زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ/ جلد چهارم
از گفتارهای پیشین به خوبی روشن شد که عناوین و سمتهایی همچون رهبری ـ که از زمینههای بنیادین تحقّق یک جامعه است ـ نباید به دست احساس لطیف و عواطف زنانه سپرده شود؛ چرا که این سمتها نیازمند دور اندیشی، سختکوشی و اقتدار همه جانبه است و گذشته از آن که نباید جامعه و امّت را در مخاطرهٔ احساسات ظریف زن قرار داد، همچنین نباید بارهای سنگین حیات اجتماعی و دینی را بر دوش احساسات، عواطف و لطافتها نهاد؛ زیرا تصدی زن در این امور، گذشته از عدم امکان و دوری از صحت و درستی، چیزی جز سنگین کردن بار مسؤولیت او را بهدنبال نخواهد داشت؛ اگرچه چهرهٔ فریبندهٔ حمایت و دفاع از حقوق اساسی زن با آن سازگار نباشد.
چه سست نهاد و کم خردند، آنهایی که حکمت و امتنان حق را جانبداری به حساب میآورند و بارهای سنگین و وظایف بنیادین اجتماعی را برای مردها، سود و منفعت و نبود آن را برای زنها، محرومیت میدانند! به راستی چرا باید زنان جامعه را درگیر حوادث و مشکلات عمدهٔ کشوری ساخت؟ چه لزومی دارد که فرماندهی لشکر، ریاست قوای سهگانه و دیگر مسؤولیتهای کلان و سنگین جامعه در اختیار زنها قرار داده شود؟! در این صورت، کارهای خانه و تربیت و سرپرستی فرزندان را باید به چه کسانی واگذار کرد؟ چه کسی باید کمبود محبّت مادری را برای فرزند جبران کند؟ و چه کسی پاسخگوی نابسامانیهای خانه و خانواده باشد؟ لابد خوب است مردها را برای تربیت اطفال در خانه نگاه داشت و زنها را به جبهههای نبرد با
(۲۵۱)
دشمن فرستاد تا مساوات زنان با مردان و رضایت خاطر از ما بهتران فراهم شود!
تمام این موارد، حکایت از کجی اندیشه و مشکل فکری افرادی میکند که جهت اعمال اغراض شوم خود به این گونه توهّمات واهی دامن میزنند.
همان طور که مرجعیت شرعی ـ هنگامی که از رهبری اجتماعی جدا باشد ـ از تکالیف و شؤون مرد است، رهبری دینی و اجتماعی هم که باری سنگینتر بر دوش یک فرد است، از تکالیف و شؤون مرد میباشد. بهطور مسلّم، این موضوع کلانترین مسأله است و نمیشود سرنوشت جامعه و ملّتی را به مخاطره انداخت تا مسیر ترفندهای سیاسی هموار شود.
چه گویا و روشن است که در ظروف عالی، همهٔ حضرات انبیا و ائمّهٔ هدی« علیهمالسلام » در طول تاریخ بشری و حیات دینی مرد بودهاند،(۱) با آن که در زمرهٔ خوبان، زنان وارسته و معصومی، همچون حضرت زهرا(س) و پاکانی چون خدیجه(س) و حضرت زینب(س) و مریم(س) و هزاران زن شایستهٔ دیگر بودهاند.
البته همان طور که گذشت، اجتهاد برای زن امری ممکن است و در صورتی که زنی به مقام اجتهاد برسد، بر طبق نظر و اجتهاد خود عمل میکند و تقلید بر او حرام میشود، ولی مرجعیت تقلید دیگران – زنان یا مردان یا تصرّفات ولایی و تصدّی شؤون ولایت برای زن ضرورتی ندارد و جامعه هم از آن بینیاز است؛ گذشته از آن که زن توان استیفای چنین امر خطیری را ندارد.
۱- «فی خبرٍ قال اللّه تعالی لحوّاء لمّا امر بخروجها من الجنّة: لم اجعل منکنّ حاکما و لم ابعث منکنّ نبیا؛ مستدرک الوسائل،ج۱۴،ص۲۸۶،ح۱۶۷۳۲٫
در روایتی آمده است، هنگامی که خداوند فرمان داد که «حوّا» از بهشت خارج شود، خطاب به او فرمود: [از باب امتنان و آسان گیری] من از میان شما زنان هیچ کس را حاکم، فرمان روا و پیامبر قرار نمیدهم.»
(۲۵۲)
صدارت زن و ملکهٔ سبا
در این بحث بعضی خواستهاند برای اثبات رهبری و موقعیت صدارت و حکومت زن به داستان ملکهٔ سبا، بلقیس – که در قرآن کریم ضمن آیات ۲۲تا۴۴ سورهٔ نمل آمده است- به عنوان نمونه تمسّک جسته و آن را سند مدّعای خود قرار دهند و جهاتی از امتیاز را نیز برای آن ذکر نمایند که ارزش علمی یا پشتوانهٔ منطقی ندارد. طبق آیات قرآن کریم، بهطور مسلّم، ملکهٔ سبا بر مردمی کافر و خورشیدپرست حکم میراند و خود نیز به این آیین اعتقاد داشت و شیطان نیز بر افکار همهٔ آنان چیره و مسلّط بود.(۱)
حال، چگونه میتوان عمل قومی را که به خدای یگانه اعتقاد نداشته و شیطان کارهایشان را در نظر آنان خوب و پسندیده جلوهگر ساخته است، ملاک عمل قرار داد و برای زن – این موجود رعنا، لطیف و پراحساس- صدارت یا حکومت را ثابت نمود و به این وسیله روح لطیفترین گلزیبای آفرینش را درگیر مشکلات، دشواریها، بحرانها، درد و رنجها، شکست و ناکامیها و خارها و خواریهای حکومت داری ساخت؛ چنانکه قرآن کریم از زبان بلقیس به بخشی از این پیامدهای ناگوار اشاره میکند.(۲) آری، هنگامی که زن در سمت رهبری باشد و مورد هجوم بیگانگان واقع شود، بهطور قهری درگیر چنین ناهنجاریهایی خواهد شد.
۱- «وجدتها و قومها یسجدون للشّمس من دون اللّه و زین لهم الشّیطان اعمالهم فصدّهم عن السّبیل فهم لا یهتدون؛ نمل/۲۴٫
او و قومش را در حالی یافتم که خورشید را به جای خداوند عالمیان پرستش میکردند و شیطان کردارشان را پیش چشمانشان خوب جلوه داده و آنها را از راه هدایت باز داشته است.»
۲- انّ الملوک اذا دخلوا قریةً افسدوها و جعلوا اعزّة اهلها اذلّةً و کذلک یفعلون؛ نمل/۳۴٫
بهراستی پادشاهان هنگامی که وارد سرزمینی میشوند، آن را به فساد و تباهی میکشند و اشراف و حاکمان آن را خوار و ذلیل میکنند.
(۲۵۳)
از اینرو در برخی روایات اطاعت و فرمان برداری قوم سبا از یک زن مورد سرزنش و نکوهش قرار گرفته است که ما به عنوان نمونه به چند روایت بسنده میکنیم:
ریاست زن و رکود جامعه!
امام حسین « علیهالسلام » در منزل «ثعلبیه» در پاسخ «اباهّرهٔ ازدی» که دربارهٔ علّت خروج آن حضرت از خانهٔ خدا سوءال کرد، بعد از بیاناتی فرمودند:
«به خدا قسم! اهل ظلم و ستم مرا خواهند کشت و در این هنگام است که خداوند بر آنان لباس ذلّت فراگیری را میپوشاند و شمشیر برندهای را بر گردن آنان مسلّط میسازد و کسی را بر ایشان حاکم میگرداند تا آنان را چنان خوار کند که ذلّت و خواریشان حتّی از قوم «سبا» بیشتر شود؛ زیرا آنان قومی بودند که زنی بر آنان پادشاهی میکرد و بر اموال و جانهای آنها حکم میراند.»(۱)
امام « علیهالسلام » در این روایت، حاکمیت زن را بر مقدّرات جامعه و جان و مال مردم موجب ذلّت و خواری جامعه شمرده است، اگرچه آن زن ملکهٔ سبا بوده و موقعیت رهبری داشته باشد.
در روایت دیگری حضرت در پاسخ شخصی دیگر فرمودند:
«… انّ هولاء اخافونی و هذه کتب اهل الکوفه و هم قاتلی، فاذا فعلوا ذلک و لم یدعواللّه محرّما الاّ انتهکوه، بعث اللّه الیهم من یقتلهم حتّی یکونوا اذّل من قوم الامة؛(۲)
به راستی اینان [بنی امیه و یاران و کارگزارانشان] مرا در اندیشه فرو بردهاند و این هم نامههای مردم کوفه است و روشن است که اینان مرا خواهند کشت. زمانی که
۱- بحار،ج۴۴،ص۳۶۷٫
۲- بحار،ج۴۴، ص۳۶۸٫
(۲۵۴)
دستشان به خون من آلوده شد و حریم هیچ حرامی از محرّمات الهی را پاس نداشتند، خداوند کسی را به سویشان میفرستد تا آنان را چنان قتل عام نماید که ذلیلتر از آن قوم شوند که یک کنیز بر آنان حکومت میکرد.»
امام« علیهالسلام » در این روایت نیز حاکمیت زن را زشت و ناپسند دانسته و موجب ذلّت و خواری جامعه میشمارد و آن زن را با واژهای مذموم (کنیز) یاد میکند، هرچند آن زن بلقیس باشد که لفظ کنیز از او انصراف دارد.
حکومت دختر کسری
در روایت دیگری که در «صحیح بخاری» نقل شده، آمده است:
«… لمّا بلغ النّبی« صلیاللهعلیهوآله » انّ فارسا ملّکوا ابنةً فقال: لن یفلح قومٌ ولّوا امرهم امرأةً؛(۱)
وقتی این خبر به پیامبر« صلیاللهعلیهوآله » رسید که بر اهل فارس دختر کسری پادشاهی میکند، حضرت فرمودند: «قومی که ولایت امرشان در اختیار یک زن است، هرگز رستگار نخواهند شد».
در روایتی دیگر امام باقر« علیهالسلام » میفرماید: امیر موءمنان علی« علیهالسلام » در رابطه با اهداف، مقاصد و نقشههای شوم طلحه و زبیر در جریان جنگ جمل فرمودند:
«و رأیتنی ان امسکت کنت معینا لهم علی بامساکی علی ما صاروا الیه و طمعوا فیه من تناول الاطراف و سفک الدّماء و قتل الرّعیة و تحکیم النّساء النّواقص العقول و الحظوظ علی کلّ حالٍ کعادة بنی الاصفر و من مضی من ملوک سبأ و الامم الخالیة؛(۲)
و با خود اندیشیدم که اگر دربارهٔ آنان اهمال ورزم، آنها را در راهی که در آن
۱- بحار،ج۳۲،ص۱۹۴،ح۱۴۳٫
۲- بحارالانوار،ج۳۸،ص۱۷۹٫
(۲۵۵)
قدم نهادهاند و مطامعی که دارند، یاری نموده و اجازه دادهام که بر همهٔ سرزمینهای اسلامی دست یابند و به قتل و غارت و خون ریزی پرداخته و به شیوه و سنّت غلط «بنی اصفر» و گذشتگانی چون پادشاهان قوم سبا، زنان را ـ که در هر حال، دارای اندیشههای کوتاه و بهرهمندیهای کمند ـ بر سرنوشت جامعه و مقدّرات مردم حاکم گردانند.»
و روی الشّعبی عن مسلم بن ابی بکرة عن ابیه قال: «لمّا قدم طلحة و الزّبیر البصرة تقلّدت سیفی و انا ارید نصرهما فدخلت علی عائشة و اذاً هی تأمر و تنهی و اذاً الامر امرها فذکرت حدیثاً کنت سمعته من رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: لن یفلح قومٌ یدبّر امرهم امرأةٌ؛ فانصرفت و اعتزلتهم؛(۱)
ابی بکره از پدرش نقل میکند: زمانی که طلحه و زبیر به بصره رسیدند، من شمشیر بسته بودم و تصمیم داشتم آنان را در جنگ با علی یاری نمایم. چون به عایشه برخورد کردم، دیدم اوست که امر و نهی میکند. در این هنگام فرمایش رسول خدا« صلیاللهعلیهوآله » که خود از آن حضرت شنیده بودم، به یادم آمد: گروهی که تدبیر امورشان به عهدهٔ زنی است، هرگز رستگار نمیشوند؛ از این رو منصرف شدم و از آنها کناره گرفتم.»
از تمام این گونه روایات ـ که در مجامع روایی ما و اهل سنّت آمده است ـ به خوبی روشن میشود که رهبری و مدیریت کلان هر قوم و ملّتی باید بر عهدهٔ مردان اندیشمند و وارسته باشد تا احساسات زنانه در بحرانها موجب مشکلات و نارساییهای بیمورد نگردد.(۲)
۱- بحار،ج۳۲،ص۲۱۲،ح۱۶۸/شرح نهج البلاغهٔ ابن ابی الحدید، ج۶،ص۲۲۷٫
۲- قال رسول اللّه« صلیاللهعلیهوآله »: «اذا کان امراؤکم خیارکم و اغنیاؤکم سمحاؤکم و امورکم شوری بینکم فظهر الارض خیرٌ لکم من بطنها، و اذا کان امراؤکم شرارکم و اغنیاؤکم بخلاؤکم و امورکم الی نسائکم، فبطن الارض خیرٌ لکم من ظهرها؛ سنن ترمذی،ح۲۲۶۶٫
رسول خدا « صلیاللهعلیهوآله » میفرماید: زمانی که فرمان روایان شما خوبان شما و ثروتمندانتان بخشندگان شما باشند و کارهایتان بر اساس شور و مشورت باشد، زندگانی برای شما بهتر از مردن است، ولی آن گاه که حاکمانتان شرورترین افراد از میان شما باشند و متمکنان شما بخیل باشند و تصمیمگیری امور در اختیار زنانتان باشد، مرگ برایتان بهتر از چنین زندگی نکبتبار است.»
(۲۵۶)
آری، زن با آن که به مقامات معنوی بالایی میرسد تا جایی که رزق نازل شدهٔ آن پیامبری چون حضرت زکریا« علیهالسلام » را حیران میکند،(۱) ولی پیامبر نمیشود؛ زیرا برد بلند سفر چهارم در باب سلوک و معرفت ـ که موقعیت دستگیری و امداد عمومی نسبت به دیگران است ـ و رهبری که چهرهای از شؤون آن است ـ در تیررس احساس قرار نمیگیرد و با ویژگیهای زن همخوانی ندارد، این سمتهای کلان در انحصار صاحبان فتوّت و کسوت و اولیای به حقّ الهی است و زن یا حتی هر مردی که فاقد صفات عالی کمال باشد، راه به این منصب ندارند و هرگونه تصدّی نااهل، غصب است و حرمت تکلیفی و آثار وضعی شوم خود را دارد.
سخن آخر
در پایان جا دارد نمایی کوتاه را از آنچه گفتیم، از نظر بگذرانیم؛
زن و مرد، هر دو انسانند و کمال انسانیت در تیررس همگان است، ولی امکانات، استعدادها و تواناییهای زن و مرد یکسان نیست. در بعضی جهات، مرد توان و امتیاز بیشتری دارد و نقش اصلی را بازی میکند و در برخی زمینهها هم استعداد و خصوصیات زن بر مرد برتری دارد که در اینجا زن باید نقش نخست را بازی کند؛ همان طور که دلایل عقلی و واقعیتها به خوبی بیانگر این حقیقت است؛ از اینرو برای وصول زن و مرد به کمالات انسانی باید به مقتضای حکمت و عنایت، هر یک را
۱- «قال یا مریم انّی لک هذا قالت هو من عنداللّه؛ آلعمران/۳۷٫
زکریا« علیهالسلام » گفت: ای مریم! این [غذا] از کجا آمده است؟ مریم پاسخ داد: از سوی خداست.»
(۲۵۷)
در موقعیت خاص طبیعی خود قرار داد.
هیچ دلیلی احساس نمیشود که مردها در تمام شؤون زنان دخالت داشته باشند؛ همانطور که زنها نیز نباید در تمام شؤون جامعه و مردها دخالت داشته باشند؛ اگرچه درصد تصدّی اجتماعی مردان بیشتر از زنان است و در عوض، تصدّی مسؤولیت زنها نسبت به خانه و خانواده و موقعیت عاطفی از شوهر و فرزندان بیشتر است.
بنابراین، محدودیت در بعضی جهات را نباید اهمال یا اجحاف نسبت به شؤون و حقوق زن دانست. بسیاری از حمایتهای گروههای سیاسی و اقتصادی از زنان نیز حکایت از ریا و سالوس و استثمار زن دارد؛ همانطور که در دنیای متجدّد مآب امروز چنین امری بهطور ملموس مشاهده میشود و موقعیت زن در دنیای غرب به خوبی گواه آن است؛ به طوری که تمام کارهای کلیدی، اساسی و حیاتی اجتماع و دولتها با همهٔ پستها و مقامها در دست مردان است و تنها برای خالی نبودن عریضه گه گاه زنی را به عنوان وزیر یا وکیل و سناتور نمایش میدهند و در عوض، پستیها، لجنباریها و بسیاری از ناهنجاریها را به زنان واگذار میکنند و آنها را به بدترین فلاکتها وادار میسازند. آری، نباید در مورد کاستیها و اجحاف و تعدّی نسبت به زن در طول تاریخ و دنیای امروز بی تفاوت بود؛ همان طور که نباید این نابسامانیها را به حساب دین گذارد.
پس باید حمایت از زن یا محدودیتهای او ملاک عقلی ـ دینی داشته باشد و با پیرایه، جمود، جزماندیشی و ظلم به زن همراه نشود تا گذشته از آن که زمینهٔ رشد زن در تمامی شؤون فردی و اجتماعی پدید آید، زنها دچار بیبند و باری یا تخریب هویت و شخصیت نگردند و کرامت والای انسانی و جایگاه حقیقی خود را بیابند و جامعهٔ بشری نیز با چشمانی باز و واقع بین به زن، این مظلوم همیشهٔ تاریخ، بنگرد و قدر و منزلت این گوهر یکتای آفرینش، پریسای وجود و زیبای دل آرای هستی را
(۲۵۸)
باز شناسد. به امید آن روز.
* * *
این بود گزیدهای از مباحث کلان پیرامون زن در جهت ترسیم مبانی اصولی و نقد و بررسی آن. به عنایت حق، تبیین مباحث کاربردی و عینی و تطبیق زمینههای خرد و کلان واقعی به تفصیل در مجلدات بعدی خواهد آمد.
والحمد للّه ربّ العالمین.
(۲۵۹)
منابع جلد چهارم
۱ ـ قرآن کریم
۲ ـ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، تهران، موسسهٔ انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، چاپ سوم، ۱۳۶۰ ش.
۳ ـ ابن ابی جمهور، محمدبنعلی، غوالی اللئآلی، قم، مطبعة سیدالشهداء، الطبعةالاولی، ۱۴۰۳ ق.
۴ ـ ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهجالبلاغه، بیروت، دار احیاء الکتب العربیة، ۱۳۷۸ ق.
۵ ـ ابن حنبل، احمد، مسند، بیروت، دار صادر.
۶ ـ الاصفهانی، محمد حسین، الاجتهاد والتقلید، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۶ ق.
۷ ـ البحرانی، حسن بن علی، تحفالعقول، قم، منشورات مکتبة بصیرتی، ۱۳۹۴ ق.
۸ ـ البحرانی، یوسف، الحدائق الناظرة، تهران، دارالکتب الاسلامیة.
۹ ـ الترمذی، محمد بن عیسی، سنن، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
۱۰ ـ الجعفی، محمد بن اسماعیل، صحیحالبخاری، لبنان، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۳۱۳ ق.
۱۱ ـ الحر العاملی، محمد بن الحسن، تفصیل وسائل الشیعة، الطبعة الرابعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ ق.
۱۲ ـ الحویزی، علی بن عبد جمعه العروسی، تفسیر نورالثقلین، الطبعة الثانیة، قم، موسسهٔ اسماعیلیان، ۱۳۸۳ ق.
۱۳ ـ الخمینی[الامام] روح اللّه الموسوی، تحریرالوسیلة، نجف اشرف،
(۲۶۰)
مطبعةالآداب، الطبعة الثانیة، ۱۳۹۰ ق.
۱۴ ـ الصدوق، محمد بن علی، الخصال، التحقیق: علی اکبر الغفاری، قم، مکتبة الصدوق، ۱۳۸۹ ق.
۱۵ ـ ــــــــــ، ـــــــــــــــــ، عللالشرایع، نجفالاشرف،مکتبةالحیدریة، ۱۳۸۵ق
۱۶ ـ ــــــــــ، ـــــــــــــــــ، من لا یحضره الفقیه، طهران، مکتبةالصدوق، ۱۳۹۲ق.
۱۷ ـ الطبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق، نجف الاشرف، مطبعةالحیدریة، ۱۳۹۱ ق.
۱۸ ـ الطبرسی، احمد بن عبدالله، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، الطبعةالاولی، المصر، مکتبة القدسی، ۱۳۵۶ ق.
۱۹ ـ الطوس، محمد بن الحسن، امالی، الطبعة الاولی، قم، دارالثقافة، ۱۴۱۴ ق.
۲۰ ـ ــــــــ، ـــــــــــــــــــ، الخلاف، قم، دارالکتب العلمیة (اسماعیلیان).
۲۱ ـ الفاضل الهندی، محمد بن الحسن، کشف اللسام، چاپ سنگی، ناشر عبدالحسین سمسار اصفهانی.
۲۲ ـ فیض الاسلام، علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ۱۳۵۱ ش.
۲۳ ـ کراجکی، محمد بن علی، کنزالفوائد، قم، مکتبة المصطفوی، ۱۳۰۷ ق.
۲۴ ـ کلینی، محمد بن یعقوب، فروع الکافی، الطبعة الثانیة، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۷ ش.
۲۵ ـ المامقانی، عبدالله، تنقیح المقال فی احوال الرجال، طهران، جهان، ۱۳۴۹ ق.
(۲۶۱)
۲۶ ـ المتقی الهندی، علی، کنز العمّال، بیروت، موسسة الرسالة، ۱۴۰۹ ق.
۲۷ ـ المجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، تهران دارالکتب الاسلامیة.
۲۸ ـ المفید، محمدبنمحمدبننعمان، الاختصاص، نجف، مطبعةالحیدریة، ۱۳۹۰ق.
۲۹ ـ النراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، نجف، مطبعة النعمان.
۳۰ ـ النجفی، محمد حسن، جواهرالکلام، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۹۲ ق.
۳۱ ـ النوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل و مستنبطالمسائل، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۹۲ ق.
۳۲ ـ الیزدی، محمد کاظم، العروة الوثقی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۹۲ ق.
۳۳ ـ تورات، منسوب به حضرت موسی« علیهالسلام »، انجمن پخش کتب مقدسه، ۱۹۸۱ م.
(۲۶۲)