گفتمان قرآنشناخت
شناسنامه:
سرشناسه | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ - |
عنوان و نام پديدآور | : | گفتمان قرآنشناخت/محمدرضا نکونام. |
مشخصات نشر | : | اسلامشهر: انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۱. |
مشخصات ظاهری | : | ۶۸ ص.؛ ۱۹/۵×۹سم. |
شابک | : | ۹۷۸-۶۰۰-۶۴۳۵-۶۶-۴ |
وضعیت فهرست نویسی | : | فیپا |
یادداشت | : | کتابنامه به صورت زیرنویس. |
موضوع | : | نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷ – — مصاحبهها |
موضوع | : | قرآن — مطالب گونهگون |
موضوع | : | قرآن– تحقیق |
موضوع | : | قرآن– بررسی و شناخت |
رده بندی کنگره | : | BP۶۵/۴/ن۷۵گ۷ ۱۳۹۱ |
رده بندی دیویی | : | ۲۹۷/۱۵۳ |
شماره کتابشناسی ملی | : | ۲۹۴۵۷۸۳ |
پیشگفتار
کتاب حاضر بازتابدهندهٔ برخی از مصاحبههای قرآنی است که با بعضی از جراید کشور یا سایتهای فرهنگی داشتهایم. این مصاحبهها از مکتب صدرا میگوید و راز ماندگاری و چیرگی آن تا به اکنون را در قرآنی بودن ملاصدرا میداند و از این که فقیهان مراجعهٔ صرف به روایات دارند گلهمند است؛ چرا که نقش قرآن کریم را در فقاهت کمرنگ میکند. افزون بر این، رشتههای علوم قرآنی در دانشگاهها نیز نیازمند نقد و بازسازی است.
آسیب دیگر در مراجعه به قرآن کریم دامی است که متکلمان در آن افتادهاند و آن اکتفا به ظاهر در استفاده از قرآن کریم است. برخی نیز همچون ابنعربی آموزههای قرآن کریم را با تأویلگرایی افراطی به تحریف معنوی کشاندهاند. برخی از فلاسفهٔ اسلامی نیز به بهانهٔ آزادی اندیشه از دادههای عقلی قرآن کریم غفلت کردهاند. همچنین کتاب حاضر به ریشهیابی معضل خرافات و باورهای آلوده به پیرایه میپردازد. مصاحبهٔ پایانی آن نیز بر آن است تا تأثیر علم لدنی و خدادادی امام رضا علیهالسلام در موضعگیریهای سیاسی را نشان دهد.
ستایش برای خداست
گفتوگوی ۱:بسیاری از باورهای خرافی ریشه در «اسرائیلیات» دارد(۱)
اشاره: روز شنبه سیاستهای کلی برنامهٔ پنجم توسعه ابلاغ و چارچوب برنامهها و جهتگیریهای برنامهٔ پنجم در زمینههای مختلف مشخص شد.
در این میان، بخش امور فرهنگی این ابلاغیه، حاوی شش سیاست کلی بود که چهارمین مورد آن «مقابله با جریانات انحرافی در حوزهٔ دین و زدودن خرافات» است. بحث مبارزه با جریانهای انحرافی چند سال پیش در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب و ستاد ساماندهی شؤون فرهنگی در مناسبتهای مذهبی نیز تشکیل شد و در اهداف و سیاستهای فرهنگی برنامهٔ سوم توسعه نیز که در تاریخ ۲۵/۱۲/۷۵ به تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی رسیده است، مقابله با خرافات، انحرافات و بدعتهای اعتقادی، تحجر فکری و ظاهرگرایی و خودباختگی در برابر فرهنگ بیگانه و افراط در تجددطلبی، به عنوان یکی از راهبردهای فرهنگی برنامهٔ سوم مطرح شده است.
این امر نشاندهندهٔ اهتمام متولیان امور و حساسیت آنان نسبت به پالایش و پیرایش باورهای دینی از خرافات و مقابله با بدعت و انحراف در دین است. از این رو، در برنامهٔ پنجم توسعه نیز مجددا مورد توجه قرار گرفته و به عنوان یکی از چارچوبهای برنامههای فرهنگی مطرح شده است. در گفتوگویی با آیتاللّه نکونام استاد حوزهٔ علمیهٔ قم و مؤلف کتابهایی چون: «زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ»، اهمیت پیرایهزدایی از باورها و نقش اسرائیلیات در این پیرایهزدایی مورد بررسی قرار گرفته است که از نظر شما میگذرد.
اسرائیلیات به چه معنایی است و آیا اسرائیلیات به روایات نیز راه یافته است و میتوان آن را در مورد روایات هم به کار برد؟
* در اساس، اسرائیلیات، به واردات عامیانه در قصص و داستانهای قرآن کریم گفته میشود. در قرآن کریم، اشارات و تذکراتی نسبت به افراد و بهویژه نسبت به پیامبران الهی علیهمالسلام آمده است. ولی قرآن کریم بیشتر به جهات نمادین اشاره دارد، یا کلیت یک امر را مطرح کرده و یا اینکه تنها به برخی ویژگیها اشاره نموده است و هدفش این بوده که از آنها بهرهٔ عام
۱٫ روزنامهٔ خراسان، صفحه۱۲، اندیشه، شمارهٔ سریال ۱۷۱۷۸، تاریخ انتشار ۲۵/۱۰/۸۷٫
(۴)
ببرد. اما پرسش این است که این اسرائیلیات از کجا آمدهاند؟ در این رابطه باید گفت اسرائیلیات زاییدهٔ شاخ و برگها و پیرایههایی هستند که در اطراف مسألهای تنیده شده، تا آنجا که اصل مسأله را تحت شعاع قرار داده است. برای نمونه، قرآن کریم دربارهٔ حضرت آدم، اصحاب کهف، حضرت موسی و حضرت خضر علیهمالسلام به طور مختصر و کوتاه مطالبی بیان کرده است؛ ولی اسرائیلیات، ماجرای آنان را با شاخ و برگ فراوان بیان میکند. برای نمونه، قرآن کریم میفرماید به آدم گفته شد به بهشت برو، ولی به این درخت نزدیک نشو(۱)؛ قرآن کریم به این ترتیب هبوط انسان را بیان میکند. در این حال اسرائیلیات به این داستان چنین دامن میزند که این بهشت کجاست؟ در مشرق است یا در مغرب، در لاهوت است یا در ناسوت و آن درخت چه درختی است و اغواگر چه کسی و کیفیت اغواگری به چه شکلی بوده است. این که شیطان در هیأت یک مار وارد شده و آن مار به قدر شتر بوده و دست و پای بزرگی داشته، ولی خداوند دست و پای او را قطع کرده و این که مار بیدست و بیپاست از اینجاست از جمله اسرائیلیات است. همچنین نمونهٔ دیگر اسرائیلیات در ماجرای حضرت یوسف علیهالسلام است. قرآن کریم میفرماید: «یوسف را به درهم کمی فروختند»(۲) و بیش از آن در این رابطه چیزی نفرموده است، اما اسرائیلیات این موضوع فراوان است و به آنچه که خداوند آن را به دلایلی مطرح نکرده میپردازد و «رطب و یابس»ها به هم میبافد که ما از آن به عنوان «پیرایه» نام میبریم. این اسرائیلیات خریدار داشت و دو دلیل اصلی برای رواج آن میتوان نام برد: یکی سادگی مردم، و دیگری توان عالمان یهود در داستانسرایی و قصهپردازی؛ چون یهود و نصارا به شکلی این داستانها را داشتند. آنها میخواستند با این کار که بخشی از آن در تورات بود، قرآن کریم را به چالش بکشند و مردم هم آن را میپذیرفتند.
اما اینکه آیا اسرائیلیات در مورد روایات نیز کاربرد داشته است یا نه، باید گفت بله، در این مورد هم به کار میرفته و حتی بالاتر اینکه بسیاری از سنتها که در اقوام و ملل وجود دارد بهنوعی گرفتار اسرائیلیات شده است. برای نمونه، گفته میشد زمین بر روی شاخ گاو است و این گاو روی یک ماهی است و به هنگام تحویل سال، این گاو است که زمین را از روی این شاخ به روی شاخ دیگر میاندازد تا خستگی وی بیرون برود و به همین دلیل زمین تکان میخورد. جالب است که در کنار سفرههای هفت سین آیینه بود و تخممرغی روی آن قرار داشت و حتی موقع تحویل سال میگفتند تخم مرغ تکان خورد. از این داستانها بسیار است و به تمامی این واردات میتوان «اسرائیلیات» اطلاق کرد به ویژه آن که منشأ بیشتر این خرافات عالمان یهود هستند.
دلیل راه یافتن چنین خرافاتی ناآگاهی مردم دربارهٔ اصل مطلب بود و در مورد آیات و روایات نیز کسانی بودند که از این آب گلآلود بهره میبردند.
در گذشته، حتی برای موارد مختلف، «خدا» میتراشیدند و میگفتند ما خدایی را میپرستیم که خودمان ساخته باشیم. بنابراین زمینهٔ اینها در بشر بوده است. تا آنجا که موسی را به پیامبری قبول نمیکردند ولی گاو را به خدایی میپذیرفتند. این عوامل همه دست به دست هم داده است تا «اسرائیلیات» هم در مورد آیات و هم در مورد روایات وارد شود و تا مخدوش کردن اصل آن پیش برود.
آیا علمای شیعه برای پیراستن روایات از اسرائیلیات اقداماتی انجام دادهاند؟
* بله، در مورد آیات و روایات، چون معیار ما عصمت بوده است، از گذشته، همواره به نقد و بررسی متون دینی با معیار قرآن کریم میپرداختیم و بر این اساس، خیلی چیزها را نمیپذیرفتیم، ولی به طور جدی با این پیرایه برخورد نشده است. البته این امر منحصر به شیعه نیست و در سایر مذاهب هم این امر دیده میشود. شیخ بهایی دربارهٔ روایاتی که از عبداللّه بن سالم نقل شده میگوید: «کلّ سالم غیرسالم»(۳) چون این سالم مثل «کعب الاحبار» بوده که داستانهای زیادی را نقل کرده است. بنابراین باید گفت در گذشته به این موضوع توجه داشتهاند ولی همانطور که اشاره شد این اهتمام و این توجه کافی نبوده است. این در حالی است که آسیب اسرائیلیات بسیار فراوان است. اول از همه به مردم عوام ضربه میزند؛ چون آنها از این شاخ و برگها خیلی استقبال میکنند و آنقدر جذب آن میشوند و به آن میپردازند که اصل مطلب را فراموش میکنند. در مرحلهٔ دوم به افراد آگاه و هوشمند لطمه میزند؛ چون وقتی آنها این حرفهای بیدلیل و بدون پشتوانهٔ منطقی را
۱٫ بقره / ۳۵٫
۲٫ یوسف / ۲۰٫
۳٫ شیخ بهایی، حبل المتین، ص ۷٫
(۵)
میشنوند؛ دیگر به اصل مطلب نیز گوش نمیدهند و همه چیز را سر و ته یک کرباس میدانند. یعنی میگویند؛ هیچ کدام از این گفتهها پایه و اساس درستی ندارد.
بهطور کلی میتوان گفت اسرائیلیات و شاخ و برگهای وارداتی و دخیل آن باعث لوث شدن حقیقت میشود و آن را به شدت مخدوش میکند؛ چنان که گویی به هیچ وجه حقیقتی وجود ندارد. با توجه به آنچه گفته شد، آیا راهی برای مقابله، اصلاح و پیش گیری وجود دارد؟
* از قضا، این مسأله از جمله مسایلی است که ما مدتها (بیش از سی سال) است که روی آن کار میکنیم. سخن بنده این است که ما باید رشتهای به نام «پیرایهزدایی» داشته باشیم. ما باید در حوزه و دانشگاه و بهطور کلی با پشتوانهٔ دولت، «مرکزی» برای پیرایهزدایی تشکیل بدهیم. این پیرایهزدایی در همهٔ زمینهها اعم از فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و غیر آن باید صورت بگیرد. ما باید حشو و زواید و خرافهها و ناراستیها را شناسایی کنیم. پیرایه و خرافهزدایی میتواند به عنوان یک رشته یا گرایش مستقل مطرح شود. از باب مثال میگوییم که اگر انسانی خودش را به مدت یک سال اصلاح نکند به یک هیولای ترسناک تبدیل می شود که از حیوانات هم بدتر خواهد بود و ما همانطور که خود را میپیراییم؛ باید باورها و اعتقادات و سنتهای خود را نیز پیرایهزدایی کنیم. چون مطالب بیاصل و بدون اساسی همواره حوزهها را تهدید میکند. ما الان به خیلی از پیرایهها عمل میکنیم. باز از باب مثال میتوان گفت که وقتی مقداری سبزی را پاک میکنند، میبینیم که هشتاد درصد آن غیر قابل استفاده است. ما همین کار را باید در مورد دین انجام دهیم تا دینمان زنده و نو شود. غفلت از این کار باعث رشد خرافهها میشود. از این روست که پیرایهزدایی اهمیت زیادی دارد.
برای این کار باید دین را مستند کرد و آنچه را که سند ندارد، مطرح نکرد. یا روایات و احکامی هستند که «شهرت» دارد اما ریشه ندارد. یا اجماعهایی وجود دارد که اصل و اساس ندارد. از این رو هرچه گفته میشود باید مستند باشد. حال ممکن است این سند فقهی، نقلی، قرآنی، عقلی و یا علمی باشد. مهم این است که سند داشته باشد. تنها به نقل مشهور و به این که، آن را چه کسی گفته، نمیشود بسنده کرد. اینها خیلی زود شکل خرافه به خود میگیرد و تأثیر منفی میگذارد و در بسیاری از موارد هم باعث زدگی و دوری مردم از دین میشود. ما برای مستندسازی باید برخوردار از ویژگیهایی باشیم: اول اینکه آزاد اندیش باشیم و اهل تعصب نباشیم. دیگر اینکه در این مباحث از خشونتهای مختلف بپرهیزیم ولی این امر در جامعهٔ ما دیده نمیشود. در اینجا اگر کسی حرفی بزند، تهمتها و چوب و چماقهای زیادی به سویش روانه میشود. بهطور کلی این یک آفت در میان مسلمین است که آنها از تحمل لازم در مباحث اعتقادی برخوردار نیستند. به محض اینکه حرفی میشنویم در برابرش موضع سفت و سخت میگیریم. حتی چنین مخالفتهایی با آقاي خمینی نیز صورت گرفت. وقتی ایشان میخواست تفسیر بگوید از چند سو مخالفت میشد. چهطور ممکن است کسی مثل ايشان نتواند حرفش را بزند؟ به نظر من همین فیلم حضرت یوسف که الان پخش میشود، با وجود برخی انتقادات، اصل موضوع را خوب مطرح میکند. خدایان آمون با آن صندوقهای جواهراتشان با اندیشههای نو مانند فکر یوسف پیامبر مبارزه میکنند. آنها با آن وضعیت علیه مردم کار میکردند و با هر سخن تازهای مخالفت میکردند. آنها اهل خشونت هم بودند. در گذشته از حربههایی برای کوبیدن نظرات و افراد استفاده میشد و امروز از حربههای دیگر.
بنابراین ما برای محو اسرائیلیات و خرافات؛ در درجهٔ اول باید خشونت و عصبیت را کنار بگذاریم و اجازه بدهیم که هر کسی حرفش را بزند البته با سند، و یاد بگیریم که هرچه میگوییم چه در موضع مخالف و چه در موضع موافق با سند باشد. باید مردم یاد بگیرند که حرف بیدلیل را نپذیرند.
وقتی حرف با دلیل باشد آزاد اندیشی پیش میآید و باعث شکوفایی میشود. تردیدی نیست که با خشونت نمیتوان به شکوفایی رسید. باید به قرآن عمل کنیم که میفرماید: «الَّذِینَ یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِک الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِک هُمْ أُولُو الاْءَلْبَابِ»(۱) باید بتوانیم بشنویم و بتوانیم به آنچه خوب است عمل کنیم. چون صرف شنیدن کافی نیست. از این رو باید به بیان قرآن اهل شنیدن و نیز عمل کردن باشیم.
همینطور حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام میفرمایند: «انظر الی ما قال ولا تنظر إلی من قال»(۲)؛ نگاه کن ببین سخن چیست، نه اینکه چه کسی سخن میگوید.
۱٫ زمر / ۱۸٫
۲٫ نهج البلاغه، خ ۸۷٫
(۶)
این بیان ارزشمندی برای پیروان حضرت علیهالسلام است. به نظر من اسرائیلیات به فرهنگ ما آسیب زیادی وارد میکند. البته شیعه همواره به درایت عمل کرده است، نه به روایت تنها. با این حال، در روایات ما اسرائیلیات زیادی راه یافته و زمینهٔ خرافهگرایی را فراهم آورده است. روایتی که حتی سند صحیح داشته باشد ولی دلیل عقلی برخلاف آن باشد معتبر نیست؛ چون دین ملاکهایی به ما داده است. حتی در روایات است که اخبار را با قرآن کریم بسنجید و اگر روایتی با قرآن کریم همخوانی نداشت، آن را وا نهید(۱).
شیعه چنین است که فرهنگ معنویت و استناد است و در روایتها نیز به عصمت و صحت توجه زیادی شده است. حتی در اهل سنت، قیاس و استحسان نیز معتبر است؛ ولی در شیعه از این خبرها نیست. شیعه ۲۶۰ سال معلم معصوم داشته است. بنابراین با توجه به این پیشینه باید دقت بیشتری داشته باشیم و نباید در پیرایهزدایی و مقابله با خرافهها کوتاهی کنیم. این مهم را باید در مباحث علمی نیز سرایت دهیم و سادهانگاری را از خود دور کنیم.
بنابراین باید نسبت به مسائلی که در بخش احکام، روایات، و در داستانها و سنتها آمده است اهتمام داشته باشیم. تنها آنچه را هست مستند کنیم و آنچه را با عقل و قرآن کریم سازگاری ندارد و آنچه را که خرافه و پیرایه است با جرأت دور بریزیم. در گذشته میگفتند طاغوت وجود دارد و این پیرایهزدایی در زمان حاکمیت طاغوت به دلایلی امکانپذیر نیست؛ ولی حال که این مانع و موانع دیگر از میان رفته است، در اصل برای تازگی بخشیدن به دین و برای سبک شدن بار و برای چابکی یا ممانعت از شکلگیری خرافه، پیرایهزدایی و شناخت روایات سست امر عظیمی است که همت والایی میطلبد. امیدواریم در این زمینه آنچه که غیرمستند شناخته میشود، بهجرأت و با شجاعت کنار گذاشته شود و مباحث منطقی جایگزین مباحث ضعیف گردد.
۱٫ عن الصادق علیهالسلام : ما وافق کتاب اللّه فخذوه وما خالف کتاب اللّه فدعوه. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۸۶٫
(۷)
گفتوگوی ۲:قرآنی بودن ملاصدرا مکتبش را بر اندیشهها چیره کرده است(۱)
گروه اندیشه: مکتب فکری ملاصدرا در زمینهٔ تفسیر حتی در عصر حاضر نیز بالندگی و رشد داشته و رکود پیدا نکرده و میتوان وی را فیلسوفی قرآنی دانست که خاصیت قرآنی بودن وی، او را تاکنون زنده نگه داشته و مکتبش را بر اندیشهها چیره کرده است.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، آیتاللّه محمدرضا نکونام؛ مدرس حوزهٔ علمیهٔ قم و نویسندهٔ کتابهای «معاد جسمانی»، «فلسفهٔ نوین» و «چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی»، در گفتوگو با سرویس اندیشه، در مورد تأثیرپذیری عارفان مسلمان از قرآن کریم، ضمن بیان مطلب فوق فرمودند: بین سهروردی، ابنسینا و ملاصدرا، ملاصدرا قرآنیتر است. ملاصدرا که هر دو روش اشراق و مشا را ناقص میدید و در جمع میان شریعت، حکمت و طریقت میکوشید، بر آن شد تا برهان و عرفان را به قرآن نزدیک کند. آزاد اندیشی وی او را از قشریگرایی دور کرد. وی حساسیتی نسبت به عارفان، متکلمان و فیلسوفان مشایی و اشراقی، صوفیان و قلندران نداشت و نظام علمی را محک برگزیدن آرا میدانست.
وی افزود: ملاصدرا در کتاب «اسفار» خود دو سیر فکری را دنبال کرده و بیشتر خردگرایی را پاس داشته، اما گاه در حاشیهٔ آن از معارف شهودی سخن گفته و در کنار سیر عمومی خود، سیر خاصی را نیز دنبال کرده است. وی نمیتوانسته دادههای عرفانی را نادیده بگیرد و از طرفی برای ارایهٔ آن به عموم ناچار از ارایهٔ فلسفهای عامهگرا بوده، از این رو میتوان گفت وی «عرفان جمعی» عامهگرا را پیریزی کرده و آنچه را به نظر وی درست و صادق میآمده از دیگر مکاتب فرا گرفته و گزارههای کاذب را کنار گذاشته است.
نویسندهٔ کتاب «سیر اندیشه» گفت: ملاصدرا روشنفکری را پاس داشته و از گزارههای متون دینی و بهویژه قرآن غفلت نکرده و از این روست که میتوان گفت وی بیشترین گرایش را به قرآن کریم داشته و از آن بیشترین استفاده را کرده است. مرحوم صدراست که هم تفسیر قرآن دارد و هم بر اصول کافی شرح مینویسد، تا هماهنگی فلسفه و عرفان خود را با دین به اثبات برساند، اما هیچ یک از افراد یاد شده چنین هدف و همتی نداشتهاند و نوشتههای آنان در این زمینه ناچیز است.
وی تصریح کرد: ملاصدرا کتاب «کسر أصنام الجاهلیة» را مینویسد تا بتهای نادانی و پیرایهگرایی و گزارههای کاذب گروههای یاد شده را بشکند. باید گفت ملاصدرا فیلسوفی انقلابی است که چنین عنوانی برای کتاب خود انتخاب میکند، چون زمان وی که زمانهٔ پرآشوبی بوده و حتی بدخواهان وی زمینهٔ تبعید او را به وجود آوردند، وی با تمام شجاعت، رشادت و آزادگی چنین سخن میگوید و از کسی ترس ندارد و باجی نمیپردازد. پس چنین فیلسوف و متکفری نمیتواند سیاسی و انقلابی نباشد.
این محقق اظهار کرد: مرحوم ملاصدرا از دیگر بزرگان یاد شده، روشنفکری و خبرویت بیشتری داشته و همین خصیصه سبب میشود وی بیشترین استفاده را از قرآن ببرد، همانگونه که بیشترین بهره را از دانشمندان یاد شده داشته است. البته نبوغ ابنسینا بیش از وی است. فیلسوفان مذکور همه از اساتید معنوی او بودهاند و ملاصدرا تمامی کتابهای محیالدین، ابنسینا و شیخ اشراق را بارها دیده و به دقت مطالعه و استفاده کرده است و از عبارات آنان در کتابهای خود بسیار آورده و آن را نقد و تحلیل کرده است.
ایشان یادآور شد: ملاصدرا نسبت به ابنعربی کمتر به آسیب تأویلگرایی نادرست دچار شده و کمتر میشود نمونهای از تحریف معنوی قرآن را در آثار وی دید. البته این که میگوییم این بزرگان به تحریف معنوی قرآن کریم دچار شدهاند، به این معنا نیست که کار آنان همچون اهل کتاب امری عمدی باشد، بلکه آنان تحت تأثیر مکتب فکری خویش و ناخودآگاه به این آسیب گرفتار شدهاند؛ چرا که مکتب اندیشهای خود را منطق فهم خود قرار دادهاند.
۱٫ پایگاه اطلاعرسانی قرآن کریم، ایکنا (IQNA)، نقد متون علوم اسلامی. چهارشنبه، ۱۳ شهریور ۸۷٫ شمارهٔ خبر: ۲۸۸۶۸۹٫
(۸)
آیتاللّه نکونام بیان کردند: تفسیر ملاصدرا تفسیری عالمانه از قرآن است که موارد تأویل باطن و نادیده گرفتن ظاهر در آن کمتر به چشم میآید. این مشی، خود را در تفسیر گرانسنگ «المیزان» نیز نشان میدهد. علامهٔ طباطبایی نیز مشی ملاصدرا را با تفاوتهایی که در روش تفسیری خود دارد پی میگیرد و برای رسیدن به باطن، ظاهر قرآن را با ظاهر آن مقایسه میکند.
ایشان در پایان خاطرنشان کردند: در واقع میتوان گفت مکتب فکری وی حتی در زمینهٔ تفسیر در عصر حاضر نیز بالندگی و رشد داشته و رکود پیدا نکرده است و میتوان وی را فیلسوفی قرآنی دانست که خاصیت قرآنی بودن وی، او را تاکنون زنده نگه داشته و مکتبش را بر اندیشهها چیره کرده است. البته باید توجه داشت مکتب وی خالی از کاستی نیست و درستی روش، نشانهٔ درستی دادههای فکری نیست و میان ماده و صورت باید تفاوت قایل شد.
(۹)
گفتوگوی ۳:مراجعهٔ صرف به روایات نقش قرآن کریم را در فقاهت کمرنگ میکند(۱)
گروه اندیشه: در طول هزار سال گذشته، برخی علما زمانی که برای برداشتهای فقاهتی به آیات قرآن کریم رسیدهاند، با این استدلال که آیات دارای اجمال است و نمیشود به آن تمسک کرد، صرفا و یا بیشتر به روایات مراجعه کردهاند در حالی که مراجعهٔ صرف به روایات، نقش قرآن کریم را در فقاهت کمرنگ میکند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، آیتاللّه محمدرضا نکونام، استاد حوزهٔ علمیهٔ قم و نویسندهٔ کتابهای «روش تفسیر از دیدگاه قرآن کریم»، کتاب پنج جلدی «دانش استخاره» و «تحریفناپذیری و حجیت قرآن کریم» در گفتوگو با سرویس اندیشه در مورد تأثیرپذیری علمای مسلمان از آیات قرآن کریم ضمن بیان مطلب فوق، گفت: در این بحث ابتدا به آیهٔ ۳۰ سورهٔ «فرقان» تمسک میکنم که میفرماید: «وَقَالَ الرَّسُولُ: یا رَبِّ، إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»؛ یعنی رسول خدا به شکوه از امت در پیشگاه خداوند عرض مینماید: بارالها، قوم من این قرآن را ترک کردند. مراد از رسول، پیغمبر خاتم صلیاللهعلیهوآله است به اعتبار اینکه میفرماید: «هَذَا الْقُرْآَنَ»؛ یعنی این قرآن و مهجور نیز به معنای ترک کردن است.
ایشان افزودند: ما در میان دانشمندان اسلامی چهار دستهٔ کلی داریم: فلسفیان، فقهیان، عارفان و متکلمان که عمده دانشمندان اسلامی هستند و هر چهار دسته برخوردشان نسبت به قرآن کریم اگرچه متفاوت بوده است، ولی میتوانیم بگوییم در طول هزار سال گذشته بزرگان، علما و اعاظم ما آن بهرهبرداری بهینهای که از قرآن میشد داشته باشند را نداشتهاند.
آیتاللّه نکونام تصریح کرد: اگر میبینیم بیش از یک میلیارد مسلمان در دنیا مشکل دارند و ما با وجود بیش از پنجاه کشور اسلامی در دنیا جایگاه مناسب خودمان را نداریم، این امر به دلیل دوری از قرآن کریم است که بحمداللّه به برکت انقلاب اسلامی و فرهنگ شیعه، در جمهوری اسلامی کمکم ورود شایستهای نسبت به قرآن کریم پیدا شده است، وگرنه حتی در جامعهٔ شیعهٔ خودمان در همین کشور قبل از انقلاب تحصیل کردههای ما از خواندن قرآن کریم بهخوبی آگاهی نداشتند. بنابراین، این که ما از قرآن استفادههای لازم را نکردهایم این یک بحث روشنی است.
این مدرس حوزه دو جهت را برای دوری علما از قرآن کریم بیان کرد: جهت اول این است که چون علما روایات را داشتهاند و روایات گستردهتر بوده و موارد را بهطور مصداقی بیان میکرده است، به همان فتوا دادهاند و نسبت به قرآن کریم که قانون کلی و به هم پیچیدهتری است و دقت، قدرت و توان بیشتری میخواهد کمتر توجه کردهاند. جهت دوم هم این است که ما روایاتی داریم که در آن روایات آمده که قرآن کریم خطاب به معصومین علیهمالسلام است و با معصومین علیهمالسلام صحبت میکند.
وی تأکید کرد: این بزرگان و اعاظم به گمان اینکه قرآن کریم با ما صحبت نمیکند و ما مخاطب قرآن کریم نیستیم، گفتهاند پس ما نمیتوانیم از قرآن کریم استفاده کنیم و مراد قرآن کریم را بهخوبی بفهمیم. پس ما همان روایات را دنبال میکنیم که حضرات معصومین علیهمالسلام از قرآن کریم فهمیدهاند. به این جهت آنان به روایات بسنده کردهاند تا قرآن کریم.
وی در مورد جهت دوم گفت: اینکه ما مخاطب قرآن کریم نیستیم و نمیتوانیم از قرآن کریم بهخوبی استفاده کنیم بیان درستی نیست. درست است که اوج قرآن کریم در اختیار معصومین علیهمالسلام است، اما قرآن کریم برای امت و بهرهبرداری همگان نازل شده است و همه میتوانند از آن استفاده کنند.
آیتاللّه نکونام تصریح کرد: اگرچه اوج و عمق قرآن کریم در اختیار حضرات معصومین علیهمالسلام است و معصومین علیهمالسلام مخاطب قرآن کریم هستند اما این دلیل نیست که قرآن کریم تنها برای آنان نازل شده باشد، قرآن کریم برای همه نازل شده
۱٫ پایگاه اطلاعرسانی ایکنا، شنبه، مرداد ۱۳۸۷، شمارهٔ خبر: ۲۷۷۳۱۵٫
(۱۰)
است. این برداشت باعث شده است برخی علمای اسلامی ما آنطور که باید به قرآن مراجعه نکنند و تنها به روایات اکتفا کنند و این مشکلی است که در فقه و بسیاری از دیگر علوم اسلامی بوده و بیشتر آنان به آیات قرآن کریم که میرسند میگویند دارای اجمال است و نمیشود به آن تمسک کرد و به روایات مراجعه میکنند.
(۱۱)
گفتوگوی ۴:رشتههای علوم قرآنی در دانشگاهها نیازمند نقد و بازسازی است(۱)
گروه اندیشه: آنچه در دانشکدهها و دانشگاههای علوم قرآنی تدریس میشود همه از مبادی و مقدمات قرآن کریم است و متأسفانه از تلاشهای بینرشتهای در آنها خبری نیست. چنین وضعیتی نیازمند نقد و بازسازی رشتههای علوم قرآنی است.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، آیتاللّه محمدرضا نکونام، مدرس حوزهٔ علمیهٔ قم و نویسندهٔ کتابهای «آیه آیه روشنی»، «کتاب خدا» و «کتاب دوستی» در گفتوگو با سرویس اندیشه و علم ضمن بیان مطالب فوق گفت: برای نهادینه شدن قرآن در نهاد دانشگاه، باید گروههای علمی با گرایشهای مختلف، هر یک از آموزهها و آیات مرتبط با دانش تخصصی خود را مورد مطالعه قرار دهند و چنانچه امکانپذیر است، با آزمایش و تجربه، دادههای علمی و تجربهپذیر آن را تبیین کنند. قرآن کریم کتابی سمبلیک یا متنی صرفا مقدس و بهدور از حوزهٔ عمل نیست، بلکه کتابی است علمی و باید بخشهای متفاوت آن را به دانشگاهها و آزمایشگاههای متفاوت داد تا روی آن کار شود و روشن است که این کار نیازمند بازیابی و پیگیری بسیار جدی و سنگینی است.
وی افزود: ما هماینک دارای دانشگاه علوم قرآنی هستیم، اما عنوان یاد شده در صورتی مناسب است که این دانشگاهها، متن قرآن کریم را مورد مطالعه قرار دهند در حالی که آنچه در این دانشگاه یا در رشتهٔ علوم قرآنی تدریس میشود همه از مبادی و مقدمات قرآن کریم است و باید به آن عنوان مبادی یا پیشدبستانی قرآنی را بدهند. این مطالب شایستهٔ رشتهای دانشگاهی نیست و از مطالب بسیار مهم قرآن کریم در متون درسی آن فروگذار شده است.
مدرس حوزهٔ علمیهٔ قم تصریح کرد: رشتهٔ علوم قرآنی دانشگاه نیازمند نقد، بازیابی و بازسازی است و تدریس متون فعلی که نام پیشدبستانی علوم قرآنی برای آن مناسبتر است در دانشگاه علوم قرآنی یا در رشتهٔ علوم قرآنی دانشگاهها شایسته نیست و هر دانشجویی باید این مبادی را در دورههای پیش و در مدارس راهنمایی یا در دورهٔ دبیرستان گذرانده باشد. دانشجویی که میخواهد در رشتهٔ علوم قرآنی تحصیل کند باید این مبادی را پیش از این با خود داشته باشد و بتواند در ژرفای بیانتهای علوم قرآنی با توجه به وسع و توان خویش اندکی غور کند تا بتواند برای حل مسائل، سؤالات و مشکلاتی که در این حوزه وجود دارد گامی بردارد.
این نویسنده اظهار کرد: گذشتگان ما قرآن کریم را به عنوان متنی علمی مورد مطالعه قرار ندادهاند و ما باید تاوان کاستی آنان را بدهیم.
ایشان یادآور شد: هنوز عالمان و مفسران ما در رابطه با آسمانها و زمینهای هفتگانه نظریهای علمی و خردپذیر ارایه نکردهاند. بررسی چنین آیاتی نیازمند تعامل دانشمندان رشتههای گوناگون با هم و تحقیقهای میدانی است و حوزهها، دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی باید سالهای متمادی در زمینهٔ فهم و کشف گزارههای علمی قرآن کریم سرمایهگذاری کنند و چنین سرمایهگذاری به رشد علم و دانش در جامعهٔ بشری کمکی شایان میکند.
این محقق تأکید کرد: ما باید مراکز علمی را با نوشتن مقالات علمی به این مهم توجه دهیم که استفادهٔ علمی و عملی از قرآن کریم بسیار اندک است. ما بیشتر قرآن را قرائت میکنیم، چون ثواب دارد و یا در حد موعظه و نصیحت از آن استفاده میکنیم.
آیتاللّه نکونام در پایان خاطرنشان کرد: مهجوریت قرآن کریم و دوری جامعهٔ علمی ما از قرآن، برآمده از این است که ما در زمان غیبت معصوم علیهالسلام زندگی میکنیم و حاکمیت اسلام در کشورهای دیگر منحرف شده است و خلفای جور و سلاطین
۱٫ خبرگزاری قرآنی ایکنا، سهشنبه، ۵ شهریور ۱۳۸۷، شمارهٔ خبر: ۲۸۴۴۹۰٫
(۱۳)
که مهجوریت قرآن کریم را میخواستند، بر مسلمانان چیره شدند تا قرآن کریم مورد استفادهٔ علمی و عملی قرار نگیرد و تنها در حد قرائت به آن اکتفا شود و این فاجعهٔ بزرگی است که در اسلام اتفاق افتاده و امیدواریم این مشکل حل شود.
(۱۴)
گفتوگوی ۵:متکلمان در استفاده از قرآن کریم به ظاهر آن اکتفا کردهاند
گروه اندیشه: متکلمان به دلیل سطحینگری، زمانی که به قرآن کریم مراجعه و از آن استفاده کردهاند، در واقع مبتلا به جمود و ظاهرنگری شدند و به ظاهر آن اکتفا کردهاند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، آیتاللّه محمدرضا نکونام، مدرس حوزهٔ علمیهٔ قم و نویسندهٔ کتابهای قرآنی «دانش تفسیر، دانش تأویل» و «آخرین ستایش» ، در گفتوگو با سرویس اندیشه، ضمن بیان مطلب فوق، در مورد تأثیرپذیری متکلمان مسلمان از آیات قرآن گفت: متکلمان میگویند از ظاهر نباید تجاوز کنیم و حرکت بیشتری داشته باشیم. آنها زمانی که میخواستند به ظاهر قرآن کریم مراجعه و از آن استفاده کنند، در واقع مبتلا به جمود و ظاهرنگری شدند. لذا ما به این گروه میگوییم اهل ظاهر.
آیتاللّه نکونام دقت در تمام زوایای آیات الهی را لازم دانست و اظهار کرد: در کلام الهی ما باید به تمام زوایا دقت کنیم، شما به صرف یک ظاهر نمیتوانید اکتفا کنید، مثلا در قرآن کریم آمده است: «وَمَنْ کانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الاْآَخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً»(۱)؛ یعنی هر کس در دنیا کور باشد در آخرت هم کور است. اگر ما به ظاهر این آیه اکتفا کنیم، معنای آیه این میشود که تمام کسانی که در دنیا کور هستند یا کور میشوند، هرچند در جبهه با جانفشانی برای اسلام نابینا شده باشند، اینها در آخرت هم کور هستند. ما نمیتوانیم بگوییم این کلام الهی، وحی، کلام اسلام یا لسان قرآن است. پس میگوییم مراد از «اعمی» کور باطن است؛ یعنی کسی که در دنیا بیایمان، ناآگاه و نادان است، در آخرت نیز گرفتار نادانی خویش میشود.
ایشان در مورد معنای آیهٔ: «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی»(۲) گفت: ظاهر آیه چنین است؛ یعنی خدا بر عرش و بر تخت نشسته است، در حالی که خداوند جسم نیست که روی تخت بنشیند؛ پس نتیجه میگیریم نمیتوان به ظاهر آیات اکتفا کرد. نویسندهٔ کتاب کمنظیر «آیه آیه روشنی» در مورد رابطهٔ ایمان و اخلاق گفت: دقت فلسفی نشان میدهد که آنچه برای رشد و کمال آدمی اصالت دارد ایمان یا اخلاق نیست و هیچ یک از این دو در این رابطه اصالت ندارد، اصل در انسان عقیده و باور اوست.
آیتاللّه نکونام در تعریف «باور» گفت: باور همان معرفت و شناخت آدمی از هستی و چگونگی آن و پدیدهها و نمودهای آن است. البته معرفت با دانش و سواد متمایز است و مراد ما از معرفت، شناخت جزیی و حضوری پدیدههاست و در این زمینه به تفاوت دیدگاه ما با دیگر فلسفیان در تعریف علم باید توجه داشت، چرا که ما دانش را منحصر در امور حضوری میدانیم و چیزی به نام علم حصولی نمیشناسیم. این معرفت به نام حکمت نظری شناخته میشود.
وی در ادامه افزود: ایمان و اخلاق و اعمال آدمی بر مدار اندیشه و فکر او شکل میپذیرد. اندیشهٔ انسان شاکله و شخصیت او را بنا میکند و زمینهای برای ظهور و بروز هرگونه عملی از جمله کردههای اخلاقی که به «رفتار» خوانده میشود و معرفتی که در قلب رسوخ کرده و بر آن چیره و حاکم باشد که از آن به «ایمان» تعبیر میشود مهیا میکند.
آیتاللّه نکونام اظهار کرد: ایمان و اخلاق میتواند با پشتوانهٔ معرفت همراه شود یا از این پشتوانه بیبهره باشد که در این صورت، فرد مؤمن خردورز نیست و با داشتن باورهایی عامیانه، بیریشه و آکنده به پیرایه، میتواند به گناه آلوده شود و ایمان نمیتواند مانع از عصیان و طغیان وی به گناه شود؛ خواه ایمان وی عامیانه باشد و وی صاحب ایمانی قوی دانسته شود یا ایمان او ضعیف و متزلزل باشد.
وی علت آلوده شدن به گناه را نداشتن بستر مناسب علم و معرفت دانست و گفت: علت به گناه آلوده شدن افراد به سبب
۱٫ اسراء / ۷۲٫
۲٫ طه / ۵٫
(۱۶)
نداشتن بستر مناسب علم و معرفت برای پرورش بذر ایمان و ارزشهای اخلاقی است. کسی که نگرش و بینش صحیح ندارد نمیتواند عمل خوب و ارزشی که دارای عیار بالاست از خود پدیدار کند.
وی افزود: عمل و کردهای که بر اساس اندیشه و خردورزی نباشد، از یقین، جزم و اطمینان خالی و با دلهره، وسواس و احتیاط بسیار و یا از روی عادت انجام میشود و عملی که با ترس و اضطراب یا با بیباوری و اعتقاد ضعیف همراه باشد کردهای محکم نیست و نمیتواند به عنوان ماده و مصالحی برای رشد فرد کارساز باشد.
این نویسنده تأکید کرد: شخصی که اعمالش بر اساس اندیشه و خردورزی نباشد، اعمال عبادی خود مانند نماز را یا از سر عادت یا با هزار وسواس میخواند، جایی به حسب عادت راست میگوید و جایی دیگر دروغ، اگر زمینهای پیش آید و رفیق و همراه مناسب و تشویقگر صالحی داشته باشد، کار راست و درست انجام میدهد و در صورتی که حادثهای برای او پیش آید و با افراد ناباب دوست شود، بهسرعت به بدی میگراید؛ چرا که پشتوانهای به نام «معرفت درست» و «علم صادق» که یقین یا اطمینان برای وی به همراه داشته باشد، با او همراه نیست و نهاد تصمیمگیرندهٔ وی به محک اندیشهٔ صادق در نیامده و با آن استواری نیافته و محکم نشده است و هر حادثهای میتواند در او تغییر ایجاد کند.
وی در مورد جامعهٔ فعلی افزود: نگاهی از سر مطالعه به رفتار جامعهٔ فعلی ما این حقیقت را به دست میدهد که جامعهٔ ایرانی ایمان دارد و عاطفی است، احساسات در ایرانیان فراوان است و همه میخواهند خوب باشند و خوب زندگی کنند، ولی این احساس و عاطفه بستری یقینآور و اطمینانزا که همان معرفت بیپیرایه است ندارد و خردورزی و عقلانیت پابهپای معنویت پیش نیامده و با آن همگام نشده و اعتقادها و باورهای عامیانهگرایی را با خود دارد و مبانی علمی، معرفتی و دادههای عقلی غیر مشوب در آن نهادینه نشده، و از این رو عملها سست، متفاوت و گاه عکس ایمانی است که فرد با خود دارد.
این مدرس حوزه در مورد ایمان و اعتقاد برخاسته از معرفت گفت: ایمان و اعتقاد جازمی که برخاسته و زاییدهٔ معرفت باشد، عمل و اخلاق نیک و شایسته را بارور میشود. همچنین اعتقادات و باورهای عادی، عمومی، ابتدایی، سطحی، صوری، سنتی و خانوادگی نتیجهای در ایمان و عمل جز آنچه در محیط اطراف و افراد وابسته دیده میشود بر جای نمیگذارد. اگر محیط اطراف، خانواده و افرادی که با فرد در تماس هستند افرادی شایسته و نیکوکردار باشند، وی نیز به همان میزان خوب میشود و میزان مقاومت وی در برابر محیط گناه و پیشامد معصیت نیز به همان میزان است، و چنانچه آنان بدکردار باشند، وی نیز میل به بدی مییابد. البته، گاه اطرافیان میتوانند تأثیر عکس بر روی فرد داشته باشند.
آیتاللّه نکونام در پایان خاطرنشان کرد: معیار محک ارزش ایمان و عمل، معرفت است؛ زیرا این معرفت است که هرچه شفافتر و جزییتر باشد، بر درصد اطمینان و جزم میافزاید و در موارد اندکی نیز سبب یقین میشود. در پایان یادآور میشوم که حکمت عملی متفرع بر حکمت نظری است.
(۱۷)
گفتوگوی ۶: آموزههای قرآن کریم با تأویلگرایی افراطی به تحریف معنوی کشانده میشود(۱)
گروه اندیشه: برخی از عارفان در ارایهٔ تأویلات، گزارههایی از خود عرضه کردهاند که به لحاظ منطقی هیچ گونه ارزش صدقی ندارد و با این سخنان، معانی آموزههای قرآن کریم را با تأویلگرایی افراطی به تحریف معنوی کشاندهاند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران(ایکنا)، آیتاللّه محمدرضا نکونام مدرس حوزهٔ علمیهٔ قم و نویسندهٔ کتابهای «مقامات عارفان» و کتاب کمنظیر «دانش سلوک معنوی»، در گفتوگو با سرویس اندیشه در مورد تأثیرپذیری عارفان مسلمان از قرآن کریم ضمن بیان مطالب فوق گفت: دانش تأویل دانشی قاعدهمند و یک علم است که از معیارهای ویژهٔ خود تبعیت میکند و نمیتوان خارج از مدار این قواعد سخن گفت.
وی افزود: عارفان مسلمان از کار برخی عارفان شاخص که ساحت قرآن و دین را به پیرایههای بسیار آلودهاند، رنج میبرند. آنان برای ارایهٔ باطن هر آیهای معنایی آوردهاند که با معیارهای علمی هماهنگ نیست.
این مدرس حوزه اظهار کرد: البته باید توجه داشت که تحریف معنوی امری متمایز از تحریف لفظی است و عارفان، الفاظ و واژگان این کتاب آسمانی را تغییر نداده و ظاهر آن را پذیرفتهاند، اما به بهانهٔ دریافت و ارایهٔ باطن قرآن کریم، گاه گزارههایی آوردهاند که با ظاهر قرآن کریم مخالف است. این در حالی است که ما ظاهر قرآن کریم را حجت میدانیم و حتی برای به دست آوردن صدق و کذب گزارههایی که در روایات وجود دارد، ظاهر قرآن را معیار و ملاک میدانیم.
وی تأکید کرد: در این بحث باید توجه داشت که متکلمان در برابر عارفان قرار دارند. آنان میگویند باید تنها به ظاهر قرآن کریم اکتفا کرد و ما چیزی به نام باطن نمیشناسیم یا برای غیر معصوم علیهالسلام قابل دسترسی نیست. این تفریط در برابر افراط عارفان در باطنگرایی است که به نادیده گرفتن ظاهر انجامیده است و هر دو روش اشتباه است.
نویسندهٔ کتاب «مقامات عارفان» گفت: ما این کار عارفان را در لباسی دیگر نیز دیدهایم و آن عملکرد منافقان در ابتدای انقلاب است که خود را مجاهدان خلق مینامیدند، آنان آیات قرآن را به کارهای گروهی و سازمانی خود تأویل میکردند، یکی از آنان «والعصر» را قانون فشار و «یؤمنون بالغیب» را کارهای زیرزمینی، پنهانی و کارهای تاکتیکی در گسترهای پنهانی و باطنی معنا میکرد و پیشفرضهای ثانوی ذهن خویش و نه اولی را بدون در نظر گرفتن معیارهای علمی و سیاق قرآن کریم، بر قرآن تحمیل میکرد.
آیتاللّه نکونام در پاسخ به این سؤال که بین ابنسینا، سهروردی و ملاصدرا و ابنعربی کدام یک به قرآن کریم گرایش بیشتری دارند و از آن تأثیر بیشتری پذیرفتهاند؟ گفت: برای میزان تأثیرپذیری افراد یاد شده از قرآن باید دید گرایش علمی آنان در دریافت حقیقت بر چه پایه یا پایههایی استوار است و اینان برای قرآن کریم در آن زمینه چه جایگاهی قائل هستند.
این عرفانپژوه یادآور شد: ابنسینا فیلسوفی مشایی است که عقلگرایی تجردی و محض را دنبال میکند و تنها به برهان و استدلال تکیه میکند. سهروردی فیلسوفی اشراقی است که علاوه بر اهتمام به خردگرایی، کشف و شهود را نیز پی میگیرد. ابنعربی عارفی است کلامی که به گزارههای فلسفی اعتقادی نداشته و به آن استناد نمیکرده است. وی از کلام به عرفان حرکت کرده و از حیث علمی، عرفان او هرچند در سطح عالی است، اما کلامش معمولی است و دادههای کلامی وی کمتر صادق است.
۱٫ خبرگزاری قرآنی ایکنا، دوشنبه، ۱۱ شهریور ۱۳۸۷، شمارهٔ خبر: ۲۸۲۳۱۴٫
(۱۸)
گفتوگوی ۷:برخی فلاسفهٔ اسلامی به بهانهٔ آزادی اندیشه از دادههای عقلی قرآن غفلت کردهاند(۱)
گروه اندیشه: در میان فیلسوفان این اندیشه یک اصل است که فیلسوف باید آزادی اندیشه را پاس بدارد و برخی فلاسفهٔ جهان اسلام نیز به این بهانه، از گزارههای قرآن کریم در زمینهٔ مسایل فلسفی و عقلی غفلت میورزند.
به گزارش خبرگزاری قرآنی ایران (ایکنا)، آیتاللّه محمدرضا نکونام؛ مدرس حوزهٔ علمیهٔ قم و نویسندهٔ کتابهای «حکمتنامهٔ فلسفه»، «فلسفهٔ نوین» و «معرفت محبوبی و سلوک محبی» در گفتوگو با سرویس اندیشه در مورد تأثیرپذیری فیلسوفان مسلمان از قرآن کریم ضمن بیان مطالب فوق گفت: فیلسوفان در حالی چنین شعاری میدهند که در بررسیهای فلسفی خویش سخن هر عالم و دانشمندی را به تحقیق گذاشته و به پذیرش یا نقد آن میپردازند، اما دادههای عقلی قرآن کریم را نادیده میگیرند.
این نویسنده تأکید کرد: درست است که فیلسوف باید عقلانیت و خردمندی را که با آزاد اندیشی همراه است دنبال کند، اما همین عقلانیت، خردورزی و آزاد اندیشی است که حکم میکند با توجه به پیشفرضهای اولی به سراغ متن قرآن کریم رفت و گزارههای ثانوی عقلی را از آن استخراج و استنباط کرد. فیلسوف با این لحاظ است که قرآن کریم را به عنوان کتابی علمی و عقلی مورد توجه و عنایت قرار میدهد.
نویسندهٔ کتاب «فلسفهٔ نوین» اظهار کرد: متأسفانه حصرگرایی در گرایشهای علمی و تکبعدی نگری سبب شده فقیهان در فرایند استنباط احکام دینی به روایات بسنده کرده و به قرآن کریم توجه کمتری داشته باشند.
مدرس حوزهٔ علمیهٔ قم تصریح کرد: درست است که برخی از فیلسوفان در نوشتههای فلسفی خود برخی از آیات قرآن را به عنوان تأیید آوردهاند، اما دیده نمیشود که قرآن کریم را به عنوان متن علمی مورد مطالعه قرار دهند، در حالی که دیده میشود گاه کتاب دانشمند و فیلسوفی را بارها و بارها و به تکرار دیده و از آن سخن گفتهاند.
نویسندهٔ کتاب «معاد جسمانی» در مورد فلاسفه، متکلمان و عارفان اذعان کرد: کلامیان، به ظاهر متون دینی اکتفا کردند، همچنین عارفان، باطنگرایی افراطی و خارج از حدود علمی را بر قرآن کریم تحمیل کردند و فیلسوفان، خود را بینیاز از قرآن و گزارههای دینی دانستند. آنان یا قرآن را ترک کرده و به آن عنایتی نداشته یا به ظاهر جمود پیدا کرده و یا تخریب باطن انجام دادهاند.
وی در مورد دوری تحصیلکردههای پیش از انقلاب گفت: تودههای پیش از انقلاب که تابع ملوک و عالمان خود بودند از آنها پیروی کردند و به دنبال آنها حرکت کردند و قرآن کریم چنان مهجور شد که در جامعهٔ شیعی ما در پیش از انقلاب، دانشگاهیان و تحصیل کردهها و دبیران در روخوانی قرآن کریم مشکل پیدا کردند.
آیتاللّه نکونام خاطرنشان کرد: امروزه اطفال و کودکان ما که شمارشان اندک نیست قاری قرآن هستند و معنا و حقایق قرآن را دنبال میکنند که امیدواریم رشد معنوی و باطنی نسبت به قرآن کریم بیشتر شود تا حفظ آن و این مهم به دست عالمان است که جامهٔ تحقق میپوشد.
۱٫ خبرگزاری قرآنی ایکنا، شنبه ۲ شهریور ۱۳۸۷، شمارهٔ خبر: ۲۸۲۸۳۳٫
(۱۹)
گفتوگوی ۸:علم الهی در سیرهٔ رضوی(۱)
اشاره: متن حاضر مصاحبهٔ گروه اندیشه از روزنامهٔ خراسان است. این متن بهگونهٔ ناقص به دست ما رسیده است و همانگونه که خوانندهٔ محترم متوجه میشود بخشی از آن در دست نیست. این مصاحبه بر آن است که تأثیر علم لدنی و خدادادی امام رضا علیهالسلام در موضعگیریهای سیاسی را نشان دهد.
اندیشه: در زمان امامت امام رضا علیهالسلام صفآراییهای سیاسی چگونه بوده است؟
در تحلیل دورهٔ سیاسی حاکم بر زمانی که امام رضا علیهالسلام به امامت رسیدند باید آن فضا را از دو سو مورد مطاله قرار داد. یکی آنکه در دوران بنیعباس، آنان هیچ دلخوشی از امام رضا علیهالسلام نداشتند. با ورود امام علیهالسلام به صحنهٔ سیاست و اجتماع، نشانههایی از سقوط عباسیان را میشد مشاهده کرد.
در آن زمان قابل پیشبینی بود که اگر بنیفاطمه به حکومت نزدیک شوند با آن موقعیت معنوی که دارند دیگر بنیعباس به انقراض کشیده خواهد شد.
در این زمینه، عباسیان آزرده و گلهمند بودند و با حضرت علیهالسلام برخورد مناسبی نداشتند. کنایهها و نیش زبانهای پیشکسوتان بنیعباس مؤید این ادعاست. بنابراین حضرت امام رضا علیهالسلام در مقابل عباسیان قرار میگیرد و عباسیان آن حضرت علیهالسلام را نسبت به حکومت وارث میبینند. حال باید دید حضرت چگونه با صلابت، درایت، علم و متانت حرکت میکند تا بتواند فتنهها را کنترل نماید.
جهت دوم دوستان بودند. آنها که داعیهٔ ولایت و تشیع داشتند. حضرت با آنها نیز در تقابل قرار گرفت. ادعای این گروه این بود که حضرت با قبول حکومت، وابسته به حکومت خواهد شد و «سیاست» جایگزین «معنویت» خواهد گردید. از این رو کسانی که معرفت کامل نداشتند و ظاهربین یا کجاندیش بودند یا بغض و غرض داشتند در برابر حضرت قرار گرفته بودند و این امرِ بسیار سنگینی بود که چگونه باید در قبال این مسأله واکنش نشان داد.
اندیشه: آیا شخص مأمون در این صفآرایی جایی نداشت؟
مأمون با آنکه بر مسند قدرت بود ولی از حضرت علیهالسلام دلهره و دلنگرانی داشت؛ چون از نظر روانشناختی انسان ضعیفالنفسی بود. مأمون سیاست و اندیشهاش در میان سایرین برجسته بود و بر آنان ارجحیت داشت، ولی با این حال، واهمه و ترسی از امام داشت؛ چون خود را در برابر کسی میدید که صاحب اصالت و کرامت و معرفت بود.
بنابراین سه چهرهٔ مهم در برابر حضرت بودند: الف ـ عباسیان؛ ب ـ دوستان ناآگاه؛ ج ـ مأمون و سیاستش که البته این مورد را باز میتوان مجزا کرد.
بهطور اساسی، سیاست مأمون بر این بود که از تعدد اقوام و آرا استفاده کند و آن را علیه حضرت به کار گیرد؛ بهطوری که باعث آسیبپذیری آن حضرت شود. به این جهت بود که دست به دامان هر کسی میشد.
از سویی همهٔ امکاناتی که از ادیان دیگر بر جای مانده بود را به خدمت گرفت تا دانشمندان و عالمان آن ادیان بتوانند حضرت را در حاشیه قرار دهند. اما این حقیقت باطن و آن معنویت الهی حضرت امام رضا علیهالسلام بود که حضرت را در تمام میادین پیروز میکرد. مدد الهی این است که سن امامان و تجارب زندگی محسوس در دانش آنان تأثیری ندارد.
ممکن است زمینهٔ معنویت رفتار مدرنی را در مورد امامان هم ایجاب کند، ولی این تفاوت چه در باب امامت و چه در باب علوم و زمینههای دیگر، قابل قیاس با افراد عادی نیست.
اندیشه: ویژگیهای اصلی باور ما نسبت به حضرات ائمه علیهمالسلام چیست؟
ما اعتقاد داریم که حضرات ائمه علیهمالسلام بندگی و امامت داشتهاند. این عبودیت و بندگی برایشان ربوبیت الهی میآورد(۲).
۱٫ روزنامهٔ خراسان.
۲٫ روی عن أبی عبد اللّه: العبودیة جوهر کنهها الربوبیة. مصباح الشریعه، ص ۷٫
(۲۰)
لذا تمام تواناییهایی را که اولیای الهی و امام هشتم علیهمالسلام داشتهاند نباید به حساب استعداد فردی و دانشمند بودن یا تحصیل کردن آنان گذاشت. به همین خاطر است که تمام منش و کنش آن حضرت بار معنوی داشته است. ایشان ولایتعهدی را میپذیرد تا دوستان و عباسیان تحریک نشوند ولی خاطرنشان میکنند که در سیاست مداخله نخواهند کرد. طبیعی است که اگر آن حضرت علیهالسلام به عزل و نصب و به امور سیاسی مشغول میشدند نه عباسیان را میتوانستند مهار کنند و نه آن دوستانی را که گفته شد. حضرت با پذیرش ولایتعهدی مأمون را متقاعد کرد و دوستان را با درایت آرام نمود. ایشان به طریقی استثنایی توانستند بر اوضاع مسلط شوند. ما میبینیم که حضرت علی علیهالسلام با معاویه کنار نیامد یا امام حسین علیهالسلام با یزید برخورد کرد. حضرات ائمهٔ دیگر علیهمالسلام نیز به همین طریق بودند اما امام رضا علیهالسلام هم بدون درگیری وارد حکومت میشوند و هم از آلودگی به آن میپرهیزند.
در همان نماز عید که معروف است وقتی حضرت علیهالسلام حرکت میکنند با لسانی متعارف دعا میخوانند و میفرمایند: سلام بر دو پدرم آدم و نوح، سلام بر دو پدرم ابراهیم و اسماعیل، سلام بر پدرانم محمد و علی. امام به این طریق خود را منتسب به سلسلهای میکنند که حلقههای عبودیت است. ایشان میخواهند بگویند ما دارای زمینههای الهی و عاطفی هستیم و باید این مسایل را گوشزد کنیم. اینها ظهورات علم الهی است که در جامعه آشکار شده است.
اندیشه: شما بنیادیترین درس زندگی حضرت را در چه امری میدانید؟
من فکر میکنم اساسیترین نکته در این زمینه این است که بفهمیم چهطور یک انسان از طریق عبودیت به ولایت و عصمت میرسد و در این حال تمام مسایل ظاهری و حربههای این جهان در برابر این مهرهٔ الهی مات هستند. علم و قدرت و سیاست مات شاه ولایت است. مأمون با وجود همهٔ ذکاوت در برابر حضرت به زانو در میآید و دلهرهٔ مأمون از صلابت علی بن موسی الرضا علیهالسلام بود که او را وا داشت حضرت را مسموم کند.
پس اهتمام ما باید در این جهت باشد که با این سه ویژگی اصلی حضرت؛ یعنی عبودیت، ولایت و عصمت ارتباط پیدا کنیم. حضرت با دید حق میدید و با قدرت حق عمل میکرد.
اندیشه: کسانی هستند که در سنت زیارت، حضرات ائمه علیهمالسلام از جمله حضرت امام رضا علیهالسلام را مورد پرستش قرار میدهند و به بارگاه ایشان سجده میکنند، بعضی نیز به طور افراطی آن را نمودی از شرک میدانند. نظر شما در این باره چیست؟
اصولا شرک یعنی این که در برابر خدا به کسی استقلال داده شود. ولی ما به هیچ کس در برابر خدا استقلال نمیدهیم و میگوییم حضرات ائمه علیهمالسلام هر چه دارند از عبودیت دارند. آنها از رهگذر بندگی به سروری رسیدند ولی شرک یعنی همترازی را برای خدا قایل شویم. کسانی که چنین نظری دارند یا از مبانی فکری و عقیدتی شیعیان آگاه نیستند یا ممکن است عقیدهٔ ایشان حاصل دیدگاههای ارتجاعی باشد که در آنها رسوب کرده است. اگر از هر زیارتنامهخوان بپرسیم که این «آقا» کیست؟ او خواهد گفت بندهٔ خدا، ما فقط به کمک آنها تقرب میجوییم. این استمداد نمیتواند آلوده به شالودههای شرکآمیز باشد. شرک استقلال ثانی است و در اینجا اصلا مطرح نیست.
اندیشه: گفته میشود همین استمداد از بندهٔ خدا یا طلب شفا یا زنده و جاوید پنداشتن این ارواح طیبه با مسألهٔ وحدانیت مغایر است و ما با این رفتار، صفات خاص خداوند و از جمله خلود و جاودانگی را به غیر خدا نیز نسبت دادهایم؟
در این رابطه باید گفت بهطور اساسی، مرگ در هستی وجود ندارد، بلکه تنها جابهجایی است. از نظر علمی و فلسفی هیچ ذرهای امکان نابودی ندارد. به لسان قرآن کریم: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیهِ رَاجِعُونَ»(۱)؛ ما متحول و یا جابهجا میشویم و از این جهان به جهان آخرت و از این وجود به آن وجود میرویم. هیچ گونه نابودی معنا ندارد. اهل بهشت و حتی اهل دوزخ نیز دارای خلود هستند. هیچ صفتی نیست که خداوند داشته باشد و ما نداشته باشیم. همهٔ صفات الهی به عالم اطلاق دارد، اما تفاوت ما در صفت با پروردگار در این است که او ذات صفت را دارد و ما ظهور صفت را دارا هستیم؛ یعنی اگر ما خلود داریم به خلود حق است و اگر بقا داریم به بقای حق است و یا علم و قدرت ما به علم و قدرت حق است، خدا حی است ما هم حی هستیم. سنگ هم حی است. از نظر فلسفی، حی متعلق به همه چیز است. ما از عدم نیامدهایم که به عدم برویم، بلکه از حق آمدهایم و
۱٫ بقره / ۱۵۶٫
(۲۱)
به حق میرویم.
وقتی میگوییم «کلُّ مَنْ عَلَیهَا فَانٍ»(۱)؛ «فان» به معنای نابودی نیست، بلکه به معنای دگرگونی و به همریزی است. پس همه چیز ایجاد و وجود پیدا میکند، ولی محکوم به عدم نمیشود. پس نه تنها ائمه علیهمالسلام بلکه ما هم دارای آن صفات هستیم با این تفاوت که حضرات ائمهٔ اطهار علیهمالسلام این صفات را به فعلیت رساندهاند ولی ما در مرحلهٔ امکان هستیم. با این حال، چه ما که مستعد این صفات میباشیم و چه آنان که فعلیت یافتهاند بالحق هستیم، و چون بالحق هستیم مسألهٔ مطرح شده عمومیت ندارد و فهم این نکته است که ما را به حقیقت امامت پیوند میدهد.
۱٫ الرحمن / ۲۶٫
(۲۲)