و بدایت و «بِسْم» عنوان و اسم است و همواره بر معنون خود پیشی دارد؛ چنان‌که می‌فرماید: «بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ»(۱) و

  1. علق / ۱٫

(۳۲۲)

«بِسْمِ اللَّه» به معنای عنوان حق تعالی است که تمامی اسما و صفات را با خود دارد و «اللَّه»مسما، معنون و حقیقت هستی است که غیر حق تعالی چیزی نیست و «الرَّحْمَن» تمام فعلیت خداوند تبارک و تعالی و همهٔ پدیده‌ها و ظهورات اعم از سعید و جمالی و شقی و جلالی است و دوزخ با تمام «هَلْ مِنْ مَزِیدٍ»(۱) و با اصحاب تابوت و با «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»(۲) که دارد و بهشت با تمامی گستردگی آن و با مؤمنانی که دارد، در این اسم است و نهایت دوزخ نیز رحمان وجود دارد و به تعبیر دیگر، سیر نزول پدیده‌ها و تمام فیض و با لحاظ مظهری تمام وجود خلق است و اسمی ذاتی است. «الرَّحِیم»سعادت کبرا و تام و لقای الهی و حصول کامل و مرتبهٔ فنای حق و وصول ذاتی و قرب ربوبی و رسیدن به نعیم حق و کمالات است که: «فَادْخُلِی فِی عِبَادِی وَادْخُلِی جَنَّتِی»(۳) و سیر صعود پدیده‌های خاص و کمال وجود است و «مِ»پایان آن حرف تمامیت و نهایت است؛ برخلاف ناس؛ آخرین سورهٔ قرآن کریم که خروج آن با سین است که از حروف وسط و میانه است و نمی‌تواند پایان به شمار رود؛ زیرا تمام نیست. به تعبیر دیگر، از بدایت تا نهایت در این کریمه وجود دارد و معنای آن تمام است و تمام هستی در آن غرق است. ما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»می‌گوییم و نمی‌دانیم چیست. بر اساس

  1. ق / ۳۰٫
  2. مسد / ۱٫
  3. فجر / ۲۹ ـ ۳۰٫

(۳۲۳)

توضیح یاد شده است که نمی‌توان جای «الرَّحْمَن» را با «الرَّحِیم» تغییر داد و هر واژه، بلکه هر حرفی با کارشناسی تمام در جای خود نشسته است. «الرَّحِیم»اسم خاص است که لقای خاص را می‌رساند و «الرَّحْمَن»اسم عام است که فعلیت عام را می‌رساند؛ یعنی هر رحیمی رحمان است، ولی هر رحمانی رحیم نیست. درست است هر شخص و هر چیزی به فعلیت می‌رسد، ولی هر کس که به فعلیت رسیده است به سعادت نمی‌رسد و در «الرَّحِیم»داخل نیست.

وصف «الرَّحْمَن» در واقع، «إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ»(۱) است و خداوند راه را به همه می‌نمایند و همه شناسای راه حق هستند و خداوند تبارک و تعالی کسی را فرو نمی‌گذارد و چیزی را گم نمی‌کند: «لاَ یعْزُبُ عَنْهُ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ فِی السَّمَاوَاتِ وَلاَ فِی الاْءَرْضِ وَلاَ أَصْغَرُ مِنْ ذَلِک وَلاَ أَکبَرُ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۲).

اما «الرَّحِیم» غایت ظهور هستی است که لقای خداوند است که می‌فرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنْسَ إِلاَّ لِیعْبُدُونِ»(۳)؛ یعنی هیچ پدیدهٔ هستی را نیافریدم جز برای آن که به «الرَّحِیم» وصول یابد که مرتبهٔ عبادت است. همان‌طور که نهایت آن با «میم» است که حرف نهایت است.

 


 

 ذکر خاص

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» از ذکرهای خاص است که تکرار آن

  1. انسان / ۳٫
  2. سبأ / ۳٫
  3. ذاریات / ۵۶٫

(۳۲۴)

می‌تواند در ملکوت اسمای الهی ایجاد تصرف کند. آیهٔ شریفه ذکر شروع و بدو است و در شروع هر کاری می‌شود آن را ذکر خود قرار داد و تکرار آن حتی در ملکوت مؤثر است. چنین ذکری قلب و دل را می‌شکند. البته ذکر قرار دادن آن نیازمند احتیاط است و به اجازهٔ خاص از استادی کارآزموده و آشنای به دانش اسما نیاز دارد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» دارای اسمای جمالی است و تکرار آن به هر مقدار که باشد ـ از جهت شماره ـ اشکالی ندارد و مانند اسما و اذکار جلالی نیست که در گفتن آن نباید از شماره‌ای خاص فراتر رفت.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» آیهٔ حیات است که قلب را زنده می‌گرداند و حتی با آن می‌توان مرده را زنده کرد و به اشیا نیز دمیده می‌شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» کامل‌ترین دستگاه ذکر است که می‌شود بر آن بسنده کرد و با آن نیازی به بسیاری از اذکار نیست. البته اگر گفتن آن قاعده‌مند باشد و اصول گفتن ذکر در آن رعایت گردد. اصولی که ما آن را در کتاب «دانش ذکر» توضیح داده‌ایم. بسم اللّه از اذکار بسیار سنگین است که اگر کسی بدون اجازه و بدون آشنایی با قواعد ذکر، آن را به صورت انشایی ـ یعنی برای رسیدن به هدف خاص و دیدن آثار آن و نه برای اخبار و رسیدن به ثواب ـ ذکر خود قرار دهد ممکن است چنان آفت و آسیبی ببیند که شکستن ستون فقرات وی در برابر آن چیزی نباشد.

می‌شود این ذکر را فراوان و بدون عدد گفت. ذکری که جزو تمامی سوره‌های قرآن کریم است و خواندن سوره‌ای بدون آن در نماز از آن

(۳۲۵)

جهت که سوره را ناقص می‌کند سبب باطل شدن نماز می‌گردد و در هر سوره آیه‌ای مستقل است.

 


ذکر جلب عنایت و توفیق خاص

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» از بهترین اذکار برای جلب عنایت و توفیق خداوند متعال است. توفیق، سرعت گرفتن اسباب برای حصول پدیده‌ای است. همان‌طور که چشم در نور زیاد یا در تاریکی مطلق، رفته رفته با محیط خو می‌گیرد و نادیده‌ها را اندک اندک و یکی یکی می‌بیند و به آن توجه می‌کند، در امور معنوی نیز هر چه انس و قرب بیش‌تر گردد پدیده‌هایی یافته می‌شود که پیش از آن به آن توجهی نبوده است. یکی از این امور، عنایت خداوند و توفیق اوست. برای نمونه، اگر عنایت و توفیق باشد فاصلهٔ کوتاه بنده تا گناه، ناگهان مرزی طولانی می‌یابد و چنان‌چه عنایت و توفیق برداشته شود، فاصله‌ای طولانی چنان از مو باریک‌تر می‌گردد که خود نیز در حیرت می‌ماند چگونه در دام گناهی گرفتار آمد. انسان تا در دنیاست چنین فاصله‌ها و سدها و موانعی یا برای او پیش می‌آید و یا از پیش پای او برداشته می‌شود. این گونه است که توجه می‌یابد نه می‌تواند به طاعتی مغرور گردد و نه با افتادن در آتش گناهی، امید خود را از دست دهد و به یأس دچار شود. ناسوت چنین نظامی دارد که باید همواره به عنایت و توفیق خداوند تمسک داشت و ذکر «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» در هر صبح و نیز در تعقیب هر نماز و نیز در شروع هر کار سبب جلب توفیق و عنایت خاص خداوند می‌گردد.

(۳۲۶)

اولیای خدا همه حب حق را خوانده‌اند و حمایت و توفیق او را در هر جایی می‌بینند. اولیایی که این مقام را دارند، فقط به امر حق اطاعت می‌کنند و هرچه می‌گوید، انجام می‌دهند، امّا چنان‌چه روشن نباشد فریاد می‌زنند. اولیای خدا فقط به ارادهٔ حق تعالی می‌جنبند و به امر او حرکت می‌کنند و دنبال این نیستند که نتیجه چه می‌شود. چون هر چیزی به عنایت است که اگر بیاید معلوم است و چنان‌چه نیاید، باز هم معلوم است که چه می‌شود.

 


 برترین آیه

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد افضل آیات الهی و برترین وحی خداوند است؛ چنان که این نتیجه از دو مقدمهٔ روایی زیر به دست می‌آید:

الف: «عن إسماعیل بن أبان یرفعه إلی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله لجابر بن عبد اللّه: یا جابر، ألا أعلمک أفضل سورة أنزلها اللّه فی کتابه؟ قال: فقال جابر: بلی، بأبی أنت وأمّی یا رسول اللّه علّمنیها، قال: فعلّمه الحمد للّه أمّ الکتاب، قال: ثمّ قال له: یا جابر، ألا أخبرک عنها؟ قال: بلی بأبی أنت وأمّی فأخبرنی، قال: هی شفاء من کلّ داء إلاّ السّام؛ یعنی الموت»(۱).

ب : «محمّد بن علی بن محبوب عن العبّاس عن محمّد بن

  1. بحار الانوار، ج ۸۹ ، ص ۲۳۷٫

(۳۲۷)

أبی عمیر عن أبی أیوب عن محمّد بن مسلم قال سألت أبا عبد اللّه علیه‌السلام : عن السبع المثانی والقرآن العظیم(۱) أ هی الفاتحة؟ قال: نعم. قلت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»من السبع؟ قال: نعم، هی أفضلهنّ»(۲).

 


 

 اسمای اولی ذاتی و طلسم طلسمات

تمامی اسمای پنج‌گانهٔ به کار رفته در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» از اسمای اولی ذاتی است. اسمای اولی ذاتی تمامی جمالی است و اسمای جلالی از اسمای ثانوی ذاتی است. ثانوی است به این معنا که فرع بر عمل بنده است و ذاتی است؛ یعنی منحصر به زمانی خاص نیست و خداوند آن را از ازل تا ابد دارد.

در میان این پنج اسم، «اسْم» از «اللَّه» اوسع است، اما وسعت آن اطلاقی است و «اللَّه» به اعتبار وسعت جمعی اوسع از «اسْم» است. بنابراین «اسْم»باطن «اللَّه» است. «هُو» در باطن «اسْم» است و اسمی اعلی، اول و اعظم از آن نیست و اسم اعظم آن را که به شکل «ه» ضمیر است با خود دارد. البته «اسْم» و «اللَّه» نیز در اسم اعظم است. با توجه به آن‌چه گفته شد می‌توان نتیجه گرفت هر طلسم کلی و ذاتی و طلسمی که از اجنه باشد با این سه اسم قابل شکست است و هیچ اسم دیگری با این

  1. «وَلَقَدْ آَتَینَاک سَبْعا مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآَنَ الْعَظِیمَ». حجر / ۸۷٫
  2. وسائل الشیعه، (نشر آل البیت علیهم‌السلام )، ج ۶ ، ص ۵۷٫

(۳۲۸)

سه اسم قریب نیست. صاحبان ولایت، قدرت معنوی و معرفت در هر شبانه‌روز خود از این سه اسم بهره می‌برند تا طلسمات را با آن بشکنند و مشکلات پیش رو را حل کنند و خویش را بیمه نمایند و دولتی از جنس دولت اسما داشته باشند بدون آن که دولت سان و عساکر با آنان باشد. سه اسمی که در صورت کم‌ترین تخطی، اسم‌پرداز را به زمین می‌زنند و از اسمایی است که استفادهٔ بدون مجوز آن خطرآفرین است.

 


  کلید گنج‌های عرش

بسم اللّه کلید تمامی گنج‌های نهفته در عرش الهی است. روایت زیر موقعیت کریمهٔ بسم اللّه را در این زمینه به‌خوبی می‌نماید:

«وعلی بن محمّد بن سیار، عن أبویهما، عن الحسن بن علی، عن أبیه علی بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علی، عن أبیه الرضا علی بن موسی، عن أبیه موسی بن جعفر، عن أبیه جعفر بن محمّد، عن أبیه محمّد بن علی، عن أبیه علی بن الحسین، عن أبیه الحسین بن علی، عن أخیه الحسن بن علی علیهم‌السلام ، قال: قال أمیر الموءمنین علیه‌السلام : إنّ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» آیة من فاتحة الکتاب، وهی سبع آیات، تمامها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ». سمعت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول: إنّ اللّه عزّ وجلّ قال لی: یا محمّد: «وَلَقَدْ آَتَینَاک سَبْعا مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآَنَ الْعَظِیمَ»(۱)، فأفرد الامتنان علی بفاتحة الکتاب، وجعلها بإزاء القرآن

  1. حجر / ۸۷٫

(۳۲۹)

العظیم، وإنّ فاتحة الکتاب أشرف ما فی کنوز العرش، وإنّ اللّه عزّ وجلّ خصّ محمّدا وشرّفه بها. ولم یشرک معه فیها أحدا من أنبیائه، ما خلا سلیمان علیه‌السلام ، فإنّه أعطاه منها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»، ألا تراه یحکی عن بلقیس حین قالت: «إِنِّی أُلْقِی إِلَی کتَابٌ کرِیمٌ. إِنَّهُ مِنْ سُلَیمَانَ. وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ»(۱).

ألا فمن قرءها معتقدا لموالاة محمّد وآله الطیبین، منقادا لأمرهما، مؤمنا بظاهرهما وباطنهما، أعطاه اللّه عزّ وجلّ بکلّ حرف منها حسنةً، کلّ واحدة منها أفضل له من الدنیا بما فیها من أصناف أموالها وخیراتها، ومن استمع إلی قارئ یقروءها کان له قدر ثلث ما للقارئ، فلیستکثر أحدکم من هذا الخیر المعرض لکم، فإنّه غنیمة، لا یذهبن أوانه، فتبقی فی قلوبکم الحسرة»(۲).

در توضیح این روایت باید نکات زیر را خاطرنشان نمود:

الف : فراز نخست این روایت این است: «إنّ اللّه عزّ وجلّ قال لی: یا محمّد: «وَلَقَدْ آَتَینَاک سَبْعا مِنَ الْمَثَانِی وَالْقُرْآَنَ الْعَظِیمَ»(۳)، فأفرد الامتنان علی بفاتحة الکتاب، وجعلها بإزاء القرآن العظیم».

  1. نمل / ۲۹ ـ ۳۰٫
  2. شیخ صدوق، امالی، ص ۲۴۱ و نیز عیون أخبار الرضا علیه‌السلام ، ج ۲، ص ۲۷۰ با اندکی تفاوت. و نیز تفسیر البرهان، ج ۱، ص ۱۴۱٫ تفسیر البرهان از شریف‌ترین تفاسیر روایی و از بهترین منابع باب ولایت است که سعی نموده است بهترین روایات باب ولایت را به‌نیکی در ذیل آیات متناسب بیاورد.
  3. حجر / ۸۷٫

(۳۳۰)

در آیهٔ شریفه «سَبْعا مِنَ الْمَثَانِی» بالاتر از قرآن کریم است؛ چرا که عِدل «وَالْقُرْآَنَ الْعَظِیمَ» و پیش از آن واقع شده و قسم جزو قسیم قرار گرفته است که عظمت و بزرگی آن را می‌رساند.

ب : فراز «فأفرد الامتنان علی بفاتحة الکتاب» دربردارندهٔ نکته‌ای مهم است و آن این که سورهٔ حمد تنها امتنان و اعطای الهی به پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است. امتنانی فرد و یگانه و این بدان معناست که سورهٔ حمد نظیری ندارد و از آن به هیچ پیامبر یا فرشته‌ای داده نشده است مگر حضرت سلیمان علیه‌السلام که از آن تنها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را دارد، با تمایز و تفاوتی که در تمامی بسمله‌هاست. فرد بودن در این فراز به معنای «احدیت» است که همان مقام ختمی است. دیگر انبیای الهی علیهم‌السلام تمامی در مقام واحدیت هستند که نزول مقام احدیت است. مقام ختمی و احدیت یکی است و فاتحة الکتاب نیز یکی است؛ پس تنها نصیب رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله است که تنها به آن حضرت داده می‌شود و امتنان گفته شده به نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله مطابق اصل است و امتنان است، نه اقتضا. البته در نگاهی کلی، هر خاصیتی که برای چیزی است به امتنان حق تبارک و تعالی است؛ آب به امتنان حق اقتضای سیلان و جریان دارد و آتش به امتنان حق است که اقتضای گرمی و سوزاندن دارد، اما برخی از امتنان‌ها فرد و متناسب است که با صاحب آن عِدل است و دیگری را به آن نرسد.

خداوند متعال بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با نزول سورهٔ حمد منت نهاد؛ چرا که چنین سوره‌ای بر پیامبران دیگر نازل نشده است و برترین آیهٔ این سوره نیز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» است. تنها دُرّ نابی که در تمامی قرآن

(۳۳۱)

کریم نظیری برای آن نیست. اگر کسی به وصول برسد و این آیه را تلاوت نماید تمامی قرآن کریم در ذهن و در دل وی می‌نشیند. این که گفته می‌شود حضرت امیرمؤمنان علی علیه‌السلام در زمانی کوتاه و به اندازهٔ گذاشتن پا در رکاب اسب، یک ختم قرآن کریم داشتند با چنین اشراف و وصولی است که ممکن و معقول می‌گردد. فهم چنین کلمات بلندی از انسان عادی که از مراتب بالای کمال خالی است برنمی‌آید.

باید با این آیهٔ شریفه انس داشت و آن را هرچه می‌توان در شبانه‌روز زمزمه نمود تا به آن اشراف معنا و قرب معنوی حاصل شود. وگرنه به حسرت دچار می‌شود در روزی که گفته می‌شود: «یوْمَ یجْمَعُکمْ لِیوْمِ الْجَمْعِ ذَلِک یوْمُ التَّغَابُنِ»(۱). اگر دقیق شویم «یوْمُ التَّغَابُنِ»همین دنیای امروز است و بشر همین الان نیز در غبن و زیان است، اما خود نمی‌داند و تغابن امروز وی فردای قیامت است که برای او درک می‌گردد. روزی که بلندای اندام ذکر بسم اللّه و حکومت و دولت آن را در محشر می‌بیند و برای توجه نداشتن به عظمت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» ندامت و حسرت، تمام وجود او را فرا می‌گیرد و از این که شبانه‌روز و لحظه لحظهٔ عمر خود را با این ذکر معطر ننموده است غبطه می‌خورد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»اسم ظاهر، اسم صافی و اسم اول و لب لباب اسما و ذکری تمام است که می‌تواند سینهٔ تمامی پدیده‌های عالم را صافی نماید و صفا دهد. اسمای به کار رفته در آن از اسمای

  1. تغابن / ۹٫

(۳۳۲)

حیات‌بخش، گوارا و صفا دهنده است که باید آن را با لحظه لحظهٔ عمر خود به صورت استمراری داشت، نه آن که فقط در آغاز هر صبح و برای شروع کار، آن را گفت؛ چنان‌که برخی از بزرگان برای خوردن هر یک لقمه، یک بسم اللّه می‌گفتند.

ذکری که با آن می‌توان جبروت را به هم ریخت و ملکوت را شکست و فیوضات الهی را نه تنها برای خود، بلکه بر خلق خداوند متعال سریان داد. ذکری که منت خداوند متعال بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است. منتی که ادراک و وصول آن آسان نیست. آیه‌ای که ارزان به ما رسیده است و سختی و فشار آن بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد شده است آن‌گاه که فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ اقْرَءْ بِاسْمِ رَبِّک الَّذِی خَلَقَ»(۱). فشاری که اگر بر کوه‌ها آید آن را متلاشی می‌سازد: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآَنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ»(۲). متأسفانه تصوری از این منت که در آیه آمده است و معنایی از آن در ذهن‌ها و احساسی از آن در دل‌ها نیست، در نتیجه تصدیق آن دچار اشکال می‌گردد.

ج: این روایت می‌فرماید: «وإنّ فاتحة الکتاب أشرف ما فی کنوز العرش». برای فهم این فراز باید تصویری از جایگاه عرش داشت و نیز کنوز و گنج‌های آن را شناخت. توضیح این که: علم خداوند متعال در مرتبهٔ «اعیان ثابته» تعین نفسی و حقیقی دارد، اما دارای تعین خارجی و عینی نیست و در مرتبهٔ «عرش» است که تعین خارجی می‌یابد و فعل خداوند

  1. علق / ۱٫
  2. حشر / ۲۱٫

(۳۳۳)

متعال دارای تعین می‌گردد. بر این اساس، علم عین ذات حق تبارک و تعالی است، ولی عرش عین ذات خداوند متعال نیست و فعل حضرت حق است، اما فعلی که ربوبی است. در واقع، دولت تمام مظاهر خلقی با عرش و فعل است: «وَکانَ عَرْشُهُ عَلَی الْمَاءِ»(۱)؛ به‌طوری که کرسی تحت دولت آن و سماوات تحت دولت کرسی است؛ چنان‌که می‌فرماید: «وَسِعَ کرْسِیهُ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضَ»(۲) و نیز عرش را بعد از هفت آسمان قرار می‌دهد: «قُلْ مَنْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ»(۳). این کرسی است که آسمان‌ها و زمین را گسترش می‌دهد و عرش مظهر اسم جمعی خداوند متعال است که همان اللّه است: «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی»(۴). عرش مظهر رحمانیت خداوند متعال است و «الرَّحْمَن»تحت دولت «اللَّه»است. «اللَّه»همان علم حق و مرتبهٔ جمعی «الرَّحْمَن» و مرتبهٔ جنسی عرش است. عرشی که محل تعینات فعلی حضرت حق اعم از کرسی، سماوات و ارض است.

حقایق عرش که «کنوز ربوبی» نیز نامیده می‌شود بر دو گروه است: یکی تعینات ربوبی و نزولات حقی است؛ یعنی سرفصل‌های پدیده‌ها؛ مانند: «کتاب»، «انسان»، «آسمان»، «زمین»، «تحت ارض»، «فوق آن»، «تحت سماء» یا «فوق آن». مراد از سرفصل، کدهای کلی و نمادهای

  1. هود / ۷٫
  2. بقره / ۲۵۵٫
  3. مؤمنون / ۸۶ .
  4. طه / ۵ .

(۳۳۴)

جمعی پدیده‌هاست که در بالا جمع است و به پایین که می‌آید افراد بسیاری می‌یابد. تمامی این سرفصل‌ها ایجابی است که نباید آن را با مرتبهٔ «قَدَر» اشتباه گرفت؛ چرا که مرتبهٔ آن حتی برتر از قضاست و خود قضا و نیز قدر، سرفصلی از آن به شمار می‌رود.

دو دیگر از حقایق عرش و کنوز ربوبی «مفاتیح حقی» است. مفاتیحی که در تمامی عوالم جاری است و گروه نخست از حقایق که به عنوان سرفصل از آن نام بردیم تحت دولت آن است. بنابراین، مفاتیح گنج‌ها و کنوز اعظم عرش و بالاتر و قوی‌تر و اشرف از تعینات ربوبی است.

این روایت می‌فرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» شریف‌ترین گنج‌های عرش است؛ بنابراین باید از گنج‌های تعینات ربوبی بالاتر و از مفاتیح باشد و چون شریف‌ترین مفاتیح است، باید اوّل مفاتیح و اکمل آن و در واقع مفتاح المفاتیح باشد که با آن می‌توان هر چیزی را گشود و در هر عالمی تصرف داشت. مفتاحی که حتی بر قضا و قدر حاکم است و بر آن دولت دارد. مفتاح و گشاینده‌ای که بسیار ضربتی و سریع عمل می‌نماید. مفتاحی که می‌تواند حتی مفاتیح دیگر را بگشاید و با این شاه کلید می‌توان هر دری را گشود و هر بابی را بر روی خود باز کرد و به فتح جمیع ابواب نایل آمد که شفای بیماران و زنده کردن مردگان، از موارد پایینی آن است. البته مفتاح مفاتیح از آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» ویژه‌ای برمی‌آید که در هیچ یک از سوره‌ها نیست و حتی از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد برتر است و باید آن را یافت.

د: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد برترین بسم اللّه و گروه

(۳۳۵)

ضربت خداوند متعال به شمار می‌رود؛ به گونه‌ای که اگر حتی بر مرده خوانده شود، آن را زنده می‌کند، اما این تنها خاصیت بسم اللّه سورهٔ حمد است، نه سوره‌های دیگر.

ه : اهمیت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را حضرت سلیمان دریافته است؛ هم‌چنان که این روایت می‌فرماید: ولم یشرک معه فیها أحدا من أنبیائه، ما خلا سلیمان علیه‌السلام ، فإنّه أعطاه منها «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»، ألا تراه یحکی عن بلقیس حین قالت: «إِنِّی أُلْقِی إِلَی کتَابٌ کرِیمٌ. إِنَّهُ مِنْ سُلَیمَانَ. وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»(۱).

حضرت سلیمان دارای انگشتری بوده است که بر نگین آن حک شده بود: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم». وی با این ذکر و آن انگشتری توانست جن و انس را به خدمت بگیرد. قالی سلیمان نیز با این انگشتر بوده که چون باد حرکت می‌کرده است و هر کس جز سلیمان روی آن قالی می‌نشست می‌افتاد. انگشتری که مخصوص سلیمان بود و برای دیگران خاصیتی نداشت؛ چرا که مهم یافت حقیقت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» آن است.

و: در پایان روایت، مهم‌ترین شرط استفاده و کاربرد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را داشتن ولایت اهل بیت علیهم‌السلام می‌داند. کسی می‌تواند از این آیهٔ شریفه و از این مفتاح مفاتیح ربوبی بهره برد که استاد معصوم داشته باشد و راه را در مکتب عصمت بیابد. این روایت می‌فرماید:

«ألا فمن قرءها معتقدا لموالاة محمّد وآله الطیبین، منقادا

  1. نمل / ۲۹ ـ ۳۰٫

(۳۳۶)

لأمرهما، مؤمنا بظاهرهما وباطنهما، أعطاه اللّه عزّ وجلّ بکلّ حرف منها حسنةً، کلّ واحدة منها أفضل له من الدنیا بما فیها من أصناف أموالها وخیراتها.»

ولایت‌مدار باورمند به ظاهر و باطن و صاحب انقیاد در محضر اهل بیت علیهم‌السلام که برای سلوک و سیر راه خود استاد و راهنمای معصوم دارد و به دست مولا امیرمؤمنان علیه‌السلام به فتح مفتاح مفاتیح نایل می‌آید کاربرد آیه را از این خاندان می‌گیرد و می‌تواند آن را به کار برد و چنین کسی است که ارزش این ذکر الهی را می‌یابد و با کاربرد آن به نیکی‌هایی دست می‌یابد که ارزش هر مورد آن از تمامی دنیا و نیکویی‌هایی که در آن است، برتر می‌باشد.

شیعه با هدایت اهل بیت علیهم‌السلام ، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را ارزان به دست آورده و برای آنان غنیمت است که تا زمان نگذشته و عمر از دست نرفته است باید از آن استفاده کرد؛ وگرنه جز حسرت چیزی نمی‌ماند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» برترین گنج از گنج‌های عرش الهی است. گنجی که خداوند آن را پنهان نکرده و بر بندگان خود منت گذاشته و آن را عیان کرده و در اختیار مسلمین نهاده است و می‌فرماید اگر می‌توانید استفاده کنید. البته گنج آشکاری است که پنهان شده است و آشکارا پنهان‌تر از پنهان است. در برزخ مقاماتی است که آن‌ها را با این آیهٔ شریفه می‌توان فتح کرد. با این آیه می‌توان به علوم لدنی دست یافت. می‌توان شب‌هایی در تاریکی نشست و مدتی این ذکر را گفت تا آن که به زیارت یکی از اولیای الهی نایل آمد. چهره‌ای الهی که به تناسب استعداد خود، می‌توان هر علمی را از او آموختن و البته همراه آن، توصیه به

(۳۳۷)

سکوت دارد. سکوتی که با نادیده گرفتن آن مردودی می‌آورد و او را به «کلاَّ إِذَا دُکتِ الاْءَرْضُ دَکا دَکا»(۱) می‌کشاند. حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام همه چیز را به‌راحتی بیان کرده‌اند، اما کیست که از آن استفاده برد. در برزخ است که حسرت، تمامی دل‌ها را فرا می‌گیرد: «فتبقی فی قلوبکم الحسرة»(۲)؛ چرا که از قرآن کریم و از چنین گنج‌هایی که رایگان در اختیار داشته‌اند استفاده نکرده‌اند و نتوانسته‌اند به صورت کارشناسی از مأثورات و به‌ویژه دعاها بهره برند. از غفلت‌هایی که انسان را فرا گرفته است باید به خداوند متعال پناه برد. باید با قرآن کریم و تک تک آیات آن انس گرفت و با قرآن کریم نشست و برخاست و خواب و بیداری داشت. باید متن قرآن کریم را باز نمود و به آن نگاه کرد و نگاه کرد و بارها نگاه کرد. نخست سورهٔ حمد و بسم اللّه را باید نگاه کرد بدون آن که خواند و اندک اندک به آن نزدیک شد و بعد اگر کسی توانست آن را بخواند. در ابتدا برای مدتی فقط باید به این آیه یا سوره و نیز به دیگر آیات قرآن کریم نگاه کرد. بعد از مدتی است که می‌توان قرآن کریم را خواند و سپس آن را در ذهن نهادینه ساخت و به قرائت آن لهجه داد و سپس آن را به دل راه داد، آن گاه است که می‌بیند سورهٔ حمد و نیز بسم اللّه آن، چه وادی پر غوغایی است.

 


 ورودگاه انس با قرآن کریم

تا بدین‌جا گفتیم «بِسْم» عنوانی برای هستی و تمامی پدیده‌های آن است. هم خداوند و هم پدیده‌های آن هر یک دارای اسم است؛ با این

  1. فجر / ۲۱٫
  2. شیخ صدوق، امالی، ص ۲۴۱٫

(۳۳۸)

تفاوت که اسم حق تبارک و تعالی وجودی و اسم پدیده‌های او ظهوری است.

«بِسْم» عنوانی حاکی است که از «اللَّه» حکایت‌گری دارد و «اللَّه» معنون آن است و «بِسْم» ظهور «اللَّه» است و این گونه است که «بِسْم» خود مثانی است و منعطف و متوجه به «اللَّه» است. در جلد پیش این تفسیر گفتیم اسم از «سُمو» به معنای رفعت و بلندی است.

«الرَّحْمنِ الرَّحیم» تمامی پدیده‌های هستی اعم از جمالی و جلالی و بهشتی و جحیمی را در خود غرق کرده است. رحمن وصف عام رحمت است و رحیم سعادت کبراست و تا لقای الهی سعه دارد. این گونه است که «الرَّحْمنِ الرَّحیم» خود «مثانی» «اللَّه» است.

چیزی نیست که در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» نباشد و «در خانه اگر کس است یک حرف بس است». با وجود «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» نیازی به ادامهٔ سورهٔ حمد و قرآن کریم نیست و سورهٔ حمد و قرآن کریم تفصیل و باز شدهٔ این آیه و مثانی آن دانسته می‌شود؛ یعنی نحوهٔ گونه گون شدن این کریمه را بیان می‌دارد.

عظمت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را تا بدین‌جا بیان کردیم و در این‌جا تنها از ویژگی‌های «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»سورهٔ حمد می‌گوییم.

این کریمه توان آن را دارد که حتی به مردگان حیات بخشد و آنان را زنده کند.

هیچ اسمی نیست که بلندای «بِسْم» آن را نگرفته باشد و هر عنوانی در ذیل آن است و چون عنوان است همواره بر معنون خود مقدم می‌شود و محکی آن بعد از آن ذکر می‌شود و در یک کلمه، «بِسْم» عنوان حق است

(۳۳۹)

و «اللَّه» حقیقت هستی است و «الرَّحْمن» تمام فعلیت خداوند تبارک و تعالی است؛ خواه پدیده‌های جحیمی و شقی باشند، مانند ابولهب و دوزخ با زیاده‌طلبی‌هایش، یا سعیدی، و چیزی از سعهٔ آن بیرون نیست. «الرَّحِیم»حصول کامل و وصول ذاتی و قرب ربوبی و فنای حق است و از «بـِ » که حرف بدایت و شروع و بسط است تا « ـم»کریمهٔ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»تمام هستی و پدیده‌های آن در تمامی عوالم را فرا گرفته و « ـم»آن میم تمامیت است؛ برای همین است که دوباره می‌گوییم: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است».

ورودگاه انس با قرآن کریم و پیرو آن، تمامی پدیده‌های هستی و حتی حق تعالی که تمام هستی است، انس با آیهٔ شریفهٔ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»سورهٔ حمد است. باید این معنا را اعتبار نمود که «انس» اصطلاح خاص است. انس برای کسی حاصل می‌شود که تمامی فصل‌های عاشقی را گذرانده باشد و دل او به نیشتر نازهای معشوق زخمه زخمه و شکن در شکن شده و چنان ریز ریز گردیده باشد که دل بی‌دل شده باشد. چنین دلی است که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» برای او نه تنها غزل عاشقی که تمام «چهرهٔ عشق» است. چهره‌ای که برخی از نمودهای آن را در تفسیر این کریمه آوردیم.

این خاصیت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد است که همه چیز را در خود دارد و بسملهٔ دیگر سوره‌ها چنین نیست. اگر نبود که خداوند بندگان خود را به امور فروتر تکلیف نمی‌کرد، با وجود این بسمله به هیچ عبادتی نیاز نیست و با آن، برترین عبادت‌ها و حمدها برای خداوند آورده می‌شود.

(۳۴۰)

 


 عظمت بسملهٔ سورهٔ حمد

گفتیم خداوند متعال بر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با نزول سورهٔ حمد منت نهاد؛ چرا که چنین سوره‌ای بر پیامبران دیگر نازل نشده است و برترین آیهٔ این سوره نیز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» است. تنها دُرّ نابی که در تمامی قرآن کریم نظیری برای آن نیست. اگر کسی به وصول برسد و این آیه را تلاوت نماید تمامی قرآن کریم در ذهن و در دل وی می‌نشیند. هم‌چنین خاطرنشان شدیم این که گفته می‌شود حضرت امیرمؤمنان علی علیه‌السلام در زمانی کوتاه و به اندازهٔ گذاشتن پا در رکاب اسب، یک ختم قرآن کریم داشتند با چنین اشراف و وصولی است که ممکن و معقول می‌گردد.

هر مؤمنی لازم است نسبت به سورهٔ حمد اهتمام فراوان داشته باشد و تا می‌تواند این سوره را بخواند و برای فهم معانی آن تلاش کند تا در پرتو انس با این سورهٔ ممتاز و عشق به آن، به محتوای بلند این سوره نزدیک شود. اهتمام به این سوره می‌طلبد هرچه می‌شود آن را ذکر قرار داد و این سورهٔ بلند را بارها و بارها خواند تا انس و قرب به سورهٔ فاتحه و اشراف معنا به آن پیدا کند و فیوضات الهی را نه تنها بر خود، بلکه بر خلق خداوند متعال سریان و جریان دهد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ فاتحه فصل تمام این سوره است؛ به گونه‌ای که وقتی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» به نیت سورهٔ حمد آورده می‌شود یعنی این سوره خوانده شد و تمام گردید.

(۳۴۱)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» با آن که آیه‌ای از سورهٔ حمد و جزو آن است، ولی فصل تقدیمی این سوره است.

پیش از این گفتیم: در میان سوره‌های قرآن کریم، ورود به بسم اللّه سورهٔ حمد از جایگاه برتری برخوردار است و فتح آن سخت‌تر و صعب‌تر است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد که آن را قرآن دوم و مثانی می‌گویند، مهم‌ترین بسملهٔ قرآن کریم است. آیه‌ای که تمامی قرآن کریم و وحی الهی را در خود جای داده است؛ از این رو «مثانی» است؛ یعنی دوره‌ای کامل از وجود و از قرآن کریم و از سورهٔ حمد است و عنوانی است که تمامی هستی و پدیده‌های آن و نیز تمامی قرآن کریم در آن است؛ به گونه‌ای که با دریافت آن، نیازی به هیچ آیه‌ای دیگر نیست و تمامی قرآن کریم شرح همین آیه و ظهور و تنزیل آن است. کسی این معنا را درک می‌کند که بتواند با آیهٔ شریفه انس یابد به‌گونه‌ای که این کریمه، خود را به او در خواب یا بیداری بنمایاند. باید آن را گفت و بارها گفت و در هر گفتن، سیری تمام در همهٔ پدیده‌ها داشت و هر پدیده‌ای را از آینهٔ آن به تماشا نشست. ذکری که تکرار بر نمی‌دارد و هر تماشایی تکرار پدیده‌های گذشته نیست؛ چرا که هستی مانند آب در جریان است و آن به آن نو و تازه می‌شود و سیر در آن مانند شنا در آب رودخانه است که هر بار آبی تازه از بدن آدمی می‌گذرد.

سورهٔ حمد با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» شروع می‌شود و این بدان معناست که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» بر هر تحمید و تمجیدی پیشی دارد و نخست باید آن را آورد و اولیت حقیقی برای آن است و تحمید یا

(۳۴۲)

تمجید نسبت به آن اولیت اضافی و نسبی دارد و نه حقیقی. تمامی سوره‌های قرآن کریم به‌جز توبه با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» شروع شده و این بدان معناست که کلید تمامی اسمای الهی و مدخل ورود همهٔ آن‌هاست.

 


 نحوهٔ مثانی بودن بسملهٔ حمد

کریمهٔ بسملهٔ سورهٔ حمد تمام فعلیت هستی است. کسی که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»سورهٔ حمد را ذکر خود قرار دهد تمامی اسما و صفات حق تعالی را آورده و تمامی آن را گفته و دیگر چیزی را فرو نگذاشته است تا نیاز باشد آن را بیاورد، ولی باید به مثانی و انعطاف و نقطهٔ توجه این آیهٔ شریفه التفات داشت و جایگاه خود را در آن یافت و دید که در حیطهٔ کدام یک از اسمای پنج‌گانهٔ این ذکر شریف نشسته است و آیا وی فقط رحمانی است یا رحیمی و مورد عنایت خاص نیز هست؛ چرا که هر رحیمی رحمانی است، ولی هر رحمانی رحیمی نیست. درست است تمامی پدیده‌ها به فعلیت می‌رسند و کسی در راه نمی‌ماند، ولی چنین نیست که هر کسی که به فعلیت می‌رسد رحیمی است و به سعادت رسیده باشد. برای همین است که «الرَّحِیم» با «میم» نهایت ختم می‌شود و این مثانی و وجه انعطاف این کریمه است و کسی که مثانی و به تعبیر تمثیلی، سمت خواب آن را به دست آورد می‌تواند نحوهٔ ورود به آن را کشف کند. کسی که به مثانی بودن واژگان قرآن کریم توجه دارد و نحوهٔ انعطاف و تنوع‌پذیری آن را می‌شناسد به نیکی

(۳۴۳)

می‌تواند کم‌ترین جابه‌جایی در آیه را کشف کند و هر واژه را در جای خود بیابد. کسی که فراوان قرائت دارد و با قرآن کریم انس می‌گیرد مثانی بودن این آیه و نیز جهت میل و انعطاف و توجه هر آیه را ملتفت می‌شود.

«مثانی» بودن صفتی تشکیکی است و چنین نیست که هر آیه در مثانی بودن اندازه و وزن آیات دیگر را داشته باشد، بلکه هر آیه‌ای وزان خاص خود را دارد و تنوع آن چشمگیر و به تعداد پدیده‌های هستی است. مثانی بودن هر آیه، نحوهٔ لفظ، معنا، تفسیر، تأویل، حکم، نور و حقیقت آن را تعیین می‌کند به گونه‌ای که کم‌ترین جابه‌جایی در فهم آن، سبب به‌هم‌ریزی این نظام یک‌پارچه و واحد می‌شود.

در این مختصر، نحوهٔ مثانی بودن کریمهٔ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را گفتیم و خوانندهٔ محترم با مراجعه به آن‌چه تاکنون گذشت می‌تواند رازهایی از نحوهٔ ورود به این آیهٔ شریفه را رمزگشایی کند و قفل‌های بستهٔ آن را بر روی خود بگشاید.

یافت «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد بیش‌ترین وقت و توان را از خواهان می‌گیرد و نیاز به انس چند ساله در پرتو مربی‌گری استادی محبوبی دارد که وصف وی را در جلد نخست و نیز در کتاب «معرفت محبوبی و سلوک محبی» آورده‌ایم. هم‌چنین در کتاب «محبوب عشق» و نیز «محبان و محبوبان» مطالبی را آورده‌ایم که خوانندهٔ محترم می‌تواند با مراجعه به آن کتاب و نیز دقت در کتاب‌های گفته شده، پازل ورود به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»سورهٔ حمد را کامل نماید.

برای یافت مثانی بودن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد و این

(۳۴۴)

که چگونه تمامی آیات قرآن کریم ظهور این کریمه است و چه‌طور بر وزان و به تنوع و گونه‌گونی آن ریخته شده و ناز و کرشمهٔ این شریفه را خریدار است باید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد را بارها و بارها گفت و بر آن دقت داشت تا رفته رفته به انس به آن رسید. لازم است «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد را ذکر خود قرار داد و آن را نه تنها یک بار، بلکه بارها تکرار کرد تا در پرتو انس با آن دریافت چگونه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»سورهٔ حمد یک دوره وجود است و گفتن آن سیر در هستی و پدیده‌های آن و وصول به فنای ذاتی است.

ما می‌خواهیم به صراحت تأکید کنیم نزدیک‌ترین راه به وصول کامل و لقای حقیقی «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد است و هیچ ذکری نیست که تمامی سیر صعود و نزول را به صورت فعلی تا سعادت لقای ذات همانند «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» سورهٔ حمد در خود داشته باشد.

 


  کاربرد بسملهٔ حمد

یکی از مهم‌ترین کاربردهای سورهٔ حمد در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم»آن نهفته است. این بسمله در شفای بیماران و زنده کردن مردگان مؤثر است و باید آن را گروه ضربت خداوند متعال دانست؛ زیرا با آن می‌شود به فتح الفتوح و به مفتاح المفاتیح و فتح الابواب به صورت نسبی و اضافی دست یافت. گفتیم برتری این بسمله اضافی است؛ زیرا برتر از بسملهٔ حمد، بسمله‌ای است که از گنج‌های تعینات ربوبی بالاتر و از اول مفاتیح و اکمل آن و در واقع مفتاح المفاتیح است که با آن می‌شود هر

(۳۴۵)

قفلی را گشود و در هر عالمی تصرف داشت و حتی بر قضا و قدر حاکم گردید و بر آن دولت داشت. این بسمله در قرآن کریم به صورت ظاهر نیامده و در آن مخفی است و بسمله‌ای بدون سوره است که ورای تمامی موارد این آیهٔ شریفه است.

نحوهٔ شفا بودن سورهٔ حمد و چگونگی کاربردی ساختن آن را در در این کتاب مورد بحث قرار دادیم که خوانندهٔ محترم با دقت فراوان بر گزاره‌های آن می‌تواند راه‌کار این مهم را در طی چند سال زیر نظر استادی کارآزموده به دست آورد.

کاربرد درمانی این سوره در شفای بیماران و زنده کردن مردگان، تنها برای بسملهٔ سورهٔ حمد ثابت است و بسملهٔ دیگر سوره‌ها چنین اثری ندارد.

 


اعجاز پنهانی در عین آشکاری بسم‌اللّه

از وجوه اعجاز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» اعجاز ظاهر و آشکار بودن آن در عین پنهانی، و نیز یسر بودن آن در کمال عسر، و هم‌چنین قفل بودن آن در عین کلید بودن است. بلندایی از معرفت که بیان شده اما گویی بیان نشده و پنهانی آن به سبب اوج آشکاری آن است. این پنهانی به سبب آن نیست که پنهان شده است، بلکه از آن روست که در نهایت آشکاری و پدیداری است. اعجاز «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» این است که مفتاح مفاتیح است و در عین حال، خود قفل است. هم مفتاح است و هم قفل؛ به‌طوری که دست‌یابی به آن آسان نیست و بیش‌تر بندگان در استفاده از

(۳۴۶)

تمامی آثار آن و نه آثار جزیی آن در حرمان می‌باشند. حرمانی که از عوارض زمان غیبت امام معصوم علیه‌السلام است. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» کلیدی است که در دست همه است، اما کم‌تر کسی می‌تواند از این حقیقت بهره برد و قفل‌های امور معنوی را بگشاید و به گنج‌های عرش ربوبی دست یابد.

 


 
تفاوت آشکار و پنهان بسم‌اللّه‌های قرآن کریم

فتاوای فقهی، منابع روایی و شواهد تاریخی بیان‌گر این معناست که بسم اللّه هر سوره معنایی متفاوت از بسم اللّه دیگر سوره‌ها دارد و به هیچ وجه تکرار بسم اللّه گذشته نیست و متناسب با مطالب و حقایق آن سوره است.

تفاوت بسمله در سوره‌های گوناگون چنان روشن است که حتی فقیهان به آن فتوا می‌دهند. ما در کتاب «حقیقة الشریعة فی فقه العروة» که بازنگاری فتوایی کتاب «عروة الوثقی» و نقد بر آن است، آورده‌ایم:

م « ۱۳۹۴ » البسملة جزء من کلّ سورة فیجب قراءتها عدا سورة براءة.

م « ۱۳۹۵ » لا یجب تعیین السورة قبل الشروع فیها، نعم لو عین البسملة لسورة لم تکف لغیرها، فلو عدل عنها وجبت إعادة البسملة.

م « ۱۳۹۶ » إذا عین البسملة لسورة ثمّ نسیها فلم یدر ما عین، وجب إعادة البسملة لأی سورة أراد. ولو علم أنّه عینها لإحدی السورتین من الجحد والتوحید ولم یدر أنّه، ولا یتمّها، أعاد البسملة، وقرء إحداهما، ولا یجوز قراءة غیرهما.

(۳۴۷)

م « ۱۳۹۷ » إذا بسمل من غیر تعیین سورة فله أن یقرء ما شاء، ولو شک فی أنّه عینها لسورة معینة أو لا فکذلک، لکنّ الأفضل إعادتها مطلقا»(۱).

آیت‌اللّه العظمی گلپایگانی رحمه‌الله در کتاب مجمع المسائل خود در پاسخ به پرسش زیر که می‌گوید: «آیا بسم الله جزو سوره است و اگر نمازگزار بدون این که تصمیم به خواندن سورهٔ معینی گرفته باشد، بسم الله را بگوید، بعد تصمیم به‌خواندن سورهٔ توحید بگیرد، می‌تواند به آن اکتفا بکند یا باید بسم الله را دوباره بگوید؟» چنین فتوا می‌دهد: «کفایت نمی‌کند و ثانیا بسم الله را به‌قصد سورهٔ توحید بگوید(۲)

تمامی این فتاوا در این معنا ریشه دارد که بسم اللّه هر سوره‌ای با دیگری متفاوت است و نمی‌توان بسم اللّه سوره‌ای را در نماز گفت و سپس سوره‌ای دیگر را خواند. آثار و خواص بسم اللّه هر سوره‌ای با دیگری متفاوت است و نمی‌توان خاصیت و اثر یکی را از دیگری انتظار داشت و در این میان، برترین بسم اللّه در سورهٔ حمد است. سوره‌ای که تفسیر آن را در کجلد سوم «تفسیر هدی» آورده‌ایم.

شواهد تاریخی و روایی نشان می‌دهد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» در آغاز هر سوره‌ای نازل می‌شده است؛ به گونه‌ای که مسلمانان نزول آن را نشانهٔ پایان یافتن سورهٔ در حال نزول می‌دانستند: «وإنّما کان یعرف

  1. حقیقة الشریعة فی فقه العروة، ج ۱، ص ۳۴۲٫
  2. ر. ک : بلندای فقه شیعه، ج ۲، ص ۶۷٫ (این کتاب از نگارنده و در نه جلد است که تفاوت فتاوای نگارنده با فتاوای آیت‌اللّه العظمی گلپایگانگی رحمه‌الله را ارایه می‌دهد).

(۳۴۸)

انقضاء السورة بنزول «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» ابتداءً للأخری».(۱) و چنین نبوده است که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از پیش خود، در آغاز هر سوره‌ای بسم اللّه بگذارند.

به‌طور کلی، هیچ تکراری در هیچ آیه‌ای نمی‌باشد و باید معنای متفاوت هر آیه را که در نظر ابتدایی تکرار به نظر می‌آید با دقت و ژرف‌پژوهی به دست آورد. اما پرسش این‌جاست که تفاوت معنایی هر بسم اللّه را با چه متد و روشی می‌توان به دست آورد؟ یا برای نمونه، چگونه می‌توان دریافت کدام بسم اللّه در مکه و کدام یک در مدینه نازل شده است؟ کدام بسم اللّه به آخرت مربوط است و کدام یک از دنیا می‌گوید؟ اگر بسم اللّه هر سوره جدا شود و کنار هم آید، چگونه می‌توان تشخیص داد هر کدام از آن‌ها به کدام سوره تعلق دارد؟ این در حالی است که با بسم اللّه هر سوره باید بتوان همان سوره را به دست آورد. کلید و مفتاح گشایش و فهم این مفتاح اعظم چیست؟ گویی بسم اللّه خود قفل است و نیاز به کلید و گشاینده دارد، اما مفتاح این مفتاح المفاتیح چیست؟ البته قفل بودن بسم اللّه از عوارض غیبت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) برای دل‌های اهل دنیاست. اگر معنای بسم اللّه برای کسی قفل باشد وی نمی‌تواند از آثار آن مانند شفای بیماران، طی الارض

  1. تفسیر نور الثقلین، ج ۱، ص ۶٫

(۳۴۹)

و زنده کردن مردگان استفاده برد. باز شدن این قفل در گروی انس و معرفت و معنویت و قرب با کلام الهی است که ما آن را در جلد نخست «تفسیر هدی» به تفصیل توضیح داده و در آن‌جا گفته‌ایم وصول به معنای آیات و تفسیر یا تأویل آن از دانش تجزیه و ترکیب و علم تحقیق و مراجعه به کتاب‌های لغت و تفسیر برنمی‌آید و نیازمند استفاده از روش «انس با آیهٔ شریفه» است. کسی می‌تواند تعدد و چندگانگی معنایی هر بسم اللّه را دریابد که بتواند با هر بسم اللّه انس بگیرد.

تعدد بسم اللّه هر آیه در لفظ آن نیست و لفظ تمامی بسم اللّه‌ها مشترک است. مفهوم تمامی آن نیز واحد است و معنا نیز یکی است و جار و مجرور در تمامی آن جار و مجرور است و کسی نمی‌تواند تفاوت مفهومی و معنایی آن را بپذیرد، بلکه این تفاوت در ناحیهٔ مصداق و به تبع آن، حقایق، شؤون و نزول است و فهم چنین تفاوتی از ادیب یا لغت‌شناس برنمی‌آید و نباید این تفاوت را به حیث مفهوم و معنا برد و مباحث ادبی مطرح در تفاوت میان مفهوم و معنا را در ذیل آن آورد و گفت:

«نزول مکرر آیهٔ بسم اللّه نشانهٔ اختلاف معنا و تفسیر آن در هر سوره است. آیات «بسم اللّه» در سراسر قرآن کریم گرچه از نظر لفظی یکسان است، ولی از نظر معنوی و تفسیری گوناگون و در نتیجه «مشترک لفظی» است.

اختلاف معنوی و اشتراک لفظی آیات «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» از آن روست که بسم اللّه هر سوره جزیی از آن سوره و با محتوای آن هماهنگ و به منزلهٔ عنوان و تابلو آن سوره است و چون مضامین و معارف سوره‌های قرآن با یک‌دیگر متفاوت است، معنای بسم اللّه نیز در سوره‌ها مختلف خواهد بود و در هر سوره درجه‌ای از درجات و شأنی از شؤون الوهیت خدای سبحان و رحمانیت و رحیمیت او را بازگو می‌کند و از این جهت همانند اسمای خداوند در پایان آیات است که با محتوای

(۳۵۰)

آیات هماهنگ و به منزلهٔ برهانی بر محتوای آن است. بر این اساس، اگر محتوای سوره‌ای به‌خوبی تبیین شود، تفسیر بسم اللّه آن سوره نیز روشن خواهد شد».

البته مفسر گرانقدر در پاورقی توضیح می‌دهند:

«مراد از اشتراک لفظی در این‌جا، اشتراک لفظی مصطلح حکیمان است، نه ادیبان… . اشتراک لفظی نزد حکیمان تابع برهان (نه وضع) و بر مدار واقعیت خارجی است، نه وضع واضعان؛ اگر چیزی فاقد جامع مشترک خارجی بود و آن‌چه در خارج است انواع گوناگونی بود که تنها بر یک نام نامیده می‌شود، حکیم آن را مشترک لفظی می‌داند؛ چنان‌که واژهٔ «نفس» که بر نفس نباتی، حیوانی و انسانی اطلاق می‌شود، ادیب آن را مشترک معنوی و حکیم مشترک لفظی می‌داند؛ زیرا ادیب به وحدت وضع این واژه نظر می‌کند، ولی حکیم برای آن جامع مشترک خارجی نمی‌یابد، گرچه جامع انتزاعی مفهومی و ذهنی دارد، آن را مشترک لفظی می‌داند.»(۱).

نویسندهٔ محترم تغایر و تفاوت هر بسم اللّه را در معنای آن می‌داند، نه مصداق. معنا چیزی است که از مفهوم گرفته می‌شود و مفهوم برآمده از لفظ است. امری که در حیطهٔ فهم عالمان، ادیبان و حکیمان است و آنان معنایی متفاوت از هر بسم اللّه برداشت نمی‌کنند و حکیم تمامی بسم‌اللّه‌ها را یکسان می‌بیند. این اختلاف معنایی در مصداق و یافت نحوهٔ نمود و نزول و مرتبهٔ هر بسم اللّه است که فهم آن به هیچ وجه در

  1. تفسیر تسنیم، ج ۱، ص ۲۸۹ ـ ۲۹۱٫

(۳۵۱)

تیررس عقول عادی رجال نیست تا حکیمان معمولی از آن سخن گویند و حکم «اشتراک لفظی» بر آن دهند و مسأله‌ای خرد عادی گریز است، مگر عقلی که با عشق شکوفا شده باشد که برای چنین عقلی یافتنی است، نه آن که بخواهد آن را با تحلیلی و توصیف به دست آورد. تفاوت هر بسم اللّه در مصداق است که تنها از رهگذر انس و قرب به هر یک از این آیات میسر می‌گردد. این شؤون، مراتب و مصادیق هر بسم اللّه است که متفاوت است. البته برخی از این عبارات به مصداق هر بسم اللّه ناظر است که در این صورت، درست است؛ چنان‌که ایشان می‌آورد: «و در هر سوره درجه‌ای از درجات و شأنی از شؤون الوهیت خدای سبحان و رحمانیت و رحیمیت او را بازگو می‌کند» و تغایر و تعدد را در این عبارت به مصداق باز می‌گردانند؛ امری که فهم آن نه در حیطهٔ کار ادیب است و نه از حکیم برمی‌آید، بلکه زیارت واقعیت و حقیقت است و باید برای فهم آن از بحث‌های لفظی و عقلی فراتر رفت، نه آن که تعدد آن را در معنایی که تحت مفهوم است یا در معنایی که تحت مصداق است جست‌وجو نمود؛ چنان‌چه عبارات ذکر شده در پیش به آن گرفتار آمده است. کسی که مصداق هر بسم اللّه را بیابد آن‌گاه به این که هر آیه در هر لحظه در شأنی است توجه می‌یابد و نزول فعلی آن را رؤیت می‌کند و می‌فهمد دست نوشته و کتابتی که به آن لحاظ سندی تاریخی می‌گردد و به همان زمان نوشتن به آن نگاه می‌شود به ارایهٔ این حقیقت نمی‌رسد تا با بحث‌های لفظی یا عقلی قابل تبیین باشد و هر تلاشی را برای آن نافرجام می‌بیند.

به صورت کلی، عظمت خلقت و آفرینش در این است که هیچ کسی و

(۳۵۲)

هیچ چیزی مثل ندارد و بر اساس قاعدهٔ عرفانی «لا تکرار فی التجلی» خداوند از هر پدیده، فقط یکی به صورت منحصر آفریده است و مشابهی برای آن نمی‌توان یافت و بسم اللّه نیز از این قاعده مستثنا نیست.

تفاوت بسم اللّه در هر سوره مانند تفاوت لعن‌های صدگانهٔ زیارت عاشوراست که هر یک به معاندی خاص باز می‌گردد؛ چنان‌که پنجمین آنان یزید است؛ از این رو نمی‌توان این زیارت را به طور کلی با عبارت «مأة مرة» برای یک بار گفت؛ چرا که متعلق هر لعن با دیگری متفاوت است و هر کدام به یک تعین ظهور دارد. البته این در حالی است که لعن کننده نیز آن به آنْ در حال تغییر است و شخصیت فعلی وی با شخصیت قبلی او در عین یگانگی، مغایرت و تعدد دارد.

 


حکمت استحباب بلند گفتن بسم اللّه در نماز

بسیاری از فقیهان می‌گویند گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» در ابتدای سوره‌ها در هر نمازی مستحب است اما مستحب است استعاذه: «اعوذ باللّه من الشیطان الرجیم» را در ابتدا و آهسته آورد و کسی بلند گفتن آن را مستحب ندانسته است. نمازگزار در استعاذه از «من» می‌گوید و می‌خواهد با تکیه بر خود به خداوند پناه برد؛ از این رو توصیه می‌شود آهسته گفته شود تا شیاطین چنین منیت و خودخواهی موجود در آن را نشنوند و به نمازگزاری که خود را می‌بیند و خویش را «من» می‌شناسد حمله نبرند و او را حین همان استعاذه ضربه فنی نکنند، اما در بسم اللّه تمامی الفاظ به کار

(۳۵۳)

رفته، اسمای حق تعالی است و منیتی بر زبان آورده نمی‌شود و این امر اهمیت و عظمت آن را می‌رساند.

عالم ناسوت عالم تزاحم و فعلیت است و هر لحظه ممکن است پدیده‌ای برای دیگری ایجاد مزاحمت کند. همین کثرت تزاحم است که هر پدیده‌ای را حفاظ‌های الهی و حرزهای ماورای ناسوتی محافظت می‌کنند. حرزی که اگر شکسته شود، اثری از آن پدیده نمی‌ماند. البته اولیای خدا علیهم‌السلام از مستحکم‌ترین دژهای الهی برای حفاظت بندگان می‌باشند که: «لولا بقیت الأرض بغیر إمام لساخت»(۱). البته افزون بر حجت معصوم علیه‌السلام ، اولیای غیر معصوم نیز حرز الهی می‌گردند؛ چنان‌که می‌فرماید:

«روی بأسانید عن الصادق علیه‌السلام أنّه ذکر کوفة وقال: ستخلو کوفة من المؤمنین ویأزر عنها العلم کما تأزر الحیة فی جحرها، ثمّ یظهر العلم ببلدة یقال لها قم، وتصیر معدنا للعلم والفضل حتّی لا یبقی فی الأرض مستضعف فی الدین حتّی المخدّرات فی الحجال، وذلک عند قرب ظهور قائمنا، فیجعل اللّه قم وأهله قائمین مقام الحجّة، ولولا ذلک لساخت الأرض بأهلها ولم یبق فی الأرض حجّة، فیفیض العلم منه إلی سائر البلاد فی المشرق والمغرب، فیتمّ حجّة اللّه علی الخلق حتّی لا یبقی أحد علی الأرض لم یبلغ إلیه الدین والعلم، ثمّ یظهر

  1. الکافی، ج ۱، ص ۱۷۹٫

(۳۵۴)

القائم علیه‌السلام ویسیر سببا لنقمة اللّه وسخطه علی العباد، لأنّ اللّه لا ینتقم من العباد إلاّ بعد إنکارهم حجّة»(۱).

باید توجه داشت که بازار ادعا این روزها پررونق است و هر کسی را نسزد که با داشتن چند دانش اکتسابی و آمد و شد برخی افراد، حجت الهی در زمان غیبت گردد. حجت امری اکتسابی نیست که با رأی معدودی، کسی آن را به دست آورد، یا با پشت کردن سرانی، از دست برود.

انبوهی شیطان همواره هر فردی را در محاصرهٔ خود دارد؛ چنان‌که شیطان قسم یاد می‌کند: «قَالَ فَبِمَا أَغْوَیتَنِی لاَءَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَک الْمُسْتَقِیمَ. ثُمَّ لاَآَتِینَّهُمْ مِنْ بَینِ أَیدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلاَ تَجِدُ أَکثَرَهُمْ شَاکرِینَ»(۲).

 


 

 ترویج فرهنگ بسم اللّه

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» گاه در عرف مسلمین به معنای بفرمایید می‌آید. برای نمونه، در میهمانی عشیرهٔ اقربین که آیهٔ شریفهٔ «وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَک الاْءَقْرَبِینَ»(۳) به آن اشاره دارد برای دعوت میهمانان به خوردن آبگوشت، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: بسم اللّه. بهتر است مسلمانان این سنت را حفظ نمایند و برای دعوت دیگران از آن استفاده کنند، نه از کلمات نوپدید یا از سنت‌های غیر مسلمانی.

  1. بحار الأنوار، ج ۵۷ ، ص ۲۱۳٫
  2. اعراف / ۱۶ ـ ۱۷٫
  3. شعراء / ۲۱۴٫

(۳۵۵)

 


 آثار و برکات ذکر بسم اللّه

هیچ مؤمنی بدون استفاده از اذکار، توان حرکت و سلامت در زندگی را ندارد. سفارش به انواع تعقیبات نماز برای این است که مؤمن بتواند از ذکر انرژی بگیرد و همان‌طور که با خوردن غذا توان می‌گیرد با گفتن ذکر شارژ شود و در کارها و امور خود وفق پیدا کند وگرنه کسی که فقط به خود تکیه دارد از آسیب و آفت و برخورد با مشکلات و حوادث سخت مصون نیست و به اضطرار و اضطراب دچار می‌شود. ذکر برای مؤمن سبب قوت قلب و امیدواری می‌شود و حکم تکیه‌گاه و عصا را دارد. در میان اذکار «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» جایگاه ممتاز و برتری را دارد؛ زیرا دارای اسمای کلی و کلیات اسماست که با آن نیاز به هیچ اسم و دعایی دیگر نمی‌باشد و خود، اسم و دعایی تام و جمع اسما و صفات کلی الهی است؛ چرا که بای آن برای قدرت، همزهٔ وصل آن، اسمِ برای ذات و غیبِ لا تعین، و سین آن اصل در اسماست و ظهور را می‌رساند؛ بر این اساس، «با» که در کنار «سین» قرار می‌گیرد ظهور قدرت را می‌رساند. میم اسم محیط و چیرگی به آفرینش است و جمع این حروف سبب انبساط اسما و صفات الهی می‌شود و زمینه را برای دولت الوهیت و ظهور اسم «اللَّه» فراهم می‌آورد. به لحاظ ترکیب حروف و اسمای آن است که گفته می‌شود «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» به اسم اعظم نزدیک است. بسط دولت «الرَّحْمَن»به صورت بسط نزولی و «الرَّحِیم»به صورت صعودی

(۳۵۶)

و ختمی است و «الرَّحْمَن» سِرّ قلب‌هاست که برای قلب دولت می‌آورد و «الرَّحِیم» اسم وصول به شمار می‌رود که معرفت را در پی دارد.

این‌گونه است که می‌گوییم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» کلیات اسما را در بر دارد و اجمال آن به شمار می‌رود که با مداومت و تکرار درست بر این ذکر، از بسیاری از اذکار بی‌نیازی جسته می‌شود و خود، هم ذکر ورودی است و هم ذکر خروجی.

ذکری که به معنای تمامی اسما و صفات است و ذکر دایم و نزدیک به اسم اعظم است که برای انجام هر کاری و برای حل هر مشکلی و رفع هر اضطرابی و برآورده شدن هر حاجت و کرامتی به اسم دیگری نیاز ندارد و در کشف مهمات و رموز و فتح قلوب و ابواب مغلوله بهترین مشکل‌گشاست.

برای کسی که می‌خواهد به اجمال ذکر داشته باشد، ذکری اعظم، اشرف و اجمع از «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» نمی‌توان پیشنهاد داد؛ چرا که تنها ذکری است که جمعیت اسما را در بر دارد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» هم مفتاح و کلید تمامی باب‌های زمین و آسمان و ملکوت آن دو می‌باشد و هم افزون بر کلید بودن برای هر امری، فصل و جداکنندهٔ هر کاری است؛ همان‌طور که جداکنندهٔ سوره‌های قرآن کریم است که آغازگر سوره و پایان دهنده به آن است و کسی که آن را ندارد، کلید و مدخلی بر انجام کار خود در دست ندارد تا بتواند از آن خروجی داشته باشد و کار وی ابتر می‌ماند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» ذکر تمامی انبیای الهی علیهم‌السلام و مددکار آنان

(۳۵۷)

در معجزات و ذکر مفتاحی و وصولی ایشان بوده که همه بر آن تکیه داشته‌اند و معجزات بسیاری را با آن ایجاد کرده‌اند، اما این ذکر، جایگاه حقیقی خود را در قرآن کریم یافته است.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» آیه و ذکر شفا از بیماری‌های ظاهری؛ هرچند صعب العلاج و نیز اسقام باطنی است که هم فرد بیمار می‌تواند آن را بگوید و هم مؤمنی که با این آیه انس دارد آن را به قصد شفای بیماری بگوید.

اگر کسی اراده‌ای ضعیف دارد و در برابر گناه و عصیان زود دست به طغیان بر می‌دارد یا در نفس خود مشکلی دارد و به طور کلی هر ضعفی که دامنگیر آدمی شود با مداومت بر این ذکر، سینهٔ ذکرپرداز شرح می‌گیرد و بر قدرت وی می‌افزاید و همتش را مضاعف و طاقت و کم صبری و ضعف و وسوسه و وسواس او را چاره می‌سازد.

اگر کسی مشکلی دارد که هرچه برای آن چاره می‌نماید راه به جایی نمی‌برد، می‌تواند به آسمان رو کند و دست خود را بالا برد و سه مرتبه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» بگوید، در این صورت، امید است مشکل وی حل شود، بدون این که نیازی به خواندن دعایی با آن باشد.

اگر کسی مظلوم واقع شده است و ظالمی همواره به او ظلم و تعدی می‌نماید و توان دفع او را ندارد یا می‌خواهد نزد ظالمی رود که می‌داند حقوق وی را نادیده می‌گیرد و با تصمیمی که می‌گیرد به او ستم روا می‌دارد، وقتی چشم به چهرهٔ او می‌اندازد چنان‌چه به قصد دفع شرّ وی یک مرتبه «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» بگوید از او در امان می‌ماند و برای

(۳۵۸)

دفع ظالم و خذلان دشمن و بدخواه مؤثر است و دشمنی و عداوت را بر می‌دارد. هم‌چنین برای جلب نظر و رأی دیگری می‌تواند با نظر به چهرهٔ او و سه بار خواندن این آیهٔ شریفه، رأی او را به نفع خود برگرداند. البته اگر وی در این میان کوتاهی کرده و مقصر باشد یا قصدی سوء دارد، گفتن این ذکر به ضرر او تمام می‌شود. به طور کلی، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را باید ذکر قوت، قدرت و استقامت دانست.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» ذکر مطلق است و می‌توان آن را در تمامی ساعات شبانه‌روز گفت و بهتر است لحظه به لحظه بر آن تکرار و مداومت داشت. گفتن آن به هنگام خواب، انسان را از شیطان حفظ می‌نماید و کسی که خواب احلام یا خواب‌های بد می‌بیند، باید پیش از خواب، آن را ذکر خود قرار دهد. البته چنین کسی مشکلی در روز خود دارد که خواب شبانهٔ وی ناآرام است و باید کارهای بد روزانهٔ خود را اصلاح کند.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» ذکر استجابت دعوت و دم خیر است و صاحب آن هرچه بگوید همان می‌شود، برای نمونه اگر به کسی بگوید ان‌شاء اللّه شما سلامت می‌یابید همان می‌شود. کسی که بر آن مداومت دارد موکل این ذکر را می‌یابد و با جاری شدن آن بر زبان و به صرف تلفظ، هر آنچه را که صاحب این ذکر می‌گوید به انجام می‌رسانند؛ به‌گونه‌ای که او اگر بگوید امروز هوا بارانی می‌شود، در آن روز باران خواهد آمد و اگر به دیگری بگوید شما به حمد الهی آدم خوبی هستید، وی نیکوکردار می‌شود. استجابت دعوت همانند چشم زخم است و همان‌طور که چشم تا می‌بیند کسی را هدف قرار می‌دهد، تلفظ آیهٔ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ

(۳۵۹)

الرَّحِیم» برای کسی که استجابت دعوت دارد چنین خاصیتی دارد که هرچه او بگوید همان می‌شود بدون این که لازم باشد آن را در قالب دعا بیاورد و صرف بر زبان آوردن آن، هم دعا و هم استجابت است.

اگر کسی که می‌خواهد آب بنوشد «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» بگوید، آن آب برای بیماری‌های قلبی و باطنی شفابخش است. اگر کسی در حالی که طهارت و وضو دارد و این آیه را بر لیوان آبی بخواند و به دیگری به قصد جلب محبت او دهد در دل وی ایجاد محبت می‌نماید؛ به‌گونه‌ای که او را از صمیم قلب دوست دارد و هر کدورتی از دل او زدوده می‌شود. این آیه دل را جلا می‌دهد و قلب را روشن می‌کند و کدورت‌ها را پاک می‌کند.

اگر کسی چهل روز بر این آیهٔ شریفه مداومت نماید و اربعین خود را تا یک اربعین ادامه دهد؛ یعنی چهل دورهٔ چهل روزه آن را بیاورد به رفع حجاب و کشف سِرّ نایل می‌شود و قلب او نورانی و صاحب الهام می‌گردد. چنین کسی لازم نیست بسیاری از معارف را از کتاب و استاد فرا گیرد، بلکه بدون طی این مقدمات به آن می‌رسد. او بسیاری از حوادث را پیش از وقوع آن در می‌یابد و از آن در خواب یا بیداری آگاه می‌شود و از ناحیهٔ این ذکر امداد و یاری می‌گردد و دیگر روزگار امری تازه و غافل‌گیرکننده برای او ندارد و صاحب توجه و دارای موکل است.

با توجه به این همه آثار و برکات است که ما «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» را از اذکار غیبی غبنی می‌دانیم که یوم التغابن هر کسی که به آن بی‌اعتنایی و اهمال کرده باشد در حسرت سنگینی فرو می‌رود. از این رو نه تنها آن را به هنگام بیرون رفتن از خانه یا سر سفره باید گفت، بلکه لحظه لحظه باید آن را با خود داشت و تکرار نمود.

(۳۶۰)

البته تکرار آن در موارد خاص دارای عدد است و به شمارهٔ نام ذکرپرداز یا نام مشکل یا اسمای حق تعالی تغییر می‌یابد. اما در موارد عام، آن را بدون عدد خاص و در هر ساعتی از شبانه‌روز می‌توان گفت.

اما گفتن این ذکر آداب و شرایطی دارد که شرایط عام آن را در کتاب «دانش سلوک معنوی» و نیز کتاب «دانش ذکر» آورده‌ایم و پاک بودن نفس از حرام و از خبایث، کدورت‌ها و کینه‌ها و خلوت نفس و ذهن از شرایط اولی تأثیر آن و سپس مداومت چهل روزه بر آن است. منظور از دوام نیز خلوت دل است؛ به این معنا که به هنگام پرداختن به آن، در دل جز این اسمای کلی الهی ننشیند و جز به هدف و قصدی که از گفتن آن دارد، توجه نداشته باشد.

البته اولیای الهی بر این ذکر بدون هیچ گونه قصدی مداومت دارند و آن را می‌گویند اما نه برای حصول اثر و نتیجه‌ای خاص. آنان آثار جمعی این ذکر شریف را در اختیار دارند بدون آن که قصد، غایت و جهتی از تحقق به آن داشته باشند. مرتبهٔ یاد شده عالی‌ترین مرتبهٔ کام‌جویی از این آیهٔ مبارکه است و ذکر وی جمعی است؛ همان‌طور که بسم اللّه، تمامی اسمای الهی را در بر دارد و ذکری اطلاقی است که به چیزی مقید نیست. مداومت بر این ذکر و به تدریج به صورت دایمی با آن همراه شدن، سبب انس با این آیهٔ فتح الفتوح قلب می‌گردد. انسی که برای رفاقت و عشق است، نه برای استفاده و رفع نیازها؛ با آن که باب الحوائج است. چنین کسی خود ظهور اسم اعظم می‌گردد؛ چرا که هم کلیات اسما و هم اطلاق ذکری و اسم جمعی را با خود دارد و همین اطلاق آن، این

(۳۶۱)

ذکر را افضل اسما و اذکار الهی قرار داده است؛ چنان‌که در تلفظ نیز تنها یک بسط و یک ریتم دارد، برخلاف لا اله الا اللّه که مرکب از قبض و بسط است.

مهم‌ترین نکته در انس با «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم» همین است که کسی بتواند خود را به مقام اطلاق این اسم برساند و خود را مقید به درخواست حاجتی ننماید. در این صورت است که این ذکر، انس با قلب می‌آورد و این آیهٔ شریفه حتی در حال خواب ذکرپرداز، در باطن او کارپردازی دارد و به او قوت قلب و صفای دل می‌دهد.

چهره عشق / صفحه : (۳۶۲)

مطالب مرتبط