چشمهٔ ۱۸۳_ ۱۶۰ : علم، معرفت و شهود

 

چشمه چشمه زندگی

 

چشمه چشمه زندگی


 

چشمهٔ « ۱۶۰ » تاریخ تولد

تاریخ تولد را هنگام به دنیا آمدن فرزند می‌دانند و در این زمان است که برای کودک خود جشن تولد می‌گیرند در حالی که این هنگام لقاح نطفه است که تاریخ دقیق تولد و به دنیا آمدن فرد می‌باشد.

برخی از انسان‌ها می‌توانند هنگام نزول نطفه‌ای که خود از آن رشد می‌یابند، عشق پدر و مادر خویش را ببینند و صدای آنان را بشنوند و نیز صدای فرشتگانی را دریابند که می‌گویند: فلانی هم پایین رفت. آنان وقتی به دنیا می‌آیند برای خود آن قدر بزرگ هستند که مانند حضرت حجت (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) به هنگام پایان دورهٔ جنینی، برای پرورگار خویش سجده می‌نمایند و آنان جز محبوبان الهی نمی‌باشند.

(۱۳۴)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۶۱ » رابطهٔ نفس و بدن

نفس آدمی گاه به اعتبار صفایی که پیدا می‌کند، آینده را در خواب و رؤیا می‌بیند. نفسی که پاکیزه گردیده و صاحب مقام و کرامت شده است، هنگامی که در ناسوت است و با بدن مادی همراه است، از این بدن لذت می‌برد، از این رو سعی می‌نماید خطراتی که بدن را تهدید می‌کند به وی برساند تا آن را از آسیب مصون دارد.

همان گونه که در مورد رابطهٔ خداوند و مخلوقات آمده که خداوند داخل در اشیاست ولی نه به ممازجت و خارج از اشیاست اما نه به مفارقت، روح و جسم آدمی نیز در هم هستند اما نه به ممازجت و خارج از یک‌دیگر است اما نه به مفارقت و جدایی و هر روحی متجسّم و هر جسمی متروّح است. حکایت بدن و نفس به آب و لوله نمی‌ماند که بدن تنها منفذ و ناقلی برای جریان روح در طبیعت و ناسوت باشد، بلکه جسم و روح ظرف نزولی ادراک است و بدن چیزی غیر از نفس نیست و همهٔ بدن انسان به دلیل قاعدهٔ تشخص، ظرف ادراک به خود می‌گیرد. بنابراین انتساب کاری به بدن خود یعنی انتساب به روحی که جسم و بدن ظرف تعین آن است.

مرگ، روح و جسم را به سرعت از هم مفارقت نمی‌دهد و روح و جسم، پس از مرگ تا مدت‌ها به هم آلوده هستند و از یک‌دیگر دور نمی‌شوند. این‌جاست که روح تا جایی که بتواند از بدن خود بر می‌دارد تا جایی که برخی ارواح هم‌چون روح اولیای الهی همهٔ بدن خویش را نگاه می‌دارد و نمی‌گذارد آسیبی به بدن رسد و آن را از تجزیه باز می‌دارد.

(۱۳۵)

بدن مرده سه بخش نازل، متوسط و عالی دارد؛ همان‌طور که روح او سه بخش یاد شده را دارد و با مرگ بخش عالی، روح از بخش عالی جسم جدا می‌شود و در بقیهٔ موارد روح نازل و متوسط، از بدن نازل و متوسط جدا می‌شود، از همین رو در شریعت توصیه می‌شود مرده را آرام بر زمین بگذارید چرا که به بیان ما مرده از مرگ دوباره در امان باشد و دوباره نمیرد به این معنا که روح متوسط یا نازل او نیز از بدن جدا نشود.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۶۲ » ازدواج فرزندان حضرت آدم علیه‌السلام

نقل‌هایی تاریخی در ازدواج هابیل و قابیل و دیگر فرزندان حضرت آدم علیه‌السلام وجود دارد که به هیچ یک اعتنایی نیست. آنان نه با جن ازدواج کرده‌اند و نه با خواهران خود، بلکه آنان با دختران نسناس‌ها که انسان‌هایی پیش از آفرینش حضرت آدم بوده‌اند ازدواج کرده‌اند. فرزندان آدم اولین نسل انسانی نبودند، بلکه انسان‌هایی پیش از آن‌ها و از میلیون‌ها سال قبل زندگی می‌کردند که به آنان نسناس می‌گویند و حضرت آدم نسبت به آن‌ها برتری داشته و دردانه بوده و بدون پدر و مادر به آفرینش رسیده است؛ همان‌طور که حضرت عیسی علیه‌السلام تنها از مادر زاده شده است.

(۱۳۶)

 

 


 

چشمهٔ « ۱۶۳ » سن بلوغ

«بلوغ» انسان به معنای رسیدن به چیزی است که در ابتدا از آن بود که همان منی است. برای رسیدن به این ویژگی سن خاصی ملاک نیست و عمده همان طبیعت بلوغ است که بدن را فرا می‌گیرد و آثاری را نمایان می‌کند از جمله خارج شدن نطفه و منی از بدن یا رویش موی زبر بر روی زهار یا بیرون آمدن خون حیض از بدن که هر بدنی با توجه به شرایط مختلف و واکنش‌های گوناگون در سنی به آن دست می‌یابد؛ همان‌طور که گرما و خورشید سرزمینی را به بیابان تبدیل می‌کند و بارندگی‌های متوالی، منطقه‌ای را جنگلی و سرسبز می‌نماید، همین‌طور تابش نور آفتاب و گرما موجب کشیده شدن بدن و رشد بسیار آن، گشاد شدن چشم‌ها، رسا شدن صداها و بلوغی زودرس می‌شود و مناطق سردسیر بلوغ را به تأخیر می‌اندازد. بنابر این، سن نمی‌تواند ملاک بلوغ دختر یا پسر باشد و روایاتی که نه سال را سن بلوغ دختر و پانزده سال را سن بلوغ پسر می‌داند، به منطقهٔ جغرافیایی عربستان اشاره دارد و باید مناسبت حکم و موضوع را در آن لحاظ نمود.

این مسأله همانند حکم مسابقات است که برای نمونه، در بسیاری از روایات، بر اسب‌سواری توصیه شده است؛ در حالی که اسب سواری در آن زمان‌ها به عنوان توان نظامی مطرح بوده است، اما این ورزش امروزه اسب‌سواری و کمان‌داری بیش‌تر مایهٔ سرگرمی سرمایه‌داران و افراد مرفه شده و به نوعی ورزش و مسابقهٔ استکباری تبدیل شده است، با این وصف است که دیگر نمی‌توان احادیث آن را برای امروز دارای مصداق دانست و به جای آن باید رانندگی یا تمرینات نظامی و دفاع شخصی را توصیه نمود.

(۱۳۷)

هم‌چنین احکام عقلایی دین را نباید با دقت فلسفی و عقلی بررسید. برای نمونه، افرادی که دچار مرگ مغزی شده‌اند، امکان عقلی بازگشت آنان به دنیا ـ هرچند در طی سالیان متمادی باشد ـ وجود دارد، اما امکان عقلایی آن منتفی است؛ چرا که کم‌تر شده است فردی مرگ مغزی شده باشد و به حیات اولی خود باز گردد و بر این اساس، لازم نیست اکسیژن به آنان رساند. فردی که مرگ مغزی شده است انسانی طبیعی دانسته نمی‌شود تا برداشتن اکسیژن از وی قتل نفس به حساب آید و او حیات ثانوی خود را شروع نموده است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۶۴ » بشر خواندن انسان

به انسان می‌گویند: بشر. بشره که آشکاری و پوست ظاهر را گویند از آن رو بر انسان اطلاق می‌شود که چهرهٔ وی نمایان است و همانند حیوانات در پشم و مو، کرک یا پر مخفی نیست.

 

 

 


 

چشمهٔ « ۱۶۵ » پایداری و استحکام حکمت نظری

انسان نخست می‌اندیشد و سپس حرکت می‌کند و حرکتی که اندیشهٔ گذشته نداشته باشد آینده‌ای بدفرجام برای آن است. لزوم پیشی داشتن حکمت نظری و اندیشه بر حکمت عملی حکایت میخی است که صخره‌نوردی بر شکاف صخره‌ای بلند فرود می‌آورد و طنابی به

(۱۳۸)

آن می‌آویزد تا بتواند در بالا رفتن صخره از آن کمک بگیرد و در صورت سست بودن آن میخ، سقوط صخره‌نورد ناآگاه را حتمی می‌سازد. همواره این حکمت نظری است که راه را برای عمل روشن می‌نماید و نقشهٔ آن را مهندسی می‌سازد.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۶۶ » ارزش اندیشه

برای همیشه در دنیا نخواهی ماند اما اندیشه‌هایی که از دنیا برگفته‌ای با تو می‌ماند و در زندگی ابدی همواره همراه تو است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۶۷ » ادراک انسان و بزرگی وی

قرآن کریم می‌فرماید: «وَخُلِقَ الاْءِنْسَانُ ضَعِیفا»(۱). این ضعف به لحاظ بنیهٔ جسمانی اوست که اگر روزی غذا نخورد به رعشه می‌افتد ولی شتر می‌تواند روزها بدون آب و علف در بیابان‌ها برود اما انسان به لحاظ روح، مظهر اتم الهی است که در مقام جمعی جای دارد و می‌تواند تمامی پدیده‌ها را به تسخیر خود درآورد و حتی به کرات دیگر بر شود. به تعبیر دیگر، این ادراک انسان است که سبب بزرگی وی می‌شود.

  1. نساء / ۲۸٫

(۱۳۹)

 

 

 


 

چشمهٔ « ۱۶۸ » تفاوت ادراک‌ها

انسان قوی‌ترین درک را در میان پدیده‌های هستی دارد، از این رو اگر سر انسانی قطع گردد و یا عضو حیاتی او از کار افتد زود می‌میرد ولی اگر ریشهٔ گیاهی با آن که برای آن عضوی رئیسی و حیاتی است قطع گردد تا روزها و ماه‌ها طول می‌کشد که درخت خشک شود.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۶۹ » شعور تمامی پدیده‌ها

تمامی پدیده‌های هستی شعورمند و صاحب درک هستند و هر یک عقلی متناسب با خود دارد؛ چنان‌که زمین به رشدی خواهد رسید که بر آن وحی می‌شود: «بِأَنَّ رَبَّک أَوْحَی لَهَا»(۱).

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۷۰ » شعور مورچه

عرب به «مو» می‌گوید «شَعْر». وجه نام‌گذاری آن نیز این است که مو بسیار باریک است. به کسی که امور باریک و ظریف را درک می‌کند، ذی‌شعور گفته می‌شود. فرماندهٔ مورچگان با دیدن سپاهیان سلیمان گفت: «یا أَیهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاکنَکمْ لاَ یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لاَ یشْعُرُونَ»(۲). مورچه، حضرت سلیمان و سپاهیان وی را افرادی خواند که

  1. زلزله / ۵٫
  2. نمل / ۱۸٫

(۱۴۰)

نمی‌توانند امور کوچک را ببینند؛ چرا که دیدن مورچهٔ ریزاندام، دقت بسیار می‌خواهد، آن هم برای سپاه گرانی که از جن و انس و حیوانات در آن فراوان است. سپاهی که به خواستهٔ حضرت سلیمان، همانندی نداشته است؛ چنان‌که وی از خداوند درخواست آن را دارد و چنین دعا می‌کند: «رَبِّ اغْفِرْ لِی وَهَبْ لِی مُلْکا لاَ ینْبَغِی لاِءَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّک أَنْتَ الْوَهَّابُ)(۱). البته، این سخن حضرت سلیمان که حکومتی فراگیر می‌خواهد تا همانند آن برای کسی نباشد، بلندی طبع او را می‌رساند نه بخل وی نسبت به دیگران را همانند کسی که از فروشنده‌ای بزرگ‌ترین سایز لباس را می‌خواهد و این به این معنا نیست که همهٔ لباس‌های بزرگ فقط به او داده شود و به دیگری نرسد.

 

 

 


 

چشمهٔ « ۱۷۱ » انکر الأصوات

قرآن کریم می‌فرماید: «إِنَّ أَنْکرَ الاْءَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِیرِ»(۲). نکره‌ترین صوت، بانگ الاغ است. صدای الاغ بلند و درشت و شش دانگ است. در میان حیوانات این الاغ است که صدایی شش دانگ دارد. دستگاه آن نیز بیات است. دستگاه بیات گونه‌های چندی دارد و یکی از آن بیات ترک است. بهترین روضه‌ها در دستگاه بیات ترک خوانده می‌شود. برخی از اذان‌های معروف نیز در این دستگاه اجرا می‌شود. اما انکر بودن صدای

  1. ص / ۳۵٫
  2. لقمان / ۱۹٫

(۱۴۱)

الاغ با این‌که چنین دستگاهی دارد برای این نیست که صدایش ریز است و بم نیست و برای این نیست که صدایی درشت دارد و مثل گنجشک نازک نیست. با این وجود آیا می‌دانید چرا قرآن کریم آن را با وصف: «أَنْکرَ الاْءَصْوَاتِ»می‌آورد. ما روی این مسأله شبهه داشتیم و به خاطر بیات بودن صدای الاغ آن را انکر نمی‌دانستیم تا آن‌که در مدارک روایی دیدم که ذکر الاغ فرودین و پست است و از روی معرفت نمی‌باشد. انکر بودن صوت وی به اعتبار ذکر اوست که در آن معرفتی عمیق نیست، نه به ملاحظهٔ صوت او که بهترین صوت است. صدای الاغ در داخل فضایی محدود گوش‌خراش است و مانند آن است که اکویی را داخل خانه‌ای کوچک بگذارند اما صدای آن در باغ و فضایی باز لذت‌بخش است و مانند گذاشتن اکو در بوستان است. صدا باید محیط داشته باشد و صدای الاغ برای دشت و کوه و باغ مناسب است. این نمونه‌ای از آیات است که لزوم تحقیق محققانه را می‌طلبد و نمی‌توان به قراءت آن بسنده کرد و بدون کارشناسی لازم از کنار آن گذشت. ما بحث‌های تخصصی تفسیر آیات قرآن کریم را در درس‌های تفسیری خود آورده‌ایم. در این درس‌ها نکات تازه و بدیعی از آیات ذکر شده است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۷۲ » تنزل به مثابهٔ آموزش دانش

تنزل در غیر ناسوت سبب خالی شدن عوالم برتر نمی‌گردد و این عالم ناسوتی است که حرکت از یک مرتبهٔ آن به مرتبهٔ دیگر سبب می‌شود مرتبهٔ پیشین خالی گردد. تنزل در مراتب بالا مانند آموزش در ناسوت

(۱۴۲)

می‌ماند. انتقال علم نه تنها سبب از بین رفتن علم در عالم نمی‌گردد بلکه به وی جلا می‌دهد و آن را نمایان‌تر می‌سازد.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۷۳ » دانش اندک اما فراوان

اگر قرآن کریم می‌فرماید: «وَمَا أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً »(۱)، آن را از زبان خداوندی بیان می‌دارد که دارای علم مطلق و بی‌نهایت است. با توجه به این موضوع، علمی که به انسان داده شده در برابر علم بی‌نهایت خداوند است که ناچیز می‌باشد اما همین دانش برای انسان ضعیف، بسیار است و هر ذره‌ای از آن عالمی را در خود غرق ساخته است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۷۴ » هرزگی ذهن

هرزگی ذهن بسیار بدتر از هرزگی بیرونی است و البته در هنگام مرگ این حقیقت هویدا می‌گردد. بنابراین خوب است انسان نفس را از هرزگی در آورد و ارادی نماید چراکه یک کلام یا یک نگاه و…. می‌تواند مرگ انسان را دور یا نزدیک کند و در نطفهٔ پانصد سال دیگر نسل او اثر بگذارد.

  1. الإسراء/ ۸۵٫

(۱۴۳)

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۷۵ » نگاه دوم عارف

تفاوت عارف با افراد عادی در این است که او می‌بیند و دقیق هم می‌بیند اما افراد عادی در نگاه خود بسیاری از مسایل را متوجه نمی‌شوند. آنان همانند فردی هستند که سواد خواندن ندارد، و نوشته‌های کتاب در نگاه او سیاهه است و معنایی را از آن برداشت نمی‌کند برخلاف عارف که می‌بیند و آن را می‌خواند و معنای آن را در می‌یابد و اشکالات و نقدهای وارده را به ذهن می‌آورد و کاستی‌های ساختاری و محتوایی آن را با یک نگاه به دست می‌آورد. عارف همیشه چیزهای بیش‌تری می‌بیند. او تجسم اعمال را در خارج می‌بیند خواه زیبا باشد یا زشت. او اگر اراده نماید به‌راحتی مآل و بازگشت هر فردی را به دست می‌آورد و باطن را آن‌گونه که هست می‌یابد؛ مگر بخواهد به ارادهٔ خود چشم فرو بندد. البته عارف تجاوز ندارد و آن که از درون این و آن خبر می‌دهد فضول است نه عارف.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۷۶ » واردات ذهنی و قلبی در فقه و عرفان

شریعت می‌گوید اگر چیز ناپسندی بر دل وارد شود، تا اظهار نگردد، گناه به حساب نمی‌آید ولی در عرفان و سلوک همین که چیزی به دل سالک نشست، کارش تمام است و گویا از دهانش خارج شده است. گاه سوء ظنی نسبت به کسی، فرزند آدمی را تب‌دار و خانواده را بیمار می‌کند یا موجب می‌شود آنان از دنیا روند. از همین روست که مخلصان و خالص

(۱۴۴)

شدگان الهی در خطر بزرگ‌تری نسبت به دیگران قرار دارند.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۷۷ » میزان در شهود عرفانی

شهود عرفانی در صورتی درست است که مخالف برهان قطعی یا شریعت بی‌پیرایه نباشد، اگرچه لازم نیست گزاره‌ای موافق با آن یافت، وگرنه شهودی بی‌اساس است.

 

 

 


 

چشمهٔ « ۱۷۸ » کتمان سرّ

نخستین شرط سلوک، کتمان سرّ است. برخی آن‌قدر ناتوان هستند که اگر نیمه شب خوابی از مبشرات یا منذرات بینند دوست دارند نیمه شب همسر خود را از خواب بیدار نمایند تا آن را برای وی باز گویند. معرفت بدون کتمان شدید سرّ حاصل نمی‌گردد.

 

 

 


 

چشمهٔ « ۱۷۹ » جهاد با دشمن درون

در جهاد ابتدایی یا جهاد دفاعی می‌توان تدبیری داشت که از دشمن خارجی گریخت و خود را باو درگیر نساخت اما در جهاد با نفس، راهی جز مبارزه و مقاومت وجود ندارد و گریزی از آن نیست. جهادی که دشمن آن به راحتی دیده نمی‌شود و خود را در هر لباسی مخفی نموده و در هر

(۱۴۵)

جایی کمین زده است و استفاده از اصل غافل‌گیری مهم‌ترین ترفند اوست، از همین رو جهاد اکبر که سخت‌تر است نام گرفته است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۸۰ » استعداد انسان‌ها

استعداد انسان‌ها را می‌توان بر سه بخش دانست: یکی استعدادهای عام مانند توان دانش اندوزی که در همه می‌تواند ظهور یابد. دیگری اوصافی خاص مانند شعر و شاعری که طبع و استعداد خاص خود را می‌طلبد و تنها در بعضی پدیدار می‌گردد و استعدادهای خاص الخاص همانند پیامبری، امامت، نبوغ، سحر و جادو که کم‌تر کسی می‌تواند آن را داشته باشد.

به صورت کلی، دین با هر قدرت و توانمندی که سلامت داشته باشد موافق است و قدرت سبب بهره‌وری سالم از نعمت‌های الهی و شکوفایی استعدادهاست و قدرت نباید عامل تجاوز به دیگران باشد.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۸۱ » رشد عمقی

درخت پس از آن که تا حدی رشد کرد و قد کشید، حرکت عمقی و استقامت ریشه‌ای خود را دو چندان می‌کند. انسان نوعی نیز در مسیر رشد تاریخی خود چنین است و نبوت که ریشهٔ این گل سرسبد آفرینش است همواره محکم‌تر و عمیق‌تر می‌گردد و ارتباط دایمی میان زمین و

(۱۴۶)

آسمان را پایدارتر می‌سازد.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۸۲ » نعمت و نقمت

«نعمت» آن است که آرامش درون و طیب خاطر را همراه داشته باشد و هرچه با آن اضطراب، دلهره، استرس و تنیدگی باشد، «نقمت» است. چه بسا نقمت‌هایی که در روزگار ما نعمت خوانده می‌شود. نعمت به مثل، همانند غذاست که به آن‌چه جذب بدن می‌شود می‌گویند و آن‌چه دفع می‌شود تفاله است.

 

 


 

 

چشمهٔ « ۱۸۳ » نقطه و خط

خط شکسته دارای حقیقتی مستقل نیست و مجموعی از خط‌های راست است. البته اصل خط نیز از نقطه‌های بی‌نهایت ریزی است که در کنار هم نشسته است و به صورت خط دیده می‌شود.

مطالب مرتبط