چشمهٔ ۳۹_ ۱ : خدا و نام هاي زيباي او

چشمه چشمه زندگی

چشمه چشمه زندگی

چشمه چشمه زندگی

خدا و نام هاي زيباي او


 

چشمهٔ « ۱ » شناسنامهٔ پروردگار

سورهٔ توحید شناسنامهٔ حضرت حق است: نام: «هُوَ اللَّهُ». نام خانوادگی: «أَحَدٌ». نام فرزندان: «لَمْ یلِدْ»؛ بدون فرزند. نام پدر و مادر: «وَلَمْ یولَدْ»؛ بدون پدر و مادر. تاریخ تولد و وفات: «الصَّمَدُ»؛ او پر است و اول و آخری برای او نیست. نام همسر: «وَلَمْ یکنْ لَهُ کفُوا أَحَدٌ»؛ بدون همسر و کفو است.

 

 


 

چشمهٔ « ۲ » وصول به ذات

وصول به ذات حق‌تعالی که مقامی است که اسم و رسمی بر نمی‌تابد برای عارف محقق و متشخص ممکن است که جز برخی از انبیا و اولیا یا بعضی از محبوبان نیست اما درک ذات هرگز در دیدرس عقل و اندیشه نیست و خرد آدمی نمی‌تواند درکی فراتر از پدیده‌ها و نعمت‌ها که مقام فعل است داشته باشد. عارف در این مقام به جایی می‌رسد که تعین را از خویش بر می‌دارد و با آن دلبر یکی اندر بی‌بدن می‌شود.

(۲۵)

تفکر بُرد متوسط است که تنها افعال و نعمت‌های خداوند را در حیطهٔ خود دارد. هرچه در خاطر آدمی آید غیر خدایی است که حد و مرزی ندارد، چیزی مانند او نیست و خاطرها او را درک نکند. چگونه خاطرها او را درک کند در صورتی که او خلاف آن‌چه است که به تعقل آید و در خاطر نقش بندد. دربارهٔ خدا عقل همین قدر می‌تواند تصور داشته باشد که او چیزی است که حقیقت وی درک نشود و حدی ندارد و وصول به ذات حضرت باری تعالی بُردی بلند را می‌طلبد که در توان اندیشه نیست و آن گسترهٔ دل و عشق است که می‌تواند به قدر توان به ذات حضرت حق تعالی وصول یابد اما وصول به کنه ذات برای هیچ کس مقدور نیست و کنزی مخفی برای حق تعالی است.

کسی می‌تواند به مقام ذات الهی رسد که تمام خلعت خود را کنار گذاشته باشد، بر این اساس، رسیدن به آن، عمل می‌خواهد نه اندیشه. نهی از اندیشیدن در ذات هم از همین روست: چرا که جای اندیشیدن نیست، بلکه جای رفتن است. رفتنی که ریختن خون از شاهرگ گردن را می‌طلبد. برای نمونه، امام حسین علیه‌السلام حضرت علی اصغر علیه‌السلام را بر دست خود بلند نمود و به میدان آورد؛ چرا که سفر از ذات به ذات جز کشته شدن چیز دیگری ندارد.

 

 


 

چشمهٔ « ۳ » پناه به شمشیرها

سیر باللّه و فی اللّه چنان دشوار است که امام حسین علیه‌السلام در این سیر به

(۲۶)

شمشیرها پناه می‌برد و ندای حال: «فیا سیوف خذینی»(۱) سر می‌دهد و حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام آهنگ: «فزت وربّ الکعبة»(۲) بر می‌آورد.

 

 


 

چشمهٔ « ۴ » غیب و هویت ساری

قرآن کریم می‌فرماید: «وَهُوَ مَعَکمْ أَینَ مَا کنْتُمْ»(۳). بر اساس این آیهٔ شریفه، تمامی عوالم در هویت و معیت حق تعالی پنهان است و از این نظرگاه «غیب» می‌باشد و بر این اساس باید گفت غیب در مقابل شهادت نیست و با هم تقابلی ندارد و شهادت از زیرمجموعهٔ غیب است. البته، غیب وصف خلقی است وگرنه برای خداوند غیبی نیست و حضور مطلق است.

حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با توجه به معیت قیومی و هویت ساری خداوند است که حق تعالی را چنین معرفی می‌فرماید: «خداوند داخل اشیاست اما نه به ممازجت و درآمیختگی با آنان و خارج از اشیاست نه به صورت مفارقت و جدایی».

همهٔ عالم غیب مطلق است و معیت حق تعالی تمامی آن را در بر نموده است. این گونه است که خداوند متعال در همهٔ عوالم هست و در هر عالمی به چهره‌ای است. وقتی در جبروت است یک خداست و وقتی

  1. اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۵۸۱٫
  2. مناقب آل ابی‌طالب، ج ۱، ص ۳۸۵٫
  3. حدید / ۴٫

(۲۷)

در ملکوت می‌رسد یک خدا و وقتی به ناسوت می‌رسد داخل در اشیاست ولی بدون ممازجت با اشیا و خارج از اشیاست ولی نه به مفارقت؛ همان‌طور که ملایکهٔ هر عالم با دیگر عوالم تفاوت دارد و در هر عالمی از جنس مطابق با آن عالم می‌باشند؛ چنان‌چه فرشتگان بهشت و جهنم با هم تفاوت دارند.

خداوند متعال داخل در هر چیزی است در تمامی عوالم از جبروت و ملکوت گرفته تا ناسوت و این دخول همان تعین حق در اشیاست. خداوند هم در مرتبهٔ نزول و خلقی که مرتبهٔ آفرینش است با هر پدیده‌ای است و هم در مرتبهٔ صعود که مرتبهٔ جزاست و سعادت، شقاوت و فعلیت اشیا در آن شکل می‌گیرد، و در هر دو قوس، با تمامی آن‌ها معیت قیومی و هویت ساری دارد و عارف کسی است که خداوند را در تمامی تعینات می‌بیند و مشاهده می‌کند که خداوند با هر ذره‌ای در راه است و با هر پدیده‌ای است که لقمه را می‌جود، و نفس می‌کشد و سخن می‌گوید و اوست که می‌جود و نفس می‌کشد و سخن می‌گوید و گفته نیز اوست و آن که از دیدن این حقیقت بی‌بهره است مصداق: «عمیت عین لا تراک» است و نابینایی در لباس بینا و انسانی عادی و معمولی است و آن که در ذهن و پندار خود چنین می‌اندیشد عالِم است.

 


 

 

چشمهٔ « ۵ » علم حق‌تعالی

خداوند بر همه چیز آگاه است. حق تعالی از هر چیزی و از هر ذره‌ای بر تمامی ذرات آگاهی دارد. علم حضرت پروردگار را می‌توان به اتاق آیینه‌ای زلیخا تشبیه نمود که از هر آینه و سوی آن، هر جای این اتاق دیده

(۲۸)

می‌شود. در واقع، هستی علم خداوند است.

در مقام احدیت، علم به مخلوقات به توسط اعیان ثابته نیست چرا که اعیان ثابته مثار کثرت است، بلکه علم خداوند به ذات خویش با علم او به فعلش برابر می‌باشد.

برخی علم خداوند متعال را اجمالی، برخی تفصیلی، گروهی انفصالی و بعضی اتصالی و عده‌ای نیز تابعی پنداشته‌اند. بسیاری از این گروه‌ها علم خداوند را با الفاظ کثرتی آورده‌اند و خداوند را ناخواسته همانند یک قوطی پنداشته‌اند که پدیده‌های هستی هم‌چون سنگ‌ریزه‌های درون آن است. پدیده‌های هستی نه ملاصق حق هستند، نه با او اتحاد دارند و نه داخل در اویند بلکه هر آن‌چه بالاست وقتی ظهور پیدا می‌کند خلق یا علم می‌شود. بنابراین هستی علم پروردگار است. به تعبیر دیگر، هرچه هست حق است. تعین او اسما و صفات است و تعین تعین او فعل. همهٔ هستی، علم پروردگار است اگر بدون تعین دیده شود و در مرتبهٔ خلقی همراه با تعین است. اگر به «الله» تعین داده شود، بت‌پرستی است ولی اگر سنگ بدون تعین لحاظ شود، حق‌پرستی است. خداوند هر جا که هست ظهور دارد حتی در لاتعین که ظهور لاتعین در آن دارد.

باید توجه داشت تحقق اسما و اوصاف الهی به نموداری هیچ پدیده‌ای وابسته نیست و او بی‌نیاز مطلق است: «فَإِنَّ اللَّهَ غَنِی عَنِ الْعَالَمِینَ»(۱). خداوند حقیقتی است جامع همهٔ اسما و صفات که ظهور می‌یابد و همانند نقاشی است که اگر نقش نیز نزند باز نقاش است.

  1. آل عمران / ۹۷٫

(۲۹)

 


 

 

 

چشمهٔ « ۶ » نوآوری خداوند

خداوند متعال همواره «مُبدع» و نوآور است و تکراری در کارهای او نیست، از این رو هر پدیده و آفریده‌ای دُردانهٔ حق تعالی می‌باشد و چیزی و کسی نمی‌تواند جای دیگری را بگیرد. هر پدیده‌ای منحصر است و هر یک معجزه‌ای خاص است. معجزه‌ای که دیگر نمی‌توان مانند آن آورد. همان‌طور که اثر انگشت هر کسی منحصر به فرد است، تمام اجزا و سلول‌های او منحصر به فرد است، بلکه از ریگ‌های بیابان تا فرشتگان عرش رحمان و بالاتر، همه و همه همین وصف را دارند و نو می‌باشند و نو بودن آنان هر لحظه تکرار می‌شود.

عالم ناسوت نیز چنین نیست که یک بار برای همیشهٔ عمر خود ساخته شده باشد، بلکه بی‌نهایت بار است که این آسمان و زمین به وجود آمده، قیامت آن برپا شده و باز هم چنین خواهد بود؛ چرا که خداوند خود ازلی و ابدی است و از ازل تا ابد آفریده داشته و خواهد داشت و خداوند چونان پری‌چهره‌ای است که از مستی عشق، تاب مستوری ندارد. خداوند متعال حب ذاتی دارد و نه غیری. از این رو نیافریده است تا جود داشته باشد، بلکه چون عاشق است، می‌آفریند و آفرینش به عشق است و نه به جود.

همهٔ عالم همواره در حال نو شدن است اما در میان این همه نو شدن‌ها لحظه‌هایی است که باید آن را غنیمت شمرد و آن را به نیکی دریافت. لحظه‌هایی که بسیار هم اندک است.

(۳۰)

در این میان آن‌چه جالب توجه است این است که گوناگونی آفریده‌ها در همه چیز آنان است. انسان‌ها افزون بر تفاوت در شکل و قیافه، صداهای متفاونی نیز دارند. تاکنون میلیون‌ها رنگ شناسایی شده است. تنوع چنان است که یک پدیده همه چیز را درون خود دارد. عالم وجود مرز ندارد و برای همه امکان دارد که همه چیز شوند. البته این کار نیاز به نظام و برنامه دارد و گتره‌ای نیست و روزی علم بشر به کشف این نظام خواهد انجامید.

تنوع حتی در رؤیت حق تعالی نیز وجود دارد. هیچ ذره‌ای از هستی در آینه بودن برای حق همانند هیچ ذرهٔ دیگر نیست و حق تعالی خود را در هر ذره‌ای به گونه‌ای می‌بیند که در ذرهٔ دیگر نمی‌بیند وگرنه جز یک ذره همه چیز اضافه و زیادی بود.

همه اشیایی یک ذره قانونی است که می‌گوید یک ذره در شدت، قوت و حدّت هیچ تفاوتی با درّه ندارد؛ زیرا توان ماده در کمیت نیست بلکه در کیفیت است و یک ذره قدرت تحویل و تبدل به نامتناهی شکل و ذره را دارد و نمی‌توان آن را محدود ساخت و تنوع آن پایانی ندارد.

دین خداوند نیز تنوع را در خود دارد و عبادتی مانند نماز نیز اجزای متنوعی از رکعت‌ها، قیام، رکوع، سجده، تشهد و سلام را دارد. خداوند اگر تنوع را نمی‌خواست، به آن امر نمی‌کرد.

جامعهٔ اسلامی نیز باید تنوع را یکی از اصول خود قرار دهد و مراتب متفاوت ایمان را به تمامی افراد جامعه ارایه دهد و نباید انتظار داشت همه اهل نماز شب باشند. از روایاتی که حکم دعوای ذمی و مسلمان را بیان می‌دارد لزوم وجود تنوع در دین و این که دین اسلام می‌تواند ادیان گوناگونی را در خود جای دهد برداشت می‌شود. جامعه‌ای

(۳۱)

که تنوع در آن نباشد دچار تهوع می‌گردد و مسلمان‌زدایی در آن صورت می‌گیرد. البته تبیین تنوعی که در دین است نباید به ایجاد بدعت و التقاط بینجامد و نباید اصول اساسی نظام اسلامی را در خطر بیاندازد. دوری از افراط و تفریط و داشتن حد میانه و اعتدالی در این زمینه بسیار دشوار است و ایدئولوگ و مجتهد نظریه‌پرداز بسیار قوی را می‌طلبد.

 

 


 

چشمهٔ « ۷ » اسمای تفضیلی حق تعالی

اسمای تفضیلی که در قرآن کریم به صورت اسم تفضیل آمده است، معنای برتری ندارد و به معنای ذاتی بودن این اسما و اوصاف برای حضرت حق تعالی است؛ چنان‌که می‌فرماید: «إِنَّک أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیوبِ»(۱) که به معنای برتری در دانایی و آگاهی نیست و ذاتی بودن علم حق تعالی را می‌رساند.

 


 

 

چشمهٔ « ۸ » اسمای ثانوی حق تعالی

در قرآن کریم، برخی از آیات وجود دارد که از آن، جبر برداشت می‌شود؛ مانند دو آیهٔ: «خَتَمَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ»(۲) و «وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً»(۳).

 

  1. مائده / ۱۰۹٫
  2. البقرة/ ۷٫
  3. جاثیه / ۲۳٫

(۳۲)

وقتی خداوند بر دل کسی مهر می‌نهد، دیگر نمی‌توان آن دل را گشود. وقتی خداوند کسی را گمراه کند، دیگر نمی‌توان او را به هدایت رساند، در این صورت، جبر است که بر چنین افرادی حاکم است.

خداوند متعال جبار به معنای زورگو نیست چرا که جبر ظلم است و خداوند ظالم نیست و کوچک‌ترین ظلمی در حق دیگران از ناحیهٔ خداوند او را ظلّام می‌سازد، حال آن که خداوند می‌فرماید: «وَأَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ»(۱).

باید توجه داشت خداوند متعال دو گونه اسما و در نتیجه دو گونه فعل دارد: اسمای جمالی و دو دیگر اسمای جلالی. اسمای جمالی اسمایی است که خداوند از لطف خویش و بدون توجه به عملکرد بنده آن را مبذول می‌دارد و کاری که با آن انجام می‌شود به پیشینه توجه ندارد. برای نمونه، خداوند رازق است و به همه بدون توجه به عمل آنان و بدون لحاظ کفر و ایمان، به آنان روزی می‌رساند. چنین اسمایی ذاتی و اولی است. البته اوصاف الهی خواه از این قسم باشد یا از اسمای ثانوی همه ذاتی است و حضرت پروردگار صفت زاید و عارضی ندارد. از این رو خداوند خالق است قبل از هر مخلوق، و رازق است قبل از هر مرزوق.

در مرتبهٔ دیگر، اسمایی وجود دارد که جلالی است و عملکرد بنده در بروز و ظهور آن اسما نقش دارد. برای نمونه، خداوند گمراه می‌کند، ختم دل می‌نماید و بر آن مهر می‌زند، عذاب می‌کند و… . این کارها برآمده از اسمای جلالی است و چون بنده خلاف و گناهی کرده است، این اسما ظهور یافته‌اند. همانند پدری که همیشه مهربان است ولی در برابر آزار

  1. آل عمران/ ۱۸۲٫

(۳۳)

کودک، عصبانی می‌شود.

لازم به ذکر است اسمای ثانوی همانند اسمای اولی عرضی نیست و ذاتی است و چیزی بر خداوند عارض نمی‌شود اما خداوند ختم دل‌ها، گمراه کنندگی و یا حتی در موردی قتل را به خود نسبت می‌دهد؛ چرا که چیزی از قدرت خداوند متعال خارج نیست و هرچه که بر سر بنده می‌آید به خاطر عملکرد خود اوست و ختم خدا بر دل وی حکم تنفیذ را دارد و مهر نهایی است که بر دل او وارد می‌شود. همانند انتخابات ریاست جمهوری که مردم انتخاب می‌کنند و رهبر آن را تنفیذ می‌کند.

برای توضیح این معنا می‌توان گفت خداوند با تدبیر بنده است که تقدیر می‌کند، از این رو بنده نباید از هیچ تلاش و کوششی دریغ ورزد و باید به جدّ کار نماید و البته به هرچه که تقدیر وی بود راضی باشد؛ هرچند هیچ تقدیری بدون حکمت نیست و نظام مشاعی عالم است که آن را رقم می‌زند. حکایت تقدیر رب و تدبیر عبد به بزازی می‌ماند که پارچه‌ها را متر می‌کند ولی خداوند خود هرجا مقدر بداند قیچی می‌زند. پس باید متر کرد و در هر جا بریده شد شکر گذاشت. خداوند متعال هیچ گاه بدبختی و بدی را برای کسی نمی‌خواهد اما وقتی بنده بدی را برای خویش پسندید، خداوند با اسمای جلالی خویش همان را برای وی پیش می‌آورد.

باید توجه داشت برای ایجاد بلا در سلوک، نباید از اسمای جلالی استفاده کرد؛ زیرا سالک باید در سلوک خود نه در پی عافیت و استراحت باشد و نه در پی بلا و مصیبت، بلکه او باید در برابر آن‌چه خداوند برای او پیش می‌آورد راضی باشد و همان را بخواهد. او همواره به دنبال این است که به وظیفه عمل کند و بدهکار نشود؛ هرچند هر کاری کند باز به پروردگار خویش بدهکارتر می‌گردد.

(۳۴)

 

 

 


 

چشمهٔ « ۹ » «حی»

اگر خداوند متعال از این که خود «حی» است خبر نمی‌داد، بسیاری از متکلمان نمی‌پذیرفتند که خداوند حیات دارد؛ زیرا آنان حیات را بدون موت نمی‌شناسند و آن را با رشد همراه می‌دانند.

 

 


 

چشمهٔ « ۱۰ » «آتی»

خداوند متعال در قرآن کریم بارها خود را «آتی» معرفی نموده است: «وَإِذْ آَتَینَا مُوسَی الْکتَابَ وَالْفُرْقَانَ»(۱). آتی به معنای آورنده است. خداوند گاه کتاب می‌دهد و گاه حکمت. گاه خاطرهٔ خوشی به ذهن می‌آورد و گاه خاطرهٔ بد. گاه دشمنی را برای انسان می‌آورد و گاه دوست را. چون اوست که همه چیز و همه کس را می‌آورد، اولیای خدا به دشمنان خود هم محبت می‌کنند؛ چرا که آنان را هدیه‌ای از طرف خداوند می‌دانند.

 


 

 

چشمهٔ « ۱۱ » «مبدِّل»

«مبدِّل»از اسمای خداوند است. خداوند تبدیل‌های خود را به گونه‌ای پنهانی و با رجال غیب انجام می‌دهد. برای نمونه، ناگهان کسی در لحظه‌ای به زمین می‌خورد یا می‌میرد، بدون این که مباشری در ظاهر دیده

  1. بقره / ۵۳٫

(۳۵)

شود در حالی که این کار توسط یکی از رجال غیب و با اسم مبدِّل انجام گرفته است. این اسم کسی را که در اوج قدرت و توانمندی است به ناگاه زیر می‌کشد و کسی را که در حالت ضعف و ناامیدی است به فراز می‌برد. البته باید توجه داشت که گاه کم‌ترین کار نیک یا بدی می‌تواند اسمای تبدیلی را آشکار سازد و کسی را فراز یا فرود دهد.

از رجال غیب می‌توان حضرت خضر علیه‌السلام یا فرشتگانی را نام برد که در روز عاشورا به یاری حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام شتافتند اما امام حسین علیه‌السلام به آنان اذن یاری نداد و خواست عاشقی پیشه نماید. حضرت خضر علیه‌السلام نیز که از اولیای باطن است همواره و هم‌اکنون نیز تصرفاتی دارد که حضرت موسی علیه‌السلام تنها سه مورد آن را مشاهده نمود و طاقت از کف نهاد.

برای این که کسی از این اسما آسیب نبیند باید نخست حرمت اسمای مبدله را نگاه داشت و هیچ گاه خود را به ظلم یا گناهی آلوده ننمود و به ویژه دل ضعیفی را نلرزاند یا آن را نشکست، کارهای خیر خود را پنهان نمود و بدون این که دیگران در حق ما خوبی کنند، به آنان نیکی کرد. هم‌چنین از اسمای جمالی همانند «یا لطیف و یا کریم» استفاده نمود تا حوادث غیر عادی از زندگی ما دور نگاه داشته شود.

اسمای مبدله تنها در طلسمات به عنوان دست‌یار مورد استفاده قرار می‌گیرد و کسی که آن را به عنوان ذکر استفاده کند به خباثت باطنی می‌گراید. این اسما مخصوص حضرت پروردگار است.

 


 

 

چشمهٔ « ۱۲ » «مبارک»

از نام‌های حضرت حق «مبارک» به معنای برکت دهنده است: «تَبَارَک

(۳۶)

اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ»(۱). البته خداوند خود «بارک» و «تبارک» است. در این نام، فراوانی رحمت و خیر نهفته است و در قرآن کریم ۳۲ مورد از آن یاد شده که تمامی برای حضرت حق کاربرد دارد و هیچ مورد خلقی در آن وجود ندارد. این اسم رشد و نموّ، خیر و عشق را می‌رساند و در ۳۲ مورد یاد شده، چیزی که برکت داده شده بسیار قابل توجه است. برای نمونه، خداوند به زمین برکت داده است «الاْءَرْضِ الَّتِی بَارَکنَا فِیهَا لِلْعَالَمِینَ»(۲)، از این رو بهترین کره برای سکونت آدمی است و اکسیژن آن موجب پیدایش حیات، آن هم با تنوعی بی‌نهایت شده است و در این همه کهکشان با بی‌نهایت ستاره‌ای که دارد، زمین دردانه است.

مورد دیگری که خداوند به آن برکت داده است اطراف مسجد الاقصی است: «الْمَسْجِدِ الاْءَقْصَی الَّذِی بَارَکنَا حَوْلَهُ»(۳)، از این رو می‌بینیم بهترین آب و هوا، زیباترین چهره‌ها و حتی ناب‌ترین شراب برای آن منطقه است و بدون دلیل نیست که رژیم اشغال‌گر اسرائیل از این منطقه دست نمی‌کشد. سخن گفتن از این ۳۲ مورد به درازا می‌کشد و باید آن را در مقام خود دید.

  1. اعراف / ۵۴٫
  2. انبیاء / ۷۱٫
  3. اسراء / ۱٫

(۳۷)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۳ » «دایم»، «دهر» و «سرمد»

«سرمد» همیشگی یکسان و بدون فراز و نشیب را گویند. «دایم» همیشگی همراه با فراز و نشیب است و وحدت رویه ندارد. دهر به معنای زمانی طولانی و گسترده است. قرآن کریم می‌فرماید: «وَقَالُوا مَا هِی إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَنَحْیا وَمَا یهْلِکنَا إِلاَّ الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِک مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یظُنُّونَ»(۱).

در سوره طه نیز دهر به معنای زمانی دراز آمده است: «هَلْ أَتَی عَلَی الاْءِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یکنْ شَیئا مَذْکورا»(۲).

«سرمد» نیز چنین است: «قُلْ أَرَأَیتُمْ إِنْ جَعَلَ اللَّهُ عَلَیکمُ اللَّیلَ سَرْمَدا إِلَی یوْمِ الْقِیامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَیرُ اللَّهِ یأْتِیکمْ بِضِیاءٍ أَفَلاَ تَسْمَعُونَ».

در این آیه، «سرمد» با شرط «إن» آمده است که می‌رساند در خلق استعمال نمی‌شود و وصفی حقی است و بر خلق به صورت تعلیقی کاربرد دارد.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۴ » «حکیم»

می‌گویند:

چو ایزد ز حکمت ببندد دری

ز رحمت گشاید درِ دیگری

حکمت خداوند همیشه چنین اقتضایی ندارد و پیش می‌آید که:

چو ایزد ز حکمت ببندد دری

ز رحمت زند قفل محکم‌تری

چنین قفل‌هایی برای کسانی است که باید جلا یابند تا در کوران حوادث بتوانند خویشتن‌دار باشند. همان‌طور که گاه سرّ قدر چنین اقتضایی دارد و خیر هر کسی همان است که برای او پیش آمده است.

  1. جاثیه / ۲۴٫
  2. الإنسان / ۱٫

(۳۸)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۵ » «غنی»

خداوند فرموده است:«وَاللَّهُ غَنِی حَلِیمٌ»(۱). خداوند متعال از همه حتی از انبیا و اولیای خود و حتی از قرآن کریم و حتی از اثبات بی‌نیاز است، و هرچه هست برای بندگان است که فایده دارد و در نهایت به آنان می‌رسد.

 

 

 


 

چشمهٔ « ۱۶ » «ماکر»

«وَمَکرُوا وَمَکرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَیرُ الْمَاکرِینَ»(۲). ماکر از اسمای ذاتی ثانوی است و خداوند به صورت اولی به کسی مکر نمی‌کند. مکر بر دو قسم است: یکی از سر نامردی و حقه‌بازی است و دیگری از سر مردانگی است که به طرف مقابل به همان اندازه که مکر نموده یا کم‌تر از آن مکر می‌شود و به جای سیلی که خورده است، تلنگر وارد می‌آورد. خداوند بهترین مکرکنندگان است و در مکر خویش به کسی ظلم روا نمی‌دارد، حتی کوچک‌ترین ظلم و البته چنان مکر می‌کند که فرد ظالم به هیچ وجه متوجه نمی‌شود که در حال فریب خوردن است.

  1. بقره / ۲۶۳٫
  2. آل عمران / ۱۵۴٫

(۳۹)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۷ » «عادل»

خداوند اگر کم‌تر از کم‌تری و کوچک‌تر از ذره‌ای به کسی ظلم کند، خدا نیست. قرآن کریم می‌فرماید: «وَأَنَّ اللَّهَ لَیسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ»(۱).

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۸ » صفات سلبی

آن‌چه کلامیان به عنوان صفت‌های سلبی برای خداوند می‌شمرند، جز انتزاعات ذهنی چیزی نیست. خداوند عالمیان جز صفات وجودی چیزی ندارد. خداوند متعال قادر و تواناست و ضعیف نبودن چیزی نیست که برای حضرت پروردگار باشد.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۹ » صفات عرضی

نه تنها خداوند اوصاف سلبی ندارد، بلکه اوصاف عرضی نیز ندارد. تمامی صفات حق تعالی ذاتی است چرا که چیزی بر وی عارض نمی‌شود. همان‌طور که لطف او ذاتی است قهر او نیز ذاتی است اما در مرتبهٔ ظهور متفاوت است؛ بدین گونه که مهر حق جز رحمت عام او دلیل نمی‌خواهد ولی قهر او به خاطر کردار ناپسند بنده است.

  1. آل عمران / ۱۸۲٫

(۴۰)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۲۰ » حیث خلقی و حقی

اسمای الهی یا اعیان ثابته و تجلیات به خاطر حیث خلقی آن است که جمع و به صورت کثرتی می‌آید وگرنه از جهت حقی وحدت دارد و فرد است و کثرات در ظهور و در فعل الهی است که پدیدار می‌شود.

در اسمای الهی کثرتی نیست و کثرت در ظهور آن است و چندگانگی آن به اعتبار دولتی است که دارند وگرنه همهٔ اسما با هم کار می‌کنند و تنها ظهور و غلبه در مقام فعل با یکی از آن‌هاست.

 

 

 


 

چشمهٔ « ۲۱ » نسبت به حق و عبد

آیهٔ شریفهٔ : «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکنَّ اللَّهَ رَمَی وَلِیبْلِی الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلاَءً حَسَنا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»(۱) که در آن فعل از بنده نفی می‌شود و دوباره به او نسبت داده می‌شود همانند ذکر حوقله است: «بحول اللّه وقوّته أقوم وأقعد » که در آن فعل هم به عبد نسبت داده شده است و هم به حق. به حق نسبت داده شده به لحاظ حقیقی و به عبد نسبت داده شده است به لحاظ مَظهری.

  1. انفال / ۱۷٫ و شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت و چون تیر به‌سوی آنان افکندی تو نیفکندی، بلکه خدا افکند. خدا چنین کرد تا کافران را مغلوب کند و بدین وسیله مؤمنان را به آزمایشی نیکو بیازماید. به‌قطع خدا شنوای داناست.

(۴۱)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۲۲ » ارادهٔ کار و مدد خداوند

خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لاَءَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَکنْ کرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ»(۱). آیهٔ شریفه می‌فرماید اگر کسی اراده و نیت انجام کاری را نماید، خداوند به او کمک می‌کند و اگر اراده و نیتی برای کاری نداشته باشد، خداوند اسباب هیچ کاری را برای او فراهم نمی‌آورد؛ همان‌طور که اگر کسی قرض خود را نداده است، نمی‌خواسته آن را ادا کند که زمینه‌های پرداخت آن مهیا نشده است.

کراهت خداوند که در این آیه آمده است از اسمای ثانوی است و خداوند در پی عمل بنده است که نسبت به وی کراهت و ناپسندی می‌یابد.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۲۳ » اثر حق تعالی

خداوند متعال دربارهٔ عشق زلیخا می‌فرماید: «قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آَثَرَک اللَّهُ عَلَینَا وَإِنْ کنَّا لَخَاطِئِینَ»(۲).

خداوند ذره‌ای از عشق به دل زلیخا انداخت و او دید آن‌چه را هیچ گاه بدون آن تیر غیبی الهی نمی‌دید. خوب است انسان خود را در تیررس اثر

  1. توبه / ۴۶٫
  2. یوسف / ۹۱٫

(۴۲)

پروردگار قرار دهد تا ببیند آن‌چه را که در ذهن کسی نمی‌آید.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۲۴ » توحید و آرامش

خوشا به حال آنان که طمع از غیر و از خود بریده‌اند و تنها به خداوند متعال امید دارند و همواره او را شاهد حال خویش و وکیل در کارهای خود می‌بینند و با او معامله می‌کنند. این گروه آرامش روانی بسیاری دارند؛ چرا که اگر خدمتی به دیگری می‌کنند، منتظر نمی‌نشینند تا کسی از آنان تشکر نماید و چشم بر دست کسی ندارند تا برای آنان کف بزند و آن را تلافی و جبران کند. این پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله بود که اگر دشمنی که هر روز بر سر مبارک آن حضرت خاکستر و شکمبه می‌ریخت، روزی نیاید و حضرت را آزار ندهد، حضرت دلتنگ او می‌گردد و به ملاقات وی می‌رود.

به عکس کسانی که دیگران برای آنان بزرگ جلوه می‌کنند و به خدمت دو سویه معتقدند. آنان رنج و عذابی دایمی دارند؛ به ویژه اگر توقع بالایی از او داشته باشند. چنین کسانی خدا را در هنگام کار در نظر ندارند و برای همین نیز بعد از انجام هر کاری، دو درد به سراغ آنان می‌آید: یکی درد رنجی که کشیده‌اند تا کاری را انجام دهند و دیگری درد بی‌مهری و بی‌توجهی دیگران به کار انجام شده را. حال آن که اگر این فرد با خداوند معامله می‌نمود دو سود برده بود: یکی اجر زحمتی که کشیده بود و دیگری آرامش روانی که برای او حاصل می‌شد و منتظر لطف دیگران نمی‌ماند. انتظاری که هم‌چون خوره بر جان او می‌فتد و وی را دل‌آشوب می‌سازد.

(۴۳)

 

 

 


 

 

چشمهٔ « ۲۵ » در نیفتادن با خدا

انسان با هر کسی که در می‌افتد، خدا را برای خویش نگاه دارد و خود را از درگاه او نراند. خداوند آن‌قدر دوست‌داشتنی است که اگر همه او را رد کنند، او کسی را رد نمی‌کند و همواره با آغوش باز پذیرای اوست.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۲۶ » آسیب از طریق نقطهٔ قوّت

خداوند اگر بخواهد به کسی که با حق درگیر است مبارزه کند و آسیبی به او رساند، از قوی‌ترین امتیاز او وارد می‌شود و او را با تلنگری به زیر می‌کشد. همانند فرعون که ادعای خدایی نمود ولی با آب غرق گشت یا مانند نمرود که با پشه‌ای از پای در آمد.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۲۷ » همه برای خدا

همه چیز برای خداوند است: «لَیسَ لَک مِنَ الاْءَمْرِ شَیءٌ»(۱)؛ هیچ یک از این کارها در اختیار تو نیست.

  1. آل عمران / ۱۲۸٫

(۴۴)

 

 

 


 

چشمهٔ « ۲۸ » توکل

توکل بر خداوند به معنای واگذار نمودن کار به حضرت حق است. کسی که خود را زنده می‌داند، انسان زنده را بی‌نیاز از وکیل و وصی می‌شمرد و به عمل خود تکیه دارد و نمی‌تواند به خدا توکل نماید. برخی نیز خدا را دیده‌اند اما او را موکل می‌بینند و نه وکیل، مگر این که هوشمند باشند و در عین موکل دیدن خدا، او را وکیل نیز بدانند. البته اولیای خدا از باب اطاعت است که خداوند را وکیل می‌گیرند وگرنه خودی ندارند تا برای خود اختیار و وکیلی ببینند.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۲۹ » رنگ خدا

اهل دنیا می‌گویند ناخوشایندی تلخ است و خوشایندی شیرین اما عارف می‌گوید هرچه رنگ خدایی داشته باشد شیرین است و جز آن تلخ است هرچند عسل باشد. بنابراین عمده رنگ عمل است و نه خود عمل. عارف می‌گوید اگر حتی کسی نماز بخواند و از آن خوشایند داشته باشد، باید غسل کند و اگر نکاح کند و با قصد قربت باشد، چون رنگ خدایی دارد، گویا به مسجد رفته است.

 

 

 


 

چشمهٔ « ۳۰ » شرط برتری

برتری برای کسی است که ایمان داشته باشد نه آن که تنها از مسلمانی

(۴۵)

نامی داشته باشد: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الاْءَعْلَوْنَ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»(۱).

 


 

 

 

چشمهٔ « ۳۱ » راضی به قضا

راضی به قضا بودن؛ یعنی داشتن تمکین و پذیرش نسبت به قضای الهی. کسی که زمین می‌خورد، چون بر اساس قوانین عالم ناسوت زمین خورده است راضی به قضای الهی در برابر اصل زمین خوردن وی در این دنیا راضی است ولی چون این فرد زمین خورده و درد دارد با او همدردی می‌کند و به احوال وی رسیدگی دارد؛ هم‌چنان که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در سوگ فرزند خویش گریه می‌کردند ولی به قضای الهی نیز راضی بودند چرا که راضی بودن به معنای شادمانی داشتن نیست.

 

 

 


 

چشمهٔ « ۳۲ » تسلیم و رضا

میان تسلیم و رضا تفاوت است و ما بحث کامل آن را در شرح منازل السائرین آورده‌ایم اما چیزی که در این جا می‌خواهیم بگوییم این است که برای بسیاری زشت است که به‌راحتی از رضا صحبت می‌کنند؛ زیرا فردی که درگیر مشکلات صعب نیست و خود را راضی می‌پندارد به خودفریبی گرفتار است. نشانهٔ رضایت از خداوند این است که کسی یقین نماید

  1. آل عمران / ۱۳۹٫

(۴۶)

خداوند از او راضی است و او کسی است که حتی در کوچک‌ترین کردار خود و دیگران حق را ببیند. کسی که از بی‌احترامی دیگران نسبت به خود دل‌خور می‌شود و با کم‌ترین اذیتی از ناحیهٔ دیگران، به وی حمله می‌کند، نمی‌تواند رضایت داشته باشد مگر آن که بحث ارشاد، تربیت و هدایت در میان باشد که ویژهٔ اولیای الهی است و نه افراد عادی. بحث رضایت را باید در ماجرای خونین کربلا پی گرفت. بسیاری از مقامات عرفانی در روز دهم محرم خود را نمود داده است. در عاشوراست که می‌توان حضور خود خداوند را در برخی از موارد دید بدون آن که کسی حضور داشته باشد و در بعضی موارد نیز قلب امام حسین علیه‌السلام از برخی مصایب به درد می‌آمده است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۳۳ » حق‌شناسی

ما باید حق را بشناسیم و اگر دیدیم کسی حرف حقی دارد همان را بپذیریم. «اعرف الحق تعرف أهله» نیز به همین معناست.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۳۴ » شناخت حق در دعاها

ادعیه یکی از منابع مهم در شناخت حق تعالی است؛ چرا که روی سخن اهل بیت علیهم‌السلام در دعاها با خداوند بوده است و مسایل ربوبی را بی‌پرده در آن بیان داشته‌اند. ادعیه از مهم‌ترین منابع شناخت مقامات معنوی حضرات معصومین علیهم‌السلام نیز می‌باشد.

(۴۷)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۳۵ » عارف حقیقی

عارف کسی است که در همین دنیا مرگ، قبر، حشر و قیامت خود را دیده و در آخرت سیر نموده باشد و اوست که می‌تواند از معرفت و عرفان دم بزند وگرنه او کجا و عرفان کجا!

 


 

 

 

چشمهٔ « ۳۶ » طهارت حقیقی

خداوند پاکان را دوست دارد و دربارهٔ آنان می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ»(۱) اما این پاکی و طهارت نفس کجا و طهارتی که با خوابی یا با خارج شدن بادی باطل می‌شود کجا؟! فاصلهٔ میان این دو طهارت، از کران تا بی‌کران است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۳۷ » عرفان، فلسفه و کلام

عرفان، فلسفه و کلام هر سه یک علم است اما مراتب و دقت هر یک با دیگری متفاوت است. کلام دانشی است سطحی که از خدا با عنوان خالق و صانع بحث می‌کند. فلسفه از وجود و مراتب آن می‌گوید و خداوند را واجب می‌داند و عرفان نیز از وجود شخصی حق تعالی بحث می‌نماید.

  1. بقره / ۲۲۲٫

(۴۸)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۳۸ » خداشناسی صاحبان علوم

اگر انسان خدا را بشناسد، هر درسی که می‌خواند، می‌یابد که خداشناسی می‌آموزد و اگر کسی خدا را نیافته باشد، حتی اگر عرفان بخواند و بر توحید فلسفیدن داشته باشد، خدا را کنار نهاده و در پردهٔ غفلت فرو خفته است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۳۹ » مدرسهٔ حق تعالی

 

کسی که در مدرسهٔ حق پذیرفته شده و تحت اشراف او تعلیم دیده در زمرهٔ اولیای الهی است و حتی از بسیاری از پیامبران بزرگ علیهم‌السلام بی‌نیاز می‌گردد؛ همان‌طور که خداوند می‌فرماید: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ‌اللَّهُ»(۱) و نماز همین مدرسه است.

مطالب مرتبط