ادامه فصل یکم: فقه و ضرورت شناخت موسیقی

فقه غنا و موسیقی
فقه غنا و موسیقی/ جلد ۱



اهمیت شناخت دستگاه‌ها

گفتیم صوت دارای ردیف‌ها و نُت‌های فراوانی است که کنار هم می‌نشینند و مثل حروف الفبا، کلماتی را تشکیل می‌دهند. تشخیص این نت‌ها سخنِ دل صاحب صوت را رمزگشایی می‌کند.

ما در ادامه، با ذکر موسیقی برخی ازز سوره‌ها و آیات قرآن کریم و برخی از ادعیه، چگونگی تأثیر صوت و صدا و غنا و موسیقی بر روح و روان آدمی را بر می‌رسیم تا ضرورت شناخت دستگاه‌های موسیقایی، خود را به‌خوبی بنمایاند. صوت و صدا از موهبت‌های الهی است که خداوند آن را افزوده بر انسان، در دیگر پدیده‌ها نیز قرار داده و هر پدیده‌ای را صدایی خوش است و دستگاهی متناسب با آن است. یکی از این پدیده‌ها، سوره حمد است. سوره حمد دارای دستگاهی موسیقایی است که می‌توان برخی شعرها را در آن اجرا کرد و خواند.

در مناجات‌ها و در صحیفه سجادیه نیز دستگاه‌هایی است که همه دارای ریتمی معنوی است! موسیقی زبان بین‌المللی و فطری پدیده‌هاست که عقل، دوری همیشگی از آن را نمی‌پسندد. فرد عادی برای زیست سالم خود، با حفظ حدود شرعی، نیاز به استفاده از غنا و موسیقی دارد.


صوت موسیقایی قرآن کریم

قرآن کریم ـ این تنها کتاب کامل الهی ـ انواع دستگاه‌های موسیقایی را در خود دارد. دستگاه‌هایی که ویژه این کتاب آسمانی است. چنان‌چه

(۱۰۳)

استادی موسیقی‌دان در آیات قرآن کریم تأمل کند، سراسر آن را دارای آهنگ و ریتم می‌یابد و گمان می‌برد که کتابی موسیقیایی در دست دارد. اَعرابی که فصیح‌ترین غزل‌ها را می‌شنیدند و خود را تنها صاحب آن می‌دانستند قرآن کریم را فصیح‌تر از غزل‌های خود و دستگاه‌های آن را ناشناخته می‌دیدند.

اگر کسی دانش صوت‌شناسی داشته باشد، در بحث زبان‌شناسی قرآن کریم به این نکته پی می‌برد که صوت و صدای قرآن کریم، صوت ویژه‌ای است و زبان در آن دخالت کلی ندارد. برای نمونه، چنین نیست که صوت و زبان موسیقیای قرآن کریم، عربی باشد. زبان قرآن، زبان فطرت است و حتی حیوانات نیز از این زبان بیگانه نیستند. برای فهم معانی آهنگین قرآن کریم، حتی به دانستن زبان عربی نیاز نیست و کسی که از دانش صوت و صداشناسی و نوای طبیعت آگاه باشد، می‌تواند بفهمد که قرآن کریم چه می‌گوید؛ هرچند عربی یا فارسی را نیز نداند.

اگر دستگاه‌ها و سبک انواع صوت و صدا دانسته شود، به دست می‌آید که خداوند چگونه قرآن کریم را بر جبرئیل نازل ساخت و جبرئیل چگونه آن را فرا گرفته است. صدای وحی و صدای ربوبی از اسرار هستی است. آیا وحی صوتی مادی است یا فرامادی و مجرد. در هر حال، صدا و صوت، واقعیت و حقیقتی شگرف است که هنوز بشر به کنه آن نرسیده و نتوانسته است آن را از انبیای الهی علیهم‌السلام بیاموزد. صوتی که پیامبران از آن بهره بردند و با آن زنگار دل را صیقل می‌دادند و به خدا عشق می‌ورزیدند.

امام سجاد علیه‌السلام چنان قرآن کریم را زیبا می‌خوانده‌اند که برخی بی‌هوش

(۱۰۴)

می‌شدند. سقاها با شنیدن صدای دلربا، نازنین و ملکوتی حضرت علیه‌السلام که قرآن می‌خوانده است، دل از دست می‌دادند و چنان مست و شیدا می‌شدند که با مشک‌های آب در دست و در آن هوای گرم، هوش از سر می‌دادند و گویا به این کار اعتیاد داشتند و همواره کار آنان چنین بود. آنان گروه گروه می‌ایستادند. علت بی‌هوش شدن برخی از آنان نیز طَرب بسیاری است که در صوت وجود دارد. امامان معصوم علیهم‌السلام چون دارای عصمت و معرفت ربوبی بودند، صفا و صداقت موجود در صدای زیبای ایشان، آن را دلنشین می‌نمود. ظهور نور نبوت و ولایت در چهره و کلام اولیای الهی علیهم‌السلام جلوه‌گر بوده و ملکوت در آن ظهور داشته است و چنین حقایقی نیاز به بررسی بیش‌تر ندارد و کسی که دورادور، بویی از حقیقت ولایت به مشام وی رسیده باشد، آن را خردپذیر می‌داند.

اگر قرآن کریم و صحیفه‌های علوی، سجادی، و مهدوی و نیز صحیفه عشق حضرت زهرا علیهاالسلام با صوت و صدای زیبا ارایه شود، بند از بند آسمان می‌گشاید و دل از هر رهگذر می‌برد، همان‌طور که رهگذران از صدای آن حضرات علیهم‌السلام به غشوه می‌افتادند. البته رسیدن به این افق نیازمند تعلیم و تعلم این امور و تربیت یافتن برخی از انسان‌های صالح است. کلمات نغز صحیفه سجادیه هم‌چون سلاح‌های فوق مدرن برای براندازی نظام‌های منحط بسیار کارآمد است، اما کیست که قدر آن بشناسد و از آن استفاده برد.

برخی از آیات قرآن کریم حزینی و برخی طربی است. با بسیاری از آیات قرآن کریم می‌توان بیماری‌ها و عقده‌های روحی روانی را درمان

(۱۰۵)

نمود، ولی متأسفانه از قرآن کریم استفاده‌ای نمی‌شود و جامعه مسلمانان با غفلت از این کتاب آسمانی، آن را مهجور و متروک گذاشته‌اند.

کسی که آهنگ قرائت قرآن کریم دارد باید دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا وقتی به آیه عذاب می‌رسد، آن را شاد نخواند و وقتی به آیه شاد می‌رسد، آن را عذاب‌گونه نخواند. آیه‌ای که در مورد رحمت پروردگار است با آیه‌ای که می‌فرماید: « قَالَ اخْسَئُوا فِیهَا وَلاَ تُکلِّمُونِ»(۱) تفاوت دارد. بنابراین می‌طلبد کسی که صدای نیکویی دارد دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا بتواند از عهده شایسته خواندن قرآن کریم برآید. کلام باید به گونه‌ای ادا شود که با سخن گوینده تناسب داشته باشد و شنونده بداند به سخن چه کسی گوش فرا می‌دهد، آیا کودکی سخن می‌گوید، یا انسان بزرگی و یا خداوند متعال است که سخن می‌گوید. در قرائت قرآن کریم نیز باید توجه داشت که کلام خداست که قرائت می‌شود و اوست که سخن می‌گوید پس باید با لطف، صفا، رقت و رحمت خوانده شود و برای تحقق این منظور، باید آن را به لحن عربی و به سبک فطری و در دستگاه‌های متناسب با آن خواند تا بشود از قرآن کریم تغذیه معنوی داشت.

قرآن کریم کتاب موسیقای معنوی است. البته، موسیقی قرآن کریم نیاز به کشف دارد. همان گونه که گفته شد موسیقی همانند کاریکاتور و نقاشی یا عکس، زبان مشترک جهانیان است و فردی که هیچ عربی نمی‌داند

۱ـ مؤمنون / ۱۰۸٫

(۱۰۶)

می‌تواند از موسیقی قرآن کریم بهره‌مند شود. قرآن کریم می‌فرماید: « فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۱) که به صرف قرائت قرآن کریم رهنمون می‌دهد. گاه پرسیده می‌شود ما معانی قرآن کریم را نمی‌دانیم، پس برای چه قرآن بخوانیم، در حالی که قرائت قرآن، آهنگ‌های مخصوصی دارد و تلاوت هر آهنگ، اثر خاص خود را بر جسم و روح و روان آدمی می‌گذارد. هر کسی باید قرائت قرآن کریم را داشته باشد و تحقیق از تفسیر و معانی قرآن کریم، امری جدا از قرائت است و نمی‌تواند جایگزین قرائت شود. کسی که در شبانه‌روز قرائت قرآن نداشته باشد و گوش، دل و چشم وی نوای دلنشین قرآن را نشنود، در حقیقت، طهارت وی کاستی دارد و کم‌تر چیزی را با دقتی که دارد، فهم می‌کند. قرائت قرآن کریم داری موسیقی ویژه‌ای است و قرائت آن زبان ترکی، عربی یا فارسی نمی‌شناسد و شخص از هر نژاد و به هر زبانی که باشد، به صرف خواندن، تأثیر قرآن کریم را دریافت می‌کند.قرآن کریم از حنجره و لب و دهان با عظمت و بزرگی یاد می‌کند و می‌فرماید: «وَلِسَانا وَشَفَتَینِ»(۲). به حقیقت چنین است که با صوت، می‌توان دنیایی را به سوی خود متوجه نمود و هر کسی با صوت خویش زنده است و برای دیگران نمود دارد.


دستگاه موسیقایی دعای کمیل

حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام چون کمیل را می‌یابد، دعای خضر را به او تعلیم می‌دهد که به نام وی به دعای کمیل مشهور می‌شود. دعایی که

۱ـ مزمل / ۲۰٫

۲ـ بلد / ۹٫

(۱۰۷)

بیش‌تر مداحان فعلی، آن را هم‌چون شعر مولانا و به سبک آن می‌خوانند؛ در حالی که این دعا، دستگاه خاص خود را دارد. چنان‌چه دعای کمیل در دستگاه خود آورده شود، مردم را مجذوب و مبهوت می‌سازد. آنان که دعای کمیل می‌خوانند، چون این دعا را در دستگاه ویژه خود نمی‌خوانند، برای جبران این امر، شعر یا مقتل به دعا می‌افزایند تا شاید مردم را به گریه اندازند. اگر این دعا با اسلوب خود خوانده شود، نیاز به روضه، مقتل و شعر دیگری ندارد و همان شور، حزن و عشق موجود در آن، هر کسی را کفایت می‌کند؛ هرچند معنای دعا را نداند و با همان تغذیه می‌شوند؛ اگرچه دانستن آن ساختاری دیگر دارد، که در خور کم‌ترین افراد می‌باشد.


دستگاه موسیقایی مناجات عارفان

حضرت امام سجاد علیه‌السلام در مناجات عارفان از دستگاه‌هایی ویژه استفاده می‌کنند! اگر آن حضرت در مدت چهل سالی که بعد از واقعه کربلا زنده بودند، در عالم عشق و صفا نبودند، به هیچ وجه نمی‌توانستند آن همه غربت و رنج و مصیبت حادثه سهمگین کربلا را تحمل کنند. این تحمل‌ها همه معلول آن صحیفه عشق است که در صحیفه سجادیه نمودار شده است.

ما نمی‌دانیم امام سجاد علیه‌السلام چگونه این مناجات‌ها را زمزمه می‌کرده است. اما چنین حقایقی وجود دارد. انبیا و اولیا چنین حقایقی را خوراک روح خود داشتند و کم خوراکی آنان برای داشتن چنین تغذیه‌ای بوده

(۱۰۸)

است. تغذیه‌ای که ماده آن صوت ربوبی و محتوای آن معرفت و کمال الهی بوده است.

اشکالی ندارد که کسی در دستگاه «ماهور» شعرهایی که یادآور نام خداست و بهشت و جهنم را تداعی می‌کند بخواند و دل و دل‌دار را به هم درآمیزد و خود را از غم دنیا برهاند و خویشتن را به خیرات مشغول سازد. گاه با شنیدن نغمه‌ای که یادآور ملکوت و لاهوت است، مو بر تن شخص عارف راست می‌شود و دل به لرزه می‌افتد و شوق رفتن به سوی دلدار و انس با حقایق ربوبی می‌گیرد.

صوت و صدا در صحیفه امام زین العابدین علیه‌السلام بیش از صوت و صدای صحیفه علویه و نهج البلاغه که مخاطب آن مردم و شأن نزول آن حوادث سیاسی است نمود دارد. صحیفه سجادیه که همسنگ نهج البلاغه «أخ القرآن» است و در آن سخن با مردم نیست و هم‌کلام حضرت، خداوند متعال بوده و با توجه به مقام واحدیت و احدیت و با خلع سلاح در مقام ذات سخن می‌گوید و گاه امام خود را «اقل الأقلین»(۱) و گاه گناه‌کار بر می‌شمرد، از این رو عیار کلمات آن بسیار بالاست. اگر خداوند توفیق دهد روزی دستگاه‌هایی که در صحیفه است را بررسی نماییم و فراز و فرودهای آن را دریابیم آن‌گاه ما نیز همانند آن سقاها واله و حیران می‌شویم. صحیفه سجادیه سرشار از معارف بلند، اسرار ناپیدا و توانمندهای بالای سیاسی است که حضرت همه آن‌ها را به تصویر بیان

۱٫ صحیفه سجادیه، ص ۳۲۶، دعای روز عرفه.

(۱۰۹)

کشیده است به عکسِ بخش‌هایی از نهج البلاغه که مخاطب حضرت، افراد جامعه بوده و به خاطر ملاحظه آنان، چیزی از دریای بی‌کران خود را آشکار نساخته است و بیش‌تر می‌توان آن را کتاب غم و درد حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و نامردی روزگار و اهل کوفه برشمرد و حضرت با منبر و سخنرانی‌های گوناگون و با نامه‌های مختلف تنها فرصت رتق و فتق آن را پیدا نمود و کم‌تر بلندایی چون بلندای دعای کمیل در آن دیده می‌شود. البته، خطبه‌ها و به ویژه فرازهایی که چیستی و چگونگی آفرینش را در زوایای آن کتاب ملکوتی بیان می‌دارد، دانش و بینش آدمی را به هیچ می‌انگارد و دید تیز آن حضرت هم جزیی‌ترین و هم گسترده‌ترین امور را به صید بینش خود در می‌آورد.

صحیفه سجادیه محفل عشق و زمزمه عاشقی است و هر عارف و عاشقی را مات و مبهوت خویش ساخته است و امام سجاد علیه‌السلام هم‌چون امام باقر و امام صادق علیهماالسلام بر کرسی درس و یا چون حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در میدان مبارزه یا بیان رنج‌نامه ولایی نبوده است.


موسیقی دعای غیبت

آیات قرآن کریم و ادعیه همه دارای ریتم و دستگاه خاص خود است. دعای معروف فرج: «اللهمّ کن لولیک الحجة ابن الحسن، صلواتک علیه و علی ابائه، فی هذه الساعة وفی کلّ الساعة، ولیا وحافظا وقائدا وناصرا ودلیلاً وعینا حتّی تسکنه أرضک طوعا وتمتّعه فیها طویلاً»(۱) دعای گران‌قدری است که ریتم، صدا، صوت و غنای آن بسیار مهم است. اگر همین دعا

۱٫ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۶۳۱٫

(۱۱۰)

برای کفار خوانده شود، روی آنان اثر می‌گذارد. در این دعا، پاره‌هایی کنار هم چیده شده است که می‌توان هنگام ظهور را از آن دریافت. ما با اساس همین اسناد است که به‌قاطعیت می‌گوییم ظهور آن عزیزترین شکوفه عصمت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام به این زودی‌ها و در هزاره سوم محقق نمی‌شود. البته، وقتی نیز تعیین نمی‌کنیم تا مصداق «کذب الوقّاتون» نباشد، ولی می‌گوییم هنوز روی دیگ آفرینش ظهور نکرده است، تا چه رسد به آن که حق‌تعالی در ظهور خویش، به ته دیگ رسیده باشد.


موسیقی اذان

از اموری که در اسلام به آن سفارش بسیاری شده و مستحب مؤکد است اذان است. اذان چنان اهمیتی دارد که به فتوای فقیهان، اگر کسی بدون آن وارد نماز شده باشد، می‌تواند نماز واجب خود را برای آوردن اذان بشکند. اذکار اذان، تمامی استعلایی است و هیچ تخفیض یا استفلایی ندارد. استعلایی بودن اذان، افزون بر این که روح را گسترده می‌کند و آن را وسعت می‌بخشد، صدای اذان‌گو را نیز آزاد می‌سازد و رهنمون می‌دهد که خود را بالا بکشید. اذان استعلا دارد و رکوع و سجده رفتن فرود است و چون نمی‌توان ناگاه از اوج به فرود آمد، فرازهایی از نماز هم‌چون «رب العالمین، الدین، نستعین، مستقیم، ضالین» استفلا می‌یابد تا فرد را برای رکوع و سجده، آمادگی دهد. شریعت می‌گوید نمازی که ابتدای آن بلندی نباشد، نماز کاملی نیست؛ از این رو می‌توان آن را رها کرد و به اذان پرداخت. اذان اوج و بلندای نماز است و اگر گفته

(۱۱۱)

نشود و به آن بلندا دست یازیده نشود، می‌توان نماز فعلی را ترک گفت تا آن بلندا را درک کرد. فراز و فرودی که شرح آن گذشت همان قبض و بسط است که حکایت آن را در صوت آوردیم. قبض است که آدمی را بالا می‌برد و بسط است که انسان را وسعت می‌بخشد و او را پایین می‌آورد.

چنان‌چه در نماز، کسی بالا نرود، این توانایی را ندارد که ناسوت را پشت سر اندازد و از طرفی، با برداشتن سنگینی‌های دنیایی، نمی‌توان به معراج رفت. کسانی که دنیا را پشت سر نمی‌گذارند، در نماز از اندیشه دنیایی خود فارغ نیستند و با انبوهی از مسایل و مشکلات دنیوی مشغول نماز می‌شوند. بر اساس آن‌چه گفته شد، کسانی که در نماز به تشتت فکری و حواس پرتی دچار می‌شوند و وسواس و شک بسیاری دارند، برای رهایی از آن، می‌توانند اذان و اقامه خود را درست بگویند.


موسیقی نماز

نماز دارای لحن است. ضرورت لحن حتی در قرائت نیز هست. «ولا الضالین» با مدّی که دارد، خود دستگاهی از دستگاه‌های موسیقی را می‌آفریند و مایه‌ای از آن بیرون می‌آید که شکفتن لحن را به همراه دارد. «ولا الضآلیآن»، هر چهار گونه مد صوت را دارد. در سوره حمد مدهای بسیاری است؛ از این رو سخت‌ترین بخش نماز همان سوره حمد است. خداوند می‌فرماید: « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۱) تا از صوت و صدا، بهترین استفاده شود و چنین نیست که صوت و صدا تنها در موارد گناه و لغو

۱ـ مزمل / ۴٫

(۱۱۲)

کاربرد داشته باشد؛ و این مورد مصداق آن مثل مشهور است که هیچ گاه به خاطر یک بی‌نماز در مسجد را نمی‌بندند.

صوت و صدا خوراک دل است، از این رو نمازی که بدون صوت و ترتیل و آهنگ مخصوص خوانده شود، به دل زنگار می‌دهد و آن را از این خوراک معنوی دور می‌سازد و استفاده از آن او را آزرده‌خاطر می‌سازد. نمازی که هم‌چون زمزمه یهود به هنگام خواندن تورات است نماز ایمانی اهل اسلام نیست و سفارش به ترتیل برای تحقق این امر مهم است. رعایت ترتیل نماز به انسان فراغت می‌دهد و سبب می‌شود به حضرت حق توجه نماید و دل به دلدار سپارد و دیدار یار را طلب نماید؛ ولی آن که نماز وی فصل تعقیب و گریز اوست و از هر ذکری می‌گریزد و رکوع را بر قیام و سجده را بر رکوع و تشهد و سلام را بر همه ترجیح می‌دهد تا زودتر از تکلیف و کلفت خویش فارغ شود و به کار غفلت‌زای روزانه خویش برسد و ترتیل نماز را نادیده می‌گیرد، کجا می‌تواند دل و دلدار را به هم رساند و نماز عاشقانه بانغمه و ترنم خواند و روی یار را طلبد!

نماز دارای موسیقی و لحن است. اگر کسی معنای نماز را نداند، با قرائت درست آن، اثر موسیقایی نماز را دریافت می‌کند. اگر شخص نماز را به درستی قرائت کند، دستگاه گوارش او تنظیم و موزون می‌شود و همانند خوردن اناری که خون را صاف می‌کند، نماز نیز مزاج، خون و اعصاب و روح و روان را صاف می‌کند و آن را صیقل می‌دهد. قرائت نماز با طمأنینه برای رفع ناراحتی‌های اعصاب بسیار مؤثر است. همان‌طور که

(۱۱۳)

تنظیم برق و کاربراتور ماشین موجب تنظیم موتور و دود نکردن آن می‌شود، خواندن نماز نیز این پی‌آمد را دارد که انسان با خود درگیر نشود و به خود ایراد نگیرد. در روایات است: «صوموا تصحّوا»(۱)، این امر ویژه روزه نیست و خواندن نماز نیز سلامتی می‌آورد. کسی که قرآن کریم و نماز را با آهنگ و به ترتیل و با ریتم و توجه می‌خواند: « وَرَتِّلِ الْقُرْآَنَ تَرْتِیلاً»(۲)، سلامتی به او دست می‌دهد و هیچ گاه دچار قبض، گرفتگی، ناراحتی و ضعف اعصاب نمی‌شود. کسی که نماز می‌خواند، اما آن را ریتمیک و باتوجه نمی‌آورد، از برخی آثار موسیقایی آن محروم می‌گردد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «صلّوا کما رأیتمونی أصلّی»(۳)؛ همان‌گونه که من نماز می‌گزارم نماز بخوانید، یعنی نماز را با همان آهنگ و لحن و زبان من بیاورید و به زبانی جز زبان قرآن کریم، نماز نخوانید تا از اثرات زبانی آن بهره‌مند شوید؛ چرا که نماز و قرآن کریم در صورتی مؤثر واقع می‌شود که حالت و آهنگ خود را داشته باشد؛ حتی اگر معنای آن فهمیده نشود. قرآن کریم از صاحبان خرد است و خود اثر خود را می‌گذارد. غفلت از صوت و صدا و بهره نبردن از آن در مسیر معنویات، سبب پریشانی و ضعف اعصاب می‌گردد.

اگر نمازگزاران خواندن نماز را اسقاط تکلیفی بر دوش خود نمی‌دیدند و ترتیل و آهنگ آن را پاس می‌داشتند، آن‌گاه بود که امام جماعتی را

۱ـ راوندی، الدعوات، ص ۷۶٫

۲ـ مزمل / ۴٫

۳ـ صحیح البخاری، ج ۱، ص ۱۶۲٫

(۱۱۴)

می‌پسندیدند و به او اقتدا می‌کردند که نماز خویش را کمی طول دهد؛ ولی اکنون چون آن حال و هوا نیست و یا کم‌تر پیدا می‌شود، آن مأمومان نیز کم‌تر دیده می‌شوند.

گزاردن نماز جماعت از درس گفتن و منبر رفتن به مراتب سخت‌تر است. آن که می‌خواهد نماز جماعت اقامه نماید، باید بتواند نَفَس به نفس مردم حرکت کند و مردمی را به دنبال خود آورد و با این نغمه عاشقانه، به معراج سفر کند.

اگر انسان نماز جماعتی می‌خواند که حرکتی در خود نمی‌یابد یا درسی می‌رود که بر خود چیزی افزوده نمی‌یابد و حرکت وجودی در خود مشاهده نمی‌کند، بداند که راه را به خطا رفته و باید امام و معلمی دیگر بیابد و سر بر آن آستان ساید.

امروزه در جامعه ما گزاردن نماز جماعت کم اهمیت دانسته می‌شود و کسانی قرب بیش‌تری دارند که زودتر این سفره گسترده الهی را جمع کنند و مردمان را از آن محروم دارند.


موسیقی و رجزهای جنگی صدر اسلام

رجزخوانی از آهنگ‌های نظامی است که اسلام هم آن را بسیار مورد توجه و استفاده قرار داده است. گاه رجزخوانی از عوامل مهم در روحیه‌بخشی به سربازان خودی و ایجاد پیروزی و تضعیف روحیه دشمن و شکست لشگر آنان بوده است. در جنگ‌های صدر اسلام، کفار فریاد می‌دادند: «اعلُ هبل، اعلُ هبل» و مسلمانان در پاسخ: «اللّه أعلی و

(۱۱۵)

أجل» را می‌گفتند. این دو قافیه در مجموع ۱۶ نت دارد. کفار می‌گفتند: «انّ لنا العزی و لا عزی لکم» و مسلمانان پاسخ می‌دادند: «اللّه مولانا و لا مولی لکم»(۱) که هر یک ۱۲ نت دارد. کافران در «انّ لنا» جمعیت و استقلال خود را می‌رسانند و «العزی» بت آنان است و «لکم» را در آخر آوردند تا مسلمانان را عقب نگاه داشته باشند. جار و مجروری که می‌تواند در ابتدای کلام باشد، برای تحقیر مسلمانان در آخر می‌آید. آنان نام خود را پیش می‌اندازند، حتی پیش‌تر از بت‌های خود! ولی نام مسلمانان را در آخر می‌آورند؛ اما مسلمانان نیز به تبعیت از قرآن کریم، با ادب و در حالی که نام خدای خود را در ابتدا می‌آورند، پاسخ می‌دهند: «اللّه مولانا ولا مولی لکم»!. این دو رجز، تفاوت فرهنگ کفر و اسلام را می‌نمایاند. کافرانی که بت‌های خود را می‌خوردند، در این جا نیز خود را پیش‌تر از بت عزی ذکر می‌کنند، اما مسلمانان همواره خداوند را در پیش چشم دارند و همیشه او را بزرگ می‌بینند. این رجز برگرفته از قرآن کریم است که می‌فرماید: «ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آَمَنُوا وَأَنَّ الْکافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ»(۲). ما این آیه شریفه را در کتاب «آیه آیه روشنی» توضیح داده‌ایم.

مؤمنان آن زمان که استادی هم‌چون پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و تربیت دینی در پرتو قرآن کریم دارند، این چنین زیبا سخن می‌گویند و نام ولی نعمت خود را پیش می‌اندازند. این دو رجز که دارای آهنگ‌های متفاوتی است، دارای دستگاه است و استفاده از این دستگاه، آگاهانه است.

۱٫ ر. ک : شیخ صدوق، الخصال، ص ۳۹۷٫ علامه امینی، الغدیر، ج ۱۰، ص ۸۰٫

۲٫ محمد / ۱۱٫

(۱۱۶)

رجزهایی که در روز عاشورا خوانده شده است نیز دارای دستگاه موسیقایی است.

هم‌چنین شخصی خدمت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید و عرض داشت: «من امبرّ امصیام فی امسفر؟»؛ آیا روزه در سفر از واجبات است؟ حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله با همان آهنگ به او پاسخ دادند: «لیس من امبرّ امصیام فی امسفر»(۱)؛ روزه در سفر از واجبات نیست. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در این جمله با همان نت، اعراب، موسیقی، لفظ و معنا، به آن اعرابی پاسخ می‌دهند و از سبک، زبان، لهجه و موسیقی او استقبال می‌کنند.

چارگاه یکی از دستگاه‌های موسیقایی است که برای زورخانه، چاوش‌خوانی، جنگ و سان‌های نظامی یا تشییع جنازه رسمی به کار برده می‌شود. در مواردی که ضرب زده می‌شود، سنج نیز کنار آن می‌آید و سنج نیز فلوت می‌آورد و فلوت نیز ارکست دارد. در مراسم تشییع شهیدان می‌توان «لا اله الا الله» را به دستگاه آورد و آن را با فلوت و به ویژه ضرب اجرا کرد. این امر منفعت حلال آلات موسیقی و دستگاه‌های موسیقایی است.


صوت عقلانی و بدیع ربوبی

پیش از این، از صوت‌های عقلانی گفتیم. صوت و صدای عقلانی وصول و قرب حقی می‌آورد. انبیا و اولیای الهی در مقام دعا، مناجات و قرائت قرآن کریم و در نهایتِ وصول کمال، غایت عالی صوت را پی‌جو

۱٫ کنزالعمال، ج ۸، ص ۵۰۵٫

(۱۱۷)

بوده‌اند که همان سماع صوت‌های ربوبی است. به اعتقاد ما، زمان و مکان به اولیای الهی علیهم‌السلام اجازه نداده است تا این غایت را بیان کنند و یا شاگردان مناسبی نیافته‌اند تا آن را آموزش دهند. آنان نه فرصت زمانی آن را یافتند و نه فرصت موقعیتی آن را. کسی نیز از محضر این بزرگان درس نمی‌گرفت، جز اندکی که آنان هم به مشکلاتی مشابه مبتلا بودند. نمی‌توان باور داشت که اسلام به موسیقی با هویت عقلانی که می‌شود برای آن ترسیم کرد، اهمیت نداده است! بلکه باید گفت: اولیای الهی فرصت آن را نیافتند که این امور و بسیاری از رازهای هستی را نمایان سازند. حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام بر منبر ندای «سلونی» سر دادند و همگان را به شناخت زمین و آسمان دعوت کردند؛ ولی با پرسش‌های تمسخرآمیز و کودکانه مواجه شدند. امام صادق علیه‌السلام که زمانی شاگردانی یافت، حکومت چنان عرصه را بر آن حضرت تنگ نمود که ایشان مجبور شدند کم‌ترین معارف را بیان کنند.

هر حرکتی که ایجاد صدا کند، دستگاه و نت دارد. حتی صدای گام‌ها به هنگام قدم زدن نیز دستگاه، موسیقی و نت ویژه‌ای دارد. هر صوت و صدا و هر تلنگر و اثری یک آهنگ و یک دستگاه دارد؛ خواه با صدا خوانده شود و یا با ابزار ایجاد گردد و هیچ صوتی بدون آهنگ نمی‌شود. حتی افتادن سنگی به داخل چاه دارای آوا و آهنگ است، اما مهم این است که آن دستگاه کشف بشود. گنجشکی که جیک جیک آواز می‌خواند و کلاغی که قار قار می‌کند، همه دارای آهنگی خاص است. فلاسفه بخشی از صداها، صوت‌ها، دستگاه‌ها و نت‌های موسیقی را کشف

(۱۱۸)

کردند؛ ولی بیش‌تر فقیهان، با انحراف حاکمیت سیاسی و به دلایلی که داشتند، فتوا به حرمت آن دادند و این حکم، مسیر کشف موسیقی را نیز بست. صداهای موزون و ملکوتی بسیاری در این عالم وجود دارد که هنوز کشف نشده است. با به دست آوردن آن صداها می‌توان انسان‌ها را مسحور ساخت. نباید از صوت، بیگانه شد، بلکه باید به آن توجه بسیار داشت؛ زیرا صوت آثار فراوانی بر روح، روان و جسم آدمی دارد. باید همتی شود تا بیش‌ترین دستگاه‌های موجود در طبیعت استخراج گردد و به نام مسلمین ثبت شود. هر دستگاهی که کشف شده ـ از جمله سه‌گاه، چارگاه، ماهور، افشاری، ابوعطا، حجاز و دیگر بخش‌های آن ـ به همین صورت و به زحمات ده‌ها نفر به دست آمده است، ولی دستگاه خلافت جور با بی‌راهه کشاندن دانش موسیقی و برخی فتاوای ظاهرگرایان که شناخت درستی از موضوع و حکم غنا و موسیقی ندارند، مسیر کشف و توسعه آن را حتی در زمان حاکمیت فرهنگ شیعی نیز به بن‌بست رسانده است.

صوت‌های طبیعی نمونه‌های بی‌شماری دارد که هر کدام در دستگاه خاص موسیقایی اجرا می‌گردد. پدیده‌ای در عالم نیست که دارای صوت و صدای مخصوص به خود نباشد. اگر منزلی برای چند روز خالی بماند، حیوانات مختلفی از لانه بیرون می‌آیند و صدای آنان در فضای منزل طنین می‌اندازد. آنان تا انسانی را می‌بینند، یا حرمت صدای انسان را پاس می‌دارند و یا نفس انسان برای آنان هم‌چون سمّ است و یا حکم ضرورت دفع موذی پیش از آزار را می‌دانند و تا انسانی در خانه است، دم فرو

(۱۱۹)

می‌بندند و لب نمی‌گشایند؛ ولی به گاه آرامش خانه، قناری‌های زیرزمینی یا مورچگان، نوایی مست‌کننده سر می‌دهند که همگان را حیران می‌سازند و شاید بتوان گفت فرشتگان آسمان را نیز به استماع می‌کشانند. جیرجیرک چنان زیبا می‌خواند که غنا را باید از او آموخت. پشه شش دانگ صدای خود را به صورت زنبوری و بدون تقطیع و ایقاع و با سرمستی بیرون می‌دهد و شنونده را مات و مبهوت می‌سازد. مورچگان نت و دستگاهی مخصوص به خود دارند؛ همان‌طور که گیاهان صدا دارند. اگر چوب خشکی خم شود، صدای شکسته شدن آن شنیده می‌شود، به همین صورت، چنان‌چه گیاه و چوب نرمی خم شود صدا می‌دهد؛ ولی صدایی که به‌راحتی شنیده نمی‌شود. این صدا در قامتْ راست کردن و رشد گیاهان نیز وجود دارد. صدای حیوانات در قرآن کریم مورد تأکید قرار گرفته است: « وَلِلَّهِ یسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ مِنْ دَابَّةٍ»(۱) هر آن‌چه در زمین و آسمان است برای خداوند سجده می‌کند. هم‌چنین می‌فرماید: « یسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاْءَرْضِ»(۲)؛ آن‌چه در آسمان‌ها و زمین است خداوند را تسبیح می‌گوید.

همان‌طور که عالم مثل ندارد و جزو جزو آن نیز مثل ندارد، صوت که جزیی از عالم است نیز بر همین طریق است و از این قانون جدا نیست. نمی‌توان دو موجود را یافت که صوتی مانند هم داشته باشد و ممکن نیست کسی بتواند صوت دیگری را تقلید کند و هر تقلیدی صوری است.

۱ـ نحل / ۴۹٫

۲ـ جمعه / ۱٫

(۱۲۰)

نوای هر موجودی به خود او اختصاص دارد و صدای هر کسی متناسب با قد، قامت، فکر، زمان و مکان او می‌باشد؛ پس همه پدیده‌های هستی صوت و نوا دارد؛ ولی صوت هر یک با دیگری تفاوت دارد: « وَقَدْ خَلَقَکمْ أَطْوَارا»(۱)؛ آفرینش اجزای آدمی که صوت نیز بخشی از آن است، گوناگونی با دیگری را می‌رساند.


صوتِ منطق پدیده‌ها

دانش صوت‌شناسی، این توانایی را به صوت‌شناس می‌دهد که فرد «منطق الطیر» یا زبان حیوانات، بلکه تمامی پدیده‌ها را درک کند. کسی می‌تواند به فهم زبان حیوانات نایل آید که نخست بداند آن حیوان به چه دستگاهی سخن می‌گوید یا می‌خواند. همان‌طور که گفتیم، صوت، سراسر عالم را فرا گرفته است. اگر دستگاه صوت هر یک از پدیده‌ها کشف شود، می‌توان همانند حضرت سلیمان علیه‌السلام زبان پدیده‌ها را دانست. این کار با آن که شدنی است، بسیار دشوار می‌باشد و مشقت خاص خود را دارد. کشف مراد دل پدیده‌ها از طریق صوتی که دارند، امری ممکن است و همت بالایی می‌تواند آن را به دست آورد و نظام‌مند سازد. همان‌گونه که اگر انسان در حالت اضطرار افتد، مجبور می‌شود تک مضراب‌هایی از خود بیاورد. برای نمونه، زبان زرگری یا سوسکی چنین است. زندانیان در زمان طاغوت، چنین زبانی داشتند. آنان دیوار را «سیوار» می‌گفتند تا مأموران ساواک متوجه نشوند که آن‌ها چه می‌گویند.

۱ـ نوح / ۱۴٫

(۱۲۱)

این امر در زندان‌های عراق نیز اتفاق افتاده بود. آنان گاه صدای اسرای ایرانی را ضبط می‌کردند تا از مطالب سِرّی آنان آگاه شوند؛ اما زبان قراردادی آنان، مانع از این امر می‌شد و عراقی‌ها نمی‌دانستند اینان چه می‌گویند! البته این زبان قراردادی است ولی زبان دل پدیده‌ها و صوتی که دارند، طبیعی و دارای نظام است.

حوزه‌های علوم دینی که جایگاه اصلی این مباحث است، در صورتی می‌تواند به این علوم دست یابد که به جای قانع بودن به پاسخ‌هایی سطحی در این زمینه، و توقف بر مطالبی راکد، خود را رونده، زنده و پویا سازد و پرونده تحقیق بر دانش منطق الطیر و دیگر معجزات و کرامات از جمله وحی قرآنی را با محوریت استادی الهی و ربّانی بگشاید.


صوت‌خواری

صوت و صدا حقیقتی انکارناپذیر است و استفاده غذایی برای روح و روان دارد و مانند بوییدنی‌ها و دیدنی‌ها می‌تواند غذای حس شامه و بینایی و روح و نفس آدمی واقع شود؛ ولی مهندسی این نوع تغذیه، نیاز به شناخت دستگاه‌ها و نیز پی‌آمدهای آن بر روح و روان آدمی دارد. افسوس که این در، سال‌هاست بسته شده و فقط در معده‌هاست که باز گذاشته شده است:

آدمی فربه شود از راه گوش

گاو و خر فربه شود از حلق و نوش(۱)

آن که دیگر حس‌های او باز است و از راه‌های مختلف چشم، گوش و

  1. مولوی، مثنوی معنوی.

(۱۲۲)

حس شامه غذا می‌خورد، چندان اشتهایی به غذا ندارد. وقتی می‌شنویم حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با تکه‌ای نان خشک سیر می‌شدند برای آن حضرت ناله سر می‌دهیم، در صورتی که باید برای خود مویه در دهیم؛ زیرا آن حضرت چنان از راه دیدن و شنیدن و بوییدن فضاهای معنوی و ملکوتی انرژی گرفته‌اند که اشتهایی برای آن حضرت در جهت انبان معده باقی نمی‌مانده است.

اگر انسان‌ها از زندگی اولیای الهی الگو نگیرند، خواسته ناخواسته خود را از حیوانات پست‌تر گردانیده‌اند؛ چون تنها از خوردن دهانی لذت می‌برند. اگر سفره‌ها از ماده پر شود، تشخیص آن از استطبل چندان راحت نیست.

بعضی آشپزها هنگام پخت غذا می‌گویند از غذا سیر شده‌اند و اشتها ندارند. سخن آنان درست است؛ زیرا آنان با حس بویایی و بینایی احساس سیری می‌نمایند و میلی به غذا ندارند. کسانی که مشاعر و حواس پنج‌گانه آنان کار نمی‌کند به معده خود فشار می‌آورند و آن را انباشته از غذاهای رنگارنگ می‌سازند؛ اما با باز شدن مشاعر و حواس، صوت‌های نفسانی و وحیانی شنیده می‌شود و اگر اکنون چنین نیست؛ چون نفس و معده تبدیل به انبار ضایعات گردیده است. آن قدر شخص معده را پر از نان می‌کند که معده فضای خالی و کششی ندارد که غذا را هضم کند. کسانی که عادت به خوردن نان و برنج بسیار کرده‌اند، باید مراقب عواقب وخیم و خطرناک آن باشند.

زندگی سالم و همراه با تندرستی چنین نیست و باید به تدریج،

(۱۲۳)

استفاده از حس بویایی و بینایی را جایگزین آن نمود. معده پُر، خواب‌های آشفته می‌آورد و خواب را از ارزش می‌اندازد و انسان را هم‌چون جنازه‌ای می‌سازد. توصیه به نخوابیدن بعد از صرف غذا به همین خاطر است. خواب دارای امواج است و خوابی که با فشار مضاعف کار معدوی و هجوم خون به معده همراه بوده کارایی ندارد.

متأسفانه، امروزه مشاعر معنوی انسان‌ها بسته شده و تنها معده و مشاعر صوری آنان باز است. انسان‌ها گرسنگی خود را تنها با ماده و جسم برطرف می‌کنند. در زمان حضرت حجت، امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)، خوراک‌ها بر سه قسم می‌شود و مصرف خوراک مادی کاهش می‌یابد. خوراک یا مادی مِعدَوی است و یا مادی شامه‌ای که با بویایی حاصل می‌شود و از آن نیز لذت می‌برند. غذای شامه‌ای مانند سِرُمی است که به بدن بیمار ترزیق می‌شود و یا مادی بینایی است. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله یا امامان معصوم علیهم‌السلام از عطر استفاده می‌کردند تا به معده خود فشار نیاورند و بخشی از انرژی لازم خود را از راه بویایی به دست آورند. امروزه کم‌تر اثری از آن عطرهای خوش‌بو یافت می‌شود و بیش‌تر، مواد نفتی و ادکلن‌های بی‌خاصیت است که به کار می‌رود.

نوع سوم، غذاهای شنیداری (استماعی و سماعی) است. کسانی هستند که از راه شنیدن مناجات‌ها، خود را سیر می‌کنند. توانایی حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام و قدرت برکندن درِ خیبر از این نوع خوراکی انرژی می‌گیرد؛ همان‌گونه که حضرت می‌فرماید: «در خیبر را با قوت جسمانی بر نکندم، بلکه این کار را به وسیله قوت رحمانی انجام دادم». قوت

(۱۲۴)

رحمانی از طریق استشمام، استماع و ادراک حقایق معنوی حاصل می‌شود.

گفتیم غنا و موسیقی غذاست، اما باید توجه داشت که غنا و موسیقی حرام حکم غذای مسموم برای بدن را دارد و بسیار خطرناک است، بلکه مواظبت از آن باید دو چندان باشد؛ چرا که غنا و موسیقی از غذاهای اصلی است که از راه مشاعر و حواس به انسان می‌رسد و به طور طبیعی تأثیر بیش‌تری بر انسان دارد و نسبت به غذاهای معمولی نفع و ضرری دو چندان یا بیش‌تر دارد. دخالت شریعت در این مسأله نیز از همین روست و شریعت نمی‌گوید غنا و موسیقی غذا نیست یا همه آن مسموم است؛ بلکه بر غذا بودن آن تأکید دارد و خاطرنشان می‌سازد که از فرآورده سمی آن استفاده نشود و تنها از غذاهای حلال و طیب آن بهره برده شود. شریعت در غنا و موسیقی همان مشی و روشی را دارد که در امور تغذیه مسلمانان دارد و بین غذای سالم و فاسد تفاوت قایل می‌شود و اولی را حلال و دومی را حرام می‌داند.

البته این نکته نیز شایان ذکر است که اگر غذای حلال و طیبی بیش از اندازه مصرف شود برای بدن ضرر دارد، به همان میزان و بلکه بیش از آن، استفاده افراطی از غنا و موسیقی و سماع، به نفس ضرر وارد می‌آورد. این سخن در جانب تفریط و استفاده اندک و خارج از میزان استاندارد از آن نیز جریان دارد و موجب ضرر به نفس و بدن می‌گردد.

از عوامل تشتت فکر و حواس پرتی شنیدن و دیدن زیاد است. بسیار اتفاق می‌افتد که کسی وسایل خود را مدام گم می‌کند، در تعداد

(۱۲۵)

رکعت‌های نماز اشتباه می‌نماید. از مهم‌ترین عوامل این امر می‌توان استماع و رؤیت بیش از اندازه را نام برد. استفاده بیش از اندازه از چشم و گوش با رفت و آمدهای بسیار و شنیدن رادیو و مشاهده تلویزیون، آن را مانند خودرو و اتومبیلی می‌سازد که آب و روغن آن مخلوط شده یا هم‌چون راننده خسته‌ای می‌ماند که دید چندان مناسبی در جاده ندارد.

باید توجه داشت بیکاری چشم و گوش نیز موجب زیان فراوان به شخص می‌شود. از این رو کسانی که در زندان‌های تاریک و بی صدا به سر می‌برند یا در زیرزمین زندگی می‌کنند، حدقه‌های چشم آنان جمع شده، چشم آنان ریز و ضعیف می‌گردد و اعصاب آنان شکننده می‌شود.

واردات و صادرات حواس باید به اندازه باشد و هر کدام که از حالت تعادل خارج شود، موجب زیان کشور نفس می‌گردد. در گذشته، موارد کوری فراوان بود، چرا که افزوده بر نبود بهداشت مناسب، از چشم کار چندانی کشیده نمی‌شد و امروزه شمار افرادی که از عینک استفاده می‌کنند زیاد است؛ چرا که چشم با پرکاری خسته می‌شود. نور الکتریسیته که به چشم می‌خورد، هم‌چون سنگ‌ریزه‌هایی می‌ماند که به چشم و اعصاب آسیب وارد می‌سازد. استفاده از هوای آزاد و روشنایی طبیعی از همین رو مورد توصیه است تا از بمباران نورهای مصنوعی جلوگیری شود.

اسلام، غنا و موسیقی را از امور غیر عقلانی نمی‌داند و یا چنین نیست که آن را مورد توجه و اهمیت قرار ندهد. اسلام به همه چیز و به‌ویژه انواع غذای آدمی و مهندسی تغذیه اهمیت می‌دهد تا تنها غذاهای سالم مورد استفاده قرار گیرد و از غذای مسموم پرهیز شود.

(۱۲۶)


آثار غذایی موسیقی

پیش‌تر گفتیم که موسیقی و غنا هم غذا و هم داروست. حال می‌گوییم انرژی حاصل از موسیقی مددکار و تشویق‌گر انسان بر انجام کارهاست، همان‌طور که می‌توان از صبر و نماز کمک گرفت از مَد و ترجیع نیز می‌شود کمک گرفت. البته، غنا و موسیقی می‌تواند جنبه تخریبی نیز داشته باشد و به مانند کاردی است که هم در راه خیر و هم در راه شر امکان استفاده را دارد.

موسیقی تخیلی می‌تواند نفس را فربه سازد و او را به حرکت وا دارد و موسیقی عقلی در مراتب نورانی و مقامات ربانی و الهی سالک را پرواز می‌دهد و گاه او را به عرش می‌برد. و اگر از آن به معجزه یا کرامت یاد می‌شود برای آن نیست که تنها دهان منکران یا مدعیان با خاک پر شود، بلکه برای آن است که رهروان را به قدر توان و قدرت خویش به صاحب معجزه یا کرامت نزدیک کند و به او نیز چنین توانایی داده شود. صوت، صدا و ترجیع از توانمندی‌های مهم انسان است که می‌توان به وسیله آن به عوالم دیگر پر کشید.

موسیقی در مرتبه احساس نفس می‌نشیند. از همین روست که استفاده افراطی از موسیقی و غنا، آدمی را تخیلی و ضعیف النفس می‌سازد. از آن سو نیز اگر کسی آن را به کلی ترک کند، ذهنی خشک و در پی آن، عمری کوتاه خواهد داشت.

موسیقی در بخشیدن احساس به آدمی همانند رکعات نماز در فواصل مختلف شبانه‌روز است. خداوند هفده رکعت نماز را بین روز و شب

(۱۲۷)

تقسیم کرده و مؤمن باید آن را صبح، ظهر و شب و در فواصلی معین به‌جا آورد، نه در یک وقت. یکی از حکمت‌های نماز شبانه‌روزی را می‌توان جلا و صفایی دانست که به مرتبه احساس نفس آدمی می‌دهد و برای آن نرمشی به شمار رود. کسی که پیوسته در کار و کوشش بوده، احساس وی از شلوغی‌های روزانه منقبض شده است؛ چنان‌که می‌فرماید: «إِنَّ لَک فِی اَلنَّهَارِ سَبْحا طَوِیلاً»(۱) و این نماز است که عضلات احساس را از انقباض بیرون می‌آورد. نمازهای پنج‌گانه با احساس‌بخشی و توان‌زایی که دارد، اثر خشک‌کنندگی کارهای روزانه را از نفس برطرف، و به آن انعطاف می‌دهد. کسانی که از نماز خالی و از امور نشاط‌زا و فرح‌بخش به کلی دور می‌شوند، خشکی می‌گیرند و کم‌تر کسی می‌تواند آنان را برای انجام خواهشی نرم سازد. عبادت ترنمی احساسی، روانی و قلبی است تا دل انسان در بین تراکم حرکت‌ها و واقعیت‌های زندگی، خُرد نشود و در اوج سختی‌ها، امید بنده به دادرسی باشد که کارها را سهل و آسان می‌نماید. انسان بی‌احساس نمی‌تواند زندگی نرم و آرامی داشته باشد و در خشکی به سر خواهد برد و چنین کسی از توان تعامل سازنده و مهربانانه با دیگران دور می‌گردد. کسی که هفتاد سال از عمر وی گذشته و از صوت، صدا، شعر، قافیه و عروض و به طور کلی ـ روان‌افزاها ـ بهره‌ای نبرده است، وضعیت روانی درستی ندارد و دلی هم‌چون کویر دارد. البته، نه به گرمی کویر؛ بلکه به خشکی و سختی کویر تفتیده است که نتیجه آن خشونت،

۱ـ مزمل / ۷٫

(۱۲۸)

درگیری و پرخاشگری با اطرافیان است. از سوی دیگر، کسی که می‌خواهد نماز بخواند یا مطالعه کند یا دست به هر کار دیگری زند، آن را با شنیدن آهنگی انجام می‌دهد، بیمار روانی و مریض است و مانند باتلاقی، سراسر گِل است و به کسی می‌ماند که عادت کرده است بدون عصا راه نرود و پا و کمر او به همین خاطر، ضعیف شده است.


نقش دستگاه‌های موسیقی در سلوک عارفانه

موضوع سخن ما در این بخش، مرید و سالک راه الهی است، نه عموم افراد عادی. سخن ما این است که مرید و سالک به غنا و موسیقی نیاز دارد و برای تجویز موسیقی برای سالکان باید دستگاه‌های موسیقی را شناخت. تجویز موسیقی برای برخی سالکان ـ آن هم در مرتبه و مرحله‌ای خاص از سلوک ـ به معنای تجویز آن برای همه مردم نیست. ممکن است موسیقی برای مریدی جایز و برای فردی عادی اشکال داشته باشد؛ همان‌طور که ممکن است صوت و صدایی برای مریدی جایز و برای مریدی دیگر ضرر داشته باشد. برای نمونه، ماده ماهور آن هم برای مدتی خاص به برخی سالکان توصیه می‌شود، نه آن‌که به صورت کلی همه نوع موسیقی برای هر گونه مریدی جایز دانسته شود! تا چه رسد به همه افراد عادی. سالکی که می‌خواهد رشد کند و از کتل‌ها بالا رود باید جای پایی برای خود داشته باشد و به موسیقی به عنوان ابزار طی طریق احتیاج دارد، ولی این امر به این معنا نیست که همه کسانی که در زمینی صاف حرکت می‌کنند، این ابزار را با خود بردارند و از آن بهره برند.

(۱۲۹)

در عرفان، غنا و موسیقی و نیز سماع (مراد شنیدن صوت‌های معنوی و فرامادی است) به عنوان «معین» و «مددکار» شناخته می‌شود. سالکی که در محضر استاد واصلی درس منازل عشق را آموزش می‌بیند و رونده این راه است در مسیر خود با انواع سختی‌ها، بلاها که کم‌ترین آن فقر مادی و انواع گرفتاری‌هاست رو به‌رو می‌گردد. او اگر در باب اودیه وارد شود، سخت‌ترین حالات را تجربه خواهد کرد. چنین سالکی که به صورت طبیعی از محبان راه است، با وارد آمدن فشارهای بسیار، از نظر روانی خسته می‌گردد و گاه از ادامه سلوک باز می‌ماند یا آرزوی ندیدن این مقامات را می‌کند. چنین کسی با صلاحدید و تجویز استاد معنوی به شنیدن غنا و موسیقی به میزان لازم توصیه می‌شود. گوش فرا دادن به غنا و موسیقی که نوع آن را استاد معنوی تعیین می‌کند، با توجه به غایتی که این سالک دارد، برای وی سزاوار دانسته می‌شود. توضیح این که در باب غنا، میان غایت و فاعل تفاوت است و این تفاوت از جنبه آماده‌سازی و مبادی موسیقی و غنا ناشی می‌شود. کسی که شهوت و معصیت بر او غلبه دارد، با گوش فرا دادن به موسیقی، بیش‌تر برای انجام معصیت آماده می‌شود، و کسی که در حال عبادت است، موسیقی مددکار وی بر انجام عبادت است. موسیقی لحاظ آماده‌سازی و اعدادی دارد و باید دید که شخص در چه طریقی است و موسیقی، وی را برای چه چیزی آماده می‌کند، آن‌گاه است که موسیقی حلال در دستگاهی خاص را می‌توان برای شخصی ـ آن هم به تناسب رشد و موقعیت وی ـ تجویز نمود.

موسیقی برای سالک باید نقش اعدادی داشته باشد و این امر با توجه

(۱۳۰)

به مقامات و منازل تفاوت دارد. در منزلی، به او گوش فرا دادن به غنا و موسیقی آن هم در دستگاهی خاص توصیه می‌شود و در منزلی، از شنیدن همان نهی می‌گردد و دستگاهی دیگر به او توصیه می‌شود و در جایی نیز به‌طور کلی، از هر گونه موسیقی برحذر می‌گردد.


سماع و رقص

در منازل و مقامات معنوی از «سَماع» یاد می‌شود و آن را یکی از منازل قرار می‌دهند. این مطلب در کتاب منازل السائرین آمده است. ما در جلد سوم شرح خود بر این کتاب، با عنوان «سیر سرخ»، به تفصیل از «منزل سماع» سخن گفته‌ایم. سماع حقیقتی است معنوی که در صحیفه سجادیه دیده می‌شود. مراد از سماع، شنیدن صوت‌های معنوی و الهام ربانی در شکل صوت و صداست، نه آن‌چه در میان دسته‌ای از صوفیه همراه با رقص و پایکوبی مشهور است.


انواع وصول

گفته شد غنا و موسیقی «معین» و مددکار و «موصل» و رساننده سالک به مقامات بالاتر است. موصِل سالک بر دو قسم است: نفسی و خیالی، و معنوی. موصل خیالی زمینه تمثیلی دارد و معین معنوی، امری تجردی، ربوبی و الهی است. صوت وحی، الهام و رؤیت از این قسم است. با توجه به این که مجذوبان درگاه الهی بر دو قسم محبان ریاضتی و محبوبان عنایتی می‌باشند، باید گفت موسیقی برای سالکان ابتدایی و متوسط و به اصطلاح محبان است که موصِل خیالی و نفسی است؛ اما

(۱۳۱)

اولیای الهی و محبوبان درگاه حق، به چنین اموری نیازی ندارند. محبوبان از ترجیع و تقریع و ایقاع مدد نمی‌گیرند و چاشنی پرواز آنان از تقریعات معنوی، ربوبی و الهی و از صوت وحی و الهام و نفخه رؤیت است. موسیقی، غنا و سماع برای آنانی است که باید یا از ذیل مدد شوند و یا دست آنان کشیده شود؛ اما آنان را که از بالا به پایین می‌آیند و کسی جلودار آنان نیست و در هر شرایطی، رقص‌کنان در محضر اله‌اند، چه به زنگاره‌های این حلبی‌آباد ناسوتی که با آن به راه افتند!

محبوبانی که برای ابد شارژ شده و بَر شدن و عروج را پیش از نطفه آغاز کرده و از شیرخوارگی دویده‌اند کجا نیاز است که با سوت کفش‌های کودکانه به راه رفتن تشویق شوند!

این ابزار و تحریک‌کننده‌ها برای کسانی است که می‌خواهند از پایین به بالا روند. این سالکان مُحبّ هستند که تا صدایی نشنوند به شوق نمی‌آیند و تا نوایی نخوانند، مست و هوشیار نمی‌گردند و آنان ضعیفان سلوک و محبان راه هستند. اما محبوبان الهی با شنیدن صوت وحی، الهام و رؤیت، سرمست و شیدا هستند و از همین روست که پیشوایان دین علیهم‌السلام آکاردیون و ساز و نی‌لبک دست نگرفتند؛ چرا که نیازی به آن نداشتند و خود را در جایی دیگر و به گونه‌ای دیگر می‌یافتند و فرصت زمانی، مکانی و اجتماعی آنان محدود بود و زمینه برای آموزش آن به دیگران را نداشتند. محبوبان اگر جان دهند، ریز ریز گردند و زنده شوند و بارها تا ابد این گونه باشند، اندکی از عشق محبوب، در وجود آنان کاهش نمی‌یابد؛ بلکه لحظه به لحظه شوق و عشقشان بیش‌تر می‌گردد.

(۱۳۲)

در این وادی، چه بسا آنانی را که ما جزو کمّل به شمار می‌آوریم، مبتدی و متوسط راه هستند. مولانا و حافظ هنوز در راهند و از متوسطان و محبان به شمار می‌روند. قونوی قوی‌تر از مولانا بوده است و شیوه او را نمی‌پذیرفته، اما مولانا او را پذیرفته و وصیت می‌کند که او بر جنازه‌اش نماز بخواند؛ چرا که بالاتر از او را نمی‌شناخته است. شعرهای مثنوی با آن بلندا و دقت نظر، مناسب محبان است و از نظرگاه محبوبان و اولیای کمّل الهی خالی است، بلکه بر آن نقدهای اساسی دارند.

مولانا ـ که از محبّان شوریده است ـ با تمام ید بیضایی که برخی برای او قایل هستند، اسیر شمس می‌شود. عشقِ مولانا، او را اسیر شمس می‌سازد و تاب لحظه‌ای فراغ را از او می‌گیرد. شمس شوریده دختر مولانا می‌شود! پدر، عاشق شمس و شمس، عاشق دختر! این بزرگان همه از ضعیفان و مستضعفان بودند. وی شمس را به خانه خود می‌برد و دختر خویش را به عقد او درمی‌آورد، این کار سالک محب است؛ ولی اولیای الهی از وادی دیگری آمده‌اند و به گونه دیگری سیر می‌کنند. آری! آنان که در عرفان کنونی دم از سماع می‌زنند کجا و اولیای الهی کجا؟ محبوبی چون حضرت موسی ابن جعفر علیهماالسلام به حیله خلیفه نابکار قرار است در زندان اسیر زنی آوازه‌خوان و رقاص گردد، اما این زن است که شکار او می‌شود و او را در عشق الهی اسیر می‌سازد.

سماع کنندگان کنونی هم‌چون کسانی هستند که کندر می‌خورند تا

(۱۳۳)

حافظه آنان زیاد شود یا «سبحان من لا یعتدی علی اهل مملکته»(۱) می‌خوانند تا نور چشم آنان زیاد شود؛ در حالی که اینان غافل هستند که این گونه هوش و نورِ چشم را زیاد کردن، چندان مشکل را حل نمی‌کند؛ ولی عده‌ای هستند که بدون خواندن این دعا، طرف دیگر دنیا را می‌بینند. البته، برای ضعیفان، خواندن دعا و خوردن کندر غنیمت است و نباید این دو مقام را با یک‌دیگر خلط نمود؛ چرا که اولیای الهی در افقی دیگر هستند، اما باید به فکر محبان و ضعیفان بود و راهی را برای رسیدن آنان به حضرت حق و وصول به قرب الهی پیشنهاد داد. از امور رسانای سالک به حضرت حق، اهمیت دادن به صوت و صداست؛ اما نگاه داشتن اندازه نیاز، حایز اهمیت است و اگر کمی بیش‌تر شد، به‌جای قرب، بُعد و به جای وصول، غفلت را در بردارد؛ چرا که در حکم غذای مسموم است. برای تشخیص رسانا بودن غنا و موسیقی باید احکام شریعت بی‌پیرایه و آگاه را پاس داشت و آن را از حکم دین به دست آورد؛ زیرا شریعت مربی بشریت است و بدون در نظر گرفتن سود و زیانی برای خود، به راهنمایی باورمندان خویش در حوزه نظر و عمل می‌پردازد.

البته، شایان ذکر است تا مراد، یقین و اراده پیدا نشود، نواختن نیز جایز نمی‌گردد. موسیقی باید مددکار و رسانا باشد، نه این که ضرر داشته باشد.

۱ـ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۴۴۸٫

(۱۳۴)

مرید و سالک صاحب یقین و اراده، در کنار همه ریاضت‌هایی که دارد، از موسیقی نیز استفاده می‌کند.


ضرورت شناخت دستگاه‌های موسیقی برای فقیه

فقیه دینی برای ارایه حکم شرعی باید دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا بتواند حکم شرعی آن را اتخاذ کند؛ ولی حکیم افزوده بر شناخت آن، باید بتواند آن را اجرا کند. فیلسوفی که در ارایه موسیقی مشکل دارد، فلسفه کاملی در راستای حکمت عملی ندارد. خواننده باید هم دستگاه‌ها را بشناسد و هم آن را به‌خوبی ارایه دهد و هم شور و صفای خود را جلوه بخشد و حال و هوای خود را آزاد سازد. آوازه‌خوان با این که به لحاظ فکری به فقیه و فیلسوف نمی‌رسد؛ اما به لحاظ کاری، وظیفه‌ای سنگین‌تر دارد. او باید آن‌چه را که از دانش موسیقی می‌داند مجسم نماید و اگر نتواند چنین کاری کند مثل کسی می‌ماند که ادبیات خوانده اما از آوردن درست اِعراب ناتوان است.

بنابراین برای فقیه، شناخت صوت و صدا و دستگاه‌ها کفایت می‌کند؛ زیرا تنها می‌خواهد حکم کند. اما فیلسوف که می‌خواهد در ماده وجودی خویش تخصص یابد و ملاکات آن را بازشناسی کند، باید قدرت ارایه داشته باشد. آوازه‌خوان می‌تواند در پی زنده کردن خود نباشد، بلکه بر آن باشد تا شادی و حزنِ زندگی را به دیگران سرایت دهد و دیگران را به شور و شادی اندازد.


مراحل کشف ردیف‌ها

گفتیم طبیعت منبع کشف دستگاه‌های موسیقی است. برای کشف دستگاه، باید سه امر را لحاظ کرد: نخست این که آدمی با حافظه خود، صوت‌های طبیعت را به‌خاطر بسپارد و آن را تحلیل و آنالیز نماید و چنان

(۱۳۵)

در این کار خبره شود که به محض شنیدن صدا و آهنگ، ذهن وی آن را دریابد و بداند که آن صدا برای نمونه در دستگاه ماهور ایجاد شده یا شوشتری.

دو دیگر این که بتواند این صدا را در مقام اجرا به‌خوبی و به سرعت و بدون تأمل در دستگاه مورد نظر جریان دهد،

و سه دیگر این که افزوده بر حفظ و اجرای دقیق، این کار برای او ملکه شود و کسی که چنین است متخصص در آوا شناسی و صوت شناسی می‌گردد.


میزان نیاز فقیه به شناخت دستگاه‌ها

از سه مرحله گفته شده داشتن مقام نخست برای فقیه ضرورت دارد. فقیهی که می‌خواهد در موسیقی و غنا حکم دهد، برای آن که بتواند روایات این باب را به‌خوبی دریابد، باید صوت و صدا و دستگاه‌ها را تا حدی بشناسد و بداند که شخص چه دستگاهی را می‌خواند و لحنی که خوانده می‌شود حزن‌انگیز است، یا نشاط آور. او باید بداند طرب چیست تا صوت و صدا و غنا و طرب را در هم نیامیزد. برای نمونه، مرحوم مقدس اردبیلی چون موضوع موسیقی را به خوبی در دست ندارد، قایل است حزن دارای طرب و سستی خوشایند نیست، در حالی که حزن نیز می‌تواند طرب داشته باشد. گاه نفس انسان از درد لذت می‌برد. هم‌اینک «درد درمانی» برای خود طرف‌دارانی دارد.

فقیه هنگامی می‌تواند الحان اهل فسق، الحان غیر اهل فسق، الحان لهوی، الحان غیر لهوی، الحان طرب‌انگیز و الحان غیر طرب‌انگیز را

(۱۳۶)

تشخیص دهد که آوا شناس باشد و تنها در این صورت، می‌تواند به‌خوبی حکم دهد، وگرنه بدون شناخت موضوع، از ارایه حکم صحیح ناتوان می‌شود. برای مثال، نمی‌توان موسیقی اهل فسق را از راه صورت و ظاهر شخص شناخت، بلکه باید صوت او را شنید و از صوت اوست که می‌توان فسقی بودن وی را در صوت و صدا دریافت؛ هرچند وی قرآن کریم بخواند و ظاهری مسلمان مآب داشته باشد. در این مسیر، باید الحان را شناخت. از شراب خوردن کسی نمی‌توان فسق صوت او را دریافت؛ به این معنا که شراب خوردن کاری فسقی است، ولی موجب آن نیست که خواندن آن شخص نیز فسقی باشد. تشخیص این گونه امور باید با تعلیل ویژه خود صورت گیرد و صرف ظاهری ناآراسته دلیل بر حرمت صوت وی نیست، همان‌طور که صرف ظاهری آراسته دلیل بر حلیت صوت کسی نیست.

فقیه برای استنباط حکم صحیح، ناچار از شناخت موضوع صوت و صدا و آگاهی به دستگاه‌های موسیقی است.


بررسی دستگاه‌ها برای یافتن حکم

گفتیم فقیه برای شناخت موضوع موسیقی باید مقامات و ردیف‌های آن را بشناسد. هر دستگاهی طربی خاص دارد. اگر صدا با دستگاه عجین شود، محال است که طرب نداشته باشد. چنان‌چه صدایی طرب نداشته باشد یا دستگاه را مخلوط کرده یا زمان و مکان و خصوصیات را به هم آمیخته است. در صورتی که شرایط دستگاهی رعایت شود، طرب و ترنم

(۱۳۷)

را ایجاد می‌کند؛ همان‌گونه که نمی‌شود رطوبت را از آب جدا کرد.

با توجه به این مطلب، نمی‌توان گفت: صرف صوت و الحان اهل فسوق حرام است یا اوباش و اراذل بودن آنان موجب حرمت می‌شود؛ زیرا خواندن آنان در یکی از دستگاه‌های سه‌گاه، چارگاه، ماهور، شوشتری یا حجاز بوده که همه از طبیعت گرفته شده است و ما چیزی به نام «الحان اهل فسوق» نداریم که ویژگی صوت یا صدا باشد. همان‌گونه که شکل اول قیاس را نمی‌توان اسلامی دانست و این شکل امری طبیعی است که از مطالعه ذهن و چینش افکار به دست آمده است. دستگاه‌ها نیز همین گونه است و ما چیزی به نام دستگاه ماهور فسقی یا ماهور مسلمانی نداریم و هرچه هست یکی است که آن نیز از طبیعت گرفته شده است؛ زیرا هرچه از دستگاه خارج شود غلط و لحن می‌شود. بله، مراد از لحن، امر اشتباه و خارج شدن از قواعد است و فاسق کسی است که از حرمت گذاری به پروردگار خارج شده باشد، بر این اساس، لحن فسقی یعنی لحنی که از حرمت‌گذاری به پروردگار خارج شده باشد، اما فقیهان چنین معنایی را از آن برداشت نمی‌کنند. اگر گفته می‌شود موسیقی حرام است باید دید دستگاه آن حرام است یا تکه‌ها و پاره‌ها یا صوت و صدا یا آلات. چنین اموری که از طبیعت گرفته شده و هم‌چون شکل‌های چهارگانه منطق می‌ماند، چیست و چه چیز آن حرام دانسته می‌شود؟

آیا امروز نمی‌شود به جای نوشتن ده‌ها جلد کتاب در مورد زندگی و شخصیت امام رضا علیه‌السلام ، با دستگاهی ابتکاری، امام رضا علیه‌السلام را چنان با محتوا به دنیا معرفی کرد که همه را به جست‌وجوی ایوان طلای حضرت بکشاند و آنان را مشتاق پابوسی آن حضرت نماید؟

(۱۳۸)

آیا دین مقدس اسلام به ما چنین اجازه‌ای را می‌دهد که از این ابزار قدرت، استفاده شود یا نه؟ بحث موسیقی و غنا در فقه وقتی جایگاه خود را باز می‌یابد که همه دستگاه‌ها، گوشه‌ها و تکه‌ها بررسیده شود و حکم هر یک جداگانه به دست آید؛ نه آن که همه آن را با یک چوب حراج راند و حکمی کلی بر همه آن‌ها بار نمود.


حالات گوناگون و احکام متفاوت

صوت، صدا، طرب یا حزن هر کدام دارای لوازم و عوارضی است و حرمت و حلیت ملازمه مستقیم با عوارض صوت و صدا دارد. هر صوت و صدایی در هر شرایطی دارای طرب نیست؛ اگرچه طرب در هر صدایی با رعایت لوازم و عوارض آن وجود دارد، از این رو نمی‌توان به طور مطلق گفت که صدایی بر همه حلال و یا بر همه حرام است؛ زیرا ممکن است صدایی برای شخصی جایز بوده و همان صدا برای دیگری حرام باشد. خصوصیات و شرایط گوناگون افراد در حکم غنا و موسیقی دخالت آشکار دارد.

انگیزه‌ها در افراد، متفاوت است. همان‌طور که صدا نیز دارای انگیزه است و با توجه به نفوس مختلف، دارای انگیزه‌های متفاوت می‌شود؛ از این رو صدا در جایی انگیزه دارد و در جایی ندارد. در جایی طرب‌انگیز است و در جایی طرب ندارد.


صوت و صدا؛ امری مادی

صوت و صدای شناخته شده و رایج که موسیقاران از آن بهره می‌برند،

(۱۳۹)

امری مادی است. صوت و صدا جسمانی است. امواج، تقریعات، تألیفات و ایقاعات از اجزای صوت و صداست و در غنا و موسیقی امری فرامادی وجود ندارد.

صوت و صدا با امواج و ایقاع و تألیف مقارن است؛ ولی از کلمات مفارق است و کلمه و لفظ در آن نقشی ندارد و بر مخارج حروف اعتمادی ندارد. صوت و صدا گاه با حالاتی مانند نشاط و حزن و تخریب و تلبیس همراه می‌شود و صدا خیال برانگیز می‌گردد. صوت امری مادی است، از این رو تقارن موجی از آن قابل حذف نیست. البته، در این‌جا، ندای آسمانی و وحی و صوت معنوی مورد بحث ما نیست.


قِران‌های چهارگانه صوت

صوت و صدا می‌تواند سه همراه (قِران) ذاتی داشته باشد. این سه همراه عبارت است از: قران موجی، کلماتی و حالی. قران چهارمی نیز وجود دارد که عرضی است. گرما، سرما، زمان، مکان، تندی، کندی، سختی، سستی، خوبی، بدی، اشیا و رنگ‌ها قران‌های عرضی هستند. صدا در شرایط مختلف، حالات متفاوتی به خود می‌گیرد. صدا در باغ با صدا در حمام، و صدا در خانه با صدا در کوچه، تفاوت دارد. این امور، خود صدا نیست، ولی از عوامل تأثیرگذار بر هر خواننده و شنونده است که این تأثیر را به همراه صوت و صدا به شنونده منتقل می‌کند. این مسأله در بحث طرب‌انگیز بودن غنا و موسیقی، خود را می‌نمایاند.

هر چهار قِران یاد شده؛ یعنی قران موجی و نیز کلمه‌ای و هم‌چنین تقارن حالی و عرضی در آلات موسیقی نیز وجود دارد. برای نمونه، در تار

(۱۴۰)

یا تنبک، قِران موجی، سبب حرکت می‌شود. همان‌گونه که صوت از حنجره ایجاد می‌شود، صدا نیز از شیپور بیرون می‌آید؛ چرا که دمیدن معتمد بر مخرج فم نیست. ویالون یا مزمارنوازی، هر کدام، یک فن است و زبانی دارد و با قرار دادن امواج در آن، به صدا می‌آید. در این‌جا می‌توان این بحث را به گونه‌ای دیگر نیز دنبال نمود. از آن‌جا که دلالت کلمات وضعی است، می‌شود گفت: چه با کمک زبان صوتی بیرون آید و چه با دستگاه، هر دو صوت و صدا کلمه است و این دهان و ابزار است که تفاوت می‌کند و نه کلمات؛ چرا که کلمه گاه از دهان نی بیرون می‌آید و گاه از دهان شخص. دلالت هر دو نیز وضعی است. بله دلالت کلمه لفظی است و آهنگ، دلالت وضعی غیر لفظی دارد؛ اما معنا در هر دو یکی است.

صوت نی و صوت نای هر دو مقارن امواج، کلمات و معانی است؛ با این تفاوت که دلالت نی وضعی غیر لفظی و دلالت نای وضعی لفظی است. تقارن حالی نیز در ابزار موجود است. از یک نی تا نی دیگر، ده‌ها نی فاصله است و هر یک با توجه به شرایط، حال و هوای خود را دارد.

تقارن چهارم، شرایط زمانی و مکانی و دیگر خصوصیات موقعیتی است که موجب تفاوت در آلت می‌شود. به طور مثال، تار در جایی یک حالت دارد و در مکانی دیگر حالت دیگری دارد. همین تار اگر با انگشت زده شود به نوعی است و اگر با انگشتری زده شود نوعی دیگر است.


حالت‌های مختلف شنونده

همان‌طور که خواننده و ابزار موسیقی با توجه به قران‌های متفاوت حالات مختلفی می‌یابد، شنونده نیز همین گونه است و خصوصیات

(۱۴۱)

نفسانی، انگیزه‌ها، سنین مختلف عمر و بیماری یا سلامتی وی در شنیدن او تأثیر دارد و هر کدام حکمی جدا می‌پذیرد. ممکن است شنیدن دستگاهی برای یکی اشکال داشته باشد و برای دیگری بدون اشکال باشد، یا دستگاهی برای یکی در خلوت مناسب باشد اما استفاده از آن در جلوت ممنوع باشد.

گاهی غایت نفس از شنیدن موسیقی یا غنا تخیل است و وقتی روح می‌آورد و اوج دارد و زمانی ملکوت را تداعی می‌کند؛ ولی در هر صورت، موضوع آن نفس است. البته صوت و صدا بر نفس وارد می‌شود اما گاه صدایی در آن می‌ماند و گاه خروجی دارد. صوت و صدایی که به نفس وارد می‌شود یا به تخریب نفس می‌پردازد و یا آن را تشویق بر نیکویی‌ها می‌نماید.

موضوع غنا و موسیقی را باید با همه ویژگی‌هایی که دارد شناخت و بدون شناخت موضوع، تنها از «مد الصوت مع الترجیع المطرب» سخن نگفت. غنا هم می‌تواند وصف صوت باشد و هم وصف موسیقی؛ زیرا غنا یعنی صدای موزون و چکاوکی هماهنگ و موسیقی غنایی یعنی چکاوک موزون، چنگ، نت و ریزش تموّجات. صوت و موسیقی یا آواز خوش بر اساس تألیفات و ایقاعات آفریده می‌شود. همان‌گونه که گذشت تألیف؛ چینش نت‌ها و ایقاع؛ گره زدن به تألیفات است. گاه نت به نت گره می‌خورد که «تقریع» خوانده می‌شود و زمانی نت می‌دهید و نت می‌گیرید که «تقلیع» نام دارد. قَلقَله و چهچه از همین نمونه است که صوت دست به دست می‌گردد تا صدا ظاهر گردد.

(۱۴۲)

در صوت علاوه بر تألیف، تقریع، تقلیع یا کوبیدن، زدن، جدا کردن، کندن و بریدن و پرت کردن نیز وجود دارد، همان‌طور که گاه ریزش و گاه تغلیظ و درشت کردن صدا نیز در آن یافت می‌شود.

طرب برای صدای موزون است. نوع صوت هم موزون است، و هم طرب‌آور؛ زیرا گاه صدا، صدای طبیعی است و گاه خارجی. صدای طبیعی نیز بر دو قسم است: وحشی و غیر وحشی. صدای طبیعی غیر وحشی برای غیر انسان است؛ مانند صدای سنگ، آب، قناری، سوسک، گنجشک، پشه و مورچه و…. پشه که هم‌چون فانتوم می‌ماند، با چه قدرتی نیش نازک خود را مانند متّه از روی لباس به درون بدن وارد می‌سازد، آیا با درآمد این کار را می‌کند یا با ریز، و آیا از صوت کمک می‌گیرد یا از صدا!

با این توضیحات خواننده به نیکی در می‌یابد که برای شناخت حکم غنا و موسیقی و دریافت حرمت، حلیت، استحباب یا کراهت آن باید امور بسیاری را در پیش چشم داشت تا موضوع حکم را شناخت؛ چرا که موارد آن بسیار متعدد و متنوع است و هر یک دارای حالتی خاص است که حکمی ویژه را می‌طلبد. شناخت صوت و صدا، دستگاه‌ها و هم‌چنین آلات موسیقی، ریتم، لحن، آواز، حال، تخریب، تخیل و تهییج همه و همه باید با هم معنا شود تا هر کدام حکم ویژه خود را بیابد و از سادگی است که بگوییم: «الغنا حرام کلّه.» فقیهی که از حرمت موسیقی سخن می‌گوید باید قِران اول، دوم، سوم و چهارم و موسیقی خلوت و جلوت را بشناسد و اگر به دست آورد که همه آن حرام است، آن‌گاه فتوای کلی بر حرمت آن دهد.

(۱۴۳)


سعه وجودی و گستره صوتی

صوت و صدا ترکیبی از مَد، ترجیع، لحن، تناسب، اوج، حضیض و کلمات است و این امور علت ظهور و بروز صوت و صداست. این امور آمیزه‌ای از وحدت و کثرت است. وحدت آن همان صوت و صدا و کثرت آن همان ترجیع، حضیض، اوج، تناسب و دیگر خصوصیاتی است که در آن است.

جهت فاعلی صوت و صدا عشق و هنر است. عشق، علت فاعلی و هنر، چهره ابزاری و علت مادی آن است. به صوت، صدا و آواز «کلام بی‌کلام» و «خلق اثر» می‌گویند.

صدای بلبل با گنجشک با این که در شکل و قیافه با هم اختلاف چندانی ندارند، ترجیع متفاوتی دارد. حال، اگر کسی با صوت و صدای آنان آشنا شود، هم‌کلامی و سخن گفتن آنان را نیز متوجه می‌شود و «منطق الطیر» را فرا می‌گیرد. پیش از این گفتیم مراد از منطق الطیر، تنها دریافت صدای پرندگان نیست؛ بلکه شامل همه حیوانات می‌شود. هم‌چنین دیگر مظاهر طبیعی مانند باد، هوا، حرارت و حتی نور، صدایی مخصوص دارد. برخورد اجسام با یک‌دیگر نیز صوت و صدایی خاص ایجاد می‌کند. صدای برخورد سنگ به شیشه با صدای برخورد سنگ به آهن تفاوت دارد. انسان که دارای مقام جمعی است و از شعور و اراده سرشار برخوردار است، می‌تواند صوت و صدای طبیعی و علمی خود را داشته باشد و صوت را اکتسابی و علمی نماید و نیز بر همه انواع گوناگون صوت و صدا و آواز آگاهی یابد و این فقیه است که با شناسایی این موضوعات، می‌تواند حکم شرعی آن را به دست آورد.

(۱۴۴)


ضرورت شناخت موضوع در فقه اسلامی

فقیه اگر موضوع‌شناس باشد، فقه وی درست و پویا می‌گردد و جامعه را زنده، پویا، متحرک و رو به جلو می‌گرداند و فقه حضور خود را در لحظه لحظه زندگی مردم نشان می‌دهد و مردم با فقه همنفس می‌شوند و برکات این دانش الهی را در زندگی خود به وضوح می‌یابند و آن را راه‌گشای مشکلات خود می‌دانند. در چنین جامعه‌ای مردم با همه وجود لمس می‌کنند که این فقیه است که پیشدار آنان است و چون او راه را به‌خوبی می‌شناسد، راهبر دیگران می‌گردد. در این جامعه رهبر دینی و مجتهد اسلامی، در حد توان خود، از موضوع، شناخت دارد و در مواردی نیز با مشورت از هیأت تشخیص موضوعات، چگونگی موضوع را به دست می‌آورد. جامعه اسلامی باید نهادی برای تشخیص موضوعات داشته باشد تا فقیه با توجه به گستردگی موضوعات، بتواند شناخت درستی از آن به دست آورد. روش حضرات معصومین علیهم‌السلام در اداره حکومت چنین بوده است. آنان خود وضو می‌گرفتند تا آن را به دیگران بیاموزند و یا پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: «صلّوا کما رأیتمونی أصلّی»(۱) و مردم را برای فراگرفتن نماز به دیگران یا عرف ارجاع نمی‌دهد.

حوزه‌های علمی باید با شناخت موضوعات، لوایح اداره بهتر کشور را به مجلس و دولت اسلامی پیشنهاد دهند و انواع نسخه‌های معنوی و کردار مورد پسند دین را طراحی کنند و مسؤولان، با طی دوره آزمایشی آن طرح، به تصویب و عمل به آن اقدام نمایند.

۱٫ عوالی اللئالی، ج ۱، ص ۲۰٫

(۱۴۵)

متأسفانه امروزه ـ که این متن نگاشته می‌شود ـ بعد از گذشت بیش از بیست سال از عمر حکومت جمهوری اسلامی، هنوز در کشور و به‌ویژه در قانون اساسی، مجموعه‌ای پیش‌بینی نشده است که وظیفه آنان تحقیق در مبانی دینی باشد و نبود این امر در جامعه، باعث گردیده است که بسیاری از قوانین و مسایل شرعی و فقهی دارای تزلزل باشد و کتاب‌های درسی مدارس و دانشگاه‌ها و زیرساخت‌های معنوی کشور استواری لازم را نداشته باشد، هرچند هر سال شاهد تغییراتی در سیستم کاری و بافت‌های اجتماعی و حتی کتاب‌های درسی هستیم، اما این کار تاکنون ناموفق بوده است.

فقیهی که شناخت موضوعات را به دیگران ارجاع می‌دهد، به پلیسی می‌ماند که به مردم می‌گوید: دزدانی در شهر وجود دارد، خود پی‌گیر این امر باشید. هر کسی می‌داند که دزدانی در شهر وجود دارد، اما مهم این است که پلیس بداند آن‌ها چه کسانی هستند و برای دستگیری آنان اقدام کند. نمی‌توان گفت شناخت موضوع شأن فقیه نیست. این سخن، دانش فقه را عقب نگاه داشته و مانع پیشرفت و به روز بودن آن شده و شناخت موضوع را بر عهده کسی نهاده است که گاه در این زمینه تخصص ندارد و حال آن که عرف برای این شناخت، در نهایت به فقیه مراجعه می‌کند. به طور نمونه، اتوبوس بین راه برای نماز کنار رودخانه‌ای توقف می‌کند. از قضا، آب رودخانه گل آلود است و موجب می‌شود که مسافران اتوبوس که همان عرف است برای تشخیص موضوع به روحانی مراجعه کنند و از او بپرسند آیا آن آب مضاف است یا مطلق و از او کسب تکلیف کنند، اگر

(۱۴۶)

فقیه پاسخ‌گویی به این مسأله را شأن خود نداند، وی نیز باید شناخت این موضوع را از مردم و مسافران به دست آورد. البته، این کلام منحصر به موسیقی نیست و در تمامی کتاب‌ها و باب‌های فقه جاری است. این سخن که تشخیص موضوع شأن فقیه نیست، در نظام حکومتی فقیهان مشکلات عمده‌ای را ایجاد می‌کند و سبب می‌شود ترسیم درستی از حکومت و احکام اسلامی ارایه نشود.

فقهی که شناخت موضوعات را به عرف ارجاع می‌دهد فقهی فردی، خانگی، عزلت‌جو و عافیت‌طلب است و هیچ فقیهی با این روش نمی‌تواند حکومت‌داری کند و رهبری جامعه را عهده‌دار شود؛ زیرا در این صورت، در واقع این عرف است که حاکم شده است، نه فتوای فقیه. فقه عزلت‌جو و خانگی به مجتهد زنده نیازی ندارد؛ چرا که چنین فقهی با فرار از شناخت موضوعات، پویایی ندارد و شکوفه‌های رشد و بالندگی بر پیکر آن نمی‌روید. فقیه عزلت‌جو خمود است و جامعه اسلامی که تابع اوست را به خمودی می‌کشاند و هر کس کار خود را به دیگری حواله می‌دهد.

اجتهاد به معنای کوشش و تلاش برای به دست آوردن حکم، ملاک و مناط و تشخیص موضوع به اندازه توان است. فقیه باید «استفراغ وسع» داشته باشد؛ یعنی همهی توان خود را به کار گیرد. چنین فردی به طور قهری نمی‌تواند شغل اجرایی داشته باشد و یا همانند کدخدایی همواره در مجالس روضه و فاتحه‌خوانی حضور یابد. او باید موضوعات مسایل فقهی را بشناسد و همان‌گونه که در بحث خارج اصول عنوان کرده‌ایم،

(۱۴۷)

برطرف کردن شبهه مصداقی شأن فقیه است. این امر، به‌ویژه در جوامعی که مدرن نیست، حایز اهمیت است. در چنین جوامعی، مردم از جامعه حوزوی انتظار دارند یک فقیه هم نماز میت آنان را بخواند و هم خطبه عقد را برای آنان جاری سازد. در مجالس ترحیم سرشناسان شرکت کند، استخاره نماید، خواب‌ها را تعبیر کند، و کارهای اجرایی و دولتی نیز گاه بر آن افزوده می‌شود؛ در حالی که فقیه اگر بخواهد به استنباط احکام نوپدید روی آورد، وقت فراغتی برای انجام دیگر کارها ندارد. فقیه محقق، مجتهد و متخصص دین است، نه دوره‌گردی کم‌کار. او برای رسیدن به این منظور باید عمر خود را در این راه هزینه نماید تا در کار خود استادی ماهر شود و در این صورت است که «استفراغ وسع» بر او صدق می‌کند.

اگرچه گفتن این سخن زیبا نیست؛ ولی کسی که استفراغ می‌کند، تمام آن‌چه در معده دارد را بیرون می‌ریزد، مجتهد نیز همین گونه است و باید تمام تلاش و توان خود را برای به دست آوردن یک حکم به کار گیرد. با این توضیح، نمی‌توان از فقیه انتظار داشت که حتی در مجالس عمومی شرکت کند؛ چرا که او برای تلاشی این گونه ساخته نشده است و وظیفه‌ای بس مهم بر عهده دارد. فقیه که سرباز امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) شناخته می‌شود باید همواره مهم‌ترین کار را به دست گیرد، نه کارهای مهم را و پرواضح است که میان مهم‌ترین کارها با کارهای مهم تفاوت است. بسیاری از مردم می‌توانند کارهای مهم را انجام دهند، اما افراد اندکی هستند که می‌توانند از عهده انجام مهم‌ترین کارها برآیند. خواندن نماز میت یا روضه‌خوانی یا شرکت در مجالس ترحیم که گاه

(۱۴۸)

بزرگداشت شعائر دینی است امری مهم است، اما بسیاری می‌توانند آن را انجام دهند؛ ولی رسیدن به کنه یک مسأله و دریافت همه اطراف آن و دریافت حقیقت از عهده هر کسی بر نمی‌آید و فقیه بلندای فکر و اندیشه جامعه است و نه صدرنشین مجالس ختم. حوزه‌های علمی باید علمی بیندیشند و نه عامی، تا زمینه برای رشد نوابغ در آن کاهش نیابد. ابن‌سینا، ملاصدرا، شیخ انصاری و میرزای قمی همواره پی‌جوی رضایت حق بوده‌اند، نه تعریف و تمجید این و آن که توانستند بیش‌ترین خدمت را به دین داشته باشند. نقل می‌کنند مرحوم ابن‌سینا درس، بحث و تحقیق خود را از بعد از گزاردن نماز صبح تا ظهر پی می‌گرفته است و بعد از خواندن نماز ظهر و عصر تا دامنه شب، چنین روشی داشته و همواره برای تحقیق و کار انرژی داشته است. جناب خواجه طوسی با این که در دهان شیری مثل هلاکوخان مغول بوده؛ اما باز از کارهای علمی خود دست برنداشته و در کارهای مهم و عمده نیز مغولان را رهبری می‌کرده است.

البته ما نمی‌خواهیم شأن کارهای دیگر را پایین آوریم؛ بلکه سخن این است که هر کس باید در کار خود تمام کوشش و توان خود را به کار گیرد و تعهد کاری داشته باشد؛ خواه فقیه و عالم دینی باشد یا از دیگر اقشار جامعه. نباید بزرگی، کارِ کودکی را انجام دهد و کار بزرگی به کودکی سپرده شود، بلکه انضباط کاری به معنای حقیقی آن رعایت گردد. نقل می‌کنند مرحوم صاحب جواهر مرگ فرزندش را اعلان نمی‌کند تا مبادا کلاس درس وی تعطیل گردد و همین‌طور بوده که وی کتاب جواهر را با هزاران مصیبت می‌نویسد!

(۱۴۹)


ضرورت حکمت‌شناسی حکم شرعی

امر دیگری که برای شناخت حکم غنا و موسیقی مؤثر است، شناخت ملاک و مناط است. این اندیشه که همه احکام تعبدی است و باید از ژرف‌اندیشی و دقت در حکمت، ملاک و علت حکم دوری کرد، سبب کژاندیشی و دریافتی نارسا از دین می‌گردد. اهمیت دادن به ظاهر لفظ یا قاعده و صورت دلیل و بی‌توجهی به ملاک و تشخیص موضوع حکم، تفریط و کوتاه‌نگری است؛ همان‌گونه که قیاس، استحسان و تمسک به مصلحت‌های بدون اساس نیز افراط است.

شیعه که خردمندی و عقل‌گرایی را اساس خود می‌داند، در احکام به ملاک و مناط آن اهمیت می‌دهد و بر این باور است که هیچ حکم حرام یا حلالی بدون ملاک نیست و چنین نیست که امری تعبدی که ملاکی نداشته باشد در شریعت یافت شود. تعبد محض و فارغ از عقل‌گرایی، روحیه تحقیق و دین‌پذیری سالم را از بین می‌برد. ندانستن ملاک، دلیل بر نبود آن نیست. البته روش اهل سنت که ملاک‌های استحسانی را به جای ملاک تشریع حکم قرار می‌دهند و به آن متعبد هستند نیز نادرست است و آنان به همین علت، فقهی شایسته و پویا ندارند.

شایسته است فقیهان بابی را به عنوان ملاک‌های احکام در پژوهش‌های فقهی خود باز نمایند. فایده این کار این است که مسلمانان با بصیرت بیش‌تری به انجام آموزه‌های دینی رغبت می‌جویند. البته، به گفته روحانیان، جامعه پیشرفته فعلی تعبد ندارد و همواره چرایی گفته‌ها و احکام استنباطی آنان را می‌طلبد و دین‌گرایی و معنویت آنان در

(۱۵۰)

گرو عقلانیت است. کسانی که با عقل‌گرایی دینی را بپذیرند، آن را به راحتی از دست نمی‌دهند. نمونه این گفته، ساحران فرعون بودند که با تعقل و شناخت درست موضوع و مناط سحر و معجزه، به دین موسی گرویدند و آن را با ژرفای وجود و قلب خود پذیرفتند؛ ولی مردم عادی از بنی اسرائیل، چون از روی تحقیق دین‌دار نشده بودند، با غیبت کوتاه‌مدت حضرت موسی علیه‌السلام ، گوساله‌پرست شدند.

شیعه در باب یافت ملاک احکام، کتابی هم‌چون «علل الشرائع» را در کارنامه خود دارد. خداوند خود می‌فرماید: « فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَی مِنْ فُطُورٍ»(۱) و در جایی دیگر در وصف بندگان رحمان می‌فرماید: آنان کسانی نیستند که آیات الهی را بدون تفکر و کورکورانه بپذیرند: «وَالَّذِینَ إِذَا ذُکرُوا بِآَیاتِ رَبِّهِمْ لَمْ یخِرُّوا عَلَیهَا صُمّا وَعُمْیانا»(۲).

ما در این کتاب، آثار و خصوصیات مربوط به مناط و معیار هر دستگاه موسیقی که بیش‌تر در «موسیقی درمانی» از آن بحث می‌شود و نیز پی‌آمدهای آن بر روح و روان آدمی را بررسیده‌ایم که هر گزاره‌ای از آن، به تناسب موضوع بحث، در جایی آمده است. ما در ادامه از تأثیر موسیقی بر نفس انسانی و نیز «صوت درمانی» سخن می‌گوییم.


تأثیر گوناگون مقامات

اثبات هر یک از آثار موسیقی که بسیاری از آن از امور مجرد است،

۱ـ ملک / ۳٫

۲ـ فرقان / ۷۳٫

(۱۵۱)

به‌راحتی امکان‌پذیر نیست و نمی‌توان به‌آسانی ملاک مشخصی را برای آن به دست آورد؛ چرا که این آثار، حالت تجردی دارد و ثابت کردن هر کدام، زمان بسیار و کتابی مستقل می‌طلبد؛ برخلاف امور مادی که چون با حواس قابل تجربه است، اثبات‌پذیرتر می‌باشد. اثبات این که موسیقی آرامش‌بخش است و یا سستی اراده و بی‌غیرتی می‌آورد، مستلزم مطالعه و پژوهش‌های بسیاری است و آزمایشگاه، تجربه و عمل را لازم دارد تا اثبات و نفی هر یک، مستدل صورت پذیرد. چنین اموری اثبات‌پذیر است و نباید آن را فرا دلیل دانست. بدیهی است که میان امر اثبات‌ناپذیر با ناتوانی ما از اثباتِ امری، تفاوت است. آن‌چه در روایات در باب غنا و موسیقی آمده همه قابل فهم و اثبات‌پذیر است؛ هرچند ممکن است بشر امروزی از دستیابی به آن ناتوان باشد، اما بشر پیشرو در آینده به آن دست خواهد یافت. ما در این‌جا از آثار کلی مقامات و ردیف‌ها سخن می‌گوییم.

تأثیر مقامات با هم متفاوت است؛ برای نمونه، اصفهان تأثیر لطیف و فرحِ ظریف دارد. حجاز و حسینی شوق‌آور است. شوشتری و دشتی، غم‌انگیز و حزن‌آور است؛ اگرچه برخی از گوشه‌های شاد در این دو دستگاه یافت می‌شود. زابل و چارگاه شجاعت و سلحشوری می‌آورد. همین‌طور هر یک از مقامات، ویژگی خود را دارد.

بعضی افراد به آواز و برخی دیگر به ترانه، علاقه بیش‌تری دارند. زن‌ها ترانه را بهتر می‌خوانند و مردها به آواز رو می‌آورند. صداهای بم بیش‌تر به ترانه و بالاخوانان به آواز توانا هستند.

طبع افراد به دستگاه‌ها حساسیت مختلفی دارد. برای نمونه، افراد

(۱۵۲)

ظریف به مانند سه‌گاه و اصفهان و اشخاص خشن به مانند چارگاه، زابل و بیات، بیش‌تر دل می‌دهند.

ممکن است کسی در پیاده کردن دستگاهی، از همه پاره‌های آن بهره نبرد و برخی را ترک کند یا پاره‌ای را از یک دستگاه در دستگاه دیگر استفاده کند که انجام این تفنّن به ذوق، طبع، مقتضای زمان و مکان و موقعیت افراد بستگی دارد.

موسیقی و شعر در نغمه هم‌خانه است و تغییر، انتقال، اوج و حضیض ترنّم‌ها در آخر به حرکت و سکون بستگی دارد و خواننده می‌تواند با تألیف و ترکیب صدای خود، اعجاز نماید و در افراد سِحر و جادویی بیافریند.


صوت درمانی

صوت، صدا، غنا و موسیقی نیز غذاست و افزوده بر این، جنبه دارویی نیز دارد و می‌تواند به عنوان داروی درمانی یا مسکن و آرام‌بخش و یا تقویتی و خوراکی از آن استفاده نمود. بدیهی است غذا و خوراک امری متمایز از داروست و دارو تنها برای انسان‌های بیمار تجویز می‌شود.

غنا و موسیقی اگرچه امری برآمده از طبیعت است و می‌تواند مناسب طبیعت افراد باشد، ولی جامعه مدرن و علمی با این امر طبیعی، همانند دارو مواجه می‌شود و در استفاده از آن، رعایت تناسب‌ها و اندازه‌ها را دارد و هم از جمود و بی‌صفایی و هم از افراط ـ که لیزی و ناپایداری اراده می‌آورد ـ خودداری می‌ورزد. غنا و موسیقی اگرچه در ابتدا توسط

(۱۵۳)

حکیمان، دانشی گردیده است، متأسفانه، هیچ حکیم عارفی ید مبسوط نداشته است تا موارد درمانی، مُعین و مُجاز موسیقی را مشخص نماید و ـ برای نمونه ـ مجوز برای لحن در قرائت نماز بدهد.

اگر کسی بیش از اندازه از موسیقی‌های آرام‌بخش استفاده کند، گاه ممکن است سند قتل خود را امضا کرده باشد. همان‌گونه که تریاک مُسکن است و بسیاری از دردها را تسکین می‌دهد؛ اما اعتیاد به آن دردی است بی‌درمان. پس استفاده از جنبه دارویی غنا و موسیقی باید تنها برای افراد بیمار و با تجویز کارشناس مسایل روانی و فقهی صورت گیرد و مصرف آن بدون نسخه کارشناس ممنوع است و در این صورت، می‌شود به تناسب، از جهات بسیاری از آن بهره برد. البته، این فن چندان متخصصی که دقت نظر کامل داشته و جامع باشد به خود ندیده است. همین امر بازار استفاده از موسیقی را آشفته نموده و آشفته‌تر از آن مجوزهایی است که بدون نظر کارشناسی دقیق ارایه می‌شود. کسانی هستند که بدون آگاهی و تجویز متخصص چنان با موسیقی انس دارند که اعصاب و روان آنان اختلال می‌یابد، در برابر، برخی نیز آن قدر از آن پرهیز می‌کنند که اعصاب و روان آنان منجمد و خشک می‌گردد و از این سوی دچار اختلال روحی روانی می‌گردند. شریعت اسلام حاذق‌ترین کارشناس مسایل غنا و موسیقی است؛ اما مسلمانان و حوزه‌های علمی از محضر آن دور مانده و از آموزه‌های دینی در این زمینه، چندان استفاده نکرده‌اند. شریعت مرزهای استفاده از انواع غنا، موسیقی و دستگاه‌های شناخته شده و ناشناخته‌ای که هنوز کشف نگردیده را مشخص نموده و موارد

(۱۵۴)

جواز آن را بیان کرده و هر دو جنبه خوراکی و دارویی غنا و موسیقی را خاطرنشان ساخته و نسخه‌های لازم در این مورد را ارایه داده و موارد سره را از ناسره جدا کرده است تا دین‌داران به آلودگی دچار نگردند.


تاریخ موسیقی درمانی

درست است در دانش موسیقی کتاب‌های «کاتب النغم» و «الاغانی الکبیر» نوشته اسحاق بن ابراهیم ماهان معروف به موصلی از نخستین کتاب‌های موسیقی به زبان عربی است، ولی این کتاب‌های «فارابی» و «ابن سینا»ست که مهم‌ترین آن‌ها به شمار می‌رود.

فارابی و ابن‌سینا از عالمان و فیلسوفان شیعی می‌باشند. آنان در نوشته‌های خود تأکید نمودند که دستگاه‌های موسیقی ریشه‌ای در درون آدمی دارد و برای درمان بیماری‌های روانی انسان مفید است؛ از این رو، آنان پایه «موسیقی درمانی» را بنا نهادند.

به‌وسیله غنا و موسیقی می‌توان بسیاری از ضعف‌ها، سستی‌ها یا وسواس‌ها را درمان نمود. کسانی که به بیماری بی‌خوابی مبتلا هستند با گوش دادن به صدا و آهنگی ملایم به خواب می‌روند؛ حتی صدای تیک تاک ساعت نیز می‌تواند آرامش آنان را سبب شود. اگر کسی با چنین اشخاصی صحبت کند یا خود با خود هم‌کلام گردند به خواب می‌روند. البته ما در جای خود گفته‌ایم کسانی که نفسی قوی دارند، با اراده خود به خواب می‌روند و با اراده خویش از خواب بر می‌خیزند و برای خوابیدن و بیدار شدن به چیزی نیاز ندارند.

(۱۵۵)

کسی که در دستگاه زابل می‌خواند می‌تواند کسی را که در اندوه، یأس و حسرت و ناامیدی است، در کم‌ترین زمان به نشاط و امید وا دارد و او را از قرص‌های مرگ موشی برخی از روان‌پزشکان بی‌تجربه برهاند؛ قرص‌هایی که هر یک از آن می‌تواند فیلی را بخواباند؛ ولی متأسفانه چون موسیقی در جامعه ما به پیرایه‌ها آلوده شده و پالایش نشده و دستخوش حوادث گردیده است، از امور مفید و درمانی آن هم‌چون استفاده از خواص درمانی دعاها و اسمای حسنای الهی غفلت شده و مورد استفاده بهینه قرار نگرفته است.

عروق و اعصاب آدمی در دستگاه زابل تحریک می‌شود و با حرکت آن، نشاط ایجاد می‌شود و شخص برای آغاز زندگی امیدوارانه و برای ادامه کار از جا برمی‌خیزد. گاه استفاده از این گونه نسخه‌ها برای برخی از افراد واجب می‌شود ولی درک و پذیرش این سخن در جوامع بدوی آسان نیست. جوامعی که گاه برای شش میلیارد آدم یک حکم یا دارو داده می‌شود. در حالی که در جامعه پیشرفته برای یکی گوش دادن به دستگاه زابل واجب و برای دیگری مستحب است و گاه برای شخصی حرام است و موسیقی نسبت به هر فردی می‌تواند حکمی ارایه دهد و نمی‌توان برای اجتماع و به تبع مردم همه جهان یک حکم داد.

موسیقی، طرب‌انگیز و هیجان‌آور است و به آدمی نشاط و نشئگی می‌دهد؛ البته نه آن که انسان را به حرام برانگیخته نماید. همان‌گونه که زعفران یا گلاب که در چای ریخته می‌شود، از نشاط‌افزاها و برانگیزنده‌سازهاست. جامعه اسلامی باید برانگیزاننده‌های نشاط را

(۱۵۶)

شناسایی نماید و آن را به مردم آموزش دهد و مردم را با آن هم‌چون استفاده از دعاها و اسمای حسنای الهی ویزیت نماید.

دانشمندانی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا موسیقی را از آلودگی به اوباشی که توسط سلاطین بنی‌امیه و بنی‌عباس پدید آمده بود ـ و شرح آن را بعد از این و در جلد سوم خواهیم آورد؛ همان‌گونه که شرح مبسوط آن را در کتاب «تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام» آورده‌ایم ـ و این ماده فطری و طبیعی که در نهاد آدمی است را به لجن کشیده و آن را از بستر سالم خویش دور نموده بودند نجات دادند و آن را علمی نمودند و دوباره به ذهن‌ها و اندیشه‌ها یادآوری نمودند که موسیقی می‌تواند استفاده معقول داشته باشد. فارابی و ابن‌سینا از معدود عالمان شیعی می‌باشند که در این زمینه تحقیقات بلندی داشته‌اند. متأسفانه، این علوم در عصر انرژی هسته‌ای و ارتباطات سیار جهانی برای طلاب جوان ناشناخته است.

وقتی موسیقی به دستان عالمان شیعی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا افتاد، جایگاه شایسته خود را باز یافت و نقش دارویی برای آن در نظر گرفته شد. البته تردیدی نیست دارو باید به‌جا و به اندازه مصرف شود، وگرنه مصرف نابه‌جا یا نامنظم یا زیادی دارو، موجب بیماری است و این داروی درمانگر را به سمی اختلال‌زا تبدیل می‌کند.


موسیقی‌نوشت‌های فارابی

فارابی (متوفی ۳۳۹ هجری) «الموسیقی الکبیر» را در آموزش دانش

(۱۵۷)

موسیقی نگاشت. پیش از فارابی، ابوبکر محمّدبن زکریا رازی، (۳۲۰ـ ۲۵۱ هجری قمری) نخستین دانشمند و حکیم ایرانی است که در موسیقی تبحّر داشته است. نام کتاب موسیقی او را «فی جمل الموسیقی» گفته‌اند. ابونصر محمّدبن محمّد فارابی (۳۳۹ـ ۲۵۹ یا ۲۶۰ هجری قمری) فیلسوف و ریاضی‌دان و موسیقی‌دان بزرگ ایرانی و سرسلسله حکمای اسلامی است که با بررسی آثار حکما و فلاسفه یونان به‌ویژه ارسطو اسرار آن‌ها را کشف کرد و مشکلات کتاب‌های آنان را توضیح داد و نواقص کار آنان را دریافت و شرح‌هایی بر آثار ارسطو و افلاطون نوشت. او را «معلم ثانی» لقب داده‌اند. فارابی از بزرگ‌ترین نویسندگان کتاب‌های موسیقی است. از جمله کتاب‌های او در موسیقی «المدخل الی صناعة الموسیقی» و «کلام فی الموسیقا» و «احصاء الایقاع» و کتاب «النقرة مضافا الی الایقاع» و رساله‌ای موسوم به «المقالات» است که قسمتی از آن از بین رفته است. مهم‌ترین کتاب‌های فارابی در موسیقی «احصاء العلوم» و «الموسیقی الکبیر» است.

فصل سوم احصاء العلوم از موسیقی بحث شده است. فارابی در این فصل، از موسیقی نظری و عملی سخن می‌گوید و برنامه‌ای را در یادگیری موسیقی پیشنهاد می‌دهد. او هم‌چنین شیوه تألیف الحان و تعیین نسبت بین آن‌ها و وزنِ نغمه‌ها و ایقاع (ضرب) را آموزش می‌دهد. وی چگونگی تألیف و تصنیف الحان موسیقی و تلفیق آن با کلام منظوم و کاربرد آن را تبیین می‌نماید.

«الموسیقی الکبیر» فارابی نیز مهم‌ترین و تفصیلی‌ترین کتاب فارابی و

(۱۵۸)

بزرگ‌ترین اثری است که تاکنون در موسیقی مشرق زمین نوشته شده است. جلد دوم کتاب «الموسیقی الکبیر» که کوتاه‌تر از جلد اول بوده از دست رفته است. فارابی در این کتاب درباره اصول فیزیکی صوت، تحقیقاتی دارد(۱).


ابن‌سینا و تابعان موسیقی‌شناس

شیخ الرئیس ابوعلی سینا (متوفی ۴۲۸ هجری) در ایام دولت سامانی در کتاب «الشفاء» و کتاب «النجاة» به اصول فن موسیقی افزود. شاگرد وی بهمنیار نیز کتاب «فی الموسیقی» را تألیف کرد. ابوریحان بیرونی خوارزمی با کتاب «استخراج الاوتار فی الدائرة» نیز از محققان و نویسندگان در عرصه موسیقی است.


خواجه طوسی و دوران ویرانگر مغولان

حمله مغول‌ها به ایران نوعی براندازی فرهنگی را برای این کشور و عالمان شیعی آن ایجاد نمود. مغولان در ایران، حادثه‌ای هم‌چون نبرد سپاه ابن‌زیاد در کربلا را آفریدند. آنان با هجوم ویرانگر خود، موجودی فرهنگی این ملت را به خطر انداختند. حمله آنان سایه سنگین یأس، رخوت، سستی و کندی را بر دل جامعه ایرانی انداخت. ما در پی شمارش و بررسی جنایت‌های وحشیانه این قوم نیستیم. آنان کتاب‌ها و بزرگان علمی این کشور را به خاک و خون و آتش می‌کشیدند، اما مقاومت سخت و خستگی‌ناپذیر عالمان شیعی ـ که نمونه بارز آن جناب

۱ـ تاریخ موسیقی ایران، ج ۱، صص ۱۳۹ـ ۱۴۳٫

(۱۵۹)

خواجه طوسی است ـ امکان رشد دوباره و بازپس گرفتن رفته‌ها را به آنان داد. مغولان از کتاب‌هایی که در سده‌های درخشان اسلامی ایران به دست دانشمندان و مصنفان و مؤلفان تهیه و ترجمه شده و حاصل فکری و هنری آنان بود، چیزی بر جای نگذاشتند و کتابخانه‌های بسیاری را طعمه حریق بیداد نمودند. چیرگی مغول و کشتار، چپاول و فسادی که از رهگذر سلطه این قومِ وحشی بر مردم ایران رفت، روح نشاط و شادی و امید را در مردم کشت و یأس و دلمردگی را جایگزین آن کرد. ایرانیان برای تخفیفِ آلام و تسلّی خاطر خود و فرزندانشان، پشت پا به دنیا زدند و به زندگانی و دنیا و همه چیزِ آن بی‌اعتنا شدند. این عالَم را به هیچ شمردند، عنان اختیار را به دست حوادث سپردند و در پی خرافات افتادند. اندک اندک، آثار اُفت و نابودی در تمامی امور پدیدار شد و موسیقی مقام ارجمند و منزلت گذشته خویش را از دست داد. در این میان و با این خفقان، تَهمتنی به نام «خواجه طوسی» ـ دانشمند و فیلسوف شیعی ـ ظهور نمود و با نفوذ در دربار مغول، آنان را رام نمود.

خواجه نصیرالدین طوسی تَهمتنی در میدان حکمت بود که توانست نفْس وحشی شاهانِ مغول را رام نماید و آنان را به‌جای کشورگشایی، به کسب دانش و ترویج انواع علوم ترغیب نماید. خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷ ـ ۶۷۲ هجری قمری) حکیم، ریاضیدان و ستاره‌شناس بزرگ ایرانی است. حکیمی زیرک و بافراست و دانشمندی نیکو اخلاق و کریم و با سخاوت بود. او بزرگ‌ترین عالم و دانشمند جامعی است که بعد از گذشتن دوره درخشان تمدن اسلامی و پس از فارابی و ابوعلی سینا، در

(۱۶۰)

ایران ظهور کرد و در عصر تاریک و پر فتنه و آشوبِ چیرگی مغول و تاتار، مشعل فروزان علم و دانش را به دست گرفت و به دستگیری از علما و دانشمندان پرداخت. او بسیاری از کتاب‌های ارزشمند را جمع آوری نمود و مانع از میان رفتن این آثار گردید. از تألیفات خواجه، «معیار الاشعار» است که عروض و قافیه را به زبان فارسی توضیح می‌دهد. کتاب «کنز التُحف» در موسیقی نیز به وی نسبت داده شده است. مرحوم خواجه از شگفتی‌های جهان دانش است. او به دهانِ گرگی هم‌چون هلاکوخان مغول فرو می‌رود و در دربار او نفوذ می‌کند و سپس با سیاست حکیمانه‌ای که دارد، او را رام می‌سازد. هلاکوخانی که دو دست بر زمین و دو دست بر هوا داشته است. او با علم سحر یا جفرِ خویش، این کار را نکرده است، بلکه این مرامِ خواجه طوسی است که هلاکوخان را سِحر نموده و مجذوب خواجه ساخته است. از هنر مرحوم خواجه این است که چون در می‌یابد نمی‌تواند هلاکوخان و کارگزاران او را از شراب‌خواری منع نماید، کتاب «اخلاق ناصری» را می‌نویسد و چگونگی شراب‌خواری و حکم آن و انواع شعر و موسیقی را توضیح می‌دهد. از این کتاب دانسته می‌شود که وی از عالمان عوامی که با حقه و نیرنگ به قدرت می‌رسند، نبوده است.


مولوی و دستگاه‌های ضربی موسیقی

پس از وی «محمّد بلخی» معروف به «مولوی» (۶۰۴ـ۶۷۲ هجری قمری) مجتهد، فقیه و رهبر و مولایی برای اهل سنت بود. داستان آشنایی مولانا با شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری و شیفتگی وی نسبت به

(۱۶۱)

شمس مشهور است. غیبت شمس و آتشی که از این فراق بر جان مولانا افتاد، او را یکسره دگرگون ساخت. غزلیات او در دیوان شمس، که همه حاکی از شور، ذوق و حال و دارای وزن ضربی و آهنگِ موسیقی است، در فراقِ شمس و در حالِ وجدِ مولوی گفته شده است. نقل می‌کنند مولوی به مدت سی سال مرجع تقلید خواص و عوام بوده است. او وقتی در شهر «قونیه» به کرسی درس می‌رفته، غیر از قونوی که شاگرد محی‌الدین بود و رقیب او بوده است، بقیه عالمان دینی اهل سنت، به درس او حاضر می‌شدند. با این وصف، مولوی وصیت می‌کند که قونوی بر او نماز گزارد. قونوی، خود و شیخ خویش (محی الدین) را در افق بسیار بالایی می‌دیده، از این رو رغبتی به مولوی نداشته است و در واقع نیز چنین است. در تاریخ است: قونوی، شمس را به حضور نپذیرفته است؛ زیرا قونوی استادی چون محی‌الدین داشت که عرفان وی از شمس بسیار بالاتر بود. اما مولوی سرگشته و حیرانِ شمس می‌شود. اگر محی الدین مادر قونوی را به ازدواج خویش درآورد، شمس، دختر مولوی را به عروسی گرفت. قونوی و مولوی هر دو در یک شهر زندگی می‌کردند و هر دو نیز مدعی بودند؛ گرچه مولانا، به گاهِ مردن، وصیت می‌کند به قونوی بگویید که بر جنازه من نماز گزارد. مولانا در عرفان از قونوی کم‌تر بوده است. مثنوی‌های مولوی اشکال‌های عرفانی بسیاری دارد؛ همان‌طور که دیوان حافظ و عرفان وی چنین است. ما نقدهایی که بر عرفان حافظ و دیوانش وارد است را به قالب غزل و با عنوانِ «نقد صافی» در سه جلد آورده‌ایم. هم‌چنین عرفان ابن‌عربی در کتاب «فصوص الحکم» را که با

(۱۶۲)

داده‌های کلامی اهل سنت در هم آمیخته است، در پانزده جلد، نقد کرده‌ایم.

مولانا قلندر و صوفی بوده و پیری چون شمس داشته که غوغایی بوده است تا راه‌رفته، نه کسی مانند محی الدین که استاد راه و کارآزموده‌ای محبی در میدان عرفان است.

باید پرسید مولوی با موقعیت اجتماعی ویژه‌ای که داشته چرا رقص، سماع و غنا را ترویج می‌نموده است؟ با تأمل در زمانه وی به دست می‌آید که مردم ایرانِ آن زمان ـ که شمار فراوانی از آنان سنی مذهب و مقلد مولوی بوده‌اند ـ در حادثه حمله مغولان بسیار رنج دیده و مصیبت‌زده و مأیوس و خمود شده بودند. مولوی برای رهایی مردم از یأس و برای تسکین نسبی آن غم‌ها و اندوه‌ها، چنین سیاستی را پیش گرفته بود. این موضوع، با نگاهی گذرا بر غزلیات شمس به دست می‌آید. در این غزلیات، از دستگاه‌های ضربی استفاده شده است. ویژگی دستگاه‌های ضربی این است که نشاط‌آفرین می‌باشد. غزلیات مولوی همه روی مایه، ضرب و دستگاه و از نوع اشعار ملحون است و با اوزان ایقاعی و نغمات موسیقی دمساز است و با آن هماهنگی دارد. از این رو، وی به طور حتم، در دانش موسیقی استاد بوده است. مولوی با بیان شعری خویش، استادی خویش در موسیقی را فاش می‌سازد. در اشعار اوست:

چنگ را در عشق او از بهر آن آموختیم

کس نداند حالت من، ناله من او کند(۱)

۱٫ مولوی، دیوان شمس، غزلیات.

(۱۶۳)

مولوی در آن زمان، با سلاح موسیقی و سماع، به جنگ مغولان خشک مغز، در خفقانی‌ترینْ زمانه ایران رفته است. در زمان طاغوت زمان نیز خفقان چنان بود که روحانیان منبری و مبارز برای این که بیدادِ شاه ملعون را آشکار سازند، از ستم‌های معاویه و سیاست‌های او می‌گفتند و اگر ساواک آنان را مؤاخذه می‌کرد، می‌گفتند ما از شاه چیزی نگفته‌ایم، بلکه رفتارِ معاویه را بیان نمودیم. اما ساواک می‌دانست که معاویه مورد نظرِ روحانیان، همان شاه است، ولی چیزی نیز نمی‌توانست بگوید. این امور نمایان‌گر اوج خفقان از طرفی و بلندای بینش و کنشِ عالمان دین از سوی دیگر است تا راه هدایت دینی برای مردم گم نشود. مولوی در جای دیگر می‌گوید:

 اگر موسی نی‌ام، موسیچه هستم

 درونِ سینه موسیقار دارم

مولانا در این غزل، برخی از اهداف خود را بیان می‌دارد. وی می‌گوید اگر من موسی ـ که براندازی فرعون را هدف خود می‌دانست ـ نیستم، موسیچه هستم و درون سینه خود موسیقار دارم. او از موسی علیه‌السلام سخن می‌گوید چرا که آن حضرت با تیغ سر و کار دارد و خود را گرچه موسی نمی‌داند، ولی موسیچه برمی‌شمرد و تیغ خود را نیز موسیقار می‌خواند.

اشعار چنین عالمانی در تقیه و با پنهان‌کاری سروده شده و معانی بلندی را داراست. از این رو، برای شناخت زمانه عالمان و نوع مواجه حاکمان با آن‌ها، باید به سراغ اشعار آنان رفت.

(۱۶۴)


فخر الدین عراقی

یکی دیگر از عالمان که فن موسیقی را مهارت داشته است، فخرالدین ابراهیم همدانی (متخلّص به عراقی)، از بزرگان عرفا و هنرمندان شاعر ایران است. جامی در نفحات الانس می‌نویسد: «او به غایت، خوش می‌خواند؛ چنان‌که همه اهل همدان شیفته آواز او بودند.» اشعار و غزلیاتِ عاشقانه و پرشورِ او، طرب‌انگیز است و با ساز و آواز، هماهنگی دارد. وی دارای اشعاری است که حکایتِ دادِ او از زمانه بیداد را می‌رساند:

 به قمارخانه رفتم، همه پاکباز دیدم

چو به صومعه رسیدم، همه زاهدِ ریایی(۱)

چنین شعرهایی، تیغ تیز در میان دارد. شمار عارفان یاد شده و تابعان آن‌ها اندک بوده است، از این رو قدرت بر انجام کاری نداشتند؛ هم‌چنان که گاه برخی از عالمان و فقیهان متنفذ و گاه موج‌سوار، به آقای خمينی، پیامِ تهدید می‌دادند. تعطیلی درس تفسیر ایشان که با مخالفت برخی از عالمان زمان ما روبه‌رو شد، هنوز در خاطره مردم ماست.

ملاصدرا نیز در زمان خود، بر نهروانیان زمانه تیغ کشید و کتاب «کسر الاصنام الجاهلیة» را نگاشت تا بت‌های جاهلیت را بشکند. مراد از جاهلیت نیز خشک‌مقدسانی بودند که چونان نهروانیان، دین را جاهلانه زمین‌گیر ساخته بودند. نهروانیانی که زیادی و کثرت آنان، دست خوبان روزگار را بسته بود.

  1. فخر الدین عراقی، دیوان اشعار، غزلیات.

(۱۶۵)

بررسی زندگی دانشمندان بزرگِ شیعی که دانش موسیقی می‌دانستند نشان می‌دهد آنان در زمان خویش ابزار دیگری جز شعر و موسیقی برای دفاع از دین و مرام خویش و برای رهایی مردم از مصایب سهمگینی که برای آنان پیش آمده بود، نداشتند.


فرصت الدوله شیرازی

فرصت الدوله شیرازی (متوفی ۱۳۳۹ ه ق) در کتاب «بحور الالحان» آن هم در فضای عصر صفوی ـ که چگونگی آن را تشریح خواهیم کرد ـ از «موسیقی درمانی» گفته است. این کتاب در گذشته متن درسی آموزش‌گاه‌های موسیقی بود و عالمان از آن بهره می‌بردند. وی در خاتمه کتاب ـ که شایسته بود در مقدمه آید ـ چنین می‌نویسد:

اهمیتی که آواز خوش دارد برای علاج امراض است که جز مداوای آن به آن چاره نباشد؛ چنان که حکمای یونانی و فارس بیماران را از این طریق معالجه می‌کردند و مجانین را نیز به الحان و اشعار مناسب حال ایشان علاج می‌نمودند. (بالاخره) این کتاب را که نوشتم نه برای حظ نفسانی بوده، بلکه اولاً برای این است که موسیقی یکی از علوم ریاضی است و اطلاق علم بر آن می‌شود و این هم یکی از علوم دیگر که علمش به از جهل است. ثانیا برای این‌که به مقام ضرورت در معالجات بیماران ـ در صورتی که معالجه منحصر به آن باشد ـ به کار برند.»(۱)

موسیقی می‌تواند برای بهبود برخی از بیماری‌ها مفید باشد. اگر

۱ـ بحور الالحان در علم موسیقی و نسبت آن با عروض، چاپ سپهر، ص ۳۲۱٫

(۱۶۶)

پزشکی که بیماری‌ها را می‌شناسد با دستگاه‌های موسیقی نیز آشنا باشد و آن را مورد مطالعه قرار دهد در می‌یابد که چه دستگاهی برای چه نوع بیماری مناسب است و اگر خداوند به ما توفیق دهد، شاید این تحقیق را به سامان رسانیم؛ هرچند انتشار برخی از کتاب‌های ما، مخالفانی را برانگیخته است. باید از نعمت‌های خدادادی بهره برد و نباید آن را بدون استفاده به خاک سپرد و دهان و صوت خوش نیز از برترین نعمت‌های الهی است. اگر قرار باشد دهان قفل گردد و سخن نیکویی گفته نشود، افزوده بر آن که افسردگی می‌آورد، اسراف و کفران نعمت نیز هست. صوت نیکو از دارایی‌های انبیا بوده است، پس افسوس است که انسان در این عمر کوتاهِ ناسوتی، صدای خوش را نشنود و از آن بهره نبرد.

جناب فرصت الدوله گوید برخی از بیماری‌ها درمانی جز موسیقی ندارد. باید گفت استفاده از موسیقی حتی در جنبه درمانی آن، نباید به گونه اعتیادآور و افراطی باشد.


محاق موسیقی‌درمانی

عالمان دینی در عهد مغولان با سختی بسیار روزگار می‌گذراندند تا این که خاندان صفوی ـ که شیعه مذهب بودند ـ بر ایران حاکم گردیدند. آنان برای نخستین بار، مذهب شیعه را در تمام گستره ایرانِ آن روز رسمی نمودند و اهل سنت را به طرف مرزها سوق دادند. صفویان خود را «مرشد کامل» می‌دانستند. از اصول صفوی این بود که نظر مرشد کامل اصل است. شاهان صفوی به استبداد خود رنگ دینی دادند و بر آن

(۱۶۷)

بودند تا فرهنگ دینی را فرهنگ استبدادی سازند. بزرگان صفویه که اهل دین بودند، مرشد کامل شناخته می‌شدند، نه عالِم اسلامی. البته باید انصاف را رعایت نمود و اذعان کرد که در زیر شعار شیعی‌گری شاهان صفوی، خدمات بسیاری نیز به فرهنگ شیعه شد. عالمان شیعی در این زمان بود که بعد از خفقان هزار ساله، فرصت مناسبی یافتند تا آثار به یادگار مانده از امامان و پیشوایان دین علیهم‌السلام را به مدد حمایت‌های دولتی، احیا نمایند؛ چنان‌چه شمار دانشمندانی که در این عصر ظهور نمودند نیز قابل توجه است.

در میان فقیهان قرون یازده تاکنون ـ عصر صفویان تا به حال ـ با آن که صاحبان سخن بسیار بوده‌اند، سه نفر در وادی غنا و موسیقی، به‌طور عمده سخن گفته‌اند: مرحوم فیض کاشانی، مرحوم محقق سبزواری و مرحوم شیخ انصاری. دیگر عالمان، بیش‌تر از اینان تقلید نموده‌اند. ما آرا و نظرات این بزرگان فقهی را در بخش آخر این کتاب که به بررسی سیر تاریخی این مسأله از دیدگاه فقیهان و نقد رویکرد آنان به موسیقی می‌پردازد، خواهیم آورد.

شاهان صفوی ـ به‌ویژه شاه عباس ـ خود را کلب و غلام امام علی علیه‌السلام می‌دانستند. شاه عباس نام خود را «کلب آستان علی، عباس» گذاشت(۱). در این فضا بود که فرهنگ شیعه توانست زبان‌هایی گویا هم‌چون ملاصدرا و علامه مجلسی بیابد. فقیهان در این دوره، یا اخباری بودند ـ که غلبه و

۱٫ ر. ک عاملی، بهاء الدین، جامع عباسی، ص ۲٫

(۱۶۸)

چیرگی بر فضای حوزه‌های درسی با آنان بود ـ یا اصولی. دسته‌ای از عالمان در این زمان، هم‌چون فیض کاشانی از حلیت موسیقی سخن می‌گفتند و برخی حرمت مطلق آن را تبلیغ می‌نمودند. این موضوع در آن زمان نیز از افراط و تفریط به دور نگردید تا جایی که برخی قلندری می‌شدند و برخی نیز حتی دمیدن در ساقه پیاز را حرام و فاعل آن را ملعون می‌دانستند. بررسی آثار آنان نشان می‌دهد رویکرد هیچ یک از آنان نیز با ملاک و مناط علمی نبوده است؛ در حالی که در به دست آوردنِ حکم غنا و موسیقی ـ که از دانش‌های پیچیده است ـ باید وجوه صحیح از غیر صحیح جدا گردد و این کار ممیزی یابد و دلیل هر زمانی با توجه به ملاک، مناط، غایت و فاعل همان زمان و نیز با توجه به خصوصیات همراه، و جدایی امور ذاتی از اقتضایی باشد.

در زمان صفویه افزون بر نزاع فقیهان، صوفیه نیز میدان‌دار بودند. گاه در مجالس صوفیه که مورد حمایت دربار بودند، زن و مرد در مجالس اختلاطی به رقص و سماع می‌پرداختند. در دوران حاکمیت شاهان صفوی، این شاهان صفوی بودند که به نام دین حاکم بودند، نه خود دین. برخی از آنان، هرگاه از شراب مست می‌شدند، چنان‌چه تذکری به آنان داده می‌شد، می‌گفتند: ما شاه شیعه و کلبِ آستان علی، عباس هستیم، نه مطیع عالمان، و بنا نیست هرچه عالمان می‌گویند، ما فرمان‌بردار باشیم. قدری ما به حرف‌های آنان گوش می‌دهیم، قدری نیز آنان به حرف‌های ما گوش دهند. در همین روزگار، مرحوم صدرا کتاب «کسر الاصنام الجاهلیة» را نوشت تا با چنین افکاری مقابله کند؛ چرا که شاهان صفوی و درباریان،

(۱۶۹)

حاکمان و کارگزاران، به نام عرفان درویشی و تصوف، حلال خدا را زیر پا می‌نهادند و برخی از حرام‌ها را رسمیت می‌دادند.

فقیهان اخباری در این زمان بر حرمت مطلق موسیقی پای می‌فشردند و شعار احتیاط را در پیش داشتند. دراویش نیز راه افراط را در پیش گرفتند و در این وادی، حرامی را نمی‌شناختند. نزاع و جنجال این دو گروه افراطی و تفریطی در زمان صفویه موجب گشت که دیگر نه از میردامادها کاری برآید، نه از شیخ بهاها و ملاصدراها؛ چرا که به گاه دعوا و درگیری، از انسان عاقل، کاری ساخته نیست و هر که بی عقل‌تر است غالب‌تر است. در این زمان، حتی شاه نیز مسأله را با احتیاط دنبال می‌نمود. او گاهی این گروه و گاهی آن گروه را به ملاحظه دعوت می‌نمود تا آن که عالمان قشری‌گرا با حمایت دربار صفوی چیره گردیدند. غلبه ظاهرگرایان، زیان‌های بسیاری را به فرهنگ شیعی وارد آورد و زمام امور را از دست عالمانِ جامع معقول و منقول گرفت و آنان به قلت و غربت مبتلا گردیدند. مرحوم ملاصدرا و مرحوم فیض کاشانی از دانشمندانی بودند که در این دوره به غربت و تبعید محکوم گردیند.

قلت عالمان دینی که از جامعیت برخوردار بودند، سبب شد که دانش موسیقی از دست آنان خارج شود. از آن زمان به بعد، این اراذل و اوباش بودند که نماینده موسیقی شناخته می‌شدند و دیگر از موسیقی، نام بزرگانی هم‌چون فارابی و ابن سینا به میان نمی‌آمد. حوزه‌ها نیز با چیرگی ظاهرگرایان، از علم موسیقی، هیأت و نجوم خالی ماند، تا این که با ورود غربیان به ایران و تأسیس دارالفنون، دانش موسیقی همانند بسیاری از

(۱۷۰)

علوم دیگر تا به امروز از برنامه آموزشی همان عالمان اندک و به غربت مبتلا نیز حذف گردید و جز دانش‌جویانی بی‌خبر از فلسفه، حکمت و معنویت، که زیر نظر مربیان خارجی تعلیم موسیقی می‌دیدند، کسی به آموختن موسیقی روی نمی‌آورد.

در زمان فتح علی شاه قاجار، در فاصله میان جنگ‌های اول و دوم ایران با روسیه تزاری که روابط دو کشور در ظاهر حسنه بود، سفیر روسیه، یک دسته موزیک سی نفری را با خود آورد و عباس میرزای ولیعهد با دیدن آنان درصدد تشکیل موزیک نظامی به شیوه جدید برآمد. در زمان ناصرالدین شاه، هیأت نوازندگان نظامی یعنی دسته‌های موزیک جدید به سبک اروپایی در ایران تشکیل شد و جای نقاره‌خانه‌ها را گرفت(۱). دوره تحصیل در مدرسه موزیک، پنج سال و داشتن گواهی‌نامه ششم ابتدایی شرط ورود به آن بود. هدف اصلی از تشکیل شعبه موزیک در دارالفنون تربیت نوازندگان و تربیت مربی برای اداره کردن دسته‌های موسیقی بود. معلم اروپایی موسیقی، آقای لومر، چون زبان فارسی نمی‌دانست، میرزا علی خان نقاش‌باشی ملقب به مزین الدوله که معلم زبان فرانسه و نقاشی در دارالفنون بود را مترجم خود ساخت و درس موسیقی نظری او را به فارسی ترجمه کرد و اولین کتاب تئوری موسیقی را به سبک جدید با جمله‌های فرانسه و ترجمه فارسی آن نوشت و آن را در چاپ‌خانه دارالفنون به چاپ رسانید (۱۳۰۱ هجری قمری برابر ۱۸۸۲ میلادی).

۱ـ تاریخ موسیقی ایران، صص ۴۳۳ ـ ۴۳۴٫

(۱۷۱)

لومر، آهنگی را با عنوانِ «سلام به شاه» ساخت. این سلام تا زمان محمّد علی شاه معمول بود و در دوره احمد شاه تغییر کرد. موسیقی لومری به دست خان‌ها و نیز زنان موسیقی‌دان و رامشگرِ هرزه افتاد. در میان افرادی که از مدرسه وی دانش‌آموخته می‌شدند، حتی نام عالمی نیز دیده نمی‌شود. موسیقی ایران که تنها کشور شیعی جهان بود «مسیو لومری» گردید. در پی تعلیمات لومر، اشعار حافظ، سعدی و مولانا از دست رفت و شعرهای بی‌هویت و زیر لحافی جای آن را گرفت. چیرگی ظاهرگرایان خشک مزاج و متعصب و گرفتن میدان از عالمان جامع و موسیقی‌شناس، موجب گشت تا اشعار و موسیقی ناب از فرهنگ این ملت رخت بربندد و شعرها و موسیقی‌های شهوت‌انگیز بر روح و جان فضای شاهانه آن زمان‌ها حاکم گردد و زحمات عالمان فرهیخته‌ای هم‌چون شیخ طوسی و فارابی، از پیشینه فرهنگِ این مردم، فراموش گردد. عالمانی که دربارها را کنترل می‌کردند. آری! عالمانی به دربار می‌رفتند تا گرگان وحشی را مهار نمایند که به مددِ ملکه قدسی خویش، جگر شیر داشتند و چنین قدرت و سیاستی را دارا بودند که بتوانند در دربار بمانند و جان خویش و مردم را حفظ نمایند، اما خشک مزاجی و تعصب و تحجر ظاهرگرایان موجب گشت مسند قدرت از دست عالمان دینی بیرون رود و فرهنگ شیعی و آموزه‌های آن، به غربت مبتلا شود. مُسیو لومر، که از ماسون‌ها و وابسته به جریان سیاسی و یهودی ماسیونری بود، در تربیت شاگردان خویش، سیاستِ «براندازی معرفتِ شیعی» را پیش کشید. او

(۱۷۲)

ادب و عرفان ایران را با موسیقی غربی به تحلیل برد. لومر به تبع فرهنگ حاکم بر غربیان، مسایل و اشعار آن‌سویی و شهوانی را رواج داد. تعلیمات وی سبب شد شعرهای پر مغزِ عالمان دینی و حکیمان، جای خود را به «این مهوش بیچاره، آستین پاره داره» یا «در رهی دیدم دخترکی، جفتک می‌انداخت روی خرکی، با دامن تنگش» دهد، و شد آن‌چه نباید می‌شد. دیگر غنا و آواز جز از دهان مردان و زنان هرزه و الواط و مجالسی که جز گناه بر آن حاکم نبود، نمی‌شد شنید، تا آن که حتی برخی متدینان جرأت شرکت در عروسی فامیل‌های خود را نیز از دست دادند و بر جامعه شیعی آن رفت که نباید می‌رفت.

عالمان دینی به‌جای قرار، و بهره‌گیری از سفارش: « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱) خود را از این موضوع فرار می‌دادند و مرام حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام را که زره و لباس جنگی ایشان به گونه‌ای بود که ذره‌ای از آن بر پشت حضرت قرار نمی‌گرفت، در میدان جنگِ غنا و موسیقی، بر زمین گذاردند. این اصل ثابتی است که شیعه در هر موردی که فرار کند، زمین می‌خورد. هیچ شیعی نباید از حرکت رو به جلو در برابر دشمنان پرهیز داشته باشد، حتی اگر مجبور شود از باب «تترّس» ـ که در فقه از آن بحث می‌شود و از قوانین فقهی است ـ استفاده برد. قانون تترّس می‌گوید چنان‌چه دشمن، شماری از مؤمنان و شیعیان را ـ اعم از آن که کم باشند یا فراوان، از طبقه متوسط جامعه باشند یا عالی ـ جلودار خویش نماید تا در صورت حمله مسلمانان، آنان کشته شوند، اما کشته شدن آنان،

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۱۷۳)

عملیات را به جلو می‌برد و متوقف نمی‌شود و حفظ دیگر مردم دین‌دار و جامعه متوقف بر آن است ـ باید همه آنان را شهید نمود؛ چرا که هیچ شیعی نمی‌تواند بهانه و اهرم دشمن قرار گیرد و مؤمنان، از دین خدا و اولیای الهی ـ که همه در راه دفاع از دین و آگاه‌سازی مردم و تداوم حیات دینی شهید شدند ـ عزیزتر و گرامی‌تر نمی‌باشند. اما متأسفانه، مراکز اصیل علمی در موسیقی، هم‌چون بسیاری از زمینه‌های دیگر، عقب نشستند و ابزار جنگ را به دست امثال «مسیو لومر ماسیونری» دادند و میدان را برای آن‌ها خالی گذاشتند و آنان نیز بر علیه فرهنگ ولایی شیعه، کردند آن‌چه نباید می‌کردند.

تربیت شدگان مکتب مسیو لومرها دستگاه‌های موسیقی را که با زحمت عالمان دینی کشف و ساخته شده بود، در اوباشی‌گری‌ها به کار می‌بردند. آنان دستگاه‌هایی که همه فنی و فلسفی و فوق روان‌شناسی امروز دنیاست و پیچیدگی علمی خود را دارد، از حوزه‌ها گرفتند. در زمان قاجار و به ویژه طاغوتِ پهلوی، غنا و موسیقی همواره سیری قهقرایی داشت و آنان نیز رویه سلاطین اموی و عباسی را در موسیقی پیش گرفتند. نوارها و عکس‌های موجود از آن زمان، شاهدی گویا بر این ادعاست. فیلم‌های سینمایی آن زمان چنان شنیع بود که آمارهای تجاوز به محارم را فجیع ساخته بود. از این رو، عالمان آن زمان، خرید و فروش و دیدن تلویزیون و نیز دیدن فیلم در سینما را حرام دانستند. مؤمنان نیز برای پرهیز از هرگونه تشبّه به کفار، حتی مجلس عروسی خود را مانند مجلس عزا و تنها با ذکر صلوات و با پرهیز از کف زدن برگزار می‌کردند.

(۱۷۴)


موسیقی ولایی

امروزه به برکت اسلام و انقلاب وضعیت آن گونه که شرح آن رفت نیست و شاعران و موسیقی‌دانان با یافتن هویتِ ولایی خویش، دست به خلق آثاری می‌زنند که آنان را صدای رسای اهل ولایت قرار می‌دهد. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران نیز از نجیب‌ترین رسانه‌های گروهی است که در مقایسه با گذشته ایران بسیار عفیف است، ولی باید مراقب بود که برخی از مشکلات، از آن رخت بربندد. البته، برای تشخیص و تمییز مصادیق حلال و حرام موسیقی نیز باید بخشی درون حوزه‌های علمی تأسیس گردد. البته اگر حوزه‌های علمیه، خود نسبت به این امور آگاهی نداشته باشند، چنین انتظاری نه از این رسانه ملی رواست، نه از آن حوزه علمی!

بعد از سرنگونی نظام طاغوتی، هرگاه دین و نظام فقهی حاکم گردد، نه شخص، دیگر همانند صفویه یا مشروطه نخواهد بود که دولت، تنها با نامِ دین‌داری، حاکم گردد یا دین از سیاست جدا شود. در نظام اسلامي اموری چون غنا، موسیقی و رقص که در این کتاب ثابت می‌نماییم علت ذاتی برای حرمت ندارد و امری

(۱۷۵)

اقتضایی است، می‌تواند سالم‌سازی شود. ما در این کتاب، با دلایل مختلف، ثابت خواهیم نمود سخن گفتن از حرمت ذاتی غنا و موسیقی، خرافه‌ای بیش نیست.

اقتضایی بودن موسیقی به این معناست که می‌تواند هم در جهت صلاح و هم در جهت فساد استفاده گردد. اگر نظام اسلامی بخواهد از این اهرم و ابزار بهره ببرد، باید با برنامه‌ریزی دقیق، از کاربردهای فاسد موسیقی بکاهد و با استانداردهایی که قرار می‌دهد، از پدیدآورندگانِ آثار ولایی و شیعی حمایت نماید.

جامعه ایرانی در این زمان که پی‌آمدهای هشت سال دفاع مقدس در برابر متجاوزان جهانی و تحریم‌های سنگین و سختی فقر بر توده‌ها را تجربه می‌کند، می‌طلبد که نظام، سیستم مناسبی برای غم‌ها و شادی‌ها ترسیم نماید تا هم موارد حلال و حرام آن از هم قابل تمییز باشد، و هم حق هر دو استیفا شود. مجالس عروسی را نباید با امور حرام و معصیت و گناه گذراند، بلکه می‌توان از غنا و موسیقی و کف زدن و حتی رقص استفاده نمود و از آن بهترین بهره‌برداری را کرد. از خداوند خواهانیم توفیق دهد تا جامعه بتواند از شادمانی‌های خود با عفت، تقوا و طهارت استفاده کند و دستخوش بی بند و باری و معصیت نشود.

امروزه، دنیای مدرن، ارتباطات جهانی را شکل داده و عرصه‌های مختلفی را برای کنترل سیستماتیک این ارتباطات پیش‌بینی کرده است. در این عصر، این موسیقی، غزل، شعر و ادبیات و نیز فوتبال و ورزش است که اقتدار سیاسی می‌آورد، نه سلاح‌های گرم. هم‌اکنون سیاه‌پوستان

(۱۷۶)

آمریکایی با موسیقی به مبارزه با ابرقدرت جهانی رفته‌اند. بررسی غنا و موسیقی از این نظر نیز حایز اهمیت است؛ به ویژه آن که ما می‌خواهیم صد ساله آینده جهان را به نام ایران و فرهنگ شیعی آن رقم بزنیم. باید در این راستا همه اهرم‌های نهادینه نمودن فرهنگ را شناسایی نمود و بررسی‌های دقیق فقهی؛ حکم حرمت یا حلیت آن را به دست آورد و برای هر مورد حرامی، نمونه بلکه نمونه‌های بسیاری از حلال آن را طراحی و به جهانیان عرضه نمود؛ به‌ویژه آن که حرمت موسیقی اقتضایی است، نه ذاتی. مهم در این مقصود آن است که نظرگاه دین عرضه شود و همت بر آن رود که به هرچه دین آموزش می‌دهد عمل گردد و نه هر آن‌چه سلیقه و ذوق افراد خواهان آن است و بر آن تربیت و وابسته به آن شده‌اند.


نیازمندی دین به نظریه‌پرداز

دین در هر دوره‌ای به نظریه‌پرداز و لیدر نیاز دارد. رهبری که مذاق دین را به دست آورده باشد و بر آن باشد تا در مبارزه با جهان‌خواران ـ که از اهرم لذایذ نفسانی برای تسخیر ذهن و اندیشه جوانان و مردم استفاده می‌برند ـ بهترین لذایذ حلال را شناسایی و در مدل‌های متنوع مُجاز، طراحی نماید و آن را در برابر داده‌های دنیای استکبار و کفر، به مردم بشناساند. دنیای کفر با تمام توان خود، حرام‌های دینی را گسترش می‌دهند و به هرچه دنیای معنوی است، دهن‌کجی می‌کنند و آن را به چالش می‌کشانند. رهبر دینی جامعه، در چنین فضایی نمی‌تواند فقط به

(۱۷۷)

نوشتن رساله‌ای خشک یا به سجاده‌ای هماورد بدخواهان خلق و مستکبران گردن‌افراز حق‌ستیز گردد. وی باید مهندسی فرهنگ دینی را ترسیم نماید و روش‌های توسعه دین را شناسایی کند و از انواع آن بهره ببرد و دنیای استکبار را ـ که اهرم لذایذ حرام در دست دارد ـ با حظوظ نفسانی حلال، به چالش بکشاند. این امر، تنها با مدیریت ایدئولوگ توانمند قابل پی‌گیری است، گرچه امری مشکل می‌باشد.

باید در برابر تزها و ایده‌های حق‌ستیز دنیا، آنتی‌تز و ایده‌ای جدید، اما دین‌پسند و سازگار با فرهنگ شیعی، داشت و از این طریق، با مستکبران معنویت‌ستیز به رقابت برخاست تا بتوان اداره دنیایی با چند میلیارد جمعیت را به دست گرفت. با توجه به مقتضای آموزه: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱)، آمادگی تنها به ادوات نظامی خلاصه نمی‌شود و همه امور ـ از جمله مسایل مربوط به کامیابی نفسانی ـ را شامل می‌شود. امروزه جامعه مسلمین به‌ویژه جوانان، از عدم کامیابی رنج می‌برند، بلکه نمی‌دانند کامیابی چگونه است. استعمار با استفاده از همین امر، بر آن است تا جوانان مسلمان را به خود جذب کند و آنان را به ذلت بکشاند. روش‌های کام‌یابی باید هماهنگ با مذاق دین که صفای نفسانی و سلامت جسمی را همراه دارد و نیز شراب طهور که نه تنها خماری و بیماری نمی‌آورد، بلکه جسم را جوان‌تر و روح را بانشاط‌تر می‌سازد و غنایی که روان را به سوی معنویت و عالم ملکوت سوق می‌دهد، تعریف گردد. آن

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۱۷۸)

که شراب خمور می‌خورد، هیچ گاه از نوشیدنی طهور رویگردان نیست؛ نوشیدنی‌های پاکی که او را بدون آن که خراب کند، شاد سازد؛ زیرا او شراب می‌خورد تا شاداب شود. شیطان، ساخت شراب خراب را آموزش داد تا بندگان را خراب و فاسد کند، وگرنه او می‌توانست نوشیدنی طهور نیز درست کند. قرآن کریم از «شراب طهور» سخن گفته است: «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابا طَهُورا»(۱) و بندگان، آن را به بهشت حواله می‌دهند، در حالی که ما می‌گوییم از نظر عقلی، آن‌چه امکان خلق، ظهور و پدیداری دارد، در هر مقامی و در هر دنیایی قابل دستیابی است و مراتب خلقت و پدیده‌ها، مانع از پدیداری آن در مرتبه‌ای دیگر نمی‌باشد. به عبارت دیگر، در هر مرتبه‌ای می‌توان پدیده‌های هر مرتبه دیگر را پدید آورد و آن مرتبه را تنزل بخشید یا آن را به مرتبه بالاتری ارتقا داد. در قرآن کریم، طرح «شراب طهور» آمده است.

به هر روی، سخن ما این است که باید نغمه داود و جمال یوسف و شب شور و شعر الگودهی شود تا دین برای جامعه جوان و عموم مردم به عنوان عامل خمودی، سستی و تنگ‌نظری شناخته نشود. امروزه برخی خود را به آن سوی مرزها می‌رسانند تا قدری خوش باشند و چون دین به دور از پیرایه‌ها برای آنان بیان نشده است، دین را در داخل کشور سبب ناخوشی خود می‌دانند، در حالی که دینی که از پیرایه دور باشد، نشاط و شادمانی را توصیه می‌کند.

۱٫ انسان / ۲۱٫

(۱۷۹)

دین‌داری در عصر حاضر اگر با چالش میدان‌دار نبودن نظریه پرداز حکیم و توانمند روبه‌رو گردد و به فقدان حکمت نظری و ضعف اندیشاری مبتلا شود، افراد چیستی و چگونگی دین را در نمی‌یابند و دلزدگی و یأس از دین یا دین‌مداران را احساس می‌نمایند. دین و ایمان در عصر حاضر نیازمند عقلانیت است و عقلانیت دینی نیازمند شکوفایی و بازپروری توسط لیدری ماهر و حکیمی توانمند و فقیهی آگاه به مقتضیات زمان و مکان است.

فتوا و حکم فقهی نمی‌تواند برکنار از مقتضیات زمان و مکان و شناخت موضوعات ـ به‌ویژه موضوعاتی که تحویل پذیرفته است ـ باشد. دیگر زمان آن نیست که فتوا داده شود: اگر زنی از دنیا رفت یا در حال احتضار بود و جنینی در شکم داشت که ممکن است زنده باشد، باید شکم او را از ناحیه چپ پاره کرد؛ چرا که این مورد، موضوع کار پزشکان متخصص است، نه فقیه، و او عمل را از هرجا تشخیص دهد، به سامان می‌رساند. چنین فتوایی یا در مقام آموزش دادن به پزشک است، یا به مردم. فرد متخصص نیاز به چنین آموزشی ندارد و افراد عامی حرام است، در چنین کاری که تخصص ندارند، وارد شوند. صدور چنین حکمی در زمان‌های قدیم، درست بوده است، اما در جامعه کنونی، نه‌تنها کاربردی ندارد، بلکه افزوده بر شرعی نبودن، مضر و خطرناک است. هم‌چنین نمی‌توان فتوا داد: اگر پزشک ناهمگن خواست زنی را معاینه کند، باید با آینه به اندام خاص او نگاه کند، زیرا پزشک با نگاه در آینه نمی‌تواند بیماری را تشخیص دهد، در این موارد باید چنان آموزش پزشکی زنان را گسترش داد که نیازی به پزشک ناهمگن نباشد.

(۱۸۰)

مردم دیندار جامعه ایران، هم‌اکنون تشنه معرفت و عقلانیت در همه زمینه‌ها ـ به‌ویژه در زمینه کامیابی و لذایذ نفسانی ـ هستند و آنان که سیاست بی‌دینی یا جدایی دین از سیاست را دنبال می‌نمایند، در پی سرایت افکار خود در دل و جان مردم با استفاده از وسایل طرب‌آور و بهجت‌آفرین در همه شکل‌های گوناگونی که دارد ـ از موسیقی غنایی گرفته تا تبلیغ جاذبه‌های مجازی جنسی و قرص‌های اکس و برپایی پارتی‌های سیستماتیک ـ هستند و خشک‌سالی این‌جا زمینه را برای جذب این آب‌های گندیده فراهم آورده است. اگر متولیان دینی هیچ چیزی برای عرضه در این رابطه نداشته باشند، این زمین خشک، آن آب آلوده و متعفن را با همه ولع در خود فرو خواهد داد و مردم را به فرهنگ خویش عادت می‌دهد. متولیان دینی باید آیه شریفه و آیین‌نامه « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ»(۱) را که به توان جنگی محدود نیست، نصب عین خود قرار دهند و با پرهیز از هر گونه التقاط و اختلاط حلال و حرام، مرزهای کامیابی را در چارچوب شریعت و متناسب با عصر حاضر، تنوع بخشند و به گفته‌خوانان خویش بشناسانند و زمینه‌های استفاده از آن را برای مردم فراهم آورند.

متولیان امور دینی باید به تبع شریعت قدسی اسلام که ادعای خاتمیت و زندگی برتر و بهتر را دارد، بهترین نوع زندگی اجتماعی را برای مردم ترسیم نمایند. آنان لازم است موسیقی را تعریف نموده و اگر برای آن، نمونه‌های مجازی می‌شناسند، آن را به جهانیان عرضه کنند.

۱ـ انفال / ۶۰٫

(۱۸۱)

امروزه، دنیای غرب بسیاری از گوشه‌ها و راسته‌های موسیقی را به نام خود به جوانان جامعه تحمیل می‌کند؛ در حالی که از موجودی غنی ایرانیان غفلت شده است. روزی برخی فقیهان، پوشیدن لباس سربازی بر تن عالمان را مذموم می‌شمردند، ولی امروزه تقدس یافته است و عالمان بسیاری با لباس سربازی به جبهه‌های دفاع مقدس رفتند. کنسرت‌های دینی نیز بر همین سلیقه است. می‌شود کنسرت‌های ولایی داشت و مردم بسیاری را به سوی دین دعوت نمود. می‌شود شعر آیینی را در یکی از دستگاه‌های موسیقی ارایه داد. می‌توان با نام موسیقی دینی و آهنگ ولایی، آیین تشیع را بر تمام سیستم‌های موسیقی موجود در جهان غلبه داد، بدون آن که با مبانی و بررسی‌های فقهی مخالفتی داشته باشد، بلکه فقه اگر جدای از سیاست و نظام حاکم موجود نیندیشد و انزواگرا نباشد، برگزاری کنسرت‌های دینی را تشویق می‌نماید.

ما یاد داریم به گاه کودکی خود، یکی از عالمان دینی استفاده از بلندگو را که امری نوپدید بود حرام می‌دانست و از این رو وی به حرم امام زاده‌ای که از بلندگو برای پخش اذان استفاده می‌شد نمی‌آمد و می‌گفت در این امام‌زاده، آلات لهو و موسیقی به کار می‌برند و هنگامی که به ایشان گفته می‌شد مرجع تقلید زمان حضرت آیت الله العظمی بروجردی در درس خود از بلندگو استفاده می‌کند می‌گفت من به کسی کار ندارم. حال، پس از گذشت سالیانی نه تنها از بلندگو، بلکه از تلویزیون، ویدئو، ماهواره، اینترنت و انواع گوشی‌های همراه بهره برده می‌شود و مردم آن را حلال می‌دانند.

(۱۸۲)

حوزه‌ها مسئولیتی بس عظیم دارند و حیطه کاری آنان نه تنها ایران، بلکه جهان می‌باشد. اگر ما نتوانیم اهرم‌های مثبت را رواج بدهیم، استکبار جهانی ملت ما را با همه فرهنگ پربار و سابقه‌داری که دارد به سوی خود می‌کشاند. امروزه بیش از هزاران سایت و کانال ماهواره که قابل دسترسی است وجود دارد اما نقش سایت‌های اسلامی در این میان چه میزان است! امروزه در اینترنت، تالارهای گفت‌وگویی وجود دارد که به خدا اشکال می‌کنند و چه سخنان بدون استدلال و پشتوانه‌ای را زمزمه می‌کنند؛ اما سایتی قوی و با امکانات وسیع دارند. اما اگر این سایت‌ها با تمامی امکاناتی که در اختیار دارد به دست اهل آن باشد، معلوم خواهد شد چه کسی می‌تواند میدان‌دار بحث‌های علمی و عقلی در زمینه مسایل دینی باشد.


اجتهاد پیشتاز و اجتهاد عزلت‌جو

ما از عصر حاضر سخن می‌گوییم، در این دوران، عالمان به صورت غالب، بعد از مردم قرار گرفته‌اند و سمت پیشتازی خود را از دست داده‌اند.

اجتهاد بر دو گونه اجتهاد اجتماعی و پیشتاز و اجتهاد انزوایی، واپس‌گرا و عزلت‌جو تقسیم می‌شود. اجتهاد انزوایی به این معناست که مجتهد با نشناختن موضوع و درک نکردن واقعیت‌های جامعه، فتوا صادر کند. اجتهاد اجتماعی همانند کار پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله است که می‌فرماید:

(۱۸۳)

«تَعَالَوْا»(۱)؛ بیایید و حضرت جلودار جامعه است و مردم را به سوی خود می‌خواند و در کنار مردم است. امروز، اگر نظام اسلامی بخواهد جلوداری جامعه را در اختیار گیرد و راهنمای همگان باشد، به اجتهاد اجتماعی نیاز دارد. اجتهادی که متن واقعیت‌های جامعه را در می‌یابد و آنان را در پیچ و خم این امور راهنمایی می‌کند و او رهبر عرف است و پاسخ‌گوی آنان در نیازهای روز و بلکه آینده جامعه است. البته، این امر و تشخیص موضوعات را سازمانی باید ساماندهی و اداره کند و این سازمان باید در شناخت موضوعات پاسخ‌گو باشد و به هنگام لزوم و در مواقع اضطراری که این سازمان از پاسخ‌گویی ناتوان می‌گردد به رهبران دینی مراجعه شود. فقیهان صدها سال است که بر این باور پای می‌فشرند که: «تشخیص موضوع شأن فقیه نیست» و نگارنده به تفصیل در علم اصول این گزاره را به نقد گذارده و آن را به چالش کشیده است؛ در این‌جا تنها اشاره نمایم که اگر مجتهدی موضوع را تشخیص ندهد، حکم آن را از کجا می‌تواند استفاده نماید. مگر شأن فقیه شأن زندگی نیست و او نمی‌خواهد در جامعه و با همین موضوعات زندگی کند. پژوهش‌های فقهی ناچار از شناخت موضوع است. برای نمونه، در روایت است که «حدی» اشکال ندارد، اما حُدا چیست و در زمان پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله چگونه بوده است که

۱٫ آل‌عمران / ۱۶۷، انعام / ۱۵۱، مائده / ۱۰۴٫

(۱۸۴)

اشکال ندارد و آیا «حُدا» نیز نوعی از غناست؟ کسی که می‌خواهد فتوا یا حکم دهد، باید در شناخت موضوع خبره باشد تا بتواند بگوید کدام موسیقی حلال و کدام یک حرام است. چگونه می‌توان گفت: چیزی را که من نمی‌دانم چیست، حرام یا حلال است؛ به ویژه امروزه که نظام حاکم، اسلامی است و حکومت به دست ولی فقیه است و مردم نیازمند حکم موضوعات بسیاری هستند. تشخیص موضوع خارجی حکم بر عهده فقیه است و این روش که دریافت و شناخت موارد خارجی حکم شرعی در شأن فقیه نیست، شیوه‌ای بی‌اساس است که اندیشه و نظام اجتماعی دین‌داران و نظام فقهی را در گوشه گوشه خانه‌ها و ذهن‌ها به انزوا می‌کشاند. فقاهت و درک عمیق از دین، جز از طریق تماس با رخدادهای زمان و شناخت موضوع خارجی و دریافت پاسخ دین در هر مورد جزیی به دست نمی‌آید و دور ماندن از فهم موضوعات، اسلام‌شناسی عزلت‌جو را در پی می‌آورد؛ چرا که فقاهت باید در متن حرکت سیال زندگی بشر جریان داشته باشد تا پویایی و کارآمدی خود را به دست آورد و با شناخت موضوعات خارجی و نگاه وسیع به زمان حال و آینده بتواند نیازهای این عصر و آینده را دریابد و از امروز برای موجی که فردا بر خواهد خواست، چاره‌اندیشی نماید.

حوزه‌های علمیه باید همانند دانشگاه‌ها و علوم تجربی دارای لابراتوار و آزمایشگاه باشد و طلاب خود را با موضوعات روز از نزدیک آشنا سازند و وقت خود را تنها به حرف و سخن و موضوعات ندیده نگذرانند.

اگر حوزه‌های علمی به واقع و حقیقت بخواهد علمی شود و پیشتاز در رهبری و هدایت جامعه گردد، گریزی ندارد که به طلاب خود طرح کاد

(۱۸۵)

دهد و صرف سخن گویی و بسنده کردن به ثواب اخروی از آن برداشته شود و هر درسی ملاک، معیار و میزان خود را با ابزار مورد نیاز بیابد و لازم است طلاب، مبادی اولی هر کتاب علمی، به‌ویژه دانش فقه و موضوعات آن را بشناسند.

درست است امروزه در دنیا وارسته‌تر، مؤمن‌تر و با حقیقت‌تر از عالمان شیعه وجود ندارد؛ ولی چون آنان در پشت سر مردم قرار گرفته‌اند، امورْ نظام و سامان نمی‌گیرد. متولیان دینی باید با زیرکی و کیاست و دور از هر گونه افراط و تفریطی جلودار مردم باشند. در این راه، امری که بسیار مهم است این است که در اجتهاد باید مراقب بود نه خود را به احتیاط‌های بی‌مورد گرفتار نمود و نه خشک‌مزاجی و تعصب را بهانه حلیت یا حرمت حکمی قرار داد، بلکه باید بر مدار شرع حرکت کرد.

همان‌طور که گاه احتیاط در ترک احتیاط است و نمی‌توان به صرف سند ضعیف یا اجماع یا فتوایی که شهرت دارد اما مدارک و مآخذ آن موجود و قابل نقد است، حکمی را صادر نمود، در بحث از موسیقی نیز ـ که بحثی لغزنده است ـ باید خود را از آماج تسویلات شیطان حفظ نمود تا رنگ حلال و دینی به امری حرام داده نشود.

مجتهد باید چنان تیزبین باشد که خود را به «الاحوط» و «الاحتیاط» نیازمند نبیند و حکم را با درایت تمام دریابد و هر جا که با وجود اجتهاد، به حکم نرسید، بگوید نمی‌دانم؛ نه آن که حکم به احتیاط دهد. وجود احتیاط‌های بسیار و گاه افراطی، باعث شده است مسلمانان ابزارهای تبلیغ، تحقیق، دفاع، حرکت و حمله و اهرمی مثبت که با آن بتوانند دشمن

(۱۸۶)

را نابود کنند، در دست نداشته باشند. از این سو نیز اگر نوعی از موسیقی حرام است باید آن را اعلام داشت. گاه برخی مداحان و روضه‌خوانان دستگاه‌هایی که برای گریه و روضه مناسب است؛ مانند: شوشتری، افشار، ماهور و بیات ترک را در چند جلسه آموزش می‌دهند و گاه به سبک برخی از خوانندگان طاغوتی، غنا و موسیقی حرام در مجالس روضه یا مداحی اهل بیت علیهم‌السلام استفاده می‌کنند که این امر نیز از تسویلات شیطان است. گاه برخی از مداحان، مداحی خود را در دستگاه ترانه‌های برخی زنان خواننده که گرایش طاغوتی دارند ـ و صدای آنان صدای جبهه باطل می‌باشد ـ می‌آورند و صدا و سیما نیز بدون آن که حلال و حرام آن را تشخیص دهد، آن را پخش می‌کند. باید مراقب بود حلال خدا حرام نشود که در این صورت، تحریف در دین است و اگر حرام خدا حلال شود، بی‌مبالاتی است و خسران به همراه دارد. بسیار ناپسند است که کسی به نام مرثیه‌خوانی و امام حسین علیه‌السلام ، حرام خدا را حلال کند و حرام دین را نادیده انگارد. برخی می‌گویند غنا لهو است و کار لهوی ـ به صورت ذاتی ـ باطل و حرام است؛ اما اگر برای موضوعات معنوی و الهی و برای اولیای معصومین علیهم‌السلام یا در قرائت قرآن کریم باشد، اشکال ندارد؛ در حالی که اگر غنا لهو، باطل و حرام باشد، استفاده از آن در امور دینی نه تنها بدون گناه نیست؛ بلکه گناه آن مضاعف و دوچندان است و نمی‌شود به نام امام حسین علیه‌السلام با غنا مصالحه و آن را توجیه نمود. چنین بحث‌هایی را باید بحث‌ها و موضع‌گیری‌های مزاجی خواند تا علمی؛ در حالی که نتیجه و فتوا باید برآیند مقدمات صحیح باشد، نه تابع پیش‌فرض‌های نادرست ذهنی، مزاجی و تعصبی شخص.

(۱۸۷)

در هر حال، بررسی علمی نیازمند نظام‌مندی و تبعیت از سیر علمی است و در هر موضوعی نباید از فرایند اجتهاد و نظام استنباط حکم دور گشت و به بهانه تعصب، خشک مزاجی یا با اهمال و التقاط، حرامی را حلال یا حلالی را حرام دانست. ما شیوه نظام‌مند استنباط حکم غنا و موسیقی را در بخش‌های دیگر پی خواهیم گرفت و اگر مطلبی در این بحث‌های مقدمی می‌آوریم، با ارتکاز ذهنی نسبت به آن مطالب است، نه مبتنی بر قضاوت‌های عجولانه و پیش‌فرض‌های خارج از چارچوب فقهی آن.

(۱۸۸)

مطالب مرتبط