فصل هفتم : بدافزارهاي جبهه باطل

دانش زندگی

 



 ابزارهای نفسانی جبههٔ باطل

جبههٔ حق قوانین خود را بر اساس حقیقت‌ها تشریع کرده است. احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد حقیقی است و پدیده‌ها را به مصالح حقیقی می‌رساند و آن‌ها را از مفاسد واقعی دور می‌دارد؛ بنابراین طبیعت احکام قدسی آن هماهنگ با طبیعت پدیده‌هاست که زمینهٔ واقعی رشد و شکوفایی استعدادهای مختلف را برای حرکت در مسیر طبیعی خود ضمانت می‌کند. باید گفت هر چیزی که بنده را از جهت حقی وی باز دارد و از باطن کمال یا از باطن حق انصراف می‌دهد، انحراف و کفر به معنای پوشش حق است. این معنای کفر با اعتبار حقیقت و یافت باطن پدیده‌ها به دست آمده و صریح گفته شده است.

دین که منش طبیعی و مبتین بر امور تکوینی است، در راستای کمال انسان‌ها احکامی دارد تا آدمی را به جهت ظهوری خویش رهنمون دهد و از توجه نادرست، بیمارگونه و غفلت‌زا و در یک کلمه باطل، به وجه بشری و خلقی خود باز دارد. برای همین از اعمال غفلت‌زا، تباهی‌آور، مضر، باطل و هرزه و زمینه‌های سستی و انحطاط منع می‌کند. نمونهٔ آن حرمت مشروبات الکلی، اعتیاد به انواع مواد مخدر، به کار بردن غنا و موسیقی به‌گونهٔ افراطی یا در کنار گناهان دیگر، رقص‌های گناه‌آلود و قمارهای خانمان‌برانداز است. موارد یاد شده برانگیختگی نامناسب

(۳۵۳)

سلسله اعصاب، ضعف و سستی اراده و خارج شدن از مدار اعتدال را در پی دارد و به‌طور کلی عفت و پاک‌دامنی انسان را لکه‌دار می‌سازد. جبههٔ باطل که بیش‌تر در چهرهٔ کارتل‌های اقتصادی و سیاست‌مداران ظهور دارد به سلامت و سعادت بشر اهتمامی ندارند و در پی جذب حداکثری افراد و جوامع به خود و اغفال آنان برای بهره‌گیری ابزاری از آنان در جهت منافع مادی و سیاسی خود می‌باشند. جبههٔ باطل با بهره‌بردن از این امور ممنوعه، به مبارزه با ملکوت عالم و امور پاک معنوی و احکام شرع آمده است و با آن به‌ویژه با ترویج مشروبات الکلی که دین نسبت به استفاده از آن حساسیت بیش‌تری دارند به معنویات و جبههٔ حق و شریعت دهن‌کجی می‌کند. فقر فرهنگی و ناآگاهی عمومی و ضعف و سستی در گزاره‌های ذهنی و دینی و هم‌چنین سرمایه‌گذاری هنگفت جبههٔ باطل با شبکهٔ بین‌المللی خود در این زمینه، بیش‌تر جوانان را به یکی از امور گفته شده سرگرم داشته است. جبههٔ حق تنها با جایگزین نمودن سرگرمی‌های سالم و با آگاهی‌بخشی و برخورد صحیح فرهنگی، تربیتی و درمان‌های کاربردی و به‌دور از زورمداری می‌تواند بر ابزارهای یاد شده که در خدمت باطل قرار دارد غلبه کند و موازنه‌ای بیافریند که به غلبهٔ حق بینجامد. کسی می‌تواند در مسیر حق رشد و کمال یابد که احساس سالم، عقل‌ورزی و اندیشهٔ متعادل داشته باشد و آرمان وی وصول به حق و حقیقت باشد و در این مسیر صداقت و پایداری داشته باشد و جبههٔ باطل با بهره بردن از ابزار تباهی و ترویج فساد و افراط در امور شهوانی و نفسانی و انحراف در جریان سالم آن، هم به اندیشهٔ آدمی هجوم می‌آورد و دستگاه عقل‌ورزی او را آسیب می‌رساند و هم

(۳۵۴)

ارادهٔ وی را سست می‌کند و هم احساس و عاطفه و کرامت و عزت را از او می‌گیرد و حیرت، خیال‌پردازی، توهم‌زایی، غفلت، بی‌خودی، رکود و ذلت را به او ارزانی می‌دارد.

جبههٔ حق و اهل ایمان در صورتی می‌توانند گرفتار باطل نشوند و استفادهٔ نفسانی و شیطانی از ابزارهای باطل نداشته باشند که این ابزار را به‌درستی بشناسند و با آن اشنا باشند بدون آن مبتلا به مفاسد آن گردند؛ چنان‌که شناخت بیماری برای پیشگیری یا درمان ضرورت دارد. ایمان اگر در محیطی بسته آموزش داده شود و جوش و خروش مواج جامعه و تنوع و گوناگونی مقابله‌های باطل را به خود ندیده باشد چندان ژرفا و استحکامی ندارد و ضعیف و محدود می‌گردد. چنین ایمانی برای خانه مفید است و اگر فرد از محدودهٔ خاص خود خارحج نشود نمی‌تواند بر ایمان خود استوار بماند. کسی که سرد و گرم زندگی را می‌بیند و دنیادیده است و با کفر و و باطل و تنوع داده‌های آن اشناست چنان‌چه خود را به آن آلوده و مبتلا نکند، ایمانی قوی و استوار می‌یابد و هجوم لحظه‌های پیش‌بینی نشده او را به دام مفاسد و گناهان مبتلا نمی‌سازد؛ زیرا هم مفاسد و آثار شوم آن را به خوبی می‌داند و هم شیرینی ایمان و گوارایی زندگی با طعم معنویت و پایبندی به شریعت را.

شناخت جبههٔ باطل، بیش از هر چیز شناخت سردمدار آن ابلیس و نیز شیاطین و آگاهی به موقعیت او را نیز لازم دارد تا فرد بداند با چگونه اقتدار معنوی می‌تواند استواری نفس در برابر دسیسه‌های او داشته باشد و وصول به حق را با توطئه‌های او از دست ندهد. کسانی که ابلیس را نمی‌شناسند یا او را دست‌کم می‌گیرند کم‌تر می‌توانند در برابر کجی‌ها

(۳۵۵)

استقامت داشته باشند. شناخت کفر، طغیان، عصیان، گناهان، ابلیس، شیطان و ابزارهای جبهٔ باطل برای وصول معنوی ضروری است و اگر کسی به آن معرفت و اهتمام نداشته باشد کافی است بازدارنده‌ای وی را ضربه‌فنی کند و سقوط دهد.

برای یافت انواع شعبه‌های باطل باید به سراغ جوامع رفت که جامعه انواع گذرها و گریزها را در دانشگاه بزرگ خود می‌آموزد. جامعه‌شناسی و طرح کاد عملی آن اطلاعات عمومی و لازم را در این زمینه به فرد می‌دهد و او را از سطحی‌اندیشی و ساده‌انگاری دور می‌دارد. افزون بر این، اگر کسی اقشار گوناگون مردم و خوب و بد آنان نشناسد نه می‌تواند با آنان هم‌زبان شود و نه قدرت غم‌خواری برای آنان را دارد و وی فردی بیگانه از جامعه می‌شود. باید چون طبیبی ماهر بود که تمامی بیماری‌ها را می‌شناسد بدون آن که به آن‌ها آلوده شد. جامعه و اصناف گوناگون مردم آن پیچیدگی‌های فراوانی در روان، رفتار و کردار خود دارند که به‌سادگی و به‌طور عادی و سطحی نمی‌توان ریشه‌های آن را شناخت و به آن پاسخ متناسب و واکنشی درست داد. هم‌چنین شناخت جامعه این امکان را فراهم می‌آورد که با مقایسهٔ افراد شایسته و نابکار و خوبی‌ها و بدی‌ها به موقعیت والای ارزش‌ها پی برد و آن را قدر دانست. هم‌چنین کرامت‌های هر گروه و آسیب‌های عمومی و معاصی رایج در میان آنان مورد بررسی و تحلیل قرار می‌گیرد و زمینه را برای اصلاح و سالم‌سازی آن به صورت حرفه‌ای و متناسب با مشاغل و کارگروه‌های مختلف فراهم آورد.


 

تالارهای موسیقی

(۳۵۶)

اگر کسی مدام در تالارهای دایمی برگزاری کنسرت‌های موسیقی و غنا، کاباره‌ها، کافه‌ها و دانسینگ‌هایی باشد که به طور غالب با فساد و شلوغی همراه است، به‌ویژه سبک‌های آمریکایی آن که موسیقی با خشونت و سکس و نور آمیخته و موسیقی خشن شناخته می‌شود و نیز پارتی‌هایی که گاه توسط شبکه‌های فساد به صورت برنامه‌ریزی شده و برای کسب درآمد بیش‌تر و نیز دهن کجی به معنویات و دین اجرا می‌گردد، زندگی وی دچار آسیب می‌شود و از مرگ ناگهانی، سکته و تشنج در امان نیست. علت این امر نیز چنین است که بر اثر سر و صدایی که از دستگاه‌های موسیقی به وجود می‌آید، حرکت خون تند یا کند می‌شود و همین امر موجب سکتهٔ افراد می‌گردد. این امر همانند نوسان جریان نیروی الکتریسته است که اگر بیش از اندازه یا کم‌تر از مقدار لازم باشد، موجب سوختن لامپ و یا موتور دستگاه‌های الکتریکی می‌گردد.

خطر سکته و تشنج کسانی را که در مجاورت آلودگی صوتی و به‌خصوص کنسرت‌های موسیقی هستند، بیش از دیگر افراد تهدید می‌کند. البته، این گونه نیست که همهٔ آنان را به سکته دچار کند.

دستگاه‌هایی که نواخته می‌شود همه جرمانی و جسمانی است و صداهایی که از آن خارج می‌شود نیز همه جسمانی است. این صداها به مخ و مخچه بر می‌خورد و گاه برای آن در حکم چکشی است که همواره بر آن فرود می‌آید و همین امر سبب می‌شود آدمی اعتدال خود را از دست دهد و حرکت خون او را کاهش یا افزایش دهد. با بالا رفتن سرعت خون، قلب کشش پمپاژ آن را از دست می‌دهد یا گرفتگی عروق و اعصاب، سکتهٔ قلبی را منجر می‌شود. حرارت بدن نیز این چنین است.

(۳۵۷)

افزایش بیش از اندازهٔ آن تشنج می‌آورد و کمی آن نیز موجب افت فشار می‌شود.

هم‌چنین هر مکانی که آلودگی صوتی داشته باشد، از آسیب روانی در امان نیست. چنان‌چه انسان در صورتی که بیش از اندازه زعفران بخورد یا بیش از اندازه گلاب مصرف کند به جنون مبتلا می‌شود؛ زیرا با مصرف بی‌رویهٔ این دو، ارتعاش خون بالا می‌رود و خون سبک می‌شود و در نتیجه سکته را در پی می‌آورد.

بسیاری از رزمندگان با موج صوتی حاصل از انفجار توپ یا خمپاره آسیب دیده‌اند و موج انفجار باعث شده است اعصاب و روان آنان مختل گردد. هر کس که در محیطی است که آلودگی صوتی بسیاری دارد نیز این چنین می‌شود و حتی شنوایی خود را تا حدی از دست می‌دهد. مانند کسانی که در کارخانه‌های ریسندگی و بافندگی کار می‌کنند که صدا را با برد بلند می‌شنوند و با افراد عادی تفاوت دارند.

تعدد و شدت صدا چنین آثاری را به همراه دارد. امروزه شهر تهران از شهرهایی است که آمار سکته و اختلالات روانی در آن بسیار بالاست و از عوامل آن، شلوغی بسیار است.

شلوغی منحصر به گوش نیست بلکه چشم نیز در معرض این آسیب قرار دارد. برای نمونه، نگاه زیاد به تصاویر متفاوت در تماشاگر رایانه، نوسانات نگاه را به هم می‌ریزد. فیلمی که به خوبی بر روی فریم به فریم آن دقت و توجه شده و ده‌ها تصویر در فریم‌های اندکی تعبیه شده است، تعادل انسان را به هم می‌ریزد. امروزه، کسانی که بیش از پنج ساعت از کامپیوتر استفاده می‌کنند در معرض اختلال روحی قرار دارند.

(۳۵۸)


 

موسیقی درمانی

«آواز»، «آهنگ»، «غنا» و «موسیقی» ریحانهٔ طبیعت و زبان احساسی است که از نهاد هر پدیده‌ای بیرون می‌آید. نخست اثر این زبان احساس اگر به‌درستی به‌کار گرفته شود آرامش‌بخشی آن به روان آدمی است؛ به‌گونه‌ای که او را به باغ و بوستان یا صحرا و بیابان می‌کشاند و در سحرگاهان، صبحگاهان یا شب‌های تنهایی اهل دل، مونس آنان می‌گردد و عشق، نشاط، سرور، شور، حزن، ملاحت، سرمستی، مناجات و دیگر انگیزه‌های کام‌یابی و حالات عرفانی را در انسان زنده می‌سازد و بستر سالم‌سازی اندیشه و دل را در او پدید می‌آورد.

فن «موسیقی» شاخه‌ای از ریاضیات و از پیچیده‌ترین هنرهاست که به‌طور کلی نت‌ها، آهنگ‌ها، اعداد و اشکال معنوی را در خدمت می‌گیرد. در این میان، «موسیقی و ردیف‌های ایرانی» از اصیل‌ترین نوع آن می‌باشد و اساتید بزرگی به خود دیده است.

در زمینهٔ صوت و صدا میان بحرهای شعری و دستگاه‌های موسیقی تناسب نوعی وجود دارد؛ اگرچه طبع خواننده، شنوندگان، محیط، زمان و مکان در تناسب و تنافر نقش عمده دارد، مهم این است که بحر عروضی شعر شناخته شود و همان‌طور که در صوت و صدا شناخت دستگاه‌ها مهم است، در اجرای درست مقامات یا گوشه‌ها و این که هر بحری با کدام شعر یا دستگاه مناسب است پراهمیت می‌باشد. در موسیقی درمانی به تأثیرات مقامات توجه می‌شود؛ به‌طور مثال، اصفهان تأثیر لطیف و فرح ظریف دارد. حجاز و حسینی شوق‌آور است. شوشتری و دشتی غم‌انگیز و حزن‌آور است؛ اگرچه بعضی گوشه‌های شاد نیز در این دستگاه‌ها یافت

(۳۵۹)

می‌شود. زابل و چارگاه شجاعت و سلحشوری را برانگیخته می‌سازد و همین‌طور هر یک از مقامات، ویژگی خود را دارد.

طبع افراد به دستگاه‌ها حساسیت مختلفی دارد؛ برای نمونه، افراد ظریف به مانند سه‌گاه و اصفهان و اشخاص خشن به مانند چارگاه، زابل و بیات ترک بیش‌تر دل می‌دهند. شعرهای شاهنامه بسیار هیجان‌آور است و در دستگاه‌های مختلف؛ هم‌چون زابل و مثنوی به کار می‌آید، همان‌طور که شعرهای حکیمانه‌ای دارد که برای ساقی نامه، ماهور، همایون و ابوعطا مناسب است. ساقی نامه برای شور، خلوت و خلسه بسیار مناسب است و آدمی را با شعرهای خاص خود از کثرت و دنیا دور می‌دارد و زمینهٔ معنوی و آرامش روانی را در افراد ایجاد می‌کند. هر مثنوی دارای موجی روانی است که آدمی را خجسته و فرخنده می‌سازد و حالات عرفانی را در او زنده می‌نماید؛ به‌ویژه مثنوی بیات ترک که حالت حماسی و مثنوی اصفهان که نرمی دلپسند دارد. تمام دستگاه‌ها و مایه‌ها حالات ویژهٔ خود را دارد و از شادِ شاد تا غمناک و مقامات پرسوز و گداز که در زمان و مکان‌های متفاوت برای افراد مختلف اثرهای گوناگونی دارد.

خواننده‌های امروزی که بسیار فراوان شده‌اند؛ اگرچه ممکن است صدای خوب و گاه اجرای مناسب داشته باشند، کم‌تر می‌شود که آگاهی‌های لازم عروضی و دانش فلسفی به موسیقی داشته باشند؛ چنان‌که گاه مرکب‌خوان‌ها از معنای کلمات نیز بی‌بهره‌اند و شعر و ترانهٔ فارسی، عربی یا دیگر زبان‌های خارجی را حفظ می‌کنند و با هم اجرا می‌کنند؛ بدون آن که زبان و یا ترجمهٔ کلمات را بدانند، و تنها برای

(۳۶۰)

اجرای برنامه نقش بازی می‌کنند و هیچ گونه شور، عشق و آگاهی در این خوانندگان نیست تا بتواند با مخاطبان ارتباط معنوی یابند؛ در حالی که پسندیده است خواننده آگاهی لازم زبانی، عروضی و دانش فلسفی به مقامات یا سبک‌ها را داشته باشد. خواننده یا نوازنده اگر به پاره‌ای از گزاره‌های روان‌شناسی و علوم اجتماعی آگاه نباشد و شرایط و ویژگی‌های زمان و مکان یا افراد را به خوبی درنیابد نمی‌تواند گزینش مناسب داشته باشد. کودکان، زنان، جوانان، پیران و حتی حیوانات نواهای مناسب خود را لازم دارند؛ همان‌طور که زمان و مکان و دیگر خصوصیت‌ها تناسب ویژهٔ خود را می‌طلبد و در موسیقی درمانی به تمامی این گزینه‌ها دقت می‌شود. البته موسیقی همان‌گونه که می‌تواند خاصیت درمانی داشته می‌باشد می‌تواند اسیب نیز برساند و بیماری آورد، برای نمونه، جریان خون را تند کند و انسان را به سکته اندازد. الته همین عامل می‌تواند جنبهٔ دارویی و درمانی داشته باشد ولی برای کسی که رخوت عروق و اعصاب دارد با شدت بخشیدن به جریان خون سبب می‌شود آن را به حالت طبیعی درآورد. برای همین معناست که گفته می‌شود موسیقی و غنا می‌تواند هم دارو باشد هم سم. موسیقی و غنا اگر فقط حظّ نفسانی داشته باشد، از نظر روان‌کاوی ضعف اراده، ضعف نفس و ضعف اعصاب می‌آورد، از این رو برای کسانی که از آن لذت می‌برند خوب نیست، بلکه برای آنان همانند شراب می‌ماند. شراب هم خاصیت دارد و هم ضرر. شراب برای بدن نافع و برای حقیقت انسان مضر است. شراب برخی از بیماری‌ها را مداوا می‌کند، بدن را چاق می‌سازد، زخم معده و چربی را از بین می‌برد و رنگ صورت را گل می‌اندازد و آن را قشنگ می‌نماید، اما

(۳۶۱)

حقیقت انسان را از بین می‌برد و آن را بی‌غیرت و بی‌فتوت می‌کند. برعکس تریاک بدن را ضایع می‌کند، آن را زرد و خشک می‌سازد و بدن پوست پیدا می‌کند. تریاک و شراب هر دو مضر است، ولی ضرر تریاک غیر ضرر شراب است. شراب باطن را خراب می‌کند، و تریاک ظاهر را از بین می‌برد. موسیقی نیز چنان‌چه فقط حظ نفسانی داشته باشد از مقولهٔ شراب است، ظاهر را آباد و انسان را خوشحال می‌کند، ولی باطن را خراب می‌سازد، مگر این که با تجویز روان‌شناسی انسان‌شناس و آگاه به مراتب معرفتی باشد. تعیین دستگاه موسیقی متناسب و میزان آن با کارشناس امور روانی و مراتب نفس انسانی و نیز پزشک و دانای به موسیقی درمانی و آثار غنا و موسیقی است. برای نمونه، طبیب روان‌کاو میان بیمارانی که دایم می‌خندند و با کسانی که دایم گریه می‌کنند تفاوت می‌گذارد. چنین کسانی برای کنترل خویش دارویی جز موسیقی و غنا ندارند؛ به‌ویژه کسانی که بسیار می‌خندند. خنده از گریه حکایت جنون بیش‌تری دارد و وقتی طبیب برای چنین بیمارانی موسیقی را تجویز می‌کند، به این معنا نیست که موسیقی برای همه جایز است. کسی که در دستگاه زابل می‌خواند می‌تواند کسی را که در اندوه، یأس و حسرت و ناامیدی است را در کم‌ترین زمان به نشاط و امید وا دارد و او را از قرص‌های مرگ موشی برخی از روان‌پزشکان تجربی برهاند؛ قرص‌هایی که هر یک از آن می‌تواند فیلی را بخواباند؛ ولی متأسفانه چون موسیقی در جامعهٔ ما به پیرایه‌ها آلوده شده و پالایش نشده و دستخوش حوادث گردیده است، از امور مفید و درمانی آن هم‌چون استفاده از خواص درمانی دعاها و اسمای حسنای الهی غفلت شده و مورد استفادهٔ بهینه

(۳۶۲)

قرار نگرفته است.

عروق و اعصاب آدمی در دستگاه زابل تحریک می‌شود و با حرکت آن، نشاط ایجاد می‌شود و شخص برای آغاز زندگی امیدوارانه و برای ادامهٔ کار از جا برمی‌خیزد. گاه استفاده از این گونه نسخه‌ها برای برخی از افراد واجب می‌شود ولی درک و پذیرش این سخن در جوامع بدوی آسان نیست. جوامعی که گاه برای شش میلیارد آدم یک حکم یا دارو داده می‌شود. در حالی که در جامعهٔ پیشرفته برای یکی گوش دادن به دستگاه زابل واجب و برای دیگری مستحب است و گاه برای شخصی حرام است و موسیقی نسبت به هر فردی می‌تواند حکمی بپذیرد و نمی‌توان برای اجتماع و به تبع مردم همهٔ جهان یک حکم داد.

غنا و موسیقی و صوت و آواز از نیازهای ثانوی آدمی است. استفاده از غنا و موسیقی یک نیاز است، اما نه نیازی اولی، بلکه نیازی ثانوی است و استفادهٔ بیش از میزان مورد نیاز و نامتناسب و بهرهٔ شبانه‌روزی از آن، جسم و روان آدمی را به تحلیل می‌برد. صوت و صدا و موسیقی و غنا امری لازم برای روان آدمی است، ولی اگر کسی عمر خود را در آن صرف نماید پایانی جز تیمارستان نخواهد داشت.

همان‌گونه که زیاده‌خواهی در شنیدن غنا و موسیقی آسیب می‌رساند، تفریط در شنیدن موسیقی نیز زیان دارد و البته استاد ماهری را می‌طلبد که میزان مورد نیاز آن را مشخص نماید؛ چرا که کوته‌گروی در آن نیز به خشکی و بی‌مبالاتی می‌انجامد.

دین نیازمند استاد ماهری است که موسیقی آن را با انواع مختلفی که دارد برای هر کس به اندازه تجویز نماید و در این زمینه باید از تجویز

(۳۶۳)

نسخه توسط ناآگاهان به مراتب روح و روان آدمی و نیز کسانی که آثار وضعی دستگاه‌های موسیقی را نمی‌دانند به شدت پرهیز نمود. برای مثال، غنا نشاط‌آور است و آدمی را به نشاط می‌اندازد که اگر این نشاط بالانس نشود، فرد را چنان امیدوار به زندگی می‌کند که چندان در پی کار نمی‌رود و به شغل خود اهتمام نمی‌دهد، در نتیجه، ممکن است کاستی‌های مالی و فقر گریبان‌گیر وی شود.

عوارض و پی‌آمدها و به‌ویژه نسبی بودن میزان جواز موسیقی وظیفهٔ فقه‌پژوهان را بسیار دشوار می‌کند و فقیهی را سخن گفتن از این مسأله رواست که بر دانش موسیقی و نیز بر داده‌های فقهی و گزاره‌های اصولی توانا باشد و روح و روان و مقامات معنوی و سیر کمالی آدمی و گسل‌ها و تنگه‌های زندگی را با چشمانی نافذ و بصیر ببیند، در غیر این صورت در موضوعی سخن می‌گوید که در تخصص او نیست و جامعهٔ علمی امروز سخن گفتن در غیر تخصص خود را به سختی نکوهش می‌نماید و گاه برای آن و به‌ویژه برای تجویز نسخه در امور پزشکی، ضمان، تعزیر و جریمه قرار می‌دهد. ما در جای خود گفته‌ایم نمی‌توان موسیقی را به صورت مطلق حرام کرد؛ همان‌گونه که نمی‌شود موسیقی را به صورت مطلق تجویز نمود، بلکه حکم موسیقی حکمی نسبی است که با توجه به افراد، زمان‌ها و مکان‌ها و با در نظر گرفتن عوارض و لواحقی که با آن است به دست می‌آید و از حرام و مکروه تا مباح، مستحب و لازم را در بر می‌گیرد.

امروزه ارکسترهایی در دنیا وجود دارد که هدف آنان ایجاد تشنج در ذهن‌ها و افکار است و آنان سعی دارند بشر را با این نوع موسیقی به

(۳۶۴)

انزوای فکری بکشانند تا بتوانند او را به هر سمتی که می‌خواهند سوق دهند. تمرکز فکر برای بهتر اندیشیدن به آرامش نیاز دارد و آنان با ترویج موسیقی‌های خشن بر آن هستند با سلب آرامش از آدمی قدرت اختیار و نیروی انتخاب را از انسان‌ها بربایند تا آنان کاری را بر گزینند که سلطه‌مداران جهانی می‌خواهند.

دولت‌های استکباری ده‌ها سال است که با سلاح خشونت و سکس به جنگ دولت‌های عقب نگاه داشته و عقب مانده می‌رود. این حقیقتی است که همه به آن اذعان دارند. آیا ما جوانانی داریم که بتوانند از امیال خود بگذرند و به شهوات سرگرم نباشند؟ آمریکا نخست گروه ضربت خود؛ یعنی سکس و موسیقی را به عنوان پیشقراول خود به منطقهٔ هدف می‌آورد و سپس نیروهای نظامی را به آن وارد می‌سازد.

امروزه جنگ با توپ و تانک تمسخرآمیز گشته و عاملان آن به وحشیان تشبیه می‌شوند؛ بلکه جنگ‌های نوین و مدرن امروز، زمینه‌های فرهنگی پیچیده دارد که استفاده از موسیقی از گزینه‌های مهم آن است و اگر ما این حربه را نادیده بگیریم، نه تنها از دنیای امروز عقب می‌مانیم، برای دین و ایمان نیز کارایی خود را از دست می‌دهیم و با گذشت چند دهه جوانانی خواهیم داشت که از چهرهٔ آنان و در اندرون قلبشان جز فرهنگ وارداتی غیر دینی چیزی دیده نمی‌شود. آنان عروسک‌هایی خواهند شد که در خیمه شب بازی سیاست، بند آنان را بالا و پایین می‌کشند.

رشد کشورهای اسلامی در گرو پرورش نیروهای متعهد دینی است که با توپ فوتبال، پینگ پنگ، بسکتبال، شطرنج و صوت و صدا و موسیقی به میدان مبارزه با کفر آیند و پیام‌آور صفا و صمیمت شیعی و محبت

(۳۶۵)

ولایی به همهٔ ساکنان کرهٔ زمین باشند و از عالمان دینی پیشرو در این راستا رهنمون فتوایی گیرند. باید به این نکته توجه داشت کسی که از کلام، صوت، صدا و نغمهٔ حلال برای پیشبرد آیین خود بهره نبرد؛ چون از خلقت طبیعی و اولی مردم دور افتاده است، شریعت وی خریداری ندارد.

موسیقی زبانی بین المللی است و فهم آن به زبان‌شناسی چندانی نیاز ندارد. امروزه در روسیه، موسیقی‌های خشن آمریکایی خواهان بسیاری دارد و آنان فقط از صوت، صدا و هیبت و حرکات آن‌ها استفاده می‌کنند. نظام اسلامی می‌تواند با تربیت خوانندگان و نوازندگان مؤمن و ولایت‌مدار و سامان دادن به امر غنا و موسیقی، دنیای کفر و فراعنهٔ آن را به خاک مذلت کشاند و فرهنگ اسلامی را به تمام جهان گسترش دهد.

آدمی این توان و نیرو را در خود نهفته دارد که در دنیا نمونه‌ها و مشابه لذت‌های حلال بهشتی را به آفرینش رساند و آن را کشف یا اختراع نماید و آن را به صورت شرعی به مردم دنیا ارایه دهد و با صوت و صدا و نغمهٔ داودی دنیای کفر را ویران نماید؛ چرا که همه واله و حیران صدای خوش هستند. این کار از عهدهٔ غیر معصوم بر می‌آید همان‌گونه که ژاپن در زمینهٔ الکترونیک پیشتاز است و کشور ما در حال ایجاد بسترهای رقابت با آنان در این زمینه و زمینه‌های دیگر و به ویژه در صنایع دفاعی است. ما ایرانیان می‌توانیم. امروزه قهرمان قهرمانان که زیر سنگین‌ترین وزنه‌ها می‌رود از کشور ما برخاسته است.

کشوری که روزی بیش‌تر افراد آن در روخوانی قرآن مشکل داشتند امروزه هزاران حافظ قرآن کریم را در خود تربیت نموده و این‌ها همه

(۳۶۶)

تأییدی است بر این که ایرانی ولایت‌مدار می‌تواند و باید با همت خویش فرهنگ برتر صد سالهٔ پس از این را به نام فرهنگ برتر و مترقی شیعی و ولایت و محبت حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام رقم زند. این امر نیاز به طراحی دقیق و ایدئولوگ و نظریه‌پرداز و لیدری توانا دارد که با چشمان نافذ خویش چالش‌های صد سال آیندهٔ دنیا را که در مسیر هدایت دینی و گسترش بنیان‌های اندیشار شیعی وجود دارد ببیند و از امروز برای گذار از آن‌ها بیندیشد. او باید نخست پیرایه‌ها را از دین بزداید و با خرافه‌هایی که دنیای علمی صد سالهٔ آینده آن را بر ما خرده خواهد گرفت مبارزه کند و حلال و حرام دین را به وضوح بیان دارد و سپس بر ترویج آن سرمایه گذاری نماید و متأسفانه حوزه‌های علمی ما بعد از مرحوم علامهٔ طباطبایی کم‌تر لیدر و نظریه‌پرداز توانا را در خود دیده است. اگر ما بتوانیم موسیقی حلال را به جهان ارایه نماییم، به جای آن که ولایت‌مداری به مکان خلوتی رود تا موسیقی حرام همسایه را بشنود، کافری به خوانندهٔ شیعی می‌نگرد و از غنا و موسیقی او چنان معنویت در او زنده می‌شود و به وجد می‌آید که بر پیشوایان تربیت کنندهٔ چنین خواننده‌ای بارها و بارها درود می‌فرستد.

گر آلات موسیقی و نیز غنا در امور خیر و نیز در درمان بیماری‌های روانی به کار آید و موسیقی درمانی به جایگاه شایستهٔ خود برسد، و نیز غنا و موسیقی روح فرهنگ دینی را در جان و دل جوانان این مرز و بوم و بلکه مردمان دیگر ملل و کشورها زنده نماید و آنان را طعم محبت خاندان اهل بیت علیهم‌السلام بچشاند نمی‌توان آن را لهو دانست و با تغییر کاربری آلات موسیقی از حرام به حلال، حکم آن نیز تغییر می‌یابد.

(۳۶۷)


 

رقص

رقص جلوه‌های زیبا و ظرایف، لطافت‌ها و شگفتی‌های آفرینش اندام ظاهری انسان؛ به‌خصوص زن را می‌نمایاند و آدمی را به مطالعهٔ رازهای نهفته و اسرار شگفت‌انگیز آن که در بی‌نهایت پیچ و خم و چرخ و چین موزون فرا می‌خواند. رقص با افت و خیزهای موزونی که دارد مستی، عشق، حال، شور، شوق و رمز و راز دل را حکایت می‌کند و ناصافی و ناخالصی، یأس، ترس، خشکی و خمودی دل را از سویدای جان دور می‌سازد و بستری شفاف برای خاطره‌های دل فراهم می‌نماید. رقص اگر ملایم باشد بیان‌گر عشق و چنان‌چه کشیده باشد چرخ و چین ناز را می‌رساند. چکاوک‌های قهری بیان‌گر هیبت است. رقص‌های تند و تیز تاپ تا انواع رقص‌های عشرتی و معنوی، سلوکی و سماعی و علمی و آکادمیک هر یک جهتی از سیر و حرکت انسانی را بیان می‌دارد.

افسوس که این لطف آفرینش حق و چهرهٔ دل که رو به سوی او دارد، دستمایهٔ زشتی‌های جبههٔ باطل و ابزاری برای تحریک شهوتِ آلوده، فحشا و ایجاد بی‌خودی، غفلت و دوری از حق شده است.

رقص؛ اگرچه حسن اقتدار انسان و زیبایی او را نشان می‌دهد و به خودی خود حرمت شرعی ندارد و شریعت در پی نفی کلی آن نیست، هرگاه به صورت غالب گناه‌آلود انجام شود، حرام می‌گردد؛ در حالی که اگر جامعه سالم و در پی پاکی و طهارت و عبودیت و بندگی حق باشد، رقص هم‌چون آواز غنایی و موسیقی می‌تواند آدمی را برای ترسیم چرخ و چین عبادت حق برانگیخته گرداند و به او نشاط سالم دهد.


 

مشروبات الکلی

(۳۶۸)

روان‌شناسی ثابت کرده است کسی که شراب می‌خورد، به علت خاصیت سکرآوری و تخدیری آن، مغز وی خمار می‌شود و دل او شروع به کار می‌کند. برای همین است که شراب‌خوار زود گریه می‌کند، زود می‌خندد و زود تصمیم می‌گیرد و به‌راحتی می‌توان او را بر انجام هر امری راضی ساخت؛ چنان‌چه اگر کسی می‌خواست از دیگری در مورد امری امضا بگیرد و وی به آن رضایت نمی‌داد، او را به کافه دعوت می‌کردند و به او شراب می‌دادند، و وقتی مست می‌شد، از او امضا می‌گرفتند. انسان‌های مست، از خود ارادهٔ چندانی ندارند و به کسی می‌مانند که خوابشان می‌گیرد و زود می‌شود آنان را به هر گونه کاری راضی نمود. زن‌های بدکاره را نیز نخست مست می‌کنند و سپس از آنان استفاده می‌نمایند چون در این صورت است که می‌توانند هر کاری را با آنان انجام دهند وگرنه آنان نیز حاضر به انجام برخی از کارها نیستند. امروزه در اروپا زن‌هایی هستند که حتی منی مرد را می‌خورند، آنان همان زنانی هستند که نخست مست می‌شوند. سیاست‌مداران خارجی با پخش تصاویر آنان بر آن هستند تا فساد را در میان همهٔ جوامع گسترش دهند. این رشدی است که اروپا به آن افتخار می‌کند ولی هزاران عجب از این رشد و هزاران عجب از این افتخار!

امروزه نوشیدنی‌های سکرآوری در کشورهای اروپا درست شده است که ده چتول شراب‌های متعارف و شناخته شدهٔ فعلی کار یک نخود آن را نمی‌کند و تخدیر آن به حدی است که مغز را به‌کلی از فعالیت باز می‌دارد و او را مانند جنازه‌ای بر زمین می‌اندازد و کنترلی بر خود ندارد.

بسیاری از خوانندگان تا مست نشوند، نه می‌توانند خوب بخوانند و نه

(۳۶۹)

می‌توانند خوب برقصند و آنان مستی را از شراب و از مجالس فساد می‌گیرند.

در میان خوانندگان و رقاصان، کم‌تر کسانی هستند که خود به تنهایی می‌خوانند و می‌رقصند و کسانی در این کار حرفه‌ای شناخته می‌شوند که خود رِنگ می‌گیرند و می‌رقصند. رقص بدون رنگ، رنگ بدون دستگاه، دستگاه بدون نت، نت بدون زمینه خود را نشان نمی‌دهد؛ از این رو نوع سمفونی‌ها و ارکست‌ها از گناه شراب‌خواری خالی نیست.

اسلام به شدت از شرب هرگونه مایع مست‌کننده‌ای منع کرده و در قانون جزایی خود احکام پیش‌گیرانه‌ای را برای آن در نظر گرفته و با بزه‌کار به شدت و سختی برخورد نموده است. از آن‌جا که حرمت شراب یکی از شعارهای اصلی دین اسلام به شمار می‌رود، استعمار کهن برای درهم شکستن روحیهٔ ایمانی مسلمانان همواره بر ترویج و اشاعهٔ آن همت داشته و همیشه جوانان را به آشامیدن آن تشویق می‌نماید تا با نفوذ و ایجاد تزلزل در همت جوانان مسلمان و تضعیف روحیه و تزریق زبونی، آنان را به هر گناهی وادار نماید.

از کار افتادن دستگاه گوارش و نیز سلول‌های مغزی و ایجاد اختلال در دستگاه تولید مثل، برخی از ضررهای جسمانی آن است. آثار زیانبار شراب منحصر در زیان‌های جسمی نیست و زیان‌های اجتماعی و حیثیتی، انحطاط اخلاقی و تعدی به حقوق دیگران و تجاوزهای ناموسی نیز از دیگر پی‌آمدهای آن است و اضطراب و پریشانی خاطر و ایجاد استرس تنیدگی و از دست دادن حس خودباوری نیز از ضررهای روانی این مادهٔ شیطانی است و با این همه، متأسفانه از ناحیهٔ جوامع

(۳۷۰)

استکباری روز به روز بیش از پیش به جوامع انسانی تزریق می‌شود و جوانان بسیاری را تهدید می‌نماید.

مشروبات الکلی بدن را مسموم می‌سازد و اعضای آن را از کار طبیعی و منظم خود باز می‌دارد. مصرف مدام آن فراخی یا جمع شدن معده را در پی دارد و در دهلیزهای قلب، حلق، معده و روده‌ها ایجاد تورم می‌کند. هم‌چنین عامل مهمی برای ایجاد اختلال در تولید نسل است و سلامت نطفه و فرزند را به خطر می‌اندازد و در درازمدت به وراثت بر نسل تأثیر می‌گذارد. ضعف و کندی حافظه و مخاطرات ذهنی و سوء هاضمه و امکان فلج اطفال در نسل‌های آینده از دیگر آسیب‌های آن است. غذا برای کسی که اعتیاد به مشروبات الکلی دارد طعم و مزه‌ای ندارد. توجه شود که ضررهای یاد شده در استفاده‌های نخستین محسوس نیست و این آسیب‌ها با گذر زمان، خود را نشان می‌دهد. البته استعداد افراد نسبت به ابتلای آن مختلف است و آن را کند یا سریع می‌سازد. نکته‌ای که باید به آن توجه داشت امکان تخلف در ضررهای جسمی شراب است، ولی در آثار شوم نفسانی و ایجاد اختلالات روانی هیچ گونه تخلّفی ندارد. اعتیاد به مشروبات مسموم الکلی سلامت نفس و تعادل اندیشه را می‌گیرد و فرد را به بی‌تفاوتی‌های محسوس و جنون سخت می‌کشد. آسیب‌های روحی روانی شراب به مراتب بیش از مشکلات جسمانی و مزاجی است؛ به‌طوری که مصرف یک بار آن می‌تواند تعادل معنوی انسان را به‌طور کلی و به‌گونه‌ای در هم ریزد که گویی این مادهٔ شوم شیطانی در تخریب معنوی بشر رقیبی ندارد. جبههٔ باطل با شناخت این ویژگی، نخست سعی دارد جوانان را به آن آلوده سازد؛ زیرا آلودگی به آن، روح

(۳۷۱)

معنویت‌خواهی را به‌کلی از بین می‌برد و فرد را از بودن در جبههٔ حق که به معنویات ارزش می‌دهد خسته و آزرده می‌سازد. مشروبات الکلی در معنویت‌ستیزی چنان اسلحه‌ای کارآمد و قوی و ابزاری مؤثر است که تماس حتی یک قطرهٔ آن، فرد را برای همیشه از صفای باطن و پاکی امور معنوی محروم می‌سازد. فساد فراگیر جوامع غربی و دوری آنان از معنویات به‌خاطر رواج مصرف مشروبات الکلی است و این مایع، مانع بزرگی برای رو نمودن آنان به مسیر طبیعی و سالم رشد و پاکی انسانی است و تا شراب به صورت فراگیر استفاده می‌شود نباید به حق‌گرایی آنان امید داشت. غربیان در صورتی می‌توانند به امور معنوی رو نمایند که نخست تولید و مصرف مشروبات الکلی را ممنوع کنند.

در میان حلال‌ها و امور مباح شش چیز است که اگر در آن افراط و زیاده‌روی شود خاصیت شراب را پیدا می‌کند و فرد را خودباخته، سست و ضعیف می‌سازد و او را به بی‌خیالی وا می‌دارد. این شش امر عبارت است از: علاقه و دل‌بستگی فراوان به دنیا، ریاست، خوردن، بهره بردن از زنان، خوابیدن و خوش‌گذرانی و عافیت‌طلبی. از ضررهای خوش‌گذرانی و زندگی همراه با عافیت و رفاه در جای خود سخن گفتیم. با آن که از این امور می‌شود در سلامت جان و نفس استفاده کرد و نیازمندی‌های طبیعی را با آن برطرف ساخت و ممکن است کسی نیز با در اختیار نداشتن این امور، دل‌باختهٔ آن گردد به‌گونه‌ای که او را کور و کر سازند، به‌طور عادی افرادی که فاقد آن هستند، بیش‌تر در خطر می‌باشند تا کسانی که به‌طور طبیعی از یان امور بهره می‌برند. شیفتگی و دل‌باختگی و افراط در این امور مورد مذمت است، نه خود آن، و باید میان این دو امر خلط نکرد.

(۳۷۲)

دل‌باختگی به دنیا غیر از دارا بودن امکانات دنیایی و ثروت است. اصل ریاست چیزی غیر از دل‌بستگی به آن می‌باشد و نیازمندی انسان به خواب و خوراک و زن و یا هر چیز دیگری غیر از شیفتگی و اسارت و در بند آن بودن است. گاه کسی دنیا را در اختیار می‌گیرد تا ایفای نقش و ادای وظیفه کرده باشد نه آن که عمر خود را به بطالت گذراند و دنیا را پلی برای رشد و کمال معنوی خود قرار می‌دهد و گاه فردی دنیا را مستقل می‌بیند و به آن اصالت می‌دهد و چشم خود را از آن پر می‌سازد که این گونه منشی خطرناک است. این دوستی دنیاست که نکوهش می‌شود، نه اصل دنیا. گاه فردی ریاستی دارد و بر مردم ریاست می‌کند تا خدمتی کرده باشد و شخصیت ارزشی کار خود را ظاهر ساخته باشد که البته بسیار خوب و پسندیده و دارای ارزش معنوی است؛ ولی ممکن است فردی ریاست را ابزار اعمال شهوت خود قرار دهد و بخواهد با آن، کمبودهای نفسانی خود را جبران نماید که بسیار خطرناک و زیان‌بار است و آن‌چه که مضر است، نوع دوم آن می‌باشد؛ گرچه نوع اول نیز بسیار کم پیدا می‌شود و افراد به‌طور عادی، بی‌اختیار از گروه دوم می‌باشند. خواب و خوراک و راحتی و زن نیز این گونه است؛ فردی می‌خوابد که بیداری خود را پربار کند و فردی می‌خوابد تا بیدار نباشد. کسی می‌خورد که نیازمندی خود را برطرف نماید و فردی نیز می‌خورد چون خوردن خوشامد وی است؛ اگرچه ضرر نیز داشته باشد! یکی زن را دوست دارد؛ چون برای او آرام‌بخش است و دوستی وی به زنان چون قاعده‌مند است و هر که و هرچه و هر جایی نیست برای وی حیات‌بخش و روح‌افزاست و دیگری زن را می‌خواهد، هر چه که باشد، باشد و هرچه می‌شود، بشود. یکی

(۳۷۳)

راحتی را برای بازسازی در مواقع لزوم، مورد استفاده قرار می‌دهد و دیگری می‌خواهد راحت باشد؛ اگرچه این راحتی او را نابود و بی‌خاصیت سازد. با آن‌که شش امر گفته شده از ضروری‌ترین امور دنیای آدمی و از بهترین عوامل بروز شخصیت است، از خطرناک‌ترین امور می‌باشد و همان‌طور که می‌تواند انسان را به کمال رساند و جلا دهد، می‌تواند مخرب باشد. این امور در ایجاد مستی و بی‌خودی که اساس تمام غفلت‌ها و تباهی‌هاست مشترک است. مستی شراب بسیار زشت و محسوس است و در شریعت از گناهانی است که وعدهٔ آتش دربارهٔ آن آمده و دارای حد شرعی است، اما این مستی بعد از زمان کوتاهی برطرف می‌شود؛ برخلاف مستی این شش امر به‌ویژه دنیاطلبی و ریاست‌خواهی که پیوسته ادامه دارد و اهل مال و منال و ریاست همیشه مست و غافل هستند اگر آن را به صورت معقول نداشته باشند.


 

مواد مخدر

جبههٔ باطل بعد از شراب، بر مواد مخدر سرمایه‌گذاری دارد. تریاک، حشیش، هرویین و کوکایین تزریقی تا نمونه‌های جدید آن که هر دوره‌ای تبدیل می‌شود و به شکلی اختراع و عرضه می‌گردد، دومین سلاح کارآمد این جبهه است. جبههٔ باطل در سراسر جهان شبکهٔ دقیق اطلاعاتی ـ سیاسی و اقتصادی گسترده‌ای برای توزیع آن دارد. این ماده شخصیت افراد را از بین می‌برد و به کانون خانواده‌ها حمله می‌کند. «تریاک» خانمان‌سوزترین آن است که بی‌تفاوتی کامل، ناامنی تمام و خودکشی تدریجی می‌آورد و سلامت نفس و حیات سالم را از فرد می‌گیرد. کسی که تریاک مصرف می‌کند موضع مشخصی و فکر ثابتی ندار و پیش از مصرف

(۳۷۴)

چیزی می‌گوید و بعد از آن چیزی دیگر. وی گاهی شاد است و گاه غمناک، زمانی نشئه است و زمانی خمار، هنگامی گویاست و دمی خموش. گاه بافور خود را گرزی می‌پندارد و گاهی هم خود را پشیزی نمی‌داند؛ زمانی دل بر معراج می‌بندد و هنگامی آب سرد و گرم خود را مخلوط می‌بیند.

هرویین به اعصاب آسیب می‌زند و حرارت بدن را می‌گیرد. اعتیاد به این ماده رمق طبیعی و مزاج سالم را می‌ستاند و آدمی را هم‌چون روباه بی‌جانی می‌سازد که به هر جنبنده‌ای پناهنده می‌گردد. هرویین به هنگام تزریق، نشئگی بسیار و اعتیاد فراوان می‌آورد و معتاد به آن دیگر روی خوش در زندگی نمی‌بیند و باید خود را در زمرهٔ مردگان به حساب آورد. کسانی که هرویین را تزریق می‌کنند، مصیبت‌بارترین زندگی را دارند و مفلوک‌ترین پدیده‌های زنده به‌شمار می‌روند که مشکلات و مفاسد آن با تریاک قابل مقایسه نیست.

مرفین کیفیت برتری نسبت به تریاک و هرویین دارد. اعتیاد به این مادهٔ خطرناک، ارزش حیات را از فرد می‌گیرد و او را در حکم محتضر قرار می‌دهد. مرفین به تمامی سمّ است و تخدیر آن، آدمی را از مرز اراده خارج می‌کند و عالم بی‌خودی را به وی منتقل می‌کند.

کوکایین خطرناک‌ترین مادهٔ تخدیری است که قوت بسیار و بدترین نوع تخدیر را دارد و تنها افراد خاصی به این مادهٔ خطرناک مبتلا می‌شوند و ماده‌ای فراگیر نیست. این ماده بسیار گران و هزینه‌بر است. چرس بنگ و چرس اسپرس حیرت و بی‌خودی فراوانی در پی دارد. چرس اسپرس نشئگی، خماری و تخدیر فراوانی دارد و برای همین

(۳۷۵)

استفادهٔ فراگیر ندارد. کسانی که این‌گونه مواد را استعمال می‌کنند امور و مسایل زندگی را احساس نمی‌کنند و توجه آن‌ها به این ماده معطوف می‌شود.

حشیش اگر استفاده از آن استمرار داشته باشد مادهٔ تخدیری خطرناکی می‌شود. این ماده جسم و روح را تضعیف می‌کند و به مزاج آسیب می‌رساند. برخی معتادان گاه چنان آلوده و گرفتار این مواد تخدیری می‌شوند که بدن آن‌ها خود مخدر و خنثاگر این مواد می‌گردد و دیگر هیچ نوعی از آن، آرامش‌آور نیست و می‌کشد، می‌خورد، تزریق می‌کند، اما حتی آرامش موقت نیز به او دست نمی‌دهد.

کسی خود را به چنین چیزهایی آلوده می‌کند که ضعیف باشد. اگر انسان ضعیف است، باید ورزش کند، به کوه رود، کشتی بگیرد و به‌گونه‌ای انرژی مصرف کند. همه می‌توانند ورزش کنند. البته، ورزش هر کس باید با وی مناسب باشد.


 

دود سیگار و قلیان

به صورت کلی دود؛ خواه از سیگار باشد، قلیان یا غیر آن، با طبیعت عالَم و آدم سازگار نیست. دود آدم‌برانداز است و فرد دودی از دور اشکار است. کسانی که سیگار می‌کشند دهانشان بوی بسیار بد می‌دهد و سبب تحقیر آنان می‌شود. کسی به سراغ دود می‌رود که ضعف و سستی به او رو آورده باشد. انسان عاقل و سالم از دود بیزار است و این امر جبر نیست، بلکه نیاز بدن به هوای سالم است. سیگار و به‌طور کلی هر دودی، نفس انسان را خراب و فاسد می‌سازد و به آن سستی مضاعف می‌دهد.

(۳۷۶)


 

قمار

بشر از ابتدای ورود بر کرهٔ خاکی و با فراغت یافتن از تأمین نیازهای اساسی خویش بر آن بوده است تا وقت فراغت خود را به‌گونه‌ای سرگرم و مشغول دارد. او به نیکی می‌داند که ساختار نفس آدمی به‌گونه‌ای است که نمی‌تواند در جایی آرام بگیرد و بدون آن که کسی یا چیزی را پیش خود احضار نماید و به آن مشغول گردد نمی‌تواند بیکار نشیند. این بحث روان‌شناسی که در مباحث معرفت نفس فلسفه مطرح است، از بحث‌های مهم و بسیار کاربردی اجتماعی است که می‌توان به جرأت گفت بیش‌ترین سرمایه و وقت بشر امروز را به خود اختصاص داده است. فکرها و اندیشه‌های خلاّقی با توجه به طبع تنوع‌پذیر آدمی که از دیگر اصول مهم در پرداختن به بحث سرگرمی‌هاست، انواع و اقسام بازی‌ها و سرگرمی‌ها را طراحی می‌کنند و با آن به سودجویی و گاه سوداگری می‌پردازند. باید توجه داشت برخی از انسان‌ها صفات و خصوصیات روانی دارند که نمی‌توانند خطر نکنند، آنان که ساختار مغزی متفاوتی با دیگران دارند به گاه سرگرمی به سراغ بازی‌هایی می‌روند که خطر را بر آنان هجوم می‌آورد. یکی از این سرگرمی‌ها «قمار» است. برخی از قماربازان با به میدان آوردن همهٔ موجودی و گاه همسر و دختر خویش، از قوه‌ای که آنان را به خطر کردن وا می‌دارد پیروی می‌کنند.

تنیدگی و استرس حاصل از قمار و نیز بغض و کینه به طرف مقابل در این بازی حاد است. هم‌چنین گرویی که به میان آورده می‌شود گاه تمامی اموال شخص و نیز همسر و دختر و ناموس قمارباز را در بر می‌گیرد که باید تمامی آن را به گفتهٔ قماربازان «تِخ» کنند. این امور از معیارهای حرمت

(۳۷۷)

قمار است.

قمار هم‌اینک به دو شکل سنتی و مدرن دیده می‌شود. برخی از قماربازان، شکل مدرن آن را با کمک رایانه شکل می‌بخشند و برخی از بازی‌های رایانه‌ای را می‌توان از مصادیق قمار دانست. این بازی‌ها در کشورهای دیگر در قمارخانه‌ها عرضه می‌شود. قماربازان کشورهای دیگر بدون آن که واهمه و نگرانی از حکم شرعی آن داشته باشند، قمار می‌کنند. رعایت نظم، قراردادها و قواعد بازی در قمارخانه‌ها زیر نظر داوری ماهر است که حکم تلکه‌گیر قمارخانه‌های ایران را در نظام ستم‌شاهی دارد. آنان قدرت برخورد با هر فردی را دارند که از مقررات و قراردادهایی که انجام می‌شود شانه خالی می‌کند. شکل مدرن قمار توسط بانک‌ها و شرکت‌های دولتی و خصوصی نیز انجام می‌گیرد. می‌شود گفت بر اساس برخی از نظام‌های فقهی، گاه انواع قمارها توسط بانک‌های دولتی، شرکت‌ها و نیز سازمان صدا و سیما تبلیغ و اجرایی می‌گردد؛ این در حالی است که در زمینهٔ مسابقات، سرگرمی و بازی‌ها، مردم با سرگرمی‌های متنوعی که در کشورهای خارجی وجود دارد مواجه نیستند و محدودیت‌هایی در این زمینه دارند. جوان بودن و نوپایی جامعهٔ ایران که در شکل مدرن آن عمری ندارد و نیز نبود نظریه‌پردازانی جامع در حوزهٔ امور دینی که بر سرگرمی‌ها نیز تخصص داشته باشند از علل کمبود انواع سرگرمی‌ها و تنوع در جامعهٔ ایران است. با این وجود، مردم جامعهٔ ما در پرداختن به سرگرمی‌های محدودی که دارند نیز دچار تناقض هستند. از طرفی سرگرمی‌هایی عرضه می‌شود که دولت از آن حمایت دارد و از سوی دیگر، بسیاری از افراد در حکم شرعی چنین

(۳۷۸)

سرگرمی‌هایی سرگردان هستند و روحیهٔ تعبد و دین‌پذیری آنان، دغدغهٔ شرعی نبودن آن را در ذهن آنان ایجاد می‌کند و نمی‌گذارد که از این سرگرمی‌ها رشد و اقتداری یابند یا لذت ببرند و شور طبعی خود را با آن آرام سازند. بسیاری از افراد جامعه نمی‌دانند قمار به صورت روشن و شفاف چیست و چه مصادیقی دارد. آیا برخی از سرگرمی‌های نوپدید و به‌ویژه بازی‌های رایانه‌ای مصداق قمار است یا نه؟

پیش‌تر آلات قمار قاپ، گردو، تخم مرغ، جیک و بوک، اسب و خر، دوقاپ، سه‌قاپ، چارقاپ، و گل گندم بود ولی امروزه در کازینوها قمارهای جدید و رایانه‌ای وجود دارد و شکل جدید قمارها به صورت نرم‌افزاز ارایه می‌شود؛ به‌گونه‌ای که دیدن چنین کازینوهایی مراکز علمی را به ذهن می‌آورد و نه قمارخانه را! قماربازها نیز برای خود صاحب مکنت، سلطنت، قدرت و شوکتی شده‌اند که در گذشته آن را با چنین شکوهی نداشته‌اند طوری که برخی تاج دولت را بر زمین می‌گذارند و تاج قمار را بر سر می‌گذارند و به قمار می‌پردازند. در ایران، به سبب ممنوعیت قمار، پارتی‌های شبانه جای قمارخانه‌ها را گرفته است. امروزه افراد قمارباز که افرادی ویژه هستند را تنها می‌توان در پارتی‌ها و شب‌نشینی‌های خاص دید، نه در متن جامعه. این پارتی‌ها با انواع مفاسد همراه است و شکوهی که در کازینوهای غربی دیده می‌شود در آن وجود ندارد. قماربازان این پارتی‌ها افراد ضعیف و وامانده‌اند که با یأس از زندگی و با غوطه‌وری در ددمنشی و حیوان صفتی به چنین پارتی‌هایی می‌رسند و کارهای ناشایست گوناگونی انجام می‌دهند که یکی از آن‌ها قمار است.

(۳۷۹)

دین اسلام قمار را به شدت حرام و بازی با آلات آن را ـ خواه همراه با گروگذاری و شرط‌بندی باشد یا نه ـ حرام کرده است. «قِمار» مصدر دوم باب مفاعله از «قمر» به معنای روشنایی و ضیاء است. بر این اساس، قمار، بر روشنایی، شکوفایی و تازگی دلالت دارد و از آن‌جا که دین مطابق فطرت و طبیعت است، حکم حرمت در مورد آن باید موجب شگفتی باشد! ماه آسمان را از آن جهت «قمر» می‌گویند که سفید و روشن است و خود را در تاریکی شب به‌خوبی نشان می‌دهد. همان‌طور که «قمر» خود را در شب نمایان می‌سازد، قماربازان نیز قمار را در تاریکی شب انجام می‌داده‌اند و چنین نبوده است که در روز و به صورت آشکارا به قمار بپردازند؛ زیرا قماربازان گذشته عاری از هرگونه حجب و حیایی نبودند و هم‌چون قماربازان کنونی دنیای غرب نبودند که پرده‌های عفاف را دریده و حجب و حیا را به کناری گذاشته باشند و از این که به آنان قمارباز گفته شود ابایی نداشته باشند. آنان کار خود را ناهنجاری اجتماعی می‌دانستند و برای آن که در دید مردم به بدی از آنان یاد نشود، شب‌ها به صورت پنهانی به بیابان‌ها و یا جایی دور از چشم دیگران می‌رفتند و در زیر نور ماه می‌نشستند و قمار می‌کردند، و چون زیر نور ماه به این بازی می‌پرداختند، به بازی آنان قمار گفته شد. با این توضیح به دست می‌آید که «قمار» وصف به حال متعلق موصوف است و مراد از قمار بیاض و روشنایی نیست، بلکه چون در شب انجام می‌پذیرفته «قمار» نام گرفته است. بنابراین، نمی‌توان اشکال کرد که چرا قمار از نور و ضیاء است و دین اسلام در این مورد با واژه‌های طبیعی و فطری و نیز با روشنایی و نور مخالفت کرده است. انجام این بازی در زیر نور ماه و یا در شب با روشنایی که فطرت بشر

(۳۸۰)

خواهان آن است ارتباطی ندارد و نمی‌توان قمار را به اعتبار مادهٔ آن امری مثبت و هماهنگ با فطرت بشر خواند، بلکه مصداق آن به لحاظ ظرف حدوثی با قمر همراه بوده است و وصف به حال متعلق موصوف می‌باشد و نه وصف خود موصوف. چون این واژه در واقع استعمالی کنایی دارد، در قرآن کریم کاربردی ندارد و به‌جای آن از «مَیسر» یاد شده است. کسی که با یک بازی درآمد هنگفتی را از آن خود می‌کند، مصداق «میسر» است. اسلام چنین کسبی را حرام می‌داند و در قرآن کریم به صراحت از آن نهی نموده است. در نهی و بازداشت از این کار نیز از صریح‌ترین واژه استفاده نموده است تا حکم خود را به‌صراحت بیان کرده باشد و کم‌ترین شبهه‌ای در آن پیش نیاید.

در بازی قمار سه نفر حضور دارند: یکی برنده، دیگری بازنده و نفر سوم نیز تلکه‌گیر یا داور است که مانع از تخلف بازنده در عمل به تعهد خویش است. با این وجود به هر دو طرف این بازی «قمارباز» گفته می‌شود. قمارباز همان کسی است که بازی را باخته است اما بر هر دو طرف یعنی به کسی که قمار می‌زند اطلاق می‌شود. «قمار بازی» نیز عنوان فعلی است که در حال انجام است؛ یعنی بازی با آلات قمار که در این جا از مراهنه و گرو گذاشتن منصرف است؛ برخلاف واژهٔ «قمارباز» که گروگذاری از ارکان آن است. به هر دو طرف این بازی «قمارباز» می‌گویند، از آن رو که در حقیقت برندهٔ اصلی این بازی نفر سوم یا «تلکه‌بگیر» است که درصدی از گرو را برای هر بار بازی از آنان می‌گیرد و در واقع، او برندهٔ واقعی قمار است که در کمال آرامش و به مدد قدرتی که دارد، فارغ از دغدغهٔ برد و باخت، درصد خود از گرو را می‌گیرد. تلکه‌بگیر

(۳۸۱)

حکم انتظامات قمارخانه را دارد.

قمار دارای سه لازم است: بازی، غلبه یافتن و سبقت گرفتن بر دیگری و رهن(گرو). دو لازم نخست، بین و لازم سوم غیر بین است و می‌شود در قمار وجود نداشته باشد. رهن، وثیقه و گرویی است که به میان می‌آورند تا بر آن بازی شود و هر دو طرف متعهد می‌گردند در صورت باخت، آن را به طرف دیگر انتقال دهند و به ملکیت وی درآورند؛ برخلاف مسابقه که قدرت و توان فرد؛ اعم از نیروی فکری و قدرت جسمانی است که به میدان آورده و گرو گذاشته می‌شود. اگر در مسابقه جایزه‌ای نیز باشد هدف اولی نیست و جایزه از لوازم غیر بین مسابقه است. رهان در قمار موضوعیت ندارد و حتی برخی به دیگران پول می‌دهند تا با آنان قمار بازی کنند. در قمار، دو عنصر «بازی» و «غلبه یافتن» به صورت حتمی وجود دارد و لازم بین آن است، ولی رهن و گرو می‌تواند در آن نباشد و رهن و گرو لازم غیر بین آن است. به عبارت دیگر، مراهنه و گروگذاری دارای دو استعمال است: یکی گروگذاری مالی و دیگری گروگذاری فعلی و عملی که گونهٔ دوم آن، در قمار وجود دارد و لازم بین آن است، ولی استعمال نخست آن، لازم غیر بین قمار است و می‌تواند با آن همراه نباشد.

میسر و قمار هر دو حرام است. قمار، بازی با آلات مخصوص است و میسر و داشتن رهان، بازی برای برد و باخت و به دست آوردن گروست، ولی از باب تغالب یا تداخل و اجتماع مصادیق، هر قماری میسر و هر میسری قمار دانسته شده است. سخن گفتن از بازی با آلات به سبب مغالبه در مصداق و سخن از میسر به لحاظ مقصود و هدف از بازی است

(۳۸۲)

که بردن گرو می‌باشد و این دو لازم غیر بین دیگری است و دلایل خاص هر دو صورت را حرام می‌داند. شاکلهٔ «قمار» و «میسر» را وجود «ابزار» آن شکل می‌بخشد. اگرچه قمار و میسر به لحاظ مفهومی جدای از هم است و در مفهوم قمار رهان و گروگذاری نیست، به لحاظ مصداقی یکی می‌باشند و به این اعتبار هر دو بازی با آلت قمار است و به این حیثیت است که از قمار به عنوان میسر یاد می‌شود. میسر مراهنه با آلات قمار است و نه صرف مراهنه و گروگذاری به تنهایی و در صورتی که آلات قمار در آن نباشد، میسر بر آن صدق نمی‌کند. قمار؛ بازی با آلات قمار است و وجود رهن علت تامهٔ تحقق آن نیست. قمار از موضوعاتی است که حکم حرمت آن در اسلام جای تردیدی ندارد و روایات و دلایل این باب هم قماری را که با رهان همراه است و هم قماری را که بدون رهان است به صراحت حرام نموده است و آن را در ردیف شراب، بت‌پرستی و عمل شیطانی آورده است.

قرآن کریم پلیدی، زشتی و منکر بودن شراب، بت‌پرستی و قمار را بیان می‌دارد و سه منکر یاد شده را ساخته و کردهٔ شیطان و از آموزه‌ها و تحفه‌های وی به فرزندان آدم می‌داند و می‌فرماید: «مِنْ عَمَلِ الشَّیطَانِ».

ابلیس، شراب را ساخت تا نیروی اندیشه را از انسان بگیرد و بت را برای او پرداخت تا آن را جایگزینی برای خداوند یکتا قرار دهد و قمار را برای آنان طراحی کرد تا بغض، قساوت و عداوت را میان فرزندان آدم به وجود آورد. شیطان برای هر حقی باطلی ایجاد کرد و جای آن دارد که عالمان دینی نیز در برابر، برای هر باطلی، در فکر طراحی امور مباح و حلال برای سرگرمی‌های مردم باشند و از آنان انتظار نداشته باشند که

(۳۸۳)

همه از ربانیان مقرب گردند. جوان را در صورتی می‌توان از عمل منافی عفت و زشتی باز داشت که شرایط دسترسی وی به حلال را برای او آماده ساخت یا زمینه‌های فقر را از بین برد و در این صورت است که عصیان و تجاوز، شایستهٔ مؤاخذه و اجرای حد است.

در قمار فقط سخن از پول نیست و قماربازان حرفه‌ای تنها به غلبه بر دیگری و چیره شدن بر او می‌اندیشند و نه به گرویی که به میان می‌آورند. گاه بوده که سلطانی با وزیر خود قمار می‌کرده و گرویی که در میان بوده برای وی هیچ اهمیتی نداشته، بلکه رسیدن به آن برای وی مهمل است و آن‌چه دارای اهمیت است غلبه بر دیگری می‌باشد و به خاطر همین است که قمار سبب دشمنی، کینه‌توزی و عناد می‌گردد؛ چرا که فرد شکست خورده به سبب حس روانی که در وی به وجود می‌آید، بغض دیگری را به دل می‌گیرد و فرد پیروز نیز با مشاهدهٔ نشانه‌های کینه و بغض در وجود دیگری، بر آن است تا هم مواظب خود باشد و هم با تجربهٔ طعم پیروزی در یک میدان بر آن است تا وی را در جای دیگری نیز به زمین بزند و او را خوار و خفیف سازد. بنابراین قمار خواه با رهان باشد یا بدون گرو، بغض و دشمنی را در پی دارد و همین معیار و ملاک است که آن را حرام می‌سازد. اگر کسی قمار را به‌خوبی بشناسد، بدون تردید به حرمت بازی با آلت قمار حتی بدون رهن و گروگذاری حکم می‌کند.

قمار حس استکبار و برتری‌جویی را در نهاد قمارباز به جوشش و فوران در می‌آورد و به لحاظ روان‌شناسی نوع افراد قمارباز چاقوکش می‌شوند زیرا حس غلبه و برتری‌جویی به‌طور بی‌رویه و به صورت افراطی در آنان نهادینه می‌گردد و با کوچک‌ترین پیشامدی درگیر می‌شوند

(۳۸۴)

و آنان را از رأفت و رحمت نسبت به دیگران دور می‌سازد.

باید توجه داشت دشمنی و بغض بندگان خدا در صورتی دل و قلب آدمی را فرا می‌گیرد و آن را آلوده می‌سازد که بنده فراموش کند خدایی است و دیگر بندگان مظاهر کمالات او هستند و چنین قلبی جایی برای ذکر و یادآوری خداوند متعال و ساییدن پیشانی بندگی در درگاه او ندارد و این گونه است که در ادامه می‌فرماید: «وَیصُدَّکمْ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ، وَعَنِ الصَّلاَةِ».

خداوند مهربان با برشمردن آثار و عوارض قمار به بندهٔ خویش این گونه هشدار می‌دهد و سپس می‌فرماید: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ»؛ آیا با این همه پلیدی که در قمار است دست از این کار بر می‌دارید، اما بسیاری از بندگان گوشی شنوا برای شنیدن آهنگی که رنگ خداوند دارد و حسی که دست مهربان خداوند را لمس کند ندارند.

مغالبه و زورآزمایی برای نفس آدمی جایگاه مهمی دارد؛ به‌طوری که برخی حاضرند جان خویش را فدا کنند و خود را به هر آب و آتشی بزنند تا نظر خود را بر کرسی اثبات بنشانند؛ همان‌طور که برخی از نامزدهای انتخاباتی در سطح جهان از تمامی هست و نیست خود مایه می‌گذارند تا بر تخت ریاست تکیه زنند. در قمار نیز جایگاه مغالبه کم‌تر از به دست آوردن رهن نیست؛ به ویژه افراد عافیت طلب و خوشگذران بیش‌تر چنین هستند؛ چرا که پول برای این مرفّهان بی‌درد اهمیتی ندارد. آن‌چه آقاي خميني می‌گويد و از افرادی به عنوان ارباب تنزّه یاد می‌کند، متوسطان جامعه هستند وگرنه باید گفت قمار گاه سادیسم و اعتیاد می‌آورد و قمار بازی که به سادیسم مبتلا می‌گردد تمام تلاش خود را می‌کند تا ثابت نماید کسی بالاتر از او نیست تا جایی که گاه به خاطر اثبات این ادعا چیزی برای

(۳۸۵)

خود باقی نمی‌گذارد. قمار مغالبهٔ متعارف و سالمی نیست وگرنه اسلام با اصل مغالبه مشکلی ندارد. نفی قمار و مغالبه‌ای که در آن است مانند توصیه به مغالبهٔ احسن است که می‌فرماید: «وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ»(۱) که امر به مجادله و مغالبه می‌کند ولی نه به هر مغالبه‌ای بلکه به جدال و مغالبهٔ احسن. در قمار، گاه مغالبه به حدّی می‌رسد که به دست آوردن گرو در مقایسه با آن چیزی نیست. گاه می‌شود که دو قمارباز روزها می‌نشینند و با کم‌ترین اکل و شرب، بر آن هستند تا در حضور دیگران برتری خویش را نسبت به دیگری اثبات نمایند. باید توجه داشت این امر را به برخی از ورزش‌ها هم‌چون کشتی، فوتبال و بوکس نمی‌توان سرایت داد؛ زیرا مغالبه در آن انگیزه‌ای عقلایی دارد. با توجه به عداوت و سادیسمی که در قمار به وجود می‌آید قرآن کریم به زیبایی آگاهی می‌دهد و با دیدی جامعه شناسانه می‌فرماید: «إِنَّمَا یرِیدُ الشَّیطَانُ أَنْ یوقِعَ بَینَکمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیسِرِ»(۲).

گفتیم قمار حرام است و در حکمت آن خاطرنشان شدیم دو طرف بر آن هستند تا بر دیگری غلبه نمایند و این غلبه به همراه بغض، کینه و نفرت بوده و مصداق روشنی از فاحشه و زشتی است؛ حال می‌گوییم اگر علت حرمت قمار، غلبه و قصد چیرگی بر دیگران باشد، جای این پرسش است که گفته شود باید بر این اساس، تمامی مسابقات، ورزش‌ها و بازی‌هایی که غلبه و چیره شدن بر دیگران در آن است حرام باشد؛ در حالی که اسلام بسیاری از مسابقات را نه تنها حرام نکرده، بلکه به

  1. نحل / ۱۲۵٫
  2. مائده/۹۱٫

(۳۸۶)

مسابقاتی چون اسب سواری و تیراندازی تشویق نموده است، پس ملاک و معیار گفته شده نمی‌تواند علت حرمت قمار باشد؟ در پاسخ باید گفت طبیعی است که می‌شود در مغالبه و زورآزمایی بغض راه داشته باشد. حتی در امتحاناتی که دانشجویان می‌دهند برخی برنده و برخی بازنده می‌گردند؛ همان‌طور که فردی می‌تواند از امام جماعت شدن دیگری بغض یابد. البته چنین بغضی در انسان‌های ضعیف پیش می‌آید. اما وجود بغض حرمت‌آور نیست و علت تام و منصوص برای حکم حرمت قمار نمی‌باشد و این تنها آیات قرآن کریم و روایات است که می‌تواند چیزی را حلال یا چیزی را حرام نماید و ما در این مقام، از حکمت حکم حرمت قمار، با تحلیل عقلی و رویکردی روان‌کاوانه سخن می‌گوییم. توضیح این که: در بحث از قمار و حلال و حرام‌های شرعی باید دانست عقل در دریافت این احکام گاه ملاک و معیار آن را درک می‌کند؛ مانند قبح ظلم که در صورتی که بر فرض محال، شریعت بر خلاف آن حکم نماید، عقل آن را نمی‌پذیرد و آن را غیر عقلانی می‌خواند و چنین مواردی از مستقلات شرعی است. اما دریافت ملاک برخی از احکام در توان عقل عادی نیست و از درک آن عجز دارد؛ مانند قبح قمار که هرچه عقل در مذمت آن بگوید حکمت آن است و نه علت تام حرمت آن. برای نمونه اگر شرع تراشیدن ریش را حرام بداند عقل می‌گوید برای آن است که به پیاز مو آسیب می‌رساند و چنان‌چه آن را جایز بداند عقل می‌گوید برای نظافت، بهداشت و زیبایی بوده است. یا اگر شریعت بگوید اموال مرتد را باید مصادره کرد عقل می‌گوید برای این است که وی اموال خود را در پناه حاکمیت اسلام به دست آورده و با قوانین دینی مالک آن گشته، از این رو

(۳۸۷)

باید تمامی دارایی خود را به اهل دین بدهد. اما اگر اسلام بفرماید مال مرتد را نمی‌توان گرفت، عقل می‌گوید چون فرد برای به دست آوردن آن عمری زحمت و تلاش را بر خود هموار نموده، شرع چنین حکم می‌دهد و این گونه است که عقل نیازمند رهبری معصوم است و خود نمی‌تواند علت حکمی شرعی را به دست آورد. به چنین احکامی غیر مستقلات عقلی می‌گویند و قمار از این دست احکام است. درست است که انسان اندیشه دارد ولی اندیشهٔ وی محدود است و این معصوم است که باید باشد تا اندیشهٔ آدمی را به‌طور کامل معصومانه و آگاهانه سازد و به انحراف نیفتد. هرچه بر آگاهی افراد افزوده شود نیاز وی به معصوم بیش‌تر می‌گردد؛ چرا که سرعت سیر وی در اندیشه بالاتر می‌رود و خطر سقوط و تصادف آن بیش‌تر می‌گردد به عکس کسی که آگاهی و اندیشهٔ چندانی ندارد و تنها باید به او گفت نماز بخوان و حرام نخور چون برد ذهنی وی کوتاه است و در حرکت به تخته سنگی بیش‌تر نمی‌ماند، از این رو احتمال و خطر سقوط و نابودی وی کم‌تر است. برای دریافت احکام باید و ناچاریم که به شریعت و صاحبان آن مراجعه کنیم چرا که عقل نمی‌تواند مشرع باشد بلکه متشرع است و اگر شارع حکمی داد تنها می‌تواند برخی از ملاک‌های آن را به قدر توان خود دریابد تا عمل به حکم عملی تعبدی صرف نباشد بلکه در پرتو آگاهی‌هایی باشد که مرز آن محدود است.

اما در حکمت حرمت قمار یا تحلیلی روان‌کاوانه می‌گوییم مغالبه و مسابقه حتی اگر جدی و همراه با خشونت و درگیری باشد نتایج و فواید آن افزون بر حس چیرگی حاصل از آن، ظهور کمالات و توانمندی آدمی یا مقاومت او را همراه دارد اما قمار و میسر این گونه نیست و تنها تهور،

(۳۸۸)

بی‌باکی و جربزهٔ فرد را تقویت و حکایت می‌کند و قدرتی برخاسته از بستر معرفت و شجاعت که حد اعتدال میان جربزه و بزدلی است نمی‌باشد و شریعت تمامی موارد تهور را محدود نموده است، از این رو ملاک و معیار گفته شده در دیگر مسابقات رنگ می‌بازد و حس افزودن کمالات و نیز به نمایش گزاردن میزان توانمندی بدون ایجاد نفرت و کینه به دیگری را تقویت می‌سازد. امروزه بسیاری از مسابقات و به ویژه مسابقات ورزشی دارای کاپ اخلاق است و نیز از قوانین بازی است که کسی که عنادگونه و با بغض ورزش کند از بازی محروم می‌گردد یا جریمه می‌شود و نیز کسی که مرام پهلوانی و جوانمردی دارد مورد تشویق قرار می‌گیرد و از او به عنوان «مرد اخلاق» یاد می‌شود. امروزه به حمد الهی این گونه موارد در میان ورزشکاران کشور ما بسیار به چشم می‌خورد. اخلاق نه تنها در میان ورزشکاران بلکه در میان فراوانی از لات‌ها که مرام جوانمردی و بزرگی دارند دیده می‌شود. گاه آنان یک‌دیگر را به نیکویی بزرگ می‌دارند و از تحقیر و شکسته ساختن دیگری می‌پرهیزند؛ چیزی که در میان برخی از دیگر گروه‌ها با همهٔ بزرگی که دارند کم‌تر دیده می‌شود؛ در حالی که هدف همهٔ انسان‌ها تعالی و رشد خود است و نه چیز دیگر.

یکی از ابزار قمار، قاپ است. در قمار فردی قاپ می‌اندازد و با یک انداختن، گاه پول هنگفتی را از آن خود می‌کند. اسلام جابجایی و انتقال مال از یکی به دیگری را به گونهٔ یاد شده و با قاپی که بالا و پایین انداخته می‌شود ممنوع کرده است و آن را مشروع نمی‌داند.

قاپ به صورت‌های مختلف دو قاپ، سه قاپ و چهار قاپ می‌باشد

(۳۸۹)

که بازی با هر یک متفاوت از دیگری است. دو قاپ زمان بسیاری را می‌طلبد و بازی بسیطی است، از این رو کم‌تر با آن بازی می‌شود. سه قاپ چنین نیست و پیشرفته‌تر از آن است اما چهار قاپ که بدون دو سر دو، کار سه قاپ را می‌کند سخت‌تر می‌شود و قمار پیچیده‌ای است. کسانی که سه قاپ بازی می‌کنند سراغ دو قاپ نمی‌روند و کسانی که می‌توانند چهار قاپ بازی کنند حوصلهٔ بازی با سه قاپ را از دست می‌دهند و مانند معتادانی می‌مانند که شیره مصرف می‌کنند و دیگر سراغ تریاک نمی‌روند.

قاپ (کعاب) دارای چهار حالت است: گودی آن را «اسب»، و طرفی را که تا حدودی صاف و هموار است «خر» و سوی دل آن را «بوک» و طرف دیگر آن را «جیک» می‌گویند. آن‌چه در قمار قاپ بسیار خطرناک است، بازی به صورت «دو سر دو» است. به طور مثال می‌گوید: «دو سر دو» یعنی آن که اکنون بالا می‌ریزد باید دوباره هم بالا بریزد و چنان‌چه نتیجه عکس شود و وی تمامی اموال خود را در بازی قرار داده باشد حتی زن و فرزند خود را باخته است. این بازی به کسانی که در قمار تبحر ویژه دارند اختصاص دارد و هیچ گاه شخصی مبتدی جرأت انجام چنین بازی را ندارد.

قمار از مصادیق تجارت باطل است؛ زیرا هم اضطراب می‌آورد و هم بغض و در مثل قمار قاپ که به صورت «دو سر دو» است ممکن است وی همهٔ هستی خود را ببازد و او به یک‌باره به نابودی کشیده شود. این گونه است که قمار می‌تواند نظام اقتصادی را مختل و آن را بیمار کند و روحیهٔ کار و پیشرفت را از مردم بگیرد و امنیت روانی آنان را به خطر اندازد. آن که قمار می‌کند و قاپی را بالا و پایین می‌اندازد «مفت‌خور»

(۳۹۰)

است؛ هرچند آسان‌خور نیست؛ چرا که قمار نیز بدون زحمت نیست، همان‌گونه که دزد شدن بدون زحمت نیست و دزدان حرفه‌ای تعلیم می‌بینند و با مرارت، بر انگشتان خود تمرین می‌کنند و بر انگشت میانی خویش چنان فشارهایی وارد می‌آورند تا کمی کوتاه شود و انگشت اشارهٔ خویش را می‌کشند تا بلندتر شود و این دو انگشت همانند انبردستی عمل کند. بنابراین صرف کار کردن و زحمت کشیدن و تحمل فشارهای عصبی مضاعف موجب حلیت مال نمی‌شود، بلکه مال باید از طریقی شرعی و مورد تأیید شارع انتقال یابد؛ به‌گونه‌ای که حتی نمی‌توان بدون استفاده از طریقی، مالی را به‌صورت دل‌بخواهی به دیگری انتقال داد.

مفهوم و مصداق و حکم قمار روشن است، اما بحث تنها در آلات قمار است که این آلات چیست و چه چیزی آلت قمار دانسته می‌شود و چه چیزی آلت قمار نیست. اگر چیزی آلت قمار دانسته شود، حکم حرمت بازی با آن قطعی است و شبهه و تردیدی در آن وجود ندارد و بازی با آن حرام است؛ هرچند برد و باخت و گروگذاری در آن نباشد و قمار تفریحی و برای سرگرمی باشد. بازی با آلات قمار بدون برد و باخت را باید از مصادیق اشاعهٔ فحشا دانست؛ هرچند سبب بغض و عناد نگردد؛ زیرا عمده اشکال قمار غیر هدفمند بودن آن است. این نوع قمار (بازی با آلات قمار بدون برد و باخت) از باب اشاعهٔ فحشاست که حرام است و نه تعاند که لازمهٔ زندگی دنیوی است و در هر جایی که برتری‌جویی ملاک باشد، پای تعاند نیز به میان می‌آید. اما اشاعهٔ فحشا و غیر هدفمند بودن و لکه‌دار نمودن اخلاق عمومی جامعه، به خودی خود حرام ذاتی

(۳۹۱)

است. حکایت آلات قمار حکایت بطری‌های شرابی است که هم‌اینک در کشورهای اروپایی عرضه می‌شود که با وجود زیبایی بسیار و بلوری بودن آن، اگر هفت بار شسته شود و هفت بار هم خاک‌مالی یا ده‌ها بار ضد عفونی گردد، باز استفاده از آن برای آشامیدن آب حرام است و تنها باید آن را شکست؛ چرا که عنوان «بطری شراب» بر آن صادق است و نگاه‌داری از آن اشاعهٔ فحشا به شمار می‌رود و این گونه است که می‌گوییم اسلام بر صدق عنوانی بسیار تأکید دارد و با هرچه که عناوین گناه و معصیت را با خود یدک می‌کشد مبارزه می‌کند، وگرنه شیشه یا بطری شراب تنها شیشه است و بت چوبی و سنگی نیز تنها همان چوب و سنگ است همان طور که آلت قمار نیز یا از چوب است یا از سنگ و کاغذ، ولی این موارد از باب جنس آن مورد مخالفت اسلام واقع نگردیده‌اند، بلکه چون عنوان گناهی را با خویش حمل می‌کنند نمی‌توان از آن استفاده کرد. بطری‌ها و شیشه‌های شراب نیز همانند خود شراب فساد آفرین است و این بطری‌ها دست‌کمی از شراب ندارد و استفاده از آن اشاعهٔ فحشا به حساب می‌آید. بودن شراب در ظرف سفالین نیز چنین حکمی را دارد مگر این که کسی آن را نشناسد و یا نداند که ظرف شراب است. آلات قمار چنین است. بازی با آلات قمار، بیماری، سادیسم و یا اعتیادی بوده که دست از سر بشر برنداشته و اسلام به صورت جدی با آن مخالفت نموده است تا عوارض سوء این بازی مخاطره‌آمیز دامنگیر افراد جامعه نشود. خطرناک بودن این بازی است که وجود فردی داور یا تلکه گیر را می‌طلبد؛ چرا که در غیر این صورت طرف‌های بازی یک‌دیگر را فریب می‌دهند. تلکه گیر فردی معمولی نیست بلکه وی فرد آگاه، قدَر و

(۳۹۲)

قدرتمندی است تا کسی جرأت نکند دیگران را فریب دهد. در صورت فریب کاری گاه کار به دعوا، چاقوکشی، خون‌ریزی و تیغ کشی می‌انجامد. افزون بر دعوا و درگیری، تلف نمودن وقت، معتاد شدن و مفاسد دیگری نیز در این بازی وجود دارد. بله فایدهٔ آن به دست آوردن تندی، تیزی و استجماع حواس است؛ زیرا قمارباز اگر لحظه‌ای غفلت کند حریف وی «کش» می‌رود؛ یعنی چپش را جابجا می‌کند یا شگردهای دیگری را با کوچک‌ترین غفلت طرف مقابل انجام می‌دهد و بر او چیره می‌شود. چنان‌چه قرآن کریم به هنگام بیان حرمت شراب، آن را از فساد محض برنمی‌شمرد و برای آن فوایدی را ذکر می‌کند ولی گناه آن را بیش‌تر از منافع آن می‌داند. درست است که در قمار تیزی و تندی و استجماع حواس وجود دارد ولی مفاسد آن بیش از به دست آوردن این فایده است به گونه‌ای که دعوا و چاقوکشی لازمهٔ آن است. شاید کسی بگوید داور در تمامی بازی‌ها یا مسابقات حضور دارد و لزوم داشتن داور خطرناکی آن را نمی‌رساند اما باید گفت داور در دیگر مسابقات و بازی‌ها چاقویی در جیب خود نمی‌گذارد ولی قمارباز و تلکه‌بگیر نمی‌شود چاقویی در جیب خود نداشته باشد. قمار با آلات قمار اما بدون رهان را نباید بازی معمولی دانست، بلکه این بازی سیستمی فاسد دارد و صرف بازی نیست تا بتوان این گونه در مورد آن قضاوت نمود. قمار نوعی جبهه، میدان و عنوانی برای فساد است، از این رو اسلام به مقابله با آن پرداخته تا این میدان را نفی نماید. طرح این شبهه و گمان مانند آن است که گفته شود برخی از ایرانیان گاه مراعات پوشش اسلامی را نمی‌کنند اما افرادی مؤدب و مدرن می‌باشند. مگر موی سر چقدر مهم است که اگر بخشی از آن آشکار باشد

(۳۹۳)

مشکلی ایجاد کند یا مگر دست دان زن و مرد نامحرم یا بوسیدن آنان چه مشکلی ایجاد می‌کند؟! در پاسخ به این شبهه باید گفت چنین اعمالی منطقه و میدانی به نام لاابالی‌گری برای انسان می‌گشاید به‌طوری که قبح این معنا و بالاتر از آن دشوار می‌گردد و مهم میدان فسادی است که این کار در مقابل دیانت می‌گشاید. در مورد بازی با آلات قمار اما بدون رهان نیز همین سخن صادق است و این نوع قمار میدانی را برای مفاسد باز می‌کند و بدین گونه به مبارزه و دهن‌کجی به دیانت و معنویت می‌پردازد.

نباید پنداشت قمار تنها یک بازی صرف است و ماهیت آن با بازی‌های دیگر تفاوتی ندارد. تفاوت قمار با دیگر بازی‌ها مانند تفاوت نکاح و ازدواج شرعی با زنا یا لواط است که از آن‌جا که هر دو به یک صورت انجام می‌شود عقل عادی میان هویت حلال و حرام آن تفاوت نمی‌گذارد؛ تنها در یکی کلماتی گفته می‌شود که این عمل را بر مدار قانونی و سیستم طبیعی آن انجام می‌دهد اما در زنا یا لواط برخلاف سیستم و نظام طبیعی موجودات و پدیده‌ها حرکت می‌شود. چیزی که می‌تواند ازدواج را حلال و زنا را حرام کند مطابقت و هماهنگی با سیستم طبیعی است و در قمار نیز چنین است. قمار حرکت بر علیه سیستم دینی است که نظامی هماهنگ با طبیعت و فطرت می‌باشد. هدف اسلام در ازدواج ایجاد نظام و سیستم در عمل مقاربتی و جلوگیری از هرج و مرج و در نتیجه پیش نیامدن آلودگی است، از این رو نکاح را جایگزین زنا می‌سازد و بسیار به آن اهمیت می‌دهد. در لواط هم امر چنین است. جمع دو مرد به لواط حکم قتل را دارد؛ چرا که تحقق این عمل و کثرت آن موجب تزلزل مجاری طبیعی خانواده و جامعه می‌گردد ولی اگر مردی با

(۳۹۴)

همسر خویش چنین کاری داشته باشد تنها امری مکروه با تفاوت شدت و ضعف در دوران عادت و غیر عادت و ایجاد آزار و اذیت و عدم آن انجام داده است. با تشریح این احکام است که پاسخ اشکالات غربیان داده می‌شود. آنان می‌گویند چرا دو انسان را به جرم این که دقایقی با هم بوده‌اند به قتل می‌رسانید؟ پرسش آنان جای طرح و بحث دارد و این فقیه است که باید به صورت علمی و منطقی به آن پاسخ دهد. دو فرد لواط کار یا دو زناکار برخلاف نظام طبیعی حرکت می‌کنند و در حرکت طبیعی و نظام طبیعت ایجاد اخلال می‌کنند، از این رو به اجرای حد محکوم می‌گردند وگرنه صرف با هم بودن چنین حکمی را در پی ندارد. از جریان لواط دو مرد و نیز لواط مرد و زن می‌توان دریافت که در عنوان لواط حرمت نهفته نیست، بلکه عمل و ساختار خارجی آن است که در چهره‌ای خاص، آن را حرام ساخته است. این امر عقلایی است و مورد پذیرش آنان می‌باشد و عقلا نیز نمونه‌های بسیاری از این محدودیت‌ها را در زندگی خود دارند. گذر از چهارراه به هنگام چراغ قرمز به خودی خود اشکالی ندارد اما وقتی چراغ خطر روشن است گذر از آن موجب تخریب سیستم می‌گردد حتی اگر آسیبی به دیگران نرسد، وی در هر حال جریمه می‌شود. مقاربت با همسر حلال است ولی همین عمل در دوران عادت حرام است و سبب پرداخت کفاره می‌گردد؛ زیرا برخلاف سیستم و طبیعت عمل شده است.

در تمامی این موارد نفس دو عمل یاد شده به خودی خود در حلال و حرام بودن تفاوتی ندارد و به یک صورت انجام می‌شود و ساختار خارجی آن یکسان است اما در موردی که شریعت نام حرام را بر آن

(۳۹۵)

گذارده، در واقع شخص در پی براندازی سیستم و اختلال در طبیعت است، از این رو شارع با وی برخورد می‌کند؛ یعنی همان محدودیتی که برای مثال، در قانون عقلایی راهنمایی و رانندگی به صورت جریمهٔ نقدی جلوه‌گری می‌کند و در حکم شریعت به صورت حکم قتل یا دیگر حدود و تعزیرات ظهور می‌یابد. گاه نیز این گناه و خلاف طبیعت اوج می‌گیرد و در میان قومی رواج می‌یابد که عذاب خداوند را سبب می‌شود و به جرم براندازی طبیعت، خود برانداز می‌شوند. عذاب الهی امروزه مورد غفلت واقع شده؛ در حالی که برخی از غربیان به صورت گروهی خود را به هر گناه و فسادی که در امت‌های پیشین بوده آلوده می‌سازند، بلکه آن گناهان در میان دنیای امروز به هزاران برابر بیش‌تر، بدتر و لجن‌بارتر رایج است و این که در روایات در مورد آیهٔ شریفهٔ: «لَتَرْکبُنَّ طَبَقا عَنْ طَبَقٍ»(۱) تفسیرهایی دارند ناظر به همین امر است. البته اگر پر این عذاب دامنگیر شرقیان نیز شود، استحقاق آن را دارند زیرا در تبلیغ اخلاق و معنویت دینی کوتاهی و سستی داشته‌اند.

به هر حال درست است که قمار از جنس بازی‌های دیگر است و همانند بازی کودکی با عروسک خویش می‌ماند، اما دارای فصلی است که در میان بازی‌ها نوعی پلیدی را می‌سازد که بر آن مهر رجس می‌خورد و آن این که قمار بازی مخصوص کسانی است که «مفسد» و از اراذل و اوباش شناخته می‌شوند؛ کسانی که از تیغ کشی و چاقوکشی تا دزدی، چپاول و ده‌ها عمل فاسد دیگر فرو گذار نیستند و «مفسد» به این معنا که در پی براندازی نظام طبیعت هستند شمرده می‌شوند. اسلام برای این که

  1. انشقاق / ۲۰٫

(۳۹۶)

چنین افرادی میدان‌دار جامعه نگردند و در اجتماع ریشه ندوانند بازی با آلاتی که در دست آنان است و با آن قمار می‌کنند را حرام می‌داند وگرنه اگر کسی هزار بار قاپ را بالا و پایین اندازد یا مهره‌های شطرنج یا ورق و پاسور را جابه‌جا کند نه گوش او کر می‌شود و نه زبان او لکنت پیدا می‌کند و نه سوسک می‌گردد و مانند شراب نیز نیست که اگر آن را بخورد مست شود. چیزهایی که در قمار استفاده می‌شود از قاپ گرفته که استخوانی از استخوان‌های بدن حیوان است تا گردو که میوه‌ای بر درخت است؛ همه و همه در طبیعت است ولی شیطان نوع بازی با آن را اختراع نموده است و بیش‌تر از این که برخی از این آلات (هم‌چون قاپ جیک و بوک) در قمار استفاده شود در جادو نیز کاربرد دارد. پس در ماهیت قمار حرامی نهفته نیست بلکه در نوع استفاده و افرادی که با آن بازی می‌کنند مشکل وجود دارد. بنابراین وقتی می‌گوییم قمار حرام است؛ خواه با عوض باشد یا بدون آن، به واسطهٔ دلیل و نیز لوازم فاسدی است که دارد.

بله، می‌شود بازی که با قمار می‌شود را تصحیح کرد و آلات قمار و مفاسدی که لازم آن است را از آن گرفت و آن را بر مدار نظم طبیعی قرار داد که چنین چیزی دیگر قمار خوانده نمی‌شود و بازی و مسابقه‌ای دیگر است؛ چرا که ماهیت قمار از بین رفته و در واقع استحاله شده است. برخی از مسابقات کشتی در گذشته به کشته شدن فرد برنده منجر می‌شد و پهلوانان بسیاری در تاریکی شب کشته می‌شدند که با وجود آن کشتی در آن زمان‌ها مستحق حکم حرمت بود ولی امروزه چنین نیست و دیگر کسی آزاری به قهرمانان کشتی نمی‌رساند. چنین بازی‌ها و مسابقاتی که برد و باخت در آن است با قمار متفاوت است و مانند سودی است که

(۳۹۷)

بانک‌ها از مردم می‌گیرند؛ چرا که بانک این سود را در قالب یکی از عقود اسلامی و بر مدار سیستم می‌گیرد اما اگر همین سود در بازار از فردی بر غیر مدار شرعی آن گرفته شود نزول و ربا دانسته می‌شود و حرام است؛ چرا که در بازار به چنین فردی آموزش نداده‌اند سود پول خود را بر مدار یکی از عقود اسلامی بگیرد که در خارج مجاری طبیعی دارد و در این صورت حتی کار وی قابل پی‌گرد قانونی در دادگاه‌های صالح است در حالی که از بانک‌ها نمی‌توان شکایتی داشت. بانک آموخته است که بر مدار سیستم عمل کند و از راه مضاربه، مساقات و ده‌ها عقد دیگر سود بگیرد و نظام مالی اجتماع و اقتصاد داخلی و تجارت با کشورهای خارجی را فعال سازد و رونق دهد ولی فردی بازاری تنها ربا را می‌شناسد و با راه‌های دیگر بیگانه است.

این گونه است که ما تأکید داریم شناخت فقهی که در آن به موضوع، دلیل و ملاک می‌پردازد بسیار مهم است و چنین فقهی است که باید در میان حوزه‌ها رشد یابد تا بتواند جامعه و نظام را اداره نماید وگرنه فقهی که موضوع و حکم شناس نیست به هیچ وجه نمی‌تواند به صرف آگاهی از دلیل احکام و مبانی استنباط بدون شناخت موضوع حکم، کاربردی گردد و قدرتی برای ادارهٔ نظام ندارد. اگر موضوع، دلیل و ملاک احکام الهی در جامعه بیان شود هیچ عاقلی از پذیرش آن سر باز نمی‌زند ولی به صرف حرام، حرام گفتن و پاسخ‌گو نبودن به چرایی آن کار درست نمی‌شود و به دین رغبتی نشان داده نمی‌شود.

فقهی که ادراک معنا و بالاتر از آن ادراک مراد شریعت را ندارد ساده‌انگار است و نمی‌توان جامعه را به دست او سپرد؛ چرا که رندان

(۳۹۸)

بسیاری هستند که بر سر چنین فقیهی کلاه می‌گذارند طوری که خود او هم متوجه نمی‌شود و مورد سرقت قرار می‌گیرد؛ از این رو فقیه باید فرزانه باشد.

خداوند متعال برای هر حرامی ده‌ها مورد حلال گذاشته و برای هر حرمتی ده‌ها جایگزین آورده تا هیچ بنده‌ای برای ارضای تمایلات نفسانی خود به گونهٔ حلال حجتی بر خداوند نداشته باشد. برای نمونه، اگر خداوند بت‌پرستی را حرام نمود در عوض برای بندگانی که از کودکی با ماده بزرگ شده‌اند و غیر آن را ندیده‌اند و نمی‌شناسند و نمی‌دانند مجرد چیست و خدای مجرد چگونه است، کعبه را قرار داد تا با توجه به سوی آن به پروردگار خویش رو آورده باشند و امر می‌کند که به سمت آن سجده نمایند و به گرد آن به طواف درآیند. در بحث قمار نیز که بر اساس منقولات، شیطان پایه‌گذار آن بوده و آن را برای فریب و اغوای دیگران قرار داده است، باید دوری جسته شود ولی هر بازی دیگری که آلات قمار در آن نباشد بدون اشکال است و رهان و گروگذاری و شرط بندی نیز حرمتی ندارد.

اگر حکم دین در باب قمار و نیز در باب بازی‌ها و مسابقات همان گونه که هست استنباط و بازگو شود؛ همان‌طور که اسلام توانست با تدوین قوانینی پیشرفته و زیرکانه، برده‌داری را براندازد، می‌تواند قمار را نیز از صحنهٔ جامعه بزداید و مسابقات فرهنگی، علمی و ورزشی سالم را

(۳۹۹)

جایگزین آن سازد و در این صورت است که می‌توان گفت دین پیروز این میدان است. نظریه‌پردازان و طراحان مسابقات سالم باید فضای فرهنگی جامعه را چنان از مغالبه، ملاعبه و مراهنهٔ سالم پر نمایند که دیگر کسی مجال سراغ گرفتن از قمار را نداشته باشد و قمار به عنوان عملی منحرف و مندرس در میان جوانان و دیگر اقشار جامعه نهادینه گردد. با این وصف، جناق بازی و شرط گذاردن بر آن و سایر اموری که در آن از آلات قمار استفاده نمی‌شود اشکال ندارد.

مسابقاتی که با غیر آلات قمار انجام می‌شود در آن جایزه‌ای برای افراد برنده منظور می‌شود و نیز جوایزی که بانک‌ها یا شرکت‌های خصوصی به افراد می‌دهند یا برگه‌های بخت‌آزمایی که به عنوان کمک به مستمندان و هدیه به آنان توزیع می‌گردد، قمار شناخته نمی‌شود؛ زیرا آلات قماری در آن نیست و نیز چون منعی شرعی ندارد و بر اساس معاملات عقلایی، داد و ستد آن اشکال ندارد. البته جوایز بانک‌ها و مؤسساتی که از پول مردم فراهم شده، درست است که امری جایز است اما از بدترین کارهاست و امروزه بانک‌داری بزرگ‌ترین انحراف را در جامعه ایجاد نموده و از عوامل تورم شناخته می‌شود. سرقت‌ها و پول‌شویی‌های بانکی نیز اندک نیست. البته ما به نظام بانک‌داری در سطح کلان و به گونهٔ جهانی نگاه می‌کنیم و دید خود را تنها معطوف به نظام بانک‌داری کشور خود نمی‌سازیم. نظام بانک‌داری ما روحیهٔ استکبار را در مردم ایجاد می‌کند.

در رابطه با برگه‌های بخت آزمایی شایان ذکر است که خرید بلیط‌های بخت آزمایی قمار است؛ چرا که با شماره‌های آن قمار می‌شود. زمانی این برگه‌ها با نام ارمغان بهزیستی توزیع می‌شد. در این رابطه باید گفت چنین

(۴۰۰)

برگه‌هایی اگر به هدف کمک به مستمندان توزیع شود و مردم پولی را که می‌دهند از باب اعانه به فقرا و ضعیفان جامعه باشد و بهزیستی نیز آن را به مستحقان برساند اشکال ندارد؛ خواه جایزه‌ای به آن تعلق بگیرد یا خیر، و در این صورت قمار دانسته نمی‌شود. تفاوت جایزهٔ این برگه‌ها با جوایز بانکی نیز در این است که بانک به سبب بهره و سود بالایی که از پول‌های مردم به دست می‌آورد بر آن می‌شود تا به برخی جایزه دهد و مسوؤل آن نیست که این جایزه به چه کسی می‌رسد و برای این منظور قرعه‌کشی می‌نماید و افزون بر این، پولی که مشتری به بانک داده محفوظ است و قابلیت برگشت به وی را دارد اما در بلیط بخت آزمایی مشتری دیگر به پول خود دسترسی ندارد، حال اگر این کار را به قصد به دست آوردن جایزهٔ آن انجام داده باشد، قمار با شماره دانسته می‌شود اما اگر این برگه را تنها برای اعانه و کمک به فقیران خریداری کند و در این میان نیز به جایزه‌ای برسد بدون آن که وی آن را منظور دارد اشکال ندارد؛ چرا که عوض و جایزه در مقابل فعل او نیست، بلکه در برابر پول اوست و پول وی نیز حرام نمی‌باشد.

گفتیم بازی شطرنج هم‌اینک از صورت قمار خارج شده و بازی با مهرهٔ شطرنج و در دست داشتن صفحهٔ آن، مصداق اشاعهٔ فحشا نیست. چه خوب است نظام اسلامی با دیگر مفاسد اجتماعی نیز همین کار را انجام دهد و بازی‌ها به ویژه بازار بازی‌های رایانه‌ای را از دست افراد فاسد خارج ساخته و با پیراستن و نفی عوارض فاسد آن صدق عنوانی مفاسد را از آن بگیرد. البته این امر در مورد مفاسدی صادق است که قبح ذاتی و علیت در حرمت ندارد و همانند شراب نباشد که اگر به دست اهل

(۴۰۱)

ایمان باشد باز حرمت آن باقی است؛ هرچند می‌توان انواع نوشابه‌ها و آب میوه‌ها را جایگزین آن ساخت و در فضای علمی و فنی، شراب طهور را ایجاد نمود و شراب را با تمام محسنات و به‌دور از تخمیر و اسکار به دست آورد و معرفی و صدور چنین نوشابه‌ای را به تمامی نقاط دنیا در دستور کار قرار داد و بر آن نام «شراب طهور» یا «شراب اسلامی» را نهاد که البته مسلمانان و دنیای اسلام تاکنون چنین موفقیتی را نیافته‌اند.

اما با شک در موضوع آلات قمار و این که آیا این اسباب از آلات قمار دانسته می‌شود یا نه، باید دید شک ما بدوی است یا خیر. در شک بدوی در موضوع، اصل برائت جاری می‌شود ولی چنان‌چه شک بدوی نباشد و سخن بر سر آلتی باشد که پیشینهٔ قمار داشته و با آن قمار می‌شده است، همانند شطرنج که زمانی دیرین از آلات قمار بوده و با آن قمار می‌شده، نمی‌توان اصل برائت در آن جاری نمود، بلکه این استصحاب حرمت است که در آن جاری می‌گردد. البته از شرایط اجرای استصحاب، ثبوت موضوع و وحدت آن است و با پیدایش کم‌ترین تغییری در موضوع، استصحاب نمی‌تواند در آن جریان یابد؛ مانند آلت قماری هم‌چون شطرنج که هم‌اینک به عنوان وسیله‌ای علمی از آن بهره می‌برند. در چنین موردی که موضوع تغییر یافته است، با شک در این که آیا این وسیله هنوز هم آلت قمار دانسته می‌شود یا نه، نمی‌توان حرمت آن را استصحاب نمود و شک حاضر شکی بدوی است که اصل برائت در آن جریان می‌یابد. هم‌چنین می‌شود که چیزی در گذشته از آلات قمار نبوده و امروزه به آلت قمار تبدیل شده باشد، که در این صورت نیز چون آلت قمار بودن بر آن صدق می‌کند، حکم حرمت آن قطعی است.

(۴۰۲)

افزوده بر این، گاه می‌شود که چیزی در منطقه و کشوری از آلات قمار باشد، اما همان وسیله در کشور یا منطقه‌ای دیگر وسیله‌ای برای کسب معلومات عمومی یا ورزش ذهن به شمار رود، در این صورت نیز حکم آن تابع صدق عنوانی آن است و در هر منطقه‌ای که این ابزار را از آلات قمار بدانند، حکم حرمت بر آن بار می‌شود. برای نمونه، اگر کسی کبوترباز باشد و با دیگری مسابقه یا مراهنه گذارد که کبوتر را جَلد خویش ساخته و آن کبوتر بیش‌ترین زمان ممکن را در هوا بماند و سپس به نزد وی باز گردد و کبوتر از آلات قمار دانسته شود، بازی و مسابقهٔ وی از اقسام قمار است و حرام است اما صرف بازی با کبوتر، بدون آن که بر آن قمار شود، در صورتی حلال است که کبوتر از آلات مخصوص قمار دانسته نشود. کبوتر بازی با کبوتر باز متفاوت است و دومی به خاطر قماری که در آن است حرام می‌باشد. قمار به شکل‌های گوناگون و با آلات بسیاری صورت می‌گیرد. قمار با کبوتر، خروس، سگ و میمون قابل انجام است و برخی از کبوتربازها، سگ بازها، خروس بازها و میمون‌بازها با آن قمار می‌کنند. کسانی که در قمار مبتدی و تازه‌کار هستند با این آلات فقط بازی می‌کنند ولی وقتی در آن توانا می‌گردند «قمار باز» می‌گردند و با آلات یاد شده قمار می‌کنند که در این صورت به آنان میمون‌باز یا سگ‌باز یا خروس‌باز گفته می‌شود و آنان غیر از کسانی هستند که با این حیوانات تنها بازی می‌کنند.

یکی از پرنده‌هایی که با آن مسابقه گذاشته می‌شود خروس است. هر خروسی که دارای پرهایی کشیده‌تر و قد بلندتری باشد برای مسابقه آمادگی بیش‌تری دارد. کسانی که در مسابقات خروس رهان و گرو

(۴۰۳)

می‌گذارند با توجه به هیکل و کشیدگی قد و قامت آن، خروس بهتری را انتخاب می‌کنند. این کار به صورت اولی اشکالی ندارد مگر آن که به مسابقات کازینویی تبدیل شود و وحشی‌گری و جرزنی در آن ایجاد شود وگرنه با حاکمیت شرایط عادی، برگزاری این مسابقه و تلکه‌گیری برای حفظ انتظامات آن اشکالی ندارد.

قمارخانه‌ها و کازینوهای امروزی که در کشورهای اروپایی یا کشورهای تابع فرهنگ آنان است بسیار قانونمند است و کسی جرأت تخلف از مقررات آن را ندارد با وجود آن که هیچ نیروی امنیتی دولتی در آن جا نیست و انتظامات آن در دست افرادی قوی و تنومند است و دیدن آن‌ها برای این که کسی به فریب‌کاری نپردازد کفایت می‌کند و در صورت مشاهدهٔ هر گونه فریب و حیله‌ای، فرد را بیرون می‌اندازند و زیر پا له می‌کنند. تلکه‌بگیر یا مأمور انتظامات قمار، فضای بازی را به‌گونه‌ای فراهم می‌کند که کار به هیچ گونه خشونت و کلاه‌برداری نرسد.

البته بازی یاد شده در صورتی جایز است که خروس بازی در محیط قمارخانه یا کازینو و با شرایط حاکم بر آن انجام نشود، وگرنه این کار مصداق بازی با آلات قمار و حرام خواهد بود. اگر پرنده‌بازی تبدیل موضوع داشته باشد و از حالت زورآزمایی، کشتی و بازی درآید، صورت قمار می‌گیرد. در این حالت، دیگر نمی‌توان آن را حلال دانست. از همین نمونه است خروس‌بازی، اگر به کازینوها برود. کازینو محلی است که هر مسابقهٔ حلالی به آن وارد شود، حکم آن به حرمت تبدیل می‌گردد.

قمار با تخم مرغ نیز انجام می‌شود؛ به این صورت که قماربازان سر دو تخم مرغ را به هم می‌زنند و تخم مرغ هر کسی که بشکند، بازنده به شمار

(۴۰۴)

می‌رود.

اما بحث اصلی و مورد شبهه در این است که آیا برد و باخت با غیر آلات قمار حرام است یا نه؛ مانند این که برخی با شماره‌های پلاک خودروها به اصطلاح خود قمار می‌کنند و قدرت خود در حفظ شمارهٔ آن و این که عدد حفظ شده فرد است یا زوج را نشان می‌دهند. به نظر ما، قمار تنها با آلات قمار است که قمار دانسته می‌شود و چنین نیست که بر هر برد و باختی اطلاق قمار شود. برد و باخت با آلات قمار و نیز بازی با آن بدون برد و باخت به صورت قطعی حرام است، اما برد و باخت با غیر آلات قمار اشکال ندارد؛ همان گونه که صرف بازی با غیر آلات قمار اشکال ندارد. بر این پایه، هیچ یک از مسابقاتی که با غیر آلات قمار انجام می‌شود اشکال ندارد؛ خواه مسابقات فرهنگی باشد یا مسابقات مردان آهنین، بوکس، تکواندو، کشتی کج و غیر آن؛ مگر آن که در آن آلت قمار باشد. زخمی شدن و آسیب دیدن نیز تا به مرگ نینجامد، موجب حرمت مسابقه نمی‌شود؛ اگرچه حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام در مسابقهٔ عرفان و معرفت، به اصرار همام چنان اوج گرفتند که همام قالب تهی کرد و دیگر از جا برنخاست.

نکتهٔ دیگری که در شناخت آلات قمار باید به آن توجه داشت این است که آلات قمار قابل تبدیل است و می‌شود آن را از آلت قمار بودن خارج ساخت. حکومت دینی می‌تواند به مقتضای هر عصر، سرگرمی‌هایی که در مسیر رشد و تعالی مسلمین است را طراحی نماید و برخی از قمارها را از شکل قمار بودن خارج نماید و با اعمال محدودیت‌ها و تدوین قوانینی شرعی، آن را مجاز نماید. در صورتی که

(۴۰۵)

نظام اسلامی به صورت هدفمند فرهنگی را در کشور اسلامی ایجاد کند که از آلات قمار بودن به عنوان قمار استفاده نشود و برای آن اهدافی سالم و درست را ترتیب دهد، می‌توان آن را از آلات قمار خارج ساخت. برای نمونه می‌توان شطرنج را به گونه‌ای آموزشی ساخت و آن را در حد مسابقه‌ای سالم برگزار نمود و مهره‌های فساد آن را به مهرهٔ ترقی فکر و نظم دادن به ساختار اندیشه تبدیل نمود و چهره‌ای نو و مفید برای آن ترسیم کرد و آن چهره را در سطح کشور نهادینه نمود. شطرنج می‌تواند جامعه را قانونمند کند و آن را از آشفتگی و قانون‌گریزی بیرون آورد اما از سوی دیگر، قساوت قلب می‌آورد و انسان را از اموری معنوی هم‌چون ایثار و گذشت دور می‌دارد؛ همان‌گونه که دیده می‌شود برخی از افراد قانون‌مدار رحمی در دل ندارند که باید با وضع قوانینی خاص و همراه ساختن شطرنج با برخی از حرکات انفعال ساز و رقت آور، شطرنج‌بازان را در سطح متعادلی از قانون‌مندی و عاطفه‌گرایی نگاه داشت.

وقتی چیزی از آلت قمار بودن خارج می‌شود و به بازی و مسابقهٔ صرف تبدیل می‌گردد، بازی با آن جایز است و حتی می‌توان در آن رهن و گرو قرا داد و صرف گرو گذاشتن سبب حرمت چیزی نمی‌گردد، بلکه آلت قمار بودن است که موجب حرمت می‌شود. بر این اساس، گذاشتن رهان در مسابقات کشتی، فوتبال و میان دو فرد یا میان مرغ و خروس یا در آب پریدن و خلاصه هر چیزی که عنوان حرمت را به خاطر آلت قمار بودن ندارد، بدون اشکال است و گروگذاری و شرط‌بندی بر آن مباح می‌باشد.

چنان‌چه گروگذاری بر وزان شرط بندی باشد و شرط‌بندی به صورت ابتدایی انجام گیرد و نه در ضمن عقدی لازم، در این صورت تخلف از آن

(۴۰۶)

حرام نیست؛ چرا که شرط ابتدایی الزام آور نیست؛ اگرچه می‌توان آن را انجام داد و به شرط خود پایبند بود. البته، اگر مراهنه و مسابقه را از اقسام معاملات و امری عقلایی بدانیم، الزام آور خواهد بود، چرا که در این فرض، صرف شرط بندی نیست، بلکه معامله، مسابقه و رهان است که صورت می‌گیرد؛ همان‌طور که در باب جعاله، جاعل می‌گوید اگر کسی اسب مرا پیدا نمود فلان مقدار به او می‌دهم، در صورت پیدا شدن اسب نمی‌توان از مقدار تعیین شده تخلف نمود. تفاوت شرط با معامله در همین نکته است و شرط‌بندی دلیلی بر لزوم عمل ندارد؛ هر چند اگر در ضمن عقدی لازم باشد، الزامی می‌گردد. به عنوان مثال، گاه جناق شکستن شرط بندی است و گاه حاکی، به این صورت که بر قوهٔ حافظه و برتری آن عوضی قرار داده می‌شود، قسم دوم معامله و نوعی جعاله است و کسی که حافظهٔ بیش‌تری دارد مالک عوض می‌گردد.

در شناخت آلات قمار باید از نظر دور نداشت که مفاسدی که برای آن بر شمرده شده، لازم جدایی‌ناپذیر از آن است و هرجا آلت قماری باشد مفاسد آن نیز در کنار آن و با آن است و هم‌چون آلات موسیقی نیست که خیر و شرّ آن اقتضایی باشد و با تغییر فرهنگ در زمانی و یا استفادهٔ آن در دوران حاکمیت نظام ولایی، بهرهٔ ولایی از آن برد اما آلات قمار با صدق آلت قمار بودن تابع شرایط زمانی و مکانی نیست و هر جا صدق آلت قمار نماید مفاسد برشمرده شده برای آن نیز به همراه آن است و لازم جدایی‌ناپذیر آن است.

نظام اسلامی به جای «قمار»، باید کتاب «سبق و رمایه» را بگشاید. اسلام مسابقات سالم را جایگزین قمار قرار داده است. طرحی دینی که

(۴۰۷)

می‌توان با برداشت صحیح از آن، قمار را مهار نمود و مردم را از لهو و سرگرمی که به آن نیاز دارند به صورت مطلق باز نداشت. وقتی چیزی به سبب مفاسد بسیاری که دارد حرام گردید باید ده‌ها طرح جایز دینی که مفسده‌ای بر آن مترتب نباشد را جایگزین آن ساخت تا بتوان افراد جامعه را به دین‌داری و دین‌مداری ترغیب نمود. برای نمونه، اسلام عزیز همان‌گونه که می‌فرماید: بت‌پرستی نکنید و برای نشان دادن شدت حرمت آن، دلایل بی‌شمار می‌آورد، از سوی دیگر، برای این که مردمان به انحراف بی‌راهگی و بت‌پرستی دچار نشوند ـ چرا که باید چیزی را به چشم سر خود ببینند تا منقاد باشند ـ کعبه را برپا می‌کند و دستور به نماز به سمت آن و طواف اطراف آن می‌دهد. به‌واقع چقدر این ایده مهم بوده است، وگرنه روشن نبود که اکنون چه‌قدر مسلمان در جهان باقی می‌ماند ولی وجود کعبه ـ به حمد الهی ـ موجب گشته است که مسلمانان موضعی داشته باشند و جامعیتی پیدا کنند، به همین منوال از قمار به شدت نهی نمود و برای سرگرمی مردم، مسابقات سالم (سبق و رمایه) را آورده است.

سبق و رمایه چنان جایگاه مهمی دارد که فقیهانی هم‌چون محقق حلی آن را به صورت کتابی مستقل می‌آورند. این امر افزوده بر نشان از جایگاه مهم این باب، بر قانونمندی دقیق و قواعد ویژه و مختص آن دلالت دارد. سبق و رمایه عقد است و با اجرای صیغهٔ آن لازم می‌گردد و نمی‌توان از آن تخلف داشت و تمامی خصوصیات معامله‌ای لازم را داراست؛ همان‌گونه که قماربازان نمی‌توانند خود را از تعهدی که داشته‌اند باز دارند. سبق و رمایه داد و ستدی شرعی و قانونی است و بازندهٔ آن مدیون فرد برنده می‌گردد.

(۴۰۸)

این امر می‌رساند اگر اسلام موردی را حرام نموده، ده‌ها طرح مباح را جایگزین آن نموده است. درست است که قمار حرام است اما این بدان معنا نیست که هر بازی و هر شرط‌بندی و گروگذاری حرام است و با دیدن یک مورد حرام نباید همه چیز را حرام پنداشت مگر اموری که دلیل بر آن وجود داشته باشد و اگر کسی مرزهای شرعی را در این باب پاس ندارد و به سلایق و تعصبات شخصی خود عمل نماید سبب دین گریزی توده‌ها را فراهم می‌آورد و آنان را نسبت به مسایل دینی بی‌بند و بار می‌گرداند چرا که رهبری دینی که مرز حلال و حرام را به تعصب شخصی و خوشامد و بدآمد نفسی خویش آلوده می‌سازد، به طریق اولی آنان را که از وی فتوا می‌گیرند به بی‌بند و باری و مرزناشناسی می‌اندازد. هم‌چنین از عوامل بیکاری جوانان، ترس از حرام بودن کارهایی است که نمی‌توان برای حرمت آن مستندی شرعی داشت و حال آن که با برگزاری مسابقاتی حلال می‌توان بخشی از نیازهای شغلی جوانان را برطرف نمود. مسابقات تیر و کمان و مردان آهنین و کشتی تا مسابقات هنری و نمایشی برخی از فرصت‌های شغلی است که از آن‌ها به سبب ترس از حرام بودن آن، غفلت شده است؛ در حالی که دلیلی برای حرمت آن وجود ندارد. ضربه زدن در ورزش‌های رزمی و دیگر مسابقات که گاه به کبودی صورت منجر می‌شود یا استخوانی می‌شکند، تجاوز دانسته نمی‌شود، از این رو حرام نیست و دیه‌ای نیز به آن تعلق نمی‌گیرد؛ زیرا دلایل دیه از موارد مصارعه و مغالبه که تجاوز نیست انصراف دارد؛ همان‌طور که اگر کسی کلیهٔ خود را بفروشد یا رحم خود را به دیگری اجاره دهد یا زن و شوهری از سر عشق زخمی به هم وارد سازند یا قمه‌زنی در صورتی که برای مذهب موهن

(۴۰۹)

نباشد و پنهانی و بر اساس مصالح یا ضرورتی انجام گیرد، مرتکب حرام نگشته و امری جایز است.

مخاطراتی که در ورزش‌های رزمی و مسابقات وجود دارد در مقابل آمار مرگ و میر بر اثر تصادف بسیار جزیی و محدود است و با چنین اموری نمی‌توان حکم به حرمت ورزش‌هایی مانند بوکس، کشتی کج و کاراته داد. اگر وجود چنین خطراتی حرمت‌آور بود باید رانندگی در ایران که درصد مرگ و میر آن بر اثر تصادف در صدر قرار دارد از حرام‌ترین امور می‌گردید.

تمامی مسابقات از تکواندو و فوتبال گرفته تا بوکس، کشتی پهلوانی و کشتی کج دارای غرض عقلایی و مجاز است، به‌خصوص در دنیای امروز که جنگ تسلیحاتی رنگ باخته و جنگ میان فرهنگ‌هاست که خود را نشان می‌دهد. امروزه جنگ خشونت‌طلبی معنا می‌شود و مردم دنیا پذیرای آن نیستند و کشوری چون آمریکا ناچار است برای مصون نگاه داشتن خود از فشار افکار عمومی از «جنگ مقدس» و «مبارزه با تروریسم» سخن به میان آورد. هم‌اینک بیش‌تر کشورها برتری فرهنگ خود را با مسابقات ورزشی ثابت می‌نمایند و این توپ فوتبال است که قلب اندیشاری ملت‌ها را نشانه می‌رود و حتی دانشگاه‌ها نیز برتری علمی خود را با ساخت روبات‌های ورزشی نشان می‌دهند و این مسابقات ورزشی است که پرچم کشوری را می‌افرازد و بالا می‌برد و این گونه است که کشوری فقیر هم‌چون برزیل بر ورزش فوتبال سرمایه‌گذاری هنگفتی می‌کند و نام و فرهنگ خود را با همهٔ فقری که دارد با فوتبالیست‌های حرفه‌ای خود در میان ملت‌ها نهادینه می‌سازد و اقتدار خود را به رخ

(۴۱۰)

دیگران می‌کشد.


 

صداهای دین‌ستیز

شنیدن صدای جبههٔ باطل حرام است. شنیدن صداهایی که محتوای آن فرد را از راه خداوند باز می‌دارد و دین را به اندراس می‌کشاند و مصداق کلمهٔ باطل است، هم زندگی را ناخواسته به لجن می‌کشد و هم حرام و معصیت است و عنوانی که بر این صدا بار می‌شود مهم نیست. باطل هر چیزی است که انسداد کلمهٔ توحید و اندراس دین را در پی داشته باشد و فساد و فحشا را به بار آورد و آدمی را از جهت قربی حق باز می‌دارد و به جهت بشری خود به صورت ناسالم و تبه‌کارانه می‌کشاند. صدای باطل برای حق‌طلبان تلخ است؛ چنان‌چه صدای حق برای جبههٔ باطل تلخ و خشک در کام حق‌جویان شیرین است. مردم به سوی حق تمایل دارند و آن را دوست می‌دارند و خواهان حق هستند، اما حق برای اهل باطل، خشک و تلخ است. صدای باطل برای حق‌تعالی ناخوشایند است و از آن منع کرده است.

سخنان، اشعار و ترانه‌هایی که ترویج صهیونیست یا استکبار آمریکا یا تبلیغ کفر و فرهنگ آن باشد نمونه‌ای از موارد باطل و حرام است. این امر به طور معمولی در هر چیزی که باشد مانند پلاک، تابلو، آرم یا چیزی مانند آن؛ خواه بر لباس باشد یا اتومبیل یا در منزل، حرام است.

کلام باطل؛ خواه با صوت و صدا باشد یا بدون آن و به نگارش حروف یا علائم، حرام است. برای نمونه، اگر روزی فرا رسد که مرغی را آموزش دهند که: «لا حق، لا حق» سر دهد، باید خرید و فروش آن را جایز ندانست؛ در حالی که مرغ، مرغ است ولی مرغی که آموزش باطل دیده

(۴۱۱)

است و در خدمت باطل قرار می‌گیرد غیر از مرغی است که موضوع برای حکم حلیت خرید و فروش آن بود و چون موضوع آن تغییر یافته است، حکم آن نیز تغییر می‌یابد. بر این پایه، فروش ماهواره، رایانه و اشتراک اینترنت که هم می‌تواند استفادهٔ حلال داشته باشد و هم حرام، به کسی که دانسته نمی‌شود آن را در کاربردهای حلال استفاده می‌کند یا حرام، اشکال ندارد، ولی به کسی که آن را در حرام استفاده می‌کند اشکال دارد، همانند زمان طاغوت و نظام ستم‌شاهی، استفاده از تلویزیون استفاده از صدای باطل بود و غلبهٔ در حرام داشت و خرید و فروش آن در آن زمان‌ها به علت یاد شده جایز نبود، یا در نمونه‌ای دیگر، فروش انگور که هم اقتضای حرام و هم اقتضای حلال دارد، در صورتی که در جایی باشد که کاربرد آن در شراب سازی غلبه داشته باشد، حرام است، بلکه گاه حتی کاشت آن از باب مقدمی بودن آن در استفاده در حرام نیز جایز نیست. هم‌چنین ماهواره هم استفادهٔ حلال و هم کاربرد حرام دارد؛ ولی برای کسانی که زبان‌های بیگانه و به‌ویژه انگلیسی را در نظام آموزشی خود به‌خوبی فرا نگرفته‌اند و تنها به دیدن تصاویری که نوع آن تحریک کنندهٔ قوای شهوانی است و مصداق اشاعهٔ فحشاست بسنده می‌کنند و این امر، غفلت، اتلاف وقت و تضییع عمر را سبب می‌شود، اشکال دارد. باید توجه داشت که صرف اقتضا نمی‌تواند چیزی را حرام نماید، ولی اگر غلبهٔ در حرمت داشته باشد، حکم حرمت را دارد. تریاک و مواد دخانی و مخدر نیز از همین قبیل است؛ زیرا به‌طور نوعی جوانان فقیر هستند که به این بلا دچار می‌گردند و فقیران نیز از هزینه‌های زندگی همسر و فرزند خود می‌گذارند و آن را در این امور هزینه می‌کنند و در این صورت، خرید

(۴۱۲)

و فروش این موارد به آنان جایز نیست.

به هر روی، باطل با صدای خود زنده است و اگر صدای باطل به محاق رود، باطل نیز به‌تدریج نادیده انگاریده می‌شود؛ همان‌طور که اگر شریعت سخن‌گوی قوی نداشته باشد منزوی می‌گردد.

امروزه، کشورهای غربی فرهنگ خود را که نماد بی‌غیرتی، سکس و دهان کجی به معنویات است در قالب سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی و با رسانه‌هایی که دارند به کشورهای شرقی نفوذ می‌دهند به گونه‌ای که حتی در تهران، برگزاری پارتی‌های حرام که اختلاط زن و مرد و پسر و دختر نامحرم و نیز استفاده از شراب و مواد سکرآور یا تخدیری و قرص‌های اکس در آن رایج است در زیرزمین‌ها، باغ‌ها، خانه‌های بزرگ و ویلاها گزارش می‌شود. رفتار آنان به گونه‌ای با آرامش همراه است که گویا این مملکت در طول تاریخ مذهبی خویش، شهید و جانبازی را به خود ندیده است. بدیهی است تمامی کارهای این گروه‌ها حرام است. در برخورد با این گروه‌ها باید توجه داشت آنان هستند که می‌خواهند چارپاشنه استحقاق جهنم یابند و برخی حاکمان هم می‌خواهند با زنجیر مانع شوند، و از طرفی پیوسته نمی‌توان دعوا نمود و به درگیری پرداخت، از این رو گفته می‌شود آنان را رها نمایید تا استحقاق جهنم یابند؛ هرچند شناسایی این افراد و گروه‌ها چندان مشکل نیست و با برنامه‌ای سازماندهی شده می‌توان به سراغ آنان رفت و این مورد نیز از مصادیق «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّی لاَ تَکونَ فِتْنَةٌ»(۱) می‌باشد. چنین بی‌غیرتی‌هایی از فرهنگ شرقی‌ها بر نمی‌آید و دنیای غرب است که آنان را دامنگیر این جهنم

  1. بقره / ۱۹۳٫

(۴۱۳)

نموده است. امروزه بی‌عصمتی به زن‌های محصنه و شوهردار نیز رخنه نموده و عامل آن نیز از سویی فقر و فلاکت و هجمهٔ فرهنگ بی‌بند و بار غرب و رسوخ آن در ذهن و اندیشهٔ جوانان شرقی و از سوی دیگر، سهل‌انگاری مراکز علمی است که پژوهش‌هایی قوی در این زمینه ارایه نمی‌دهند و راه گذار از این بحران‌ها را به صورت کارشناسانه و محققانه برای مجریان نظام تبیین نمی‌نمایند.

صدای باطل بر علیه جبههٔ حق از ابزاری بسیار مسموم و کشنده بهره می‌برد به نام «شایعه» که بیش‌تر برای «ترور شخصیت» است. حرف و سخن با آن که کم‌ترین هزینه و مؤونه را برای تحقق دارد محکم‌ترین سدّ راه کشف حق و حقیقت است و گاه حرمان ابدی را در هیأت شایعه، شانتاژ، تمسخر، دروغ، حیله، پنهان‌کاری، تهمت، افترا، زخم زبان، ترور شخصیت و جنگ روانی را موجب می‌شود و حادثه آفرینی می‌کنده و درگیری‌ها و جنگ‌هایی خانمان‌سوز و تباه‌کننده پدید می‌آورد بدون آن که طراح سخن و شایعه از آن معرکه آسیبی ببیند؛ اگرچه حرمان ابدی و عذاب جاودانی از آنِ اوست. شایعه، سخن‌پراکنی و حرف و صدا با همهٔ ضعفی که در خود دارد، برنده‌ترین سلاح برای ترور شخصیت و زهرآگین‌ترین و مسموم‌ترین آن‌ها برای قتل نفس است و با آن که زخمی از آن دیده نمی‌شود و خونی از آن جاری نمی‌گردد، درد و سوزی بسیار دل‌خراش دارد و بسیاری از افراد حق‌گرا را به انزوا و غربت می‌کشاند و با آن که حیات فیزیکی دارند در واقع شهیدی زنده‌اند که صدای باطل آنان را بایکوت ساخته است!

شایعه‌پراکنی به دلیل ماهیت عصیان‌گری خود از ناحیهٔ جبههٔ

(۴۱۴)

باطل صورت می‌گیرد و سلاحی یک‌سویه است. یاوه‌سرایی‌های شیطانی و پخش شایعه نسبت به حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله چه سخنان شوم و پیرایه‌های بی‌اساسی بر آن عزیز الهی روا نداشته است؟! عمده اذیت و آزارهایی که پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله دیدند از ناحیهٔ شایعه و پیرایه‌هاست که دل آن عزیز الهی را به درد آورده است. شایعه‌سازان کسانی بودند که در تابوت آتشی که مأوایی در اسفل سافلین است جای آنان است. چگونه می‌شود نبی مکرّمی که رحمت تمامی عالمیان و خاتم انبیاست را با نسبت‌هایی همراه ساخت که کم‌ترین آن «مجنون»، «ابتر» و «ساحر» است و سخنان دردآوری که برخی همسران نالایق در خانه برای آن حضرت پیش می‌آوردند که در خور عنوان نیست. بعضی از مرهم‌های الهی بر برخی از این زخم‌ها، حکایت از عمق زخم و شدت دردمندی آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله دارد که در قرآن کریم آمده و سورهٔ کوثر نمونه‌ای از آن است.

گاه صدای باطل چنان بر جامعه چیره می‌شود که چیزی جز خون یکی از اولیای الهی نمی‌تواند آن را خاموش سازد. از این نمونه است قیام امام حسین علیه‌السلام بر علیه معاویه در سال‌های آخر عمر او و دستگاه ظلم و باطل یزید. هم‌چنین دیگر معصومین علیهم‌السلام با خوردن زهر و شهادت خود ـ البته به اجبار دستگاه حاکم ـ بر باطل زمان خویش خروشیدند و آنان را رسوا کردند؛ با آن‌که آن حضرات می‌دانستند چیزی آغشته به زهر است، آن را می‌خوردند. زهر نجس نیست و خوردن آن گاه تکلیف، گاه طبیعت و گاه امتیاز است. خوردن زهر برای انسان‌های معمولی که فقط دارای علم ظاهر هستند حرام است، اما اگر قوام و بقای حق بر آن استوار باشد،

(۴۱۵)

تکلیف معصوم آن است که با پیشامدها برای مبارزه با باطل، حتی از خوردن زهر که دستگاه حاکم آن را اجبار نموده است، استقبال نماید.


 

تفاوت مرتبهٔ انسان‌ها

انسان‌ها بر سه گروه کلی انسان‌های کامل و وارسته، مؤمنان متوسط و افراد عادی تقسیم می‌شوند و کردار آنان نیز به تبع این امر بر سه قسم است و هر کاری شایستهٔ گروهی است. کسی که آهنگ مطالعهٔ متن‌های دینی را دارد باید به این امر توجه داشته باشد و مخاطب کلام را لحاظ نماید وگرنه حکم گروهی را به جای گروه دیگر می‌نشاند و جه بسا بر خود و خانوادهٔ خویش سخت‌گیری‌های وارد می‌آورد که دین آن را برای آنان نمی‌خواهد. برای نمونه، تنها ماندن و تنها خوابیدن در خانه کراهت دارد، اما چنین حکمی برای افراد عادی است و آنان اگر تنها باشند به ترس می‌افتند و اعصاب آنان ضعیف می‌شود یا به گناه آلوده می‌شوند اما برای افراد قوی و خردمند و اولیای الهی تنهایی نشان قوت اندیشه و قدرت روحی است و تنهایی برای آنان مستحب مؤکد است؛ چرا که تنهایی برای آنان نزول فیض و غیب الهی را در پی دارد و فرشتگان رحمت بر شخصی وارد می‌شوند که کثرتی نباشد و نامحرمانی در اطراف او نباشند.

انسان‌ها گروه‌های متفاوتی دارند و به تبع و به پیرو تفاوت انسان‌ها و به تعبیر دقیق‌تر، با تفاوت موضوع، احکام نیز گوناگون می‌شود.

این امر در مدیریت اجتماع بسیار مهم است و توجه به آن التفات به منش خداوند دانسته می‌شود. خداوند با افراد عادی با گذشت بسیار مواجهه می‌شود و بسیاری از کردار آنان را نادیده می‌گیرد. این منش به

(۴۱۶)

رهبران جامعه بهترین رهنمون و الگو را برای تعامل با افراد عادی تبیین می‌کند و توصیه می‌نماید که بر آنان سخت گرفته نشود و نباید ترس را بر آنان چیره ساخت. بله، اموری مانند شرک، کفر، قتل و ایجاد فساد عمومی شوخی به شمار نمی‌رود و مصالحه و گذشتی را بر نمی‌تابد، اما امور لهوی و لغوی مصالحه‌پذیر است و خداوند با گذشت بسیار از کنار آن می‌گذرد و نباید در این امور بر مردم سخت گرفت، وگرنه جامعه و مردم بیمار و خمود می‌گردند.

این تقسیم می‌گوید انسان‌ها از لحاظ اندیشاری یا افراد عقلانی هستند یا کسانی که استعداد پذیرش در آن‌ها فراوان است و یا کسانی که اهل عناد و جنگ و ستیز هستند. گروه نخست انسان‌های وارسته و اهل کمال و اولیای خدا و انبیای الهی و سفرای مرسلین هستند، دستهٔ سوم که آنان نیز اقلیت دارند، اهل عناد و ستیز می‌باشند و دستهٔ متوسط جامعه که اکثریت افراد هستند، کسانی می‌باشند که نه اهل ستیز هستند و نه جزو اولیای خداوند. نقش تعیین کنندهٔ پیروزی با اکثریت مردم است که جانب کدام یک از دو گروه دیگر را بگیرند. هرگاه مردم در شعاع معنویت و دین قرار گرفته‌اند پیروزی از آن حق بوده و هر گاه جزو ایادی باطل و اهل عناد گشته‌اند، باطل پیروز و موفق شده است. این سه زاویه که هر سه در یک دایره ترسیم می‌شود، مسایل و مبانی اجتماعی خود را نشان می‌دهد. بر اساس تقسیم یاد شده یافت و تبلیغ حقایق بر سه روش: برهان، موعظه و جدل می‌باشد. کسی می‌تواند با تمامی افراد جامعه تعامل داشته باشد که هم روش‌های منطقی، علمی و فنی را بداند و قدرت درایت، دقت و تحقیق داشته باشد تا بتواند با گروه خواص جامعه

(۴۱۷)

دیالوگ برقرار کند و نیز ترس و تنیدگی را با یقینی که در معارف دارد از خود دور سازد و نیز زبان نیکویی در موعظه داشته باشد تا با مردم معمولی مدارا نماید و اگر توان ستیز در گفتمان و دیالوگ را نداشته باشد، در مقابل مغالطهٔ گمراهان معاند شکست می‌خورد و برای همین است که باید مغالطه نیز بداند؛ زیرا با شناخت سم مغالطه، مانع استفاده از آن می‌شود.


 

بازی کودکان

از بازی کودک به‌ویژه بازی‌هایی که تا پنج‌سالگی دارد، می‌شود آیندهٔ شخصیتی و شغلی او و نیز میزان هوش و کارایی او را به دست اورد. کودک وقتی به بازی مشغول می‌شود از تخیل خود کمک می‌گیرد و خیال وی به همراه شوق متراکمی که دارد سبب می‌شود پیوسته از او کار در قالب بازی بریزد. او قوه‌ای تخیلی در اندیشه و شوق متراکمی در وجود دارد که تنها می‌خواهد لذت ببرد و از کردهٔ خود خوشایندی داشته باشد و کرده‌ای که در چنین مرتبه‌ای پدیدار می‌شود «بازی» نام دارد. البته، خوشامدن غیر از شهوت است؛ چرا که خوشامدن از میل است و شهوت امری متمایز از میل است.

وقتی کودکی آجرها را روی هم می‌چیند، برجی سی طبقه را که در نهاد خویش دارد این گونه پیاده می‌کند. وی به گاه بزرگ‌سالی خویش نیز همین کار را ادامه می‌دهد. کودکی که همواره در این فکر است که دوست خود را بزند یا حیوانی را بکشد وقتی که بزرگ شود به سلاخی و قصابی رو می‌آورد و دوست دارد روزی ده‌ها گوسفند را سر ببرد و هر روز نیم کیلو گوشت کبابی را بخورد. چنین افرادی غرق در تخیل و شوق حاصل از آن

(۴۱۸)

هستند و در نهایت نیز مباشر انجام آن کار می‌شوند و ندای «المأمور معذور» سر می‌دهند.

بازی بخشی از وجود بچه‌هاست و آنان که کودک خود را با «تکان نخور» می‌نشانند و نمی‌گذارند تحرکی داشته باشد بسیار اشتباه می‌کنند و استعدادهای او را کور و خنثی می‌سازند. بله، بازی نباید به شیطنت تبدیل شود و شیطنت ایجاد مزاحمت برای اعضای خانه است.

بازی اقتضای دورهٔ کودکی است و کودکی که بچگی نمی‌کند بیمار و نیازمند درمان است و باید به فکر درمان آن بود و در غیر این صورت در بزرگسالی به مشکلات اخلاقی به‌ویژه خشونت و استکبار گرفتار می‌گردد.

بازی به کودک اختصاص دارد و حتی پیامبران علیهم‌السلام نیز در زمان کودکی خود بازی داشته‌اند و این امر اقتضای کودکی آنان و نیکویی و حسن است. برای نمونه در روایت است: «امام صادق علیه‌السلام به نقل از پدران خویش می‌فرماید: پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله شبی در خانهٔ حضرت فاطمه علیهاالسلام بود و امام حسن و امام حسین علیهماالسلام با آنان بودند، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به آنان فرمود: برخیزید و با هم کشتی بگیرید، آنان برخاستند تا کشتی بگیرند، در این میان، حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام برای انجام کاری بیرون رفتند و پس از آن بازگشتند، شنیدند پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌فرماید: آفرین بر حسن، بر حسین سخت بگیر، او را به پشت بر زمین بزن، حضرت فاطمه علیهاالسلام عرض داشت: پدر، شگفت است، آیا حسن را تشویق می‌کنی، آیا بزرگ‌تر را بر کوچک‌تر تشویق می‌نمایید؟ پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به ایشان فرمود: دخترم، آیا خوشنود نمی‌شوی که من بگویم: ای حسن بر حسین سخت گیر و او را به زمین بزن، و دوستم جبرییل بگوید: ای حسین، بر حسن سخت گیر و او را

(۴۱۹)

به زمین بزن»(۱).

از مشکلات کنونی مردم جهان کوچکی منازل مسکونی و تجمع و تراکم جمعیت در محیط‌های کوچک است که موجب بروز مشکلات روانی برای افراد گردیده است؛ چرا که آنان در اطراف خود تنها دیوارهایی بلند را می‌بینند. دیوارهایی که بسته بودن را تداعی می‌کند و تأثیر روانی بدی بر جای می‌گذارد و بازی و شادی برای کودکان و نیز بزرگ‌سالان به تناسب و اندازهٔ خود بدون آن که به اطفارهای کودکانه کشیده شود لازم است و بیرون شدن و تفریح نمودن به‌ویژه در صحراها و بیابان‌ها را می‌طلبد و زندگی بدون آن خمود و خسته می‌شود و سلامت خود را از دست می‌دهد. بیرون شدن و تفریح و شادی در بیابان‌ها، دشت‌ها، باغ‌ها و صحراها امری مستحسن و عقلایی و لازم زندگی‌های امروزی است.


 

بازی‌های بزرگسالان

در میان بزرگ‌سالان، نفس بازی و شادی امری شایسته است و آنان که روحیه‌ای شاد ندارند، مشکل روحی و روانی دارند؛ هرچند سالخورده و پیر باشند، ولی شاد زیستن همیشگی و غفلت‌زا بد است و اگر کسی در بازی غرق شود و در تمام شبانه‌روز یا در اندیشهٔ بازی باشد، یا به بازی بپردازد، اراده‌ای بسیار سست، ضعیف و میان تهی دارد.

خداوند کریم دنیا را بر لعب و لهو و زینت به آفرینش رسانده و چنین ساختاری مذمت و عیب آن دانسته نمی‌شود. البته، لهو، لعب، زینت،

  1. شیخ صدوق، امالی، ص ۴۴۵٫

(۴۲۰)

تفاخر و دیگر صفاتی که برای دنیا آمده، همه در مقام بیان اقتضای دنیاست که چون به خوض تبدیل شود از آن مذمت شده است و می‌تواند در برابر سبب کمال نیز شود و از این رو، دنیا به خودی خود مذموم نیست و تنها اقتضای مذمت برای آن هست و تا این اقتضا فعلیت نیابد کمال به شمار نمی‌آید.

هم‌چنین تحصیل علم و دانش‌اندوزی نباید مانع از تفریح، بازی و نرمش بدن به صورت متناسب گردد؛ چرا که در آینده با خارج شدن آن از حالت طبیعی باید بسیار بیش از زمانی که برای بازی و ورزش گذاشته می‌شود برای مراجعه به پزشک و طول درمان صرف شود. بدیهی است بدن بیمار نمی‌تواند به نیکی بیندیشد و چنین عالمانی تا به دست آوردن سلامتی کامل، نمی‌توانند کار اندیشاری خود را به‌خوبی انجام دهند.

البته، برخی نیازی به بازی ندارند؛ زیرا از کاملان روزگار هستند و غیر از آنان، کسانی که بازی نمی‌کنند یا مشکل روحی و روانی دارند یا در امور دیگری غرق هستند که نیاز به ذکر آن نیست؛ به‌ویژه کسانی که نمی‌توانند با همسر خود بازی کنند.


 

لغو و بیهوده

لغو کاری غیر عقلایی و بیهوده است که برای افراد عادی درصدی از آن لازم است. نوع انسان‌ها به انواع لغو دچار هستند و این امر برای آنان مفید است؛ چرا که هرگونه کاستی در لغو، آنان را دچار سالوس، ریا و تکبر می‌سازد. هر کیسه‌ای ظرفیتی دارد و قرار دادن بار بیش از اندازه، آن را پاره می‌نماید. انسانی عادی در صورتی که بیش از اندازه عبادی باشد و خود را از هر لغوی برهاند و در هر کاری غرضی عقلایی داشته باشد از سلامت

(۴۲۱)

دور می‌ماند و به سالوس و ریا گرفتار می‌شود و چه بسا که شمار مدعیان خدایی و خدایگان هم‌چون نمرودها و شدادها به بی‌نهایت می‌رسید؛ چرا که آنان خود را بسیار قوی، بزرگ، پاک و منزه می‌دیدند. لغو از اسباب دوری بندگان از کفر، شرک و تکبر است و بسان لنگر کشتی نگهبان آنان است.انسان‌ها با هم تفاوت‌های بسیاری دارند و حکم لغو نسبت به هر یک متفاوت است. حکمت آفرینش بر وجود لغو ایجاب می‌کند و بسیاری از کارهایی که آدمی انجام می‌دهد بر موضوع لغو بنا شده و پرداختن به لغو به میزان متعارف و معمولی بهترین لنگر برای نگاه‌داری کشتی انسانی است. غایت لغو نیز امری خیالی است. یکی شوق پیدا می‌کند و زخم خویش را با این که درد دارد می‌کند. حتی برخی مدت‌ها زخم روی بدنشان خوب نمی‌شود؛ چرا که همواره آن را خراش می‌دهند و از این کار لذت می‌برند. بعضی نیز پا را فراتر از این گذاشته و از کندن زخم‌های دیگران لذت می‌برند. این گونه کارها خیالی است و مبدء قریب آن تخیل است که با برخورد شوق به آن به عمل می‌گراید. افرادی که تکثرگرایی دارند و همواره می‌خواهند مال و اموال و املاک خویش را افزایش دهند و درآمدزایی بیش از پیش داشته باشند دچار بیماری لغوگرایی افراطی هستند و به آنان باید توصیه بر مهار این بیماری داشت. توجه شود که همهٔ لغوها بیماری نیست و افراط در لغوگرایی آسیب و بیماری است.

وجود لغو در زندگی امری طبیعی است و با توجه به مرتبهٔ کمال افراد افزایش یا کاهش می‌یابد و اولیای الهی و شریعت بر آن نیستند تا چنین صفتی را به کلی از میان بردارند بلکه می‌خواهند آن را با ملایمت و

(۴۲۲)

به نرمی کاهش دهند و نه با امر به ترک کلی آن که چنین چیزی عملی و کاربردی نیست. کسی که اهل لغو باشد به سبب لغو خود شایستهٔ ورود به جهنم نمی‌شود بلکه جهنم برای غافلان از خدا و گناه‌کاران و نیز ستم‌پیشگان به بندگان خداست وگرنه خدا نه تنها لغو بلکه برای بالاتر از آن نیز وعدهٔ بخشایش داده است، اما در این میان باید بسیار مواظب و مراقب ارکان و محورهای مهم دین‌مداری بود و نگذاشت چنین پایه‌های اعتقادی سست شود و ریزش کند، ولی در دیگر امور، خداوند از بسیاری از افعال بندگان چشم می‌پوشد. بسیاری از تنفس‌ها، خوردن‌ها، شغل‌ها، رفتن‌ها و آمدن‌ها لغو است و گاه چه بسا که برخی کارهای لغو کشته شدن افرادی را در پی داشته باشد. از این نمونه‌اند کسانی که قصد بیرون آمدن از منزل را دارند، ولی چنان خود را به کارهای لغو مشغول می‌سازند که به خاطر جبران زمانی که از دست داده‌اند سرعت خودروی خود را دو برابر معمول می‌گردانند و در نهایت به تصادف و مرگ و میر انسان‌های بی‌گناه می‌انجامند.


 

لهو و سرگرمی

«لهو» اشتغال و سرگرمی عام است و تا زمانی که انسان را از خداوند و شریعت باز ندارد اشکالی بر آن وارد نیست. تنها در موردی از لهو نکوهش شده که لازم و عارض بدی با آن همراه شده است. فوتبال لهو و اشتغال است و این امر اشکالی ندارد؛ مگر این که موجب بازماندن از نماز واجب یا ادامه تحصیل شود. فوتبالی که انسان را از اعتیاد و استفاده از مواد مخدر یا قمار باز می‌دارد نیکوست. چنان‌چه اشتغال به دعا انسان را از نماز واجب باز دارد، اشتغال وی لهو مذموم است.

(۴۲۳)

لهو از آن جهت که لهو است اشکالی ندارد و مهم متعلق آن است که آن را نیکو یا مذموم می‌سازد. اگر متعلق لهو، اشتغال از ذکر حق و دین و دیانت باشد قبیح و اگر موجب نپرداختن به امور آلوده باشد، حسن است. هم‌چنین امور اعتقادی و دینی نیز اگر به تناسب و در جای خود و به اندازه نباشد می‌تواند لهو به حساب آید مانند کسی که همواره به دعا و زیارت مشغول است و از نماز واجب خویش باز می‌ماند.

اشتغال به اموال و فرندان و سرگرم شدن به آنان به خودی خود اشکالی ندارد و کسی که زن و فرزند ندارد و خانواده‌ای را اداره نمی‌کند بی‌عار و بی‌عرضه است، اما نباید در این امر افراط یا تفریط داشت و با مال و اولاد به گونه‌ای برخورد نمود که فرد را از یاد حق و ذکر او هم‌چون نماز واجب باز دارد. نه تنها اموال و اولاد بلکه مطالعه یا تماشای تلویزیون نیز می‌تواند چنین نقشی را داشته باشد. مطالعه‌ای که انسان را از یاد حق باز دارد و نماز صبح آدمی را قضا نماید، لهو است.

هم‌چنین در اوایل انقلاب برخی موج خطرناکی را ایجاد کرده بودند و معتقدان به عید نوروز را هم‌چون کافران و گبران می‌پنداشتند. این در حالی است که در عید نوروز طبیعت به رقص می‌آید و گل‌ها و گیاهان سر خوش می‌گردند. چه اشکال دارد انسان‌ها نیز در این ایام سرخوش باشند، بله، مرزهای شریعت با پرهیز از گناه و غفلت باید همواره پاس داشته شود. وجود این گونه امور در جامعه امری طبیعی است و نباید به مردم فشار وارد آورد. لعب، لغو، لهو و باطل از امور ضروری زندگی بشر عادی است و بشر با این امور زندگی می‌کند و نوع کارهایی که انجام می‌پذیرد از این قبیل است. کارهایی که اجری اخروی برای آن فرض نمی‌شود و

(۴۲۴)

ساختار آفرینش نیز بر آن است: « وَمَا هَذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَلَعِبٌ»(۱) ولی این واقعیت به آن معنا نیست که گفته شود همهٔ انسان‌ها به امور لهوی و مانند آن نیاز دارند؛ چرا که اولیای الهی از این امور دور هستند و آنان خود را به کم‌تر از حق نمی‌فروشند. البته این مقام برای اوحدی از بندگان است ولی قانون کلی این است که هر کس دارای معرفت بیش‌تری باشد خود را کم‌تر به این امور مشغول می‌دارد و در نتیجه با نبود معرفت و یا با کمبود آن، پرداختن به این امور نیز بیش‌تر می‌شود.

لهو اگر سبب بازداری انسان از خیر گردد اشکال دارد؛ همان‌طور که هر کار دیگری چنین است؛ اما اگر جوانی را از معصیت باز می‌دارد و او را از قمار و تجاوز دور می‌سازد پسندیده است؛ از این رو وقتی که ده‌ها هزار نفر در ورزشگاه آزادی جمع می‌شوند و فوتبال را به تماشا می‌نشینند، بر اساس آمار ارایه شده بهترین فصل امنیت است و از این رو هزینهٔ میلیون‌ها دلار به مربی خارجی را قابل توجیه می‌دانند. این در حالی است که در صورتی که فوتبال کشور برنامهٔ مدونی نداشته باشد و جوانان را به نشستن و بی حرکتی بکشاند و قدرت تحرک و فعالیت را از آنان بگیرد و آرزوی محقق، مدقق، مخترع و مکتشف شدن را از آنان بردارد و افت تحصیلی جوانان و پایین آمدن راندمان علمی دانشگاه‌ها و در نهایت فسیل شدن فکر جوانان را در پی داشته باشد، پرداختن به چنین لهوی اشکال دارد؛ همان‌طور که سرمایه‌گذاری نباید تنها در یک جهت لهوی باشد، برای نمونه کسی که همواره به بدن‌سازی و نرمش دایمی رو می‌آورد تا در ورزش به برتری و قهرمانی رسد از لحاظ عقلی مشکل پیدا

  1. عنکبوت / ۶۴٫

(۴۲۵)

می‌کند چرا که تنها در یک جهت لهوی سرمایهٔ عمر خود را قرار داده است. همین‌طور است کسی که به صورت پیوسته به تقویت حافظه می‌پردازد و تمام سرمایهٔ خود را روی آن می‌گذارد و یا تمام وقت خود را به حفظ قرآن کریم رو می‌آورد در واقع وجود خود را از بین می‌برد. حتی در میان بزرگان نیز کسانی بودند که به خاطر استفادهٔ فراوان از مغز خویش دچار مشکل گردیدند و نتوانستند خویش را در دوران پایانی عمر به صورت متعادل نگاه دارند مگر برخی از نوادر روزگار که جزو اولیای الهی هستند و تنها آنان توان این کار را دارند.

باید توجه داشت که آدمیزاد مراتب فراوان و حالات بسیار دارد و نمی‌تواند خود را همیشه به یک حالت نگاه دارد. آدمی اگر همواره در یک مرتبه و حالت باشد و تکانی به خود ندهد بیش‌تر به پوست خشک شدهٔ جانوری می‌ماند که برای دکور مناسب است. انسان سالم دارای چنین زیست یکنواختی نیست و نسبت به امور مختلف تفریحی و نشاط آور برخوردی خمودانه ندارد. به هر روی، سخن این است که «لهو» از جهت لهو بودن حرام نیست و چنان‌چه غفلت‌زا شود اشکال دارد مانند زیادی استفاده از زعفران، گردو و خرما که زیان‌بار است اما استفادهٔ متناسب از آن مجاز است.

جهان امروز که صنعتی شده است، با پیشرفت صنعتی خود، اوقات فراغت را به تناسب موقعیت اقتصادی افراد فراهم آورده است. آلودگی‌های صنعتی که هم صوتی و هم کاری است نیاز انسان خستهٔ امروز به وقتی برای فراغت، خلوت، استراحت و بازیابی انرژی‌های از دست‌رفته و پویایی و نیز آزادسازی انرژی‌های متراکم را پدید آورده

(۴۲۶)

است. کسی که در وقت فراغت خود هست باید آزادی‌های معقول داشته باشد و محدودیت‌های بی‌مورد، مواظبت‌های غیر لازم و سخت‌گیری‌های مضرّ، زمینهٔ هرگونه آرامش را از وی می‌رباید. برای اوقات فراغت، به‌جای شعار، بحث، توصیه، نصیحت و نسخه‌پیچی‌های خشک و بی‌محتوا، باید امکانات ضروری تفریحی و ورزشی را فراهم نمود تا اوقات فراغت، فضایی سالم، مفرّح و نشاط‌انگیز داشته باشد. تنوع سرگرمی‌ها سبب می‌شود تمامی سلیقه‌ها و انگیزه‌های گوناگون را در غوغای دنیای صنعتی امروز، آرامشی باشد. محدودیت‌های بی‌مورد، ممنوعیت‌های غیر ضروری، نظارت‌های ناسالم و ارشادهای غیر منطقی برای کسی که در وقت فراغت خود به سر می‌برد چون بمبی آتشی بر فضای وقت فراغت و استراحت است که باید از آن پرهیز داشت. برای نهادینه کردن تمام زمینه‌های سالم اوقات فراغت باید با ورزش، سلامت و اقتدارِ جسم را بیمه نمود و با تقویت نفس، توسعه و تکمیل زمینه‌های معلومات و توانمندی‌های عمومی، فرد را برای درگیری با حوادث زندگی و مقابله با مشکلات آینده آماده ساخت و از هرگونه انحراف و کجی که موجب ناامنی زندگی فرد و جامعه شود پرهیز داشت. هم‌چنین تشکل‌های گروهی و جمعی می‌تواند زمینهٔ تعاون و روح همیاری را در فرد زنده نگه‌دارد و او را از فردگرایی و انزوا جدا سازد و با تنظیم برنامه‌های متفاوت، کمبودهای جسمانی، نفسانی، درسی و حتی مشکلات نفسانی را برطرف نمود و فشارها و ناملایمات و سختی‌های پیشین را به‌دور از اتلاف وقت، در خلوت و آرامش و تفکر و تمرکز قوا هموار نمود.

(۴۲۷)


 

لهوهای قساوت‌زا


 

شکار

از نمونه‌های لهو حرام، شکار بی‌جهت حیوانات است. کسی که بی‌جهت در پی شکار می‌رود تا تنها از این که به کوه و دشت رود و حیوانات را با تیر به زمین زند خوش باشد به قساوت مبتلا می‌گردد و حکایت از نوعی سادیسم و لذت‌بری از کشتن حیوانات دارد. اسلام هیچ گاه با تفریح و شادمانی مخالف نیست و به دشت و دمن و کوه و صحرا رفتن و در دست گرفتن تفنگ اشکال ندارد، اما شریعت هیچ گاه اجازه نمی‌دهد جان حیوان بی‌گناهی برای تفریح شکار شود. کشتار حیوانات قساوت قلب می‌آورد؛ مگر آن که حیوان خطر و آسیبی داشته باشد که در این صورت برای دفاع از خود باید خطر او را هرچند با کشتن باشد از خود دور کرد. صیادی که برای تفریح کمان می‌کشد و اسلحه به دست می‌گیرد و حیوانات را بر زمین می‌زند، بسان گرگی است که به گله حمله می‌کند.

هم‌چنین جواز صید تفریحی انقراض نسل حیوان را در پی دارد؛ در حالی که وجود آن برای طبیعت لازم است و نبود آنان نظام انسانی را به اختلال گرفتار می‌آورد. حاکم اسلامی که ولایتی مشروع دارد می‌تواند برخی از شکارهایی که در شرع جایز است را ممنوع اعلام دارد؛ همان‌گونه که وی می‌تواند از قطع درختان جنگل جلوگیری کند تا جنگل‌ها به کویر تبدیل نشود و محیط زیست در مخاطره قرار نگیرد.

اسلام با گشت و گذار و با تفریح و شاد زیستن مخالفتی ندارد؛ هرچند لهو باشد ولی نباید کشتن حیوان تفریحی شود و این آسیب روانی که نوعی سادیسم حیوان آزاری است فعلیت یابد.

(۴۲۸)

مطالعه بر حکایات برخی از شکارچیان که آن را با طول و تفصیل فراوان نقل می‌کنند این حقیقت را آشکار می‌کند. آنان بیمارانی هستند که از کشتن حیوانات لذت بسیار می‌برند اما دین برای مهار آنان، چنین صید و این گونه بازی کردن با حیات پدیده‌ها را ممنوع کرده است. قصابی و سلاخی نیز به سبب قساوت‌زا بودن مکروه دانسته شده است.


 

ملازمت با صاحبان قدرت

ملازمت و همراهی با شاهان و کارگزاران دولتی نیز از عوامل ایجاد قساوت است؛ چرا که انسانی که نوکر دیگری می‌شود از خود چیزی ندارد و حتی قلب خود را نیز از دست می‌دهد؛ چرا که محیط سلطانی غفلت‌زاست و کم‌ترین احتمال عدل و درستی در آن داده می‌شود.


 

شطرنج

یکی دیگر از عوامل قساوت‌زا، پرداختن به شطرنج است. شطرنج از اموری است که دارای دو جنبهٔ ارزشی و غیر ارزشی است: شطرنج فکر را بارور می‌سازد و کسی که شطرنج نمی‌داند عقل بسته و راکدی دارد. شطرنج هم‌اینک از ورزش‌های فکری و ذهنی است و بیش از آن که با آن قمار شود به مسابقه‌ای ورزشی به آن نگاه می‌شود. کسی که شطرنج می‌داند از کند ذهنی که در سبب به کار نگرفتن ذهن پیش می‌آید دوری می‌جوید. ذهن و اندیشه‌ای که به کار گرفته نشود همانند خودرویی است که یخ زده و قدرت حرکت ندارد. ذهن در صورتی پویا می‌گردد که از دوران طفولیت و کودکی در خانه و مدرسه به ورزش‌های فکری گماشته شود و در این صورت است که می‌تواند پویایی خود را تا پایان عمر حفظ کند. البته در این میان نباید به کودکان بیش از اندازه فشار آورد تا به بیماری

(۴۲۹)

آنان منجر نگردد.

شطرنج یا سایر آلات قمار می‌تواند دارای زمینهٔ علمی باشد و از حالت مقامره و مراهنه بیرون آید ولی باید مراقب بود در بازی با شطرنج افراط نشود چرا که زیادی هر چیزی مشکل آفرین است و حتی نماز خواندن و تلاوت قرآن کریم نیز باید به صورت اعتدال باشد.

دانستن شطرنج ساده‌لوحی را از انسان می‌برد، ولی از طرف دیگر، قساوت قلب از لوازم آن است. در بازی شطرنج، کسی به کسی رحم نمی‌آورد و همانند دنیای سیاست می‌ماند. سیاستی که پدر و مادر نمی‌شناسد و سیاست‌مدار خود را تابع شرایط می‌کند. در بازی شطرنج گاه مهرهٔ سرباز اسب را می‌زند و با زدن او همه را مات می‌کند و گاه نیز سربازها با یک حرکت ال، کیش می‌شوند.

توجه شود شطرنج‌بازانی که تربیت دینی ندارند، قساوت قلب می‌یابند، خبیث می‌شوند و به حساب‌گری مضاعف روی می‌آورند و صفا و وجدان در آنان کاهش می‌یابد، وگرنه با تربیت دینی می‌شود قساوت را از این سرگرمی برداشت. برخلاف شرنج، ورزش کشتی ورزشی جوان‌مردانه است. گاه پهلوانی کشتی‌گیر که به دو خم حریف می‌رود چون با ضعیفی رو به‌رو می‌شود، خود را روی تشک می‌اندازد و «أشجع الناس من غلب هواه» را نصب عین خود قرار می‌دهد، اما در شطرنج چنین فرهنگی وجود ندارد.

شطرنج بر دو قسم کوچه بازاری و شطرنج شاهانه است. دانستن شطرنج برای اهل سیاست امر لازمی است و شطرنج شاهانه برای اهل سیاست بوده است. کسی که می‌خواهد اهل سیاست باشد اگر شطرنج

(۴۳۰)

نداند، در سیاست با ننگی به حاشیه رانده می‌شود و نمی‌تواند در معرکهٔ سیاست بایستد. بازی با شطرنج به سیات‌مدار می‌آموزد که بکش وگرنه کشته می‌شوی. اگر قساوت‌زایی از شطرنج با نسخه‌هایی خاص برداشته شود و در محیطی آموزش داده شود که بر نیروی اندیشه می‌افزاید، حکم حرمت برای آن ثابت نیست، اما افراط و تفریط حتی در استفاده از کارهای مباح اشکال دارد. همان‌طور که در بهره بردن از غذاها چنین است. به طور مثال نان جو یکی از بهترین خوراکی‌ها برای جلوگیری از پوکی استخوان است و خوردن آن موجب پر شدن استخوان می‌گردد ولی مشکل آن ایجاد یبوست در بدن است. ماست نیز حدود پانزده درصد از آب بدن را می‌گیرد ولی چون PHماست زیر شش می‌باشد ـ برخلاف بدن که PHآن بالای هفت است ـ موجب سردی بدن و گاه سبب اغمای خفیف فرد می‌گردد، از این رو فرد به خوابی عمیق فرو می‌رود و شاید ساعت‌ها بخوابد. زعفران نیز نشاط را بالا می‌برد ولی زیادی آن فرد را دارای جنون می‌سازد. همان‌گونه که برای تنظیم خوراکی‌ها نیاز به کارشناس تغذیه و راهنمایی او می‌باشد تا اعتدال و حد میان افراط و تفریط را نشان دهد، در معارف و احکام نیز نیاز به مربی و استاد کارآزموده و اعتدال‌گرا می‌باشد تا سره را از ناسره و زیان‌بار آن را از غیر آن جدا سازد و با ایجاد تناسب میان احکام و دستوراتی که می‌دهد تعادل را در روح آدمی ایجاد نماید. شطرنج نیز این چنین است. بازی شطرنج سبب تقویت نیروی اندیشه و عقل آدمی و قدرت تحلیل مسایل را بالا می‌برد، ولی زیان‌هایی دارد که از آن جمله کم نمودن حس عاطفی در انسان است. شطرنج در صورتی که آلت قمار باشد و در دست افرادی

(۴۳۱)

مانند یزید قرار بگیرد بازی با آن حرام است اما همین بازی اگر از پیشینه و گذشتهٔ خود بریده شود و به ورزشی فکری تبدیل گردد با تعدیل سازی آن ایرادی ندارد و دیگر نمی‌توان گفت این همان آلتی است که در دست یزید بوده است. این حکم مانند جواز سجده بر برگ درختی است که در بعضی مناطق خوردنی نیست برخلاف مناطقی که برگ آن درختان را خوردنی می‌دانند.

شطرنج در ابتدا تنها در دست پادشاهان و سران حکومتی بود ولی با گذر زمان، شکوه گذشتهٔ خود را از دست داد و در دست مردم عادی قرار گرفت و هم‌اینک از آلت قمار بودن خارج شده و به وسیله‌ای برای ورزش تبدیل گشته است. اما باید توجه داشت صرف شیوع در هر موضوعی باعث حلیت یا حرمت چیزی نمی‌گردد. به ویژه اگر موضوعی دارای حرمت ذاتی باشد. به طور مثال، اگر در منطقه‌ای مانند اروپا شراب‌خواری امری شایع و رایج باشد، این گونه نیست که استفاده از شراب برای مسلمانانی که در آن جا زندگی می‌کنند جایز باشد. شیوع می‌تواند برخی امور را از حرمت بیرون آورد که به تغییر در موضوع آن بینجامد. امروزه شطرنج به سبب شیوعی که دارد از آلت قمار بودن خارج گردیده است و اگر مؤمنان، مدارس و دانشگاه‌ها از آن استفادهٔ اخلاقی و ورزشی برند و خواص اجتماعی آن را اعمال نمایند، دلیل حرمت از آن انصراف دارد.

شیوع وقتی می‌تواند حرامی را به حلال تبدیل کند که در موضوع آن تبدیل صورت گیرد یا آن عمل به صورت ذاتی حرام نباشد، وگرنه صرف شیوع موضوعیت ندارد و احکامی مانند حرمت شراب را به حلیت

(۴۳۲)

تبدیل نمی‌کند. البته اگر اسکار شراب برداشته شود، استفاده از آن حتی بدون شیوع اشکال ندارد که البته در این صورت شراب طهور و شراب حلال است که به جای خمودی و مستی، شادی و نشاط را در پی دارد. یکی از مشکلات جامعه این است که از مشروبات سالم استفاده نمی‌کند و با خوردن نان و گوشت و غذاهای فیبردار تنها معده و شکم خود را بزرگ می‌کنند، در صورتی که به جای خوردن غذاهای تفاله‌دار که به معده و کبد و سایر اعضای بدن فشار می‌آورد، می‌توان از آب میوه یا غذاهای آبکی استفاده نمود تا فضولات وارد بدن نشود و در دفع آن دچار مشکل نگردد. کسانی که طبیب بودند ـ مانند ابن سینا ـ این گونه زندگی می‌کردند و خود را با خوردنِ آب غذاها شارژ نگاه می‌داشتند.

شطرنج قماری بوده است که حاکمان، درباریان، اشراف، سیاست‌مداران و متکبران به آن می‌پرداخته‌اند و قماری که در میان مردم عادی و کوچه و بازار رایج بوده بیش‌تر کعاب و قاپ(تاس) و بازی با گردو بوده است. شطرنج قماری شاهانه بوده و برای خود در میان مردم شکوه و جلالی داشته و چشم را بسیار خیره می‌نموده است. شطرنج در دست افرادی همانند یزید و در واقع به دست اوباش و اراذل بوده و به همین خاطر با تعابیری شدید حرام گردیده است و دیگران با آن تنها بازی می‌کرده‌اند. شطرنج بازی خاص پادشاهان و سیاست‌بازان بوده و آنان با استفاده از شطرنج در پی افزایش توان اندیشاری سیاسی خود بوده‌اند و در تقویت باطل و قساوت قلب خود و دوری از رحم و احساس، از آن بهره می‌برده‌اند، از این رو با شدیدترین تعبیرات از آن نهی شده است.

شطرنج قماری شاهانه، طاغوتی و استکباری بوده است و سلاطین،

(۴۳۳)

درباریان و سیاست‌مداران با آن به یک‌دیگر تفاخر می‌نموده‌اند و مانند اکنون نبوده که حتی کودکان فقرا نیز با آن بازی نمایند. مَثل شطرنج در آن زمان‌ها مثل رفتن به حج در زمان طاغوت و نظام ستم‌شاهی است که مردم فقیر قدرت نداشتند به مکه روند و حتی اگر فرد عادی به حج می‌رفت مورد تمسخر اغنیا واقع می‌شد و این شعر نیز در همین دوره‌ها خطاب به امام رضا علیه‌السلام سروده شده است:

 اغنیا مکه روند و فقرا سوی تو آیند

ای به قربان تو شاهی که حج فقرایی

ولی امروزه هم‌چون گذشته نیست و حتی اقشار کم‌درآمد نیز می‌توانند به حج روند و به حمد الهی استکباری که در رفتن به حج بوده به برکت انقلاب و خون شهدا از بین رفته است و حاجی‌ها به مکه می‌روند نه اغنیا. شطرنج نیز چنین بوده و با شنیدن نام آن استکبار، طاغوت، عناد، الحاد و تفاخر به ذهن می‌آمده و این گونه بوده است که حدیث شریف آن را در ردیف بت‌پرستی قرار می‌دهد. آلات قمار از گذشته تاکنون برای گروه‌های مختلف متفاوت بوده و هر کس در مرتبهٔ خود با آن بازی می‌نموده است؛ به طور مثال، پادشاهان با شطرنج و فقرا با قاپ و بچه‌ها با گردو بازی می‌کرده‌اند و متوسطان اهل ورق و پاسور بوده‌اند و مردم سطح پایین‌تر از آنان با تخم‌مرغ بازی می‌نمودند. مهره‌های شطرنج، میز و گاه فرش آن در طول زمان جنس‌های گوناگونی به خود دیده است و از طلا، نقره تا مس، چوب، کاغذ و پلاستیک اوج و حضیض داشته است. برخی از طاغوتیان فرش‌هایی برای انجام بازی شطرنج بر آن داشته‌اند که میلیون‌ها میلیون تومان قیمت دارد. غرض این که استکبار در شطرنج و

(۴۳۴)

مهره‌ها، میز و فرش آن خود را به ظهور می‌رسانده است. بر این اساس است که باید گفت شطرنج مصداق شرک و بت‌پرستی است و بت‌پرستی بودن آن به سبب تفاخر و استکبار و قساوت قلبی بوده که در آن وجود داشته است و شیوع آن، در موضوع آن تغییر ایجاد کرده و مفاسد گفته شده را از آن برداشته است.

سخنی که در رابطه با حرمت شطرنج گفتیم و یادآور شدیم که شیوع آن در ورزش فکری و نه قمار و گرفتن آن از دست اراذل و اوباشی مانند یزید موجب حلیت آن می‌شود در مورد استفاده از کروات، پاپیون، کلاه لبه دار و مانند آن نیز صادق است و شیوع استفاده از آن در میان کشورهای اسلامی و منتسب نبودن آن به گروه خاصی (انگلیسی‌ها) حرمت پوشیدن آن را برمی‌دارد و در این صورت است که دیگر مسألهٔ شباهت به کفار از آن انصراف دارد؛ چرا که دیگر نمی‌توان کشوری را مظهر و مصداق کشور کفر دانست و مرزبندی‌های اعتقادی در میان کشورها برداشته شده است و هم‌چون گذشته نیست که کفار و باورهای اعتقادی کفرآمیز آنان صحنه‌گردان مسایل سیاسی و روابط میان کشورها باشد. برای نمونه، مسلمانان امروز هندوستان بیش از مسلمانان ایران و بسیاری از کشورهای مسلمان دیگر می‌باشند. کسانی که امروزه کروات می‌زنند شعار و نشان کفری با خود ندارند، بلکه آنان به خاطر وجود حس حفظ شخصیت و پرستیژ در این لباس است که از آن استفاده می‌کنند. در پایان این بحث باید نکته‌ای را خاطرنشان شد و آن این که عافیت‌طلبی و خوش گذرانی انسان را سست و پوک می‌کند و غفلت از یاد حق نیز همهٔ زندگی انسان را بر باد می‌دهد. نکته‌ای که آن را به تفصیل خواهیم آورد.

(۴۳۵)


 

مهندسی سلامت زندگی با تعبیهٔ قوهٔ متفکره

طراحی و نحوهٔ اجرای سرگرمی‌ها ایدئولوگ و نظریه‌پرداز قوی و جراحی حاذق را نیاز دارد تا آن را با توجه به چکاپ‌ها و تست‌هایی که انجام می‌دهد عملیاتی سازد. این مسؤولیت بزرگ در توان دولت و مجلس به تنهایی نیست و قوهٔ متفکره و لیدری توانا که قدرت طراحی کارکردهای بایستهٔ اجتماع را دارد از عهدهٔ این مهم بر می‌آید و اوست که می‌تواند فرهنگ دینی را با طرح‌هایی که می‌دهد در جامعه نهادینه سازد تا هر کس با توجه به استعداد و توانمندی‌ها و نیز علایق خویش راهی را بر گزیند و نوعی بازی را که با او تناسب دارد برای خویش فراهم آورد، اما در این راستا باید مراقب بود که غفلت و گناه جامعه را آلوده نسازد، ولی متأسفانه جامعهٔ امروز ما چنین ساختار سالمی ندارد و طراحی که بتواند کار و لهو و لغو متناسب با هر کس و هر سلیقه را ارایه دهد وجود ندارد. این طراح نیز جز از حوزه‌های علمی نمی‌تواند باشد و حوزه‌های علمی باید خود را برای چنین هدفی در آینده‌ای نه چندان دور آماده سازد وگرنه از عواقب ساده‌انگاری در این امر ایمن نخواهد بود و روز به روز از شمار دین‌مداران و ژرفا یافتن کیفیت مؤمنان کاسته خواهد شد.

مطالب مرتبط