دانش تفسیر، دانش تأویل

 

دانش تفسیر، دانش تأویل

دانش تفسیر، دانش تأویل

نقبی بر چیستی و چگونگی تفسیر و تأویل به شیوه اختصاصی انس با هر آیه شریفه



شناسنامه

سرشناسه : نکونام، محمدرضا‏‫، ۱۳۲۷ -‬، گردآورنده
‏عنوان و نام پديدآور : دانش تفسیر، دانش تأویل: نقبی بر چیستی و چگونگی تفسیر و تأویل به شیوه‌ی اختصاصی انس با هر آیه‌ی شریفه/ محمدرضا نکونام.
‏مشخصات نشر : اسلامشهر: انتشارات صبح فردا‏‫، ۱۳۹۳.‬
‏مشخصات ظاهری : ‏‫۱۸۳ ص.‬
‏شابک : ‏‫‬‭۹۷۸-۶۰۰-۷۳۴۷-۸۴-۳
‏وضعیت فهرست نویسی : فیپا
‏یادداشت : کتابنامه.
‏عنوان دیگر : نقبی بر چیستی و چگونگی تفسیر و تأویل به شیوه‌ی اختصاصی انس با هر آیه‌ی شریفه.
‏موضوع : تفسیر — فن
‏موضوع : قرآن — تأویل
‏موضوع : تأویل
‏رده بندی کنگره : ‏‫‭BP۹۱/۵‏‫‬‭‏‫‭/ن۷۶د۲ ۱۳۹۳
‏رده بندی دیویی : ‏‫‭۲۹۷/۱۷۱
‏شماره کتابشناسی ملی : ۳۶۲۴۸۱۰

 

(۴)


فهرست مطالب

پیش‌گفتار··· ۹

فصل یکم:

حقیقت و عظمت قرآن کریم

حقیقت قرآن کریم··· ۱۷

معناشناسی قرآن کریم··· ۱۹

اسامی و اوصاف قرآن کریم از دیدگاه قرآن کریم··· ۲۱

    قرآن و فرقان··· ۲۲

    کتاب، ذکر، تنزیل و کلام‌اللّه··· ۲۶

    احسن الحدیث··· ۳۰

    متشابه··· ۳۰

    برهان··· ۳۱

    بشیر، بشری، مفصل و محکم··· ۳۲

    بصائر··· ۳۳

(۵)

    بلاغ··· ۳۴

    بیان··· ۳۵

    حبل··· ۳۵

    حکمت بالغه··· ۳۶

    شفا··· ۳۶

    خسران ظالمان··· ۳۸

    مبین··· ۴۰

    یسر و آسان··· ۴۰

    وحی ۴۲

فرازمانی بودن و بی‌مانندی قرآن کریم··· ۴۳

همراهی دو ثقل کتاب و سنت··· ۴۴

مهجوریت قرآن کریم و رنج‌های آن··· ۴۵

ضرورت پناه بردن به قرآن کریم··· ۵۶

قرائت قرآن کریم··· ۵۸

فصل دوم:

چیستی و چگونگی تفسیر قرآن کریم

معناشناسی تفسیر··· ۶۵

    نقد نظرگاه تفسیر المیزان و دیگر مفسران··· ۷۳

تفسیر راسخان در دانش··· ۷۷

فهم عمومی قرآن کریم و گفته‌خوان خاص··· ۸۱

انس با قرآن کریم··· ۹۱

(۶)

جلوه‌گری آیات الهی ۹۳

رهنمون دادن··· ۹۴

لزوم صفای باطن در دانش تفسیر··· ۹۵

ترجمه‌ناپذیری قرآن کریم··· ۹۶

دانش اشتقاق··· ۹۶

دقت به شمارگان و چینش واژگان··· ۹۷

وضع واژه برای یک معنا··· ۹۸

استعمال واژه در معنای حقیقی ۹۸

کثرت جعل در روایات تفسیری ۹۸

فصل سوم:

چیستی و چگونگی تأویل قرآن کریم

ظهور و بطون قرآن کریم··· ۱۰۵

چیستی تأویل··· ۱۰۶

معناشناسی رسوخ··· ۱۲۹

راسخان در دانش··· ۱۴۴

    نظرگاه تفسیر المیزان و نقد آن··· ۱۴۶

    دیدگاه فخر رازی و نقد دلایل شش‌گانه وی ۱۵۵

معیار صدق تأویل··· ۱۶۳

نبود خط قرمز در تفسیر و تأویل قرآن کریم··· ۱۷۱

تأویل در نگاه روایات··· ۱۷۳

* * *

(۷)

(۸)


پیش‌گفتار

قرآن کریم، کتاب خداوند تبارک و تعالی است. خداوند در این کتاب برای بندگان خود تجلی نموده است: «لقد تجلی اللّه فی کتابه لخلقه ولکن لا یبصرون»(۱). قرآن کریم، کتابی عمومی و فراگیر برای زندگی تمامی افراد بشر است. بشرِ دیروز به فراخور استعداد و توان علمی خود، توان بهره از این تنها کتاب آسمانی درست و مصون از تحریف را داشته است و بشر فردا نیز با رشد علم و معرفت، گستردگی خیره کننده این کتاب را خواهد نگریست. آگاهی بشر به حقانیت قرآن کریم و این‌که کتاب تمامی دانش‌هاست، حقیقتی است که بشر در دامنه ظهور حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به آن خواهد رسید و انسان فردا با قرب، فهم و آشنایی به آیات الهی آن، زمینه‌ساز ظهور آن امام همام علیه‌السلام می‌گردد. به گاه ظهورِ مبارک و نورانی امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه

  1. ابن ابی‌جمهور احسایی، عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۱۶٫

(۹)

الشریف) ایشان از این کتاب می‌گویند و ناچیزی تلاش‌های علمی مردمان آن زمان و گستردگی هرچه بیش‌تر قرآن کریم را آفتابی خواهند نمود و حقیقتی را که روزی تنها در دل اولیای الهی درخشندگی داشته است، بر هر بام و فراز روشنا خواهند نمود. قرآن کریم، سفره رحمت الهی است که برای تمامی پدیده‌های هستی گسترده شده است و نه تنها مسلمانان، بلکه غیر مسلمانان نیز چنان‌چه بر این سفره علم الهی فرود آیند، بی‌نصیب نخواهند ماند.

قرآن کریم، پدیده‌ای است که میهمان شایسته را با احترام تمام به حضور خود می‌طلبد و به نیکی از او پذیرایی می‌نماید. قرآن کریم، معلم هدایت و نسخه سلامت و سعادت انسان‌هاست که به رفیقان و مونسان خود دانش‌هایی غیبی را موهبت می‌نماید. قرآن کریم، تنها کتابی است که با مونس خود هم‌سخن می‌شود و او را در جزیی‌ترین مسایل راهنما می‌گردد.

مداومت بر قرائت قرآن کریم، در صورت آشنایی و چیرگی بر آیات الهی و فهم آن، موجب اُنس و نزدیکی به این کتاب الهی می‌گردد و خواننده در این صورت است که به فهم معانی آیات توجه می‌یابد. کسی که از قرآن کریم دور باشد، از نسخه سلامت و سعادت زندگی خود دور است و به دلیل نداشتن راهنمایی گویا و انیس، به مشکلات فراوانی

(۱۰)

دچار می‌شود. زندگی هر انسانی در قرآن کریم است و چیرگی بر دانش تفأل با قرآن کریم، می‌تواند برای هر انسانی آینده‌نگری داشته باشد. این امر با التفاتی اندک به مضمون آیه شریفه: «لاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۱)؛ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این‌که در کتابی روشن است، قابل اثبات است و هر کسی می‌تواند شناسنامه خود را در این کتاب الهی جست‌وجو کند و نسخه هدایت خویش را در آن بیابد و پاسخ نیازهای اساسی خود را از آن بجوید. قرآن کریم، ماجرا و سرنوشت هر انسانی را در خود دارد و برای هر کسی از آینده وی می‌گوید و هر کسی تمامی سرمایه عمر و موجودی خود را می‌تواند از این کتاب آسمانی جویا شود؛ چنان‌که خداوند، هر پدیده‌ای را مَثَلی می‌داند که قرآن کریم یادکرد آن را با خود دارد:

«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآَنِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کفُورا»(۲)؛

ـ و به‌راستی در این قرآن از هرگونه مَثَلی گوناگون آوردیم؛ ولی بیش‌تر مردم جز سر انکار ندارند.

قرآن کریم کتابی علمی، آکادمیک، کاربردی و نسخه زندگی هر کسی است؛ اگر به صورت علمی، روشمند و کاربردی مورد استفاده قرار گیرد؛ چنان‌که می‌فرماید:

  1. انعام / ۵۹٫
  2. اسراء / ۸۹٫

(۱۱)

«أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ»(۱)؛

ـ آیا در معانی قرآن نمی‌اندیشند؟

قرآن کریم، راه چاره‌جویی و درمان هر آسیبی را با خود دارد و امراض روحی و بیماری‌های جسمی بشر با استفاده از آیات قرآن کریم قابل شناسایی و درمان است. این امر، منحصر به مشکلات زمینی نیست و آسمان‌ها را نیز شامل می‌شود؛ همان‌گونه که خداوند متعال می‌فرماید:

«یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالاْءِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ فَانْفُذُوا لاَ تَنْفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ»(۲)؛

ـ ای گروه جنیان و انسیان! اگر می‌توانید از کرانه‌های آسمان‌ها و زمین به بیرون رخنه کنید، پس رخنه کنید؛ ولی جز با به دست آوردن تسلطی رخنه نمی‌کنید.

البته بین حرکت شخصی مانند پیامبر ختمی صلی‌الله‌علیه‌وآله و حرکت مردم عادی، به سوی آسمان تفاوت است؛ هم در مراتب حرکت و هم در این که انسان‌ها باید در حرکت، از وسیله‌ای استمداد جویند.

متأسفانه در حوزه‌های علمی نسبت به زمینه‌های علمی و عملی قرآن کریم توجه چندانی نمی‌شود و علوم قرآنی را می‌توان جزو ضعیف‌ترین رشته‌های حوزوی برشمرد. تنها کسانی که توانسته‌اند به قرآن نزدیک شوند، حضرلات چهارده معصوم علیهم‌السلام به‌ویژه حضرت امیرمؤمنان و امام

  1. نساء / ۸۲٫
  2. الرحمن / ۳۳٫

(۱۲)

سجاد علیهماالسلام بوده‌اند که نهج‌البلاغه و صحیفه سجادیه را داشته‌اند؛ از این روست که این دو کتاب شریف را برادر و خواهر قرآن کریم دانسته‌اند؛ چرا که برخاسته از قرآن کریم و بیان آیات آن است. البته درست آن است که این دو کتاب شریف را فرزندان قرآن کریم بنامیم.

برای دست‌یابی به معرفت و شناخت خود در قرآن کریم، باید ابتدا با آن اُنس گرفت و به آن نزدیک شد. انسان می‌تواند حتی با نگاه به کتاب قرآن بسته نیز با آن انس گیرد؛ چرا که قرآنْ وحی، زنده، تازه و رونده است. حتی انسان بی‌سواد نیز می‌تواند با بوییدن قرآن، با آن ارتباط برقرار کند. شایسته است هر کسی قرآن کریم را به همراه داشته باشد و آن را مطالعه و قرائت نماید و سعی نماید با آن انس داشته باشد و حتی شب‌ها آن را بر بالین خود بگذارد. گاه می‌شود مؤمنی قرآن کریم را در خواب می‌بیند که آیات خود را برای او تلاوت می‌کند.

این کتاب، بر آن است تا برای نخستین بار از این شیوه تفسیری و نیز از تأویل بگوید و وجوه مختلف این دو دانش را در ضمن اصولی چند، بیان دارد؛ تنها شیوه تفسیری که مورد تأیید قرآن کریم است؛ از این رو، با استناد به آیات قرآن کریم، چیستی و چگونگی تفسیر را از آیات قرآن کریم به دست می‌آورد و سپس با حصر استناد به آیات قرآن کریم، تفاوت تفسیر و تأویل را روشن می‌نماید و مهم‌ترین گزاره‌های دو دانش تفسیر و تأویل را در ضمن هر اصل برمی‌رسد.

(۱۳)

ستایش برای پروردگار عالمیان است

(۱۴)

(۱۵)


(تبیین چرایی و چگونگی انس با قرآن کریم)

(۱۶)

(۱۷)


فصل یکم:

حقیقت و عظمت قرآن کریم


اصل « ۱ » حقیقت قرآن کریم

تمامی آیات قرآن کریم، حی و زنده و حکیم است و تمامی اوصاف الهی را دارد که حقایق آن به صورت فعلی در پهنه پدیدارها نمود دارد و کلید ورود به این اقیانوس ژرف و پایان‌ناپذیر، که هر پدیده‌ای را در خود دارد، انس با این کتاب آسمانی است. کتابی که وجود مکتوب و نوشتاری آن، کد و نشانی حقیقت آسمانی آن را با خود دارد و از آن حکایت می‌نماید و وسیله‌ای ارتباطی با آن حقیقت بسیار گسترده، سِعی، شعورمند، آگاه و حکیم است.

قرآن کریم، کتابی است حکیم و خردمند: «وَالْقُرْآنِ الْحَکیمِ»(۱) که بر هر چیزی آگاه و شناساست و نیز مونس خود را می‌شناسد و ترکیبی از کاغذ و مرکب نیست. قرآن کریم، کتابی زنده و حقیقتی شعورمند است و

  1. یس / ۲٫

(۱۸)

نوشته‌های آن، صرف علامت و نشانه نیست که حکایتی از معانی داشته باشد؛ بلکه افزون بر آن، برای آن در ورای این نوشته‌ها حقیقتی است خارجی که وجود عینی دارد و البته ارتباط با آن حقیقت خارجی، با توجه به نوشته‌هایی که بر روی کاغذ است، ممکن می‌شود. قرآن کریم، کتاب ذکر و نیز ذُکر و حافظه انسان است:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ»(۱)؛

ـ و به‌قطع قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم.

این انس با قرآن کریم است که آن را حافظه انسان قرار می‌دهد. قرآن کریم، شناسنامه تمامی پدیده‌های هستی است و سرگذشت تمامی حوادث و حکایت تمامی رخدادهای هر کسی و هر چیزی را می‌توان از آیات آن به دست آورد:

«وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۲)؛

ـ و هیچ تر و خشکی نیست، مگر این‌که در کتابی روشن است.

و تفسیری تفسیر قرآن کریم است که به چنین ظرافت‌هایی رسیده باشد. این گونه است که قرآن کریم کتاب ثبت تمامی کردار هر کسی است و می‌توان آن را آینه وجود خویش قرار داد:

«اقْرَءْ کتَابَک، کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبا»(۳)؛

 

  1. قمر / ۱۷٫
  2. انعام / ۵۹٫
  3. اسراء / ۱۴٫

(۱۹)

ـ نامه‌ات را بخوان؛ کافی است که امروز خودت حسابرس خود باشی.

به گونه‌ای که همین کتاب برای امروز بسنده است و به چیزی غیر از آن نیازی نیست: «کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ».

شناسنامه تمامی پدیده‌های هستی و حتی خود هستی در قرآن کریم هست. حضرت حق ـ تبارک و تعالی ـ نیز در قرآن کریم شناسنامه دارد و سوره توحید، شناسنامه خداوند متعال است که غیر از خداوند در آن نیست. سوره توحید فقط شناسنامه خداوند متعال است؛ همان‌طور که شناسنامه حضرت زهرا علیهاالسلام سوره کوثر است. هر آیه‌ای کد و شناسه و بیان حقیقت چیزی است.

بهترین حاملان قرآن کریم، اولیای الهی هستند که با قرآن کریم انسی دیرینه و ازلی دارند و قرآن کریم با آنان است که رازهای نهفته در خویش را باز می‌گوید.


اصل « ۲ » معناشناسی قرآن کریم

«قرآن» در ماده خود، از خانواده «قرائت» است و واژه‌ای مهموز می‌باشد که از «قرء» مشتق می‌شود. البته برخی آن را معتل و مشتق از «قَری» یا «قَرَوَ» دانسته‌اند. این سه واژه، به سبب آن‌که حروف مشترکی دارد، دارای قرب معنایی می‌باشد. اشتقاق و اشتراک قرائت با نام «قرآن»

(۲۰)

را می‌توان شاهدی بر این دانست که قرائت این کتاب آسمانی برای نیل به انس با آن، امری مورد اهتمام و لازم است؛ همان‌طور که قرآن کریم می‌فرماید:

«فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۱)؛

ـ هر چه از قرآن میسر می‌شود، بخوانید.

امر به این‌که هر آن‌چه در توان دارید قرآن بخوانید و بر فراوانی آن تأکید دارد، بدون حکمت نیست و آن این‌که اُنس با قرآن کریم، از بستر قرائت آن می‌گذرد؛ امری که غیر از داشتن تحقیق درسی و بحث و سخن گفتن از آن است.

راه آگاهی بر دانش قرآن کریم، روش مدرسی معمول نیست و مطالعه این کتاب و آن کتاب نیست که چنین اموری بازی‌های مدرسی است و چندان مشکل‌گشای فرد در نیل به معرفت نیست؛ بلکه نخست باید قرائت داشت و قرائت آن اُنس می‌آورد.

باید توجه داشت ماده «قَرَی» به معنای جمع کردن و گرد آوردن است. قریه به مجموع افراد یا ساختمان‌هایی گفته می‌شود که گرد هم آمده است. «قَرَوَ» به معنای فعل و قصد عمل و اقدام بر آن است. «قَرَءَ» خواندن تدریجی را گویند. قرائت در زبان عربی با فهم همراه است و صرف خواندن نیست. قرائت کردن به معنای بیان کردن چیزی است که به

  1. مزمل / ۲۰٫

(۲۱)

فهم آمده و دانسته شده است ـ و نه داشتن لقلقه زبان ـ و تأکید ما بر واژه فهم، نوعی عطف تفسیری و توضیحی است.

«قرآن» مصدر جعلی است؛ مثل غفران. نه از «قَرَی» به معنای جمع کردن است و نه از «قَرَوَ» به معنای فعل؛ بلکه از «قَرَءَ» به معنای خواندن تدریجی و از سر فهم است. چنین قرائتی، باب ورود به قرآن کریم و انس به این کتاب الهی است و هرچه می‌شود، باید قرآن را این‌گونه خواند و آن را فهم کرد.


اصل « ۳ » اسامی و اوصاف قرآن کریم از دیدگاه قرآن کریم

قرآن کریم، آخرین کتابی است که توسط حق‌تعالی نوشته شده است، که هم با دیگر کتاب‌های آسمانی و هم با کتاب‌های نوشته شده به دست بشر متفاوت است و نمی‌توان، تورات، زبور، انجیل یا دیوان حافظ، مثنوی، اسفار و فصوص‌الحکم را در کنار آن آورد. از راه‌های شناخت عظمت، وسعت و دولت قرآن کریم، بررسی قرآن کریم از دیدگاه خود قرآن است. قرآن کریم، خود را به اسمای چند و اوصاف فراوانی معرفی می‌کند. آیاتی که مطالعه آن صفا و انس می‌آورد و فرد متدبر را هرچه بیش‌تر با حقیقت قرآن کریم آشنا می‌سازد. قرآن کریم، وحی زنده و پدیده‌ای صاحب عقل است که برای خود این نام‌ها را می‌آورد: «قرآن»،

(۲۲)


«کتاب»، «ذکر»، «تنزیل» و «فرقان».

تفاسیر در شمارش صفات قرآن کریم، دارای اختلاف نظر است و برخی از صفات به عنوان اسم برای این کتاب آمده است. البته هستند کسانی که تنها قرآن را نام این کتاب می‌دانند و دیگر عناوین را صفت برای آن می‌شمرند. ما نه بیان گروه نخست را می‌پذیریم و نه عقیده گروه دوم را مطابق با واقع می‌دانیم؛ چرا که نام‌های پنج‌گانه یاد شده، اگر در قرآن کریم هم به عنوان صفت یاد شده باشد، در عرف مسلمین به عنوان نام شناخته شده و «علم منقول» گردیده است. بررسی نام‌ها و برخی از صفات قرآن کریم در پی می‌آید.


قرآن و فرقان

«قرآن» شناخته‌شده‌ترین نام آخرین کتاب الهی است:

«التَّوْرَاةِ وَالاْءِنْجِیلِ وَالْقُرْآَنِ»(۱).

معناشناسی قرآن پیش از این آمد و گفته شد «قرآن» مصدر است؛ مثل رجحان و کفران. قرء وقتی به معنای مصدری می‌رود، به معنای «جَمعَهُ و قرءه» می‌باشد؛ یعنی «جمع، ترتیب و نظم»، و هنگامی که با کتاب بیان می‌شود، یعنی «کتاب گردآوری شده و منظم»؛ از این رو، خداوند متعال، این کتاب را معجزه‌ای از جانب خود و وحی الهی می‌داند و می‌فرماید:

  1. توبه / ۱۱۱٫

(۲۳)

«قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الاْءِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَی أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآَنِ لاَ یأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ کانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیرا»(۱)؛

ـ بگو اگر انس و جن گرد آیند تا نظیر این قرآن را بیاورند، مانند آن را نخواهند آورد؛ هرچند برخی از آن‌ها پشتیبان برخی باشند.

واژه «قرآن» هفتاد بار در قرآن کریم آمده است: پنجاه و دو مرتبه به صورت معرفه و همراه با «ال» و هجده مرتبه بدون حرف تعریف، که چهار مورد آن، شکل مصدری دارد. در میان موارد معرفه، یازده مورد آن نکره موصوف است و نکره در سیاق وصف آمده است که موارد معرفه را به شصت و یک مرتبه می‌رساند. لحاظ مصدری آن، سعه معنا دارد و آن را گاه از معرفه برتر می‌برد. دقت بر این آمار، نشان می‌دهد قرآن کریم دارای امری ناخوانا نیست و تمامی آیات الهی، قابل شناخت است و هر آیه را از خود آیه می‌توان فهمید؛ بدون آن که نیازی به مراجعه به آیات دیگر باشد؛ بنابراین، نیازی به روش تفسیری آیه به آیات دیگر، نیست. هر آیه مانند آب است که پیش از آن‌که خاصیت پاک‌کنندگی داشته باشد، خود طاهر و پاک است. هر آیه‌ای درون خود نطاق دارد و لازم نیست آن را به آیه‌ای دیگر ارجاع داد؛ هرچند این روش، امکان‌پذیر است.

کتاب معجم، شمار موارد «قرآن» را پنجاه و هشت بار، «قرآناً» را ده بار و «قرآنه» را دو مرتبه بیان می‌کند؛ بنابراین، از واژه «قرآن» و به عبارتی

  1. اسراء / ۸۸٫

(۲۴)

از جمعیت حقایقِ با نظم، ترتیب و تناسب، هفتاد مرتبه در این کتاب الهی یاد شده است.

یکی دیگر از نام‌های قرآن کریم «فرقان» است که سه مرتبه در قرآن کریم به عنوان اسم آمده است: «وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ»(۱).

«قرآن» به معنای کتابی است جمع شده و «فرقان» به معنای تفریق و جدا کردن است. زبور، صحف و تورات، عهده‌دار تفریق بوده‌اند و قرآن کریم، هم تفریق است و هم جمع. تفریق است به این معنا که چهره‌های حادث و فناپذیر را حکایت می‌کند و چنین نیست که قرآن کریم، تنها از امور ماندگار و جاوید سخن بگوید. نَسخ در آیات، از باب تفریق است؛ همان‌طور که صحف، تورات و انجیل برای زمانی محدود نازل شده است. امور نسخ‌پذیر و فانی، با امور جاوید قرآن کریم تناسب سه به هفتاد دارد. قرآن کریم، کتاب جمع است که می‌فرماید: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۲). اما کتاب تفریق هم هست و همین، سبب می‌شود که آیات محدودی نسخ شود.

نسخ بر دو قسم نوشتاری و غیرنوشتاری است. آیاتی که از پدیده‌هایی می‌گوید که توان استمرار ندارد و بعد از مدتی که از ظهور آن می‌گذرد، فنا می‌پذیرد، از این قسم است. عمر تمامی پدیده‌ها از قرآن

  1. آل عمران / ۴٫
  2. انعام / ۵۹٫

(۲۵)

کریم به دست می‌آید. دانشمندان، عمر یک درخت را از خط‌های آوندی آن به دست می‌آورند و اولیای خدا عمر همان درخت را از قرآن کریم برداشت می‌کنند.

تفریق، چهره باطن قرآن کریم است و می‌توان «ولایت» را عنوان دیگر آن دانست. ولایت در قرآن کریم پنهان است و سه آیه‌ای که از فرقان می‌گوید، به عنوان مستوره آمده است. تمام آیات قرآن کریم وصف تفریق دارد؛ اما استخراج تفریق کار مشکلی است. برای نمونه: قرآن کریم منشأ پیدایش جن و انس را بیان می‌دارد و می‌فرماید: «خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ»(۱)، ولی از مبدء آفرینش فرشتگان، که نور است، چیزی نمی‌گوید. فرشتگان از نور خمسه طیبه علیهم‌السلام آفریده شده‌اند و این امرِ ولایی، به ظاهر قرآن کریم نمی‌آید و در آن پنهان است؛ چرا که بحث ولایت، قابل بیان نیست و نمی‌شود ولایت را ظاهر کرد و برای نمونه گفت: فرشتگان از نور آفریده شده‌اند؛ چرا که بیان به این مقدار، ناقص است و مرادْ نور مبارک پنج تن آل عبا علیهم‌السلام است؛ برخلاف مرتبه جمعیت، که قابل بیان و امری عمومی و همگانی است.

باب ولایت در فرقانِ قرآن کریم پنهان است و این باب است که سر بر باد می‌دهد و تنها اولیای خدای متعال هستند که از آن خبری دارند. ما حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام را از این جهت، مظلوم

  1. اعراف / ۱۲٫

(۲۶)

می‌دانیم؛ زیرا فرقان هستند؛ بابی که مردودی بسیار دارد. امام باقر علیه‌السلام می‌فرماید: «ارتدّ النّاس بعد رسول اللّه إلاّ ثلاثة نفر»(۱) همان تفاوتی که میان روش پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است که همه را حول پرچم «لا اله الا اللّه» جمع می‌کرد، با حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام ـ که فصل خطاب است و تنها سه نفر را در آزمون خود پذیرفتند ـ میان قرآن و فرقان وجود دارد.

البته این‌که قرآن کریم به قرآن بودن خود اهتمام دارد و آن را تبلیغ می‌نماید، به این معناست که وحدت، هم‌بستگی و جمع را ارج می‌نهد و فرقان، تفرقه و جداسازی را خط مشی عمومی خود نمی‌خواهد. فرقان، این روزها سیاست استعمار شده است؛ چنان‌چه در روزهای نخستِ پیروزی انقلاب اسلامی، شهید مطهری به دست گروه فرقان به شهادت رسیدند. ملت ما، هیچ‌گاه گروهی با عنوان قرآن نداشته است. اگر جامعه آن روز به قرآن نزدیک بود، به انحراف این گروه پی می‌برد و پیش از پیشامد خطر، با آن مقابله می‌کرد. البته انقلاب اسلامی پس از گذشت سی سال، هنوز که هنوز است، از فتنه تفرقه و جداسازی در امان نمانده است.


کتاب، ذکر، تنزیل و کلام‌الله

قرآن کریم نام‌های «کتاب»، «ذکر»، «تنزیل» و «کلام الله» را برای خود

  1. شیخ مفید، الاختصاص، ص ۶٫

(۲۷)

می‌آورد:

«کتَابَ اللهِ»(۱).

«کذَلِک نَقُصُّ عَلَیک مِنْ أَنْبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَقَدْ آَتَینَاک مِنْ لَدُنَّا ذِکرا»(۲)؛

ـ این گونه از اخبار پیشین بر تو حکایت می‌رانیم و به طور مسلم، به تو از جانب خود قرآنی داده‌ایم.

«وَهَذَا ذِکرٌ مُبَارَک أَنْزَلْنَاهُ»(۳)؛

ـ و این پندی خجسته است که آن را نازل کرده‌ایم.

«تَنْزِیلُ الْکتَابِ لاَ رَیبَ فِیهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِینَ»(۴)؛

ـ نازل شدن این کتاب، که هیچ شک در آن نیست، از طرف پروردگار جهان‌هاست.

«وَقَدْ کانَ فَرِیقٌ مِنْهُمْ یسْمَعُونَ کلاَمَ اللَّهِ»(۵)؛

ـ گروهی از آنان سخنان خدا را می‌شنیدند.

«کتاب» که مراد از آن قرآن کریم باشد، هفتاد و پنج مرتبه در آخرین کتاب آسمانی آمده است. در صد و هفتاد و شش مورد نیز کتاب‌های آسمانی دیگر، نامه اعمال، لوح محفوظ و مطلقِ نامه را بیان می‌دارد؛ برخلاف «قرآن» که تنها بر کتاب رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله اطلاق می‌شود. تمامی دیگر مواردِ کاربرد کتاب ـ مانند صحف، زبور، تورات و انجیل و

  1. نساء / ۲۴٫
  2. طه / ۹۹٫
  3. انبیاء / ۵۰٫
  4. سجده / ۲٫
  5. بقره / ۷۵٫

(۲۸)

نیز لوح محفوظ ـ از ظهور قرآن دانسته می‌شود و تمامی ۱۷۶ مورد دیگر از ۷۵ مورد یاد شده بر می‌آید که توضیح آن تحقیقی مستقل را می‌طلبد.

«کلام اللّه» تنها یک‌مرتبه در قرآن کریم آمده است. کاربرد اندک یک واژه در قرآن کریم، بدون حکمت نیست و این امر در مورد یاد شده، سنگین بودن آن را می‌رساند؛ چنان‌چه واژه «صمد» چنین است و تنها یک‌بار در قرآن کریم به کار رفته و شگفت این است که کلام‌اللّه آسان و همه‌فهم شده است:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»(۱)؛

ـ و به‌قطع، قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم؛ پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟!

کسی که سنگینی این کتاب آسمانی را درمی‌یابد، نفس‌های وی به هنگام قرائت آن به شماره می‌افتد.

قرآن کریم «ذکر» است. ذکری که بالاتر از آن نیست. تمامی آیات قرآن کریم، ذکر است. برای نمونه، آیه شریفه: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ»(۲) ذکری جلالی است که با شماره‌ای خاص، برای سِحر به کار می‌رود. ما برخی از اذکار قرآن کریم را در دو کتاب «دانش ذکر» و «سرود محبان» آورده‌ایم. قرآن کریم شش مرتبه نیز از «تنزیل» یاد نموده است.

افزون بر اسامی نام‌برده، قرآن کریم چهل و دو وصف نامکرر برای

  1. قمر / ۱۷٫
  2. البقرة/ ۷٫

(۲۹)

خود می‌آورد: «احسن الحدیث، برهان، بُشری، تبیان، هدی، رحمت، بشری، بشیر، بلاغ، بیان، تذکره، حبل اللّه، کلمه بالغه، حکیم، مبارک، روح، شفا، یسر، صراط مستقیم، عجب، عقل، عروة الوثقی، عزیز، علم، غیر ذی عوض، قول فصل، قیم، کریم، مبین، مثانی، متشابه، مجید، مرفوع، مطهر، مکرم، منادی، موعظه، مهیمن، نبأ، نذیر، نور و هادی.»

در واقع، وصفی نیست که برای قرآن کریم نیامده باشد و در فرهنگ‌های ادبی دیگر زبان‌ها نمی‌توان برای کتاب، وصفی غیر از آن‌چه در قرآن کریم آمده است، یافت؛ اوصافی که گاه در زبان‌های دیگر معادل ندارد. قرآن کریم، شناسه خود نیز می‌باشد و در معرفی خود، از چیزی فروگذار نکرده است؛ اما متأسفانه ما قرآن کریم را خیلی کوچک فرض می‌کنیم. عظمت و بزرگی قرآن کریم، تنها با انس و قرب به آن است که حاصل می‌شود و نباید خود را معطل این طرف و آن جهت کرد؛ بلکه باید تا عمر و توان باقی است، از قرآن کریم بهره برد. البته برای ورود به ساحت قدسی قرآن کریم، باید اذن دخول آن را به دست آورد و در محضر قرآن کریم به سلامت رفت تا مصداق حدیث نبوی: «ربّ تال القرآن والقرآن یلعنه»(۱) نشد.

ما در ادامه با تبرک به برخی از آیاتی که اوصاف قرآن کریم را بیان می‌دارد، بر آن هستیم تا قرآن کریم را از خود بشناسیم؛ چرا که جایگاه

  1. بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴٫

(۳۰)

بلند قرآن کریم، سخن گفتن شایسته از آن را برای غیر، ناممکن می‌سازد؛ به طوری که شناساندن آن در واژه‌ها نمی‌گنجد و بر اساس این‌که معرِّف باید روشن‌تر از معرَّف باشد، عبارتی گویاتر، فصیح‌تر و محکم‌تر از قرآن کریم یافت نمی‌شود؛ چنان‌که خداوند متعال را نیز باید از خداوند شناخت:

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ»(۱).

حق‌تعالی خود شهادت به یگانگی خویش می‌دهد و خود، هم شاهد است و هم مدعی. قرآن کریم را نیز باید از قرآن کریم شناخت و بس و روایات نیز بیان قرآن کریم است و سندی مستقل و جدای از آن، به شمار نمی‌رود؛ بلکه سند احادیث نیز قرآن است و بر روایات پیشی دارد. از همین روست که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را در حدیث ثقلین مقدم می‌دارند: «إنّی تارک فیکم الثقلین: کتاب اللّه وعترتی»(۲).

گفته شد قرآن کریم، صاحب عقل و منطق و همانند انسانی زنده، بیدار و آگاه است که همین امر، به آن بزرگی و ویژگی خاص می‌بخشد که از دیگر کتاب‌های الهی ممتاز می‌گردد. شایسته است همان‌طور که قرآن کریم، خود را با اوصاف بسیاری می‌آورد، ما نیز همواره در حفظ حرمت قرآن کریم کوشا باشیم و نام آن را به نیکی ببریم و از آن به قرآن مبین،

  1. آل عمران / ۱۸٫
  2. بحارالانوار، ج ۲، ص ۱۰۴٫

(۳۱)

حکیم، کریم و مجید یاد نماییم؛ چنان‌چه قرآن کریم خود را به این صفات می‌خواند:

«وَکتَابٌ مُبِینٌ»(۱)؛

«الْکتَابِ الْحَکیمِ»(۲)؛

«إِنَّهُ لَقُرْآَنٌ کرِیمٌ»(۳)؛

«وَالْقُرْآَنِ الْمَجِیدِ»(۴).

برخی از صفات قرآن کریم عبارت است از:


احسن الحدیث

«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ»(۵)؛

ـ خدا زیباترین پدیده را نازل کرده است.

قرآن کریم، بهترین و نیکوترین پدیده است. مراد از «الْحَدِیثِ» قول یا نقل نیست؛ بلکه حادثه، به معنای پدیده است.


متشابه

«اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کتَابا مُتَشَابِها»(۶)؛

 

  1. مائده / ۱۵٫
  2. یونس / ۱٫
  3. واقعه / ۷۷٫
  4. ق / ۱٫
  5. زمر / ۲۳٫
  6. همان.

(۳۲)

ـ خدا زیباترین پدیده را، که کتابی متشابه است، نازل کرده است.

متشابه به معنای متنوع است، نه امور نامفهوم. متشابه از صفات نعمت‌های بهشتی است:

«کلَّمَا رُزِقُوا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقا قَالُوا هَذَا الَّذِی رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِها»(۱)؛

ـ هرگاه میوه‌ای از آن، روزی ایشان شود، می‌گویند: این همان است که پیش از این، روزی ما بوده و مانند آن به ایشان داده شود.

در بهشت، هر میوه‌ای برای مؤمنان آورده شود، گویند: پیش از این، آن را خورده‌ایم؛ اما وقتی دست بر روی آن می‌گذارند، می‌بینند این همان نیست.

مراد از آیات متشابه، آیات متنوع و گوناگون است، نه آیات مجملی که معنای آن روشن نیست. آیه شریفه: «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ یابِسٍ إِلاَّ فِی کتَابٍ مُبِینٍ»(۲) = و هیچ تر و خشکی نیست مگر این‌که در کتابی روشن است، گوناگونی آیات را بیان می‌کند و این‌که با وجود قرآن کریم، نیاز به کتاب دیگری نیست و هر دانشی در همین کتاب نهفته است.


برهان

«یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیکمْ نُورا

  1. بقره / ۲۵٫
  2. انعام / ۵۹٫

(۳۳)

مُبِینا»(۱)؛

ـ ای مردم! در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده‌ایم.

برهان به این معناست که خداوند در روز قیامت، به‌وسیله قرآن ـ که سند محکمی از جانب پروردگار است ـ بر انسان حکم می‌کند؛ بنابراین قرآن کریم کتاب قانون، سند و دلیل است؛ دلیلی که نور و روشن است:

«َأَنْزَلْنَا إِلَیکمْ نُورا مُبِینا»(۲).


بشیر، بشری، مفصل و محکم

«بَشِیرا وَنَذِیرا»(۳)؛

ـ بشارتگر و هشداردهنده است.

«وَبُشْرَی لِلْمُسْلِمِینَ»(۴)؛

ـ برای مسلمانان بشارتگری است.

«کتَابٌ فُصِّلَتْ آَیاتُهُ قُرْآَنا عَرَبِیا لِقَوْمٍ یعْلَمُونَ»(۵)؛

ـ کتابی است که آیات آن به روشنی بیان شده است. قرآنی است به زبان عربی برای مردمی که می‌دانند.

«کتَابٌ أُحْکمَتْ آَیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ»(۶)؛

  1. نساء / ۱۷۴٫
  2. نساء / ۱۷۴٫
  3. فصلت / ۳٫
  4. نحل / ۸۹٫
  5. فصلت / ۳ ـ ۴٫

(۳۴)

ـ کتابی است که آیات آن، استحکام یافته، سپس به روشنی بیان شده است.

قرآن کریم هم «بُشْرَی» است و هم «بَشِیرا» و میان این دو صفت تفاوت است؛ زیرا «بشیر» یعنی برای تو به صورت خاص، بشارت می‌دهم؛ اما «بشری» یعنی برای همه بشارت می‌دهم. قرآن کریم «محکم» و «مفصل» است؛ به این معنا که می‌توان بر قرآن کریم و آیات آن تکیه کرد. به طور مثال، اگر شوهر در خانه صاحب وقار، آرامش و صلابت باشد، اهل منزل احساس امنیت و آرامش می‌کنند و در سختی‌ها به وی تکیه دارند. قرآن کریم نیز خود را محکم، با صلابت و مفصل معرفی می‌کند و از مردم می‌خواهد تا به او تکیه کنند.

دیدگاه ما که «متشابه» را به معنای متنوع دانستیم، با این دو وصف ـ یعنی مفصل و محکم بودن آیات ـ هماهنگ است؛ ولی دیگر مفسران که متشابه را به معنای مجمل می‌دانند، باید به دودستگی آیات معتقد شوند و برخی را مفصل و تعدادی را مجمل بدانند؛ در حالی‌که قرآن به صورت مطلق، آیات خود را مفصل، روشن و آشکار معرفی می‌کند.


بصائر

«قَدْ جَاءَکمْ بَصَائِرُ مِنْ رَبِّکمْ»(۱)؛

  1. هود / ۱٫

(۳۵)

ـ به‌راستی رهنمودهایی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است.

قرآن کریم چشم‌های بندگان را به سوی حقایق می‌گشاید و معلمی است که به شاگرد مکتب خود آزادی و بصیرت می‌دهد؛ بصیرتی که هدیه‌ای ارزشمند از جانب خداوند متعال است. صفا و نورانیتی که در قرآن کریم است، انسان را از هر خدعه و فریبی مصون می‌دارد. روایاتی که ما را به مددجویی از قرآن کریم در دوره آخرالزمان رهنمون می‌سازد، به خاطر بصیرتی است که قرآن کریم به دوستان خود می‌دهد تا از فتنه‌های آخرزمانی محفوظ بمانند؛ فتنه‌هایی که بسیار می‌شود لباس دین‌داری بر خود می‌پوشد و داعیه مردم‌سالاری دارد.


بلاغ

«هَذَا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ»(۱)؛

ـ این ابلاغی برای مردم است.

«بالغ» به معنای رسیده است و به کسی بالغ گویند که به نطفه رسیده باشد؛ چرا که در ابتدا نطفه بود، اکنون نیز به همان رسیده و دارای نطفه شده است. خداوند متعال می‌فرماید: این کتاب، بلاغ برای مردم است؛ یعنی هم به مردم می‌رسد و هم آن‌ها را می‌رساند. پختگی، کارآزموده شدن و رسیدن، از آثار نزدیکی و انس به قرآن کریم است. غذا زمانی

  1. انعام / ۱۰۴٫
  2. ابراهیم / ۵۲٫

(۳۶)

پخته می‌شود که بر روی شعله آتش باشد. انسان‌ها نیز با حرارات انس با قرآن کریم است که کارآزموده می‌شوند. جامعه‌ای نیز به سمت کمال حرکت می‌کند و فرهنگ سالمی دارد که بر محور معارف قرآن کریم سمت و سو بیابد. حتی جامعه کفر نیز با رجوع به قرآن کریم می‌تواند از کمال بهره‌مند شود.


بیان

«هَذَا بَیانٌ لِلنَّاسِ وَهُدًی وَمَوْعِظَةٌ لِلْمُتَّقِینَ»(۱)؛

ـ این برای مردم بیانی و برای پرهیزگاران رهنمود و اندرزی است.

قرآن کریم سخنان خود را از کسی پنهان نمی‌کند و برای عموم مردم بیان و برای اهل تقوا پند و اندرز است. زیبایی و ظرافت قرآن از این‌جا روشن می‌شود که وقتی به بیان و بلوغ می‌رسد، آن را برای همه مردم می‌داند؛ اما هنگامی که از پند سخن می‌گوید، آن را به اهل تقوا نسبت می‌دهد. قرآن کریم را می‌توان یک کتاب علمی، فنی و روان‌شناسی دانست. پند و اندرز برای کسی است که به آن گوش فرا می‌دهد؛ از این رو، به اهل تقوا و مؤمنان اختصاص یافته است؛ اما نسبت به غیر آنان بیان و بلاغ است که کارگر می‌باشد. کسی که به نصیحت گوش فرا می‌دهد، در پی مطالبه سند نیست؛ اما بیان و بلاغ به همراه ارایه سند است و

  1. آل عمران / ۱۳۸٫

(۳۷)

گفته‌خوان، دلیل و سند می‌خواهد.

امروزه با رشد علمی جامعه و بالا رفتن ضریب هوش و استعداد مردم، کم‌تر کسی حرف و سخنی را ـ به‌ویژه در حوزه علوم انسانی ـ بدون سند و دلیل می‌پذیرد و کتاب‌های این علوم، کم‌تر خواهان دارد.


حبل

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعا وَلاَ تَفَرَّقُوا»(۱)؛

ـ و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید.

بدون شک، انسان‌ها برای ارتباط با حق‌تعالی، به نوعی ارتباط نیازمندند. آیه شریفه یاد شده، قرآن کریم را وسیله ارتباط میان خداوند متعال و مردم معرفی نموده است.


حکمت بالغه

«حِکمَةٌ بَالِغَةٌ فَمَا تُغْنِ النُّذُرُ»(۲)؛

ـ حکمت بالغه است، ولی هشدارها سود نکرد.

قرآن کریم، حکمت بالغه الهی ـ یعنی رسیده و محکم ـ است. این دو صفت، پیش از این، جداگانه مورد بررسی قرار گرفت و این آیه، هردو

  1. آل عمران / ۱۰۳٫
  2. قمر / ۵٫

(۳۸)

وصف را با هم آورده است. میوه در صورتی قابل استفاده مفید است که رسیده باشد؛ اما تفاوت میوه رسیده با قرآن کریم، در این است که میوه زمانی که می‌رسد سست می‌شود، اما قرآن کریم با وجود بلوغ و آزمودگی، محکم است.


شفا

«وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(۱)؛

ـ و درمانی برای آن‌چه در سینه‌هاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان آمده است.

قرآن کریم، خود را شفای دل‌ها و به بیان دیگر، هم پزشک درمان‌گر و هم دارو معرفی می‌کند. هم‌اینک مشکل عمده بشر، ناراحتی‌های روحی و روانی است که باعث به هم ریختگی اعصاب می‌شود و هیچ‌یک از مدعیان روان‌شناسی و طبیبان روانی، داروی مؤثری برای رفع کم‌خوابی‌ها، نگرانی‌ها، استرس‌ها و تنیدگی‌های حاصل از مشکلات روانی ندارند و حتی خود پزشکان نیز به این بلایای روانی دچار گشته‌اند. می‌گویند: «کوزه‌گر، خود از کوزه شکسته آب می‌خورد». اکنون یک روان‌شناس به هنگام درمان، از یک چکش پلاستیکی برای مداوا استفاده می‌کند و آن را چندین مرتبه بر عصب‌ها می‌زند و با تکان خوردن آن،

  1. یونس / ۵۷٫

(۳۹)

مانند فال‌گیرها روحیات فرد و مشکلات پیش روی او را پیش‌بینی می‌کند؛ اما درمانی برای آن ندارد و تنها دارویی که می‌تواند برای آن تجویز کند، خواب است و با قرص‌هایی چون انواع والیوم‌ها به مدد بیمار می‌رود؛ غافل از آن‌که با چنین دارویی، شخص را از زندگی روزانه خود محروم می‌کند و مرگ بی‌صدا و تدریجی را برای وی به ارمغان می‌آورد.

بسیاری از تیمارستان‌ها برای آرام نمودن بیماران خود، از داروهای آرام‌بخشی استفاده می‌کنند تا نیازی به زنجیر کردن آن‌ها نباشد. اما قرآن کریم ریشه این ناراحتی‌ها را نه در اعصاب، بلکه در دل می‌داند. این نیروی دل است که کم و زیاد می‌گردد و بر اعصاب تأثیر می‌گذارد. موتور دل را باید با نسخه‌های قرآن کریم سرویس کرد.


خسران ظالمان

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱)؛

ـ و ما آن‌چه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است، از قرآن نازل می‌کنیم و ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید.

قرآن کریم با آن‌که بندگان را به لطف و امتنان خداوند رهنمون

  1. اسراء / ۸۲٫

(۴۰)

می‌سازد، اما تنها برای مؤمنان دارای اثر شفابخشی است، و برای ظالمان، به صورت تبعی و ثانوی، جز خسران ندارد؛ همان‌طور که پیامبران و کتاب‌های آسمانی برای کسی که پیروی و اطاعت‌پذیری دارد، شأن هدایت‌گری را به صورت ذاتی و اولی دارند و برای نافرمانان، به صورت تبعی گمراه کننده می‌باشند؛ نه آن‌که نسبت به آنان قصد خیر نداشته باشند. برای نمونه، نبی‌اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام برای جناب مقداد ـ که شخصی ولایت‌پذیر بوده و نسبت به دستورات آن حضرات علیهماالسلام پذیرش بیش‌تری نسبت به دیگران داشته است ـ جز خیر نبوده‌اند. او در ماجرای بیعت گرفتن از امیرمؤمنان علیه‌السلام بدون هیچ شک و تأملی، در کنار حضرت علی علیه‌السلام می‌ایستد؛ برخلاف کسی مانند ابولهب که همواره با پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دشمنی و ناسازگاری داشته است، تا جایی که به نفرین خداوند گرفتار می‌شود: «تَبَّتْ یدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ»(۱).

قرآن کریم، هم شأن هدایت‌گری دارد و هم خسران و ضرر تبعی؛ از این رو، نباید نسبت به قرآن کریم عجله داشت یا بدون خلوص و برای ریا و خودنمایی به محضر قرآن کریم راه یافت؛ زیرا قرآن کریم همان‌گونه که برای صافی‌دلان، شفا و رحمت است، برای آنان‌که می‌خواهند با زرنگی از آن استفاده کنند و شیطنتی داشته باشند، گمراه‌کننده است: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۲).

  1. مسد / ۱٫

(۴۱)

ما در استخاره آیات قرآن کریم، به این نکته اشاره کرده‌ایم که ریاکاران و حیله‌گران، با عمل به استخاره آیات، ضرر می‌بینند و گرفتار می‌شوند. برای نمونه: کسی که می‌خواهد با استخاره به قرآن کریم، خودروی تصادفی خود را به دیگری تحمیل کند، قرآن کریم گاه وی را به راهی هدایت می‌کند که شکستی برای وی پیش آید. کم‌ترین بی‌حرمتی و شیطنتی نسبت به چیزی یا کسی در ساحت قدسی قرآن کریم، بدبختی و بیچارگی فرد را موجب می‌شود. متأسفانه گاه می‌شود که عالمی دینی ساحت قدسی قرآن کریم را بهانه‌ای برای برخورد با دیگر عالمان قرار می‌دهد و به بهانه دفاع از قرآن کریم، به شکستن ساحت قدسی و حرمت قرآن کریم روی می‌آورد که چنین فردی باید منتظر عاقبت ناخوشایندی که برای وی است، باشد. قرآن کریم کتاب فرقان است:

«وَبَینَاتٍ مِنَ الْهُدَی وَالْفُرْقَانِ»(۱)؛

ـ دلایل آشکار هدایت و تشخیص حق از باطل است.

فرقان بودن قرآن کریم، موجب می‌شود ظالمان به گمراهی کشیده شوند. همان‌طور که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند: «رُبَّ تالِ القُرآن و القُرآن یلعَنُه»(۲)؛ چه بسا فردی که قرآن را تلاوت می‌کند، در حالی‌که قرآن او را لعن می‌کند. پس قرآن کریم، تنها برای آنان‌که دل‌های صافی دارند،

  1. اسراء / ۸۲٫
  2. بقره / ۱۸۵٫
  3. بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴٫

(۴۲)

سودمند و مصداق «هُدًی لِلنَّاسِ»است.


مبین

«تِلْک آَیاتُ الْکتَابِ الْمُبِینِ»(۱)؛

ـ این است آیات کتاب روشنگر.

قرآن کریم، کتابی روشن و آشکار است؛ به‌گونه‌ای که محتوایی بسته، مجمل و ابتدایی ندارد و کسی که خود در تاریکی یا کوری است، نمی‌تواند تلالؤ نور آن را ببیند. برای دیدن قرآن کریم باید چشم بصیرت، معرفت و طهارت داشت و چشم دنیابین و مادی نمی‌تواند به حقایق آن نظر اندازد؛ هرچند عالم به علوم دینی باشد.


یسر و آسان

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»(۲)؛

ـ و به‌قطع، قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم؛ پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟!

قرآن کریم، آسان و همه فهم است. خداوند، قرآن را چنان پایین آورده و تنزل داده و کوچک و نازل نموده تا قابل استفاده همگان باشد؛ چنان‌که نزول دفعی و تدریجی آن را این‌گونه می‌فرماید:

  1. یوسف / ۱٫
  2. قمر / ۱۷٫

(۴۳)

«إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ»(۱)

ـ بی‌تردید ما این قرآن را به تدریج نازل کرده‌ایم و به‌قطع، نگهبان آن خواهیم بود.

«إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِی لَیلَةِ الْقَدْرِ»(۲)؛

ـ ما آن را در شب قدر نازل کردیم.

بر این اساس، باید گفت حقیقت تنزل نیافته قرآن کریم ـ که حقیقتِ برتر آن است ـ در نزد اولیای معصومین علیهم‌السلام می‌باشد؛ کسانی که قرآن کریم را نخست از بالا می‌یابند.

ما پیش‌تر از آیه شریفه: «فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۳) و قرائت قرآن گفتیم و خاطرنشان شدیم که همگان می‌توانند از قرآن کریم استفاده کنند؛ چرا که قرائت با فهم و توجه همراه است. نباید مردم را از تفکر در قرآن کریم ترساند و به بهانه این‌که فهم آیات سنگین است، دوری آنان از قرآن کریم را موجب شد. قرآن کریم سفره گسترده برترین نعمت الهی برای تمامی بندگان خویش است که آن را به عشق گسترانده و خود در آن تجلی نموده است تا از این طریق، با بندگان خود هم‌نشین و هم‌کلام شود و با آنان از درِ دوستی و رفاقت و از طریقِ مؤانست، سخن دل خویش را گوید.

  1. حجر / ۹٫
  2. قدر / ۱٫
  3. مزمل / ۲۰٫

(۴۴)


وحی

«إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْی یوحَی»(۱)؛

ـ این سخن به‌جز وحی‌ای که وحی می‌شود، نیست.

خداوند متعال در آیات خود، قرآن کریم را وحی زنده و صاحب عقل معرفی می‌کند. آیات الهی لحظه به لحظه در حال نزول است و شنیدن آن هر زمان برای انسان معنویت و نورانیت متفاوت و خاصی می‌آورد. هنگامی که شخصیت محترمی سخن می‌گوید، صحبت کردن در این حالت به دور از ادب است؛ بر این اساس، حق تعالی نیز قرآن کریم را محترم شمرده است و از مردم می‌خواهد به آن احترام گذارند و به هنگام تلاوت، به آن گوش فرا دهند و سکون و آرامش داشته باشند:

«وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآَنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّکمْ تُرْحَمُونَ»(۲)؛

ـ و چون قرآن خوانده شود، گوش بدان فرا دارید و خاموش مانید؛ امید که بر شما رحمت آید.

محضر شخصیتی نورانی و قدسی که باید با طهارت کامل در آن نشست و به هنگام تلاوت قرآن کریم، از مزاحمت شیطان به او پناه برد:

«فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآَنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ»(۳)؛

ـ پس چون قرآن می‌خوانی، از شیطان مطرود به خدا پناه بر.

  1. نجم / ۴٫
  2. اعراف / ۲۰۴٫
  3. نحل / ۹۸٫

(۴۵)

مزاحمت شیطان به هنگام خواندن قرآن کریم را می‌توان در علوم روان‌شناسی و در آزمایشگاه مورد بررسی قرار داد. شیطان در این حالت در ذهن رسوخ می‌کند و سعی دارد آن را مشغول دارد؛ از این رو، برای گریز از شیطان و وسوسه‌های وی باید به خداوند پناه جست. وضو، خلوت، قبله و تفکر در آیات الهی و به طور کلی انس و دوستی با قرآن کریم، می‌تواند انسان را در این موضوع یاری دهد که بحث آن گذشت. ما بحث از اسما و اوصاف قرآن کریم را بیش از این به درازا نمی‌کشانیم؛ چرا که از آن در تفسیر کبیر و گسترده خود گفته‌ایم.


اصل « ۴ » فرازمانی بودن و بی‌مانندی قرآن کریم

قرآن کریم، تنها کتاب ممتاز است که برای مردمان آخرزمانی آمده و منحصر به دوره‌ای کوتاه نیست و دولت آن تا قیامت کشیده می‌شود و به اصطلاح، فرازمانی است؛ به عکسِ دیگر کتاب‌های حتی آسمانی که با گذشت زمان، کهنه می‌شود و فصلی و دوره‌ای است و در دوره‌های نوظهور دیگر کارآمد نیست.

در تفسیر قرآن کریم باید به این اصل توجه داشت که بسیار سودبخش و راه‌گشاست.

هر کتاب شاخصی که اعصار متمادی جلوه‌گری داشته و تک بوده،

(۴۶)

خالی از نقص نبوده است و این تنها قرآن کریم است که از هر نقصی مصون است و کتابی است که مدل ندارد. نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و دیگر آموزه‌های مکتب اهل بیت علیهم‌السلام هیچ یک نمی‌تواند در برابر قرآن کریم باشد؛ بلکه این کتاب‌ها نیز تفصیلی از برخی آیات به هم پیچیده است و شرح و تبیین بعضی از آیات الهی قرآن کریم دانسته می‌شود؛ نه افزوده‌ای بر آن. سنت و روایات اهل بیت علیهم‌السلام تنزیل قرآن کریم و نازله آن است و هیچ گاه در مقابل آن قرار نمی‌گیرد و کسی نمی‌تواند چیزی از سنت بیاورد که در قرآن کریم نباشد.


اصل « ۵ » همراهی دو ثقل کتاب و سنت

قرآن کریم، حقیقتی است که باید آن را در خانه حضرات معصومین علیهم‌السلام جست‌وجو نمود؛ چرا که اهل‌بیت علیهم‌السلام «من خوطب به» و طرف خطاب قرآن کریم هستند. حدیث ثقلین، بهترین گواه است که قرآن کریم را باید در کنار اهل‌بیت علیهم‌السلام و با آنان سراغ گرفت؛ به این معنا که تمسک به سنت، تمسک به کتاب الهی دانسته می‌شود و کتاب و سنت، هردو در قیامت به حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله عرضه می‌گردد:

«إنّی قد ترکت فیکم أمرین لن تضلّوا بعدی ما إن تمسکتم بهما: کتاب اللّه وعترتی أهل بیتی، فإنّ اللطیف الخبیر قد عهد إلی أنّهما لن یفترقا حتّی یردا علی الحوض کهاتین ـ وجمع بین مسبّحتیه ـ

(۴۷)

ولا أقول کهاتین ـ وجمع بین المسبّحة والوسطی ـ فتسبق إحداهما الأخری، فتمسّکوا بهما لا تزلّوا ولا تضلّوا ولا تقدّموهم فتضلّوا»(۱).

ـ همانا من در میان شما دو چیز بر جای می‌گذارم که تا زمانی که به آن تمسک می‌جویید، گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترتم که اهل‌بیت من هستند؛ زیرا خدای لطیف و آگاه، به من پیمان داده که آن‌دو از هم جدایی نپذیرند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند؛ مانند این‌دو (انگشت که با هم برابرند) (و دو انگشت سبابه خود را به هم چسباند) و نمی‌گویم مانند این دو انگشت (و انگشت سبابه و وسطی را به هم چسباند). (این دو با هم برابرند و چنین نیست که) یکی بر دیگری پیش افتد؛ پس به هردو امر، چنگ زنید تا نلغزید و گمراه نشوید، و بر آن‌دو پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید.

کتاب و سنت، ظهور فعلی و در قوس نزول، نازله وجود نورانی و مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله هستند که در قوس صعود، به آن حضرت ورود دارند.


اصل « ۶ » مهجوریت قرآن کریم و رنج‌های آن

«یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»(۲).

  1. اصول کافی، ج ۲، ص ۴۱۵٫

(۴۸)

ـ پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.

قرآن کریم و اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام دو ثقلی هستند که همواره با هم می‌باشند و آن‌چه بر یکی رفته است، بر دیگری نیز می‌رود. امت اسلام همان‌طور که خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام را رها کردند، قرآن کریم را نیز مهجور نمودند و از این کتاب کاربردی و آموزشی فطرت و طبیعت دور ماندند؛ از این رو، امروزه بیش از پنجاه کشور اسلامی نمی‌توانند قدرتی عظیم در سطح بین‌المللی باشند؛ در حالی‌که قرآن کریم می‌فرماید:

«وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاْءَعْلَوْنَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(۱)؛

ـ و اگر مؤمنید، سستی مکنید و غمگین مشوید که شما برترید.

مسلمانان بیش از ده قرن است که اعتلایی در جهان ندارند؛ چرا که همواره از قرآن کریم و به تبع آن، از خاندان رسول‌اللّه صلی‌الله‌علیه‌وآله دور بوده‌اند. امروزه کسانی داعیه‌دار چاپ و نشر قرآن کریم شده‌اند که روزی پدران آنان با قرآن سر جنگ و نزاع داشتند؛ چرا که می‌بینند قرآن کریم برای جامعه آنان کاربردی نیست و خطری برای حکومت آنان ندارد. قرآن کریم باید برای مسلمانان، امام مبین و جلودار باشد. ما پیش از این گفته‌ایم باید شهر قرآن کریم داشت و محققان و دانشمندان برجسته تمامی رشته‌ها را در این شهر اسکان داد و با در اختیار گذاشتن امکانات به آنان،

  1. فرقان / ۳۰٫
  2. آل عمران / ۱۳۹٫

(۴۹)

راه را برای تحقیق علمی بر قرآن کریم هموار نمود. البته آنان باید محققانی به واقع محقق و علمی باشند، نه کسانی که در پی آب و نانی، خود را به این مؤسسه یا آن مؤسسه وابسته می‌سازند و تنها برای حضور فیزیکی خود ساعت می‌زنند تا پولی بگیرند و پشت میزی بر صندلی می‌نشینند و به جای سیر فکری، صندلی چرخان خود را می‌چرخانند.

قرآن کریم، هم علوم انسانی را پاسخ‌گوست و هم علوم تجربی را با خود دارد؛ اما کشف گزاره‌های علمی آن، نیازمند تحقیقات گسترده است، نه ختم‌های سی روزه. متأسفانه امروزه قرآن کریم هیچ گونه کاربرد سالمی در مباحث علمی، اجتماعی، سیاسی و حتی فردی ندارد. قرآن کریم را به جای آن‌که به دست افراد رسانید، باید به ذهن و اندیشه آنان وارد کرد و این گونه است که قرآن کریم می‌تواند امام مبین و پیشتاز جوامع گردد و هر جامعه‌ای حرکت قرآنی به خود بگیرد و به صرف مجالس قرائت و راه‌اندازی رادیو و سیمای قرآن و گنجاندن آیه‌ای در صحنه‌ای از یک فیلم بسنده نشود. قرآن کریم در جهت کاربردی خود می‌فرماید:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱)؛

ـ و ما آن‌چه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است، از قرآن

  1. اسراء / ۸۲٫

(۵۰)

نازل می‌کنیم و ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید.

آیا قرآن کریم برای مؤمنانِ امروز شفابخش و برای ظالمان جز خسران نیست؟! یا می‌فرماید:

«وَلَقَدْ صَرَّفْنَا لِلنَّاسِ فِی هَذَا الْقُرْآَنِ مِنْ کلِّ مَثَلٍ فَأَبَی أَکثَرُ النَّاسِ إِلاَّ کفُورا»(۱)؛

ـ و به‌راستی در این قرآن از هرگونه مثلی گوناگون آوردیم؛ ولی بیش‌تر مردم جز سر انکار ندارند.

این آیه می‌فرماید: ما سرنوشت تمامی پدیده‌ها را برای تمامی مردم ـ و نه فقط مؤمنان ـ آوردیم: «لِلنَّاسِ» و این بدان معناست که حتی کافران می‌توانند این کتاب آسمانی را برای زندگی خود کاربردی سازند؛ اما امت اسلامی قرآن کریم را مهجور گذاشته است:

«یا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»(۲)؛

ـ پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.

پیغمبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله از این‌که مسلمانان قرآن کریم را کاربردی نمی‌نمایند، به درگاه خداوند شِکوه می‌نمایند؛ قرآنی که برای همه آسان شده است:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»(۳)؛

ـ و به‌قطع، قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم؛ پس آیا پندگیرنده‌ای

  1. اسراء / ۸۹٫
  2. فرقان / ۳۰٫
  3. قمر / ۱۷٫

(۵۱)

هست؟!

قرآنی که چنین وصفی دارد:

«وَلَوْ أَنَّ قُرْآَنا سُیرَتْ بِهِ الْجِبَالُ أَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الاْءَرْضُ أَوْ کلِّمَ بِهِ الْمَوْتَی بَلْ لِلَّهِ الاْءَمْرُ جَمِیعا»(۱)؛

ـ و اگر قرآنی بود که کوه‌ها بدان روان می‌شد یا زمین بدان قطعه قطعه می‌گردید یا مردگان بدان به سخن درمی‌آمدند. نه چنین است؛ بلکه همه امور، بستگی به خدا دارد.

قرآن کریم می‌تواند کوه‌ها را به حرکت آورد و زمین را تکه تکه سازد و با مردگان سخن گوید؛ چرا که تمامی فرض‌های قرآن کریم، شدنی و ممکن است و امری محال در قرآن کریم وجود ندارد. ما تمامی اموری که در قرآن کریم هست و ادعا شده که ممتنع یا محال است را در کتابی جداگانه بررسیده‌ایم و راهِ شدن و امکان آن را تحلیل کرده‌ایم. قرآن کریم حتی چنین کاربردهایی دارد. باید دید قرآن کریم کدام کوه را از جا می‌کند و کدام زمین را تکه تکه می‌کند و چه بخش‌هایی از زمین‌شناسی و زیست‌شناسی در این مسأله دخالت دارد.

هدایت به صرف سخن گفتن نیست؛ بلکه هدایت به استفاده از تمامی پدیده‌های الهی است. هدایت، پرحرفی نیست؛ وگرنه استبدادی‌ترین کشورها برترین مجریان سخنگو را دارند که بسیار ملیح و نمکین، عاطفی‌ترین سخنان را برای مردم خود دارند.

  1. رعد / ۳۱٫

(۵۲)

قرآن کریم، کتابی بس شگرف و پرشکوه است؛ چنان‌که در مورد خود می‌فرماید:

«قُلْ أُوحِی إِلَی أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآَنا عَجَبا»(۱)؛

ـ بگو به من وحی شده است که تنی چند از جنیان گوش فرا داشتند و گفتند راستی ما قرآنی شگفت‌آور شنیدیم.

برخی از جنیان در زمینه اخبار و اطلاعات، معلومات بسیاری دارند. بانک اطلاعاتی آنان بسیار قوی است و جزییات دقیقی را در خود دارد. معلومات آنان گاه با فرشتگان رقابت می‌کند؛ اما قرآن کریم برای چنین اجنه‌ای عجیب و شگفت‌انگیز است؛ از این رو می‌گویند: «إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآَنا عَجَبا». این سخن گروهی از جنیان است که اطلاعات آنان بسیار دقیق و جزیی است. البته همین‌که اجنه سخنان شگفت‌انگیز قرآن کریم را فهم می‌کنند از اطلاعات قوی آنان حکایت دارد. اجنه برخی از علوم و دانش‌هایی را که در قرآن کریم برای ما انسان‌های معمولی نهفته است، خوب در می‌یابند. آنان البته از این‌که قرآن کریم بتواند کوهی را به حرکت وادارد، تعجب نمی‌کنند؛ چرا که برخی از آنان چنین قدرتی را دارند؛ بلکه تعجب آنان از مثل چنین آیاتی است که می‌فرماید:

«لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآَنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَتِلْک الاْءَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ»(۲)؛

  1. جن / ۱٫

(۵۳)

ـ اگر این قرآن را بر کوهی فرو می‌فرستادیم، به یقین آن را از بیم خدا فروتنِ از هم‌پاشیده می‌دیدی و این مَثَل‌ها را برای مردم می‌زنیم، باشد که آنان بیندیشند.

آنان می‌دانند که قرآن کریم چنان عظمت دارد که نه بر کوه نازل می‌شود و نه بر جنیان؛ بلکه این برخی از انسان‌های بسیار برجسته هستند که حامل قرآن کریم می‌شوند و رشحاتی از آن، به واسطه چنین وجودهای مبارکی به آنان می‌رسد. همین امر می‌رساند حفظ قرآن کریم برای بسیاری از افراد معمولی مناسب نیست. قرآن کریم باید در زندگی و جامعه کاربردی شود و این فرهنگ در میان مسلمانان نهادینه گردد که قرآن کریم فقط برای قرائت نیست؛ بلکه کتاب حقایق هستی است که هر دانشی حتی علوم غریبه و نیز علوم ناشناخته، از آن قابل کشف و استخراج است. وضعیت علوم قرآنی ما امروزه بسیار بغرنج است و به بیمار نحیف و زاری می‌ماند که رو به مرگ است و چند سال دیگر با رشد علوم و فناوری و به‌ویژه با ارایه نرم‌افزارهای علوم قرآنی، باید مرگ این دانش‌ها را اعلام نمود؛ زیرا در این علوم، از هر چیزی گفته می‌شود، جز از خود قرآن کریم. حتی ادبیات عرب ـ که رایج‌ترین رشته مربوط به علوم قرآنی است ـ از خود قرآن کریم استخراج نشده و قواعد آن از بیرون بر این کتاب تحمیل می‌شود؛ این در حالی است که در تمامی دانش‌ها باید

  1. حشر / ۲۱٫

(۵۴)

خود قرآن کریم اصل باشد و اصول و قواعد هر علمی را باید از خود قرآن کریم گرفت و سپس به سراغ آن علم رفت نه آن‌که گزاره‌های آن در زیر آیات مربوط جاسازی شود؛ چنان‌چه تفسیرهای ادبی و نیز فلسفی یا عرفانی چنین است و هر عالمی دانسته‌های خود را بر قرآن کریم تحمیل نموده است، نه آن‌که به کشف گزاره‌های علمی مربوط به رشته خود، از آیات قرآن کریم نایل شده باشد. این از یک‌سو مایه تأسف است؛ اما وااسفا که علوم انسانی امروز که در کشور ما تدریس می‌گردد، بیش‌تر دانش‌هایی وارداتی و مبتنی بر زندگی بریده از حقایق است؛ دانش‌هایی مانند روان‌شناسی، اقتصاد، سیاست، بهداشت و پزشکی، تمام وارداتی و برآمده از ذهن‌هایی است که بریده از عالم قدس و معنویت و از حقایق هستی و پدیده‌های آن است و در نظریه‌پردازی خود، بُعد روحی آدمی و حقایق را نادیده گرفته‌اند و ویروس‌های فرهنگ اُمانیستی و انسان‌محور خود را در تمامی لایه‌های آن پنهان نموده‌اند.

علم را باید از قرآن کریم استخراج کرد و در دانشگاه‌ها تدریس نمود، که تنها راه نجات جوامع اسلامی، در توسل به قرآن کریم و باور این آخرین و تنها کتاب آسمانی است که کتاب تمامی دانش‌هاست و تلاش برای این‌که قرآن کریم سِمت رهبری علمی خود را به دست گیرد و آن را برای کاربرد خواست و نه برای صرف احترام و تبرک در آغاز جلسات یا ختم اموات.

(۵۵)

خداوند تبارک و تعالی توفیق دهد نسبت به قرآن کریم اهتمام عملی داشته باشیم و آن را در تمامی امور خود مصدر قرار دهیم.

در این‌جا افزون بر مهجوریت قرآن کریم، باید از رنج‌های آن نیز بگوییم. گرچه تمامی کتاب‌های آسمانی، دست‌خوش تحریف و تخریب قرار گرفته است ـ جز قرآن کریم که از چنین انحطاطی مصون ماند ـ اما سوگمندانه بسیار شده است که این کتاب الهی توسط ایادی خلافت، سبب و وسیله‌ای در خدمت اهداف حکومت قرار گرفته است تا اهداف نامشروع آن را توجیه نماید. آنان با تحریف معنوی آیات قرآن کریم، آن را به گونه‌ای خودمحورانه و مزوّرانه معنا می‌کردند. بحث‌های کلامی مطرح در دوره حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس و نیز اسرائیلیاتِ عالمان یهود و شأن نزول‌های جعلی، بهترین شاهد این مدعاست.

گروه دیگری که به صورت مباشری به قرآن کریم پرداختند اما متأسفانه به تحریف معنوی آن دست یازیدند، عالمان دینی با گرایش‌های گوناگون علمی بودند که بر دانش خود تعصب می‌ورزیدند و با حفظ پیش‌فرض‌های علمی خود، به قرآن کریم مراجعه می‌کردند. کلامیان، آیات اعتقادی قرآن کریم را بر اساس مشی کلامی و نیز جمود ظاهرگرایانه خود تفسیر می‌کردند و فلسفیان با تعصب عقل‌گرایی؛ آن هم عقلی که به تقلید از ارسطو، افلاطون، ابن‌سینا یا ملاصدرا گرفته بودند، به تفسیر روی می‌آوردند. توجیهات و تأویلات عارفانی مانند

(۵۶)

ابن‌عربی ـ با آن‌که مردی بزرگ و عارفی چیره‌دست است و هر عارفی بعد از وی از او تقلید می‌کند و تابع وی هست ـ مثال‌زدنی است؛ به‌گونه‌ای که ابن‌عربی در تفسیرهایی که از برخی آیات ارایه می‌دهد، ظاهر قرآن کریم را به‌کلی نادیده می‌گیرد. در این عصر نیز تفسیرهایی با گرایش به علوم تجربی و حتی ماده‌گرایی نگاشته شد و هر کسی بر آن بود تا دانش خود و برداشت‌های علمی از پیش داشته را به معنای آیات تزریق نماید، نه آن‌که از آیات قرآن کریم دریافت معنا و مراد داشته باشد و قرآن کریم را همان‌گونه فهم نماید که نازل شده است. برای نمونه: تفسیر کشاف جز آموخته‌های مؤلف آن در ادبیات ـ به‌ویژه نحو ـ نیست؛ آن هم نه نحو قرآن کریم؛ بلکه نحوی که قواعد آن توسط ادیبان، از اعراب بادیه‌نشین گرفته شده است؛ در حالی‌که قرآن کریم بهترین معیار برای تدوین نحو عربی است. تفسیرها آکنده از تأویل و توجیه است، با اختلافی که در مؤلفان آن در جمودگرایی، تجددگرایی و التقاطی‌گری دارند و همه بر آن بوده‌اند تا خط خود را بر قرآن کریم تحمیل نمایند، نه آن‌که از قرآن کریم نقشه راه را دریابند. برای نمونه، قرآن کریم می‌فرماید:

«وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلاَّ یعْلَمُهَا»(۱)؛

ـ و هیچ برگی فرو نمی‌افتد، مگر آن را می‌داند.

و علم خداوند را نسبت به تمامی امور، هم به صورت کلی و هم به

  1. انعام / ۵۹٫

(۵۷)

صورت جزیی ثابت می‌داند؛ اما فیلسوفی که از عهده توجیه علم جزیی خداوند به پدیده‌ها بر نمی‌آید، بر اساس ناتوانی فهم خود، تفسیر این آیه را به‌گونه‌ای بیان می‌دارد که علم خداوند را کلی ترسیم نماید. برخی از سیاستمداران انقلابی نیز که درگیر عواطف و احساسات گنگ و گاه ملحدانه خود بودند «وَالْعَصْرِ»(۱) را به قانون فشار معنا می‌کردند که انسان را از پس و پیش در محاصره قرار داده است و «الَّذِینَ یؤْمِنُونَ بِالْغَیبِ»(۲) را کسانی می‌دانستند که در راه هدف انقلابی خود کارهای زیرزمینی و تاکتیک‌های پنهانی دارند. آنان غیب را به کتمان، پنهان‌کاری و چه بسا خیانت معنا می‌نمودند؛ در حالی‌که غیب باید معنای رهایی از طبیعت و آزادی از بند ماده و ظاهر را بدهد. چنین کسی از غیب، هیچ‌گاه ملکوت آسمان عوالم مینا را به یاد نمی‌آورد و معانی گمراه خود را در آیات نورانی قرآن کریم دنبال می‌کند و با نگارش تحریفات خود، سعی می‌نمایند فضای قدسی ذهن و دل جوانان این مملکت را ـ که در زیر سایه درخت پرتناور اسلام، زیستی معنوی دارند ـ مسموم نمایند و راه ولایی آنان را به بیراهه کشانند و فضای علمی و معنوی جامعه را که ثمره خون صدهاهزار شهید است، به تباهی و پریشانی بکشانند.

عالمانی که جیره‌خوار دستگاه خلافت بنی‌امیه و بنی‌عباس بودند،

  1. عصر / ۱٫
  2. بقره / ۳٫

(۵۸)

بیش‌ترین تحریف معنوی را به قرآن کریم وارد نمودند؛ اما عالمان شیعی که حریت، استقلال و تمسک به ائمه معصومین علیهم‌السلام داشتند، از چنین تحریف‌های عامدانه‌ای مصون بودند و تنها جمودگرایی برخی از آنان بود که مشکلاتی را به تفسیرهای آنان وارد نموده است.

حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام می‌فرماید:

«من جعله أمامه قاد إلی الجنّه، ومن جعله خلفه ساقه إلی النّار»(۱)؛

ـ آن‌که قرآن کریم را پیش رو و پیشوای خود قرار دهد، به بهشت رهبری شود و هر کس آن را پشت سر قرار دهد، به جهنم کشیده می‌شود.

در واقع، کسی که می‌خواهد آیات قرآن کریم را توجیه کند و برای آن تأویل بتراشد، خود را از قرآن کریم پیش انداخته و هم‌چون کودکی است که در نماز جماعت به امام اقتدا کرده است، اما تبعیتی از او ندارد و پی بازی خود می‌باشد. کسی چنین طفلی را نمازگزار نمی‌داند؛ برخلاف کسی که قرآن کریم را پیشوای خود قرار می‌دهد و به همان سمت و سویی می‌رود که قرآن کریم آن را می‌نماید.

به هر روی، این اصل می‌گوید بسیاری از کتاب‌های تفسیری، قابل اعتنا و توجه و اعتماد نیست و هر کسی باید متن قرآن کریم را بخواند تا بتواند به تفسیر صحیح آن راه یابد و ذهن و دل وی از انحرافات علمی

  1. بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۱۳۴٫

(۵۹)

بسیاری از مفسران مصون ماند.


اصل « ۷ » ضرورت پناه بردن به قرآن کریم

در روایت نبوی رسیده است:

«إذا التبس علیکم الفتن کقِطَع اللیل المُظلم فعلیکم بالقرآن؛ فانه شافع مشفّع»(۱).

ـ چون فتنه‌ها مانند پاره‌های شبِ تاریک شما را در برگیرد، بر شما باد به قرآن کریم که شفاعت‌کننده‌ای است که شفاعتش پذیرفته است.

مردمان آخر زمان در دوره التباس و درهم‌پیچیدگی حق و باطل زندگی می‌کنند؛ در زمانی که حق به سختی یافت می‌شود و هزار باطل در لباس حق خودنمایی دارد. در این زمان است که باید راه درست و حق را از قرآن کریم جویا شد و به او پناه برد تا راهنمایی در تاریکی‌های دیجور باشد. زمانی که مردمانْ با شور، احساس و عاطفه بر گرد عَلَم‌هایی که برافراشته می‌گردد، گرد می‌آیند و نسبت به دین و ولایت حضرات چهارده معصوم علیهم‌السلام دل‌نگران هستند، اما شک از هر ناحیه به آنان هجوم می‌آورد. در این شب تاریک، تنها ماه منیر قرآن کریم است که می‌تواند سِمَت رهبری و هدایت داشته باشد. البته قرآن کریم در این سیاهی

  1. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲٫

(۶۰)

تاریکی، در صورتی می‌تواند راهبر باشد که برای نیل به ثواب قرائت، خوانده نشود؛ بلکه در آن تدبر و دقت گردد. درست است که صرف توانایی بر قرائت قرآن کریم، موهبتی بزرگ است، اما نیل به حقیقت قرآن کریم است که می‌تواند فرد را از کوره‌راه‌های گمراهی برهاند. حقیقت قرآن کریم نیز در باب ولایت است که قابل پی‌گیری است. قرآن کریم برای چنین کسی که به آن تمسک دارد، عصمت می‌آورد: «القرآن عصمة للمتمسک»(۱)؛ به‌گونه‌ای که می‌تواند باور نماید اگر تفسیری که از قرآن کریم دارد را به حضرت امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) عرضه نماید، آن حضرت خشنود می‌شود و با وی ملاطفت دارد، نه آن‌که معنای گفته شده را رد نماید و آن را نامرتبط با آیه بداند.

قرآن کریم، ظاهری انیق و باطنی ژرف دارد: «ظاهره انیق وباطنه عمیق»(۲).

قرآن کریم، حدیث همیشه زنده و همیشه تازه حق‌تعالی و سخن دل خداست که راز دل خویش را با انیس خود همراز می‌شود. کسی که با قرآن کریم انس می‌گیرد و اشارات آن را در می‌یابد، ندای دل پروردگار سبحان را شنیده است. قرآن کریم، بهار دل‌هاست: «ربیع القلوب»(۳) و شفای بیماری‌های سینه‌هاست: «شفاء الصدور»(۴).

  1. برگرفته از روایت ثقلین. اصول کافی، ج ۲، ص ۴۱۵٫
  2. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲٫
  3. نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۱۶٫

(۶۱)


اصل « ۸ » قرائت قرآن کریم

«اقْرَءْ کتَابَک، کفَی بِنَفْسِک الْیوْمَ عَلَیک حَسِیبا»(۱)؛

ـ نامه‌ات را بخوان، کافی است که امروز خودت حسابرس خود باشی.

آیه شریفه می‌فرماید کتاب خود را ـ قرآن کریم ـ بخوان.

این نخستین اصل در تفسیر قرآن کریم است که باید قرآن خواند تا وقتِ پر ارزش دنیا از دست نرفته است.

مفسران به صورت عمومی، موضوع آیه شریفه را هنگامه قیامت می‌دانند و واعظانْ آن را برای یادآوری مرگ و خاطرنشانی روز محاسبه عمل می‌خوانند. این در حالی است که آدمی اگر بتواند در این دنیا محاسبه داشته باشد و چگونگی کردار خود را همین امروز بخواند، برای وی ارزش دارد، نه روزی که هنگام جزاست و کار از کار گذشته است. آیه شریفه، تذکاری برای امروز ماست و «الْیوْمَ» آن همین امروز را می‌گوید.

درست است که می‌شود مراد از «کتَابَک» صحیفه کردار باشد، اما می‌توان آن را قرآن کریم دانست؛ چرا که قرآن کریم سرگذشت هر انسانی

  1. همان.
  2. اسراء / ۱۴٫

(۶۲)

را در خود دارد و کارنمای عمل هر پدیده‌ای در آن است و به تعبیر ما، شناسنامه هستی است. در واقع، آیه شریفه می‌فرماید همین امروز، در همین دنیا و ناسوت است که باید تمامی آیات الهی را قرائت نمود؛ به این معنا که آن را به فعلیت و کنش رساند؛ وگرنه در روز قیامت، ما را توان کنشی نیست تا فعلیت و انجام کاری از ما انتظار رود و خردمندانه نیست که در قیامت گفته شود دنیای خود را دریابید؛ دنیایی که گذشته و تکرارناپذیر است.

آیه شریفه از قرآن کریم می‌گوید و اهمیت آن را یادآور می‌شود و هشدار می‌دهد: تا در دنیا هستید با قرآن کریم آن‌گونه که شایسته این کتاب الهی است، مواجه شوید و از آن کام بگیرید.

قرآن کریم، دارای وجودی خارجی است و آیات الهی آن از حقایقی ربوبی خبر می‌دهد و قرآن کریم خود را برای کسی می‌گشاید که بتواند با آن دوست و رفیق بشود. این خاصیت کتاب‌های علمی است که باید برای ورود به آن مطالعه، تحقیق و فکر داشت؛ اما قرآن کریم گاه خود را برای انیس خود می‌گشاید، بدون آن که وی تلاشی داشته باشد. حقیقت قرآن کریم ـ که آیتی الهی و پدیده‌ای خارجی است ـ از عالم عقول است و قرآن کریم، حکیم است و محکم. پس یکی از مهم‌ترین گزاره‌هایی که ما آن را در تفسیر قرآن کریم به عنوان یک اصل می‌آوریم، این است: «برای تفسیر قرآن کریم باید قرائت به همراه فهم و درک معنای آیه داشت و سعی نمود

(۶۳)

یک آیه را بارها و بارها خواند و فهمید.»

کسی می‌تواند به قرآن کریم علم پیدا کند که بتواند با آن انس گیرد. تکدی‌گری از این کتاب و از آن نوشته، چیزی جز جمع معلومات و فشار آوردن به حافظه نیست. چنین کسی نه قربی می‌یابد و نه اهل قرآن می‌شود. مسیر انس با قرآن کریم، از قرائت آن می‌گذرد؛ اما قرائتی که دارای ادراک و تدریج باشد.

خداوند متعال، خود قرآن را می‌خواند؛ آن‌جا که می‌فرماید:

«إِنَّ عَلَینَا جَمْعَهُ وَقُرْآَنَهُ، فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآَنَهُ»(۱).

ـ در حقیقت گردآوردن و خواندن آن بر ماست. پس چون آن را برخواندیم، خواندن آن را دنبال کن.

این آیه، امر به پیروی از قرائت قرآن کریم دارد و استماع، توجه و دریافت معنای آن را به هنگام قرائت خداوند خواهان می‌شود. این آیه می‌فرماید خداوند متعال قرآن می‌خواند و با خواندن اوست که فرشتگان نیز قرائت را می‌آموزند؛ اما قرائت خداوند با قرائت فرشتگان تفاوت دارد. خداوند، قرآن را به تنهایی قرائت نمی‌کند و فرشتگان نیز با او هم‌آوا می‌شوند؛ از این رو، ضمیر را متکلم مع‌الغیر می‌آورد: «قَرَأْنَاهُ».

این آیه افزون بر معنای یاد شده، توصیه به پیروی در قرائت دارد که هم زبان باید آن را به تدریج ارایه دهد و هم گوش نیز آن را به‌تدریج

  1. قیامت / ۱۷ ـ ۱۸٫

(۶۴)

بگیرد و هردو مثل دو غذای متفاوت برای انسان لازم و ضروری است؛ از این روست که قرآن کریم به بلند خواندن خود سفارش دارد و می‌فرماید: «وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۱).

کسی که می‌خواهد با قرآن کریم انس بگیرد، هم باید چشم خود را از آن بهره‌مند سازد و هم زبان را به آن گویا نماید و گوش نیز طنین دلنشین و نوای آهنگین آن را دریابد و هم ذهن با آن خو بگیرد. به صورت کلی، باید هرچه بیش‌تر با تمامی حواس، احساس و ذهن و هوش و روان و روح خود به این حقیقت نزدیک شد و از آن پیروی عملی داشت.

یکی از لوازم قرائت قرآن کریم، ابلاغ آن است. ابلاغ به معنای مطابقی قرائت نیست و می‌شود قرائتی داشت که بلوغی در آن نباشد.

خداوند در آیه‌ای دیگر، قرائت قرآن برای مردمان را یادآور می‌شود و می‌فرماید:

«وَقُرْآَنا فَرَقْنَاهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلَی مُکثٍ وَنَزَّلْنَاهُ تَنْزِیلاً»(۲)؛

ـ و قرآنی بخش بخش نازل کردیم تا آن را به آرامی بر مردم بخوانی و آن را به تدریج نازل کردیم.

این آیه، تصریح به قرائت دارد؛ اما برای مردم. قرائت، همراه با تدریج است و امری دفعی نیست و قید «عَلَی مُکثٍ» آن را تأکید می‌کند.

قرائت، دارای انواع بسیاری است و قرائت مکتوب حاکی و

  1. مزمل / ۴٫
  2. اسراء / ۱۰۶٫

(۶۵)

نوشته‌هایی که عنوان از حقیقتی بالاتر دارد، قرائتی ظاهری بوده و قرائت خداوند، فرشتگان و دیگر پدیده‌های زمینی یا سماوی، قرائتی باطنی است.

(۶۶)

(۶۷)


فصل دوم:

چیستی و چگونگی تفسیر قرآن کریم

(۶۸)


اصل « ۹ » معناشناسی تفسیر

بهترین کتاب برای شناخت لغت و معناشناسی، قرآن کریم است. در شناخت معنای تفسیر نیز باید به قرآن کریم مراجعه داشت.

قرآن کریم، واژه «تفسیر» را تنها در یک مورد به کار برده است. چنین استعمالی، پرده از نکته‌ای بر می‌دارد و آن این که: روش خداوند در تفسیر، واحد است و دارای یک سیستم و نظام می‌باشد و اصطلاح «شیوه‌های تفسیری» با فرهنگ قرآن کریم هماهنگ نیست. این آیه مبارکه، در بیان تفسیر، دارای ملکوتی بلند و همراه با اوج ظرافت و زیبایی حیران‌زاست و معنای تفسیر را می‌توان از آن به دست آورد. این آیه را باید بارها و بارها قرائت کرد تا معنای آن در پرتو قرب معنوی و انس حقیقی، مجسم شود. قرآن کریم می‌فرماید:

«وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا»(۱)؛

(۶۹)

ـ و برای تو مثلی نیاوردند مگر آن که حق را با نیکوترین بیان برای تو آوردیم.

در معناشناسی «فسر» گفته‌اند: «کلمة واحدة تدلّ علی بیان الشیء وایضاحه»(۱): تفسیر، بیان کردن و توضیح دادن است. مصباح نیز همین معنا را می‌آورد: «فسّرت الشیء من باب ضرب، بینه وأوضحه».

جناب راغب در المفردات خود گوید: «الفسر إظهار المعنی والتفسیر المبالغة فی الإظهار». باب تفعیل، لحاظ فاعلی دارد و به این معناست که با کار و عمل است که فعلی انجام می‌شود و زحمت و کوشش را لازم دارد.

تفسیر را باید بیان ظاهر آیه دانست و بیانی که از باطن پرده برمی‌دارد، تفسیر نیست.

برای یافت معنای تفسیر، باید به آیات سی تا سی و سوم سوره فرقان دقت داشت. خداوند در این آیات می‌فرماید:

«وَقَالَ الرَّسُولُ: یا رَبِّ، إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»(۲)؛

ـ و پیامبر گفت: پروردگارا، قوم من این قرآن را رها کردند.

این آیه از دل دردمند رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گوید. قرآن کریم بسان اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام همواره مهجور و متروک بوده است و کسی به آن دل نمی‌داده است. خداوند در آیه بعد برای دلجویی از پیامبر

  1. فرقان / ۳۳٫
  2. ابوالحسین احمد بن فارس زکریا، معجم مقائیس اللغة، ج ۴، ص ۵۰۴٫
  3. فرقان / ۳۰٫

(۷۰)

خویش، صمیمانه با دوست خود چنین به سخن می‌نشیند و می‌فرماید:

«وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نَبِی عَدُوّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ، وَکفَی بِرَبِّک هَادِیا وَنَصِیرا»(۱)؛

ـ و این‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از گناه‌کاران قرار دادیم و همین بس که پروردگارت راهبر و یاور توست.

هر پیامبری دارای چنین سرنوشتی بوده است و چنین نیست که دشمنان، تنها با تو سر عداوت داشته باشند؛ اما تو را همین بس که من هدایت‌گر و یاری‌دهنده هستم و هیچ شبهه‌ای نمی‌تواند حقانیت و حقیقت را غبارآلود نماید؛ چنان‌که آیه بعد، موردی از آن را بیان می‌دارد. قرآن کریم از ابتدای نزول با شبهه‌افکنی‌های دشمنان روبه‌رو بوده است؛ از آن جمله:

«وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآَنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً»(۲)؛

ـ و کسانی که کافر شدند گفتند: چرا قرآن یک‌جا بر او نازل نشده است؟!

بدخواهان و انکارگرایان می‌گفتند: اگر قرآن کریم معجزه است، چرا یک‌مرتبه نازل نمی‌شود؟

خداوند با خصلت آزادمنشانه و بزرگوارانه خود، اشکال معاندان را به محکمی تقریر می‌کند. آنان می‌گفتند: قرآن کریم در صورتی معجزه،

  1. فرقان / ۳۱٫
  2. فرقان / ۳۲٫

(۷۱)

وحی و آسمانی است که یک‌باره نازل شود و همانند کتاب‌های نوشته‌شده به دست بشر، کم کم به هم ملحق نگردد؛ همان‌طور که صحف برای حضرت ابراهیم علیه‌السلام ، تورات برای حضرت موسی علیه‌السلام و زبور برای حضرت داود علیه‌السلام به صورت یک‌جا از خداوند نازل شده است.

دقت شود «نُزِّلَ»از باب تفعیل است که فاعل آن، کاری را به‌تدریج انجام می‌دهد و اَعراب در بیان اشکال خود، باید آن را از باب افعال استفاده می‌کردند. خداوند، سخن آنان را همان‌گونه که بوده و با حفظ امانت، نقل می‌کند و می‌خواهد این حقیقت را برساند که آنان به کتاب‌های پیشین و به صورت کلی به هیچ گونه وحی و سخن آسمانی اعتقادی نداشتند؛ زیرا می‌دانستند وحی، سنخ واحدی دارد و پذیرش یک پیامبر، به پذیرش پیامبران دیگر ـ با تفاوتی که در مرتبه دارند ـ می‌انجامد و منظور آنان این بود که چرا قرآن به گونه تدریج اتصالی و استمراری نمی‌آید و تدریج آن متفرق، پراکنده و انقطاعی است؛ نه آن‌که انتظار داشته باشند قرآن کریم باید نزول دفعی و انزال داشته باشد.

ادامه آیه پاسخ این شبهه است:

«کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»(۱)؛

ـ این‌گونه تا قلبت را به وسیله آن استوار گردانیم و آن را به آرامی خواندیم.

  1. فرقان / ۳۲٫

(۷۲)

خداوند در این آیه می‌فرماید: قرآن کریم را همان‌گونه که کافران می‌گویند، به صورت تدریج اتصالی و یک‌باره نازل کرده‌ایم تا تدریج آن سبب شود در قلب مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نشست داشته و نهادینه شود و اتصال و استمرار دارد؛ زیرا می‌فرماید: «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»؛ ما قرآن کریم را به‌طور موزون، پیوسته و مسلسل‌وار نازل کردیم و وحدت آن تنزیلی است.

این پاسخ، بهترین نوع جدال احسن در مناظره است؛ زیرا بدون آن‌که با خصم درگیر شود و وی را عصبانی کند و با او مخالفت داشته باشد، نخست ادعای او را تقریر می‌کند و این گونه با او همراهی دارد و سپس با فروکاستن او از موضع خویش و واداشتن او به نرمی، به نقد ادعای وی می‌پردازد و برای قرآن کریم هم موالات را قایل می‌گردد ـ که به‌هم‌پیوستگی آن است و نه در کنار هم آمدن ـ و هم ترتیب در نزول را، که تقدم و تأخر آن را بیان می‌دارد. این تدریجِ اتصالی است که طمأنینه، با تأنّی و پیوسته خواندن و پرهیز از عجله را لازم دارد و همین امر، ترتیبی بودن آن را می‌رساند؛ چنان‌چه «کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک»، موالات در نزول قرآن کریم و به‌هم‌پیوسته بودن و رها بودن آن از هر انقطاع و گسیختگی را ثابت می‌داند.

افزون بر این، باید میان فعلیت وحی و تقطیع آن ـ که به حسب موضوعات و شأن نزول و بروز پرسش‌هاست ـ تفاوت قایل شد. این فعلی

(۷۳)

شدن موضوع، یعنی پیشامد پرسش است که وحی را در زمانی نازل می‌کند و در زمانی دیگر قطع می‌شود؛ وگرنه وحی الهی، امری فعلی است و نزول آن بر قلب نورانی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به یک‌باره انجام گرفته است و انقطاع وحی به سبب نبود موضوع بوده است. شاهد این امر، آیه شریفه زیر است:

«لاَ تُحَرِّک بِهِ لِسَانَک لِتَعْجَلَ بِهِ»(۱)؛

ـ زبانت را زود به حرکت درنیاور تا شتابزدگی در آن به خرج دهی.

این انقطاع، به سبب زمانمند شدن وحی در عالم ناسوت است؛ زیرا زمان، امری متصرم و تدریج‌پذیر است که با آمادگی موضوع وحی در این ظرف زمانی و پیشامد پرسشی خاص، وحی برای عموم بیان می‌شود تا پاسخ آن، موضوع را روشن نماید.

قرآن کریم در ادامه می‌فرماید:

«وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا»(۲)؛

ـ و برای تو مَثَلی نیاوردند، مگر آن‌که حق را با نیکوترین بیان برای تو آوردیم.

خداوند در این دو آیه، فرم و مدل کار خود در تفسیر و توضیح آن را بیان می‌دارد و خاطرنشان می‌شود: هیچ شبهه‌ای نیست که از ناحیه

  1. قیامت / ۱۶٫
  2. فرقان / ۳۳٫

(۷۴)

کافران طرح گردد و ما پاسخ حق آن را به تو ندهیم؛ پاسخی که بهترین تفسیر و دندان‌شکن است. بر این اساس، تفسیر را باید کشف پاسخ از پرسش و از متن آیات قرآن کریم، و مفسّر را شناسای پرسش‌ها و یابنده پاسخ‌های آن دانست؛ پاسخ‌هایی که ممکن است در کنار پرسش‌ها آمده یا جدای از آن و در جایی دیگر وجود داشته باشد. برای نمونه، پاسخ «کذَلِک» برای پرسش کافران کافی است؛ اما دو فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»این واژه را که به اجمال سخن گفته است، به تفصیل و گستردگی معنا می‌گرایاند و آن را تفسیر می‌کند. در لغت، ترتیل را «حسن تألیف و ارتباط» معنا می‌کنند.

وجه حسن و نیکو بودنِ تفسیر نیز به این است که پاسخ هر پرسش و اشکالی داده شود و پاسخ با پرسش تطابق، هماهنگی و تناسب داشته باشد؛ ضمن آن‌که تمامی آیات الهی به مثابه حَسَن بودن تمامی صفات الهی، تفسیر احسن دارد. هم‌چنین تفسیر، بیان ظاهر آیات به صورت دایمی است و کسی که همواره بیانی نو ندارد و تبیین وی دایمی نیست، نمی‌تواند مفسّر باشد.

مثال دومی که قرآن کریم برای بیان معنای تفسیر می‌آورد، این است:

«الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَأَضَلُّ سَبِیلاً»(۱)؛

 

  1. فرقان / ۳۴٫

(۷۵)

ـ کسانی که به رو درافتاده به سوی جهنم رانده می‌شوند، آنان بدترین جای و گم‌ترین راه را دارند!

همان‌گونه که دیده شد، این مثال بعد از آموزش معنای تفسیر آمده است. هر دو مثال یاد شده ـ که یکی پیش از بیان معنای تفسیر و دیگری بعد از تعلیم آن آمده است ـ به صورت جدی تفسیر می‌گوید و صِرف تمرینی نیست که خالی از حقیقت و به صورت تمام ذهنی باشد.

این آیه شریفه پاسخ یکی از سخنان کفار است؛ سخنی که در این‌جا نیامده است. آنان مؤمنان را بدترین افراد در پست‌ترین مکان‌ها می‌دانستند و خداوند به آنان چنین پاسخ می‌دهد و خودشان را از همه بدتر معرفی می‌کند که بدترین مکان را دارند و گمراه‌ترین می‌باشند. تفسیر این آیه، به یافت اشکالی که در آن مطرح است، می‌باشد. پس تفسیر به‌طور کلی، بیان آیات و به دست آوردن پاسخ پرسش‌هایی است که در آن وجود دارد.

در سوره فرقان چند نمونه دیگر از این آیات وجود دارد که به برخی از آن اشاره می‌نماییم:

«وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ هَذَا إِلاَّ إِفْک افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیهِ قَوْمٌ آَخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْما وَزُورا»(۱)؛

ـ و کسانی که کفر ورزیدند، گفتند: این نیست جز دروغی که آن را بربافته و گروهی دیگر او را بر آن یاری کرده‌اند و به‌قطع، ظلم و بهتانی

  1. فرقان / ۴٫

(۷۶)

به پیش آوردند.

این آیه پرسشی را بدون پاسخ آورده است و برای آموزه‌های پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و وحی، اساسی بشری می‌داند.

«وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یأْکلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الاْءَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنْزِلَ إِلَیهِ مَلَک فَیکونَ مَعَهُ نَذِیرا»(۱)؛

ـ و گفتند: این چه پیامبری است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟! چرا فرشته‌ای به سوی او نازل نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟!

این آیه نیز اشکالی را مطرح می‌کند و پاسخی برای آن نمی‌آورد.

پرسش‌ها و پاسخ‌هایی که در آیات الهی وجود دارد، بسیار فراوان است و هیچ پرسشی نیست که روزی به ذهن بشر برسد و پاسخ آن در قرآن کریم نباشد؛ اما کشف آن نیاز به توجه و قدرت علمی و ادبی و نیز صفای باطن دارد تا با تجزیه و ترکیب به دست آید؛ کشفی که ظاهر آیه را به دست می‌آورد و مفسّر درصدد تبیین ظاهر آیات الهی است. بر این اساس، تفسیر قرآن، وصف به حال موصوف است؛ یعنی تفسیر آیه، بیان ظاهر آیه است.


نقد نظرگاه تفسیر المیزان و دیگر مفسران

علامه طباطبایی رحمه‌الله در کتاب المیزان نظرگاهی متفاوت در تفسیر این

  1. فرقان / ۷٫

(۷۷)

آیات دارد. وی می‌گوید:

«وهذا النوع من الاحتجاج والبیان لا یستوفی حقّه إلاّ بالتنزیل التدریجی علی حسب ما کان یبدو من شبههم ویرد علی النّبی صلی‌الله‌علیه‌وآله من مسائلهم تدریجا، ویورد علی المؤمنین أو علی قومهم من تسویلاتهم شیئا بعد شیء وحینا بعد حین.

وإلی هذا یشیر قوله تعالی: «وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا». والمثل الوصف ـ أی لا یأتونک بوصف فیک أو فی غیرک حادوا به عن الحقّ أو أساؤا تفسیره إلاّ جئناک بما هو الحقّ فیه أو ما هو أحسن الوجوه فی تفسیره فإن ما أتوا به إمّا باطل محض فالحقّ یدفعه أو حقّ محرّف عن موضعه فالتفسیر الأحسن یرده إلی مستواه ویقومه.

فتبین بما تقدّم أنّ قوله: «کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» ـ إلی قوله ـ «وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا» جواب عن قولهم: «لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآَنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً»بوجهین:

أحدهما: بیان السبب الراجع إلی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله وهو تثبیت فؤاده بالتنزیل التدریجی.

وثانیهما: بیان السبب الراجع إلی النّاس وهو بیان الحقّ فیما یوردون علی النبی صلی‌الله‌علیه‌وآله من المثل والوصف الباطل، والتفسیر بأحسن الوجوه فیما یوردون علیه من الحقّ المغیر عن وجهه المحرّف عن

(۷۸)

موضعه.

ویلحق بهذا الجواب قوله تلوا: «الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَأَضَلُّ سَبِیلاً» فهو کالمتمّم للجواب علی ما سیجیء بیانه»(۱).

ایشان مجموع هر سه آیه را درصدد بیان یک مطلب می‌داند و دو آیه اخیر را یک جواب برای اشکال مشرکان می‌آورد؛ در حالی‌که به بیان ما، پاسخ اشکال یاد شده، تنها دو فراز «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»بود که البته آن نیز تفصیلی از پاسخ اجمالی «کذَلِک» به شمار می‌رفت و پاسخ اصلی و نهایی همان «کذَلِک» است. هم‌چنین وی آیه آخر را متممی برای این پاسخ می‌شمرد و می‌گوید: «فهو کالمتمم للجواب».

وی در عبارت: «تبین أیضا أنّ الآیات الثلاث مسوقة جمیعا لغرض واحد وهو الجواب عما أوردوه من القدح فی القرآن هذا» تصریح می‌کند که مجموع هر سه آیه، پاسخ اشکالی است که در پیش گذشت؛ اما به نظر ما این سه آیه چیستی تفسیر و نحوه آن را آموزش می‌دهد و دو مصداق برای آن می‌آورد و پاسخ اشکال نیز در عبارت «کذَلِک» آمده است و دو فراز «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» آن را تفصیل می‌دهد؛ بدون آن‌که نیازی به متمم داشته باشد؛ بلکه آیه سوم به اشکال یاد شده ارتباطی ندارد تا بتوان آن را متمم دانست و پاسخ پرسش و اشکالی مستقل است.

  1. تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۲۱۲٫

(۷۹)

باید اذعان نمود مهم‌ترین تفسیر شیعی که تاکنون نگاشته شده است، تفسیر المیزان می‌باشد که آبرویی برای عالمان شیعی است. خداوند مرحوم علامه را که چنین عزتی را برای حوزه‌های علمی رقم زد، غریق رحمت بی‌پایان خود نماید. با این وصف، «المیزان» با آن‌که به‌راستی «المیزان» است و قدرت نقد دیگر تفاسیر و سنجش آن را دارد، ابتدای راه تفسیر دانسته می‌شود و با آن‌که تفسیری جامع، روشن و گویاست، چنین نیست که نقدی به آن وارد نباشد یا تفسیر را به پایان رسانده باشد. لزوم پاسداشت قداست و حرمت عالمان دینی، که هریک پرچمی پراهتزاز بر تارک ساحت دین به شمار می‌آیند، امری است و نداشتن عصمت علمی و لزوم بحث و نقد علمی آنان امری دیگر. هیچ تفسیری به سبب انتسابی که به قرآن کریم دارد، مصون از خطا نمی‌گردد و تفسیر آن از پنجره نگاه مفسّر و برداشت‌هایی که وی با عقل خود دارد، نگاشته می‌شود؛ نگاهی که ممکن است دچار خطا شود. شیعه همواره نظام اجتهاد و استنباط در متون دینی را پاس می‌دارد و دانش تفسیر نیز از این امر استثنا نیست.

علامه در ادامه، نظریات دیگر مفسران را نیز می‌آورد که البته دیدگاه آنان نیز خالی از اشکال نیست. وی می‌نویسد: «والمفسرون فرّقوا بین مضامین الآیات الثلاث»(۱)؛ مفسران موضوع هر سه آیه را متفاوت و فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» را پاسخ اشکال مشرکان می‌دانند و فراز: «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»

  1. تفسیر المیزان، ج ۱۵، ص ۲۱۲٫

(۸۰)

را بی‌ارتباط با آن می‌آورند، اما آیه: «وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا» را بیان فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک»قرار می‌دهند و آیه: «الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَأَضَلُّ سَبِیلاً» به صورت کلی از دو آیه پیشین بیگانه است.

ما برخلاف این مفسران، فراز یاد شده را نیز پاسخ اشکال می‌دانیم. نقدی که بر این نظرگاه وارد است، این است که فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» نمی‌تواند پاسخ را کامل نماید و تنها نزول تدریجی آن را ثابت می‌نماید و از اثبات اتصال و پیوستگی نزول وحی عاجز است. هم‌چنین این فراز، نیاز به بیان ندارد و آیه «وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ» آیه‌ای مستقل است و به تثبیت و نهادینه نمودن قلب، ارتباطی ندارد و نمی‌توان نقشی ایضاحی برای آن در نظر گرفت. هم‌چنین آیه بعد نیز مصداق و مثالی برای چگونگی تفسیر است و از دو آیه پیشین، بیگانه و اجنبی نمی‌باشد.


اصل « ۱۰ » تفسیر راسخان در دانش

در تفسیر باید بر واژه واژه هر آیه ایستار داشت و آن را همان‌جا معنا نمود؛ بدون آن‌که نیاز باشد از آیه و فرازی دیگر مدد گرفت و به تطبیق و انطباق پناه آورد و این، همان روش راسخان در علم است که این توانایی را دارند هم ظاهر را دریابند و هم از ظاهر هر واژه به بطن قرآن

(۸۱)

کریم راه یابند. البته راسخان در دانش، افزون بر تفسیر، مهم‌تر از آن، تأویل را نیز می‌دانند:

«وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(۱)؛

ـ با آن‌که تأویلش را جز خدا و ریشه‌داران در دانش کسی نمی‌داند.

تفسیر همانند تأویل، نیاز به رسوخ دارد؛ هرچند تفسیر، امری متمایز از تأویل است. کسی می‌تواند مفسری توانا باشد که از راسخان گردد و آنان هستند که اُنس، قرب، اهلیت و شایستگی با قرآن کریم بودن را دارند. ما در تفسیر خود، به شیوه راسخان سخن می‌گوییم و به روش آنان در محضر قرآن کریم قرار می‌گیریم؛ راهی که صفا، صمیمیت،، دوستی، عشق و ارادت به قرآن کریم سرمایه و انرژی حرکت‌زای آن است. شیوه تفسیری ما در تبیین و تفسیر آیات قرآن کریم چنین است و هر آیه را با خود آن آیه و از رهگذر انس با آن و رسوخ در آیه شریفه معنا می‌نماییم؛ نه آن‌که آیه‌ای با آیه دیگر یا فرازی با فرازی دیگر معنا شود؛ روشی که در آن می‌شود معنا و حقیقت آیه را از زبان حق ـ تبارک و تعالی ـ یا فرشتگان الهی و یا به زبان خود قرآن کریم گوش فرا داد؛ امری که بدون طهارت روح، تهذیب نفس و صفا و قداستِ باطن ممکن نمی‌شود و به قرائتِ پیوسته و بسیار و ناز کشیدن‌ها و عاشقانه نگریستن‌ها و محبانه استشمام کردن‌ها و دوستانه آن را به قلب گذاردن و مونسانه فشار دادن،

  1. آل عمران / ۷٫

(۸۲)

نیاز دارد و حتی برای یک لحظه نباید از آن دور شد؛ هرچند به همراه داشتن و در جیب بغل گذاشتن آن باشد، که یک لحظه دوری سبب غفلت می‌شود و چنین انسی است که رضایت قرآن کریم را در پی دارد و رسوخ می‌آورد. برای انس با قرآن کریم باید به گونه‌ای این کتاب الهی را از خود، خشنود و راضی ساخت. کسی که با قرآن کریم انس می‌گیرد، برای فهم آن نیازی به این کتاب تفسیری و آن علوم قرآنی ندارد و این کتاب، خود گویا و مبین می‌باشد و به گوشت و پوست و به چشم و خوابِ مونس خویش می‌آید؛ تا جایی که می‌توان آن را از زبان مبارک حق‌تعالی شنید. این شیوه تفسیری، نیازمند تدبر و تحقیق نیست و تنها توجه به معنا و محکی آیات را لازم دارد؛ چنان‌که تنها چند آیه به تدبر سفارش دارد؛ مانند:

«أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ»(۱)؛

ـ آیا در قرآن نمی‌اندیشند.

«أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(۲)؛

ـ آیا به آیات قرآن نمی‌اندیشند یا بر دل‌هایشان قفل‌هایی نهاده شده است؟

«کتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیک مُبَارَک لِیدَّبَّرُوا آَیاتِهِ وَلِیتَذَکرَ أُولُو الاْءَلْبَابِ»(۳)؛

ـ کتابی مبارک است که آن را به سوی تو نازل کرده‌ایم تا در آیات آن

  1. نساء / ۸۲٫
  2. محمد / ۲۴٫
  3. ص / ۲۹٫

(۸۳)

بیندیشند و خردمندان پند گیرند.

اما مشتقات گوناگون ماده «قرء» نزدیک به یک‌صد مورد وارد شده است؛ چرا که تدبر، امری همگانی نیست و از کم‌تر کسی بر می‌آید؛ ولی قرائت و فهم آن، که سبب انس می‌گردد، از هر صاحب دل صافی بر می‌آید؛ هرچند قرائت از مبادی و مقدمات تدبر است.

در میان تفاسیری که بر قرآن کریم نگاشته شده است، برجسته‌ترین و ممتازترین آن «تفسیر المیزان» مرحوم علامه طباطبایی است. شیوه تفسیری آن نیز «آیه به آیه» است. وی این شیوه تفسیری را با الهام از روایت نهج البلاغه آورده است که می‌فرماید: «ویشهد بعضه علی بعض»(۱). بعضی از آیات قرآن کریم نسبت به بعضی دیگر زبان می‌گشاید و معنای آن را شهادت می‌دهد.

کار علامه با همه شگرفی و عظمتی که دارد، تنها بخشی از معارف و معانی قرآن کریم را مورد استفاده قرار می‌دهد؛ اما راه نفوذ و رسوخ به باطن آن را نمی‌گشاید و از تطبیق معنا بر مصداق فراتر نمی‌رود و و از حقایق، اسرار و رمز و رازهای باطنی آن پرده نمی‌گشاید؛ اسراری که نباید آن را تأویل پنداشت؛ بلکه در حوزه تفسیر معناست. بهترین عنوان برای تلاش علامه همان «ینطق بعضه ببعض ویشهد بعضه علی بعض»(۲) است. اگر بر معنا و روش تفسیر قرآن به قرآن دقت شود، به دست

  1. نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۷٫
  2. همان.

(۸۴)

می‌آید که این شیوه تفسیری، نوعی تطبیق و هم‌زبان نمودن آیات است که حتی بدون انس با قرآن کریم نیز به دست می‌آید؛ اما تفسیر راسخان بدون آن‌که با تأویل آمیختگی داشته باشد، نیازمند انس با قرآن کریم است. کسی به چنین شیوه تفسیری نایل می‌آید که عشق به قرآن کریم را مزه کرده و چشیده و به بارگاه قرب آن راه یافته باشد. چنین مفسری باید روحی مصفّا و همگون با قرآن کریم در خود تعبیه نماید و تنها در پی مطالعه، قرائت و تحقیق قرآن کریم نباشد و این امور را از مبادی اولی آن بشمارد، نه تمام کار خود؛ چرا که می‌شود قرائت و تحقیق قرآن کریم، انس با آن نباشد و دوستی، صفا و صداقت نیاورد. انس با قرآن کریم، امری متمایز از داشتن تحقیق علمی بر آن است. چه بسا کسی ژرف‌ترین تحقیق علمی را در لابراتور و سواد خویش بر قرآن کریم داشته باشد، اما مورد لعن این کتاب آسمانی باشد: «ربُّ تالّ القرآن والقرآن یلعَنُه»(۱). چه بسیار کسانی که قرآن می‌خوانند و آیات آن را تجزیه و ترکیب یا تفسیر می‌کنند و قرآن کریم از آنان بیزار است و از همنشینی با آنان نفرت دارد و می‌خواهد هرچه زودتر از دست آنان رهایی یابد.

کسی به تفسیر قرآن کریم آگاه می‌شود که راه انس با این تنها کتاب وحی را به دست آورد و آن را دنبال کند. وی در پرتو انس با کتاب الهی

  1. بحارالانوار، ج ۸۹، ص ۱۸۴٫

(۸۵)

است که می‌فهمد «وبحرا لا یدرک قعره»(۱). قرآن کریم، اقیانوسی است بی‌پایان و ژرفاناپذیر. تفسیر باید این معنا و حقیقت را به شراشر وجود مفسر تزریق نماید.


اصل « ۱۱ » فهم عمومی قرآن کریم و گفته‌خوان خاص

قرآن کریم، عظمت فراوانی دارد و بزرگی آن سبب شده است برخی که از دوستان می‌باشند، از نزدیک شدن به آن پرهیز نمایند و آن را دستخوش حوادث ناگواری قرار دهند و استفاده همگانی و عمومی از قرآن کریم را انکار نمایند و آن را تنها برای مخاطبان و گفته‌خوانان خاص قابل بهره‌وری بشمرند که از آنان به «من خوطب به» تعبیر می‌آورند. این تعبیر در روایات وجود دارد؛ برای نمونه به نقل از امام باقر علیه‌السلام روایت شده است: «إنّما یعرف القرآن من خوطب به»(۲). این روایت با همه درستی، دچار سوءبرداشت شده است و قرآن را کتاب قرائت برای ثواب دانسته‌اند و نه برای فهم. حاکمیت این فکر بر حوزه‌ها در مدتی دراز، سبب رکود علوم قرآنی و دانش تفسیر در آن شده است. مردم نیز بر عقیده متولیان و حاکمان دینی خود می‌باشند.

  1. نهج البلاغه، ج ۲، ص ۱۷۷٫
  2. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج ۸، ص ۳۱۲٫

(۸۶)

روایت یاد شده، برای فهم قرآن کریم مراتب قایل است؛ همان‌طور که دارای ظاهر و باطن است و مراتب عالی و به‌ویژه دانش تأویل آن ویژه گفته‌خوان ویژه و «من خوطب به» است و چنین نیست که فردی عادی بتواند تمامی معارف قرآن را فهم نماید؛ اما چنین هم نیست که وی به اندازه توان ادراکی و اندیشاری خود و به مقدار نیاز وی در زندگی معمولی که دارد، از فهم آن عاجز باشد. برای نمونه:

«وَلَیالٍ عَشْرٍ وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ»(۱)؛

ـ و به شب‌های ده‌گانه و به جفت و تاق.

از شب‌های ده‌گانه می‌گوید، اما این شب‌ها دهه اول ذی الحجه است یا نه، برای اَعراب قابل فهم نیست و نیاز به تفسیر دارد؛ اما راه تحقیق باز است و همین آیه برای همه قابل استفاده است. حقایق نهفته در این دو آیه را گفته‌خوان معصوم در می‌یابد. به واقع، اگر قرآن کریم، که این همه تنزل یافته و کوچک شده تا به صورت مکتوب در آمده است، برای همه قابل فهم نباشد، نیازی به چنین تنزلی نداشت. قرآن کریم، قابل فهم است که مبارز می‌طلبد و تحدی می‌نماید و می‌فرماید:

«وَإِنْ کنْتُمْ فِی رَیبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَی عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ»(۲)؛

ـ و اگر در آن‌چه بر بنده خود نازل کرده‌ایم شک دارید، پس اگر

  1. فجر / ۲ ـ ۳٫
  2. بقره / ۲۳٫

(۸۷)

راست می‌گویید، سوره‌ای مانند آن بیاورید و گواهان خود را ـ غیر خدا ـ فرا خوانید.

چنین تحدی و مبارزطلبی‌ای در صورتی درست است که قرآن کریم دارای معانی قابل فهم باشد. هم‌چنین قرآن کریم معجزه و سند نبوت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است و چنین کتابی در صورتی معجزه و تکلیف‌آور و الزام‌ساز است که به فهم آید. با این همه، چنین نیست که تمامی معارف قرآن کریم آسان به دست آید؛ بلکه دانش‌ها و معارفی در آن نهفته است که ویژه «من خوطب به» و حضرات معصومین علیهم‌السلام است که صاحبان قرآن و مربیان آن هستند.

وجود چنین عنوانی در روایات، سبب نمی‌شود قرآن برای غیر معصوم مجمل دانسته شود؛ بلکه عمق بی‌پایان و بزرگی آن را خاطرنشان می‌شود. اگر قرآن کریم قابل فهم نبود، امر به تدبر در آن نمی‌شد و نمی‌فرمود:

«أَفَلاَ یتَدَبَّرُونَ الْقُرْآَنَ وَلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفا کثِیرا»(۱)؛

ـ آیا در قرآن نمی‌اندیشند؟! اگر از جانب غیر خدا بود، به‌قطع در آن اختلاف بسیاری می‌یافتند.

تدبر در قرآن کریم، بدون فهم آن ممکن نیست؛ چرا که تدبر، امری فراتر و برتر از فهم است. هم‌چنین قرآن کریم کتاب برهان است؛ برهانی

  1. نساء / ۸۲٫

(۸۸)

که باید با حفظ قواعد منطقی ارایه شود و برای اندیشمندانی است که آن را درک می‌نمایند:

«یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَکمْ بُرْهَانٌ مِنْ رَبِّکمْ وَأَنْزَلْنَا إِلَیکمْ نُورا مُبِینا»(۱)؛

ـ ای مردم، در حقیقت برای شما از جانب پروردگارتان برهانی آمده است و ما به سوی شما نوری تابناک فرو فرستاده‌ایم.

برهان، محکم‌ترین و عالی‌ترین نقطه منطق و برترین عنوان آن است. قرآن کریم کتاب شفاست که هر جهل و نادانی را درمان می‌نماید و بیماری تاریکی اندیشه، بدون فهم آن درمان نمی‌شود:

«وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ»(۲)؛

ـ و درمانی برای آن‌چه در سینه‌هاست و رهنمود و رحمتی برای گروندگان آمده است.

قرآن کریم کتاب موعظه است و موعظه تا فهمیده نشود، به دل نمی‌نشیند و مؤثر نمی‌افتد:

«یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکمْ»(۳)؛

ـ ای مردم، به یقین برای شما از جانب پروردگارتان اندرزی آمده است.

فهمیدن و داشتن عقل، از شرایط اولی تکلیف و هدایت است:

«إِنَّ هَذَا الْقُرْآَنَ یهْدِی لِلَّتِی هِی أَقْوَمُ»(۴)؛

  1. نساء / ۱۷۴٫
  2. یونس / ۵۷٫
  3. همان.

(۸۹)

ـ به‌قطع، این قرآن به امری که پایدارتر است، راه می‌نماید.

قرآن کریم، مردمی‌ترین کتاب است که برای تمامی مردم آمده است: «هَذَا بَلاَغٌ لِلنَّاسِ»(۱) و نمی‌توان آن را به گروهی ویژه اختصاص داد. بلاغ و رسیدن تا همراه با فهم نباشد، حاصل نمی‌گردد. قرآن کریم به آسان بودن خود برای آن‌که به فهم عمومی درآید، تصریح می‌کند:

«وَلَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآَنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ»(۲)؛

ـ و به‌قطع، قرآن را برای پندآموزی آسان کرده‌ایم؛ پس آیا پندگیرنده‌ای هست؟!

قرآن کریم، کتاب تبیان است: «تِبْیانا لِکلِّ شَیءٍ»(۳). تبیان، برتر از بیان است و وصول در آن شرط است؛ به این معنا که قرآن کریم پیام خود را به مخاطب می‌رساند و آن را به فهم او در می‌آورد؛ هرچند وی از آن خوشایندی نداشته باشد. قرآن کریم برای ذهن‌های ضعیف، دارای متشابهات است و نیز ناسخ و منسوخ و باب گسترده باطن و تأویل را دارد؛ اما این حقیقتِ بسیار عظیم، کتاب روشن، مبین و روشنگر است؛ هرچند انسان عادی نمی‌تواند قرآن ناطق باشد و برای دستیابی به معارف سنگین آن، نیازمند زانو زدن در محضر قدسی معلمی الهی و ربانی است که با قرآن کریم پیوند و انس دیرینه دارد. در روایات، هرجا سخن از «من

  1. اسراء / ۹٫
  2. ابراهیم / ۵۲٫
  3. قمر / ۱۷٫
  4. نحل / ۸۹٫

(۹۰)

خوطب به» است، به حقایق پنهانی قرآن کریم و به باطن آن در برابر مخالفان و بدخواهان اشاره دارد و نه به ظواهر آن. برای نمونه، امام صادق علیه‌السلام در برابر ابوحنیفه، که در این توهم بود که تمامی قرآن کریم را می‌داند، این عنوان را می‌فرماید. در این روایت آمده است:

عن شعیب بن أنس، عن أبی عبد اللّه علیه‌السلام أنّه قال لأبی حنیفة: «أنت فقیه أهل العراق؟

قال: نعم.

قال علیه‌السلام : فبأی شیء تفتیهم؟

قال: بکتاب اللّه وسنّة نبیه.

قال علیه‌السلام : یا أبا حنیفة، تعرف کتاب اللّه حقّ معرفته، وتعرف الناسخ من المنسوخ؟

قال: نعم.

قال علیه‌السلام : یا أبا حنیفة، لقد ادّعیت علما ـ ویلک ـ ما جعل اللّه ذلک إلاّ عند أهل الکتاب الذین أنزل علیهم، ویلک ما هو إلاّ عند الخاصّ من ذرّیة نبینا صلی‌الله‌علیه‌وآله وما ورثک اللّه تعالی من کتابه حرفا».

ـ امام صادق علیه‌السلام از ابوحنیفه پرسید: آیا تو فقیه و مرجع علمی عراقیان هستی؟

ابوحنیفه عرض داشت: آری!

ـ آنان را با چه مستندی فتوا می‌دهی؟

(۹۱)

ـ بر اساس کتاب خدا و سنت پیامبر او.

ـ ابوحنیفه! آیا کتاب خدا را آن‌گونه که شایسته شناخت آن است، می‌شناسی و ناسخ را از منسوخ تشخیص می‌دهی؟

ـ آری!

ـ ابوحنیفه! همانا علمی را ادعا کرده‌ای! وای بر تو، خداوند آن را نگذارده مگر در نزد اهل قرآن کریم که آن را بر ایشان نازل کرده است! وای بر تو! این علم نیست، مگر در نزد خاصان از فرزندان پیامبر ما، و خداوند از کتاب خود حرفی را برای تو به ارث نگذارده است.

در روایت دیگری آمده است:

عن زید الشحّام، قال: «دخل قتادة علی أبی جعفر علیه‌السلام فقال له: أنت فقیه أهل البصرة؟

فقال: هکذا یزعمون.

فقال علیه‌السلام : بلغنی أنّک تفسّر القرآن.

قال: نعم.

إلی أن قال: یا قتادة، إن کنت قد فسّرت القرآن من تلقاء نفسک فقد هلکت وأهلکت، وإن کنت قد فسّرته من الرجال فقد هلکت وأهلکت. یا قتادة ـ ویحک ـ إنّما یعرف القرآن من خوطب به»(۱).

ـ قتاده بر امام باقر علیه‌السلام وارد شد و امام از او پرسید: آیا تو فقیه بصیریان

  1. آیت‌اللّه سید ابوالقاسم خوئی، البیان فی تفسیر القرآن، ص ۲۶۷ ـ ۲۶۸٫

(۹۲)

هستی؟

گفت: آنان چنین می‌پندارند!

امام فرمود: می‌گویند تو قرآن تفسیر می‌کنی؟

ـ بله!

تا آن‌که امام فرمود: قتاده! اگر قرآن را از پیش خود تفسیر می‌کنی، هم خود هلاک شده‌ای و هم دیگران را به هلاکت انداخته‌ای! و چنان‌چه قرآن را از پیش مردمان تفسیر می‌کنی، باز هم خود هلاک شده‌ای و هم دیگران را به هلاکت انداخته‌ای! قتاده! وای بر تو، فقط کسی که قرآن به او خطاب شده است، آن را می‌شناسد.

این دو روایت در برابر دشمنانی بدخواه مانند ابوحنیفه و ابوقتاده آمده است؛ کسانی که در این توهم بودند که تمامی معارف قرآن کریم را می‌دانند و امام باقر و امام صادق علیهماالسلام به آنان هشدار می‌دهند؛ چون آنان وارثان علم قرآن و مأنوس با این کتاب الهی نیستند و حتی حرفی از آن، به ایشان نرسیده است؛ چرا که علم از طریق اهل‌بیت علیهم‌السلام است که به دیگران ارث می‌رسد و ابوحنیفه و قتاده، راهی برای ارث‌بری و پیوندی با این خاندان ندارند و در این طبقه نیستند تا ارثی ببرند. این دو، امام بزرگوار علیهماالسلام را به دلیل ادعای نابه‌جای خود، عصبانی کرده‌اند که چنین نهیبی از آن حضرات می‌شنوند. آنان یا باید معارف قرآنی و حقایق را که ادعای آن را دارند، از اهل بیت علیهم‌السلام شنیده باشند، یا در غیر این صورت،

(۹۳)

جز تفسیر به رأی چیزی نمی‌گویند؛ چیزهایی که آن را به عنوان حقایق قرآن کریم به دیگران می‌گویند و هم خود را به هلاکت می‌اندازند و هم سبب هلاکت و گمراهی دیگران می‌شوند.

این روایت در مقام مواجهه با کسانی آمده است که ادعای فهم تمامی حقایق قرآن کریم را داشته‌اند و فهم «حقایق» را ـ که ژرفای قرآن کریم است ـ ویژه من خوطب به می‌داند، نه فهم «ظواهر» قرآن کریم را. قرآن کریم، عمیق و ژرف و شگرف و عظیم است؛ اما بزرگی آن، سبب نمی‌شود که نتوان از آن استفاده کرد. البته در بهره‌بردن از آن باید کمال احتیاط را داشت و قرآن کریم را همانند کتاب‌های نوشته شده به دست بزرگان بشری، ندانست که این کتاب هرچند با حزم و احتیاط فهمیده شود، باز هم معارفی برتر از آن دارد.

این‌که معصوم می‌تواند تمام زوایای قرآن کریم را بفهمد، به این معنا نیست که برخی از ابعاد و وجوه آن برای دیگران قابل فهم نیست؛ هم‌چنان‌که نباید مانند برخی از اهل‌سنت گفت: «قرآن کریم، کتابی عربی است و عربی آن نیز مبین است؛ پس همه چیز آن به فهم ما بشر عادی در می‌آید.» آنان با این ادعا، در پی توجیه دوری خود از امام معصوم هستند. هم‌چنان که شیعیانی که راه افراط را پیمودند و فهم قرآن کریم را برای بشر عادی تعطیل نمودند و آن را به صورت مطلق ویژه حضرات معصومین علیهم‌السلام دانستند، نیز در اشتباه می‌باشند؛ چرا که این، بلندا و

(۹۴)

نقطه اوج حقایق و بواطن قرآن کریم است که ویژه آنان است. چیرگی این تفکر سبب شد تفاسیری که در شیعه بر قرآن کریم نوشته‌شده، بسیار اندک است و بیش‌تر تفاسیر مهم آنان، روایی است؛ آن هم نقل روایات، بدون هیچ‌گونه تحلیل و تبیینی. آنان قرآن کریم را برای عصر ظهور می‌دانستند و فهم آن در عصر غیبت را تعطیل می‌نمودند و سلب این توفیق را از عوارض این عصر و پی‌آمد کردار ناشایست بشر می‌دانستند.

قرآن کریم برای فهم و درک حقایق خود، برای کسی خط قرمز نگذاشته و راه باز است. برای تحقیق بر قرآن کریم، باید به جای «شهرک محققان»، شهر قرآنی ایجاد نمود و با بهره بردن از اساتید، کارشناسان و محققانِ هر یک از رشته‌های علمی، به کشف استنباط داده‌های علمی قرآن کریم روی آورد. از طریق قرآن کریم می‌توان اصول و قواعد علم سیاست و نیز اخبار غیبی و اطلاعات سرّی و حتی مسایل مربوط به هوا فضا را به دست آورد. علم تفأل ـ که دانشی ناشناخته در میان مسلمانان است ـ چنین خاصیتی دارد که از پایین‌ترین دانش‌ها در این زمینه است؛ تا چه رسد به استفاده از معارف توحیدی و ولایی قرآن کریم. هم‌چنین علومی در قرآن کریم است که برای بشر امروز ناشناخته است و محققان باید به کشف این علوم روی آورند. ما برخی از گزاره‌های علمی قرآن کریم را در کتاب «آیه آیه روشنی» آورده‌ایم که کتابی کم‌نظیر در این زمینه است و

(۹۵)

تازه‌ها و ناگفته‌های فراوانی دارد.

قرآن کریم در زمان غیبت، تنها معصومی است که قابل استفاده و استناد است و حجت میان خلق و خداوند می‌باشد؛ حجتی که باید با انس و قرب به وی، راه‌های غیب و امور معنوی را از او خواست، نه با شیطنت‌هایی که در برخی از مؤسسسات تحقیقی است. قرآن کریم با چنین تحقیقات گسترده و میدانی است که کاربردی می‌گردد و عظمت علمی خود را آفتابی می‌نماید؛ به گونه‌ای که دنیای کفر نیز علمی بودن آن را اذعان می‌نماید و به آن، گردن می‌نهد. قرآن کریم برای حل تمامی مشکلات بشر ـ اعم از معنوی و اقتصادی و اعم از دنیوی و اخروی ـ راه حل و برنامه دارد و تمامی نیازهای علمی بشر در هر رشته‌ای را پاسخ می‌گوید؛ بلکه علومی در قرآن کریم است که بشر امروز از آن، چیزی نمی‌داند.


اصل « ۱۲ » انس با قرآن کریم

کسی با قرآن کریم انس می‌گیرد و به زیارت آن راه می‌یابد که بتواند به آن عشق داشته باشد و آن را صمیمانه ببوسد و از سر عشق استشمام کند و بر قلب خویش گذارد. قرآن کریم همواره بر چنین مونسی تأثیر دارد و کارآمد است؛ بدون آن که فرد توجهی داشته باشد. وی از قرآن کریم شفا می‌گیرد؛ همان‌طور که آیه شریفه زیر آن را برای تمامی مؤمنان شفا

(۹۶)

می‌داند:

«وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱).

ـ و ما آن‌چه را برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است، از قرآن نازل می‌کنیم و ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید.

قرآن کریم، رفیق و آشنای خود را می‌شناسد و چنان‌چه آن را همراه داشته باشد، به وی التفات دارد و بر مغز، اعصاب، نفس، قلب و روح آدمی مؤثر است؛ همان‌طور که بچه خوابیده، به سبب لطافتی که در روح خود دارد، از پیرامون خود تأثیر می‌پذیرد. بر این اساس، نفس قرائت قرآن کریم، انس می‌آورد؛ هرچند قاری به معنای آن توجه نداشته باشد؛ چون نداشتن فهم، از ناحیه قاری است؛ اما قرآن کریم تأثیر خود را بر چنین شخصی نیز دارد؛ همان‌طور که روشنایی برای نابینا مؤثر است و انعکاس روانی دارد و از آن لذت می‌برد و اعصاب و روان وی با اجسام نوری انس می‌گیرد. نابینا وقتی به تاریکی می‌رود، تفاوت آن را با روشنایی احساس می‌کند. با این وجود، «قرائت» معنای خاص خود را دارد و فهم و درک معنا از مؤلفه‌های آن است. قرائت، سبب انس می‌شود و در پی آن، وقوف می‌آورد.

برای انس با قرآن کریم، باید طهارت روح و توجه نفس و قرب قلبی

  1. اسراء / ۸۲٫

(۹۷)

و متانت و نجابت و دقت عقلی داشت و خود را هیچ‌گاه از قرآن کریم دور نداشت. باید عشق به قرآن کریم را تجربه نمود، آن را استشمام کرد و بر قلب خود گذاشت و آن را کنار خود نگاه داشت و با آن خوابید و با آن بیدار شد و حتی لحظه‌ای از آن جدا نگردید تا کمال هم‌نشین در وی اثر کند. چنین کسی، دیگر بشر عادی و معمولی نیست و از گِل به گُل تحویل می‌رود و دیگر خاک و گِل نیست؛ بلکه از جنسی دیگر و گُل است. انس سبب می‌شود همنشینی‌ها شیرین شود و مونس، قرآن کریم را بر قلب خود بگذارد و فشار دهد و فشار دهد و باز هم فشار دهد تا آن‌که قرآن کریم به قلب او رسوخ نماید. او صورت و دست خود را به قرآن کریم نوازش‌وار می‌مالد و متبرک می‌نماید. قرآن کریم را به سینه می‌چسباند و به آن، بارها و بارها پیوسته نگاه می‌کند. به آن احترام، کرنش و محبت می‌کند و از آن اطاعت و پیروی دارد و می‌خواهد با آن، رفیق و آشنا شود. این کار، نقطه شروع ورود به تفسیر قرآن کریم و سپس تأویل آن است و رسوخ به آن را در پی دارد. رسوخ، تنها ویژه فهم تأویل قرآن نیست و تفسیر نیز چنین ویژگی‌ای را می‌طلبد. هر تفسیری که از این حقیقت خالی باشد، وصول به حقایق قرآن کریم ندارد و فقط سرگرمی به فوت و فن‌های عالمانه است. مفسر، تنها با نور انس با قرآن کریم است که از راسخان در دانش می‌گردد و تمامی راسخان در دانش، رفیقان و حاملان قرآن کریم هستند. کسی به صرف قرائت یا حفظ قرآن کریم، حامل آن

(۹۸)

نمی‌شود و تنها کسانی که توان انس و رفاقت با قرآن کریم را دارند، حامل آن در دنیا و آخرت می‌شوند. قرآن کریم هم‌چون دیگر کتاب‌ها نیست که بتوان بدون وضو و نیز بدون طهارت نفس، به حضور آن راه یافت: «لاَ یمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ»(۱).


اصل « ۱۳ » جلوه‌گری آیات الهی

کسی که با قرآن کریم انس می‌گیرد، حقایق و معانی آیات برای او جلوه‌گری دارد و خود را حتی در عالم خواب یا بیداری می‌نماید و خود به تفسیر و معنای خویش می‌پردازد. انیس و مونس قرآن کریم، ناگاه به گوش خود قرائت آیه‌ای را می‌شنود یا می‌بیند که خود به قرائت آیه یا سوره‌ای مشغول است و چه بسا قرائت و صوت فرشتگان الهی را بشنود؛ بلکه بالاتر از آن، می‌تواند قرائت هر یکی از انبیای الهی و نیز برتر از همه، قرائت خداوند را بشنود. خواننده محترم از اختلاف قرائت نباید قراءات گوناگونی را که برای قرآن کریم رسیده است، به یاد آورد که سیزده قرائت از چهارده روایت آن، نامعتبر و غیر قابل اعتناست و اختلاف قراءات، ارزش علمی ندارد؛ چرا که قرآن کریم، تنها بر یک حرف و یک قرائت نازل شده است؛ اما آن‌چه ما به آن باور داریم، قرائت

  1. واقعه / ۷۹٫

(۹۹)

هر پدیده‌ای از قرآن کریم است؛ از سنگ گرفته تا خاک، زمین، ماه، خورشید، آسمان و پدیده‌های مثالی و عقلی و نیز مجرد از فرشتگان تا خدای تعالی و نیز اولیا و انبیای بزرگوار او. چنین قرائت‌هایی، بدون انس با قرآن کریم قابل دریافت و فهم نمی‌گردد.

قرآن کریم، حقیقتی است که قدرت تمثل دارد و در قیامت نیز جلوه و ظهور می‌یابد؛ حقیقتی که می‌تواند تجسّد، تشکل و تعین پیدا کند و می‌شود آن را لمس کرد. این گونه است که ممکن است عالمی به حقایق قرآن کریم راه نیابد، اما فردی عامی بتواند با آن انس گیرد و معانی برخی از آیات را رؤیت نماید.


اصل « ۱۴ » رهنمون دادن

تفسیر باید به زندگی فردی و نیز به رهبری اجتماعی رهنمون دهد. کسی که با قرآن کریم انس می‌گیرد، به جایی می‌رسد که از آن در کوچک‌ترین مسایل زندگی رهنمون می‌گیرد. چنین فردی به نیکی می‌یابد که قرآن کریم او را همانند بهترین دوست و امین خود در جزیی‌ترین امور، مشاوری خردمند و کارآگاه است.


اصل « ۱۵ » لزوم صفای باطن در دانش تفسیر

(۱۰۰)

در تفسیر باید به کشف و فهم مراد گفته‌پرداز رسید. فهم مراد، امری متمایز از یافت مفهوم است و این به آن معناست که صرف آگاهی بر علوم ادبی، برای تفسیر کافی نیست؛ بلکه فهم مراد گفته‌پردازِ قدسی، در گرو داشتن صفای دل و پاکی نفس است. فهمِ مرادِ باطن نخستِ قرآن کریم، فهم لفظ و مفهوم است و تفسیر، ورود به نخستین باطنِ معنای ظاهر است که از آن به مراد تعبیر می‌شود. تفسیر، علمی تمام مدرسی نیست و نیازمند پرداختن به اوصاف باطن است. تفسیر، دانشگاهی است که مفسّران خود را گزینش می‌نماید. در اجتهاد و استنباط نیز داشتن ملکه قدسی، شرط لازم است و مفسر، بدون آن به اعوجاج، شذوذ و گمراهی دچار می‌شود.

قرآن کریم، دارای حریم و حرمت است و کوچه معشوقه‌ای است که سر می‌شکند دیوارش. تفسیر باید بر دل بنشیند. قرآن کریم، کسی را که به او رجوع دارد، می‌شناسد و بر اساس باطن وی، با او رفتار می‌نماید. کسی که در باطن خویش ظالم به شمار می‌آید، از مراجعه خود جز خسران و ضرر نمی‌بیند و جز بر گمراهی او افزوده نمی‌شود: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱).


اصل « ۱۶ » ترجمه‌ناپذیری قرآن کریم

  1. اسراء / ۸۲٫

(۱۰۱)

«إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآَنا عَرَبِیا لَعَلَّکمْ تَعْقِلُونَ. وَإِنَّهُ فِی أُمِّ الْکتَابِ لَدَینَا لَعَلِی حَکیمٌ»(۱).

ـ ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم، باشد که بیندیشید. و همانا که آن در کتاب اصلی به نزد ما سخت والا و پر حکمت است.

خداوند متعال، قرآن کریم را به زبان عربی نازل کرده و آن را مادر تمامی کتاب‌ها قرار داده است. در واقع، زبان این کتاب باید زبان مادری علم و عالمان دینی دانسته شود و کسی که آهنگ فهم تخصصی این کتاب آسمانی را دارد، لازم است به زبان آن آشنایی یابد و معنای آن را از ترجمه‌ها ـ که تنها برای عموم افراد به صورت سطحی مفید است ـ سراغ نگیرد. عالم باید معارف خود را از متن سند زنده و از زبان عربی این کتاب آسمانی دریابد و این زبان را زبان حقیقی علم بداند و ریشه حقیقی و اُمّ علمی خود را قرآن کریم قرار دهد؛ وگرنه به خود جفا کرده که حقیقت خالص و غیرمشوب را در جایی که یافت نمی‌شود خواستار شده است.


اصل « ۱۷ » دانش اشتقاق

تفسیر، نیازمند آگاهی بر دانش اشتقاق است و کسی که این دانش و دیگر دانش‌های ادبی را نمی‌داند و در مبادی علمی دقت و توجه ندارد یا

  1. زخرف / ۳ ـ ۴٫

(۱۰۲)

منطق و حکمت وی ضعیف است و عقل شکوفایی برای او نیست، نمی‌تواند فهم مفهوم و معنای واژگان را به صورت تطابقی ـ و نه التزامی ـ داشته باشد. علوم ادبی، مفسر را در دریافت مفهوم تطابقی واژگان، مدد می‌رساند.

دقت برای فهم مفاهیم الفاظ، از امور اولی مفسر است و او نباید کم‌ترین اهمالی به خود راه دهد؛ چرا که قرآن کریم، متن معجزه و سند عالم هستی و نمودهای آن است و کم‌ترین بی‌دقتی، به انحراف از این نقشه راه می‌انجامد و سلامت و سعادت فرد را به مخاطره می‌اندازد.


اصل « ۱۸ » دقت به شمارگان و چینش واژگان

در تفسیرِ یک واژه، باید شمارگان و عدد کاربرد آن در قرآن کریم را در دست داشت و نیز چینش و پراکندگی این واژه در هر سوره و در تمامی قرآن کریم را به دست آورد و به فراوانی، اندکی یا نبود آن در هر سوره توجه داشت و ارتباط آن با نام سوره را به دست آورد. هم‌چنین باید توجه داشت که عظمت و بزرگی برخی از واژگان، به کاربرد اندک آن است؛ مانند «صمد» و برخی به پرکاربردی آن؛ مانند: «اللّه». واژه‌های پرکاربرد، ضرورت وجود آن را در متن زندگی عموم افراد می‌رساند. تحقیق‌های آماری دقیق از متن قرآن کریم و نگاه ریاضی به آن، راه را

(۱۰۳)

برای فهم برخی از گزاره‌های علمی آن می‌گشاید.


اصل « ۱۹ » وضع واژه برای یک معنا

هر واژه، تنها برای یک معنا وضع شده است و نمی‌شود یک لفظ در چند معنا کاربرد داشته باشد. مفسر باید تلاش نماید تا معنای اصلی هر واژه را بیابد و بداند دو لغت نمی‌تواند دارای ترادف و یکسانی معنا باشد.


اصل « ۲۰ » استعمال واژه در معنای حقیقی

در قرآن کریم به هیچ وجه استعمال مجازی وجود ندارد و تمامی واژگان در معانی حقیقی خود به کار رفته است. قرآن کریم، تمام حقیقت است و در هر موردی که عقل مفسر، حقیقت بودن آن را در نمی‌یابد، باید آن را در کوتاهی فهم خود بگذارد و از توجیه آن بپرهیزد و ذهن خود را متهم نماید، نه استعمال واژگان قرآنی در معنای حقیقی آن را.


اصل « ۲۱ » کثرت جعل در روایات تفسیری

روایاتی که در ذیل آیات قرآن کریم آمده، بسیار است. برخی از این

(۱۰۴)

روایات، دارای نکات تفسیری بسیار بلندی است که فهم آن، نیاز به دقت فراوان دارد. در این میان، روایات بسیاری ـ به‌ویژه در شأن نزول آیات و نیز تأثیر مداومت بر برخی از سوره‌ها و آیه‌ها ـ آمده که جعلی و ساختگی است و اساسی برای آن نیست و پژوهنده مطالب قرآنی در مراجعه به چنین اخباری باید احتیاط و دقت فراوانی داشته باشد تا به بی‌راهه کشیده نشود. چه بسا برخی از اخبار که به نام معصوم آمده است، اما از گفته‌های عالمان می‌باشد؛ هرچند ممکن است سند آن اشکالی نداشته باشد. کسی که بتواند با قرآن کریم و مدارک ولایی انس داشته باشد، شمّی پیدا می‌کند که می‌تواند روایات جعلی را تشخیص دهد. البته این امر در روایات فقهی کاربرد ندارد. جعل در روایاتی که از منزلت قرآن کریم می‌گوید نیز وجود دارد. قرآن کریم اقیانوس پایان‌ناپذیر معارف است؛ اما برای ترسیم بلندای آن، نیازی به مناقب ساختگی نیست؛ همان‌طور که معرفی حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام ـ که هر چه بگوییم از آن برتر است ـ چنین می‌باشد و نیازی به جعل منقبت ندارند. نمونه‌ای از روایات درست و صحیح در معرفی قرآن کریم چنین می‌باشد: «ظاهره أنیق وباطنه عمیق، له تخوم وعلی تخومه تخوم»(۱).

روایات تفسیری پیش از آن‌که نیاز به بررسی سند داشته باشد، به درون‌پژوهی و بررسی متن نیاز دارد. ما نمونه‌ای از گزاره‌ای را که به امام

  1. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج ۱، ص ۲٫

(۱۰۵)

معصوم نسبت داده شده است، اما روایت نیست، می‌آوریم.

در برخی از کتاب‌ها به نقل از امام امیرمؤمنان علیه‌السلام آمده است: «کتاب اللّه علی أربعة اشیاء: العبارة، والإشارة، واللطائف، والحقائق. والعبارة للعوام، والاشارة للخواص، واللطائف للاولیاء، والحقائق للانبیاء»(۱).

نخستین اشکالی که در این عبارت است، مفرد آمدن دو واژه «العبارة» و «الإشارة» است؛ در حالی که به سیاق «واللطائف، والحقائق» باید جمع می‌آمد. این متن، «عبارت» را برای عوام، «اشاره» را برای خواص، «لطائف» را برای اولیاء و «حقایق» را ویژه انبیا می‌داند. عبارت برای عوام مناسب است که تنها قصد قرائت قرآن کریم را دارند. این در حالی است که عبارت با معنا همراه است و مراد از عبارت، صِرف قرائت نیست و ما در واژه‌شناسی قرائت گفتیم که باید با فهم معنا همراه باشد و خواندن، همراه با دانستن است و «بخوان» به معنای «بفهم» است؛ وگرنه لقلقه زبان است، نه قرائت. بنابراین نباید گفت عبارت قرآن کریم برای عوام است. کسی که لطائف را برای اولیای معصومین علیهم‌السلام می‌داند، حقایق را نیز باید برای آنان قرار دهد. انبیای الهی هرچه را دارند، از اولیای چهارده معصوم علیهم‌السلام می‌گیرند و دو فراز آخر نیز با هم سازگاری ندارد. انبیای الهی حتی در زمینه تأویل قرآن کریم، ظهور اولیای چهارده معصوم علیهم‌السلام هستند. اگر مراد، اولیای غیر معصوم باشد، باز

  1. ابن ابی الجمهور احسایی، عوالی اللئالی، ج ۴، ص ۱۰۵٫

(۱۰۶)

تقسیم یاد شده مشکل دارد و باید اولیای چهارده معصوم علیهم‌السلام را بعد از آن نقل می‌کرد. افزون بر این، استفاده از لفظ «العوام» در احادیث مرسوم نیست. واژه «عوام» از واژه‌های استعماری است که برای محروم کردن مردم از اندیشه در معارف دینی، وارد جامعه مسلمانان شده است. این گزاره را باید کلام یکی از عالمان یا عارفان دانست که ذهن آنان است که گوشه‌ای را چیره است و از جای دیگر غفلت دارد.

از دیگر گزاره‌های جعلی در این وادی، روایتی است نبوی که می‌گوید: «ما من حرفٍ من حروف القرآن الا و له سبعون الف معنا»(۱)؛ هیچ حرفی از حروف قرآن نیست مگر آن‌که هفتادهزار معنا دارد. درست است که قرآن کریم بسیار بزرگ است؛ اما برای عظمت و بزرگی آن، لازم نیست چنین غلیظ از خود چیزی گفت و آسمان و ریسمان به هم دوخت.

شیعه هر گزاره و روایت را بر اساس ملاک و مناط، مورد تحلیل عقلی قرار می‌دهد و حتی برای احکام الهی، مناط و معیار قایل است و مانند برخی از گروه‌های اهل‌سنت نیست که حسن و قبح عقلی را انکار نماید و بگوید: «هرچه آن خسرو کند، شیرین بود»، بلکه: «هرچه آن شیرین بود، خسرو کند». البته این سخن از حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام است که «قرآن کریم اقیانوسی ژرف‌ناپذیر است که کسی نمی‌تواند به پایان آن برسد»، اما این تعبیر به قطع از معصوم نیست که برای هر حرف آن هفتاد هزار معنا

  1. فخر الدین طریحی، مجمع البیان، ج ۱، ص ۳۹۵٫

(۱۰۷)

قایل شده است؛ مگر آن‌که «حرف» را اصطلاحی با معنای خاص بگیریم؛ اصطلاحی که هیچ قرینه‌ای برای اراده آن نیامده است. دانش تفسیر دارای اصول و قواعد دیگری است که در کتاب‌های آن آمده است و نیازی به تکرار آن در این‌جا نیست.

(۱۰۸)

(۱۰۹)

مطالب مرتبط