فصل ششم: درون‌پژوهی روایات غنا و موسیقی

فقه غنا و موسیقی
فقه غنا و موسیقی/ جلد ۳

 



بررسی تفصیلی روایات حرمت


 ردیف نخست: حرمت غنا

غنا در جبهه باطل

۸۷ »«وعنهم، عن سهل، عن علی بن الریان، عن یونس قال: سألت الخراسانی علیه‌السلام (عن الغناء) وقلت: إنّ العباسی ذکر أنّک ترخّص فی الغناء، فقال: کذب الزندیق، ما هکذا قلت له: سألنی عن الغناء، فقلت: إنّ رجلاً أتی أبا جعفر علیه‌السلام فسأله عن الغناء، فقال: یا فلان، إذا میز اللّه بین الحقّ والباطل فأنّی یکون الغناء؟ قال: مع الباطل، فقال: قد حکمت»(۱).

ـ از امام رضا علیه‌السلام درباره غنا پرسیدم و گفتم که خلیفه عباسی(مأمون) به نقل از شما می‌گوید که غنا را اجازه داده‌اید، ایشان فرمودند: آن زندیق دروغ می‌گوید، من چنین چیزی نگفتم، او

۱ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۵٫

(۸۶)

از غنا پرسید، و من گفتم مردی به محضر امام باقر علیه‌السلام آمد و از او درباره غنا پرسید، و ایشان فرمود: ای فلانی، خداوند میان حق و باطل را آشکار نموده پس غنا با کدام است و او گفت از باطل است و امام فرمود تو خود حکم کردی.

در این روایت آمده است از امام رضا علیه‌السلام می‌پرسند که مأمون گمان برده است شما غنا را جایز می‌دانید، حضرت عصبانی می‌شود؛ چرا که به ایشان تهمت زده‌اند و بر این اساس می‌فرماید: آن زندیق دروغ می‌گوید، من این گونه نگفته‌ام! او در مورد غنا (یعنی همان غنایی که برای عباسیان شناخته شده است و در مجالس آنان برگزار می‌گردد) پرسید و من به او گفتم: کسی نزد ابا جعفر (امام باقر علیه‌السلام ) آمد و از او در مورد غنا پرسش نمود و آن حضرت علیه‌السلام در پاسخ به او فرمودند: فلانی، هنگامی که خداوند میان حق و باطل جدایی افکند، غنا در کدام طرف قرار گرفت؟ آن شخص گفت: در سوی باطل و حضرت فرمود: تو خود حکم کردی.

امام رضا علیه‌السلام به سبب شرایط حاکم، از خود چیزی نمی‌فرمایند و تنها به نقل روایتی از امام باقر علیه‌السلام بسنده می‌نمایند. هم‌چنین با توجه به پاسخ سؤالی که آن شخص از امام باقر علیه‌السلام می‌پرسد، موضوع و حکم غنا در آن زمان‌ها بدیهی و شناخته شده بوده است و به این می‌ماند که پرسیده شود آب خنک است یا آتش؛ زیرا غنای دوران امام باقر علیه‌السلام همانند غنای زمان عباسیان، سراسر فسق، فساد و فحشا بوده است، از این رو آن شخص نیز آن را با «باطل» می‌داند. البته سیستم و نظام حاکم بر جامعه آن زمان

(۸۷)

چنین بوده است و این امر منحصر به شخص مأمون نیست و آنان چنان امامان شیعه علیهم‌السلام را در تنگنا قرار داده بودند که آنان نمی‌توانستند سخن خود را نیز برای یاران بیان دارند. از این روست که ما به تکرار می‌گوییم غنا و موسیقی ولایی برای یاران اهل بیت تشریح نشده است و امامان شیعه علیهم‌السلام فرصت و مجال آن را نیافتند که همه حقایق را به صراحت بیان دارند و آنان به زبان ایماء و اشاره از کنار بسیاری از حقایق گذشته‌اند. شرایط حاکم بر جامعه در آن زمان، زمینه‌ای برای تحقیق و شناخت موضوع غنا و موسیقی باقی نمی‌گذاشت؛ همان‌گونه که امامان معصوم علیهم‌السلام نیز گرچه علم ما کان وما یکون داشتند، مطالب را به صورت مدرسی بیان نمی‌نمودند و بر بیانِ حکمِ واقعیت‌های جامعه خود بسنده می‌نمودند. اگر آن حضرات می‌خواستند بفرمایند در هزار و اندی سال دیگر موارد حلال غنا و موسیقی موضوع می‌یابد، دشمنان از بیان امام سوء استفاده می‌کردند و تبلیغ می‌نمودند که امامان شیعه علیهم‌السلام نیز غنا و موسیقی را حلال می‌دانند؛ پس غنا و موسیقی دربار ما نیز اشکال ندارد. شاهد بر این مدعا، همین روایت است. مأمون به نقل از امام رضا علیه‌السلام گفته بود که آن حضرت غنا را حلال می‌داند و حضرت نیز مأمون را لعنت نموده بود؛ چرا که حضرت می‌دانست دشمنان می‌خواهند از چنین حکمی، برای بار دیگر، پیراهن عثمان درست کنند.

با توجه به این روایت، حضرت با عباسی نرم و ملایم سخن گفته است و ایشان نه آن را حرام دانسته‌اند و نه حلال؛ بلکه از امام باقر علیه‌السلام نقل

(۸۸)

روایت می‌کند. البته دقت در روایت امام باقر علیه‌السلام می‌رساند زمان ایشان نیز زمانه مشکلی بوده است، از این رو حضرت می‌فرمایند: اگر حق و باطل را بر دو دسته تقسیم کنند، غنا با کدام دسته است و حضرت امام باقر علیه‌السلام نیز حکم را با تلویح بیان می‌کند و به صراحت حکم به حرمت نمی‌دهد، و آن زندیق هم گمان به حلیت می‌برد؛ زیرا بیان حضرت چنان نرم است که ترخیص از آن فهمیده می‌شود؛ چرا که آن زندیق در تحلیل خود اندیشیده است غنا با باطل است، درست است، اما هر باطلی حرام نیست و خود این گونه اجتهاد کرده است. البته، این امر استبعادی ندارد؛ چرا که آنان با حضرات معصومین علیهم‌السلام زندگی می‌کردند و بر لزوم دقت بسیار بر گفتار آن حضرات واقف بودند. حضرت امام باقر علیه‌السلام نفرمود غنا حرام است؛ بلکه فقط باطل بودن غنا را حکم درستی دانستند. البته پرسیدن حکم غنا از طرف اشخاصی همانند خلفای عباسی به این می‌ماند که فردی قاتل و رباخوار از حکم غسل جمعه بپرسد و بگوید آیا اشکال دارد من غسل جمعه را انجام ندهم، درست است که انجام ندادن غسل جمعه اشکال ندارد، اما شخصی که به‌راحتی و به ناحق آدم می‌کشد و ربا می‌خورد، چنان‌چه غسل جمعه انجام دهد یا نه، تفاوتی ندارد، بلکه به وی باید گفت نباید از غسل جمعه سخن گویی؛ چرا که گاه، حرمت کاری، چنان شدید است که دیگر کارها در کنار آن رنگ می‌بازد و امامان معصوم علیهم‌السلام نیز فراست و زیرکی خود را دارند و خود را به چیزی که اصل نیست، مشغول نمی‌دارند و به همین خاطر، از روی تندی و بغض

(۸۹)

و با شدت می‌فرماید: آن زندیق دروغ می‌گوید. من چه می‌خواستم بگویم و او چه استنباط کرده است. من می‌خواستم به او تذکر دهم که او به گناهانی بالاتر از غنا مثل غصب مقام ولایت مبتلاست و او می‌گوید غنا اشکال ندارد. آن‌چه در زمان نزول این روایات واقع شده بود، چیزی بالاتر و بدتر از غنا بوده و آن اندراس دین و خانه‌نشینی صاحبان ولایت بوده و غنا نیز معرکه آرای مجالس غاصبان خلافت بوده است. سلاطین بنی‌امیه و بنی عباس همه چیز؛ اعم از بذله‌گویی، شعر، موسیقی، رقص و گاه قرآن کریم را در خدمت بقای حکومت خود گرفته بودند. حال، اگر امام به آنان بفرماید: قرآن خواندن در این زمانه نیز حرام است، هیچ بُعدی ندارد؛ چون آنان از قرآن نیز بر علیه دین و جهت ترویج باطل استفاده می‌کردند؛ چنان‌چه در زمان حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام ، دشمنان، قرآن را بر نیزه کردند و در پشت آن سنگر گرفتند و معاویه را در پناه آن حفظ نمودند و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را با چه مصایبی درگیر ساختند؛ در حالی که نگاه به چنین قرآن‌هایی و حفظ آن حرام بوده است و باید تیرها و تیغ‌های خود را بر آن نابکاران و هرچه در دست دارند، وارد می‌آوردند و به فریاد جبهه باطل و پیشوای آن، معاویه و عمروعاص که به حیله، بر تیر زدن به قرآن و سوختن آن گریه می‌کرده‌اند، رحم نمی‌آوردند.


صوت غنایی

۸۸ ـ وفی المقنع قال الصادق علیه‌السلام : شرّ الأصوات الغناء(۱).

 

۱ـ شیخ صدوق، المقنع، ص ۴۵۵٫

(۹۰)

ـ امام صادق علیه‌السلام فرمودند: بدترین صوت‌ها، صوت غنایی است.

این روایت می‌رساند غنا صوت است؛ اما تعریف غنای حرام از آن به دست نمی‌آید. هم‌چنین الف و لام «الغناء» برای جنس است یا با توجه به روایات دیگر، برای عهد است، روشن نیست و در نتیجه، با توجه به اجمالی که دارد، نمی‌توان حکم شرعی را از آن و بدون در نظر گرفتن روایات دیگر، به دست آورد.

با توجه به این روایت نمی‌توان گفت، چون صرف و لیسیده غنا از آن جهت که غناست شر و پلیدی دانسته شده است، پس غنا بر دو گونه حلال و حرام تقسیم نمی‌شود؛ چرا که مجموع روایات با هم مبنای استخراج و استنباط حکم قرار می‌گیرد.

 


 ردیف دوم: حرمت غنا در قرائت قرآن کریم

حرمت استفاده از دستگاه‌های باطل موسیقایی

۸۹ ـ وفی عیون الأخبار بأسانیده السابقة فی أسباغ الوضوء عن الرضا، عن آبائه:، عن علی علیه‌السلام قال: سمعت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول: إنّی أخاف علیکم استخفافا بالدین، وبیع الحکم، وقطیعة الرحم، وأن تتّخذوا القرآن مزامیر، وتقدّمون أحدکم ولیس بأفضلکم فی الدین(۱).

ـ بر شما پروا دارم به سبک شمردن دین، و فروش حکم، و بریدن از خویشاوندان، و این که قرآن را دستمایه نوازندگی و اجرای

۱ـ پیشین، ج ۱، ص ۴۶٫

(۹۱)

موسیقی قرار دهید (و سبک‌های موسیقایی و نوازندگی را در قرآن به کار برید) و نیز پیش انداختن کسی که در دین بر دیگران برتری ندارد.

این روایت، بر حرمت استفاده از دستگاه‌های باطل موسیقی در قرائت قرآن کریم دلالت دارد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: از روزی می‌ترسم که دین کوچک شمرده شود. خفیف شمردن دین از حوادثی است که در کارنامه مردم آخرالزمان قرار دارد. البته، می‌توان «الدین» را به معنای بدهکاری و قرض گرفت؛ یعنی به بده‌کاری چندان اهمیتی داده نمی‌شود. از مرام حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام این بود که می‌فرمود: من تحمل بده‌کاری را ندارم. کسی که دِین و بده‌کاری اندیشه او را آزرده نمی‌سازد بر پرداخت آن نیز توان نمی‌یابد و کسی که همت خود را بر پرداخت بدهی قرار دهد می‌تواند خود را از آن نجات دهد و وام‌های خود را بپردازد؛ ولی متأسفانه مردم از این اندیشه خالی هستند و در نتیجه، زندانیانی که چک‌های برگشتی دارند فراوان می‌گردند.

اما فرازی که در این روایت محل بحث است این کلام است که می‌فرماید: از روزی می‌ترسم که قرآن را به مزمار قرائت نمایید. مزمار همان نی است. مراد از مزمار آن نیست که در حال قرائت قرآن کریم، نی نواخته شود؛ بلکه قرآن کریم مزمار می‌شود و قرائت و ترتیل قرآن کریم به صورت دستگاه‌های رایج در موسیقی درمی‌آید.

حرمت خلط دستگاه‌های قرآنی با غنای لهوی

(۹۲)

هم اینک توجه به سبک آوازها و موسیقی‌های عربی این معنا را به دست می‌دهد که نوع آواز و ترانه‌های آنان به سبک قرآن کریم است. عکس این مطلب نیز صادق است و برخی از قاریان امروز دنیای عرب، در قرائت قرآن کریم، سبک‌هایی را اجرا می‌کنند که در کاباره‌ها خوانده می‌شود و البته، به واقع هم زیبا می‌خوانند، به ویژه قاریان عربی که سبک خاصی دارند. دستگاه حجاز قرآن یکی از دستگاه‌هایی است که در کاباره‌های مورد پسند اعراب، خوانده می‌شود. برخی از قاریان یا خوانندگان، سبک قرائت قرآن و خواندن ترانه را با هم خلط می‌کنند و با سبک قرآن، ترانه و با سبک ترانه، قرآن می‌خوانند. در این صورت می‌توان گفت قرآن کریم به سبک باطل خوانده می‌شود و مراد از باطل نیز هوسناک شدن آن است و صدای قاری، صدایی لهوی می‌گردد؛ چرا که صوت و صدا یا شهوت‌انگیز، محرک و رقص‌آور است و یا متانت، کشش به مناجات و دعا و معنویت و صفا را در پی می‌آورد. صدای غنایی لهوی حرام، و صدای متانت‌آورِ حلال، دو ماهیت گوناگون دارد؛ اگرچه هر دو برآمده از صوت و صداست. این امر به تفاوت نکاح و زنا می‌ماند که هر دو هرچند صورتی واحد دارد، تفاوت محتوا و ماهیت بسیاری در آن است. اما تمایز این دو از هم و به‌ویژه در مقام ارایه شناسه‌ای منطقی و تعریفی جامع و مانع از آن، بسیار مشکل است و خصوصیات خود را می‌طلبد که هم به محتوا و معنا و کلمات و هم به سنت‌های مرسوم در هر جامعه‌ای باز می‌گردد.

(۹۳)

امری که در این روایت مهم است این است که پرهیز دادن از کاربرد غنای لهوی در کنار برتری دادن فرد ناشایست بر سِمت مدیریت است که رابطه تنگاتنگ حرمت این نوع غنا با جبهه باطل، و دولت جور و ظلم را می‌رساند.


لحن عربی

۹۰ ـ محمّد بن یعقوب عن علی بن محمّد، عن إبراهیم الأحمر، عن عبد اللّه بن حمّاد، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : اقرءوا القرآن بألحان العرب وأصواتها، وإیاکم ولحون أهل الفسق وأهل الکبائر، فإنّه سیجیء من بعدی أقوام یرجّعون القرآن ترجیع الغناء والنوح والرهبانیة، لا یجوز تراقیهم، قلوبهم مقلوبة، وقلوب من یعجبه شأنهم(۱).

ـ قرآن را به آهنگ و صوت عربی بخوانید، و پروا داشته باشید از آن که قرآن کریم را به لحن اهل فسق و گناه و اراذل قرائت کنید، چرا که بعد از من مردمانی می‌آیند که قرآن را با غنایی ترجیعی و با نوحه‌گری و رهبانیت می‌خوانند، بزرگداشت آنان جایز نیست، دل‌های آنان و نیز دل‌های کسانی که مقام آنان را بزرگ می‌دارند برعکس است و حقی در آن نمی‌نشیند.

این روایت از شیوه سبک قرائت قرآن کریم سخن می‌گوید و توصیه آن این است که قرآن کریم را با لحن عرب بخوانید، نه با الحان

۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۴٫

(۹۴)

آوازی عجم. این امر به حکم تکلیفی حرمت یا حلیت غنا ارتباطی ندارد. این روایت مانند آن می‌ماند که کسی در مسجد فریاد زند و شریعت او را از فریاد کشیدن نهی نماید و این نهی بر حرمت اصل فریاد دلالتی ندارد، بلکه تنها کراهت آن را می‌رساند؛ آن هم درون مسجد، نه بیرون از آن. حال حضرت در این حدیث از خواندن قرآن به صورت ترجیعی نهی می‌نماید.

قرآن کریم را باید به زبان و صوت آن که عربی است خواند. دُنگ صوت در تلاوت قرآن کریم با دُنگ آواز تفاوت دارد، از این رو قرآن کریم را باید به لحن خود و به زبان عربی خواند و نه فارسی؛ چرا که دُنگ خویش را می‌طلبد. بعضی از عروض‌ها مخصوص عرب است و به‌طور مثال، گرچه جناب مؤذن‌زاده اردبیلی اذانی بسیار زیبا می‌گوید، یک عرب این اذان را اذان نمی‌داند، بلکه می‌گوید او آواز می‌خواند و این غیر اذانی است که ذبیحی در زمان سابق، به حجاز می‌خواند، حال این که حضرت می‌فرماید قرآن را به زبان عربی بخوانید، همین معنا را دنبال می‌فرماید.

آداب قرائت قرآن کریم

روایت حاضر می‌گوید پس از من اقوامی خواهند آمد که قرآن را به صورت غنایی می‌خوانند، اما حضرت نمی‌فرماید خواندن غنایی حرام است و نیز حضرت می‌فرماید اقوامی خواهند آمد که قرآن را به صورت عزاداری و به شیوه زنان نوحه‌گر و با غربتی بازی می‌خوانند و سینه چاک می‌کنند همانند امروز اهل سنت که به هنگام قرائت جنجال راه

(۹۵)

می‌اندازند و دایم به گمان خود در حال تشویق قاری هستند؛ در حالی که قرآن کریم می‌فرماید: وقتی قرآن خوانده می‌شود، سکوت پیشه کنید و تفکر نمایید نه این که شلوغ کنید. این اعمال از فکر و اندیشه دینی دور است. حتی سخنرانی‌هایی که با جنجال و فریاد و شلوغ بازاری همراه است برخلاف مشی دین است و کسی که سخنی سنجیده و دارای ارزش صدق دارد آن را به آرامی و باوقار بیان می‌دارد. در مناظره‌ای که میان یکی از مسلمانان اهل سنت و شخصی زردشتی و بهایی صورت داده بودند، به فرد مسلمان همواره تذکر می‌دادند که آرام‌تر سخن بگوید. وی چنان سخن می‌گفت که گویی با دیگران دعوا دارد! امروزه مردم ما در مجالس به دقت به سخنرانی‌ها گوش فرا می‌دهند و این بسیار متمدنانه است، ولی متأسفانه برخی از منبریان یا مداحان چنان شلوغ می‌کنند که از ادب اجتماعی و اسلامی به‌دور است.

حضرت در این روایت از چنین کارهایی پرهیز می‌دهند. برخی از قاریان گاه می‌خواهند چند آیه را به یک نفس بخوانند! در حالی که می‌توانند آن را به آرامی و زیبایی و هر آیه را به یک نفس بخوانند تا چشم‌هایشان به زور از حدقه بیرون نزند و صورت آنان سرخ نگردد. چنین شخصی اگر خود را در آن حال در آینه ببیند، از دیدن قیافه خود وحشت می‌کند تا چه رسد به بینندگان بیگانه که وی می‌خواهد با زیبا ساختن صوت خود، آنان را به قرآن کریم جذب نماید.

در بیان حضرت که به قرائت به الحان عرب امر می‌شود به خاطر

(۹۶)

ملاحت و حجاز آن است، نه این که به هنگام قرائت قرآن کریم، چهچهه زده شود و یا مانند نوحه‌گران، سینه چاک گردد و نه مانند رهبانیت، مِن من کند و قرآن کریم را بدون صوت و با وز وز زنبوری بخوانند. بنابراین، روایت یاد شده چگونگی خواندن را توضیح می‌دهد و به اصل غنا ارتباطی ندارد.

نباید قرائت قرآن کریم بر اساس دستگاه‌هایی باشد که در خواندن ترانه‌های شاد یا غمگین و مویه‌گر استفاده می‌شود. البته، این کار در کشور ما اندک دیده می‌شود و بیش‌تر در برخی از قاریان دیگر کشورها وجود دارد. البته چنین هم نیست که هر خواننده عربی بتواند بر اساس دستگاه قرآن کریم بخواند. چنین خوانندگانی اندک هستند و گاه هر چند قرن، یکی از آنان رخ می‌نماید.

قرائت لهوی

در میان خوانندگان عربِ پیش از انقلاب، ام کلثوم تنها زنی بود که زیبا می‌خواند و هنوز کسی نتوانسته است بر او پیشی گیرد. برخی از مداحان و قاریان امروز جامعه عرب که گاه با صرف هزینه‌های کلان به ایران دعوت می‌شوند، بر اساس ترانه‌های افرادی همانند «ام‌کلثوم» می‌خوانند.

ام‌کلثوم در عرب همانند ذبیحی یا گلپا در ایران بود. ذبیحی در میان خواننده‌های ایران در امور مذهبی ممتاز بود و حتی کسانی هم‌چون بهاری و مؤذن‌زاده قابل مقایسه با او نبودند. متأسفانه ذبیحی در نهایت همانند گلپا شد که رِنگی و خواننده دستگاه‌خوان بود. جوهر صدای

(۹۷)

گلپا بسیار عالی و شش دانگ بود؛ ولی در موسیقی و دستگاه‌های ایرانی مهارت و استادی نداشت. تریاک هویت صدای ذبیحی را خدشه‌دار کرد، اما هیچ‌گاه هویت مذهبی خویش را از دست نداد. او کسی بود که مجالس شب ماه رمضان را چنان اداره می‌نمود که هزار خواننده کنونی به گرد پای او در زیبایی صدا نمی‌رسند. او چنان صدای زیبایی داشت که وقتی «ربنا» را می‌کشید و می‌خواند، گویا داود نبی علیه‌السلام نغمه سر می‌دهد؛ ولی افسوس که مطرب‌گرایی، تریاک و بازی‌های دیگر و نیز مداحی‌های او که همانند مزماری قرار دادن قرآن کریم بود، حُسنی را که در صدای او بود لجن‌مال نمود و بدین‌گونه از این دنیا رفت. اما گلپا پدر بزرگواری داشت که از بهترین مداحان شمرده می‌شد و به‌طور کلی، خانواده وی اعم از مردان و زنان خوش صدا بودند، اما پدر گلپا به خواهر وی اجازه خوانندگی نمی‌داد. ام‌کلثوم موقعیتی همانند ذبیحی داشت. استاد ماهر در فن موسیقی که ترانه‌های ام‌کلثوم را شنیده باشد به خوبی تشخیص می‌دهد که فلان قاری بر اساس سبک کدام ترانه ام کلثوم در حال قرائت قرآن کریم برای شنوندگانی است که از نهاد دل کار او را تحسین می‌کنند. چنین قاریانی بارها و بارها ترانه‌های وی را گوش می‌کنند تا بتوانند سبک او را در قرائت قرآن کریم و با صوتی لهوی و غنایی در هم آمیزند و قرائتی زیبا را بیافرینند و شنوندگان را به وجد و سرور آورند، غافل از این که قرآن کریم زبان ویژه قرائت و کد، نت و سبک مخصوص به خود را دارد؛ اگرچه دریافت و اجرای آن بسیار سخت است و تشخیص این دو؛ یعنی

(۹۸)

قرائت لهوی و قرائت دینی نیز بسیار مشکل است و از عهده هر کس بر نمی‌آید. سختی این تشخیص به سختی تشخیص معامله ربوی از معامله شرعی می‌ماند. در دوره آخر الزمان امر به گونه‌ای می‌گردد که تشخیص ربا از بیع بسیار مشکل می‌گردد. از این رو بسیاری از فقیهان و به‌ویژه آنان که در رشته اقتصاد تخصصی ندارند از تشخیص موارد آن ناتوان می‌گردند و در نتیجه به تشتت در فتوا دچار می‌گردند. برای نمونه، آیا فروش اسکناس یا چک به مبلغی کم‌تر یا بیش‌تر از مصادیق معامله ربوی است یا خیر؟

برای فهم بیش‌تر این روایت، باید از مقام اعراب در قرائت گفت. این روایت، ناظر بر قاریانی است که عرب‌زبان هستند یا بر زبان عربی به‌خوبی مسلط می‌باشند. این روایت با توجه به رفتارشناسی اعراب، معنای خود را به دست می‌دهد. خوش‌گذرانی به وسیله رقص و آواز مشی اعراب و از ارکان غفلت آنان بوده است. اعراب، اهل فصاحت و بلاغت بودند و در محافل خود، از شعر و غزل به همراه صوت و صدای زیبا در کنار رقص استفاده می‌کردند. امروزه نیز اعراب در فصاحت و بلاغت مقام نخست را دارند و پیشی خود را حتی از مغرب زمینِ امروز، حفظ کرده‌اند. البته، هندیان مقام نخست را در رقص دارند؛ ولی در سرود و غزل و آوازخوانی، آن هم در مایه‌های خاص عربی، عرب‌ها پیشتاز هستند و کسانی که می‌خواهند صدای خود را نمکین سازند و آن را ملیح بیاورند، از سبک‌های عربی بهره می‌جویند. برخی از موسیقی‌های ایرانی

(۹۹)

که بسیار خوشایند است هم‌چون موسیقی فیلم «خوش رکاب» از دستگاه حجاز عربی استفاده شده که به آن جذابیت داده است.

قرآن کریم بر عرب‌هایی نازل شد که چنین زیست فرهنگی داشته‌اند. همان‌گونه که گفتیم خواننده‌ای مانند ام‌کلثوم نمونه‌ای از این خوانندگان است. تقلید ام کلثوم، فرصت را برای عرضه خوانندگی در کاباره‌ها و دانسینگ‌ها به زیباترین سبک‌های ممکن پیش آورد و در نتیجه، این کتاب قانون الهی قانون چنین موسیقارانی شد. روایت یاد شده از چنین اموری پرهیز می‌دهد. این کار را عایشه در آغازین سال‌های رسالت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و در جمع مشرکان، با خواندن آیات سوره تین انجام داده بود.

خوانندگان عرب « الْقَارِعَةُ مَا الْقَارِعَةُ»(۱) را چنان در دستگاه حجاز و زابل می‌خوانند که شعرهای حافظ و سعدی که گاه توسط اهل فسق در دانسینگ‌ها خوانده می‌شود، شرم می‌کند در برابر آن عرض اندام نماید. گاه اشعار این دو نامدار پارسی زبان چنان در بیت‌الغناها خوانده می‌شود که گویا دیوان حافظ و بوستان سعدی کتاب مُطربی است و حقیقت عرفانی خود را از دست داده است، حال روایت برای این که چنین آسیبی به قرآن کریم نرسد و کتاب قانون زندگی باقی بماند، از قرائت آن به شیوه و دستگاه‌های اختصاصی اهل فسق نهی می‌کند و ما نیز از آن برداشت حرمت نمودیم.

۱ـ قارعه / ۱ ـ ۲٫

(۱۰۰)

متأسفانه از رسانه‌های لهوی عربی و بیت الغناءهای فاسد اعراب، شعری بدون ذکر «ربی»، و بدون «یا الله» شنیده نمی‌شود و آنان می‌خواهند با استفاده از این اذکار قدسی، زشتی کار خویش را بپوشانند.

دستگاه ویژه قرآنی

باید توجه داشت که ما می‌گوییم حتی قرآن کریم را نباید با دستگاه‌های رایج و ویژه عرب خواند؛ چرا که قرآن کریم زبان، لحن و ریتم و نت خاص خود را دارد و نباید آن را به زبان بیگانه خواند و روایت از همه این امور پرهیز می‌دهد.

خداوند می‌فرماید: « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(۱)؛ یعنی ما لحن قرآن کریم را نیز حفظ می‌کنیم و از آلوده شدن قرآن به لحن‌های دیگر پرهیز می‌دهیم. قرآنی که «بحر عمیق» است و از رطب و یابس و از هر چیزی دارد مگر می‌شود لحن خود را نداشته باشد؟ هرگز.

اگر جامعه پیشرفت نماید آن‌گاه می‌توان در رساله‌ها نوشت خواندن قرآن کریم به بیات ترک اگرچه غنا نیست، حرام است، ولی اکنون جامعه ما چنین فرهنگی را ندارد که بتوان این گونه مباحث را طرح کرد و ما در جامعه‌ای سنتی به سر می‌بریم. چه بسا اموری که حرام مسلم است ولی نمی‌توان از حرمت آن سخن گفت؛ چرا که سخن گفتن از آن، جامعه خویش را اقتضا می‌کند.

۱ـ حجر/ ۹٫

(۱۰۱)

غناخوانی در قرآن کریم با دستگاه لهوی و با استفاده از سبک خاص افراد باطل ـ همانند ام‌کلثوم و دیگر زنان خواننده که در مجالس فساد می‌خوانند و ویژه آن شناخته می‌شوند ـ حرام است.

غناخوانی اهل فسق با غناخوانی اهل ایمان تفاوت دارد و خوانندگانی ایمانی نباید در غناخوانی خود از سبک‌های ویژه اهل فسق استفاده برند.

لازم به ذکر است که صرف قرائت قرآن کریم در یکی از دستگاه‌های موسیقی حرمت نمی‌آورد؛ زیرا قاری چون دهان باز کند؛ خواه ناخواه بر یکی از دستگاه‌ها می‌خواند و در اصل، هیچ کلامی بدون دستگاه نیست. آن‌چه در قرائت قرآن کریم و دیگر برنامه‌های مذهبی مهم است این است که متون و شعایر دینی در برنامه‌هایی هم‌چون برنامه‌های عیاشان و اهل شناخته شده جبهه باطل و فسق قرار نگیرد و بر مدار آن اجرا نشود؛ به گونه‌ای که ذهن، انصراف به آن بیابد.

 


ردیف سوم: حرام بودن استفاده از آلات موسیقی

در این بخش، تحلیل می‌شود آیا می‌توان یکی از ابزارهای موسیقایی مانند طبل را مورد استفاده قرار داد. طبل در زمان صدور روایات مورد استفاده مطربان درباری بوده است و در جنگ نیز از آن استفاده می‌شده است.

شرایط جهاد و غربت

۹۱ ـ الجعفریات: بإسناده عن جعفر بن محمّد، عن أبیه، عن جدّه؛

(۱۰۲)

علی بن الحسین، عن أبیه، عن علی بن أبی طالب: قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : أنهی أمّتی عن الزمر والزمار، والکوبات، والکیوبات(۱).

ـ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: من امت خویش را از انواع نی‌ها، طبل و تیمپو نهی می‌نمایم.

در تحلیل این روایات باید گفت ظهور اسلام در زمانی بود که عرب جاهلی شراب، قمار، رقص و موسیقی را با هم داشت و این امور نماد فرهنگ اعراب به شمار می‌رفت. اسلام برای مبارزه با این چند امر که در هم پیچیده شده بود و همه جا با هم عرضه می‌شد و نمی‌شد آن را از هم جدا نمود و به ویژه در مبارزه با فرهنگ استفاده از شراب که مشی آرامی اتخاذ شده بود و به مرور زمان با این فرهنگ مقابله شد، اقتضا داشت که از همه این امور نهی گردد و در آن زمان‌ها نیز استفاده حلالی برای غنا و موسیقی دیده نمی‌شد و مزماری دور از گناه نواخته نمی‌شد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هرچند مدت ده سال حاکمیت در مدینه را بر عهده داشتند، اما در غربت و جنگ به سر می‌بردند و چیرگی وضعیت جنگی بر مدینه و شهادت بسیاری از یاران ایشان که از خواص یاوران حضرت به شمار می‌رفتند، زمینه‌ای برای پرداختن به غنا و موسیقی حلال را باقی نمی‌گذارد و تنها موسیقی حماسی بود که در آن زمان‌ها توانست خود را نشان دهد و به نفع دین از آن بهره برده شود. این مسأله در جای خود بررسیده خواهد شد و شواهد تاریخی آن بیان می‌گردد.

۱ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۵٫

(۱۰۳)

رواج قمار، شراب، غنا و موسیقی در آن زمان‌ها و نفوذ آن در فرهنگ اعراب به مانند وجود ربا در معاملات امروزی می‌ماند. ربا چنان در تار و پود اقتصاد رخنه نموده است که اگر فقیهی در این زمینه سخت‌گیری نماید و مردم نیز بخواهند از او تقلید نمایند، نوعی فلج اقتصادی و رکود بازار را در پیش خواهد داشت.

البته مبارزه با این امور، اقتضای آن را داشت که با تمام قوت با این فرهنگ فاسد مقابله شود و نفوذ شدید این مفاسد در روحیه اعراب به گونه‌ای بود که نمی‌شد حتی از مورد حلال آن سخن گفت؛ چرا که سخن گفتن از موارد حلال آن، آنان را چهار نعل به سوی موارد حرام آن سوق می‌داد. توجه به زمان، موقعیت و خصوصیات در زمان صدور حکم و اجرای آن، نقش بسزایی در شناخت چگونگی آن حکم دارد که نباید از آن غفلت داشت.


انصراف از اطلاق

۹۲ ـ القطب الراوندی فی لبّ اللباب عن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله أنّه قال: إنّ اللّه حرّم الدفّ والکوبة والمزامیر وما یلعب به(۱).

ـ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: خداوند دف و طبل و نی‌ها و آن‌چه را که با آن بازی می‌شود حرام نموده است.

با توجه به فراوانی روایات جواز که این روایات را تقیید می‌نماید، نمی‌توان سخن از اطلاق این روایت گفت. اطلاق در موردی به ذهن

۱ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۸٫

(۱۰۴)

می‌آید که دلیل‌های مخالف با فراوانی شمار آن در دست نباشد و در چنین مواردی باید گزینه اهمال روایت را برگزید. البته، اهمال از ناحیه گفته‌خوان و مخاطب است که بسیاری از قراین حالی را در دست ندارد و به بسیاری از قراین مقالی و گفتاری نیز راهنمایی نمی‌شود و طبیعی است گفته پرداز در مقام تخاطب با توجه به قراین حالی و گفتاری از کلام خود می‌کاهد و بر آن قراین تکیه می‌نماید. در این روایت نیز وقتی سخن از «مزامیر» به میان می‌آید، مراد از آن همان مزمارهایی است که در زمان صدور روایت موجود بوده است؛ یعنی مزماری که مقام عصمت را خانه‌نشین می‌کند و مردم را از ایشان دور می‌سازد و سبب اندراس دین و تضعیف جبهه حق و موجب تقویت جبهه باطل می‌گردد و از مزماری که در دست چوپانی است که در بیابان و کنار گله گوسفند خود می‌نوازد و هیچ گاه تأییدی بر حکومت وقت به شمار نمی‌رود، انصراف دارد؛ به ویژه اگر مزمار وی دین و مذهب را تأیید کند و یادآور ذکر الهی و باطن ناسوت برای نوازنده و شنونده باشد. استفاده از اطلاق روایت در مواردی است که اهمال در سخن نداشته باشد تا انصراف یابد و انصراف سخن، مراد گفته پرداز را به دست دهد.


ناسپاسی حق و نوازندگی برای باطل

۹۳ ـ وعن محمّد بن یحیی، عن سلمة بن الخطّاب، عن إبراهیم بن محمّد، عن عمران الزعفرانی، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: من أنعم اللّه علیه بنعمة فجاء عند تلک النعمة بمزمار فقد کفرها، ومن أصیب

(۱۰۵)

بمصیبة فجاء عند تلک المصیبة بنائحة فقد کفرها(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: کسی که خداوند به او نعمتی ارزانی داشته و گاه شادی اوست و شادی خود را با آلات نوازندگی (نی) اظهار می‌دارد، آن نعمت را کفران نموده است و نیز هم‌چنین است کسی که مصیبت و بلایی به او روی می‌آورد و در آن مصیبت، نوحه‌گری می‌نماید.

این حدیث اشاره دارد که از مصیبت باید کمال استفاده را در تحقق عبودیت نمود و اگر کسی نتواند چنین نماید، نعمتی را از دست داده و آن را کفران نموده است.

شاهد کلام بخش نخست حدیث است که فرمود: «خداوند به کسی که نعمت دهد و آن را با مزمار همراه سازد، کفران نعمت نموده است. برای نمونه، اگر کسی باغی بخرد و در آن نِی زند و مجلس موسیقی برپا نماید، کفران ورزیده است.

می‌توان گفت این روایت اطلاق دارد و استفاده از هر گونه نِی را منع می‌نماید، اما تحلیلی که در فضای صدور روایات گذشت و نیز با توجه به مجموع روایات جواز، این اطلاق انصراف به نوازندگی خادمِ جبهه باطل دارد، از این رو منافاتی ظاهری و بدوی نیز با آن روایات ندارد و مراد، آن آلات نوازندگی است که با گناه همراه می‌باشد.

در این حدیث، یادکرد از «مزمار» موضوعیت ندارد؛ بلکه شامل هر

۱ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۲٫

(۱۰۶)

آلت موسیقی می‌شود که حرامی در کنار آن باشد.


حرمت جمعی

۹۴ ـ الشیخ أبو الفتوح فی تفسیره عن أبی أمامة، عن رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله أنّه قال: إنّ اللّه تعالی بعثنی هدی ورحمةً للعالمین، وأمرنی أن أمحو المزامیر والمعازف والأوتار، والأوثان، وأمور الجاهلیة ـ إلی أن قال ـ إنّ آلات المزامیر، شراؤها وبیعها وثمنها والتجارة بها حرام(۱).

ـ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: خداوند مرا هدایت و رحمت برای عالمیان برانگیخته و به من امر نموده‌است که آلات موسیقی و نوازندگی؛ مانند نی‌ها، دف‌ها و تارها، و نیز بت‌ها و سنت‌های جاهلی را از میان برم ـ تا آن‌جا که فرمود ـ خرید، فروش، بها و تجارت آلات نوازندگی حرام است.

دلالت این حدیث بر حرمت آلات موسیقی قوی است. این حدیث همه این امور را کنار هم آورده است و تمامی این امور را از آن جهت که کنار هم قرار گرفته است حرام می‌داند و حرمت بر مجموع آن‌ها می‌رود؛ از این رو می‌تواند از مزمار و دیگر آلات موسیقی که در خدمت دین قرار گیرد و استفاده مباح داشته باشد، انصراف یابد. این امر مانند حرمت خرید و فروش رادیو و تلویزیون در زمان طاغوت و نظام ستم‌شاهی است؛ چرا که رادیو و تلویزیون در آن زمان به دست دشمنان دین و عملی برای تحریک و فسادانگیزی در سطح جامعه بوده است و آمار تجاوزها در

۱ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۹٫

(۱۰۷)

آن زمان گویای این امر است. حال اگر کسی بگوید تلویزیون و شراب حرام است، حرمت را بر ذات آن‌ها نبرده است، بلکه در مورد مجموع آن‌ها که از ابزار جبهه باطل است، سخن می‌گوید.

اگر بر فرض، وزارت ارشاد در نگارش آیین‌نامه کسب مجوز به فروشگاه‌هایی که آلات موسیقی را عرضه می‌دارند از فقیهی پیروی نماید که به اطلاق این روایات تمسک می‌نماید، نمی‌تواند به هیچ یک از این فروشگاه‌ها مجوز دهد. در حالی که با وجود انصراف، موضوع برای تمسک به اطلاق باقی نمی‌ماند.


گناه ولایت‌ستیزی

۹۵ ـ جامع الأخبار: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : یحشر صاحب الطنبور یوم القیامة وهو أسود الوجه، وبیده طنبور من نار، وفوق رأسه سبعون ألف ملک، بید کلّ ملک مقمعة، یضربون رأسه ووجهه، ویحشر صاحب الغناء من قبره أعمی وأخرس وأبکم، ویحشر الزانی مثل ذلک، وصاحب المزمار مثل ذلک، وصاحب الدفّ مثل ذلک(۱).

در این روایت، آوازه‌خوان در ردیف زناکار دانسته شده؛ زیرا کار غالب وی در بیت الغناهایی بوده است که وصف آن گذشت و رقص و موسیقی برای زنان و کنیزانی بوده است که از انجام هر گناه و فحشایی پرهیز نداشته‌اند و استفاده از غنا و موسیقی غلبه در حرام داشته است و منفعت حلالی برای آن نبوده است. این موضوع هم‌چون خون، منی و

۱ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۹٫

(۱۰۸)

دیگر نجاساتی است که در گذشته مالیت نداشت و حرام شمرده می‌شد، ولی اکنون چون برای آن استفاده و منفعت حلال تصور می‌شود و مالیت دارد، می‌توان همان خون و منی را فروخت و با تغییر موضوع، حکم همان موضوع برای آن همیشه ثابت و پایدار می‌باشد.

روایاتی داریم که شعر را قبیح می‌شمارد و شاعر را مذمت می‌کند، ولی این حکم به شاعرانی منصرف است که در شعرهای خود مضامین باطل، جاهلی و کفرآمیز می‌آوردند و یا مدح درباریان جور را پیشه می‌کردند و به‌خاطر مال دنیا به دین‌فروشی روی می‌آوردند و شعر را در مسیر تبلیغ دستگاه خلافت و ظلم به کار می‌گرفتند؛ ولی اگر شاعری زبان شعر خود را در راه پیشبرد اهداف و آرمان اسلام قرار دهد و شعار توحید سر دهد و عدالت، انصاف، جوانمردی و پاکی را گسترش دهد، مورد تشویق قرار می‌گرفته است. فرزدق نمونه‌ای از این شاعران است که طبع رحیمی و شاعرانه خود را در راه گسترش فرهنگ اهل بیت علیهم‌السلام قرار می‌دهد و برای آنان شعر می‌سراید، در مقابل نیز کسانی بودند که به خاطر کیسه‌ای زر، به نفع حکومت اموی یا عباسی شعر می‌گفتند و مصداق صدای باطل می‌شدند و در کنار آن از شراب‌خواری و دیگر گناهان نیز دریغ نمی‌ورزیدند که البته بزرگ‌ترین گناه آنان این بود که در خدمت جبهه باطل و ظلم قرار می‌گرفتند و ولایت‌ستیز می‌شدند.

شعر نیز همانند غنا و موسیقی بر دو گونه حلال و حرام است و روایاتی که شعر و شاعری یا غنا و موسیقی را مذمت می‌کند، به گروه دوم

(۱۰۹)

انصراف دارد، از این رو نمی‌توان به اطلاق این روایات تمسک نمود. دین‌مداران باید زبان گویا داشته باشند و نباید با محروم نمودن خود از موارد حلال غنا و موسیقی، جبهه خویش را گنگ و لال بنمایانند. هم‌اینک آنان عرصه را به دشمن و ضد انقلاب سپرده‌اند و دستگاه استکبار و اپوزیسیون، با حمایتی که از خوانندگان؛ به‌ویژه زنان خواننده طاغوتی دارند، صحنه فرهنگی کشور را به سخره گرفته‌اند و آنان قوای پیشتازِ هجوم به فرهنگ دینی شده‌اند.

طنبور باطل

۹۶ ـ ونقل: أنّه سمع أمیر المؤمنین علیه‌السلام رجلاً یطرب بالطنبور، فمنعه وکسر طنبوره، ثمّ استتابه فتاب، ثمّ قال: أتعرف ما یقول الطنبور حین یضرب؟ قال: وصی رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله أعلم. فقال: إنّه یقول:

ستندم، ستندم أیا صاحبی

ستدخل جهنّم أیا ضاربی(۱)

ـ حضرت امیرمؤمنان شنید مردی با طنبور خود را به طرب وا می‌دارد. حضرت او را منع نمود و طنبور او را شکست و سپس او را توبه داد و آن مرد نیز توبه نمود، پس از آن حضرت فرمود: آیا می‌دانی طنبور با صدای خود چه می‌گوید؟ وی گفت جانشین رسول خداست که دانای به این امر است. حضرت فرمود: طنبور می‌گوید: به زودی پشیمان خواهی شد، زود است که پشیمان گردی، ای صاحب من! به زودی به جهنم درآیی ای نوازنده من!

 ۱ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۲۰٫

(۱۱۰)

بیان طنبور که در کلام حضرت آمده خود شعر و دارای موسیقی است و هر مصراع آن سیزده نت دارد. خطاب طنبور به کسی است که هم‌اینک او را می‌نوازد، نه به کسی که بعد از این، طنبور را برای نواختن به دست می‌گیرد. بر این پایه، اگر طنبوری باشد که نوای حق و ولایت حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام را سر دهد و در خدمت جبهه حق و ولایت باشد، آیا نوازنده آن مورد این خطاب قرار می‌گیرد یا تشویق می‌گردد.

با توجه به مجموع روایات و به‌ویژه روایات تفسیری و فرهنگ قرآن کریم، حرمت طنبور در موردی است که اندراس دین و تقویت جبهه باطل را موجب گردد و هرگاه این آفت از آن زدوده شود، حکم حرمت شامل آن نمی‌شود. برای نمونه، اگر روزی فرا رسد که مرغی را آموزش دهند که: «لا حق، لا حق» سر دهد، باید خرید و فروش آن را جایز ندانست؛ در حالی که مرغ، مرغ است، ولی مرغی که آموزش باطل دیده است و در خدمت باطل قرار می‌گیرد، غیر از مرغی است که موضوع برای حکم حلیت خرید و فروش آن بود و چون موضوع آن تغییر یافته است، حکم آن نیز تغییر می‌یابد.

خُبث درآمد آلات موسیقی

۹۷ ـ وعن علی علیه‌السلام ، أنّه رفع إلیه رجل کسر بربطا فأبطله ولم یوجب علی الرجل شیئا(۱).

ـ به امام امیرمؤمنان علیه‌السلام رسید که مردی بربط دیگری را شکسته و آن

۱ـ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۰۷٫

(۱۱۱)

را از بین برده است، و امام بر او غرامتی را ثابت ندانست.

آن‌چه در تبیین سحت بودن بهای خوانندگی گفته شد، در سحت بودن بهای آلات موسیقی که در خدمت جبهه باطل باشد و با فرهنگ اهل ولایت ناسازگار و در تعارض باشد، وارد می‌گردد.


استهزای نبوت

۹۸ » عن سلیمان بن سماعة، عن عبد اللّه ابن القاسم، عن سماعة قال: قال أبو عبد اللّه علیه‌السلام لمّا مات آدم علیه‌السلام وشمّت به إبلیس وقابیل فاجتمعا فی الأرض فجعل إبلیس وقابیل المعازف والملاهی شماتةً بآدم علیه‌السلام ، فکلّ ما کان فی الأرض من هذا الضرب الذی یتلذّذ به النّاس فإنّما هو من ذلک (ذاک)(۱).

ـ سماعه نقل می‌کند امام صادق علیه‌السلام فرمود: هنگامی که آدم مرد، ابلیس و قابیل به شماتت او روی آوردند، پس گرد هم آمدند، ابلیس و قابیل آلات نوازندگی(ساز) و لهو را برای خواری آدم گرفته‌اند، از این روی، هر کس از این نوع نوازندگی را داشته باشد تا مردم از آن لذت برند، او نیز از آن نوع است.

اگر به این ماجرا با دقت بیش‌تری نگریسته شود، صرف نظر از این که قابیل بر پدر خویش که پیامبر الهی بوده چنین ظلمی روا داشته است، این خیانت هر کجا که باشد و برای هر پدر و پسری صورت گیرد؛ حتی بدون ساز و طنبور، باز بسیار قبیح است و همان حکم را دارد و گناه بزرگی

۱ـ پیشین، ص ۴۳۱٫

(۱۱۲)

می‌باشد؛ چرا که این فرزند با ابلیس همراه شده است و پدر خویش را به تمسخر می‌گیرد و حتی بر مرده پدر خویش نیز رحم نمی‌کند و بعد از مردن او به پای‌کوبی مشغول می‌شود. وی حتی اگر در این حال برای پدر خویش قرآن نیز می‌خواند و او را مسخره می‌کرد، بسیار زشت بود و تار و طنبور از آن جهت که تار و طنبور است، در این حکم موضوعیت ندارد و نمی‌توان برای حرمت لهو و در نتیجه غنا به آن تمسک کرد.

اگر تار و تنبک به دست ابلیس و قابیل بی‌حیا نباشد و حیثیت از دست رفته تار و تنبک باز گردد و نه تنها با آن، کسی را مسخره نکنند و دین و نمادهای مقدس و شخصیت‌های آن را به سخریه نگیرند؛ بلکه به دین خدا کمک نمایند، دیگر نمی‌توان گفت این آلات حرام است. قابیل به هنگام انجام این جسارت، چشمانی باز داشته و نیز نفس می‌کشیده است، آیا با استدلال به آن می‌توان گفت چون قابیل چنین هیأتی داشته است، باز داشتن چشم و نفس کشیدن نیز از این پس حرام است.

ردیف چهارم و پنجم : حرمت غناخوانی زنان و درآمد آنان

ما این دو ردیف از روایات را به سبب درگیر بودن موضوع آن با مسایل فراوان دیگر و نیز طولانی بودن مباحث آن، در جلد ششم این کتاب و در کنار روایات جواز خوانندگی زنان واکاوی خواهیم نمود تا «غناخوانی زنان» به صورت مستقل بررسیده شود.

(۱۱۳)

(۱۱۴)


تحلیل و بررسی روایات جواز


ردیف یکم: جواز غنا در خوانندگی

شادمانی موسیقایی در اعیاد مذهبی و ملی

۹۹ ـ «عن عبد اللّه بن الحسن، عن علی بن جعفر، عن أخیه علیه‌السلام قال: سألته عن الغناء هل یصلح فی الفطر والأضحی والفرح؟ قال: لا بأس به ما لم یعص به. ورواه علی بن جعفر فی کتابه إلاّ أنّه قال: ما لم یؤمر به»(۱).

ـ از امام کاظم علیه‌السلام درباره غنا و این که آیا غنا در اعیاد دینی فطر و قربان و نیز به گاه شادی جایز است یا خیر پرسش نمودم، حضرت علیه‌السلام فرمود: چون با گناهی در هم نیامیزد اشکالی ندارد.

در روایت دیگر است: اگر خواننده به انجام گناهی فرا خوانده نشود، اشکال ندارد.

۱ـ حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۲۹۴٫

(۱۱۵)

این روایت از مجالس عروسی فراتر رفته و دایره جواز غنا را به مراسمی که برای بزرگداشتِ اعیاد دینی برگزار می‌شود، گسترش می‌دهد. این ملاک و قانون کلی که امام معصوم علیه‌السلام آن را آموزش داده است، استفاده از غنا و موسیقی در مراسم مذهبی و ملی اشکالی ندارد.

علی بن جعفر در کتاب خود، این روایت را به‌گونه دیگری نیز روایت نموده است و آن: «ما لم یؤمر به» است. یعنی روایت در اصل چنین بوده است: «لا بأس به ما لم یؤمر به»؛ غنا جایز است تا آن‌گاه که به آن امر نشود و استفاده از آن به حد وجوب نرسد. البته می‌توان گفت: غنا اشکال ندارد مگر آن که به آن امر نشده باشد؛ به این معنا که از آن نهی شده باشد. این معنا خلاف ظاهر است و ظاهر روایت، همان معنای نخست را تأیید می‌کند؛ زیرا گاه در جامعه مواردی پیش می‌آید که باید از همه اسباب نشاط آور و شادی آفرین به گونه وجوب بهره برد. البته، این امور برای زمانی است که در جامعه استاندارهای شرعی که بدون پیرایه باشد حاکم گردد.

مراد از امر در عبارت: «لا بأس به ما لم یؤمر به» امر اولی است، نه ثانوی؛ چرا که انسان‌ها در واقع به برخی از امور و از جمله شادی نیاز دارند و شادی‌گروی برای آنان لازم است. همان‌طور که انواع پوشش با تنوع فصل‌ها برای انسان ضرورت دارد و نمی‌توان در هر چهار فصل، لباس زمستانه یا تابستانه پوشید، نباید همواره غمناک بود و نمی‌توان همیشه نیز شادی داشت، بلکه آمیزه‌ای از این دو برای انسان لازم است

(۱۱۶)

که بیان دقیق مرزهای آن از عهده این نوشتار که حکم غنا و موسیقی را پی می‌گیرد خارج است.

طرح شادمانی دینی

حضرت علیه‌السلام با تأسیس قاعده‌ای، ما را به ضرورت برنامه‌ریزی برای جشن‌ها و ارایه طرح شادمانی رهنمون می‌شوند. هنوز «شادمانی دینی» در جامعه ما طرح ندارد و شناسه خود را نیافته است. مردم جامعه ما از چشیدن «طعم شادی» در پرتو «طرح شادمانی دینی» بی‌بهره‌اند و به خود شادمانی دینی نمی‌بینند. از این رو چه بسیار جوانانی که به کوچک‌ترین محرّک‌ها و با ترفندهایی به انواع شادی و امور نشاط‌آور کاذب پاسخ مثبت می‌دهند.

از طرفی، حوزه‌های علمی و بسیاری از افراد مذهبی، در معرض اتهام به خمودی هستند و در نتیجه باید از هم‌اکنون در اندیشه طراحی کارکردهای بایسته شادی‌آفرینی دینی در انواع گوناگون آن، از جمله در غنا و موسیقی باشند و چنان تنوع شادی‌آفرینی مذهبی و نشاط‌آوری داشته باشند که بتوان آن را به غیر مسلمانان نیز ارایه داد و آنان را به سوی این کالای دینی و فرهنگی مسلمانان فرا خواند.

هم‌اینک اتهام غم‌باری و عبوسی حوزه‌ها و مؤمنان را نشان رفته است و آنان جز در مجالس روضه دیده نمی‌شوند و گویا کبیره است که روحانی یا مؤمنی در مجالس شاد که مرزهای شرعی رعایت می‌گردد حضور داشته باشد؛ در حالی که نباید این گونه باشد. جامعه ما چنان به گریه

(۱۱۷)

عادت کرده است که حتی عروس نیز خانه پدر را با گریه ترک می‌کند. ما بر آن نیستیم که گریه را نفی کنیم، ولی سخن در این است که هر یک از گریه و شادی، باید جایگاه ویژه خود را بیابد و در مورد این دو باید به عدالت رفتار نمود و آن را قانونمند کرد و حزن و شادی را از معصیت و گناه دور داشت.

 


 ردیف دوم: جواز غنا در قرائت قرآن کریم

زیبایی صوت

۱۰۰ ـ عن علی بن ابراهیم عن أبیه، عن علی بن معبد، عن عبد اللّه بن القاسم، عن عبد اللّه بن سنان، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: قال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله : لکلّ شیء حلیة، وحلیة القرآن الصوت الحسن(۱).

ـ برای هر چیزی زینتی است و زینت قرآن صدای نیکوست.

زینت و زیبایی صدا بدون مد، شد، اوج و حضیض ممکن نیست و صدای خوش که در قرائت قرآن کریم «ترتیل» نام دارد، زینت قرآن است و نمی‌شود که از غنا خالی باشد.


توانمندی صوت زیبا

عن الصادق علیه‌السلام قال: قال النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله : لم یعط أمّتی أقلّ من ثلاث: الجمال، والصوت الحسن، والحفظ(۲).

ـ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: امت من کم‌تر از سه چیز ندارند و

۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۵٫

۲ـ اصول الکافی، ج ۲، ص ۶۱۵٫

(۱۱۸)

دارای این سه چیز می‌باشند: جمال و صورت زیبا، صدای خوش و نیروی نگاه‌داری و توان حفظ بالا.

روایت می‌گوید مسلمان چهره‌ای زیبا، صدایی خوش و نیروی حفظ دارد. حفظ امانت، حفظ دین و حفظ حرمت و آبروی دیگر مردم در ید قدرت مسلمان است.

انسان‌هایی که صورت زیبا یا صوت نیکویی دارند، در خود احساس شخصیت می‌کنند. جمال همانند غناست و توانگری می‌آورد؛ ولی آنان که چندان از صورت زیبا برخوردار نیستند ـ به‌خصوص اگر ایمان محکمی نداشته باشند ـ دچار کمبود شخصیت می‌شوند.

نکوهیده بودن حفظ

این روایت از توانمندی حفظ می‌گوید. توانمندی حفظ قرآن کریم در صدر اسلام، بسیار حایز اهمیت بوده است. روایات حفظ به زمان صدور روایات ناظر است که صنعت چاپ و کاغذ مناسب نبوده است و مسلمانان در جنگ‌هایی که پیش می‌آمد، جان خود را از دست می‌دادند و خطر از دست رفتن قرآن کریم بسیار جدی بوده است؛ ولی هم‌اکنون که نسخه‌های چاپی قرآن کریم به میلیارد نزدیک می‌شود، حفظ قرآن کریم، به‌ویژه برای عالمان، شایسته نیست؛ چرا که هم وقت بسیاری از آنان می‌گیرد و هم به دلیل کثرت اشتغال، ذهن آنان نمی‌تواند به فعالیت‌های دیگر بپردازد و گاه در انجام امور عادی زندگی نیز دچار اختلال می‌شوند. دولت و آیینی بر امور حفظی سرمایه‌گذاری می‌کند که معرفتی برای

(۱۱۹)

آموختن به جوانان نداشته باشد. کسی که تنها به حفظ رو می‌آورد، در نهایت بیش از یک سی دی و کاست کارایی ندارد. تشویق بر حفظ، از فرهنگ اهل سنت است و از آنان به شیعه رسیده است. شیعه باید رویکرد فرمولی و آیینی به قرآن کریم داشته باشد و آن را کتاب علم و عمل بداند و برای رفع و دفع مشکلات و ناهنجاری‌ها از این کتاب قدسی و قواعد آن استفاده نماید. روش شیعه سرمایه‌گذاری بر فهم و درایت قرآن کریم است. متأسفانه ما فرزندان خود را پیرو اهل سنت قرار داده‌ایم. روایاتی که در این زمینه وجود دارد، به زمان صدور آن و هر زمانی که آن شرایط فراهم آید، اختصاص دارد.

عالمانی که در زمان طاغوت اهل مبارزه بودند، بیش‌تر از حافظه خود مدد می‌گرفتند؛ چرا که طاغوتیان ناگاه تمام نوشته‌های آنان را توقیف می‌کردند و از تمام برنامه‌های آنان آگاه می‌گشتند. آن زمان، حفظ مطالب از لازم‌ترین کارها بود، اما در زمان استقرار حکومت اهل ولایت، باید بودجه بیت المال و نیز خیریه‌ها در ترویج دانش کشف حقایق قرآنی و فهم بیش‌تر قرآن کریم هزینه شود.

البته، جامعه تا در روخوانی و روان‌خوانی قرآن کریم مهارت نداشته باشد، نمی‌تواند از تفسیر نیز بهره ببرد؛ از این رو، برنامه‌ریزی برای ترویج روخوانی و روان‌خوانی قرآن کریم از کارهای بایسته است که انقلاب اسلامی آن را انجام داد و از افتخارات این نظام به شمار می‌رود؛ همان‌طور که دانشیان رشته‌های فیزیک و شیمی و دیگر رشته‌های علوم تجربی،

(۱۲۰)

رشد تصاعدی داشته است. اما با کمال تأسف، آفت حفظ به حوزه‌های علمی رسوخ نموده است و برخی طلاب را به حفظ قرآن کریم و نهج البلاغه تشویق می‌نمایند و برای آن جایزه و شهریه قرار می‌دهند و با این کار، حوزه‌های علمیه را به حوزه‌های حفظیه سوق می‌دهند و جوانانی را که می‌توانند رشد چشم‌گیری در کسب دانش‌های دینی داشته باشند، به رکود می‌کشانند. کودکی که سه سال دارد و قرآن را حفظ می‌کند و می‌تواند آن را از رو بخواند، چنان‌چه در این مدت، روی فهم او کار می‌شد و قدرت تفکر و خلاقیت او باز می‌گردید، به اعجوبه‌ای شگرف تبدیل می‌شد و می‌توانست عالَمی را با اندیشه خود در هم بپیچد. البته، تربیت افرادی برای حفظ و حضور در مسابقات بین المللی شایسته است، اما سرمایه‌گذاری گسترده نظام بر این امر و مشغول نمودن ذهن‌های فراوانی از جوانان و نوجوانان به آن، نکوهیده است.

این اندیشه باز و فکر آزاد است که باید جایگزین حفظ شود و چنین اندیشه و ذهنی است که می‌تواند جولان داشته باشد و عالمی را به تسخیر خود در آورد. می‌گویند در بهشت، به بنده خطاب می‌رسد: «اقرء وارق‌ء»(۱) یعنی آن‌چه از قرآن کریم در دنیا به فهم آن رسیده‌ای و مراتب آن

۱ـ بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۰۸٫

(۱۲۱)

را دریافته‌ای و به تخلق آن دست یافته‌ای، در قیامت بخوان و والایی مقام خویش و بلندای آن را مشاهده کن و معیار آن تخلق و تحقّق به آیات است، نه حفظ آن. ما از ضرورت داشتن خلاقیت علمی به جای بهره بردن از معلومات ذهنی، در کتاب «جامعه‌شناسی علم دینی» سخن گفته‌ایم.


قرائت حزین

۱۰۱ ـ عن ابی عبداللّه علیه‌السلام قال: إنّ اللّه عزّ وجلّ أوحی إلی موسی ابن عمران: إذا وقفت بین یدی فقف موقف الذلیل الفقیر، وإذا قرأت التوراة فاسمعنیها بصوت حزین(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: خداوند به حضرت موسی علیه‌السلام وحی نمود: چون به محضر من می‌رسی هم‌چون افراد فروتن بایست و بنده باش و چون آهنگ تلاوت تورات داری، با صدای اندوهگین و حزین آن را به من بنیوشان.

قرآن کریم با حزن و اندوه نازل شده است؛ زیرا قرآن کریم مانند فرزندی است که از دامن مادر خود جدا می‌شود و این دوری و هجران او را به حزن می‌اندازد. قرآن کریم از محبوب و معشوق خود جدا گشته و نزول یافته است؛ از این رو بهتر است آن را با صوت حزین خواند و آفرینش صوت حزین با دستگاه شوشتری، تنگستانی، حجاز، ماهور و

۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۵٫

(۱۲۲)

افشاری امکان‌پذیر است و « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۱) نیز سفارش به تحسین صوت، مد صوت و ترجیع آن است و نیز به گونه‌ای باید بلند و به جهر خوانده شود که صدای آن شنیده شود و کسی نیز سخن نگوید.


صوت زیبای انبیا

۱۰۲ ـ ما بعث اللّه نبیا إلاّ حسن الصوت(۲).

ـ خداوند پیامبری را برانگیخته ننموده است؛ مگر آن که از صدای زیبایی بهره‌مند بود.

خوش صدایی با مد، ترجیع و طربی که در صداست امکان دارد و در غیر این صورت، صدا صوتی معمولی می‌گردد که حُسن و نیکویی ندارد.

مناجات‌های انبیا علیهم‌السلام با صدای خوش انجام می‌گرفته است و مطالعه ادعیه نشان می‌دهد این دعاها رعایت دستگاه‌های متناسب با آن را می‌نموده است. کتاب شریف صحیفه سجادیه آکنده از دستگاه‌های متفاوت است. از همین رو بوده است که وقتی حضرت امام سجاد قرائت قرآن کریم یا دعا داشته‌اند، مشک‌داران مشک بر زمین می‌انداختند و واله و حیران صوت حضرتش می‌گشتند. نمونه‌ای از این روایات، در ادامه می‌آید.


صوت مدهوش‌کننده امام سجاد علیه‌السلام

۱۰۳ ـ وعن علی بن محمّد النوفلی، عن أبی الحسن علیهماالسلام قال: ذکرت

۱ـ مزمل/ ۴٫

۲ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۶، ح ۱۰٫

(۱۲۳)

الصوت عنده فقال إن علی بن الحسین علیهماالسلام کان یقرأ فربما مر به المار فصعق من حسن صوته وإن الامام لو أظهر من ذلک شیئا لما احتمله الناس من حسنه، قلت: ولم یکن رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یصلّی بالنّاس ویرفع صوته بالقرآن؟ فقال: إنّ رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله کان یحمّل النّاس من خلفه ما یطیقون(۱).

ـ امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: امام زین العابدین علیه‌السلام چون قرآن کریم را قرائت می‌نمودند، گاه بود که برخی که از آن‌جا عبور می‌کردند از صوت حضرت مدهوش می‌شدند و اگر حضرت می‌خواست زیبایی صدای خود را آشکار سازد، هیچ کس تاب تحمل آن را نداشت.

راوی می‌پرسد: مگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به هنگام نماز و قرائت قرآن کریم صدای خویش را بلند نمی‌نمود؟ امام رضا علیه‌السلام در پاسخ فرمودند: همانا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بر مردمی که پشت سر او بودند، به مقداری بار می‌نمودند که قدرت تحمل و طاقت آن را داشتند.

«شیئا» که در این روایت است به این معناست که اگر حضرت ترنمی را اضافه می‌نمودند، کسی را تاب تحمل آن نبود و نفخه صور را تداعی می‌کند؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید:

«وَنُفِخَ فِی الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الاْءَرْضِ إِلاَّ مَنْ شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ نُفِخَ فِیهِ أُخْرَی فَإِذَا هُمْ قِیامٌ ینْظُرُونَ»(۲)؛

۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۶، ح ۴٫

(۱۲۴)

و در صور دمیده می‌شود و هرچه در آسمان‌ها و در زمین است، مدهوش می‌شوند؛ مگر کسی را که خدا خواهد.

آن‌چه ما از صور شنیده‌ایم، جز وحشت و ترس نیست؛ در حالی که چنین نیست و صدای اسرافیل از زیباترین صوت‌هاست. ما از این صوت، در ذیل روایت مفضل، یاد خواهیم کرد. صوت و خواندن اولیای الهی چگونه بوده است که مردم با شنیدن آن به غشوه می‌افتادند و با افزودن ترنمی، جان می‌باختند؟ انسان‌های اهل شکم، خوب می‌فهمند که غذای لذیذ چیست؛ ولی این که زیبایی صدا چیست که کسی را یارای تحمل آن نیست و چه بسا مردمانی را بمیراند، چندان قابل فهم نیست.

جای آن دارد که بررسی شود امام حسن، امام سجاد، امام باقر و حضرت داود علیهم‌السلام به چه سبک و با چه دستگاهی می‌خوانده‌اند که همه را حیران خویش می‌نموده‌اند. صوت سجادی چگونه بوده که مشک‌داران را مدهوش می‌نموده است.

راوی در این روایت از امام رضا علیه‌السلام می‌پرسد: مگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به هنگام نماز و قرائت قرآن کریم صدای خویش را بلند نمی‌نمود؟ حضرت در پاسخ می‌فرماید: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله با توجه به قدرت تحمل و طاقت مردمی که پشت سر او بودند، صوت خویش را نمایان می‌ساخت.

اگر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اندکی از نمکین صوت خویش را ظاهر می‌ساخت کسی را یارای تحمل آن نبود. این امر می‌رساند با حنجره می‌توان کسی را

۱ـ زمر / ۶۸٫

(۱۲۵)

بالا برد، باز نمود یا بست؛ ولی مسلمانان زمینه‌ای برای استفاده از این نعمت خدادادی در مسیر حلال آن نداشته‌اند و حال که حکومت اسلامی بر جامعه حاکمیت دارد و حوزه‌های علمی زمان وسعت و گشایش خود را پیش رو دارند شاید بتوان مردم را بر استفاده صحیح از این مزمار اعظم در مسیر ترویج ولایت و محبت خاندان رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله تشویق نمود. صوت و صدا خوراک دل است و از این روست که قرآن کریم می‌فرماید: « وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(۱)؛ با قرائت قرآن کریم، بدان گوش فرا دهید و سخن مگویید. یعنی اکنون باید به روح و جان خویش خوراک مناسب آن را رسانی و این خوراک را با صدای دیگری میامیز و هیچ مگو و تنها صوت و صدای کلمات ملکوتی قرآن کریم را بنیوشان. چون ما نتوانستیم صاحبان صوت و صدا را کنترل و هدایت نماییم، این امر به دست اوباش و اراذل افتاد و آنان چنان عرصه را در دست گرفتند و در این زمینه میدان‌داری کردند که مجبور شدیم حکم به حرمت آن دهیم و درست نیز هست؛ ولی این حرمت برای معاصی، انحراف و گناهانی است که صوت و صدا را همراهی می‌کند وگرنه صوت و صدا از آن جهت که صوت و صداست حسن و نیکوست و کمال به شمار می‌رود و از این رو صوت نیکو امتیازی است که به همه انبیا و اولیا داده شده است و کسی که صدای زیبا ندارد، قرب الهی که ویژه

۱ـ اعراف/ ۲۰۴٫

(۱۲۶)

اولیا و پیامبران است در جان او نیست. همه پیامبران افزوده بر صدای نیکو دارای چهره‌ای زیبا نیز بوده‌اند و نه تنها صدای زیبا؛ بلکه زیبایی چهره نیز نعمتی الهی و صبغه رحمانی است که به هر کسی به اندازه استعداد و صفای باطنی که دارد عنایت شده است.


وجد صوت

۱۰۴ ـ وعنهم عن سهل، عن الحجّال، عن علی بن عقبة، عن رجل، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: کان علی بن الحسین علیهماالسلام أحسن النّاس صوتا بالقرآن، وکان السقّاؤون یمرّون، فیقفون ببابه، یستمعون قراءته(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام فرمود: از برترین قاریان قرآن کریم امام زین العابدین علیه‌السلام است، سقایان چون صدای ایشان را می‌شنیدند در جلوی منزل ایشان می‌ایستادند تا قرائت نیکوی ایشان را بشنوند.

۱۰۵ ـ وعن عدّة من أصحابنا عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن الحسن بن شمون، قال حدّثنی علی بن محمّد النوفلی، عن أبی الحسن علیه‌السلام قال: ذکرت الصوت عنده، فقال: إنّ علی بن الحسین علیهماالسلام کان یقرء، فربّما مرّ به المارّ، فصعق من حسن صوته(۲).

ـ نوفلی گوید روزی در پیشگاه امام رضا علیه‌السلام از صوت و خوانندگی سخن گفتم، امام فرمود: حضرت زین العابدین علیه‌السلام از قاریان بود، چه بسیار عابرانی که به آن گذر می‌کردند (و صدای ایشان را می‌شنیدند)

۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۶٫

۲ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۵٫

(۱۲۷)

و از نیکویی صدای ایشان به وجد می‌آمدند و هوش از سر آنان ربوده می‌شد.

نکته‌ای که در این روایت حایز اهمیت است توجه به «أحسن صوتا بالقرآن» است. در توضیح این فراز می‌توان به شاعران مثال زد. شاعری که خود به خوبی شعر می‌سراید، کم‌تر می‌شود که شعر دیگران را بخواند و بیش‌تر به شعرهای خود مشغول است، حال، امام سجاد علیه‌السلام نیز به گاه خواندن، یا به قرائت قرآن کریم مشغول بوده و یا دعاهای صحیفه را به مناجات می‌نشسته است و حضرت علیه‌السلام ، خود را به غیر حق مشغول نمی‌داشته است.

صوت حضرت چنان زیبا و دل‌نشین بوده است که سقایان را با بار سنگینی که بر دوش داشتند و در گرمای حجاز که باید آب را به مشتریان می‌رساندند در آن شرایط سخت نگاه می‌داشته است!

این حدیث از صدای نیکوی حضرت، بلکه از صدای بسیار نیکوی حضرت سخن می‌گوید و صوت نیکوی ایشان در تلاوت مقید نگردیده، بلکه پیش از این گفتیم حضرت ملاحظه شنوندگان را می‌نموده و زیبایی صوت خود را آن گونه که بوده آشکار نمی‌نموده است.


آهنگ قرائت

۱۰۶ ـ العباس عن حمّاد بن عیسی، عن معاویة بن عمّار قال: قلت لأبی عبد اللّه علیه‌السلام : الرجل لا یری أنّه صنع شیئا فی الدعاء، وفی القراءة حتّی یرفع صوته، فقال: لا بأس إنّ علی بن الحسین علیهماالسلام

(۱۲۸)

کان أحسن النّاس صوتا بالقرآن، وکان یرفع صوته حتّی یسمعه أهل الدار، وإنّ أبا جعفر علیه‌السلام کان أحسن النّاس صوتا بالقرآن، وکان إذا قام من اللیل وقرأ رفع صوته فیمرّ به مارّ الطریق من السقائین (من الساقین) وغیرهم فیقومون فیسمعون إلی قراءته(۱).

ـ معاویة بن عمار از امام صادق علیه‌السلام پرسید اگر کسی به هنگام دعا یا تلاوت قرآن صدای خویش را بدون آن که متوجه شود بالا برد و حالت خوشایندی به او دست دهد، آیا اشکال دارد؟ حضرت فرمود: اشکال ندارد. همانا امام سجاد علیه‌السلام در مورد قرائت قرآن بهترین صدا را داشت و پیوسته به هنگام قرائت قرآن، صدای خویش را بالا می‌برد؛ به گونه‌ای که اهل خانه صدای او را می‌شنیدند. و پدر بزرگوارم امام باقر علیه‌السلام بهترین صدا را در قرائت قرآن داشت و هنگامی که پس از استراحت شبانه برمی‌خاست و قرائت قرآن می‌کرد، صوتش را بالا می‌برد، پس رهگذران می‌ایستادند و به قرائت او گوش می‌سپردند.

بالا بردن صدا در قرائت سبب می‌شود آهنگ صدا و قرآن کریم به او حال خوشی دهد و قرائت برای او خوشایند گردد و این حال که به صورت ناگهانی دست می‌دهد، اشکالی ندارد. مرام امام زین‌العابدین علیه‌السلام این بوده است که پیوسته قرآن کریم را با صدای جهری و بلند می‌خواندند تا همه اهل خانه آن را بشنوند.

۱ـ ابن ادریس حلی، مستطرفات السرائر، ص ۶۰۴٫

(۱۲۹)

سلطه تلویزیون

در گذشته، به هنگام اذان، از هر جایی صدای مؤذنی برمی‌خاست یا صدای قرائت قرآن از خانه‌ها به گوش می‌رسید، ولی اکنون رادیو و تلویزیون قیم افراد گردیده و به جای آنان، هم اذان می‌گوید و هم قرآن می‌خواند و تایمر آن، آنان را که چون نعشی گردیده‌اند، از خواب بیدار می‌کند و آنان مقام مؤذن و قاری را از دست داده‌اند و این رسانه ملی باید خود به فرهنگ سازی در این زمینه بپردازد و جامعه را از آسیب‌های حضور خود بر حذر دارد.

هم‌چنین حضرت امام باقر علیه‌السلام بهترین مردم در قرائت قرآن بود. البته همه اولیای معصومین علیهم‌السلام از چنین امتیازی برخوردار بودند. آن‌حضرت، قرآن کریم را با صدای بلند تلاوت می‌نمود و سقاها و دیگرانی که از آن‌جا گذر می‌کردند، به قرائت حضرت گوش می‌سپردند.

این حدیث شریف می‌فرماید حضرت سحرگاهان بیدار بودند و به قرائت قرآن مشغول می‌شدند و سقاها نیز در آن‌جا مشغول رفت و آمد بودند که به دست می‌دهد مردم زود می‌خوابیدند تا قبل از اذان صبح و سحرگاهان برخیزند، ولی متأسفانه امروزه صدا و سیما مردم را تا نیمه‌شب، بیدار نگاه می‌دارد و برخی که شمار آنان نیز اندک نیست، چنان خسته می‌گردند که برای گزاردن نماز صبح در خواب می‌مانند و جنازه‌وار متوجه نمی‌شوند که صبح شده است و گاه تا پیش از ظهر می‌خوابند!

مسلمانی که داعیه شیعی زیستن دارد چگونه عمر خود را در چنین

(۱۳۰)

خواب‌ها و دیدن چنین فیلم‌ها و تفریحات بیهوده می‌گذراند و سربار جامعه می‌گردد و به نص صریح حدیث نبوی، ملعون شمرده می‌شود: «ملعون من ألقی کلّه علی النّاس»(۱). متأسفانه بعد از گذشت بیش از دو دهه از انقلاب اسلامی، ما هنوز نتوانسته‌ایم برنامه‌ریزی دینی برای افراد جامعه و رسانه ملی با این معیار داشته باشیم تا از پویایی جامعه دینی نکاهد و مردم را هرچه بیش‌تر به تکاپو اندازد.

وقتی که صدای اذان و قرآن در جامعه به گوش نرسد و از طرفی، خواب در آن زیاد گردد و در نتیجه، کار مفید مردم کاهش یابد، طبیعی است که فحشا و گناه در آن زیاد می‌شود، از این رو، باید الگوی فعلی را تغییر داد و روش مسلمانی را جایگزین آن نمود تا به حول و قوه الهی، آینده و افقی موفق و پیشرو، چشم‌انداز جامعه اسلامی باشد.

سحرخیزی در فرهنگ جامعه آن روز نهادینه بوده است که حضرت با صدای بلند به تلاوت قرآن مشغول بوده‌اند، بر این اساس، صدای حضرت برای دیگران مزاحمتی نداشته است. این رویه، عکس سیستم فعلی حاکم بر جامعه ماست که سلطه تلویزیون را پذیرفته است و هم‌چون قرص‌های خواب آور برای مردم عمل می‌کند.


ترجیع‌خوانی و راجعه

۱۰۷ ـ وعن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن محبوب، عن علی بن

۱ـ الکافی، ج ۴، ص ۱۲٫

(۱۳۱)

أبی حمزة، عن أبی بصیر قال قلت لأبی جعفر علیه‌السلام : إذا قرءت القرآن فرفعت به صوتی جاءنی الشیطان، فقال: إنّما ترائی بهذا أهلک والنّاس، فقال: یا أبا محمّد، اقرء قراءة ما بین القراءتین تسمع أهلک، ورجّع بالقرآن صوتک، فانّ اللّه عزّ وجلّ یحبّ الصوت الحسن یرجّع فیه ترجیعا(۱).

ـ ابوبصیر گوید به امام صادق علیه‌السلام عرض داشتم چون قرآن می‌خوانم و صدای خود را بالا می‌برم، وسوسه شیطان به من رو می‌آورد که با این کار، میان اهل خود و مردم ریا می‌نمایی. پس حضرت فرمود: ای ابومحمد، قرائتی بدون افراط و زیاده‌روی داشته باش؛ به‌گونه‌ای که خانواده‌ات بشنوند، و در خواندن قرآن به صدای خود ترجیع را بیفزا؛ چرا که خداوند متعال صدای نیکویی که با نوعی ترجیع همراه باشد، دوست دارد.

حضرت می‌فرماید: «اقرء قراءةً بین القرائتین»؛ یعنی در قرائت خویش، نه فریاد داشته باش و نه به زیر و آهسته بخوان. آوازه‌خوان برای دستگاه‌خوانی ابتدا به درآمد می‌پردازد که صدای وی آهنگی متوسط دارد و حضرت می‌فرماید در قرائت نیز نه صدای بم داشته باش و نه ریز بگیر؛ بلکه راجعه بیاور.

البته، میان قرائت قرآن کریم و آوازخوانی، تفاوت است و نمی‌شود قرآن کریم را با هر دستگاهی خواند. در این روایت، توصیه به

۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۶٫

(۱۳۲)

ترجیع‌خوانی می‌شود. برای نمونه، «ولا الضآلین» دارای چند ترجیع است. حضرت با صراحت صوت نیکو را تحسین می‌کنند و آن را نزد خداوند نیکو بر می‌شمرد، و بدیهی است امر حرام نمی‌تواند نیکویی داشته باشد و هیچ گاه خوبی از آن جهت که خوبی است مورد مذمت و سرزنش واقع نمی‌گردد و حرام نمی‌شود.


نغمه صوت

۱۰۸ ـ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به زیبایی می‌فرماید:

«إنّ من أجمل الجمال، الشعر الحسن ونغمة الصوت الحسن»(۱).

در این روایت، سخن از نغمه صوت است به معنای نازک نمودن آن. خواندن این گونه احادیث برای آنان که نمی‌دانند اولیای الهی معصوم هستند، این امر را می‌رساند که آنان اهل عشق، غزل و موسیقی بودند که این گونه حرفه‌ای و کارشناسانه سخن می‌گویند. صوت خوب چون با دیگر زیبایی‌ها همراه شود و ظرافت و نازکی یابد، نغمه نام می‌گیرد. نغمه هم‌چون زخمه است و زخمه اثری است که از برخورد پوست با نوک شمشیر یا چاقو پدید می‌آید. قصاب وقتی می‌خواهد گوشت را ببرد، ابتدا با نوک چاقو آن را زخم می‌زند و شروع به بریدن می‌کند و نمی‌تواند از همان ابتدا، این کار را با سینه چاقو انجام دهد؛ حال، نغمه صوت نیز غیر از دل صوت است و آن تیزی صداست که هم اقتضای حلیت و هم اقتضای حرمت دارد.

۱ـ الکافی، ج ۲، ص ۶۱۵٫

(۱۳۳)

این روایت می‌گوید زیبایی از آن جهت که زیبایی است و نیز لذت از آن جهت که لذت است، هیچ گاه در دین ناپسند دانسته نشده است. نغمه نیز جمال است و زیبایی دامنه وسیع و گسترده‌ای دارد که در بحث «زیباشناسی» باید از آن سخن گفت. علم، سخن و صوت و نغمه همه معیارهایی برای زیبایی دارد. حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله نغمه صوت نیکو را هم‌چون خود صدا، زیبا بر می‌شمرد.

زیباترین زیبایی‌ها

این روایت، چند مصداق از زیباترین زیباها را آموزش می‌دهد، ولی متأسفانه ما با کوتاهی خویش رهنمونی که این روایات می‌دهد و فهرست نمودن بهترین و زیباترین زیبایی‌ها را به تحقیق و پژوهش نگذارده و راه‌های کاربردی و عملی یافتن آن را آموزش نداده‌ایم.

فقیه برای استنباط حکم ناچار از شناخت شمولی است و وی باید به تمام جهات و حیثیات گفتار توجه نماید. در اسلام موردی دیده نمی‌شود که از ذات صوت و صدا مذمت شده باشد، بلکه در برابر، موارد فراوانی است که به ذات صوت و صدا تشویق شده است؛ چرا که زیبایی ذات صوت و صدا کمالی برای آدمی دانسته می‌شود.


صوت نیکو و زیبا

۱۰۹ ـ قال باسناده: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : حسّنوا القرآن بأصواتکم، فإنّ الصوت الحسن یزید القرآن حسنا و(قرء) «یزِیدُ فِی الْخَلْقِ مَا یشَاءُ»(۱).

(۱۳۴)

ـ قرآن را با صدای خود نیکو قرائت کنید، زیرا صدای زیبا به نیکویی آن می‌افزاید. و در روایت دیگر است: در رفتار، هر آن‌چه بخواهد می‌افزاید.

زیبایی، گناه نیست، بلکه کمال است و آن‌چه نقص است بی‌ایمانی و فسادانگیزی است. این که گاه فرد زیبایی گرفتار گناه می‌شود، ارتباطی به زیبایی ندارد و آن را زیر سؤال نمی‌برد. «ایاک وخضراء الدمن» زن‌های زیبایی هستند که ایمان ندارند و روح و روان آنان در محیط‌های فاسد به تباهی کشیده شده است، اما فساد آنان زیبایی را ـ که کمال شمرده می‌شود ـ مذموم نمی‌سازد و زیبایی صدا و صوت و نیز ترجیع و طربناکی آن یا لهوی بودن آن، سبب مذمت و نهی از آن نمی‌گردد، بلکه نفس زیبایی صوت مورد ستایش قرار گرفته است.


آواز حزین

۱۱۰ ـ «عن عبد الرحمن بن السائب قال: قدم علینا سعد بن أبی وقّاص فأتیته مسلما علیه فقال: مرحبا یا بن أخی! بلغنی أنّک حسن الصوت بالقرآن. قلت: نعم والحمد للّه. قال: فإنّی سمعت رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله یقول: إنّ القرآن نزل بالحزن، فإذا قرأتموه فأبکوا، فإن لم تبکوا فتباکوا وتغنّوا به، فمن لم یتغنّ بالقرآن فلیس منّا(۱)

قرآن با حزن فرود آمده است پس به گاه قرائت آن گریه کنید و

۱ـ فاطر / ۱٫ عیون اخبار الرضا علیه‌السلام ، ج ۱، ص ۷۴٫

۲٫ مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۷۰٫

(۱۳۵)

چنان‌چه گریه نمی‌کنید، خود را به گریه وا دارید و صورت گریان به خود گیرید و قرآن را با تغنی و آواز حزن انگیز بخوانید چرا که اگر کسی این چنین قرآن نخواند از ما نیست.

حدیث شریف در معنای تغنی صراحت دارد، ولی برخی آن را به معنای بی‌نیازی تأویل برده‌اند. واژه «تباکی» قرینه‌ای مهم برای یافت این معناست؛ چرا که در تباکی زمزمه، و در زمزمه صداست و در صدا، نوا و سخن بر توانگری و بی‌نیازی جستن از قرآن کریم نیست. در واقع حدیث می‌فرماید چون آهنگ تلاوت دارید، در مرحله نخست گریه کنید و در مرحله بعد اگر گریه نبود، به تباکی قرآن بخوانید و سپس در مرحله سوم آن را زمزمه کنید؛ چرا که اگر کسی این چنین قرآن نخواند، از ما نیست.

شایان ذکر است، این آموزه به جهت پرهیز دادن مسلمانان از شیوه یهودیان و مسیحیان است که قرائت تورات و انجیل را بدون صدای رسا و به صورت «مِن‌مِن» کردن و «وز وز» نمودن انجام می‌دهند. اکنون نیز اگر کسی بدین گونه قرآن بخواند، به او پرخاش کرده و می‌گویند مگر تورات می‌خوانی.

در گذشته که قرآن کریم را به صورت تحقیق، قرائت و تغنی و با صدایی بلند می‌خواندند که همه اهل خانه آن را می‌شنید؛ اما اکنون سلطان خانه‌ها؛ تلویزیون، کم‌تر به خانواده‌ای اجازه این کار را می‌دهد! اگر کسی چند آیه از قرآن کریم را بلند بخواند، برای بیدار شدن از خواب و

(۱۳۶)

به‌ویژه خواب صبحگاهی نیازمند دیگری یا چیزی مانند ساعت یا تایمر تلویزیون نمی‌شود. حال، در بحث حاضر حدیث می‌فرماید: هر کس به قرآن کریم تغنی نکند از ما نیست که با این توضیح نمی‌توان آن را به بی‌نیازی و مانند آن معنا نمود. وقتی قرآن کریم با تغنّی، تأنّی، ترتیل و آرامش خوانده می‌شود، انسان آن را بیش‌تر فهم می‌کند تا کسی که آن را به تندی و بدون تأمل و تغنّی می‌خواند و متوجه نمی‌شود که چه می‌خواند.

قرآن کریم با حزن و اندوه نازل شده است و دلیل آن این است که هیچ کس دوست ندارد از جوار حضرت حق دور گردد و عالم حق و در محضر و جوار حق بودن را رها نماید و به ناسوت فرود آید! ناسوت مقام علو را ندارد و به همین سبب حزن دارد و مثل کودکانی می‌ماند که برای اولین بار می‌خواهند به مدرسه روند؛ اما پدر و مادر خود را رها نمی‌کنند و برای دور شدن از آنان گریه می‌کنند. قرآن کریم ـ که دارای عقل و شعور است ـ چون با حق انس دارد، با حزن نازل می‌شود. کودکی که تازه به دنیا می‌آید نیز با گریه رحم را ترک می‌کند؛ چون به آن انس گرفته است.

درست است که در روایاتی است که اگر کسی فلان سوره را بخواند غنی می‌شود و درست نیز هست؛ چرا که قرآن کریم نقشه عالم است و کسی که نقشه عالم را در دست داشته باشد قدرتمند و بی‌نیاز می‌گردد و بدا به کسانی که از قرآن استفاده نمی‌کنند و همیشه در فقر و فلاکت به سر می‌برند ـ و متأسفانه مسلمانان جهان امروز چنین هستند و هیچ بهره‌ای از قرآن کریم نمی‌برند ـ اما سخن در این است که حدیث تغنی در مقام بیان

(۱۳۷)

این معنا نیست و از خواندن به مانند جهود و نصارا که مِن من می‌کنند و ترتیل و تحسین صوت ندارند، پرهیز می‌دهد.

مسلمانان در گذشته، اوصافی برخلاف یهود و نصارا داشتند. مسلمانان در ابتدای شب می‌خوابیدند و نیمه‌های شب بیدار می‌شدند و روایات زیادی نیز این امر را تشویق می‌کند. جهودها به عکس مسلمانان عمل می‌کردند. آنان شب‌ها بیدار بودند و صبح‌ها می‌خوابیدند. امروزه اگر کسی به بازار تهران رود، درمی‌یابد که یهودیان دیرتر از دیگران، مغازه‌های خویش را باز می‌کنند. البته آن‌ها چون سرمایه‌دار هستند، مشتریان خویش را با نسیه دادن و صورت‌های دیگر چنان به خود جذب می‌کنند که اگر ظهر نیز به مغازه آیند، آن‌ها از جای دیگری خرید نکنند. آنان مشتریان را کبوتر جلد خود می‌سازند.

از دیگر اوصاف مسلمانان خواندن قرآن با ترتیل، صدای بلند و به زیبایی بود چرا که می‌گفتند ما سخنان بلند و ملکوتی داریم و دلیلی بر کتمان آن نداریم، اما یهود و نصارا تورات را به حالت وِنگ ونگ می‌خواندند همانند جن‌گیرها که ورد می‌خوانند و های و هوی زمزمه می‌کنند و این روایت از چنین قرائتی پرهیز می‌دهد.

 


 ردیف سوم: جواز استفاده از آلات غنا

موسیقی شاد و پیوند قدسی ازدواج

۱۱۱ ـ عن رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله أنّه نهی عن الضرب بالدفّ، والرقص، وعن اللعب کلّه، وعن حضوره، وعن الاستماع إلیه، ولم یجز ضرب

(۱۳۸)

الدفّ إلاّ فی الأملاک والدخول، بشرط أن یکون فی البکر، ولا یدخل الرجال علیهنّ(۱).

ـ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از دف زدن و رقص و از همه بازی‌ها و از حضور در مجلس موسیقی و از شنیدن آن نهی نموده است و دف زدن جایز نیست، مگر در ازدواج و زفاف با دوشیزگان؛ به شرط آن که مردان نامحرم بر آنان وارد نشوند.

از آن‌جا که بازی‌های آن زمان زمینه‌ای برای قرار گرفتن در معرض فساد بوده است، از انواع بازی‌ها نهی شده است و در صورتی که فساد از انواع بازی‌ها برداشته شود و عوارض سوئی نداشته باشد، بازی مباح می‌گردد.

پیش از این گفتیم استفاده از غنا در جشن‌ها و اعیاد مذهبی و ملی جایز است. در مثل مجالس عروسی و اعیاد مذهبی امتنان بیش‌تری بر مؤمنان شده است و دین اجازه می‌دهد سرور مؤمنان در شادی‌ها و عروسی‌ها و پیوند قدسی ازدواج با غنا ـ که ذات آن حرام نیست ـ حاصل گردد.

شایان ذکر است که هرچند موضوع این روایات، غنای در مجالس عروسی است، اما این مجالس موضوعیت ندارد و هرگونه مجلس شادی مانند اعیاد دینی و ملی و نیز جشن‌های تولد را شامل می‌شود.

ردیف چهارم و پنجم: جواز غناخوانی زنان و درآمد آنان

ما روایات جواز نوحه‌گری و غناخوانی زنان و درآمد حاصل از آن را در

۱ـ عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۶۰٫

(۱۳۹)

جلد ششم و در کنار روایات حرمت نوحه‌گری بانوان و درآمد آنان، تحلیل خواهیم نمود تا بحث «غناخوانی بانوان» به صورت مستقل، مورد تحلیل علمی قرار گیرد.


نتیجه بحث و جمع میان روایات غنا

در موضوع حلیت یا حرمت خوانندگی غنایی و استفاده از آلات موسیقی، دو دسته روایت کلی وجود دارد: یک دسته روایاتی است که استفاده از آن را بدون اشکال می‌داند و دیگری روایاتی است که آن را حرام می‌شمرد. ما تحلیل این دو گروه روایات را آوردیم. خاطرنشان می‌شویم هیچ یک از این دو گروه روایات، به جهت تقیه صادر نشده است. هم‌چنین نباید نسبت به سند این روایات، حساسیت و دل‌نگرانی داشت؛ زیرا در هر دو گروه، روایات صحیحی وجود دارد و چنین نیست که همه روایات یک گروه ضعیف باشد تا بتوان گروه دیگر را ترجیح داد. البته ما بررسی سندی برخی از این روایات را در کلام فقیهان و در جلدهای چهارم و پنجم خواهیم آورد.

برای جمع میان این دو دسته روایات به ظاهر متعارض می‌گوییم: روایات جواز بر موردی حمل می‌شود که هیچ کار باطل یا حرامی به همراه آواز غنایی نباشد و روایات منع بر موردی حمل می‌شود که در کنار خوانندگی غنایی، گناهانی نیز انجام می‌گرفته است و موسیقی در خدمت جبهه باطل و ظلم بوده است. گناهانی مانند شراب‌خواری، وارد شدن

(۱۴۰)

مردان نامحرم بر زنان و مفاسد دیگری که ویژه بیت‌الغناها و کاباره‌ها، دانسینگ‌ها و تالارهای موسیقی است از عوارضی است که حکم اقتضایی و جواز اولی موسیقی را مورد تأثیر قرار می‌دهد.

خوانندگی و نوازندگی حکمی اقتضایی دارد و بر این اساس، بر دو قسم است و برای حرمت یکی و حلیت دیگری، دلیل خاص در دست است. صدای خوش، نیکویی و حسنی خدادادی است که به زیبایی می‌ماند و زیبایی وصفی رحیمی است و هر کسی از آن بهره‌مند نمی‌باشد و همان‌طور که نمی‌شود با صورت زیبا مخالفت نمود و با تیغ در آن خراش انداخت، نمی‌توان صدای خوش را نیز خراب کرد و با آن مخالفت نمود؛ گرچه هر دو را باید از آفت دور داشت و آفت هر دو، معصیت است.


استفاده نوعی آلات موسیقی در موارد حرام

در زمان صدور روایات غنا و موسیقی، خوانندگانی که به حرام می‌خواندند و نیز پارتی‌ها و بیت‌الغناها شمار فراوانی داشته است و کم‌تر مورد حلالی را می‌شد برای آن سراغ گرفت. این امر باعث شده بود که هر کس آلات موسیقی؛ مانند: چنگ، عود، مزمار و بربط را در دست بگیرد، به این گروه لاابالی و نیز به گروهی که در خدمت دستگاه جور خلفا و در جبهه باطل و ظلم بودند، نسبت داده شود و زمینه آن نبوده است که کسی نزد امام معصوم علیه‌السلام شعری بخواند و مزماری بنوازد و موالیان حضرت، که همواره در تعقیب و گریز و در تقیه بوده‌اند، مجال چنین

(۱۴۱)

چیزهایی را نداشته‌اند و نمی‌شده است که از میان آنان، موسیقاری برخیزد که هنر خویش را در خدمت ولایت اهل بیت علیهم‌السلام قرار دهد؛ همان‌گونه که شاعران بنام عرب، کم‌تر می‌شده است که وابستگی و علاقه خود به خاندان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله را نشان دهند و تاریخ در حافظه خود تنها چند نمونه انگشت‌شمار مانند فرزدق، طاووس یمانی و بانوی همدانی را سراغ دارد. در دست داشتن آلات موسیقی در آن زمان، همانند در دست داشتن تلفن همراه در جامعه امروز نبوده است، که امری عادی باشد، بلکه به در دست داشتن بی‌سیم می‌ماند که نشان از داشتن مسؤولیت و کارگزار نظام حاکم است. در دست داشتن آلات موسیقی در آن زمان یعنی انتساب داشتن به اهل گناه، فساد و فحشا، از این رو اهل حق و ولایت، خود را از همه این آلات و ابزار دور نگاه می‌داشتند؛ چنان‌که برخی از این روایات، به این موضوع تصریح دارد که راوی را به سبب نزدیک شدن به منزلی که در آن غنا و موسیقی بوده است، مورد عتاب قرار می‌دادند و به آنان سفارش می‌نمودند که کریمانه و بزرگوار زندگی نمایند. اهل معصیت و فساد که مورد حمایت دربار اموی و عباسی بودند، آزادانه و در منظر عام، مجالس موسیقی و پارتی‌های شبانه می‌گرفتند و خانه خود را بیت الغنا می‌نمودند و در برابر، اهل حق و ولایت نمی‌توانستند کوچک‌ترین میتینگ و مجلسی داشته باشند تا چه رسد به آن که با نافذترین حربه‌های فرهنگی مانند تأسیس بیت الغنا به ترویج آیین خویش بپردازند. آنان در کوچه پس کوچه‌های مدینه و کوفه و

(۱۴۲)

یا در بیابان‌های حجاز و عراق تحت تعقیب بودند و حجربن عدی‌ها، میثم‌ها، زراره‌ها و عبدالعظیم‌ها نمونه‌ای از یاران پاک و خالص و باصفای امامان هستند که به جرم داشتن ولایت و محبت اهل بیت علیهم‌السلام ، آواره دشت‌ها و بیابان‌ها و یا غریب شهر و محله خویش می‌شدند. آنان کجا می‌توانستند در عزای سالار شهیدان نوای غم سر دهند و به یاد شادمانی غدیر به دستگاه شاد سه‌گاه یا چارگاه، آواز غنایی بر آورند. آنان اگر با در کف نهادن جان خویش، تنها می‌توانستند شعار غدیر و کربلا و فروغ انتظار ظهور را حتی به فرزندان خویش پیام‌آوری نمایند، فیروز و خجسته خوانده می‌شدند. ما شرح ماجرای دردناک غربت و مظلومیت اهل بیت علیهم‌السلام را در کتاب «تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام» آورده‌ایم که مطالعه آن کتاب، فضای صدور روایات را به‌درستی به دست می‌دهد.

روایات مذمت غنا و موسیقی، ساز، چنگ و عود مردان و زنانی را مذمت می‌کند و از آن باز می‌دارد که در خدمت جبهه باطل و دستگاه ظلم حاکم بودند و از گناهی دریغ نداشتند و به‌راحتی بر هم و در هم می‌لولیدند و بر آن بودند تا با ترویج فساد در جامعه، ذهن جست‌وجوگر جوانان و کویر روح آنان را از نسیم خوش و معطر بارش ولایت باز دارند و آنان را چنان فسیل سازند که نتوانند حتی نگاهی به بیت امامان علیهم‌السلام بیندازند. پرهیز دادن موالیان امام علیه‌السلام از کنیزان خواننده‌ای که حتی دوستان دارند، برای مصونیت دوستان از فساد روشمند و برنامه‌ریزی شده دربار است که آلاینده دل‌های مردم به زنگار شهوات حرام

(۱۴۳)

است. بدیهی است روایاتی که با وجود چنین بستری صادر می‌شود همانند این است که کسی به مردم شهری که همه در صنعت ساخت شراب فعالیت دارند بگوید چرا انگور می‌کارید، چرا انگور می‌خرید، چرا انگور می‌فروشید، درختان انگور را قطع نمایید و میوه‌های آن را از بین برید؛ در حالی که وی انگور را ناپسند نمی‌دارد بلکه مورد استفاده انگور، او را به دادن این حکم وا داشته است و اگر روزی در این شهر از این انگورها شرابی ساخته شود که سکرآور نباشد و خاصیت آب میوه‌های فعلی را با انرژی‌زایی بسیار و با فوایدی بی‌شماری که در شیر مادر است داشته باشد، حکم به حلیت آن، بلکه استحسان پرورش انگور و انگورداری می‌دهد؛ چرا که موضوع آن تغییر کرده و چیزی که حرمت به خاطر آن نهاده شده بود، از بین رفته است.

به دست گرفتن آلات موسیقی در آن زمان‌ها مانند گذاردن انگشتری در انگشت دست چپ بود که به خلیفه‌مداران اختصاص داشت و اگر کسی انگشتری به انگشت دست چپ می‌نهاد، ملاکی برای شناخت آن گروه به شمار می‌رفت. آلات موسیقی در آن زمان چنین حالتی را داشته است. البته، در همان زمان که عروسی چنین زمینه‌ای را نداشته و مردم استفاده از آلات موسیقی در آن را عادی می‌دانستند، روایات نیز استفاده از دف یا غربال در جشن‌های عروسی را بدون اشکال دانسته است.

باید توجه داشت که امر حلال در همه جا حلال است و یادکرد از اعیاد فطر و قربان یا مجالس عروسی در احادیث جواز غنا موضوعیت ندارد و

(۱۴۴)

امر حرام نیز در همه جا حرام است و چیزی آن را حلال نمی‌گرداند. البته، در بعضی موارد، عوارض ثانوی مانع از حمل این حکم بر آن موضوع می‌گردد که گاه موضوع آن نیز تغییر یافته است و به طور نمونه، نمی‌توان کنار تابوت کسی تمبک زد؛ چرا که آن فرد، حرمت دارد و زدن تمبک از آن جهت که حرمت فرد مؤمنی را خدشه‌دار می‌سازد، حرام است.

خواندنِ غنایی نیز در هر موردی که باشد و با گناه و باطلی همراه نباشد، جایز است؛ هرچند خواننده غنای خود را بر یکی از دستگاه‌های موسیقی جریان دهد. بله استفاده از همانند موسیقی پاپ و راک آمریکایی که استفاده غالب آن در اشاعه فحشا و ترویج خشونت است، حرام است و چنان‌چه قرآن کریم نیز به آن سبک خوانده شود، حرام است. هم‌چنین قرائت قرآن کریم به سبک خوانندگان مشهور طاغوتی اشکال دارد؛ چرا که آنان در جبهه طاغوت می‌باشند و یادآوری سبک آنان مصداق ذکر باطل می‌باشد، اما اگر این خوانندگان، مسایل شرعی را نادیده نمی‌گرفتند و خواندن آن‌ها یادآور مقامات عرفانی و بهشت و ملکوت الهی بود، مصداق روایت: «ذکرتک الجنة» می‌شدند و خوانندگی آنان اشکال نداشت؛ اما هر کدام که سبک خویش را با طاغوتی شدن یا حمایت جبهه ظلم و باطل به حرام آلوده نماید، حتی قرائت قرآن کریم به آن سبک حرام است و قاریان قرآن باید توجه داشته باشند که در قرائت خود از این سبک‌ها پرهیز نمایند.

برخی از موسیقی‌های تولید شده در کشور کارنامه موفقی دارد و

(۱۴۵)

بسیار شایسته به امور معنوی و روحانی بر می‌انگیزاند. البته موسیقی‌های حرامی نیز هست که کپی‌برداری شده از دستگاه‌های خشن آمریکایی یا سبک‌های افراد آلوده در زمان طاغوت است و علت حرمت آن نیز خشن بودن این دستگاه و فسادانگیز بودن آن است، نه ماده‌ای که در اشعار آن به کار می‌رود.

لازم به ذکر است ترانه‌ها و سروده‌ها در صورتی غنا و موسیقی را حرام می‌سازد که به‌ویژه برای جامعه جوان ما به فساد و شهوت‌رانی تحریک نماید. اشعاری که از چشم و ابرو و خال لب دختران و زنان می‌گوید به خاطر بار معنایی تحریک‌آمیز برای جوانانی که دسترسی به ارضای غریزه جنسی به صورت حلال را ندارند و نیز به صورت آزاد تربیت نشده‌اند حرام است.

در زمان صدور روایات حرمت، اهل حق و ولایت و یاران امامت نمی‌توانسته‌اند صدا و نوایی داشته باشند، آنان با این که بی صدا بودند، آواره بیابان و غریب شهرها می‌شدند تا جان خود را حفظ نمایند و اندیشه ولایت را زنده دارند، آنان کجا می‌توانستند به صورت رسمی شب غنا و موسیقی داشته باشند و در آن از وصف امامان آواز سر دهند. غربت و تقیه این امکان را از آنان ربوده بود و از این رو موضوعی نبوده است تا حکمی برای آن بیان شود؛ اما اگر امروزه بتوان با صوت و صدای فرد مؤمن و ولایت‌مداری مایه‌ای مذهبی و انقلابی برآورد، چه اشکالی دارد؛ در حالی که هیچ یک از روایاتی که غنا و موسیقی را حرام می‌داند یا

(۱۴۶)

آن را مذمت می‌کند بر آن دلالتی ندارد. آیا نمی‌توان خوانندگانی را تربیت کرد که خوانندگان رپ در آن سوی زمین را بر زمین بزند و علاقه‌مندان آن را به سوی خود و فرهنگ اسلامی خویش دعوت نماید؛ اگرچه زبان ما را متوجه نشود. موسیقی زبانی بین المللی است و فهم آن به زبان‌شناسی چندانی نیاز ندارد. امروزه در روسیه، موسیقی‌های خشن آمریکایی خواهان بسیاری دارد و آنان فقط از صوت، صدا و هیبت و حرکات آن‌ها استفاده می‌کنند. می‌توان با تربیت خوانندگان و نوازندگانی مؤمن و ولایت‌مدار، دنیای کفر و فراعنه آن را به خاک مذلت کشید و فرهنگ اسلامی را به تمام جهان گسترش داد.

با این تحلیل و پژوهش دانسته شد که باب غنا و موسیقی دارای قاعده‌ای کلی است که استثنایی ندارد و آن این که استفاده از غنا و موسیقی حلال است؛ مگر آن که با باطل و حرامی همراه شود. نمی‌توان روایات حلیت غنا و موسیقی را استثنای از موارد حرام آن دانست. بله در استفاده از موارد حلال، باید رعایت تناسب را نمود و برای نمونه، تیمپو را در کنار تابوت مؤمنی به صدا در نیاورد، همان‌گونه که نمی‌توان نماز را در هر مکانی خواند، بلکه خصوصیات، شرایط و تناسب را باید لحاظ نمود. همان‌گونه که کسی که مجلس عروسی دارد و همسایه وی عزادار عزیز از دست رفته‌ای است، رعایت احترام او را می‌نماید و از شور خود می‌کاهد.

در اشعار و سرودها و نغمه‌های موسیقیایی نباید سخن باطلی باشد تا

(۱۴۷)

غنا و موسیقی را حرام نسازد. باطل هر چیزی است که انسداد کلمه توحید و اندراس دین را در پی داشته باشد و فساد و فحشا را به بار آورد. با این توضیح، ترانه مرضیه که می‌گوید: «به رهی دیدم دخترکی، جفتک می‌انداخت روی خرکی با دامن تنگش» مصداق باطل است؛ هرچند این مورد، جامع بسیاری از حرام‌های دیگر است که موضوع این بحث نیست.

شعار کفار: «جئناکم جئناکم، حیونا حیونا» یا سخنان، اشعار و ترانه‌هایی که ترویج صهیونیست یا استکبار آمریکا یا تبلیغ کفر و فرهنگ آن باشد نمونه‌ای دیگر از موارد باطل و حرام است.

این امر نه تنها در موسیقی و غنا، بلکه به طور معمولی در هر چیزی مانند پلاک، تابلو، آرم یا چیزی مانند آن؛ خواه بر لباس باشد یا اتومبیل یا در منزل، حرام است.

امروزه، کشورهای غربی فرهنگ خود را که نماد بی‌غیرتی، سکس و دهان کجی به معنویات است به کشورهای شرقی نفوذ می‌دهد به گونه‌ای که حتی در تهران، برگزاری پارتی‌های حرام که اختلاط زن و مرد و پسر و دختر نامحرم و نیز استفاده از شراب و مواد سکرآور یا تخدیری و قرص‌های اکس در آن رایج است در زیرزمین‌ها، باغ‌ها، خانه‌های بزرگ و ویلاها گزارش می‌شود. رفتار آنان به گونه‌ای است که گویا این مملکت در طول تاریخ مذهبی خویش، شهید و جانبازی را به خود ندیده است. بدیهی است هر گونه آواز و خوانندگی و موسیقی این گروه باطل و حرام است؛ چنان‌که کارهای دیگر آنان نیز حرام است؛ چنان‌چه شناسایی این

(۱۴۸)

افراد و گروه‌ها چندان مشکل نیست و با برنامه‌ای سازماندهی شده می‌توان به سراغ آنان رفت و این مورد نیز از مصادیق «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ»(۱) می‌باشد.

چنین بی‌غیرتی‌هایی از فرهنگ شرقی‌ها بر نمی‌آید و دنیای غرب است که آنان را دامنگیر این جهنم نموده است. امروزه غربیان با بسط فرهنگ ضد معنویت خویش، بی‌عصمتی را حتی به زن‌های محصنه و شوهردار نفوذ می‌دهند و عامل آن نیز فقر و فلاکت و هجمه فرهنگ بی‌بند و بار غرب و رسوخ آن در ذهن و اندیشه جوانان شرقی و سهل‌انگاری برخی حوزویان است که پژوهش‌هایی قوی در این زمینه ارایه نمی‌دهند و راه گذار از این بحران‌ها را به صورت کارشناسانه و محققانه برای مجریان نظام تبیین نمی‌نمایند.

امروزه دشمن با خواننده‌ها و رقاصه‌های خویش، پشت دروازه‌های ایران نشسته و شهر شهر دل‌های جوانان مظلوم و بی حامی این مرز و بوم را در نهایت آرامی به یغما می‌برد. اگر دستگاه‌ها و ردیف‌های موسیقایی موجود در قرآن کریم و صحیفه سجادیه کشف شود و این متون آسمانی و قدسی و ملکوتی با دستگاه‌های مناسب آن به دنیا عرضه شود، حتی اگر میان بیگانگانِ از این زبان، پا گذارد، تأثیر معنوی خود را می‌بخشد؛ همان‌طور که موسیقی‌های آمریکایی در کشورهای دیگر، به‌ویژه روسیه،

۱ـ بقره / ۱۹۳٫

(۱۴۹)

تأثیر منفی خود را دارد.

به هر روی، نتیجه پژوهه حاضر تا بدین جا چنین شد: دو دسته روایات که تهافت و دوگانگی بدوی دارد، در دست است. شیوه جمع ما از این روایات به ظاهر متعارض، چنین است که روایات جواز به غنا از آن جهت که غناست حمل می‌گردد و روایات مذمت و حرمت غنا، وصف به حالِ متعلقِ موصوف است و عوارض آلوده‌ای را که بر غنا و موسیقی وارد می‌شده است، مورد نظر دارد.

البته باید توجه داشت که روش انبیای الهی و حضرات معصومین علیهم‌السلام و اولیای ربانی در آموزش احکام و معارف دینی، روش مدرسی و دسته‌بندی موضوعات نیست و آنان برای تعلیم معارف، به تشقیق شقوق و تقسیم و تعریف رو نمی‌آوردند، بلکه با حضور در متن زندگی مردم و جریان حوادث، حکم هر چیزی را به مناسبتی که پیش می‌آمده است، بیان می‌داشته‌اند. در زمان صدور این روایات نیز استفاده از غنا و موسیقی در موارد حرام و برای اندراس دین کاربرد داشته است و به همین سبب، اگر امامان معصوم علیهم‌السلام ، موارد حرام آن را ـ که بسیار هم بوده است ـ می‌دیدند، یاران خویش را از آن نهی می‌نمودند و چنان‌چه مورد حلالی برای آن می‌یافتند ـ که مصداق آن نیز به اقتضای آن زمان باید اندک باشد ـ آن را بازگو می‌نمودند؛ بر این پایه، باید انتظار داشت شمار روایات جواز، بسیار کم‌تر از روایات حرمت باشد و نگاه کمّی به این روایات، به افتضای حاکمیت دولت باطل، نمی‌تواند معیار برتری گروهی از این روایات بر

(۱۵۰)

دیگری باشد، هرچند شمار روایات جواز نیز اندک نمی‌باشد.

اختلاف حکمی که در این روایات دیده می‌شود، با توجه به تفاوت افراد، مصادیق و موضوعات آن است و این روایات، دو غنای متمایز از هم را بیان می‌دارد. یکی غنای حکومتی ظالم‌پیشه، مستبد و جور بوده است که با فسق، فجور، لهو و لعب هدفی جز اندراس دین و خانه‌نشینی صاحب ولایت و مبارزه با جبهه حق نداشته است. موضوع روایات مذمت غنا و موسیقی نیز غنا و موسیقی این افراد است. اما گروهی که غنا و موسیقی آنان حلال بوده است، گروهی ضعیف از موالیان و محبان صاحب ولایت بوده‌اند که همواره در تقیه به سر می‌برده‌اند. اگر فقیهی نتواند اهمال روایات غنا را رفع کند، نمی‌تواند حکم به حرمت مطلق غنا و موسیقی دهد و باید بر قدر متیقن آن بسنده نماید؛ زیرا موضوع مهمل، حکمی را بر نمی‌تابد و در منطق نیز تأکید شد که گزاره‌های مهمله اعتباری ندارد و کلی یا جزیی بودن آن نیز در اعتبار آن نقشی ندارد. البته، با تحلیلی که ما ارایه دادیم اهمال روایات، از میان برداشته می‌شود و به مورد خاص باز می‌گردد.


ضرورت رعایت تناسب‌ها

اما در پایان این جلد باید نکته‌ای که ذکر آن ضروری می‌نماید را بیان داریم و آن این که خواندن غنایی، انواع گوناگونی دارد و با لحاظ ظرفیت و استعداد افراد مختلف، احکام گوناگونی برای شنونده پیدا می‌کند. گاه خواندن در ردیف و دستگاه حزینی ـ آن هم با صدای خوش ـ می‌تواند

(۱۵۱)

جوانی را به انجام گناه استمنا تحریک کند. حال، پرسش این است که آیا خواندن حزن‌آور در چنین دستگاهی برای خواننده اشکال دارد یا چون شنونده ضعیف بوده و در تنهایی و خلوت به سر می‌برده و اراده حرام از آن نموده، دارای مشکل گردیده است و حرمت شنیدن چنین موسیقی به او باز می‌گردد؟ در پاسخ باید گفت خواننده در صورتی که خود دچار مشکل نگردد، خواندن وی منعی ندارد و این شخص ضعیف است که باید از شنیدن این صوت حزین، دوری نماید و اوست که با شرایطی که دارد، حکم اقتضایی شنیدن چنین صوتی را به حرمت تحویل می‌برد.

صوت به اعتبار قابلیت‌های افراد، ثاثیر گوناگونی بر آنان می‌گذارد و برداشت‌ها و انفعالات متفاوتی را در شنونده ایجاد می‌نماید. البته به شرط آن که کلمات آن لهوی حرام نباشد. به طور مثال، اگر کسی شعری عرفی را خطاب به دختری نامحرم بخواند که چنین مضمونی داشته باشد: «هیچ کی ندیدم تو نخت نباشه»، سخن وی باطل است و انحصار در حرام دارد و چنان‌چه مخاطب وی، خدا یا یکی از امامان معصوم علیهم‌السلام باشد، کلام وی معرفت و عرفان است. بر این پایه، نباید میان صوت حسن و خوشایند و طبع‌های متفاوت خلط کرد و برای همه حکمی کلی صادر نمود. ما که در این مجموعه از جواز اقتضایی غنا و موسیقی سخن می‌گوییم، در برابر ادعای حرمت کلی آن است و جواز و اباحه آن را به صورت موجبه جزییه اراده داریم. مرزهای حلیت و حرمت آن را نیز با مطالعه تمامی این مجموعه می‌توان به دست آورد.

(۱۵۲)


آفرینش طبیعی لذت و صوت زیبا

ما بارها تأکید و نیز مستدل نموده‌ایم که غنا از آن جهت که غناست جزو فطرت، طبیعت و آفرینش آدمی است و امتنان خدایی به شمار می‌رود و فقه شیعه نیز از آن‌جا که ملاک و مناط دارد، هیچ گاه این حُسنِ خدادادی و این صفا و زنگِ دل پدیده‌ها را به صورت ذاتی حرام نمی‌داند؛ بلکه آن را مانند زیبایی بر می‌شمرد که ذات آن دوست‌داشتنی و نیکوست و تا با گناه و معصیت همراه نشود، حَسَن و زیباست و حتی اگر با گناه نیز همراه شود، باز این گناه است که مذموم است، نه اصل زیبایی.

غنا و موسیقی برای نفس عموم افراد عادی لذت‌آور است. لذت‌بری از آن نیز امری طبیعی و فطری است، از این رو نمی‌تواند به صورت ذاتی و اصالی حرام باشد. همانند لذت نکاح یا خوراک که چنین است. اما این امر فطری ـ لذت‌بری از صوت ـ می‌تواند آلوده شود. همان‌طور که لذت غذا اگر به عوارضی مانند غصبی بودن یا مسموم شدن مبتلا گردد، حرمت بر غذا عارض می‌شود، نه این که غذای لذیذ ـ از آن جهت که موجب لذت نفس است ـ حرام باشد. صوت غنایی و موسیقی نیز لذت‌آور است و نمی‌توان دلیلی آورد که چنین لذتی را به صورت ذاتی نهی کند، اما عوارضی می‌تواند آن را حرام نماید.

التذاذ و لذت بردن، در شریعت اسلام حرام نیست. صرف التذاذ و خوشایندی، ملاک حرمت چیزی قرار نمی‌گیرد. اما اسلام مرزهایی را برای لذت‌بردن قایل است و برخی از مصادیق و افراد آن را به جهات

(۱۵۳)

مخصوصی ممنوع نموده است. لذت بردن از حالات خوشِ معنوی نمونه‌ای از لذت‌های نیکو و مستحسن است. دیدن فرشته یا حوری و دل سپردن به آن و نیز لذت بردن از آن در همین دنیا حرام نیست. حالت خوشایندی که با عمل زناشویی ایجاد می‌گردد و سبکی، طرب و شادابی حاصل از آن، نه تنها حرام نیست، بلکه ارزش معنوی و پاداش اخروی دارد.


پرهیز از افراط در موسیقی

اما برخی از حظوظ و لذایذ نفسانی، عقلانیت و ایمان و اراده آدمی را رو به ضعف می‌کشاند، از این جهت، استفاده از آن زیان دارد؛ چون برای آدمی لازم است عقلانیت وی روز به‌روز پویا و شکوفا باشد، نه آن که نفسانیت وی بر او چیرگی داشته باشد. با نیرومندی و غلبه نفسانیت، عقلانیت آدمی ضعیف می‌شود، و در نتیجه ضعف عقلانیت، ایمان کاهش می‌یابد و فرد، دیگر نمی‌تواند در برابر تمایلات نفسانی و گناهان خویشتن‌دار باشد. استفاده از لذت صوت غنایی و موسیقی، بدون داشتن مربی لازم و شایسته که بر پیچیدگی‌های روان آدمی آشنا باشد، نفس را لغزنده می‌سازد و ضعف اراده او را موجب می‌شود.

از پی‌آمدهای این بحث می‌توان به موضوع زیر اشاره کرد: جامعه‌ای که انواع صوت‌های موزون را رواج می‌دهد، نیروی بازدارنده از معصیت و نیز تصمیم‌های ارادی در آن کاهش می‌یابد. چنین جامعه‌ای به راحتی و با

(۱۵۴)

اندکی برنامه هدفمند فرهنگی، در انواع خواسته‌های دستگاه‌های برنامه‌ریز فرو می‌غلطد. هم‌چنین می‌توان آن را از تقوا، عقلانیت، کرامت و ایمان دور گرداند. دستگاه‌های تبلیغی هدف‌دار با ترویج موسیقی و صوت‌های خوشایند، می‌توانند جامعه هدف را به راحتی به سوی خواسته‌های خود سوق دهند؛ چرا که آنان هستند که اراده جامعه را با موسیقی و صوت، در دست گرفته‌اند. اراده امری نفسانی است و حرکت خارجی معلول آن اراده و ظهور آن است. کسی که اراده با صوت موزون تضعیف شده است، هرچند کاری را درست و برحق بداند، اما وقتی برای انجام آن کار یا دفاع از حق اراده می‌کند تا در پی آن رود، با آن که اراده انجام آن را نیز دارد، اما نفس وی چنان لیز شده است که توان نفسی وی نیروی حرکت و انرژی لازم را نمی‌تواند با آن کار درگیر سازد، در نتیجه نمی‌تواند آن را عملی گرداند و اراده وی ظهور فعلی نمی‌یابد.

به هر روی، استفاده از غنا در همه اقوام و ملل و از روزهای اول هبوط آدم به زمین رواج داشته و جزو سرشت او به شمار می‌رود. شریعت نیز هیچ‌گاه با اموری که با فطرت آدمی سازگار است، مخالفت نمی‌نماید، بلکه اگر آدمی این فطرت را آلوده سازد، به سبب وجود آلودگی و گناه، از آن منع می‌شود و مصداق: «ربّ تال القرآن والقرآن یلعنه» می‌گردد؛ چرا که آلودگی قاری است که چنین تأثیری را از قرائت خود می‌بیند و تلاوت قرآن کریم از آن جهت که تلاوت قرآن کریم است نه تنها اشکالی ندارد، بلکه گاه ضرورت می‌یابد.

(۱۵۵)

اگر اطراب و تطریب و غنا و موسیقی و تهییج و تجوید و تغرید در دست اهل حق و حقیقت باشد انسان را به یاد ذکر و توجه به معرفت و شهود و قرب الاهی سیر می‌دهد و همانند زیبایی می‌ماند که بیننده را خواه ناخواه به گفتن « فَتَبَارَک اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» وا می‌دارد؛ همان‌گونه که خداوند از کار خویش خوشامدی دارد و خود را تبریک و تحسین می‌گوید.

نتیجه این تحقیق چنین شد که طرب یا صوت و صدا و کامیابی و لذت‌بردن، ناپسند و زشت نیست و دین مخالفتی با کامیابی ندارد و خود به قرائت قرآن کریم، خواندن نافله، علم و دانش اندوزی، کسب معرفت و عرفان و مناجات سفارش می‌نماید که همه کامیابی و شور است و امام سجاد علیه‌السلام نیز با قرآن کریم و مناجات‌های خویش عشق عالم را نمود.

غنا و طرب چاقویی است که هم می‌تواند شکم ظلم را پاره کند و انسان را به صلاح برساند و هم می‌تواند حربه‌ای اقتضایی در دست آمریکا و ایادی او باشد و آن را به عنوان سلاحی برای مقابله با دین و ارزش‌های انسانی به کار برد.


سیاست تشنج‌آفرینی در آسیا

امروزه موسیقی پاپ آمریکا دنیا را در چیره خود درآورده و دانسینگ‌ها و مراکز فحشا و فساد را فرا گرفته است. البته به حمد الهی این موسیقی هم‌اکنون ـ که این متن به نگارش می‌آید(۱) ـ در ایران گسترش نیافته

۱٫ اصل نگارش متن این کتاب، مربوط به سال ۱۳۸۴ می‌باشد.

(۱۵۶)

و تنها در پارتی‌های زیرزمینی یا باغ‌ها و خانه‌های بیش از هزار متر و در طبقه مرفه دیده می‌شود.

موسیقی پاپ با نور و تیمپو تشنج را به بیننده تزریق می‌نماید. امروزه بخشی از موسیقی‌های ایران همان تیمپوی ضربی آمریکایی است که کم و بیش اعصاب جامعه را به تشنج سوق می‌دهد. سکس و عریانی نیز در کنار آن وجود دارد و این امور جوانان بیش از پنجاه کشور اسلامی را تهدید می‌کند؛ بدون این که پنجاه کشور یاد شده در مقابل این نوع موسیقی هنری برای گفتن داشته باشند؛ چرا که فقیهان آنان به حرمت مطلق موسیقی فتوا داده‌اند و با این فتوا، حرام نیز از دست آنان خارج گردیده و جامعه مسلمانان در عمل، همه آن را حلال می‌شمرد. البته، سیاه‌پوستان آمریکایی در مقابل پاپ، موسیقی رپ را تبلیغ می‌کنند، از این رو آمریکا این موسیقی را ممنوع کرده است.

ما با بیش از هزار سال سابقه موسیقی و عرفان و فلسفه غنی نتوانسته‌ایم رقیبی برای آمریکا در دنیای موسیقی باشیم، ولی سیاه‌پوستان آمریکایی نه با فقه و عرفان، بلکه با موسیقی رپ و خرد کردن شیشه‌های نوشابه بر سر دیگری، تشنج در تشنج راه می‌اندازند تا بساط موسیقی پاپ را براندازند. هر تزی، آنتی تز خویش را می‌طلبد. آمریکا در پی آن است که موسیقی ایرانی، عربی و هندی را که آرام و همراه با عشق

(۱۵۷)

و لطافت است به موسیقی متشنج و آزاردهنده اعصاب تبدیل کند و آسیا را به طغیان وا دارد. نرمی و لطافت موسیقی شرقی کجا و تندی، زمختی، خشونت و سکس و بازی با نور در موسیقی غربی کجا، و متأسفانه، امروزه موسیقی آمریکایی که رقیبی برای خود نمی‌شناسد بر فرهنگ بیش‌تر کشورها حاکم شده است و گفتیم که موسیقی زبانی بین‌المللی و فراگیر است و کسانی که زبان خواننده را نیز نمی‌دانند از آن بهره می‌برند. اگر موسیقی چنین آثار شومی داشته باشد حرام است و چنان‌چه خواننده‌ای هم‌چون داود نبی بخواند یا نغمه سجادی سر دهد و یا دعای کمیل را در دستگاه‌های ویژه آن بیاورد و اثرات عالی و برکات متعالی در روان و نهاد آدمی بر جای گذارد جایز است.

اگر اسلام بخواهد در مقابل دنیای کفر بایستد ـ که باید بایستد و گریزی از آن نیست ـ باید همه اهرم‌های قدرت را فراهم آورد و از مهم‌ترین اهرم‌های قدرت، مهارت استفاده بهینه از صوت، صدا، موسیقی و غناست و باید «طهوری» را در برابر «خمور» پاپ آمریکایی طراحی نماید، وگرنه نمی‌تواند کارایی لازم را در دنیای امروز داشته باشد.

در روایات شیعی، دستگاه‌هایی وجود دارد که ما آن را در جای خود استخراج کرده‌ایم. دستگاه‌هایی که از چشم فقیهان به دلیل آگاهی نداشتن از دانش غنا و موسیقی به دور مانده است و گاه به حرمت آن فتوا داده‌اند، در حالی که در روایت، از آن استفاده شده است. بحث موسیقی از بحث‌هایی است که جای آن، همواره در حوزه‌ها خالی بوده و حوزویان

(۱۵۸)

اقبالی خوش به آن نشان نداده‌اند. از این رو همواره در افراط و تفریط بوده است.

متأسفانه گاه از سویی در حوزه‌های علمیه دیده می‌شود که می‌گویند صدای ضرب قاشق به قابلمه حرام است؛ چرا که طنین دارد و شاید گفته شود صدای درِ خودرویی که روغن نخورده، موسیقی حرام است و گاه می‌گویند چون تیمپو از پوست است، اشکال دارد و گاه هم برخی با نسبت دروغ به پیشوایان دین، بسیاری از موسیقی‌ها را حلال می‌دانند.

افراط در موسیقی ـ به‌ویژه از نوع خشن آمریکایی ـ سبب می‌شود ذهن‌های جوانان تخدیر شود و آنان در اندیشه خود تضعیف گردند و نتوانند حق را از باطل تشخیص دهند و گاه با تبلیغات روانی معاندان یا گروه‌های سیاسی، به ضعف اراده که حاصل گوش فرادادن افراطی به موسیقی است و به انحراف دچار آیند. عالمان خبره و شایسته و حایز شرایط لازم باید بسیار هوشمندانه به راهنمایی مقلدان خود در این زمینه بپردازند و نیز جای خالی تحقیق و پژوهش‌های علمی و کارشناسانه ـ نه عامیانه، مزاجانه و متعصبانه ـ را با جدیت و با احساس مسؤولیت پر نمایند.

(۱۵۹)

(۱۶۰)


حکمت‌پژوهی (آثار وضعی) غنا و موسیقی

روایاتی که در ادامه می‌آید، از آثار وضعی استفاده از غنا و موسیقی می‌گوید و فهرست نمودن آثار وضعی، چیزی غیر از بیان حکم شرعی آن است، از این رو نمی‌توان حکم حرمت را از این روایات، استفاده نمود؛ زیرا حکم وضعی و تکلیفی، به ضرورت با هم ارتباط ندارد و چنین نیست که هر باطلی، حرام نیز باشد. توجه شود که ردیف نخست این روایات، آثار وضعی افراط در غنا یا استفاده از غنای حرام را بیان می‌دارد و به بیان آثار وضعی غنای حلال نپرداخته است.

 


ردیف یکم: پی‌آمدهای سوء غنا و موسیقی

روایات حاضر آثار سوء مترتب بر غنا و موسیقی حرام یا افراط در آن را بیان می‌دارد.

تالارهای موسیقی

۱۱۲ ـ محمّد بن یحیی عن أحمد بن محمّد، عن الحسین بن سعید،

(۱۶۱)

عن إبراهیم بن أبی البلاد، عن زید الشحّام، قال: قال أبو عبد اللّه علیه‌السلام : بیت الغناء لا تؤمن فیه الفجیعة، ولا تجاب فیه الدعوة، ولا یدخله الملک.

ـ امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: غناخانه و تالار موسیقی و غنا از مرگ‌های ناگهانی ایمنی ندارد و دعا در آن پذیرفته نمی‌شود و فرشته‌ای به آن در نمی‌آید.(۱)

وقال صلی‌الله‌علیه‌وآله لا تدخل الملائکة بیتا فیه خمر أو دفّ أو طنبور أو نرد، ولا یستجاب دعاؤهم، وترتفع عنهم البرکة(۲).

ـ فرشتگان در خانه‌ای که در آن شراب، یا دف یا طنبور و آلات موسیقی یا نرد و آلات قمار باشد، داخل نمی‌شوند، و دعای آنان برآورده نمی‌شود و برکت از آنان رخت بر می‌بندد.

باید توجه داشت این روایات دقت نظر ویژه خود را دارد. موضوع این روایت غنا و موسیقی نیست، بلکه سخن از «بیت الغناء» است. همان‌گونه که فضای مختص آشپزی، آشپزخانه است و محل غذا خوردن در اتاق است، این روایت نیز «بیت الغناء» را موضوع بحث خود قرار می‌دهد. بیت الغناء مکانی است مثل کاباره‌ها یا دانسینگ‌ها یا تالارها یا هتل‌هایی که در آن ارکست می‌نوازند.

«بیت الغناء» محلی است که نوازنده‌ها، خواننده‌ها و رقاصه‌ها در آن گرد می‌آیند و همواره غنا و موسیقی در آن برگزار می‌گردد. در روایت،

۱ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۳٫

۲ـ عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۶۱٫

(۱۶۲)

سخن از حلال یا حرام نیست و عبارت «بیت الغنا حرام» نیامده است بلکه از عوارض و آثار آن سخن می‌گوید و مهم این است که به هنگام بررسی روایات، همه خصوصیات حکمی، آثاری و نیز درایت و دلالت روایت، شرایط زیست محیطی و فضای اندیشاری آن لحاظ شود. روایت حرمت استماع موسیقی نیز ناظر به چنین مکان‌هایی است و دو روایت یادشده، نمونه‌ای از آن است.


تهدید مرگ ناگهانی

۱۱۳ ـ وعنهم، عن سهل، عن إبراهیم بن محمّد المدینی، عمّن ذکره، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام قال: سئل عن الغناء وأنا حاضر؟ فقال: لا تدخلوا بیوتا اللّه معرض عن أهلها(۱).

ـ از امام صادق علیه‌السلام درباره غنا پرسیده شد، فرمود: در خانه‌هایی که خداوند از آن روی برگردانده است دوری نمایید.

این روایت می‌فرماید: «بیت الغناء لا تؤمن فیه الفجیعة». حضرت علیه‌السلام با نگاهی روان‌شناسانه به مطلب می‌نگرد و بدون آن که در مقام سخن گفتن از حکم شرعی و حلال یا حرام بودن آن باشند، آسیب‌های زیستن و بودن مدام در بیت الغناء را خاطرنشان می‌گردند و می‌فرمایند چنین ساختمانی از مرگ ناگهانی و سکته و تشنج در امان نیست. علت این امر نیز چنین است که بر اثر سر و صدایی که از دستگاه‌ها به وجود می‌آید، حرکت خون تند یا کند می‌شود و همین امر موجب سکته افراد می‌گردد. این امر

۱ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۴٫

(۱۶۳)

همانند نوسان جریان نیروی الکتریسته است که اگر بیش از اندازه یا کم‌تر از مقدار لازم باشد، موجب سوختن لامپ و یا موتور دستگاه‌های الکتریکی می‌گردد.

خطر سکته و تشنج کسانی را که در مجاورت آلودگی صوتی و به‌خصوص «بیت الغناء» هستند، بیش از دیگر افراد تهدید می‌کند. البته، این گونه نیست که همه آنان را به سکته دچار کند.

درایت در این روایت می‌رساند که پیشوایان دین تا چه اندازه علمی، منطقی و مدرن سخن گفته‌اند.

توضیح این که دستگاه‌هایی که نواخته می‌شود همه جرمانی و جسمانی است و صداهایی که از آن خارج می‌شود نیز همه جسمانی است. این صداها به مخ و مخچه بر می‌خورد و گاه برای آن در حکم چکشی است که همواره بر آن فرود می‌آید و همین امر سبب می‌شود آدمی اعتدال خود را از دست دهد و حرکت خون او را کاهش یا افزایش دهد. با بالا رفتن سرعت خون، قلب کشش پمپاژ آن را از دست می‌دهد یا گرفتگی عروق و اعصاب، سکته قلبی را منجر می‌شود. حرارت بدن نیز این‌چنین است. افزایش بیش از اندازه آن تشنج می‌آورد و کمی آن نیز موجب افت فشار می‌شود.

با توجه به این توضیح به دست می‌آید «بیت الغناء» همان‌گونه که می‌تواند جریان خون را تند کند و انسان را به سکته اندازد، می‌تواند جنبه دارویی نیز داشته باشد و جریان خون کسی را که رخوت عروق و

(۱۶۴)

اعصاب دارد را به حالت طبیعی درآورد. برای همین معناست که پیش از این گفتیم موسیقی و غنا می‌تواند دارو یا سم باشد. البته تعیین میزان آن با کارشناس به امور پزشکی و روانی و دانای به موسیقی درمانی و آثار غنا و موسیقی است.

مستجاب نشدن دعا

دومین آسیب «بیت الغناء» این است که دعایی در آن مستجاب نمی‌شود. چگونه می‌شود در خانه‌ای که شلوغ است و غنا، موسیقی، بکوب، بزن و رقص و آواز در آن اجرا می‌شود، حال عبادت داشت؟ هر چیزی جایی دارد و عبادت نیز فضای خاص و معنوی خود را می‌طلبد. عبادت به مکانی آرام و فضایی معنوی و دور از اشتغالات دنیایی نیاز دارد و این شرایط در بیت الغناء فراهم نمی‌شود.

بسیار سفارش می‌شود در مسجد یا دست‌کم در محلی که آن را مخصوص عبادت قرار داده‌اید یا روی سجاده نماز بگزارید؛ چرا که آن جا محیطی آرام است و برای عبادت مناسب می‌باشد و نیز سجاده خود خلوت و وحدتی دارد و به این معناست که خویشتن خود را از خانه جدا می‌کند.

مسجد نیز با این که محل اجتماع است، چون وحدت در آن حاکم است و همه به جماعت نماز می‌خوانند، سکوت همه جا را فرا می‌گیرد و این گونه نیست که سر و صدایی ایجاد شود؛ از این رو مأموم نباید نماز خود را با صدای بلند بخواند؛ زیرا موجب شلوغی می‌شود و تمرکز امام

(۱۶۵)

از بین می‌رود و نظم جماعت بر هم می‌ریزد. دعا هم باید با آرامش، طمأنینه، خلوت و سکوت باشد.

وقتی کسی در خلوت و وحدت نماز خواند و صفا پیدا کرد، آن‌گاه استجابت نیز در پی آن می‌آید؛ ولی این امور در شلوغی و با تراکم صدا حاصل نمی‌شود و تنها عارف چیره‌دست است که می‌تواند در شلوغی و در سر و صدا و در حالی که تلویزیون نیز روشن است نماز بخواند، عارفی که مقام جمعی دارد.

وارد نشدن فرشتگان

سومین اثر حضور پیوسته در تالارهای غنا و موسیقی این است که فرشتگان الهی که مأمور انجام وظایف الهی در ناسوت هستند، به این اماکن داخل نمی‌شوند.

باید به این نکته توجه داشت که دعاها را فرشتگان بالا می‌برند و در خانه‌ای که دعای مستجابی وجود ندارد یا دعایی نمی‌شود، فرشتگان رحمت وارد نمی‌شوند. البته روایت مطلق فرشتگان؛ اعم از فرشتگان رحمت و غضب را در بر می‌گیرد.

اگر کسی بگوید، با توجه به اطلاق روایت، فرشتگان مرگ نیز نباید داخل در این اماکن شوند و در نتیجه، نباید کسی سکته کند و بمیرد، در پاسخ باید گفت: وارد شدن و خارج شدن فرشتگان رحمت بر اساس وزان و ملاک است و چنین نیست که آن‌ها به هر جایی حضور یابند. برای نمونه، تا در خانه‌ای حال دعا نباشد، دعایی مستجاب در آن نخواهد بود

(۱۶۶)

که ملکی بخواهد آن را بالا برد. در مورد بیت الغناء نیز چنین است و فرشتگان از غنا و موسیقی ناراحت نمی‌شوند بلکه برای نمونه، فرشتگان استجابی دعایی نمی‌یابند تا در آن خانه فرود آیند و آن را برای استجابت بالا برند. فرشتگان نه خوشامدی نسبت به این امور دارند و نه ناپسندی و مراد از فرود نیامدن فرشتگان، همین فرشتگان رحمت است و موضوع روایت از فرشتگان مرگ یا عذاب انصراف دارد. بر این اساس، نمی‌توان گفت هر کس برای فرار از مرگ، سگی در خانه نگه‌داری کند تا حضرت عزراییل داخل در آن خانه نشود و جان او را نگیرد. بلکه مراد از فرشتگان، در چنین روایاتی فرشتگان رحمت است و ملائکه عذاب از این موارد انصراف دارد. الف و لام در «الملائکة» نیز با این که جنس است، ولی مناسبت حکم و موضوع اقتضا می‌کند که تنها فرشتگان رحمت را در بر بگیرد.

البته، همان‌طور که الف و لام جنس همیشه اطلاق دارد، اجمال نیز دارد و هیچ گاه به شرط کل نیست.

ملائکه رحمانی، عطوفی، استجابی و دعایی هستند که بر همه جا داخل نمی‌شوند و شرطی و اقتضایی می‌باشند و خیرات و نیکویی‌ها به وسیله آن‌ها نازل می‌شود وگرنه فرشتگان غلاظ و شداد، هم در خوبی و هم در بدی و در همه جا وارد می‌شوند.

شایان ذکر است نه تنها در «بیت الغناء» بلکه هر مکانی که آلودگی صوتی دارد، از آسیب روانی در امان نیست. چنان‌چه انسان در صورتی که

(۱۶۷)

بیش از اندازه زعفران بخورد یا بیش از اندازه گلاب مصرف کند به جنون مبتلا می‌شود؛ زیرا با مصرف بی‌رویه این دو ارتعاش خون بالا می‌رود و خون سبک می‌شود و در نتیجه سکته را در پی می‌آورد.

بسیاری از رزمندگان با موج صوتی حاصل از انفجار توپ یا خمپاره آسیب دیده‌اند و موج انفجار باعث شده است اعصاب و روان آنان مختل گردد. بر جبهه و میدان رزم که حضور در آن نه تنها مستحب مؤکد، بلکه گاه واجب عینی می‌گردد نیز «لا تؤمن فیه الفجیعة» صدق می‌کند و نه تنها آنان بلکه هر کس که در محیطی است که آلودگی صوتی بسیاری دارد نیز این چنین می‌شود و حتی شنوایی خود را تا حدی از دست می‌دهد. مانند کسانی که در کارخانه‌های ریسندگی و بافندگی کار می‌کنند که صدا را با برد بلند می‌شنوند و با افراد عادی تفاوت دارند.

تعدد و شدت صدا، با صرف نظر از حرمت یا حلیت آن، چنین آثاری را به همراه دارد. امروزه شهر تهران از شهرهایی است که آمار سکته و اختلالات روانی در آن بسیار بالاست و از عوامل آن، شلوغی بسیار است، و «لا تؤمن فیه الفجیعة» بر آن نیز صدق می‌کند، اما کسی به حرمت زندگی در این شهر فتوا نمی‌دهد.

شلوغی منحصر به گوش نیست بلکه چشم نیز در معرض این آسیب قرار دارد. برای نمونه، نگاه زیاد به تصاویر متفاوت در تماشاگر رایانه، نوسانات نگاه را به هم می‌ریزد. فیلمی که به خوبی بر روی فریم به فریم و سکانس به سکانس آن دقت و توجه شده، و در مدت زمانی نزدیک به

(۱۶۸)

یک ساعت دیده می‌شود، تعادل انسان را به هم می‌ریزد. امروزه، کسانی که بیش از پنج ساعت از کامپیوتر استفاده می‌کنند در معرض اختلال روحی قرار دارند و در نتیجه «ولا تؤمن فیه الفجیعة» بر آن صدق می‌کند.

بررسی این روایت نشان می‌دهد «بیت الغناء» که تالار دایمی برگزاری کنسرت‌های موسیقی و غناست و مانند کاباره‌ها، کافه‌ها و دانسینگ‌هایی است که به طور غالب با فساد و شلوغی همراه است و به ویژه سبک‌های آمریکایی آن که موسیقی با خشونت و سکس آمیخته و موسیقی خشن شناخته می‌شود، با سه آسیب جدی روبه‌روست که شرح آن گذشت اما این روایت از بیان حکم حلیت یا حرمت آن ساکت است.

امروزه ارکسترهایی در دنیا وجود دارد که هدف آن ایجاد تشنج در ذهن‌ها و افکار است و آنان سعی دارند بشر را با این نوع موسیقی به انزوای فکری بکشانند تا بتوانند او را به هر سمتی که می‌خواهند سوق دهند. تمرکز فکر برای بهتر اندیشیدن به آرامش نیاز دارد و آنان با ترویج موسیقی‌های خشن، بر آن هستند با سلب آرامش از آدمی، قدرت اختیار و نیروی انتخاب را از انسان‌ها بربایند تا آنان کاری را برگزینند که سلطه‌مداران جهانی می‌خواهند.


قفندر شیطان

۱۱۴ ـ محمّد بن یعقوب، عن عدّة من أصحابنا، عن أحمد بن محمّد بن خالد، عن عثمان بن عیسی، عن إسحاق بن جریر قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه‌السلام یقول: إنّ شیطانا یقال له: القفندر، إذا ضرب فی منزل

(۱۶۹)

رجل أربعین یوما بالبربط، ودخل علیه الرجال وضع ذلک الشیطان کلّ عضو منه علی مثله من صاحب البیت، ثمّ نفخ فیه نفخةً فلا یغار بعدها حتّی تؤتی نساؤه فلا یغار(۱).

ـ شیطانی است که به او قفندر گفته می‌شود، اگر در منزلی برای چهل روز بربط نواخته شود و ردان بر آن داخل شوند، آن شیطان هر یک از اندام خود را بر اندام مماثل صاحب آن می‌گذارد و در آن می‌دمد، و غیرت از او رخت می‌بندد؛ به گونه‌ای که بر زنان او وارد می‌شوند و او غیرتی نمی‌ورزد.

در روایت بعد نیز آمده است:

۱۱۵ ـ وعنهم، عن سهل بن زیاد، عن محمّد بن عیسی أو غیره، عن أبی داود المسترق قال: من ضرب فی بیته بربط أربعین یوما سلّط اللّه علیه شیطانا یقال له: القفندر فلا یبقی عضوا من أعضائه إلاّ قعد علیه، فإذا کان کذلک نزع منه الحیاء، ولم یبال ما قال ولا ما قیل فیه(۲).

ـ کسی که تا چهل روز بربط در خانه او نواخته شود، خداوند بر او شیطانی به نام قفندر را چیره می‌سازد، او تمام اندام خود را بر اندام آن شخص قرار می‌دهد و در این صورت، حیا از او برداشته می‌شود، و برای او مهم نیست که چه می‌گوید و چه چیزی درباره او گفته می‌شود.

۱ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۳٫

۲٫ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۳٫

(۱۷۰)

عبارت «ودخل الرجال» می‌رساند که خانه‌ای که قفندر به آن وارد می‌شود، «بیت الغنا»ست و مجموعه‌ای از مفاسد کاباره‌ها، دانسینگ‌ها، قمارخانه‌ها و ارکسترها را در خود دارد و چیزی شبیه پارتی‌هایی است که گاه توسط شبکه‌های فساد به صورت برنامه‌ریزی شده و برای کسب درآمد بیش‌تر و نیز دهن کجی به معنویات و دین اجرا می‌گردد. عبارت «دخل الرجال» می‌رساند که زنان و کنیزان مغنّی و خواننده و نیز رقاصانی در آن هستند.

وقتی خانه‌ای محل برگزاری چنین پارتی‌هایی می‌گردد، شیطانی که قفندر نام دارد هر عضو خود را روی اندام صاحب‌خانه می‌گذارد و سپس در او می‌دمد و او را بی‌غیرت می‌کند. کسانی که می‌خواهند برخی از سحرها را باطل نمایند نیز با فوت و دمیدن این کار را می‌کنند. جنیان گاه با نفخ و دمیدن کار خود را پیش می‌برند. برخی از افراد در اثر نفخ جن به مشکلاتی دچار می‌شوند. البته، جنیانی که این کار را می‌کنند، مورد مؤاخذه قرار می‌گیرند و در صورتی که توجیهی معقول برای کار خود نداشته باشند حکم به اعدام آنان می‌شود؛ از این رو انسان نباید از جن بترسد؛ زیرا دنیای اجنه بسیار قانون‌مند است. بله، اگر کسی آنان را اذیت و آزار برساند، ممکن است آنان نیز به وی تعدّی کنند. این خطر بیش‌تر برای کسانی است که می‌خواهند به حریم اجنه وارد شوند؛ وگرنه اگر هزاران جن در جایی باشند انسان نباید از آنان بترسد و ترس از آنان نشان از ناآگاهی دارد.

(۱۷۱)

در روایت است که اگر زنان به تنهایی به حمام روند، جن به او تجاوز می‌کند یا با او بازی می‌کند ولی این گونه نیست که جن‌ها بتوانند با هر زنی نزدیکی داشته باشند؛ چرا که جن مظهر اسمای جلالی است و به عکس انسان است که مظهر اسمای جمالی، بلکه کمالی است و از این رو آنان قانون‌مندی بسیار بالایی در میان خود دارند. آنان ناری هستند و جلال حق باعث شده است که هیچ کدام از آنان از حریم خود تعدّی نکنند؛ چرا که به محض تخلف، بی‌نظمی، بی‌انضباطی، یا مردم آزاری سوخته می‌شوند. در این حکم میان جن مؤمن و کافر تفاوتی نیست. می‌توان این مسأله را به زنبور عسل مثال زد. بسیار سخت می‌شود که زنبور عسل را به نیش زدن واداشت؛ زیرا می‌داند جان خود را با نیش زدن از دست می‌دهد. جن‌ها نیز همین‌طور هستند و بدون قانون عمل نمی‌کنند؛ زیرا می‌دانند در صورت تخلف، عقوبت سختی در انتظار آن‌هاست. ولی در بعضی موارد نیز جن به ناموس انسانی تجاوز می‌کند. تجاوز وی یا محسوس است و یا غیر محسوس و می‌تواند در خواب باشد یا در بیداری.

البته شیطان هرگاه بخواهد کسی را مس کند، چون دارای جسم مثالی است، به لحظه‌ای می‌تواند همه بدن او را مس نماید و آثار شوم بی‌غیرتی را در او بر جای گذارد.

اثر دَم و هم‌نفسی

غرض این است که «دم» بسیار کارساز است و همه انسان‌ها با «دم»

(۱۷۲)

روبه‌رو می‌شوند. کسانی که در این عالم جایی برای خود دارند، کار خود را با دم پیش می‌برند. با دم خود می‌بندند، باز می‌کنند، به خاک می‌مالند، و یا شفا می‌دهند. در گذشته، اولیای الهی گاه استکان را تبرک می‌کردند؛ اما متأسفانه امروزه به این امور چندان توجهی نمی‌شود و «سؤر المؤمن شفاء»؛ نیم‌خورده مؤمن شفاست انکار می‌شود و کسی دوست ندارد نیم خورده مؤمنی را بخورد. نمی‌توان تصور کرد که «دم» چه کارها که نمی‌کند. اولیای الهی با دم و بازدم، دم به دم کار می‌کنند. دم و بازدم مانند تز و آنتی‌تز است.

حال، در محل بحث، چون خانه‌ای به محل پارتی تبدیل می‌شود و زنان خواننده و رقاص در آن مشغول آواز می‌شوند و مردان هم به آنان داخل می‌گردند، قفندر به سراغ صاحب خانه می‌آید و او را که مسؤول به راه انداختن این پارتی است می‌گیرد و هر عضو خود را روی عضو او می‌گذارد؛ یعنی پای خود را روی پای او و دست او را روی دست او و همین‌طور تمام اعضای خود را روی تمام اعضای بدن او قرار می‌دهد و آن‌گاه یک دم به او می‌دمد. با این دم، غیرت از او رخت می‌بندد و اگر مردان بر ناموس او نیز وارد شوند، برای او امری عادی است و غیرت او برانگیخته نمی‌گردد؛ چنان‌که واژه «یؤتی» دلالت دارد که اجنه و مردان انسی وقتی به زنان او تجاوز می‌کنند او هیچ به غیرت نمی‌آید.

روان شناختی اجتماعی ثابت نموده است که اگر کسی با زنی فاسد و زناکار که نزد دیگران بوده و به آنان هم زنا داده است نزدیکی کند، ویروس

(۱۷۳)

بی‌غیرتی از آن زن، مانند میکروبی به این مرد سرایت می‌کند و او را نیز بی‌غیرت می‌سازد. همین امر باعث می‌شود که با وجود زنی آلوده در یک محیط، زنا در آن‌جا رو به افزایش می‌گذارد؛ از این روست که قرآن کریم می‌فرماید: « الزَّانِی لاَ ینْکحُ إلاَّ زَانِیةً أَوْ مُشْرِکةً وَالزَّانِیةُ لاَ ینْکحُهَا إِلاَّ زَانٍ أَوْ مُشْرِک وَحُرِّمَ ذَلِک عَلَی الْمُؤْمِنِینَ»(۱).

این روایت می‌رساند اگر حکومتی بخواهد در جامعه‌ای بی‌غیرتی را رواج دهد، باید نواختن بربط و غنا را ترویج دهد و آن را تشویق نماید.

نکته قابل توجه در این دو روایت این است که این حدیث مجالس و پارتی‌های رقاصی، شراب‌خواری، و کاباره را مصداق غنای حرام می‌داند و به «مد الصوت مع الترجیع المطرب» ارتباطی ندارد.

نمونه دیگری از این معنا در روایت بعد آمده است.


دقت به زمینه‌های صدور حکم

۱۱۶ ـ نروی أنّه من أبقی فی بیته طنبورا أو عودا أو شیئا من الملاهی من المعزفة والشطرنج وأشباهه أربعین یوما، فقد باء بغضب من اللّه، فإن مات فی أربعین مات فاجرا فاسقا، مأواه النّار وبئس المصیر(۲).

ـ امام رضا علیه‌السلام می‌فرماید: کسی که در خانه خود آلات موسیقی مانند طنبور و عود یا دیگر آلات لهو و شطرنج و مانند آن را تا چهل شبانه روز ببیند، به خشم خداوند گرفتار می‌شود، و اگر در روز

۱ـ نور / ۳٫

۲ـ فقه الرضا علیه‌السلام ، ص ۲۸۲٫

(۱۷۴)

چهلم بمیرد، فاجر و فاسق مرده است و جای او آتش است و چه بد جایگاهی است.

در روایت، تعبیر «اربعین یوما» را می‌آورد؛ همان‌گونه که در روایات پیشین تعبیر «اربعین صباحا» آمده بود؛ چرا که شخص بعد از چهل روز آوازخوانی و شنیدن موسیقی‌های حرام، حرام‌گروی در او محکم می‌شود. باید توجه داشت که این مورد غیر از جایی است که فردی مؤمن و صالح است و بربط می‌زند؛ چرا که بربط نمی‌تواند او را بگیرد و چنین روایاتی از فرد مؤمن انصراف دارد. نه تنها بربط، بلکه شطرنج نیز برای مؤمن همین گونه است. اگر شطرنج به دست کسی باشد که با فساد، فحشا و تباهی محشور است، بدیهی است که بازی با آن حرام است؛ ولی اگر به فرض به دست مؤمنی باشد که می‌خواهد با بزرگ‌ترین شطرنج‌بازان جهان مسابقه دهد و شعار وی نیز این است که هر روز باید دو ساعت پیاده‌روی کند تا تمرکز داشته باشد، نمی‌توان شطرنج وی را حرام و مصداق قمار بازی دانست؟ شطرنجی حرام است که در کنار آن شراب و فساد است، ولی چنین افرادی که عزت کشور را هدف کار خود قرار می‌دهند شایسته تشویق می‌باشند. این فرد که با شک در حکم شطرنج و با تردید در حرمت و حلیت آن به این جا رسیده، اگر می‌دانست کار وی حلال است و مورد حمایت قرار می‌گرفت، چه عزتی را برای کشور رقم می‌زد! بله، شطرنجی که هم‌اینک در برخی از کشورها وجود دارد، حرام است؛ چون با فساد و فحشا و مسایل دیگر آمیخته شده است، همان‌طور که یزید

(۱۷۵)

نیز به همین طریق، شطرنج‌بازی می‌کرد. در این موارد، شکی در حرمت شطرنج وجود ندارد، اما باید دانست نه تنها شطرنج چنین افراد و حکومت‌هایی حرام است، بلکه قرآن خواندن آنان نیز حرام است و به خاطر آن، مورد لعن واقع می‌شوند. احکام الهی همه دارای وزان ویژه خود است و مدارک شرعی شأن نزول خود را دارد و باید به ویژگی‌ها و زمینه‌های صدور حکم دقت فراوان و مضاعفی داشت.

در این حدیث که سخن از بربط پیش می‌آید، در کنار آن مسایل فسادی و افسادی بسیاری است که باعث می‌شود قفندر که از اجنه پر هیبت و دارای کسوت و لشگر و ایادی است به چنین مجالسی وارد شود و این گونه نیست که گمان کنیم وی خود را به مؤمنان بمالد. او کسانی را مس می‌کند که آن‌ها دیگران را مس می‌نمایند. البته فراموش نشود که این دو روایت نیز سخنی از کشیدن صوت و ترجیع و طرب ندارد.

زیاده‌خواهی در غنا و موسیقی

یادکرد از عدد چهل در این روایات برای خاطرنشانی این نکته است که نیازهای آدمی با توجه به معیار میزان مصرف، به دو گروه عمده اولی و ثانوی رده‌بندی می‌شود. برای نمونه، آب، نان، گوشت و هوا از نیازهای اولی و استفاده از نمک و برخی از ادویه‌جات دیگر از نیازهای ثانوی به شمار می‌رود. مقدار مصرف یک کیلو نمک گاه به ماه‌ها می‌رسد و با مصرف چند کیسه برنج پایان می‌پذیرد؛ زیرا در هر غذا تنها به عنوان چاشنی استفاده می‌شود و مصرف بیش از اندازه آن مرگ تدریجی را به

(۱۷۶)

همراه دارد. این امور به سبب مصرف کم از امور ثانوی است و از این رو تورم بازار در قیمت آن رشد محسوسی نمی‌گذارد. بعد از امور ثانوی که از نیازها شمرده می‌شود «تنقلات» رده سوم را بر عهده دارد که زندگی بدون آن نیز ممکن است.

اگر کسی نمک نگیرد هم غذایش زود خراب می‌شود و هم طعم آن بی‌مزه است ولی نگرفتن شیرینی و شکلات ضرر و زیانی را وارد نمی‌سازد.


موسیقی؛ نیازی ثانوی

غنا و موسیقی و صوت و آواز از نیازهای ثانوی آدمی است. استفاده از غنا و موسیقی یک نیاز است، اما نه نیازی اولی، بلکه نیازی ثانوی است. بر این اساس استفاده بیش از میزان مورد نیاز از آن و بهره شبانه‌روزی از آن، جسم و روان آدمی را به تحلیل می‌برد. صوت و صدا و موسیقی و غنا امری لازم برای روان آدمی است، ولی اگر کسی عمر خود را در آن صرف نماید پایانی جز تیمارستان نخواهد داشت.

البته، نه‌تنها استفاده از غنا و موسیقی چنین است، بلکه اگر کسی بیش از اندازه به قرائت قرآن کریم نیز بپردازد، از لحاظ عصبی دچار مشکل می‌گردد و قرائتِ بسیار، به سیستم مغز آسیب می‌رساند.

حال، بیان زیبا، شیوا و رسای این روایت می‌رساند اگر کسی چهل‌شبانه روز در خانه خود بربط بنوازد و این شخص خود را تنها به این امور مشغول دارد و غنا و موسیقی را همسان نیازهای اولی قرار دهد و

(۱۷۷)

برای رسیدن به این مقصود از زندگی روزانه خود وقت بگذارد و به این امور معتاد گردد، شیطان همه اعضای خود را بر همه اعضای او مس می‌نماید. بله، استفاده فراوان از موسیقی و غناو به‌ویژه موسیقی و غنای حرام است که چنین خسرانی را در پی دارد و بهره بردن به میزان مورد نیاز که تابع مزاج و مرتبه شخص در نظام آفرینش است جایز است. همان‌طور که در آینده احادیثی را می‌آوریم که از حضرت در مورد شخصی که به این امور تمایل دارد پرسش می‌شود و حضرت‌می‌فرمایند: آیا به نماز و عبادت او آسیبی می‌رسد؟ و راوی در پاسخ عرضه می‌دارد: عبادت خویش را انجام می‌دهد و به مردم نیز مدد می‌رساند و حضرت نیز او را دعا می‌نمایند؛ اما وقتی به حضرت عرض می‌کنند فلانی شراب خورده است، حضرت می‌فرماید او دیگر از ما نیست.


زیان‌باری کوتاهی و زیاده‌روی در امور معنوی

زیاده‌خواهی در هر امری زیان‌بار است و باید اعتدال را در همه امور حتی در امور معنوی رعایت نمود. برای نمونه، اگر کسی در کنار خانه کعبه ساعت‌ها قرآن کریم قرائت نماید به ضعف اعصاب و قساوت دل دچار می‌شود و در نتیجه، در درازمدت به احکام دینی اهمال می‌نماید و حتی از اعمال واجب خود باز می‌ماند.

برای قرائت قرآن کریم شایسته است چند آیه با صدای جهری خوانده شود و بر هر آیه اندیشه نماید. متأسفانه خانه‌هایی است که بسان خانه جهودیان می‌ماند و هیچ قرائتی در آن یافت نمی‌شود. در گذشته، مؤمنان

(۱۷۸)

به هنگام صبح چند آیه را بلند و رسا می‌خواندند و افراد خانه آن را می‌شنیدند و با نوای خوش قرآن کریم از خواب بیدار می‌شدند؛ اما متأسفانه، امروزه این ارزش‌ها کم‌تر به چشم می‌خورد و بر قرائتی که بر عهده مرده‌ای چون تلویزیون نهاده شده است بسنده می‌شود.

اگر در خانه‌ای قرائت چند آیه از قرآن کریم و یک اذان در روز نباشد، سراسر آن خانه را نکبت فرا می‌گیرد. کار مؤذن از شهید بالاتر است و ما به‌راحتی این ارزش‌ها را از دست می‌دهیم.

هم‌چنین کسانی که پیوسته به تلویزیون یا نمایشگر رایانه نگاه می‌کنند، نمی‌توانند کتاب قرآن کریم یا کتاب‌های دعا را باز نمایند و به قرائت آن مشغول شوند و استفاده فراوان از تلویزیون یا برنامه‌های رایانه‌ای توفیق نماز شب را از آنان می‌گیرد و در واقع آنان خود را مسخ نموده‌اند. بررسی این امر صرف نظر از حلال یا حرام بودن آن می‌باشد و از آثار و عوارض قهری این امور بحث می‌شود. مصرف بیش از اندازه گلاب و زعفران نیز زیان‌بار است و آسیب‌های روانی و اختلالات روحی را در پی دارد. پس به هنگام فتوا اگر با توجه به فراز «اربعین صباحا» این روایت فتوا داده شود: فراوانی استفاده از موسیقی و غنا زیان‌بار است و از این رو حرام می‌باشد، سخنی بجاست.

من وقتی کثرت نماز گزاردن والده خود را می‌بینم حسرت می‌خورم؛ ولی می‌دانم که اگر همانند ایشان نماز بخوانم، از امور واجب خود باز می‌مانم و چون ایشان پیر می‌باشند و کار دیگری نمی‌توانند انجام دهند،

(۱۷۹)

عبادت برای ایشان بسیار مناسب است، اما ما که به عنوان سرباز امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شناخته می‌شویم و دفاع از دین الهی در دنیای کثرتی امروز، وظیفه ماست، چون کتابی علمی را باز می‌کنیم، اگر قصد قرائت قرآن کریم یا کتاب‌های دعایی و خواندن دعاهایی مانند ندبه و کمیل را نماییم، کافی است؛ چرا که بیش از این، از عهده یک نفر بر نمی‌آید و هر آدمی، توان محدود خود را دارد. البته، این امر نه به معنای آن است که اهل علم یا هر فرد دیگری خود را از قرائت قرآن کریم و خواندن دعا محروم نماید؛ چرا که بحث بر کثرت استفاده از این امور است، نه استفاده متناسب با موقعیت هر فرد. از این رو، هر طلبه‌ای که به رادیو و تلویزیون بیش از نیاز گوش فرا دهد، از بسیاری از کارهای واجب خود باز می‌ماند. البته، نفس اماره چنان آدمی را فریب می‌دهد و زیادی این امور را برای او لازم جلوه می‌دهد که خود او نیز باور می‌نماید که شنیدن اخبار در هر روز؛ آن هم در چند نوبت متوالی برای او لازم است تا آگاه به حوادث زمان خود باشد؛ و این امور، فریب نفس است تا او را از رسیدن به توان بالای علمی باز دارد. نگاه بسیار به فیلم‌های تلویزیون و مطالعه بر آن برای دانشجویان رشته هنر و علاقه‌مندان به هنرپیشگی و بازیگری است که مفید است، اما از چنین کسانی نباید انتظار داشت بتوانند کتاب «الاسفار الاربعه» را بخوانند و به فهم آن نایل آیند. هر چیزی برای زیاد شدن و فربهی، انسان را از بسیاری از امور لازم باز می‌دارد.

حدیث شریف می‌فرماید اگر چهل روز در خانه‌ای بربط نواخته شود،

(۱۸۰)

با صرف نظر از حرمت، آثار شومی را بر جای می‌گذارد. عدد چهل نیز نمایش‌گر کثرت است. این معنا به صراحت در روایت بعد وجود دارد.


نسبی بودن حکم موسیقی

۱۱۷ ـ حدّثنا محمّد بن علی بن ماجیلویه رحمه‌الله قال: حدّثنا عمّی محمّد بن أبی القاسم، عن محمّد بن علی القرشی الکوفی، قال: حدّثنا أبو زیاد محمّد بن زیاد البصری، قال: حدّثنا عبد اللّه بن عبد الرحمن المدنی، قال: حدّثنا ثابت بن أبی صفیة الثمالی، عن ثور بن سعید، عن أبیه سعید بن علاقة، قال: سمعت أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام یقول: ترک نسج العنکبوت فی البیت یورث الفقر، والبول فی الحمّام یورث الفقر، والأکل علی الجنابة یورث الفقر، والتخلّل بالطرفاء یورث الفقر، والتمشّط من قیام یورث الفقر، وترک القمامة فی البیت یورث الفقر، والیمین الفاجرة تورث الفقر، والزنا تورث الفقر، وإظهار الحرص یورث الفقر، والنوم بین العشائین یورث الفقر، والنوم قبل طلوع الشمس یورث الفقر، وترک التقدیر فی المعیشة یورث الفقر، وقطیعة الرحم یورث الفقر، واعتیاد الکذب یورث الفقر، وکثرة الاستماع إلی الغناء یورث الفقر، وردّ السائل الذکر باللیل یورث الفقر(۱).

ـ امام امیرمؤمنان می‌فرماید: رها کردن تارهای عنکبوت در خانه، ادرار نمودن در حمام، خوردن در حال جنابت، خلال با شاخه

۱ـ شیخ صدوق، خصال، ص ۵۰۴٫

(۱۸۱)

درخت گز، شانه زدن در حالت ایستاده، رها کردن خاکروبه در منزل، سوگند دروغ، زنا، آشکار کردن حرص، خوابیدن میان نماز مغرب و عشا، خوابیدن پیش از طلوع خورشید، نداشتن اقتصاد و میانه‌روی، قطع رحم و رابطه با خویشاوندان، عادت به دروغ‌گویی، زیاد شنیدن و گوش دادن به غنا و رد کردن خواهش کسی که التماس دعا در نماز شب دارد، فقر را در پی می‌آورد.

البته، همان‌گونه که زیاده‌خواهی در شنیدن غنا و موسیقی آسیب می‌رساند، تفریط در شنیدن موسیقی نیز زیان دارد و البته استاد ماهری را می‌طلبد که میزان مورد نیاز آن را مشخص نماید؛ چرا که کوته‌گروی در آن نیز به خشکی و بی‌مبالاتی می‌انجامد.

دین نیازمند استاد ماهری است که موسیقی آن را با انواع مختلفی که دارد برای هر کس به اندازه تجویز نماید و در این زمینه باید از تجویز نسخه توسط ناآگاهان به مراتب روح و روان آدمی و نیز کسانی که آثار وضعی دستگاه‌های موسیقی را نمی‌دانند، به شدت پرهیز نمود. چنین مشکلاتی و به‌ویژه نسبی بودن میزان جواز موسیقی، وظیفه فقه‌پژوهان را بسیار دشوار می‌کند و فقیهی را سخن گفتن از این مسأله رواست که بر دانش موسیقی و نیز بر داده‌های فقهی و گزاره‌های اصولی توانا باشد و روح و روان و مقامات معنوی و سیر کمالی آدمی و گسل‌ها و تنگه‌های زندگی را با چشمانی نافذ و بصیر ببیند، در غیر این صورت در موضوعی سخن می‌گوید که در تخصص او نیست و جامعه علمی امروز، سخن

(۱۸۲)

گفتن در غیر تخصص خود را به سختی نکوهش می‌نماید و گاه برای آن و به‌ویژه برای تجویز نسخه در امور پزشکی، ضمان، تعزیر و جریمه قرار می‌دهد. پژوهه حاضر می‌گوید نمی‌توان موسیقی را به صورت مطلق حرام کرد؛ همان‌گونه که نمی‌شود موسیقی را به صورت مطلق تجویز نمود، بلکه حکم موسیقی حکمی نسبی است که با توجه به افراد، زمان‌ها و مکان‌ها و با در نظر گرفتن عوارض و لواحقی که با آن است به دست می‌آید و از حرام و مکروه تا مباح، مستحب و لازم را در بر می‌گیرد.


نفاق‌زایی موسیقی

۱۱۸ ـ وعن جعفر بن محمّد أنّه سأل رجلاً ممّن یتّصل به عن حاله، فقال: جعلت فداک، مرّ بی فلان أمس فأخذ بیدی وأدخلنی منزله، وعنده جاریة تضرب وتغنّی، فکنت عنده حتّی أمسینا، فقال أبو عبد اللّه علیه‌السلام : ویحک، أما خفت أمر اللّه أن یأتیک وأنت علی تلک الحال، إنّه مجلس لا ینظر اللّه إلی أهله، الغناء أخبث ما خلق اللّه، الغناء أشر ما خلق اللّه عزّ وجلّ، الغناء یورث الفقر و النفاق(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام از شخصی حال یکی از آشنایان وی را پرسید، او گفت: قربانت گردم، دیروز او را دیدار کردم و او مرا به منزل خود برد، در خانه او کنیزانی بودند که موسیقی می‌نواختند و غنا می‌خواندند و من شامگاهان نزد او بودم، امام صادق علیه‌السلام به وی فرمود: وای بر تو، آیا نترسیدی که مرگ تو را دریابد و تو در این حال

۱ـ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۰۷٫

(۱۸۳)

باشی، چرا که آن مجلسی است که خداوند به شرکت‌کنندگان در آن نگاه رحمت نمی‌اندازد، غنا خبیث‌ترین آفریده خداست، غنا بدترین چیزی است که خدا آفریده، غنا فقر و نفاق را در پی دارد.

۱۱۹ ـ حدّثنا ابی رضی اللّه عنه، قال: حدّثنا سعد بن عبد اللّه عن یعقوب بن یزید، عن ابن أبی عمیر، عن مهران بن محمّد، عن الحسن بن هارون قال: سمعت أبا عبد اللّه علیه‌السلام یقول: الغناء یورث النفاق، ویعقّب الفقر(۱).

ـ امام صادق علیه‌السلام : غنا نفاق و دوگانگی و نیز فقر را در پی دارد.

نفاق از لوازم غناست. ارث همیشه از پشت و از عقب است و این روایت می‌رساند که در نسل شخصی که آواز غنایی می‌خوانده یا به آن گوش می‌داده، فرزندی پدید خواهد آمد که دارای نفاق است و به گاه سؤال و محاسبه در روز قیامت که از او پرسیده می‌شود چرا منافق شدی؟ وی می‌گوید: یکی از پدرانم برای نمونه در پانصد سال پیش آکاردیون گوش می‌کرد و در نتیجه من به گناه نفاق دچار آمدم. پس نفاق و نیز فقری که در این روایت از آن سخن می‌رود نفاق و فقر اقتضایی است و از این رو کسی که به غنا گوش فرا می‌دهد و آثار فقر را در خود نمی‌بیند، نمی‌تواند اشکال کند که غنا فقر یا نفاق نمی‌آرود؛ زیرا این روایت از نفاق و فقر فوری خبر نمی‌دهد، از این رو واژه «یورث» و «یعقب» خود قرینه برای عقب انداختن است.

۱ـ الخصال، ص ۲۴٫

(۱۸۴)

بخش دوم این روایت را به دو گونه می‌توان معنا نمود: یکی آن که غنا فقر را در پی می‌آورد و دیگر آن که غنا فقر را به عقب می‌اندازد؛ به این معنا که فقر را دور می‌کند.

در تحلیل معنای نخست می‌توان گفت: از آن‌جا که غنا نشاط‌آور است و آدمی را به نشاط می‌اندازد و نیز فرد با نشاط فردی است امیدوار به زندگی و چون چنین شخصی چندان در پی کار نمی‌رود و به آن اهتمام ندارد، فقر گریبان‌گیر او می‌شود.


سمفونی فرومایگان

۱۲۰ ـ حدّثنا محمّد بن علی ماجیلویه رضی اللّه عنه قال حدثنا محمّد ابن یحیی العطار، عن محمّد بن أحمد، عن السیاری باسناده رفعه عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام أنّه سئل عن السفلة؟ فقال: من یشرب الخمر ویضرب بالطنبور(۱).

ـ از امام صادق علیه‌السلام از سفله و افراد فرومایه و اوباش پرسیده شد، امام فرمودند: کسی که شراب می‌نوشد و طنبور می‌نوازد فرومایه است.

در این حدیث، طنبور همراه با شراب آمده است و به طور نوعی همان دانسینگ‌ها و کاباره‌ها را در بر می‌گیرد یا کسانی که خانه خود را بیت الغنا می‌نمودند که وصف آن گذشت. بر این اساس این روایت از طنبوری که در دست مؤمن معتقدی است و با آن نه تنها فسادی را مرتکب

۱ـ الخصال، ص ۶۲٫

(۱۸۵)

نمی‌شود بلکه آن را در خدمت ترویج حق قرار می‌دهد انصراف دارد.

پیش از انقلاب، استاد ماهری در خوانندگی بود که وقتی شراب می‌خورد، به خواندن آواز در مدح حضرت علی علیه‌السلام می‌پرداخت، به شدت گریه می‌کرد. او می‌گفت: من آدم خوبی هستم و نشانه خوبی من این است که زار زار برای حضرت علی علیه‌السلام گریه می‌کنم. به او گفتم: گریه شما برای این است که دلت به حال تو دل می‌سوزاند که این کلمات پاک را بر این دهان نجس و آلوده بیان می‌کنی، دل تو به تو ترحم می‌کند و می‌گوید تو که به این خوبی هستی و یا علی! یا علی! می‌گویی، چرا مرا نجس می‌کنی؟ البته او توبه نمود و دست از این کار برداشت و گفت: وقتی دل من این قدر باصفاست، چرا با او این کار را کنم و آن را به نجاست آلوده سازم. سخن او نیز این بود که اگر شراب نخورم دیگر گریه نمی‌کنم. در روان‌شناسی نیز هست که انسان وقتی شراب می‌خورد، به علت خاصیت سکرآوری و تخدیری آن، مغز خمار می‌شود و دل شروع به کار می‌نماید. اشخاصی که شراب می‌نوشند زود گریه می‌کنند، زود می‌خندند و زود تصمیم می‌گیرند و به‌راحتی می‌توان آنان را بر انجام امری راضی نمود. به طور نمونه، اگر کسی می‌خواست از دیگری در مورد امری امضا بگیرد و وی به آن رضایت نمی‌داد، او را به کافه دعوت می‌کردند و به او شراب می‌دادند، و وقتی مست می‌شد، از او امضا می‌گرفتند. انسان‌های مست، از خود اراده چندانی ندارند و به کسی می‌مانند که خوابشان می‌گیرد و زود می‌شود آنان را به هر گونه کاری راضی نمود. زن‌های بدکاره را نیز

(۱۸۶)

نخست مست می‌کنند و سپس از آنان استفاده می‌نمایند، چون در این صورت است که می‌توانند هر کاری را با آنان انجام دهند، وگرنه آنان نیز حاضر به انجام برخی از کارها نیستند؛ چنان‌چه امروزه در اروپا زن‌هایی هستند که به زشت‌ترین کارها تن می‌دهند. سیاست‌مداران خارجی با پخش تصاویر آنان بر آن هستند تا فساد را در میان همه جوامع گسترش دهند. این رشدی است که اروپا به آن افتخار می‌کند، ولی هزاران عجب از این رشد و هزاران عجب از این افتخار!

امروزه نوشیدنی‌های سکرآوری در کشورهای اروپا درست شده است که ده چتول شراب‌های متعارف و شناخته شده فعلی، کار یک نخود آن را نمی‌کند و تخدیر آن به حدی است که مغز را به‌کلی از فعالیت باز می‌دارد و او را مانند جنازه‌ای بر زمین می‌اندازد و کنترلی بر خود ندارد.

این روایات از فرومایگی و رذل بودن کسی می‌گوید که طنبور و بربط و دیگر آلات موسیقی را با نوشیدن شراب و دیگر گناهان همراه می‌سازند، اما استفاده از طنبور تنها که هیچ گناهی با آن همراه نیست را نمی‌رساند و از آن انصراف دارد.

باید توجه داشت که بسیاری از خوانندگان تا مست نشوند، نه می‌توانند خوب بخوانند و نه می‌توانند خوب برقصند و آنان مستی را از شراب و از مجالس فساد می‌گیرند.

در میان خوانندگان و رقاصان، کم‌تر کسانی هستند که خود به تنهایی می‌خوانند و می‌رقصند و کسانی در این کار حرفه‌ای شناخته می‌شوند که

(۱۸۷)

خود رِنگ می‌گیرند و می‌رقصند. رقص بدون رِنگ، رِنگ بدون دستگاه، دستگاه بدون نت، نت بدون زمینه، خود را نشان نمی‌دهد؛ چنان‌چه در این روایت، طنبور و شراب در کنار هم آمده است و نوع سمفونی‌ها و ارکست‌ها نیز از این گناهان خالی نیست.


موسیقی مسخ‌کننده

۱۲۱ ـ الحسن بن محمّد الدیلمی فی الإرشاد قال: قال رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله : یظهر فی أمّتی الخسف والقذف، قالوا: متی ذلک؟ قال: إذا ظهرت المعازف والقینات وشربت الخمور، واللّه لیبیتنّ أناس من أمّتی علی أشر وبطر ولعب فیصبحون قردة وخنازیر لاستحلالهم الحرام، واتّخاذهم القینات، وشربهم الخمور، وأکلهم الربا، ولبسهم الحریر(۱).

ـ در امت من فقر و شماتت در شعارها پدید خواهد آمد. گفته شد این امور در چه زمانی رخ می‌دهد؟ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: هنگامی که آلات نوازندگی و زنان خواننده و آوازه‌خوانی و شرب خمر آشکار گردد. به خدا قسم برخی از امت من در حال لهو و لعب به خواب می‌روند و چون میمون و خوک صبح می‌نمایند؛ چرا که حرام‌ها را حلال می‌شمرند و زنان خواننده و آوازخوانی دارند و شراب می‌نوشند، و ربا می‌خورند و حریر می‌پوشند.

با توجه به مطالبی که در توضیح روایات پیشین گذشت، این روایت غنای افراد هرزه و لا ابالی را بیان می‌دارد و از غنای فردی دین‌مدار که

۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱۷، ص ۳۱۱٫

(۱۸۸)

ارزش‌های دینی را پاس می‌دارد، انصراف دارد.

در این حدیث، برای این افراد، تیپ و نمود خاصی ترسیم شده و این امر، غیر از آن خواننده‌ای است که با صفا، صداقت و درستی مشغول خواندن باشد. بنابراین این روایت از غناخوانی سالم، انصراف دارد.


موسیقی بلاخیز

۱۲۲ ـ قال: وقال صلی‌الله‌علیه‌وآله : إذا عملت أمّتی خمس عشرة خصلةً حلّ بهم البلاء: إذا کان الفیء دولاً،والأمانة مغنما، والصدقة مغرما، وأطاع الرجل امرأته، وعصی أمّه، وبرّ صدیقه، وجفا أباه، وارتفعت الأصوات فی المساجد، وأکرم الرجل مخافة شرّه، وکان زعیم القوم أرذلهم، ولبسوا الحریر، واتّخذوا القینات والمعازف، وشربوا الخمور، وکثر الزنا، فارتقبوا عند ذلک ریحا حمراء وخسفا أو مسخا، وظهور العدوّ علیکم ثمّ لا تنصرون(۱).

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: چون امت من پانزده خصلت را به کردار آورند، بلا می‌تواند بر آنان رو آورد: هنگامی که سایه‌ها در قدرت باشند، امانت غنیمت دانسته می‌شود، پرداخت صدقه را خسارت می‌دانند، مرد از زن اطاعت پذیری دارد، و از مادر خود نافرمانی داشته باشد، و به دوست خود نیکی کند، و به پدر خود ستم روا دارد، و صداها در مساجد بلند شود، و مرد به سبب ترس از شر او گرامی داشته شود، و بزرگ مردم پست‌ترین آنان باشند، حریر

۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱۷، ص ۳۱۱٫

(۱۸۹)

بپوشند، مردم حُدا و خوانندگی و آلات نوازندگی و موسیقی برگیرند، و شراب بنوشند، و زنا زیاد شود، پس در آن هنگام، وزش بادهای سرخ، یا ماه گرفتگی و یا مسخ و تغییر چهره‌ها، و چیرگی دشمن بر شما در حالی که یاری نمی‌شوید را انتظار داشته باشید.

این روایت غنایی را موضوع بحث قرار می‌دهد که با آلات قمار و شراب و مفاسدی مانند آن همراه است و چنین غنایی در نزد افراد فاسد دیده می‌شود و بر مذمت غنای مؤمنان که مرزهای شرعی را پاس می‌دارند دلالتی ندارد و «مد الصوت مع الترجیع المطرب» را شامل نمی‌شود، مگر از این باب که امور باطل و فاسدی با آن همراه گردد و هیچ یک از این روایات نمی‌تواند مستند فقیهان در تعریف غنا قرار گیرد. این روایات غنا را امری باطل و انحرافی می‌داند که موضوع آن برای پرسش کنندگان و مخاطبان مباشری این احادیث روشن بوده است اما چیستی غنا و تعریف منطقی آن از آن جهت که غناست در هیچ یک از روایات نیامده است. شناسه فقیهان از غنا که «مد الصوت مع الترجیع المطرب» است از این روایات گرفته نشده و سندی روایی برای آن در دست نیست، بلکه آنان تعریف خود را از لغت‌شناسانی گرفته‌اند که دقت عقلی در شناسه‌های خود به کار نمی‌برده‌اند و نقد و بررسی داده‌های آنان در فصل پیشین گذشت.

البته بر لغت‌شناسان معمولی که ادعای دریافت حکم دین را ندارند، خرده‌ای نیست اما فقیهی که به عنوان نماینده دین سخن می‌گوید،

(۱۹۰)

نباید در این امور مسامحه داشته باشد و در پژوهش‌های خود با سهل انگاری از آن بگذرد. فقیه ترجمان دین است و باید با استناد به گزاره‌های شرعی حکم دهد و از جانب خود یا دیگران سخنی به دین نسبت ندهد و در اموری که از تخصص او بیرون است و در آن مطالعه کافی نداشته است وارد نشود. تعریف فقیهان در غنا برگرفته از کتاب‌های لغت است و این تعریف، نظر شخصی آن بزرگان به شمار می‌رود و به کتاب و سنت و دین ارتباطی ندارد و کلام آنان استحسانی بیش به شمار نمی‌رود و نمی‌توان آن را فتوا دانست. در بررسی کلام شیخ انصاری رحمه‌الله خواهد آمد که این فقیه نابغه چون برای این تعریف مستندی شرعی نمی‌یابد، آن را نمی‌پذیرد و غنا را از باب لهو حرام می‌داند.

البته غنا و آلات موسیقی به طور مصداقی، فردی از باطل دانسته شده، باطلی که به صورت حق جلوه‌گری دارد و در روایات قول زور به آن تفسیر شده است اما نظرگاه فقیهانی که در این زمینه قلم زده‌اند از روایات بسیار دور است که این مسأله در جای خود و در جلدهای چهارم و پنجم این مجموعه تشریح می‌شود.


موسیقی هوس‌محور و غیر مصفا

۱۲۳ ـ وعن أبیه، عن سلیمان بن مسلم الخشاب، عن عبد اللّه ابن جریح المکی، عن عطاء بن أبی ریاح، عن عبد اللّه بن عباس، عن رسول اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: إنّ من أشراط الساعة إضاعة الصلوات، واتّباع الشهوات، والمیل إلی الأهواء ـ إلی أن قال: ـ فعندها یکون أقوام

(۱۹۱)

یتعلّمون القرآن لغیر اللّه، ویتّخذونه مزامیر، ویکون أقوام یتفقّهون لغیر اللّه، وتکثر أولاد الزنا، ویتغنّون بالقرآن ـ إلی أن قال: ـ ویستحسنون الکوبة والمعازف، وینکرون الأمر بالمعروف والنهی عن المنکر ـ إلی أن قال: ـ فأولئک یدعون فی ملکوت السماوات الأرجاس الأنجاس(۱).

ـ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرمایند: از حوادثی که قیامت بدون آن برپا نمی‌شود، ضایع کردن نمازها، پیروی از شهوت‌ها، روی آوردن به خواهش‌های نفسانی است و همین گونه امام یک به یک این حوادث را برشمردند تا آن‌که فرمودند: در آن زمان‌ها افرادی هستند که قرآن را برای غیر خدا فرا می‌گیرند، و آلات نوازندگی به دست می‌گیرند، و مردمانی هستند که برای غیر خدا در دین او تفقه می‌کنند، و فرزندان زنا زیاد می‌شود، و به قرآن غنا می‌خوانند، و آلات موسیقی مانند کوبه(طبل) و دف را نیک می‌شمرند، و امر به معروف و نهی از منکر را ناپسند می‌دارند تا این که امام فرمود: چنین افرادی در ملکوت آسمان‌ها به پلیدی و آلودگی خوانده می‌شوند.

وبهذا الإسناد: قال علی علیه‌السلام : تقوم الساعة علی قوم یشهدون من غیر أن یستشهدوا، وعلی الذین یعملون عمل قوم لوط، وعلی قوم یضربون بالدفوف والمعازف(۲).

ـ امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: قیامت بر مردمی برانگیخته خواهد شد

۱ـ وسائل الشیعة، ج ۱۷، ص ۳۱۰٫

۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۶٫

(۱۹۲)

که بر چیزی که آن را مشاهده نکرده‌اند شهادت می‌دهند، و نیز بر مردمی که به کرده قوم لوط عمل می‌کنند، و بر مردمی که دف و آلات موسیقی می‌زنند.

در این روایات خاطرنشان می‌شود از نشانه‌های آخرالزمان ضایع شدن نماز است. سبک شمردن نماز یا به سبب نقص در وضو یا وجود لقمه‌های ناپاک و حرام یا برگزاری نماز جماعت‌هایی است که اشکال دارد.

پیروی نمودن از شهوت‌ها و میل به هوا نیز از دیگر نشانه‌هاست. هوا فعلیت میل است. گاه در چیزی میل هست؛ اما به هوا نمی‌رسد. تحریک میل و به فعلیت رسیدن آن «هوا» نام دارد.

هم‌چنین گروهی پدید می‌آیند که قرآن کریم را برای غیر خدا فرا می‌گیرند. هدف آنان از فراگیری قرآن کریم یا تجارت است و یا سیاست و یا فخر فروشی بر دیگران. و نیز گروهی که قرآن را مزامیر می‌گیرند که توضیح آن در پیش گذشت. این روایت تأکید می‌کند که حتی اگر قرآن کریم به صورت باطل و برای غیر حق خوانده شود، قول زور و غناست و این معناست که گفته‌ای را مصداق باطل می‌سازد یا آن را از افراد حق قرار می‌دهد.

در دوره آخر الزمان، کوبه (تیمپو یا طبل کوچک) و آلات قمار نیکو شمرده می‌شود. باید دقت داشت که در این حدیث، آلات قمار در کنار آلات موسیقی آورده می‌شود.

حضرت در پایان می‌فرماید: اینان کسانی هستند که از آسمان به آن‌ها

(۱۹۳)

ندا می‌رسد: ای رجس‌های نجس، وقتی به کسی رجس و نجس صدا زده شود، نه صفایی در او یافت می‌شود و نه حال عبادت، مناجات و دعا.

برخی از روان‌شناسان اگر به برخی از مساجد امروز روند، درمی‌یابند که برخی از نمازگزاران در چهار رکعت نمازی که می‌خوانند، همواره به خود مشغول هستند و در نماز جنبش دارند و کم‌تر کسی در میان آنان یافت می‌شود که از آرامش برخوردار باشد. چنین مردمانی مصداق «الارجاس والانجاس» واقع می‌شوند. البته اگر فراوانی از مردم این گونه شوند، چون همه به آن عادت می‌کنند کسی چیزی احساس نمی‌کند و مشکلی را در خود یا دیگران نمی‌یابد. البته، این روایت وصف حال مسلمانان است و اگر آنان چنین شوند، جایگاه غیر مسلمان و غیر مؤمن چه خواهد شد!


موسیقی شیطانی

۱۲۴ ـ وروی أبو أمامة، عن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله أنّه قال: ما رفع أحد صوته بغناء إلاّ بعث اللّه شیطانین علی منکبیه، یضربان بأعقابهما علی صدره حتّی یمسک(۱).

ـ رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمود: کسی صدای خود را به غنا بر نمی‌آورد مگر آن که خداوند دو شیطان بر دوش او می‌فرستد، آنان تا وقتی که وی دست از غنا برنداشته است، با پشت خود بر سینه آن خواننده می‌زنند.

۱ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۴٫

(۱۹۴)

۱۲۵ ـ جامع الأخبار عن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله : الغناء رقیة الزنا(۱).

ـ غنا پی‌آمدها و آثار وضعی زنا را دارد.

همسان دانستن آثار وضعی غنا با زنا نیز تأیید دیگری بر تحلیل ارایه شده از ناحیه ماست که غنا همواره با انواع فسادها و گناهان همراه بوده است به گونه‌ای که برای نمونه، مجالس غنا با گناهی هم‌چون زنا انجام می‌گرفته است و غنا زنا را به ذهن می‌آورده است؛ اما غنایی که بتواند بهشت و مقامات معنوی را در اندیشه و ذهن دیگران نهادینه نماید، چگونه می‌تواند با زنا همسان باشد؟!


صوت خوش بهشتی

۱۲۶ ـ عن یاسر عن أبی الحسن علیه‌السلام قال: من نزه نفسه عن الغناء فإنّ فی الجنّة شجرة یأمر اللّه عزّ وجلّ الریاح أن تحرکها، فیسمع منها صوتا لم یسمع بمثله، ومن لم یتنزّه عنه لم یسمعه(۲).

ـ کسی که خود را از غنا دور دارد، خداوند به باد فرمان می‌دهد که بر برگ‌های درختی که در بهشت است بوزد و آن برگ‌ها را به حرکت درآورد، پس از آن صوتی خوش می‌شنود که مانند آن را نشنیده است، اما کسی که خود را از آن دور ندارد، از آن صوت خوش بی‌بهره است و آن را نمی‌شنود.

این روایت خصوصیات و آثار خواندن غنایی یا شنیدن آن را توضیح

۱ـ بحار الانوار، ج ۷۶، ص ۲۴۷٫

۲ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۴٫

(۱۹۵)

می‌دهد، اما در زمینه اخذ حکم دارای نکات حایز اهمیتی است؛ از جمله:

۱ـ صدایی که در بهشت از این درخت شنیده می‌شود، مانند آن در دنیا شنیده نشده است؛ به این معنا که این صدا از صوت داودی و از صدای فرشتگانی که نغمه آنان در دنیا شنیده می‌شود زیباتر است.

۲ـ نمی‌شود چیزی در دنیا به صورت مطلق حرام باشد؛ اما در آخرت، نمونه حلال و بدون اشکالی برای آن سراغ گرفت، با توجه به این امر باید موارد و مصادیق غنای حلال در دنیا را یافت و توجه به این نکته به دست می‌دهد که حضرت در مقام پرهیز دادن از غنای حرام می‌باشند.

۳ـ آدمی این توان و نیرو را در خود نهفته دارد که در دنیا نمونه‌ها و مشابه لذت‌های حلال بهشتی را به آفرینش رساند و آن را کشف یا اختراع نماید و آن را به صورت شرعی به مردم دنیا ارایه دهد و با صوت و صدا و نغمه داودی دنیای کفر را ویران نماید؛ چرا که همه واله و حیران صدای خوش هستند. این کار از عهده غیر معصوم نیز بر می‌آید و چه بهتر که این افتخار نصیب مردم ولایت‌مدار کشور ما باشد؛ همان‌گونه که ژاپن در زمینه الکترونیک پیشتاز است و کشور ما در حال ایجاد بسترهای رقابت با آنان در این زمینه و زمینه‌های دیگر و به ویژه در صنایع دفاعی است. ایرانیان همیشه می‌توانند. امروزه قهرمان قهرمانان که زیر سنگین‌ترین وزنه‌ها می‌رود، از کشور ما برخاسته است. کشوری که در روزی بیش‌تر مردم آن در روخوانی قرآن مشکل داشتند، امروزه هزاران مجلس قرائت

(۱۹۶)

قرآن کریم را درون خود دارد و این‌ها همه تأییدی است بر این که ایرانی ولایت‌مدار می‌تواند و باید با همت خویش فرهنگ برتر صد ساله پس از این را به نام فرهنگ برتر و مترقی شیعی و ولایت و محبت حضرت امیرمؤمنان رقم زند. این امر نیاز به طراحی دقیق و ایدئولوگ و نظریه‌پرداز و لیدری توانا دارد که با چشمان نافذ خویش چالش‌های صد سال آینده دنیا را که در مسیر هدایت دینی و گسترش بنیان‌های اندیشار شیعی وجود دارد ببیند و از امروز برای گذار از آن‌ها بیندیشد. او باید نخست پیرایه‌ها را از دین بزداید و با خرافه‌هایی که دنیای علمی صد ساله آینده آن را بر ما خرده خواهد گرفت مبارزه کند و حلال و حرام دین را به وضوح بیان دارد و سپس بر ترویج آن سرمایه گذاری نماید و متأسفانه حوزه‌های علمی ما بعد از مرحوم علامه طباطبایی کم‌تر نظریه‌پرداز توانا را در خود دیده است. اگر ما بتوانیم موسیقی حلال را به جهان ارایه نماییم، به جای آن که فرد ولایت‌مداری، با احساس نیاز، به مکان خلوتی رود تا موسیقی حرام همسایه را بشنود، کافری به خواننده شیعی می‌نگرد و از غنا و موسیقی او چنان معنویت در او زنده می‌شود و به وجد می‌آید که بر پیشوایان تربیت کننده چنین خواننده‌ای، بارها و بارها درود می‌فرستد.


صوت جبهه شیطان

۱۲۷ ـ وعن الحسین بن محمّد، عن معلی بن محمّد، عن أحمد ابن محمّد بن إبراهیم الأرمنی، عن الحسن بن علی بن یقطین عن أبی

(۱۹۷)

جعفر علیه‌السلام قال: من أصغی إلی ناطق فقد عبده، فإن کان الناطق یؤدّی عن اللّه عزّ وجلّ فقد عبد اللّه، وإن کان الناطق یؤدّی عن الشیطان فقد عبد الشیطان(۱).

ـ کسی که به شنونده‌ای گوش فرا دهد، او را پرستیده است، اگر گوینده از خداوند بگوید، خدا را پرستش نموده و چنان‌چه از شیطان باشد، به پرستش او روی آورده است.

مراد از پرستش شیطان، توجه خاص و ویژه به اوست.

این روایت و روایات دیگری که مشابه آن است و به مذمت استماع غنا می‌پردازد، غنا را برای ما معنا نمی‌کند؛ اگرچه معنای غنا در زمان صدور روایت برای گفته‌خوان روشن بوده است، از این رو، در این روایات شبهه مصداقی وجود دارد. روایت حاضر بر حرمت غنا و موسیقی به صورت مطلق دلالتی ندارد و گوش فرا دادن به هر سخنی را در بر می‌گیرد و با توجه به تأثیر پایدار سخن و هم‌نشین بر روح و روان آدمی به لزوم حق‌گروی در انتخاب واعظان و هم‌نشینان تأکید می‌کند. نمونه دیگری از آن، روایت بعد است.

۱۲۸ ـ محمّد بن مسعود العیاشی فی تفسیره عن جابر بن عبد اللّه، عن النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله قال: کان إبلیس أوّل من تغنّی، وأوّل من ناح، وأول من حدا، لما أکل من الشجرة تغنّی، فلمّا هبط حدا، فلما استقرّ علی الارض یذکره (ما ذکره) ما فی الجنّة ناح(۲).

۱ـ الکافی، ج ۶، ص ۴۳۴٫

(۱۹۸)

ـ ابلیس اولین کسی بود که به غنا خواند، و او نخستین کسی بود که ناله و نوحه سر داد، و اولین کسی بود که آواز خواند. چون آدم علیه‌السلام از درخت ممنوعه خورد، ابلیس غنا خواند و چون آدم بر زمین فرود آمد، شیطان حدی‌خوانی کرد و چون آدم بر زمین استقرار گرفت و آن‌چه را در بهشت بود به یاد آورد، ابلیس به ناله در آمد.

۱۲۹ ـ زید النرسی فی أصله: عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام ، أنّه قال فی حدیث فی من طلب الصید لاهیا: وأنّ المؤمن لفی شغل عن ذلک، شغله طلب الآخرة عن الملاهی ـ إلی أن قال ـ وإنّ المؤمن عن جمیع ذلک لفی شغل، ما له وللملاهی، فإنّ الملاهی تورث قساوة القلب، وتورث النفاق، وأمّا ضربک بالصوالج؛ فإنّ الشیطان معک یرکض، والملائکة تنفر عنک، وإن أصابک شیء لم تؤجر، ومن عثر به دابّته فمات دخل النّار(۱).

ـ امام صادق در حدیثی به کسی که برای سرگرمی در پی شکار می‌رفت فرمود: همانا مؤمن خود را از آن باز می‌دارد، مؤمن و ولایت‌مدار را چه به امور لهو و سرگرم‌کننده، لهوآورها قساوت و سنگ‌دلی و نفاق را در پی دارد، سنج زدن رقص شیطان را به همراه دارد و فرشتگان تو را ناپسند می‌دارند، و اگر بلایی بر تو رسد، اجری نخواهد داشت، و اگر به سبب سنج زدن حیوان وی رم کند و بلغزد و صاحب آن بمیرد، به آتش در آید.

۱ـ تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۴۰٫ (با تصحیح متن).

۲ـ مستدرک الوسائل، ج ۱۳، ص ۲۱۶٫

(۱۹۹)

این روایات، لهو و لعب را شایسته مؤمن نمی‌داند. اگر آلات موسیقی و نیز غنا در امور خیر و نیز در درمان بیماری‌های روانی به کار آید و موسیقی درمانی به جایگاه شایسته خود برسد، و نیز غنا و موسیقی روح فرهنگ دینی را در جان و دل جوانان این مرز و بوم و بلکه مردمان دیگر ملل و کشورها زنده نماید و آنان را طعم محبت خاندان اهل بیت علیهم‌السلام بچشاند، نمی‌توان آن را لهو حرام دانست و با تغییر کاربری آلات موسیقی از حرام به حلال، حکم آن نیز تغییر می‌یابد. در زمان غیبت این فقیه است که باید به چنین موضوعاتی توجه نماید تا با دقت بسیار در شناخت موضوع، به حکم آن رهنمون شود و اگر شأن فقیه غیر از این بود، نیازی به فقاهت و اجتهاد احساس نمی‌شد؛ زیرا گزاره‌های کلی و شمولی دین، در روایات وجود دارد و هر آگاه بر این گزاره‌های کلی؛ هرچند موضوعات و امور جزیی را نشناسد، می‌تواند با مراجعه به آن، خود را از دیگری بی‌نیاز ببیند.

غنا و موسیقی مانند حکم پوشیدن لباس جندی و نظامی برای عالمان دینی است. مرحوم شیخ انصاری در کتاب «مکاسب محرمه» عالمان دینی را از پوشیدن لباس جنگ نهی می‌کند؛ چرا که زمانه وی دوران حاکمیت طاغوت است؛ ولی در حکومت فعلی، شهامت، شجاعت و رشادت می‌خواهد که عالمی لباس نظامی بر تن نماید و عمامه‌ای بر سر گذارد و جان خود را بر کف دست گیرد و به جبهه رود و کلام شیخ انصاری رحمه‌الله نیز از این مورد انصراف دارد و چنان‌چه جناب شیخ در این

(۲۰۰)

زمان زنده بود، لباس نظامی می‌پوشید و به جبهه‌ها می‌رفت. این گونه فتاوا را باید با شرایط و تقییدات موضوعی آن لحاظ نمود و تأثیر گذشت زمان و مکان و فراهم شدن شرایط جدید برای آن را نادیده نگرفت. زمان طاغوت چیزی را می‌طلبد که زمان حکومت اسلامی آن اقتضا را ندارد.

اگر عالمی در زمان طاغوت لباس نظامی بر تن کند، او از عُمّال طاغوت دانسته می‌شود و لباس وی لباس باطل است؛ ولی در زمان حق، لباس نظامی چهره حق و حقیقت به خود می‌گیرد و لباس اهل حق شناخته می‌شود. در باب فتوا و حکم نمی‌توان گفت: حرف مرد یکی است، بلکه باید گفت: حرف مرد حق است و اگر موضوعی تغییر کرد، حکم آن نیز تغییر می‌یابد.

ما از چیستی لهو و حکم آن در جلد دوم بحث نمودیم و در این‌جا، تحلیل روایاتی که آثار وضعی افراط در غنا یا استفاده از غنای حرام را بیانی می‌دارد، به پایان می‌بریم. البته در برابر آثار وضعی غنا و موسیقی، می‌توان از دانش «موسیقی درمانی» نام برد که موارد بایسته استفاده از موسیقی را خاطرنشان می‌شود. این دانش نیاز به بازپیرایی و هماهنگ‌سازی با احکام شرع دارد که باید آن را در جای خود پی گرفت.


ردیف دوم: فرازهایی از روایت مفضل

«توحید مفضل» روایت شریفی است که سند عصمتی در چگونگی آفرینش به شمار می‌رود. این روایت از چنان جایگاه علمی برخوردار است که می‌تواند به عنوان متن درسی قرار گیرد. البته به شرط آن که

(۲۰۱)

اساتید این کتاب، توانایی بیان و استخراج نکته‌های علمی آن را داشته باشند. این حدیث به مفضل؛ یکی از شاگردان امام صادق علیه‌السلام آموزش داده شده است تا وی پاسخ‌گوی شبهات یلی از کفار باشد که ادعای فلسفه و تعقل را داشت. شخصی که اگر امام صادق علیه‌السلام نبود، کسی یارای مقابله با وسوسه‌گری‌های این عنصر شک‌پرداز و کافر را نداشت.

ابن ابی الاوجاء از متفکران دهری بوده که در مدینه بر سر راه قبر پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌نشست و سخنان و شبهات کفرآمیز خود را برای مردم و عالمان دینی بازگو می‌کرد و به گونه‌ای رفتار می‌نمود که مردم، نام او را بسیار ببرند. روزی مفضل، برخی از سخنان او را شنید و بسیار عصبانی شد و به‌جای پاسخ‌گویی به شبهه‌افکنی‌های وی، با او به تندی سخن گفت. ابن ابی الاوجاء به او گفت: اگر تو از یاران جعفر بن محمد علیهماالسلام هستی، بدان که ایشان چنین عصبانی نمی‌شود و اگر از یاران او نیستی، ما را با تو کاری نیست. آن کافر تنها به اعتبار نام امام صادق علیه‌السلام با مفضل هم‌کلام می‌شود، وگرنه او را نمی‌شناسد یا او را به هیچ می‌انگارد؛ در حالی که مفضل، از عالمان دینی روزگار خود بوده است و این، منطق قوی ابن ابی الاوجاء در شبهه‌افکنی و مغالطه را می‌رساند که به‌جز امام صادق علیه‌السلام را برای بحث نمی‌پذیرد. وی به‌راحتی تشخیص می‌دهد که اخلاق مفضل با اخلاق امام علیه‌السلام در مناظره و گفت‌وگو بسیار متفاوت است. در این حدیث، خطاب کلام با چنین متفکرِ کفراندیشی است، از این رو، روایت یاد شده بسیار سنگین، عمیق، بلند و علمی است. ما این

(۲۰۲)

روایت را از محضر استادی درس گرفتیم. بعدها متوجه شدم آن استاد، خود چندان به بلندای این کتاب، دست نیافته بود.

امام صادق علیه‌السلام در این حدیث، غنا و موسیقی و صوت و صدا را با عظمت بسیار یاد می‌نمایند. مرحوم مجلسی، در توضیح این فرازها سخنانی آورده است که فاصله بیان وی تا گفتار حضرت به درازای میان محدود و نامحدود می‌ماند. بررسی و نقد کلام وی، به مناسبت، خواهد آمد.

امام صادق علیه‌السلام در این روایت، به مفضل خاطرنشان می‌شوند به حواس پنج‌گانه‌ای که در انسان است و از جمله سمع و حس شنوایی و نیز حس گویایی، دقت کافی نماید و فواید صوت و غنا را دریابد.

در بخشی از این روایت آمده است:


اهمیت دستگاه شنوایی

۱۳۰ ـ روی محمّد بن سنان قال: حدّثنی المفضّل بن عمر قال(۱): کنت ذات بعد العصر جالسا فی الروضة بین القبر والمنبر، وأنا مفکر فی ما خصّ اللّه تعالی به سیدنا محمّدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ، من الشرف والفضائل، وما منحه وأعطاه وشرّفه وحباه ممّا یعرفه الجمهور من الأمّة وما جهلوه من فضله وعظیم منزلته، وخطیر مرتبته، فإنّی لکذلک إذ أقبل ابن أبی العوجاء، فجلس بحیث أسمع کلامه، فلمّا استقرّ به المجلس إذ من أصحابه قد جاء فجلس إلیه، فتکلّم ابن أبی العوجاء فقال: لقد

۱ـ مفضل بن عمر جعفی، التوحید، ص ۲۳٫

(۲۰۳)

بلغ صاحب هذا القبر العزّ بکماله، وحاز الشرف بجمیع خصاله، ونال الحظوة فی کلّ أحواله، فقال له صاحبه: إنّه کان فیلسوفا ادّعی المرتبة العظمی، والمنزلة الکبری، وأتی علی ذلک بمعجزات بهرت العقول، وضلّت فیها الأحلام، وغاصت الألباب علی طلب علمها فی بحار الفکر، فرجعت خاسئات، وهی حسر، فلمّا استجاب لدعوته العقلاء والفصحاء والخطباء، دخل النّاس فی دینه أفواجا، فقرن اسمه باسم ناموسه فصار یهتف به علی رؤوس الصوامع، فی جمیع البلدان والمواضع، التی انتهت إلیها دعوته، وعلتها کلمته، وظهرت فیها حجّته برّا وبحرا، سهلاً وجبلاً، فی کلّ یوم ولیلة خمس مرّات مردّدا فی الأذان والإقامة، لیتجدّد فی کلّ ساعة ذکره، ولئلاّ یخمل أمره. فقال ابن أبی العوجاء: دع ذکر محمّد صلی‌الله‌علیه‌وآله فقد تحیر فیه عقلی، وضلّ فی أمره فکری، وحدّثنا فی الأصل الذی نمشی له. ثمّ ذکر ابتداء الأشیاء، وزعم ذلک بإهمال لا صنعة فیه ولا تقدیر، ولا صانع ولا مدبّر، بل الأشیاء تتکوّن من ذاتها بلا مدبّر، وعلی هذا کانت الدنیا لم ولا تزال!

قال المفضّل: فلم أملک نفسی غضبا وغیظا وحنقا، فقلت: یا عدوّ اللّه ألحدت فی دین اللّه، وأنکرت الباری جلّ قدسه الذی خلقک فی أحسن تقویم، وصوّرک فی أتمّ صورة، ونقلک فی أحوالک حتّی بلغ حیث انتهیت. فلو تفکرت فی نفسک وصدقک لطیف حسّک، لوجدت دلائل الربوبیة وآثار الصنعة فیک قائمة، وشواهده جلّ وتقدّس فی خلقک واضحة، وبراهینه لک لائحة، فقال: یا هذا، إن

(۲۰۴)

کنت من أهل الکلام کلّمناک، فإن ثبتت لک حجّة تبعناک، وإن لم تکن منهم فلا کلام لک، وإن کنت من أصحاب جعفر بن محمّد الصادق فما هکذا تخاطبنا، ولا بمثل دلیلک تجادل فینا، ولقد سمع من کلامنا أکثر ممّا سمعت، فما أفحش خطابنا، ولا تعدّی فی جوابنا، وأنّه الحلیم الرزین، العاقل الرصین، لا یعتریه خرق، ولا طیش ولا نزق، یسمع کلامنا، ویصغی إلینا ویتعرّف حجّتنا، حتّی إذا استفرغنا ما عندنا، وظننّنا (انّه) قطعناه، دحض حجّتنا بکلام یسیر، وخطاب قصیر، یلزمنا الحجّة، ویقطع العذر، ولا نستطیع لجوابه ردّا، فإنک من أصحابه فخاطبنا بمثل خطابه.

قال المفضّل: فخرجت من المسجد محزونا مفکرا فی ما بلی به الإسلام وأهله من کفر هذه العصابة وتعطیلها، فدخلت علی مولای علیه‌السلام فرآنی منکسرا، فقال: ما لک؟ فأخبرته بما سمعت من الدهریین، وبما رددت علیهما. فقال: یا مفضّل، لألقین علیک من حکمه الباری، وعلا وتقدّس اسمه فی خلق العالم، والسباع، والبهائم، والطیر، والهوام، وکلّ ذی روح من الأنعام والنبات، والشجرة المثمرة، وغیر ذات الثمر والحبوب، والبقول، المأکول من ذلک وغیر المأکول، ما یعتبر به المعتبرون، ویسکن إلی معرفته المؤمنون: ویتحیر فیه الملحدون فبکر علی غدا.

قال المفضّل: فانصرفت عنده فرحا مسرورا، وطالت علی تلک اللیلة انتظارا، وعدنی به، فلمّا أصبحت غدوت فاستؤذن لی فدخلت وقمت بین یدیه، فأمرنی بالجلوس، فجلست، ثمّ نهض إلی

(۲۰۵)

حجرة کان یخلو فیها، ونهضت بنهوضه، فقال: اتّبعنی، فتبعته، فدخل ودخلت خلفه، فجلس وجلست بین یدیه، فقال: یا مفضّل کأنّی بک وقد طالت علیک هذه اللیلة انتظارا لما وعدتک، فقلت: أجل یا مولای، فقال: یا مفضّل، إنّ اللّه تعالی کان ولا شیء قبله، وهو باق ونهایة له، فله الحمد علی ما ألهمنا، والشکر علی منحنا، فقد خصّنا من العلوم بأعلاها، ومن المعالی بأسناها، واصطفانا علی جمیع الخلق بعلمه، وجعلنا مهیمنین علیهم بحکمه، فقلت: یا مولای أتأذن لی أن أکتب ما تشرحه ـ وکنت أعددت معی ما أکتب فیه ـ فقال لی: إفعل مفضّل.

إنّ الشکاک جهلوا الأسباب والمعانی فی الخلقة، وقصرت أفهامهم عن تأمّل الصواب، والحکمة فیما ذرء الباری جلّ قدسه، وبرء من صنوف خلقه فی البرّ، والبحر، والسهل، والوعر، فخرجوا بقصر علومهم إلی الجحود، وبضعف بصائرهم إلی التکذیب والعنود، حتّی أنکروا خلق الأشیاء، وادّعوا تکونها بالإهمال، لا صنعة فیها ولا تقدیر ولا حکمة من مدبّر، ولا صانع تعالی اللّه عمّا یصفون، وقاتلهم أنّی یؤفکون، فهم فی ضلالهم وغیهم وتجبّرهم بمنزلة عمیان دخلوا دارا قد بنیت أتقن بناء وأحسنه، وفرشت بأحسن الفرش وأفخره، وأعدّ فیها ضروب الأطعمة والأشربة والملابس والمآرب التی یحتاج إلیها ولا یستغنی عنها، ووضع کلّ شیء من ذلک موضعه علی صواب من التقدیر، وحکمة من التدبیر، فجعلوا یتردّدون فیها یمینا وشمالاً، ویطوفون بیوتها إدبارا وإقبالاً،

(۲۰۶)

محجوبة أبصارهم عنها، لا یبصرون بنیة الدار، وما أعدّ فیها، وربّما عثر بعضهم بالشیء الذی وضع موضعه، وأعدّ للحاجة إلیه، وهو جاهل للمعنی، ولما أعدّ، ولماذا جعل کذلک؟ فتذمر وتسخط وذمّ الدار وبانیها. فهذه حال هذا الصنف فی إنکارهم ما أنکروا من أمر الخلقة وثبات الصنعة… .

أنظر الآن یا مفضّل إلی هذه الحواسّ التی خصّ بها الإنسان فی خلقه، وشرف بها علی غیره.

فکر مفضّل فی من عدم البصر من النّاس وما یناله من الخلل فی أموره، فإنّه لا یعرف موضع قدمه ولا یبصر ما بین یدیه، فلا یفرق بین الألوان وبین المنظر الحسن و القبیح، ولا یری حفرةً إن هجم علیها، ولا عدوّا، إن أهوی إلیه بسیف، ولا یکون له سبیل إلی أن یعمل شیئا من هذه الصناعات مثل الکتابة والتجارة والصیاغة، حتّی أنّه لولا نفاذ ذهنه لکان بمنزلة الحجر الملقی.

وکذلک من عدم السمع یختلّ فی أمور کثیرة، فإنّه یفقد روح المخاطبة والمحاورة، ویعدم لذّة الأصوات واللحون المشجیة (بالشجیة) المطربة، ویعظم المؤنة علی النّاس فی محاورته حتّی یتبرموا به، ولا یسمع شیئا من أخبار النّاس وأحادیثهم، حتّی یکون کالغائب وهو شاهد، أو کالمیت وهو حی. فأمّا من عدم العقل فإنّه یلحق بمنزلة البهائم، بل یجهل کثیرا ممّا یهتدی إلیه البهائم! أفلا تری کیف صارت الجوارح والعقل وسائر الخلال التی بها صلاح الإنسان، والتی لو فقد منها شیئا لعظم ما یناله فی ذلک من الخلل،

(۲۰۷)

یوافی خلقه علی التمام حتّی لا یفقد شیئا منها. فلم کان کذلک إلاّ لأنّه (انّه) خلق بعلم وتقدیر… .

أطل الفکر یا مفضّل فی الصوت والکلام وتهیأة آلاته فی الإنسان، فالحنجرة کالأنبوبة لخروج الصوت، واللسان والشفتان والأسنان لصیاغة الحروف والنغم. ألا تری أنّ من سقطت أسنانه لم یقم السین، ومن سقطت شفته لم یصحّح الفاء، ومن ثقل لسانه لم یفصح الراء، وأشبه شیء بذلک المزمار الأعظم، فالحنجرة تشبه قصبة المزمار، والرئة تشبه الزق الذی ینفخ فیه لتدخل الریح، والعضلات التی تقبض علی الرئة لیخرج الصوت کالأصابع التی تقبض علی الزق حتّی تجری الریح فی المزامیر والشفتان والأسنان التی تصوغ الصوت حروفا، ونغما کالأصابع تختلف فی فم المزمار فتصوغ صفیره ألحانا غیر أنّه وإن کان مخرج الصوت یشبه المزمار بالآلة والتعریف، فإنّ المزمار ـ فی الحقیقة ـ هو المشبه بمخرج الصوت.

قد أنبأتک بما فی الأعضاء من الغناء فی صنعة الکلام وإقامة الحروف، وفیها مع الذی ذکرت لک مآرب أخری. فالحنجرة لیسلک فیها هذا النسیم إلی الرئة، فتروح علی الفؤاد بالنفس الدائم المتتابع الذی لو حبس شیئا یسیرا لهلک الإنسان، وباللسان تذاق الطعوم، فیمیز بینها، ویعرف کلّ واحد منها حلوها من مرّها وحامضها من مرّها ومالحها من عذبها وطیبها من خبیثها، وفیه مع ذلک معونة علی إساغة الطعام والشراب والأسنان لمضغ الطعام حتّی یلین وتسهل إساغته، وهی مع ذلک کالسند للشفتین تمسکهما وتدعمهما من

(۲۰۸)

داخل الفم، واعتبر ذلک؛ فإنّک تری من سقطت أسنانه مسترخی الشفة ومضطربها، وبالشفتین یترشف الشراب، حتّی یکون الذی یصل إلی الجوف منه بقصد وقدر، لا یثج ثجّا، فیغصّ به الشارب، أو ینکأ فی الجوف، ثمّ همّی بعد ذلک کالباب المطبق علی الفم یفتحها الإنسان إذا شاء ویطبقها إذا شاء. وفیما وصفنا من هذا بیان. إن کلّ واحد من هذه الأعضاء یتصرّف، وینقسم إلی وجوه من المنافع کما تتصرّف الأداة الواحدة فی أعمال شتّی، وکالفأس تستعمل فی النجارة والحفر وغیرهما من الأعمال(۱).

ـ خداوند دو چشم را به انسان ارزانی داشته است که هم‌چون چراغی بر مناره است. بلندای آدمی چشم اوست و ارزش او به چشم وی است و کسی که بصر ندارد، با اختلال بسیاری در زندگی رو به‌رو می‌شود.

خداوند گوش و حس شنوایی را آفرید تا انواع صوت‌ها را دریابد؛ از صوت سنگ‌ها و شن‌ریزه‌ها گرفته تا صوت باران، برف، رعد و برق و تا صوت فرشتگان و صوت خداوند. خداوند با تأکید فراوان به حضرت موسی علیه‌السلام می‌فرماید: « إِنَّنِی أَنَا اللَّهُ»(۲) تا موسی علیه‌السلام گمان نبرد وسوسه‌ای شیطانی را می‌شنود.

حضرت در ادامه می‌فرماید:

«فلو کانت الأصوات ولم یکن سمع یدرکها لم یکن فیها إرب»؛

۱٫ بحار الانوار، ج ۳، ص ۷۰٫

۲ـ طه / ۱۴٫

(۲۰۹)

اگر صوت‌ها موجود باشند، اما سمع و حس شنوایی نباشد که آن را فهم نماید، فایده‌ای نداشت.

دیگر حواس آدمی نیز این گونه است و اگر خاصیتی را در بر نداشت، خداوند آن را نمی‌آفرید.

«فکر یا مفضل»؛ حضرت پیش‌تر به مفضل فرمود: «أنظر» ولی اکنون به وی توصیه به اندیشه می‌نماید که اگر حس شنوایی نباشد، در بسیاری از امور، اختلال پیش می‌آمد و انسان فاقد روح تخاطب و محاوره می‌گشت. انسانی که نتواند با دیگران هم‌کلام گردد یا حتی نتواند با خود یا خدای خویش سخن گوید، به انواع آسیب‌های روانی دچار می‌شود. انسان به گفت‌وگو نیاز دارد تا با هم‌سخن شدن با چیزی، هرچند مرده‌ای باشد، درون خود را بیرون ریزد.

البته استفاده از واژه «سمع» و نه «أذن»، این لطیفه را به دست می‌دهد که سمع به گوش جسمی و حس شنوایی ظاهر اطلاق نمی‌شود و معنایی عام‌تر و گسترده‌تر از آن دارد. قلب و جان آدمی نیز دارای سمع است. خداوند نیز سمیع است. حضرت می‌فرماید:

«وکذلک من عدم السمع یختلّ فی أمور کثیرة، فإنّه یفقد روح المخاطبة، ویعدم لذّة الأصوات واللحون المشجیة (الشجیة) المطربة، ویعظم المؤنة علی النّاس فی محاورته حتّی یتبرموا به، ولا یسمع شیئا من أخبار النّاس وأحادیثهم، حتّی یکون کالغائب وهو شاهد، أو کالمیت وهو حی. فأمّا من عدم العقل فإنّه یلحق

(۲۱۰)

بمنزلة البهائم، بل یجهل کثیرا ممّا یهتدی إلیه البهائم! أفلا تری کیف صارت الجوارح والعقل وسائر الخلال التی بها صلاح الإنسان، والتی لو فقد منها شیئا لعظم ما یناله فی ذلک من الخلل، یوافی خلقه علی التمام حتّی لا یفقد شیئا منها. فلم کان کذلک إلاّ لأنّه خلق بعلم وتقدیر».

صوت زیبا و طرب‌انگیز

کسانی که می‌پندارند لذت بردن از صوت زیبا و طرب‌انگیز اشکال دارد، کجا هستند تا این فراز شریف برای آنان بازخوانی شود:

«چنان‌چه حس شنوایی نباشد، لذت صوت‌های دل‌انگیز و طربناک و حزن‌آور از بین می‌رود».

حضرت علیه‌السلام در این فراز «صوت» و «لحن» را با هم می‌آورد که تفاوت آن دو را می‌رساند و چنین نیست که هر صوتی لحن باشد. هم‌چنین استفاده از جمع مکسر در بیان «الأصوات» و «الألحان» شمول گسترده و تنوع بسیار آن را می‌رساند.

صوت طربناک صوتی است که نوعی غنج، دلال، تحریک، ترنم و صفا را با خود دارد. این ویژگی در صدای زن بیش‌تر دیده می‌شود که بحث از آن، در جلد ششم خواهد آمد.

آن که نمی‌شنود هم‌چون مرده و یا غایب است. گوش برای شنیدن است و با آن باید شنید و اصل اولی در این باب نیز این است که شنیدن هر صوتی؛ هرچند لذت‌آور و طربناک باشد، حرام نیست و « سَخَّرَ لَکمْ مَا فِی

(۲۱۱)

السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»(۱) بر آن نیز صدق می‌کند و قرآن کریم تشویق می‌نماید: « یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاْءِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ فَانْفُذُوا لاَ تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ»(۲)؛ ای جنیان و ای انسان‌ها، اگر می‌توانید از هر جای آسمان‌های چندگانه و زمین بیرون شوید، چنین کنید، البته، نمی‌توانید از آن بر شوید؛ مگر با تهیه توان و نیروی چیره و لازم.

این فراز تأییدی بر این اصل اولی است و باید برای حرمت هر گونه صوت و صدایی دلیل آورد.

نکته‌ای که باید به آن دقت ورزید و از امور بدیهی است این است که حضرت علیه‌السلام هیچ گاه به امور حرام ارزش نمی‌دهد و معصیتی را بزرگ نمی‌شمرد، از این رو، اگر آن حضرت علیه‌السلام طربناکی را نیکو می‌شمرند، این امر می‌رساند طرب‌آور بودن امری نمی‌تواند دلیل حرمت آن قرار گیرد. حضرت با عظمت و بزرگی از طربناکی صوت سخن می‌گویند و بر این اساس، تعریف فقیهان از غنای حرام و طربناکی را ملاک حرمت قرار دادن با این روایت و از فرهنگ امام صادق علیه‌السلام فرسنگ‌ها فاصله دارد. اگر امام علیه‌السلام برای نیک دانستن امری به طربناکی آن استدلال می‌کنند، باید طرب امر حلال و دارای ارزش باشد و با توجه به این فراز و فرازهای دیگر، حضرت نیز در مقام شمارش ارزش‌های آفرینش سمع است.

۱ـ لقمان / ۲۰٫

۲ـ الرحمن / ۳۳٫

(۲۱۲)

حضرت علیه‌السلام صوت غنایی را امری ارزشی می‌دانند، ولی غنایی هم‌چون غنای عباسی و اموی و غنایی که «یدخل علیها الرجال» را با خود دارد و محرمات الهی در آن نادیده گرفته می‌شود، امری ضد ارزشی و تخریب‌کننده دین است که این مورد را مقید می‌سازد و رابطه این دو، اطلاق و تقیید است، نه عام و خاص و با توجه به این نکته، این گزاره استثناناپذیر است و غنای حرام، استثنای از موارد حلال دانسته نمی‌شود.

دستگاه‌های غم‌انگیز و شاد

نکته ظریف دیگری که در کلام امام علیه‌السلام شایان ذکر است این است که حضرت علیه‌السلام نخست «شجیه» و دستگاه‌های غم آلود را یاد می‌کند و سپس از «المطربة» و دستگاه‌های طرب‌انگیز و لذت‌بخش سخن می‌گویند؛ در حالی که صدر کلام نیز با «لذت» آغاز شده است و این بدان معناست که صدر و ذیل این فراز، از لذت بحث می‌شود و حضرت این گزاره کلی را با شادی و طرب به پایان می‌رساند.

زندگی بر مدار توان صوت

حضرت تأکید می‌کنند که اگر آدمی خبرهای مردم را نشنود، شاهدی است غایب در میان آنان و یا چون مرده‌ای است که می‌جنبد. انسان انزوایی، زنده، پویا، فعال و اکتیو نیست و روح تخاطب ندارد و در واقع، هر کس به میزان تخاطبی که با دیگران دارد و به میزان توان صوت خویش، زنده است. مردم کسی را زنده می‌دانند که بتواند سخن گوید و میدان‌دار باشد. شریعت نیز اگر سخن‌گوی قوی نداشته باشد، منزوی

(۲۱۳)

می‌گردد و به‌تدریج نادیده انگاریده می‌شود؛ همان‌طور که اگر از صدای جبهه باطل دوری شود، باطل به محاق می‌رود.


چگونگی دستگاه صوتی و آفرینش صوت

امام صادق علیه‌السلام در ادامه، چگونگی دستگاه صوتی و آفرینش صوت را آموزش می‌دهند و می‌فرمایند:

أطل الفکر یا مفضّل فی الصوت والکلام وتهیأة آلاته فی الإنسان، فالحنجرة کالأنبوبة لخروج الصوت، واللسان والشفتان والأسنان لصیاغة الحروف والنغم. ألا تری أنّ من سقطت أسنانه لم یقم السین، ومن سقطت شفته لم یصحّح الفاء، ومن ثقل لسانه لم یفصح الراء، وأشبه شیء بذلک المزمار الأعظم، فالحنجرة تشبه قصبة المزمار، والرئة تشبه الزق الذی ینفخ فیه لتدخل الریح، والعضلات التی تقبض علی الرئة لیخرج الصوت کالأصابع التی تقبض علی الزق حتّی تجری الریح فی المزامیر والشفتان والأسنان التی تصوغ الصوت حروفا، ونغما کالأصابع تختلف فی فم المزمار فتصوغ صفیره ألحانا غیر أنّه وإن کان مخرج الصوت یشبه المزمار بالآلة والتعریف، فإنّ المزمار ـ فی الحقیقة ـ هو المشبه بمخرج الصوت.

ـ در صوت و سخن گفتن و آفرینش ابزار و آلات آن در انسان بسیار ژرف بیندیش (و نه آن که فقط اندیشه نما). حنجره همانند لوله‌ای است که برای بیرون آمدن صداست.

زبان، لب‌ها و دندان‌ها وسیله ادای حروف و نغمه‌هاست. نمی‌نگری کسی که دندان ندارد، حرف «سین» و کسی که لب ندارد

(۲۱۴)

حرف «ف» و کسی که زبان وی سنگین است «راء» را نمی‌تواند ادا نماید.

چنین نیست که دندان‌ها تنها برای خوردن و زینت باشد، بلکه برای سخن گفتن نیز کاربرد دارد و دندان‌ها، لب‌ها و زبان دارای نقش عمده‌ای در سخن گفتن و ادای حروف است. باید توجه داشت که امام علیه‌السلام دندان را فقط برای خواندن نمی‌شمرد و به ادای حروف و نغمه با آن خاطرنشانی می‌دهند.

بررسی این کلمات می‌رساند حضرت امام صادق علیه‌السلام آیین صوت و صدا و موسیقی را با ظرافتی تمام، لباس کلمات می‌پوشاند و دیگرانی هم‌چون ابن‌سینا رحمه‌الله ، نابغه قرون، تنها به مسایلی جزیی دست یافته‌اند و هزار افسوس که شاگردانی توانا یا زمینه مناسب برای رخ نمودن این دانش‌ها نبوده است. امامان ما بسیار مظلوم بودند و سنت بر جای مانده از آنان، حتی در عصر حاکمیت اهل ولایت نیز بسیار غریب است. با وجود این روایات، انسان شرم می‌کند گزاره‌های ابن‌سینا را در موسیقی ـ که ذکر آن در جلد نخست گذشت ـ با همه بلندایی که دارد، در کتاب غنا و موسیقی بیاورد و آن را با کلام معصوم علیه‌السلام مقایسه کند.

در این روایت، نه تنها سخنی از حرمت صوت و صدا و غنا و موسیقی نیست، بلکه صوت به زیبایی و به شیرینی ترسیم می‌شود. بر این اساس باید گفت: مشی فقیهانی که نسبت به صوت و صدا بدبینانه رفتار می‌کنند و گاه از آن استفاده‌ای نمی‌برند، با مشی امام صادق علیه‌السلام و مذاق ایشان

(۲۱۵)

متفاوت است. به صورت کلی، کسی که از کلام، صوت، صدا و نغمه حلال برای پیشبرد آیین خود بهره نمی‌برد، چون از خلقت طبیعی و اولی مردم دور افتاده است، شریعت وی خریداری ندارد.

حضرت علیه‌السلام در این فراز، تنها از باب نمونه، به چند مشکل ادای حروف در کسانی که فاقد دندان هستند اشاره می‌کند و می‌توان موارد بسیار دیگری را به آن ملحق نمود. این گزاره‌ها، قواعدی از علم فراست، قیافه‌شناسی، کف‌شناسی و روان‌شناسی را به دست می‌دهد. البته یادکرد از این علوم را نمی‌توان مصداق علم غیب دانست؛ چرا که علم غیب، دانشی برتر و بالاتر از این علوم است. سخن گفتن هر فردی با لب و زبان وی تناسب دارد و مشکلات شکلی، صوری و جسمی لب، دهان و دندان، نوع تلفظ را با مشکلاتی رو به‌رو می‌کند.

مزمـار اعظم

فراز «وأشبه شیء بذلک المزمار الأعظم» بسیار بلند است. ما هنوز کتابی در موسیقی ندیده‌ایم که با رویکردی فقهی، به این گزاره بلند بپردازد. آیا تاکنون نام «مزمار اعظم» را شنیده‌اید. مزمار اعظم آدمی صوت و صدای اوست. آیا شنیده‌اید یکی از اولیای الهی، مزمار (نی) را با وصف اعظم یاد نماید. شبیه‌ترین چیز به دهان و دندان و سیستم صوتی انسان، «مزمار اعظم» است. مزمار اعظم چیست و این نی بزرگ که حضرت از آن نام می‌برد، کدام است؟ آیا مزمار اعظم به «صور اسرافیل» شبیه است؟ می‌گویند صدای اسرافیل بسیار زیباست. در روایتی از اهل سنت

(۲۱۶)

رسیده است:

«لیس فی خلق اللّه تعالی أحسن صوتا من إسرافیل، فإذا أخذ فی السماع قطع علی أهل السماوات صلاتهم وتسبیحهم»(۱)؛

ـ در آفریده‌های خداوند صوتی نیکوتر از صوت اسرافیل وجود ندارد و چون او به سماع می‌رود، اهل آسمان‌ها از نماز و تسبیح خویش باز می‌مانند.

حضرت امام صادق علیه‌السلام به مفضل می‌فرماید: حنجره شبیه نی و ریه بسان انبانی است که در آن می‌دمند تا باد داخل آن شود، و عضلاتی که شش را می‌گیرد تا صدا بیرون آید، هم‌چون انگشتانی است که بر آن انبان می‌نهند تا باد در نی به جریان افتد.

صدای نی نیز این گونه است. سوراخ‌های روی نی اگر به هنگام نواختن، دست روی آن نباشد، هوا را بیرون می‌دهد، بدون آن که صدایی را تولید کند؛ ولی اگر دست روی آن‌ها نهاده شود و به قدر نیاز دست گذارده و برداشته شود، صدا رقیق و شدید و زیر و بم می‌شود.

درست است که به لحاظ دلالت و تعریف، مخرج صوت هم‌چون مزمار است؛ ولی در حقیقت، مزمار است که مانند مخرج صوت است و نباید گفت دستگاه صوتی آدمی چون مزمار است، بلکه باید مزمار و نی را شبیه آن دانست، همان‌طور که نباید چشم را شبیه دوربین دانست، بلکه باید دوربین را ساخته شده از روی چشم دید؛ زیرا دستگاه صوتی و چشم

۱ـ تفسیر الثعلبی، ج ۷، ص ۲۹۶٫

(۲۱۷)

اولی، حقیقی و طبیعی است؛ ولی نی و دوربین و دیگر امور شبیه آن، ثانوی و مصنوعی است.

حضرت از وجود «مزمار اعظم» خبر می‌دهد؛ مزماری که مراکز علمی نمی‌دانند چیست؛ چیزی که حضرت، آن را شبیه‌ترین چیز به حلقوم انسانی می‌داند.

این فرازها ارزش صوت و صدا را می‌رساند. امام صادق علیه‌السلام از نی و نغمه سخن می‌گوید و این می‌رساند که سخن گفتن در این امور، نه حرام است و نه ترویج باطل، بلکه نیازمند تحقیق علمی و سرمایه‌گذاری برای تولید نظریه صائب در آن می‌باشد.

(۲۱۸)

(۲۱۹)

(۲۲۰)

مطالب مرتبط