چشمهٔ « ۳۸۴ » ارتداد مسلمانان اولی
میگویند بعد از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله همه مرتد گشتند مگر سه، پنج، یا هفت نفر. باید توجه داشت آن زمان، زمان بالا بردن دست فینال فینالیستها بود و بالا بردن دست آنان، به معنای کفر دیگران نیست.
البته انکار ضروری دین در صورتی کفرآور است که به انکار خداوند یا تکذیب پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بینجامد و انکار آن به صورت مطلق سبب کفر نمیگردد. با این وصف، ملاک ارتداد و کفر، انکار خداوند یا تکذیب نبی است و با این ملاک، اگر انکار غیر ضروری دین نیز به یکی از این دو ملاک باز گردد باز کفرآور است؛ هرچند آن امر ضروری دین نباشد. ضروری دین نیز حکمی است که همگان از روی تحقیق آن را ضروری دین بدانند و ارتداد برای پایههای دینی است و نه شاخهها یا پیرایههایی که به نام دین
(۲۸۲)
مشهور شده است اما دینی نیست.
این گونه است که عمل نیز به تنهایی کفرآور نیست، بلکه عملی که به انکار ضروری دین و در نهایت به انکار خداوند یا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بینجامد، و این انکار با آن عمل ظهور یابد، کفر است، همانند سجده نکردن ابلیس به آدم علیهالسلام .
باید توجه داشت کسی که در باطن خود از مظاهر دینی همانند قرآن کریم، مسجد، عالم دینی و امثال آن ناخشنود است، و در جان خویش نسبت به آن جحد و انکار دارد، عاقبت تلخی در انتظار اوست.
چشمهٔ « ۳۸۵ » خودکار بیت المال و اختلاس میلیاردی
شیخ صدوق روایتی در باب عقاب مرایی دارد که میگوید ریاکار در روز قیامت با چهار عنوان «یا کافر»، «یا فاجر»، «یا غادر» و «یا خاسر» خوانده میشود. وی میگوید: «أبی رحمهالله قال حدّثنی عبد اللّه بن جعفر عن هارون بن مسعدة بن زیاد عن جعفر بن محمّد عن أبیه علیهماالسلام قال: قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله سئل فبم النجاة غدا؟ قال إنّما النجاة فی أن لا تخادعوا اللّه فیخدعکم، فإنّه من یخادع اللّه یخدعه وینزع منه الایمان ونفسه تخدع ولو بشعرة. قیل له فکیف یخادع اللّه؟ قال: یعمل بهما أمر اللّه عزّ وجلّ ثمّ یرید به غیره فاتّقوا اللّه فی الریاء، فإنّه الشرک باللّه أنّ المرائی یدعی یوم القیامة بأربعة أسماء: یا کافر، یا فاجر، یا غادر، یا خاسر، حبط عملک وبطل أجرک فلا خلاص لک الیوم، فالتمس أجرک ممّن کنت تعمل له»(۱).
- شیخ صدوق، ثواب الأعمال، ص ۲۵۵٫
(۲۸۳)
افرادی که این روایت از آنان یاد میکند انسانهای معمولی نیستند که در بعضی کارهای عادی ریا دارند، بلکه این گونه افراد همانان هستند که قرآن کریم آنان را چنین معرفی میفرماید: «یخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آَمَنُوا وَمَا یخْدَعُونَ إِلاَّ أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ»(۱). افرادی که در پیش چشم دیگران مراقب هستند با خودکار بیت المال کار شخصی انجام ندهند اما در پنهانی، اختلاسهای میلیاردی دارند.
چشمهٔ « ۳۸۶ » مرز نفوذ بر مال
قاعدهای در فقه است که میگوید: «الناس مسلطون علی اموالهم». مردم بر داراییهای خود قدرت نفوذ، تصرف و هزینه دارند. این قاعده بدون حد و مرز نیست و اگر کسی داراییهای خود را در امور نامعقول هزینه کند، تسلط و قدرت تصرف خود بر آن را از دست میدهد و حاکم صالح میتواند داراییهای وی را از او بگیرد.
همچنین برخی که به ناگاه دارای سرمایههای کلان میشوند، دولت صالح حق دارد از وی استفسار نماید که آن را از کجا آورده است تا فسادهای اقتصادی کنترل گردد و سرمایههای مردم فقیر و مستضعف جامعه به جیب عدهای خاص که دزدانی آبرومند هستند نرود. البته کسی که دارایی دارد و برای آن سند کار و تلاش خود را ارایه میدهد، افتخارآفرین است.
۱٫البقرة/ ۹٫
(۲۸۴)
چشمهٔ « ۳۸۷ » حکم مرتد
مرتد فطری؛ یعنی مسلمانزادهای که به کفر میگراید در صورتی که بر کفر خود اصرار ورزد، حکم میت را پیدا میکند و احکامی سخت، دشوار و با غلاظ و شداد بر او جاری میگردد: همسرش از او جدا میشود، اموال او به ورثه داده میشود و در نهایت به قتل میرسد.
اسلام بر مرتد چنین احکام سختگیرانه دارد و او را چنین به شدت تنبیه میکند و تا پای قتل او پیش میرود، با آن که اسلام دینی عقلی (منطقی) و عقلایی (مردمی) است اما مصونیت دین موجب چنین حکمی از طرف اسلام شده است؛ زیرا اگر قرار باشد همواره عدهای داخل دین شوند و سپس از دین بیرون روند و به دین چون کاروانسرایی بنگرند، کسی دیندار نمیماند و به دین اعتبار نمیکند؛ همانطور که برخی از اهل کتاب در ابتدای نزول اسلام برای براندازی دین اسلام از آن به عنوان سیاستی استفاده میکردند و قرآن کریم از آن چنین خبر میدهد: «وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکتَابِ آَمِنُوا بِالَّذِی أُنْزِلَ عَلَی الَّذِینَ آَمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاکفُرُوا آَخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یرْجِعُونَ»(۱) و گروهی از اهل کتاب گفتند: به دین و کتابی که برای مسلمانان نازل گشته است در ابتدای روز ایمان آورید و در آخر روز کافر شوید، شاید (به این حیله) آنها نیز از اسلام باز گردند.
برای این مسأله میتوان به سیاستی که تروریستهای اقتصادی دارند
- آل عمران / ۷۲٫
(۲۸۵)
مثال آورد. آنان نخست کالایی را وارد بازار میکنند و سپس خود، خریدار آن به بهایی گزاف میشوند و بازار کاذب به وجود میآورند و دوباره همان کالا را با قیمتی بالا به بازار ارایه میدهند. یا ممکن است سرمایهداری سرمایهٔ فراوانی را در ابتدای روز به حساب خود در بانک واریز نماید و سپس خود دست به شایعهافکنی زند و بانک را ورشکسته جلوه دهد و خود سرمایهٔ خویش را پس از مدتی کوتاه بر دارد و مردم را نیز به برداشتن سرمایههای خود تحریک نماید و سلب اعتماد دیگران از بانک را موجب شود و بانک را به ورشکستگی سوق دهد. در نماز جماعت نیز ممکن است برخی به صفوف بیایند و سپس امام جماعت را عادل ندانند و با او نماز نگزارند و دیگران را به تردید افکنند. اسلام نیز به لحاظ منطقی و عقلی برای این که چنین تزلزلی در دین وارد نشود، جلوی ارتداد را میگیرد و با آن برخوردی سخت دارد. البته، این که حکم عقلی کبرایی کلی است اما در مصداق، تنها باید نظر اسلام را جویا شد و دیگران که میکشند، ظلم به حساب میآید.
به لحاظ عقلایی و عرف نیز همهٔ دنیا بر اساس این قاعده عمل میکنند و حکم ارتداد برای همهٔ اقوام و ملل ثابت است؛ مگر مسیحیت که مرتد را نمیکشد و او را طرد میکند چرا که مسیحیت، امروزه دولت دینی ندارد و از نقش اجرایی تهی است ولی اسلام چون دارای ولایت و دولت است و دین، جامعه را اداره میکند، این حکم را اجرا مینماید.
همهٔ مردم مانند ابنسینا نیستند که دین را با استدلال و منطق پذیرفته باشند و در نتیجه، در دینداری خویش ثابت قدم بمانند، بلکه
(۲۸۶)
نوع مردم: «یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجا»(۱) هستند و همانطور که فوج فوج داخل دین میشوند میتوانند گروه گروه نیز از دین خارج گردند و حکم ارتداد مانعی برای آنان از رستگاری نسبی است.
باید توجه داشت پیش از اجرای حد ارتداد نخست باید به مرتد تفهیم اتهام نمود و منظور و مراد او را بهطور کامل بررسید تا جحد او روشن شود وگرنه بررسی مسایل علمی سخن دیگری است. افزون بر این که تا مرتد عقاید خویش را آشکار نسازد کسی با او کاری ندارد و حد ارتداد در صورتی جریان مییابد که کفر خود را علنی سازد و در این صورت، او همانند سیب لکهداری است که دیگر سیبها را خراب میکند و چارهای جز برداشتن یا درمان آن نیست.
حاکمان نیز باید به جامعه چنان آزادی دهند که مردم بتوانند اشکالات و شبهات خویش را در مقام بحث و نظر بهراحتی مطرح کنند و شک را از وجود خویش بزدایند و مراکزی نیز باید برای طرح پاسخ منطقی به آنان باشد وگرنه حدود مربوط به ارتدادی که جنبهٔ اعتقادی دارد زمینهٔ اجرا ندارد.
نکتهٔ پایانی این که احکام مذکور برای مرتد فطری است و مرتد فطری در صورتی که توبهٔ ظاهری نماید، توبهٔ وی همانند توبهٔ باطنی او پذیرفته شده است و کشته نمیشود؛ چرا که در برخی روایات، میان مرتد فطری و مرتد ملی تفاوتی گذاشته نشده و حکمی یکسان برای هر دو آورده شده است که دستکم برای ما جای شک و شبههٔ پذیرش یا عدم پذیرش توبه را برای مرتد فطری باقی میگذارد و چون باب حدود
- نصر / ۲٫
(۲۸۷)
که باب خون است جای شک و تردید نیست، حد با آن برداشته میشود و قاعدهٔ «الحدود تدرء بالشبهات» بر آن جاری میگردد، در نتیجه توبهٔ ظاهری هر دو قسم مرتد فطری و ملی مورد پذیرش است. این حکم با این اصل که اسلام در پی آن نیست که گناه کسی را ثابت کند نیز سازگار است. از این رو توبه را با استغفاری میپذیرد حتی اگر لفظ آن بر زبان نیاید اما منش بعضی از مسلمانان با منش اسلام در همه جا همخوانی ندارد و بعضی از آنان تلاش میکنند تا جرمی را اثبات نمایند.
چشمهٔ « ۳۸۸ » کمکاری دینمداران و شکایت ظالمان
احکام دینی در صورت بلوغ و وصول به فرد است که فعلیت مییابد. چه بسا ظالمانی که در قیامت از اهل دین شکایت دارند که چرا حکم نافذ دین را به ما نرساندید.
چشمهٔ « ۳۸۹ » دلهرهٔ اجرای حدود
حدود الهی همواره باید عظمت و بزرگی خود را در جامعه داشته باشد و کمتر اجرا گردد تا دلهرهٔ ناشی از عملیاتی شدن آن در دلها باشد و کسی گرد گناهی که حد دارد نگردد. در صورتی که اجرای حدی
(۲۸۸)
سبب کوچکی حدود الهی در چشم جامعه شود، جایز نیست آن را عملیاتی نمود.
زندان نیز در اسلام، مترسک است و حکومت در حد ضرورت باید زندانی داشته باشد، نه این که بخشی از بودجههای خود را هزینهٔ زندان کند. زندان باید چنان ترسناک بنماید که مو بر تن شنونده راست کند و همین امر موجب شود جرم و جنایت اندک گردد نه این که زندان هتل برخی شمرده شود و هر کسی با کمترین جرمی به زندان انداخته شود.
البته این بدان معنا نیست که اجرا کنندهٔ حدود الهی انسانهای سبیلوی چخماقی باشند که ترس بر دل مجرم بنشیند، بلکه آنان باید از افرادی انتخاب شوند که دیدن آنها ترس را از وجود مجرم ببرد و توجه وی را به حدی که میخورد معطوف دارد؛ چرا که حد الهی برای تربیت است و نه انتقامگیری. همانند حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام و قنبر که مجری حد بودند و پس از اجرا، حضرت علیهالسلام به قنبر میفرماید: لباس نو بر تن او نما و به او عسل بده.
حدود اسلامی نباید بر فقیران جامعه اجرا شود و ثروتمندان و زورمداران از آن ایمن در روند و آنان هر چیزی حتی حدود الهی را با پول بخرند. حدود الهی در صورتی باید جریان یابد که فقر از جامعه برداشته شود تا کسی به سبب فشار اقتصادی به دزدی یا به هتک ناموس مردم رو نیاورد. اگر زمینههای جرم در جامعه برطرف گردد و فقر و فلاکت از جامعه برداشته شود و اشتغال، مسکن و ازدواج بهراحتی تأمین گردد، نیازی به اجرای بسیاری از حدود نمیماند و جامعه وقتی سلامت خود را باز یافت، در این صورت است که حتی یک حد نیز نباید تعطیل گردد. البته
(۲۸۹)
این کار نیز نظام دارد و برخی از حدود به صورت ارفاقی بخشیده میشود؛ همانطور که در قرآن کریم میخوانیم: «لِیدْخِلَ الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الاْءَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَیکفِّرَ عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ وَکانَ ذَلِک عِنْدَ اللَّهِ فَوْزا عَظِیما»(۱).
حدود الهی در صورتی که جامعه ظرفیت اجرایی معقول آن را داشته باشد عملیاتی میگردد وگرنه اجرای آن زیانبار خواهد بود. برای اجرای حدود باید آن را اولویتبندی کرد و چنین نیست که بتوان تمامی حدود را به ناگاه و با دستوری قضایی در جامعه پیاده کرد. هر حدی برای اجرا به پیشزمینههایی نیاز دارد و فرهنگسازی را میطلبد. یکی از کارهای زشتی که برخی از مأموران شهرداریها دارند این است که با جورابفروشها و دستفروشان مستضعف و فقیر چنان برخوردی میکنند که گویا دزد گرفتهاند با آن که اینان یا سدّ معبر میکنند یا مالیات نمیدهند. مالیاتی که باید برای فقیران هزینه شود. در حالی که اگر کار آنان درست هم نباشد، شهرداری نباید با آنان این گونه رفتار نماید و ناخواسته آنها را به شغلهای زیرزمینی و قاچاق و مانند آن تشویق کند و از کسب حلال باز دارد؛ بلکه باید اماکنی را به آنان اختصاص دهد که هم آنان بتوانند روزی خویش را به دست آورند و هم مزاحمتی برای جامعه نداشته باشند. به طور کلی رفتار نظام با این گونه افراد که از فقر و استضعاف رنج میبرند باید با محبت و مودت باشد و همچون پدری دلسوز به فکر بر آورده کردن نیازهای آنان و زدودن گرد فقر از چهرهٔ آنان باشد نه آن که با اینان احساس پدرکشتگی نماید و به جایگذاشتن مرهم
- فتح / ۵٫
(۲۹۰)
بر زخمهای آنان، خود با دشنهای زخم افکن زخمی دیگر بر آنان آورد. نظام مقتدر باید دشنهٔ خویش را برای دزدان آبرومند جامعه که خون مردم را در شیشه میکنند تیز کند و با این کار، به ریشهها سلامت بخشد و فشاری که باید بر آنان وارد آید را به دیگر اقشار جامعه سرایت ندهد.
در نمونهای دیگر، وقتی میتوان از حد زنا سخن گفت که زمینههای ازدواج برای عموم جوانان فراهم باشد؛ چنانکه قرآنکریم نخست از ازدواج با زن آزاد و با کنیزان سخن میگوید و دو راه حلال برای ارضای نیروی شهوت با تنوعی که دارد پیشنهاد میدهد و سپس زنا را حرام مینماید و توقع حفظ فروج دارد: «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلاَّ عَلَی أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکتْ أَیمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیرُ مَلُومِینَ»(۱).
در حد سرقت نیز چنین است. کسی که دزدی میکند و شرایط اجرای حد را دارد برای بار نخست چهار انگشت دست راست او قطع میگردد و برای بار دوم اگر دزدی نمود، چهار انگشت پای چپ او قطع میشود و انگشت شست باقی میماند تا بتواند مسح کند و راه رود و از کار باز نماند تا مجبور شود باز هم دزدی نماید. اما اگر باز هم دزدی نمود دیگر در جامعه جایی ندارد و باید به زندان رود. اگر این فرد برای بار چهارم دزدی نمود، او برای جامعه زیانبار است و باید کشته شود.
همچنین حدود الهی را باید وقتی اجرا کرد که یقین نمود اگر آن حد اجرا نشود، قاضی فاسق میگردد. بنابراین با کوچکترین شک و تردیدی نمیتوان حدود را اجرا نمود وگرنه در قیامت باید پاسخگو باشد.
کسی که به حد محکوم شده است، باید به هنگام اجرای آن در
- معارج / ۲۹ ـ ۳۰٫
(۲۹۱)
سلامتی جسمانی باشد و کمیسیون پزشکی سلامت وی را تأیید نماید تا اجرای حد موجب بیماری یا مرگ وی نشود چرا که هدف از حدّ، اصلاح و تأدیب فرد است و نه بیمار ساختن او. اگر کسی به اعدام نیز محکوم شود و پیش از آن باید شلاق هم بر او زده شود اما بیمار است، نخست باید از سلامتی خود بهرهمند گردد و سپس حد تازیانه و اعدام بر او جاری گردد.
چشمهٔ « ۳۹۰ » واکاوی واژهٔ قصاص
واژهٔ «قصاص» از ریشهٔ قصّه است. قصه نقل واقعه است و ماجرایی را پیجو میشود، از این رو قصه خوانده میشود اما نقل آن ممکن است با مخیلات همراه باشد و از واقعیت دور گردد و قصاص پیجوی جنایتی است که رخ داده و حکایت قتلی را بدون کم و کاست پی میگیرد.
خداوند متعال قصاص را بازدارنده و حیاتآفرین میداند: «وَلَکمْ فِی الْقِصَاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الاْءَلْبَابِ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ»(۱)؛ چرا که مسؤولیتبخش و امری عقلایی است و کسی مرتکب جنایتی نمیشود که قصاص را در پی دارد. تاریخ نشان داده است کسانی که برای جنایتهای خود قصاص نشدهاند، انسانهای بسیاری را کشتهاند.
قصاص، جنایت را همانند نیش زنبور عسل برای جنایتکار میسازد
- البقرة/ ۱۷۹٫
(۲۹۲)
که اگر به دیگری تعرض کند و او را نیش بزند، اولین کشته خود اوست.
کسی که قصاص را نفی میکند خوی برادرکشی انسان را نمیشناسد که از همان آغاز با بشر بوده است.
البته قصاص مساعدهای برای دنیاست و نمیتوان با آن به صورت کامل استیفای حقوق مقتول را نمود چرا که تنها نفس در مقابل نفس قصاص شده است و چه بسیار فضایل و کمالات است که با قصاص قاتل به دست نمیآید و تنها در آخرت است که میتوان آن حقوق از دست رفته را جبران نمود. بنابر این قصاص به عدالت نیست بلکه به تساوی نفس به نفس است و این عالم قیامت است که جایگاه اجرای عدالت است نه عالم دنیا که محدودیتهای بسیار دارد. شاهد دیگر بر به تساوی بودن قصاص آن است که اگر کسی دست راست نداشته باشد و دست راست دیگری را قطع کند، نمیتوان دست چپ او را به جبران دست راستی که ندارد قطع نمود. چنین فردی مانند کسی است که به رستورانی رفته و سیر غذا خورده است؛ اما موقع تسویه حساب میگوید پولی ندارم. از مسلمانی نیست که چنین کسی را کتک زد، بلکه باید یا او را بخشید، یا از او کار کشید تا جبران غذایی که خورده است شود یا هرچند او با این کار گناه کرده است، اما ما خود را در برابر گناهکار ننماییم و او را به قیامت وا گذاریم؛ چرا که نمیتوان همه چیز را در دنیا قصاص نمود. البته کسی که دست راست ندارد، چنانچه به قتل دیگری رو آورد و مفسد شناخته شود، حکم شرع بر وی اجرا میگردد و اجرای این حکم منافاتی با نداشتن دست ندارد؛ چرا که به آن ارتباطی ندارد.
(۲۹۳)
چشمهٔ « ۳۹۱ » آلات فرامادی قتل
برخی از ابزارهای قتاله فرامادی است. برای نمونه، کسی که خبر ناگواری را به دیگری به صورت ناگهانی میدهد و او به ایست قلبی دچار میشود، در صورتی که قصد قتل او را داشته، قتل وی عمد است.
چشمهٔ « ۳۹۲ » حکم یکی برای همه
قرآن کریم میفرماید: «مَنْ قَتَلَ نَفْسا بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الاْءَرْضِ فَکأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعا وَمَنْ أَحْیاهَا فَکأَنَّمَا أَحْیا النَّاسَ جَمِیعا»(۱). در فلسفه قاعدهای است که میگوید: «حکم الامثال فی ما یجوز وفی ما لایجوز واحد». کسی که یک نفر را بکشد، به کسی رحم نمیآورد و میتواند همه را بکشد و کسی که حرمت یک نفر را نگاه ندارد میتواند حرمت هر کسی را بشکند، و به عکس، کسی که حرمت یکی را پاس دارد، میتواند حرمت هر کسی را نگاه دارد.
چشمهٔ « ۳۹۳ » مبارزه با بردهداری
اسیران جنگی در هر آیینی همواره به عنوان غلام یا کنیز مورد استفاده قرار میگرفتند و فرزندان آنان نیز آزاد به شمار نمیرفتند، اسلام نخست
- مائده / ۳۲٫
(۲۹۴)
این مسأله را پذیرفت اما با ظرافت خاصی کاری نمود که نظام بردهداری از جامعهٔ مسلمانان ریشهکن شود؛ چرا که اسلام آزادسازی برده را کفارهٔ بسیاری از گناهان قرار داد یا آن را تشویق نمود تا آنان نیز به آزادی اولی و اعطایی از سوی خداوند به تمامی بندگان باز گردند.
چشمهٔ « ۳۹۴ » لزوم مجتهد نبودن قاضی
در حکومت دینی، قاضی باید عالم به فتوایی باشد که برای حکومت معیار است و در چنین حکومتی منصب قضا را به هیچ وجه نمیتوان به کسی داد که به اجتهاد رسیده است؛ چرا که مجتهد تنها به فتوای خود عمل مینماید و در احکام اختلافی، نمیتوان معیار و راه حلی برای رفع اختلاف داشت و در نتیجه، برای حکومت دینی ایجاد مانع و مزاحمت مینماید.
چشمهٔ « ۳۹۵ » نگاه تجاوزگرانه
تجاوز به دیگران دامنهٔ گستردهای دارد و منحصر به گرفتن یخهٔ دیگران یا دشنام و فحاشی یا تصرف غاصبانه در ملک و اموال دیگری نیست و مواردی مانند چشم انداختن به خانهٔ بیگانه تا خیره نظر کردن به دیگری را در بر میگیرد. نگاه خیره از دومین نگاه مستمر و پی در پی شروع میشود که میتواند امتداد و کششی واحد داشته باشد.
(۲۹۵)
چشمهٔ « ۳۹۶ » حجیت قسم
اگر در جامعه دروغگویی و حریمشکنی امری عادی انگاشته شود، قاضی نمیتواند برای اثبات ادعا، قسم را حجت و دلیل شرعی قرار دهد و باید جرم را از راههای علمی و به روز ثابت نمود.
چشمهٔ « ۳۹۷ » رفتارهای ناهمگون
هر چیزی که نامتعارف و غیر معمول باشد، نشانهٔ وجود مشکلی در صاحب آن است. این کار در نحوهٔ راه رفتن، لباس پوشیدن، ریش و مو گذاردن و به طور کلی در تیپ و مد بیشتر دیده میشود.
چشمهٔ « ۳۹۸ » داد و بیداد
عدالت قرار دادن هر چیز در جای خود و حرکت بر اساس سیر طبیعی هر چیز است. این گونه است که میتوان هر حرکت و تلاشی را که سبب برونرفت از طبیعت و سلامت هر چیز میگردد را ظلم دانست.
یکی از مصادیق ظلم این است که از توان طبیعی افراد در جای خود استفاده نمیشود. برای نمونه، جوانی که با موتورسیکلت در خیابان تک چرخ میزند و لایی میکشد، گرچه فردی لاابالی، وحشی و بیمسؤولیت
(۲۹۶)
مینماید، با این کار خود در واقع از استعدادها و توانمندیهای نهفتهٔ خود پرده بر میدارد و میگوید از من استفاده کنید و مرا به کار گیرید. عدالت برای چنین فردی آن نیست که موتور وی گرفته شود و گواهینامهٔ او باطل گردد، بلکه بابد چنین فردی را در یکی از نیروهای چندگانهٔ نظامی استخدام نمایند تا به جای سوق دادن فردی به شرارت و خطرآفرینی از او فردی صاحب مهارت و خدوم بیافرینند و شایستهسالاری را که امری فراتر از ارزشگذاری و حکم خوب یا بد دادن به افراد است را ارج نهند و از ستم بر خلقی پرهیز نموده باشند.
چشمهٔ « ۳۹۹ » کار کاربردی
برخی انسانها کاری میکنند که هیچ کاربردی ندارد. بعضی علمها نیز جز بافتههای ذهن نیست. کسی نیز قرآن کریم را چنان بر روی صفحات بزرگی از چوب و کاغذ مینویسد که جز با تریلی قابل حمل نیست و جز در موزه نمیتوان آن را دید، برخی نیز آن را آنقدر ریز مینویسند که به چشم نمیآید. چنین کارهایی که کاربردی ندارد جز اسراف وقت عزیز و هدر نمودن امکانات چیز دیگری نیست.
در مرتبهٔ اندیشه نیز فکری درست است که بتوان آن را عملیاتی کرد و دینی نیز درست است که در دنیای کنونی بتوان آن را به صورت عادی اجرایی نمود وگرنه خرافه و پیرایه است.
(۲۹۷)
چشمهٔ « ۴۰۰ » طبعی بودن پیمودن راه راست
پیمودن راه و مسیر مستقیم و کوتاه طبیعی هر موجود است. مرحوم بوعلی گوید اگر الاغی در زاویهای از شکلی مستطیلی باشد و علوفهای در زاویهٔ روبهروی وی که امتداد وتر آن شکل است گذاشته شود، الاغ برای رسیدن به علوفه، از ضلعهای آن مستطیل عبور نمیکند، بلکه وتر آن را میپیماید تا زودتر به علوفه برسد. البته وی با وجود بدیهی بودن این امر حتی در نظرگاه حیوانی، آن را مدلل میسازد و فیلسوف نیز کسی است که برای پذیرش هر چیزی دلیل داشته باشد وگرنه از دقت عقلی برخوردار نیست.
چشمهٔ « ۴۰۱ » دلبستگی به خداوند
اگر آدمی در گرفتاریها و مشکلات و حوادث شوم روزگار تنها به خداوند متعال دلبستگی داشته باشد، هرگز زمینگیر نمیشود و هالهای از یأس و حرمان، او را فرا نمیگیرد. آن کس که در حوادث روزگار و مشکلات زندگی مأیوس میشود، یا ایمانی ضعیف به حق تعالی دارد و توجیهی منطقی برای ایمان خود ندارد یا آنکه ایمان ندارد، وگرنه مؤمن هیچگاه تسلیم ناملایمات ریز و درشت زندگی نمیگردد.
در گرفتاریها و یا تحصیل خواستهها اگر آدمی به جای بندگان خدا به حضرت حق روی آورد و به او پناهنده شود، زودتر پناه مییابد و خواستهاش زودتر برآورده میشود. اگر به خداوند مهربان مثل بندگانش
(۲۹۸)
التماس شود، زودتر و بهتر پاسخ دریافت میشود و اگر آن مقدار که آدمی در بعضی مواقع توجه به مخلوقات پیدا میکند، به خدا توجه کند، زودتر و بهتر به کمال مطلوب خود میرسد.
بندگان خدا نمیتوانند محدودیت نداشته باشند و در هر صورت، زمانی کاسهٔ صبرشان لبریز میشود. تنها حق تعالی است که در هر صورت، گنجایش هموار کردن کاستیها را دارد و غیر از او هر کس که باشد به جایی میرسد که دیگر ظرفیت بخشش و گذشت را ندارد و تنها این خدای مهربان است که در هر شرایطی از حضرتش امید بخشش میتوان داشت.
به جای توجه به مخلوق باید رو سوی خالق داشت و در دل، سایهای جز حق تعالی را گسترش نداد و در هر شرایط و خصوصیتی راهی به سوی حق باز گذاشت و مرکز همهٔ خطوط را به حق منتهی کرد و به آن ایمان داشت.
گاه میشود که توجه، التماس و انتظار آدمی به مخلوقی بیش از خالق است. در اینگونه مواقع، سقوط و انحطاط آدمی نزدیک میشود و در تحقیر و شکست قرار میگیرد و خود را از خود کمتر میبیند و تسلیم هر خار و خاشاکی میگردد و خود را بدون خدای خود و باطل مشاهده میکند.
باید رو سوی حق آورد و دل به او بست و اگر فروتنی و کوچکی باشد، در نزد حق باشد و یأس و حرمان را از خود دور داشت و در هر صورت، خود را بدون حق تعالی ندید و کسی و چیزی را جز حق تعالی مؤثر ندانست؛ چرا که همهٔ عالم به فرمان اوست و اوست که بر تمام هستی
(۲۹۹)
حکمرانی میکند.
چشمهٔ « ۴۰۲ » مدیر ناکارآمد
در جامعهٔ اسلامی اگر مدیر یا مسؤولی ناکارآمد باشد و خود از مقام خویش کنارهگیری نکند یا با آن که میداند شایستهٔ چنین مسؤولیتی نیست، آن را بپذیرد، عدالت خویش را از دست داده و به خودی خود از این مسؤولیت منعطل شده است بدون آن که نیازمند استعفا یا برکناری باشد.
چشمهٔ « ۴۰۳ » نعمت فراموشی
گرد غفلت و فراموشی نعمتی است تا آدمی حزن گذشته و اندوه پیشین را با خود نداشته باشد و با امید و اندیشهٔ آینده زندگی کند و لذت ببرد. همین غفلتهاست که آدمی را در ناملایمات زندگی تسکین میدهد و او را به تلاش برای ساخت آینده وا میدارد.
چشمهٔ « ۴۰۴ » کمک از گذشته برای حرکت آینده
در همهٔ عوالم همه چیز از کم به زیاد و از نقص به کمال و از پایین به بالا حرکت میکند. انسان همواره به سوی کمال خود؛ هرچه که باشد، گام
(۳۰۰)
بر میدارد. او نخست کمال اولی خود را میسازد و سپس از آن به سوی کمال بعدی حرکت مینماید؛ مانند کارگر ادارهٔ برق که وقتی میخواهد از تیر چراغ برق بالا رود به وسیلهٔ چهار میلی که در دست دارد این کار را میکند. او یک میله را بر پا میگذارد و یکی را محکم با دست میگیرد، یکی هم رها ما بین آن دو میباشد که میلهٔ پایینی را بر میدارد و در جایگاهی که بالاتر از میلههای قبلی است قرار میدهد و دست خود را به آن میگیرد و پای خود را هم روی میله متوسط میگذارد.
هر انسانی در حرکت به سوی کمال خود اینگونه است. او از گذشته کمک میگیرد و رو به آینده میرود و نخست آیندهٔ کمالی خود را میسازد و سپس به آن دست میگذارد و خود را مقداری بالا میکشد و دست آخر با پا، روی آن قدم میگذارد و تمام قد میایستد، در حالی که کمال بعدی خود را به دست گرفته و برای کمال بالاتر طرح و برنامه میریزد. این قاعده در همهٔ مراتب و در همهٔ عوالم حکمفرماست.
در عالم سیاست، اقتصاد، دین و کفر کسانی حذف میشوند یا رو به کمال نمیروند که یا خطوط آنان تداخل دارد یا از مسیر خود ناآگاه میباشند.
چشمهٔ « ۴۰۵ » راه کمال؛ همدرکی با اهل درد
آیا ممکن است فردی چنان رشد کند و خود را از مراتب فرودین ناسوت به مراحل عالی و برتر آن بر کشد و به جایی رسد که مشکل همهٔ انسانها را درک نماید؛ هرچند خود دردی نکشیده باشد. آیا میشود
(۳۰۱)
همچون پزشکی که درد بیمار را میفهمد و ناراحت آن است به دردهای دیگران پی برد. آیا میتوان همچون روانشناسی بود که درد کارگر را لمس میکند؛ هرچند خود کارگر نیست و درد فقیر را در مییابد؛ هرچند خود فقیر نیست. چنین روانشناسی از درد فقر آزار میبیند؛ زیرا درد فقر جامعه، بلکه فقر یک یک افراد جامعه در جان وی هست و هر بار با دیدن هر فقیر و در راه مانده و بیسرپرست، این درد را در خود تازه مییابد. ممکن است کودکی یتیم از درد فقدان پدر چنین رنج و آزار نبیند که این شخص از آن رنج میبرد و از آن سمت بیخیالی و پولپرستی پولداران را نیز درک میکند و میتواند تمامی ویژگیهای سرمایهداران بیدرد و افکار و افعال آنان را درک کند.
اگر کسی سرمایهداری برای فقیر و فقیری برای سرمایهدار، بیماری برای طبیب و پزشکی برای بیمار، معلمی برای دانشآموز، دانش آموزی برای معلم، پدری برای فرزند، فرزندی برای پدر، دوستی همسال فرزند، دوستِ دوست، دوستِ دشمن، دشمنِ دوست و دشمنِ دشمن همه را با هم درک نماید و همه را همانگونه که هستند ادراک نماید و بفهمد و این روحیه را در خود داشته باشد تازه میتواند مسیر ناسوت را در انسان دنبال کند و بگوید من در رأس انسانها و بالاترین انسانم که همه را مییابم.
چشمهٔ « ۴۰۶ » تخصیص اشتباه
قاعده و قانونی علمی است که در هیچ دانش دیگری مورد نقض
(۳۰۲)
نداشته باشد و هر گونه تخصیصی سبب میشود ارزش صدق، درستی و اعتبار آن را بکاهد.
چشمهٔ « ۴۰۷ » معرفت بیخطر و آرام
علم و معرفت از خطرات وصول عاری است. البته اگر علم و معرفت دارای حقیقت و ارزش صدق باشد و انسان، خیال و گمانه را به جای علم و معرفت نگرفته باشد.
چشمهٔ « ۴۰۸ » سختی راه حق
یکی از روشهای پژوهشی که با آن میتوان به شخصیت افراد پی برد و روانشناسی افراد را به دست آورد و در مرحلهٔ بعد، رشد و پرورش شاگرد را نیز بر اساس معیار به دست آمده از آن اجرایی نمود، شمارش افراد خوب و بد است. بهطور نمونه در قرآن کریم، افراد خوب و بد به صورت جداگانه ذکر شدهاند. در جامعه و تاریخ نیز افراد خوب و بد مشخص میباشند. اگر چنین شود معلوم میگردد در بازی دنیا و آخرت، زیرکی، سیاست و هر آنچه که هست چیست و بازیکنان و تماشاگران بازیگرنما چه کسانی هستند. باید دانست هرچه به سمت حق حرکت شود، افراد حقمدار کمتر میشوند و کمتر میشود به حق رسید؛ بلکه هرچه در این مسیر حرکت شود، به بُعد از افراد و قرب به حق افزوده میشود.