تقلید و زمینههای آن
پس از آن که روشن شد تقلید بر هر مسلمانِ مکلّفی واجب است- البته در صورتی که مجتهد نباشد- لازم است معنای تقلید روشن شود تا معلوم گردد مجتهد و مقلد کیست و مجتهد و مقلد از مجتهدنما و مقلدنما امتیاز داده شود.
تقلید، عمل نمودن به دستور مجتهد و مرجع لایق و راستین زمان میباشد. هر مسلمان در احکام و مسایلی که برای وی پیش میآید از مجتهد صاحب شرایط پیروی مینماید؛ یعنی زمام مشکلات و سنگینیهای امور زندگی و وظایف شرعی خود را به دوش مجتهد و مرجع عادل وقت میگذارد و دانستنیهای شرعی خود را از او فرا میگیرد و به آن عمل مینماید و در همهٔ زمینههای لازم زندگی، مجتهد و مرجع خود را الگوی کارهای زندگی و کردار شرعی خود به شمار میآورد و در غیر این صورت معلوم نیست کردار و کارهای وی بر چه پایه و اساسی قرار دارد و او مانند کودک بیصاحب و سرگردانی میماند که همیشه پرسهزنان خود را میان کوچه و خیابان با دیدهٔ حیرت و حسرت به هر ظلمت و گمراهی میسپارد؛ پس برای هر مسلمانی که موضوع تقلید را بهگونهای درست و ریشهای دنبال نمیکند روشن است که در
سیر اندیشه، ص: ۲۴۶
زمان غیبت هر کاری که مستند به نایب عام و نمایندهٔ واقعی آن حضرت نباشد معلوم نیست که مورد پذیرش امام عصر (عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف) و خداوند قرار گیرد.
بر این اساس، در مکتب تشیع- که حقیقت اسلام است- هیچ گونه سرگردانی و تباهی وجود ندارد و رهبران آن- که نخستین آنان شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است- تا هنگامی که چشم عالم به جمال بیمثال آن خاتم اوصیا و سرور اصفیا حضرت حجت ابن الحسن العسکری (عجّل اللَّه تعالی فرجه الشریف) روشن گردد معلوم و مضبوط میباشد؛ پس وظیفهٔ شیعه در زمان غیبت آن است که به فرمان حاکم شرعی و رهبر واقعی و مرجع لایق و آگاه زمان خود گوش فرا دهد و بس.
چنانچه ناخودآگاه در فتوا و دستور نایب عام و رهبر راستین زمان خطایی رخ دهد، در صورتی که صلاحیت کامل احراز پست و مقام نیابت را داشته و هیچ گونه کوتاهی و قصور در آن استنباط و شیوهٔ تهیهٔ مقدمات آن نداشته باشد، پاداش و اجرِ زحمت خود را خواهد دید و هیچ گونه مکافاتی برای خطای ناخودآگاه خویش ندارد؛ مگر آن که کوتاهی کرده باشد و یا صلاحیت آن مقام را نداشته باشد.
اگر پرسیده شود: علت این عفو و اغماض چیست؛ در حالی که وظیفهٔ رهبری سنگین است و جای هیچ گونه مسامحه و اغماضی در آن نیست، در پاسخ باید گفت: از آنجا که بروز خطا در اندیشهٔ فقیهان ممکن است و آنان بیگناه و معصوم نیستند؛ بلکه اینان از معصومین و فرمودههای ایشان کسب علم و تکلیف میکنند؛ پس خطای ناخودآگاه فقیهان کوچکترین وقفه یا کمبودی در عمل و اطمینان ما به آنان وارد نمیکند و هرگز اضطرابی برای شیعهٔ آگاه پیش نمیآورد؛ زیرا نه آن فقیه بیشتر از این امر را ادعا دارد و نه توان وی بیش از آن است و نه ما
سیر اندیشه، ص: ۲۴۷
بیش از این وظیفه و تکلیف داریم. رحمت الهی نیز ایجاب میکند که به زحمات این بندهٔ سرافکندهٔ خود پاداش دهد؛ زیرا هنگامی که مردمان، شبها را بهراحتی سحر میکنند و در خواب خوش به سر میبرند این گوهر تابناک در میان آن همه تاریکیهای تیرهٔ شب مانند ستارهٔ آسمان چشمکزنان تا صبحگاهان از این جمله به جملهٔ دیگر و از این سطر به سطر دیگر و از این کتاب به کتابهای دیگر سرکشی مینماید و مثل پروانهای پرسوخته که آرزوی ملاقات محبوب حقیقی خود را در دل میپروراند، گرد شمع جان و اندیشهٔ نهان میگردد تا شاید ملاقات آن یار دلبند و نگار بیمانند علم و آگاهی را فراهم سازد.
از بیان تقلید و شناخت رهبر، دو موضوع اساسی و دو قانون کلی به دست میآید که پایههای اعتقادات شیعه محسوب میشود و شیعه باید همیشه خود را با این دو قانون مأنوس نماید.
جایگاه عالم
اعتقاد اوّل این است که برای یک شیعه و مسلمان راستین، معنای بسیاری از روایات مشکل و سنگین که در فضایل علم و علمای وارسته رسیده روشن و قابل تحمل است که قطرهای از آن دریای بیکران را برای تشفی قلوب شیعیان ذکر مینماییم:
«علماء أمّتی کانبیاء بنی اسرائیل أو أفضل»؛
عالمان و دانشمندان وارسته و آگاه امت من مانند پیامبران بنیاسراییل میباشند یا عالمان و ستارگان درخشان آسمان حقیقت، از پیامبران و سفیران گذشتهٔ الهی برترند.
«علماء أمّتی کسائر انبیاء قبلی»
؛ عالمان و دانشمندان امت من مانند دیگر پیامبران پیش از من میباشند.
«العلماء ورثة الانبیاء»
؛ عالمان، وارثان انبیا هستند.
سیر اندیشه، ص: ۲۴۸
«مداد العلماء أفضل من دماء الشهداء»
؛ خامهٔ تقریر عالمان از خون شهیدان راه عشق و فضیلت برتر و والاتر میباشد.
پس برای یک شیعه و مسلمان آگاه باید علت این بیانات بلند روشن باشد که مراد از عالمان والامقام چه کسانی هستند و علت این همه رفعت مقام چیست؟ مسلمان باید با خود اندیشه کند مراد از عالمان آنانند که علم و عمل را در حد عالی آن کسب نمودهاند و شایستهٔ کسب رفعت و بلندی هستند؛ زیرا این رهبران حقیقی و علمای وارسته با علم آمیخته و با عمل خود، مرکب را قلم میزنند و در دل طبیعت، انسانهای شجاع و شهید میپرورانند و اگر در روایت آمده است که قلم عالم برتر از خون شهید است، بدان سبب است که درخت اسلام و تشیع را که از ریشهٔ ولایت استوار گشته است با خون خود آبیاری مینمایند و با خون رادمردانی که به دست خویش پرورش دادهاند، ثمرات خون پاک شهیدان و مجاهدان راه حق و فضیلت و دیگر پروانههای شمع ولایت را شکوفا میکنند که البته، تاریخ عالمان و فقیهان شیعه، گواه روشن این حقیقت است.
جایگاه مخالفان
پس از بیان مقام عالمان و فقیهان شیعه، موضوع مخالفان این حضرات روشن و معلوم میگردد و جایگاه مخالفان را باید خارج از جرگهٔ حقیقت و راستی دید؛ اگرچه طبل دین و دیانت و قرآن و اسلام آنان گوش عالم را کر نماید. اینان هر شخص و گروهی که باشند- بزرگ یا کوچک، غنی یا فقیر، دشمن یا به ظاهر دوست، در لباس دین یا غیر آن، عارف یا صوفی و خلاصه در هر حال و به هر شکل و قیافهای که باشند- باید چهرهٔ نازیبایشان را در میان دوست و دشمن پیدا نمود و آنها را از مریدان شیطان بهشمار آورد و دیگران نیز نباید فریب تظاهر او را به دین و
سیر اندیشه، ص: ۲۴۹
قرآن بخورند؛ زیرا او مانند گرگ گرسنهای است که در لباس میش پنهان شده است تا هم از دست چوپان برهد و هم به قدر امکان و توان از گلهٔ میشان بِدَرد و پاره نماید.
با توجه به آنچه گذشت، بر هر شیعه و مسلمان آگاهی لازم است در این زمانِ هرج و مرج که دزد ایمان بسیارند، خود را به کشتی نجات برساند و در پناه قرآن کریم و ولایت و رهبران راستین شیعه قرار گیرد تا از گزند حوادث مصون و محفوظ بماند.
پرسشهایی دربارهٔ تقلید
پس از بیان وظیفهٔ شرعی یک مسلمان واقعی و شیعهٔ امام علی علیه السلام که تقلید از فقیه راستین زمان میباشد، لازم است اشکالات عمومی و پرسشهای همگانی رفع گردد و روشنگریهای لازم به عمل آید تا گذشته از آن که مُهر سکوت بر دهان مسموم بیهودهگویان زده شود، آرامش خاطر اندیشمندان مسلمان نیز حاصل گردد. البته لازم است پیش از بیان هرگونه پرسش و پاسخ، موضوعی که فطری بشر است و از نهاد آدمی سرچشمه میگیرد بیان شود تا زمینهٔ روشنی برای همهٔ پرسش و پاسخها ایجاد شود.
فطرت و دورههای تاریخ
در قرون وسطا و دورههای پس از آن- به خصوص در جوامع متمدن بشری- در میان دانشمندان اجتماعی و دیگر طبقات علمی و مردم شهری و روستایی و همهٔ افراد متمدن و عقبمانده، حتّی در عصر حجر و زندگی غارنشینی و بیابانی، موضوعی اساسی برای همگان مسلم بوده است که آدمی نمیتواند همهٔ نیازهای زندگی خود را به تنهایی برطرف نماید؛ چنان که کسی نمیتواند تولید روزانهٔ خود را به تنهایی
سیر اندیشه، ص: ۲۵۰
مصرف نماید و چنین است که هر کس به دنبال حرفه و کاری رفته است تا کمبودهای مواد حیاتی خود را با مازاد تولید خود مبادله نماید؛ چنان که هر یک از طبیب و نانوا و عطار و آهنگر و دیگر دستههای اجتماع در رشتههای خود کوشش مینمایند تا کمبودهای حیاتی خود را با عرضهٔ کالای حیاتی و هنری و دیگر کارهای اجتماعی لازم جبران نمایند.
تخصص و زندگی اجتماعی
لازمهٔ این حکم فطری و طبیعت کلی، قانون «لزوم تخصّص» است که عقل آدمی حکم میکند برای ادامهٔ زندگی و حیات و ترقی و تکامل برنامههای خود تنها یک راه را طی کند نه آن که خود را در میان راههای متفاوت قرار دهد. بشر نیز در همهٔ دورههای تاریخی از این اصل استقبال کامل کرده است؛ بهطوری که هر کس به صورت غالب در برخورد نخست، از دوست یا همسفر خود میپرسد که شما چه کارهاید، چنان که آن دوست یا همسفر او نیز از او میپرسد که شما چه شغلی دارید.
موضوع تخصصی شدن کارها حتّی در عصر حجر و انسانهای بدوی غارنشین نیز متداول بوده است و هر یک به دنبال کاری میرفتهاند؛ برای نمونه، یکی به دنبال شکار و دیگری به دنبال سنگ میرفته و آن دیگری به کار دیگر میپرداخته است. البته، با این تفاوت که هرچه جامعه و مردم فرهنگ قوی و بهتری داشته باشند به موضوع تخصص بیشتر اهمیت میدهند. در دنیای متمدن مادی، این قانون در سطح گسترده پیاده میشود و هر کس در رشتهٔ مناسب خود انجام وظیفه مینماید. هر جامعه و فردی که این راه و قانون را بهتر تشخیص دهد و عمل کند، بهتر و زودتر به مقصد و مقصود خود میرسد و هر جامعه و فردی که به این اصل بیتوجهی کند و پشت به قانون تخصص داشته باشد باید گفت:
سیر اندیشه، ص: ۲۵۱
دنیای وی بدتر از آخرت یزید خواهد بود؛ زیرا هیچ کس نمیتواند زمام آموزش یک رشته را بهطور کامل به دست آورد چه رسد به این که بخواهد در همهٔ زمینههای ممکن تخصص به دست آورد؛ پس بدون رعایت این قانون، آدمی دارای دنیایی بی حرفه و هنر و عقبمانده خواهد بود که دنیای کنونی با همهٔ عقبماندگیهای آن هرگز آن روز را به خود نخواهد دید؛ پس تخصص، قانونی کلی و طبیعی است که از نهاد آدمی سرچشمه میگیرد و هر انسانی را که عاشق کمال باشد گرفتار دام خود میکند و با گسترش هرچه بیشتر این قانون در همهٔ جهات زندگی و حیات، استعدادهای بیشتری از نهاد پنهان آدمی شکوفا میگردد.
تخصص در دین
بعد از بیان اهمیت تخصص در موضوع تقلید، نخستین پرسشی که پیش میآید این است که چرا مسلمان باید در احکام تقلید نماید؟ مگر مسلمان خود نمیتواند احکام الهی را از قرآن کریم و روایات به دست آورد؟ چرا باید در دریافت حکم به دنبال دیگران رفت؟ مگر نه این است که اسلام دین روشن و سهل و آسان میباشد و هیچ گونه نیازی به قدرت برهان و شکنجهٔ اندیشه ندارد؟ پس چرا باید تقلید نمود؟ اگرچه قانون عقلی و فطری لزوم تخصص، حکمی ثابت و کلی است؛ ولی سخن در این است که آیا امر دین و مذهب- که طریق سیر و سلوک همگانی بشر است- چنین است و نیاز به تخصص دارد؛ در حالی که هرگز در صدر اسلام چنین نبوده است؟!
استنباط، تنها راه اساسی
باید گفت اگرچه قوانین اسلام از نهاد طبیعت برخاسته و بسیار سهل و آسان است و هرگز نیازمند برهان و شکنجهٔ اندیشه نمیباشد و اگرچه در صدر اسلام چنین نبوده و مسلمانان احکام را بدون واسطه از شخص
سیر اندیشه، ص: ۲۵۲
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین علیهم السلام میپرسیدهاند، باید به این موضوع توجه داشت که با گذشت چندین قرن از زمان آن حضرات و در نبود امام معصوم در مصدر بیان احکام و با وجود دستهای فراوان استعمار و استثمار در صفحهٔ تاریخ علمی- که خود علت وجود تفرقه و ایجاد فرقههای اسلامی با تفاوتهای بسیار است- و با وجود تحریفگران و روایتسازان بسیار که هزاران کلام مخدوش بافتگی را در میان سخنان معصومین علیهم السلام جای دادهاند، معلوم است که کار حکمیابی تا چه اندازه مشکل و دشوار میگردد و اگر پویایی اسلام و آگاهی خاندان اهلبیت علیهم السلام در پیشبینی همهٔ مشکلات نبود و همچنین اگر اجتهاد و استنباط و قوانین موضوعی از گفتار حضرات معصومین علیهم السلام برای حکمیابی و شناخت راویان و روایتها نمیبود هرگز برای کسی آسان نبود که حکمی به دست آورد و موضوعی را بررسی نماید؛ ولی با وجود آن همه آگاهی از جانب حضرات معصومین علیهم السلام و با زحمتهای طاقتفرسای عالمان سترگ و فقیهان بزرگ، همهٔ دشواریها هموار میگردد. اینجاست که باید گفت: اگر از صدر اسلام تاکنون بزرگانی همچون شیخ مفیدها، صدوقها و شیخ طوسیها و صاحب جواهرها و شیخ انصاریها و میرزاها و دیگر رؤوسای بزرگ شیعه همچون علامهها نبودند، هرگز برای شیعه میسر و ممکن نمیبود که حکمی از احکام الهی را با این همه موانع به دست آورد. حال جای این پرسش است: آیا با وجود این همه موانع و با گذشت قرنها و با وجود توطئههای استعمارگران آیا باز بهدست آوردن احکام و اخذ وظیفه کار هر کسی میباشد و دین با وجود همهٔ این موانع و خطرها و پیچ و خمها آیا کمتر از آهنگری و نجاری و دیگر حرفههاست؟ آیا دینی که فهم آن نیازمند مقدمات طولانی و تلاشهای پیوسته است آموزش و استاد نمیخواهد؟
سیر اندیشه، ص: ۲۵۳
اینجاست که باید با خود گفت: هرگز جز از طریق اجتهاد، راه رسیدن به حکم برای کسی هموار نمیگردد و باید خود را مرهون تلاشهای طاقتفرسای عالمان و فقیهان راستین دانست که بحق پاسداران دین و نگهبانان احکام الهی بودهاند و اینجاست که معجزهٔ اسلام، عقل آدمی را به حیرت میاندازد که با آن همه موانع و آن همه دشمن، شیعه دارای فقهی چنین توانا و حقوقی به این گستردگی و استحکام است و همهٔ آن را باید مرهون کوششها و زحمتهای عالمان راستین دانست که در برابر دشمنان و بداندیشان- اعم از دشمن و دوستنما- همیشه آمادهٔ هرگونه پاسخگویی بودهاند و در میان تاریکیهای دوران، همچون برقی درخشنده در پرتویی گسترده نورافشانی داشته است.
لزوم تخصّص و مذمت تقلید
هرچند لزوم تخصص اصلی فطری است و مورد پذیرش عقل میباشد؛ ولی در برابر آن، عقل به مذمت تقلید حکم میکند؛ پس با وجود این دو حکم متفاوت عقل باید گفت هر دو و یا دستکم یکی از این دو امر باطل است. آیا میتوان صحت هر دو حکم را تأیید کرد؟ در صورت صحت هر دو حکم، چگونه میتوان این ناسازگاری را برطرف نمود؟
تقلید شایسته و مذموم
تقلید معنایی فراگیر دارد و دارای اقسامی است که عقل نمیتواند با فرض عموم و کلی آن، دربارهٔ آن حکم نماید.
عقل در صورتی حکم به عدم صحت تقلید میکند که موضوع آن دارای دو شرط اساسی باشد:
نخست، هر کس بتواند خود آن را دنبال کند و نیازی به اقتباس نباشد؛
دوّم، مربوط به کار شایسته و پسندیدهای نباشد.
سیر اندیشه، ص: ۲۵۴
پس تقلید مذموم آن است که آسان و زشت باشد- که کار سبک مغزان است- مانند لباس پوشیدن و چگونه راه رفتن و دیگر کارهای عادی و همگانی که درک آن در خور استعداد همه میباشد؛ ولی هر کاری که انجام آن برای همه ممکن نیست؛ نه تنها عقل، تقلید در آن را تخطئه نمیکند؛ بلکه مورد پسند و تأیید نیز قرار میدهد.
تقلید به چه معناست؟ آیا معنای تقلید این است که شیعیان به دنبال عالمان خود بروند و از آنها بیچون و چرا و چشم و گوش بسته پیروی نمایند؛ پس این روش با روش مردم یهود چه تفاوتی دارد؟ آنها هم چشم و گوش بسته به دنبال عالمان خود میرفتهاند و مگر نباید در اصل از خدا و رسول و پیشوایان معصوم علیهم السلام پیروی کرد؟ پس عالمان چه کارهاند و چه لزومی دارد که ما از آنان پیروی کنیم؟
اینگونه شبهات بهخاطر آشنا نبودن با معنای صحیح تقلید میباشد؛ زیرا نه مجتهد از خود سخن میگوید و نه در برابر حضرات معصومین علیهم السلام و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و خداوند ادعایی دارد و مردم نیز هرگز از غیر خدا و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین علیهم السلام پیروی ندارند؛ ولی از آنجا که حضرات معصومین علیهم السلام آشکارا در میان جامعهٔ فعلی ما حضور ندارند و ما بهخاطر این همه مشکلات استعماری، تاریخی و عینی پیرامون دین و روایتها و دریافت احکام که از عهدهٔ بیان و درک همهجانبهٔ آن بر نمیآییم، به این حضرات پناه میآوریم؛ زیرا کسب مقدمات و شرایط اجتهاد- که شاید طی چندین سال پی در پی تنها برای بعضی از اندیشههای بلند و صافی حاصل شود- برای همگان میسر نمیباشد؛ پس به حکم عقل و اندیشهٔ درست باید دستورهای دینی خود را از متخصصان دین که مراجع تقلید و مجتهدان میباشند به دست آوریم؛ آن هم افرادی که در کسب مقدمات و مراحل لازم آن کوشا و آگاه بوده و
سیر اندیشه، ص: ۲۵۵
خود را به این مرحله از استنباط رسانیده باشند.
در عبارتی ساده و روشن باید گفت: مجتهد کاری جز ترجمهٔ درست و مستند به دین در سطح گستردهٔ آن ندارد و میکوشد تا در میان آن همه پیچیدگیهای اسناد مجهول، گوهرهای تابناک احکام الهی را بر مردم عرضه نماید.
در زمان غیبت، تمام شیعیان مانند مسلمانان صدر اسلام از خداوند متعال و رسول اکرم صلی الله علیه و آله و حضرات معصومین علیهم السلام پیروی مینمایند، با این تفاوت که آنها قوانین دین را بیواسطه از زبان مبارک صاحبان دین میشنیدهاند؛ ولی در این زمان، همان احکام و دستورات را مردم از زبان مجتهدان میشنوند- خواه از شخص آنان باشد و یا از دیگر راهها- که در هر صورت هیچ تفاوتی ندارد.
تقلید و اضطراب
با این بیان اگرچه روشن میگردد که مجتهدان ترجمان دین هستند و چیزی تازه از خود برای ما نمیآورند، اما ما از کجا مطمئن باشیم که چنین باشد و ما از کجا مطمئن باشیم که آنان، چنین وظیفهای را عمل مینمایند و از خود چیز تازهای بر دین نمیافزایند؟ چگونه میتوان با چشم و گوش بسته و ناآگاهی از وضع کار استنباطی آنان، در دامانشان افتاد و خلاصه این اطمینان را از کجا و به چه وسیله میتوان به دست آورد تا در هنگام عمل، اضطرابی در کار نباشد؟
این شبهه مانند همهٔ توهمهای دیگر بر اثر ناآگاهی و ناآشنایی با مجتهد و صفات و شرایط او میباشد وگرنه با مراجعهای کوتاه به کتابهای فقهی و یا رسالههای عملی، دیگر چنین توهمی باقی نمیماند؛ زیرا برای مجتهد شرایطی بسیار سنگین و مشکل قرار دادهاند؛ بهگونهای که دیگر با این شرایط، جای چنین احتمالی دربارهٔ آن مجتهد
سیر اندیشه، ص: ۲۵۶
باقی نمیماند؛ زیرا برای مجتهد، گذشته از شرایط بسیار و صفات فراوان، عدالت نیز لازم است؛ بهطوری که یک مرجع باید به حتم عادل باشد و در این صورت، روشن است که دیگر شخص عادل، خیانت به چیزی یا کسی نمینماید؛ چه رسد به آن که در دین انحرافی داشته باشد؛ پس هنگامی که یک مسلمان و شیعه خود را در دامان عدالت و تقوای راستین مشاهده مینماید، دیگر برای وی جای هیچگونه توهم و تردیدی باقی نمیماند؛ بهویژه زمانی که شخص عادل دارای فضایل فراوان و علم و کمال معنوی باشد؛ تا جایی که خردهگیریهای بهانهجویان بیانگر این همه پاکی آنان میباشد که چرا حضرات مراجع باید در فتاوای خود تا این اندازه «الاحوط» و «الاحتیاط» و «الاقوی» داشته باشند و حال آن که این روش، خود دقت فکر و شدت تقوا و درستی آنان را میرساند و زمانی که فکر و اندیشه او را یاری نماید گام بر میدارد و همان را برای مردم بازگو میکند و هر جا که قدرت گام برداشتن نداشته و یا به آن مقام یقین پیدا نکرده، خود را نرسیده فرض نموده و با همان چهره خود را در میان کلمات و فتاوای خود نشان میدهد.
حال این راه و رسم خیالی و استحسان عقلی که مجتهد هرچه را که به فکر ناقص و ناتوان وی آید حکم خدا بداند؛ مانند اهل تسنن است که همیشه در تنگناهای فکر و دلیل، مجتهد، اجتهاد خود را با جملههای نازیبای استحسان و قیاس نجات میدهد و اشتهای خود را به صورت اجتهاد، ظاهر و یا قالب میکند و مردم را به دیار بیداد میکشاند.
اعتقاد شیعه و تقلید
با آن که تا به حال تقلید را پذیرفته و قبول نمودیم که شیعیان در احکام از عالمان ربانی خود تقلید مینمایند، میتوان گفت: هرگز در مرام تشیع تقلید معنا و مفهومی ندارد و شیعه حتّی از عالمان خود نیز تقلید
سیر اندیشه، ص: ۲۵۷
نمیکند؛ زیرا معنای تقلید در اصطلاح علمی و اصولی آن است که آدمی بدون آن که دلیل و برهانی درخواست نماید به گفتهٔ دیگری عمل کند؛ پس با معنای اصطلاحی گفته شده برای تقلید- که مورد قبول همهٔ اهل ادب میباشد- هرگز شیعیان در پیروی از عالمان ربانی و فقیهان الهی خود تقلید نمینمایند و بدون دلیل به دنبال آنان نمیروند؛ زیرا همانطور که وقتی به دنبال رسول و امام میروند تقلید نمیکنند و تا زمانی که از آنان دلیلی دریافت نکنند، هرگز پذیرای آنان نمیباشند.
پس شیعه بهطور کلی به دنبال دلیل میرود نه آن که کورکورانه تقلید نماید؛ اگرچه در همهٔ موضوعات نیز در خواست دلیل نمینماید؛ زیرا اطمینان به درستی مرام و اعتقاد به ایمان و علم مجتهد خود دارد؛ پس بنا بر تحقیق و اصطلاح علمی، هرگز در میان شیعه، تقلید یافت نمیشود جز آن که در لسان عرف و تودهٔ مردم، این نوع از تحقیق را «تقلید پسندیده» مینامند.
دلیل تقلید
در اینجا این پرسش پیش میآید که دلیل شیعه در پیروی از عالمان خود چیست؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: بالاترین و محکمترین دلیل در اثبات این موضوع، همان فطرت و انگیزهٔ تخصص است که بیان شد و اگرچه در موضوع اثباتِ تقلید، در کتابهای فنی به آیات و روایتهای فراوانی استدلال میشود که قابل اعتماد و اطمینان آدمی میگردد، در بسیاری از آن روایتها و آیات، شبهه و اشکال وارد میباشد و این دلیل محکم عقلی، ضعف همهٔ آن اسناد را جبران میکند. در این زمینه، گفتار فراوان است ولی نیازی به بیانی بیش از این اندازه نمیباشد و به همین دلیل، از بیان مفصل آن خودداری میکنیم.
سیر اندیشه، ص: ۲۵۸
برای طرح شبهه و ایرادی اساسی در زمینهٔ تقلید، نیاز به بیان دو مقدمهٔ کلی نسبت به افکار و اعمال حضرات معصومین علیهم السلام و مراجع راستین و نواب عامه میباشد تا بعد از بیان این دو مقدمه، شبهه و ایراد جای خود را پیدا کند و شکلی معین به خود بگیرد تا پاسخ آن بهطور مطلوب بیان گردد.
مقدمهٔ اوّل، اندیشههای گوناگون
برای همه بسیار روشن است که قرآن کریم، قانون و اساسنامهٔ اسلام میباشد و همچنین روشن است که حضرات معصومین علیهم السلام، خود قرآن ناطق حق و وجود خارجی احکامِ الهی میباشند؛ بهطوری که همیشه و در همهٔ دوران زندگی و حیات ظاهری خود بیانگر کامل همهٔ احکام الهی بوده و در راه ابقای این وظیفه و مسؤولیت الهی، هرگز آرام ننشسته و همهٔ آن حضرات همچون وجودی واحد در کالبدهایی چند، ندای پاکی و تقوا را بر فراز همهٔ اندیشهها و همهٔ ممکنات هستی زدهاند و همیشه در همهٔ جبهههای معنویت، سردار و پیشقدم و پیشرو بودهاند.
آنان نماز را با همهٔ شرایط لازم آن بپا داشتهاند تا جایی که در میان میدان نبرد و شهادت و در برابر صفهای درهم فشردهٔ دشمنان بیباک، با ندای ملکوتی خود که «خدا بزرگتر از آن است که به وصف آید؛ الله اکبر» فضای میدان و صفحهٔ امکان را از مهر و محبت خود و ذکر خداوند، با صفا و معنویت تمام پر نموده و خود را در این حال از شکست و پیروزی جنگ و میدان و دنیا و آخرت رهانیده و به قرب حق رسانیدهاند.
همواره هنگام اطاعت و بندگی در برابر خدای بزرگ، بدون یک لحظه غفلت، همچون عاشقی پرحوصله و مجنونی بیسلسله، بندگی را
سیر اندیشه، ص: ۲۵۹
پیشهٔ خود قرار دادهاند تا جایی که سر از ربوبیت به در آوردهاند و دیگر تشخیص بندگی از خدایی و خدایی از بندگی نه تنها برای دیگران؛ بلکه برای خودشان هم باقی نمانده و چنان صبر ورزیدهاند که دیگر واژهٔ صبر را شرمگین ساخته و همچون روحی آسمانی در میان کالبد عالم ناسوت، بهرهٔ الهی و فیض دیدار به این دیار بخشیدهاند.
در اجتماع و در میان مردم با تعاون و گذشت خود، چنان حق و حقیقت را بپا داشتهاند تا هرگز اثری از باطل نماند. اینان جز حق چیزی نمیبینند و در استقامت و پایداری، چنان وجود خویش را فانی کردهاند که دیگر «نَمی» از هستی ایشان باقی نمانده است. وجود فانیشدهٔ خود را فقیر درگاهِ حق و فانی مطلق میدانند تا حق، عیان و باطل سرنگون گردد و در برابر کافران و اهریمنان، همچون شیری غرّان چنان به خروش میآیند که گویی جنگل آدمی را به لرزه در آوردهاند و در برابر آن دریای پر خروش شجاعت و دلیری، آنان چنان بیقدر و مقدار میباشند که گویی بیشتر آنان چون پشیزی نمود ندارند. اهل حقیقت چنان زیستند که گویی دنیا در نظرشان هیچ است؛ ولی با آن همه وجود و بزرگی، خود را برای دوست سوغات سفر نمودند و جان خود را تحفهٔ آن محبوب ساختند.
در برابرِ منافقان و دوچهرگان چنان سریع و استوار سخن میگویند که دیگر هستی از قالب نفاق تهی میگردد و منافق و دورو مانند موش به دنبال سوراخ میگردند. در اقامهٔ حدود و قصاص اسلامی چنان کوشا هستند که گویی مدافع شخصی خود میباشند؛ ولی با وجود این، حقوق الهی را چنان بر خود واجب میدانند که کوچکترین فردی خود را از مجازات الهی رها نمینمایند.
خلاصه، افرادی با این وجود چند بعدی یا چندین بعدی در همهٔ
سیر اندیشه، ص: ۲۶۰
جهات عبادی، اجتماعی، حقوقی، اخلاقی، اعتقادی، نظامی، اجرای احکام و حکومت دین، چنان کوشا و استوار میباشند که هر کس و ناکسی را به حیرت در میآورند و همیشه و در همهٔ موضوعات و وظایف با نظری الهی گام میزنند؛ چنان که گویی همهٔ مسایل برای ایشان یک موضوع دارد و آن حق است؛ جنگ باشد یا نماز، روزه باشد یا نیاز، صلح باشد یا پیکار، کردار باشد یا گفتار. همیشه میکوشند تا حق را با حق بپا دارند و باطل را با حق نابود کنند. فکر آنان حق است و حق در اندیشهٔ آنان گام میزند و خلاصه، هرگز جز حق، انگیزهای برای آنان نمیباشد.
مقدمهٔ دوم، وجوب پیروی از فقیه وارسته
در مکتب تشیع، مقام فقیه عادل، روشن و پیروی همگان از ایشان واجب میباشد؛ چنان که با دلایل عقلی و شرعی بیان شد و روشن گشت که حکم وی حکم خدا و سرپیچی از حکم وی مخالفت با خدا و رسول و امام میباشد و با این وضع، تکلیف مخالف روشن میباشد؛ چرا که کمترین عقوبت وی دوری از لطف حق است؛ پس پیروی از فقیه عادل، پیروی از امام و مخالفت با او سرپیچی از فرمودهٔ امام میباشد؛ زیرا حکم او حکم امام به شمار میرود.
نتیجه
با توجه به دو مقدمهٔ فوق- یکی سیرهٔ انبیا و ائمهٔ هدی علیهم السلام و دیگر ضرورت پیروی از فقیه عادل و شیعه- برای شیعه و مسلمان آگاه اضطرابی پیش میآید که او را در میدان حیرت و بر سر دو راهی قرار میدهد؛ زیرا طبق مقدمهٔ دوّم، پیروی از فقیهان شیعه واجب و مخالفت با آن سرپیچی از حکم امام میباشد و طبق مقدمهٔ نخست بر همه بهویژه فقیه عادل و مرجع تقلید لازم است که از سیرهٔ پیامبران و
سیر اندیشه، ص: ۲۶۱
ائمهٔ هدی علیهم السلام پیروی نماید و همیشه در کردار و گفتار، بیانگر سیرهٔ آنان باشد، در غیر این صورت، پیروی از او جایز نیست. در این جا فرد آگاه و شیعهٔ انقلابی بر سر دو راهی قرار میگیرد؛ از طرفی پیروی از فقیه عادل واجب و ضروری است و از طرف دیگر، پیروی از سیرهٔ غیر امام حرام میباشد. با خود فکر میکند: عجیب است! دلیل شرعی را چه کنم و مخالفت صراط مستقیم را چگونه تحمل نمایم؟ آخر چگونه میتوان به دنبال کسانی رفت که بیانگر همهٔ قوانین قرآن نمیباشند؛ در حالی که باید باشند! پس چرا آنان وظیفهٔ الهی خود را ایفا نمیکنند؟
چرا قوانین الهی را عملی نمیکنند و چرا راه حضرات معصومین علیهم السلام را نمیپویند؟ اینان چرا در برابر شیادان شرق و غرب و همهٔ مخالفان حق قیام نمینمایند؟ چرا در برابر کافران و مشرکان بپا نمیخیزند؟ و خلاصه چرا جز مسایلی چند از فروع نجاست و طهارت و نماز و روزه و زکات و خمس و مسایلی چند از معاملات، آن هم به لسان تجرید و عامیانه و منتهای ادعا و خودبزرگ بینی، اثری از خود نشان نداده و نمیدهند؟ چرا نباید به فکر اجتماع و مردم جامعهٔ خود باشند؟ چرا اندیشههای الهی و انسانی را در سطح بالای بشری بیان نمیکنند؟ و خلاصه سیرهٔ ائمهٔ هدی علیهم السلام چه شد و احکام اسلامی کجا رفت؟ جهاد اسلامی چه شد؟ حکومت قرآن و ولایت فقیه چه شد؟ میدانهای جنگ و نبرد کجا رفت؟ حدود و دیات و قصاص اسلام چه شد؟ آیا پس از گذشت چهارده قرن، زمان عمل به قوانین قرآن کریم نرسیده است؟ پس وظیفهٔ ما و رسالت فقیه عادل چیست؟ آیا این سمت، وجود خارجی ندارد یا دارد و ما در اشتباهیم؟
این زمزمهای است که در نهاد شیعهٔ آگاه پیدا میگردد و در اطراف آن بسیار فکر میکند و برای رهایی از آن و آرامش جان خویش
سیر اندیشه، ص: ۲۶۲
جستوجو میکند و با خود میگوید: این اشکال تا چه اندازه درست میباشد؟
تقلید و چهار موضوع اساسی
در پاسخ به این ایراد و رفع این اضطراب، توجه به چهار موضوع لازم است:
نخست، در زمان غیبت، فقیه عادل خود را چگونه میداند و برای خود چه منصب و مقامی قایل است؟
دوّم، مقامات علمی و زحمتهای فقهی عالمان شیعه- در گذشته یا زمان حاضر- چه مقدار میباشد؟
سوّم، موانع و مشکلات همهجانبهٔ عالمان شیعه از جانب دوست و دشمن و مؤمن و کافر چیست و تا چه اندازه است؟
چهارم، به تاریخ شیعه و فقیهان مکتب حضرت صادق علیه السلام مراجعه شود تا مقامات آنان از زهد و تقوا تا شجاعت و شهادت روشن و معلوم گردد که شهدای اسلام و شهیدان راه حق، فقیهان و عالمان شیعه بودهاند؛ بهطوری که این پاکدلان، گوی پاکبازی را از شهیدان میدان شهادت ربوده و پیروان حقیقی ایشان همیشه این راه را دنبال نموده و به دنبال آنان گام زدهاند و همیشه شعار فقیهان و عالمان شیعه، شهادت بوده است و خواهد بود.
موضوع اول: ولایت فقیه عادل
زمان غیبت با دیگر زمانها از نظر رهبری تفاوتی ندارد و در این دوره از تاریخ که فقیه عادل نایب عام آن حضرت میباشد، نسبت به دوران پیش و زمان حضرات معصومین علیهم السلام از جهت حکومت و ولایت شرعی کمبودی احساس نمیشود؛ زیرا فقیه عادل، خود را دارای نفوذ حکمی و حکومت شرعی از جانب امام میداند و در این جهت هیچ گونه تفاوتی با
سیر اندیشه، ص: ۲۶۳
شخص امام ندارد؛ زیرا دین، همان دین و احکام الهی همان احکام میباشد؛ پس فقیه عادل، همانند امام حکم و قضاوت میکند، فتوا میدهد و در برابر دشمنان دین قیام میکند و اطاعت از اوامر وی بر جامعه واجب و لازم است و معتقد میباشد که سرپیچی جامعه از فرمانهایی که او صادر میکند عصیان و علت اضمحلال جامعه میگردد؛ به همین جهت در این دوره از تاریخ، فقیه عادل نه از قیام باک دارد و نه از شهادت میهراسد و نه از میدان جنگ و ستیز وحشت دارد.
او همانند ابوذر جهاد میکند و قیام مینماید و هر کس که به دستور وی میدان جنگ و کارزار و مبارزه را اختیار کند رستگار میشود وگرنه کاری بیهوده و راهی باطل و خونی به هدر رفته به جای خواهد گذاشت.
پس به شهادت منطق و دلیل شرعی و مشاهدهٔ تاریخ عینی، همیشه فقیه عادل و آگاه پیشتاز قیامها، شجاعتها، رشادتها و شهامتها بوده و هیچگاه از جانبخشی و دادن هستی خود دریغ نداشته است. البته، با این شرط که در همهٔ کارها، راهها و اندیشهها بر پایهٔ دلیل و حکم الهی گام بر میدارد- خواه این حکم و دلیل مطابق احساسات او یا دیگران باشد یا نباشد- زیرا فقیه عادل، بندهٔ دلیل میباشد و دیگر انگیزههای درونی و یا برونی را که بر خلاف دلیل یا زمینهٔ هوس، طاغوت و شیطان میبیند بهراحتی از خود دور میسازد؛ اگرچه تسویلات ظاهری، زمینههای استوار و پسندیده داشته باشد.
موضوع دوم: علم فقیهان
عالمان و فقیهان شیعه از گذشته تاکنون همیشه گوی سبقت علمی را از همگان ربوده و پیوسته پیشتاز اندیشههای کامل و برهان قاطع تحقیقات بودهاند و این گفته با مراجعه به فهرست کتابهای علمی و فقهی و دیگر رشتههای آن معلوم میگردد و به دست میآید که در همهٔ
سیر اندیشه، ص: ۲۶۴
زمینهها روشنترین گفتار و والاترین اندیشهها را به جامعهٔ علمی عرضه داشتهاند؛ به طوری که فقهی کاملتر و حقوقی جامعتر از حقوق شیعه وجود ندارد؛ زیرا در منتهای گسترش و نهایت دقت میباشد و اندیشهٔ آدمی از تصور همهٔ آن در عجز میماند. همچنین در دیگر رشتههای علمی و هنری از ریاضیات و طبیعیات گرفته تا اخلاق و عرفان و اعتقادات، بزرگترین گامهای ممکن را عالمتن شیعی برداشتهاند؛ چنان که دیگر وادی عرفان و شناخت بر آنان تنگ و لفظ و قالب بر ایشان ننگ است و دیوار و پناه «ممکن» و «امکان» را ویران ساختهاند.
جای تأسف و اندوه است که گروهی ناآشنا گمان کردهاند همهٔ اندوختهٔ علمی و کوششهای طاقتفرسای عالمان، میان چند صفحهٔ رسالهٔ فارسی قرار گرفته و خلاصه، پندار خام داشتهاند که رساله، کاسهٔ علم و کوشش آنان میباشد؛ در حالی که رساله، جزوه و دفترچهای کوچکی است؛ آن هم برای سوغات سفر، برای مردم عادی، برای موارد همگانی و مسایل ضروری آنان، و در واقع رساله، فهرست بعضی از احکام اسلامی است.
پس بر همهٔ مسلمانان و شیعیان امیرمؤمنان علیه السلام لازم است که پس از دریافت رساله و عمل به آن، قوانین دینی و رشتههای علمی آن بزرگان را دنبال نمایند؛ خواه آن آثار از شخص آنان باشد یا از شاگردان مکتبشان که خود محصولی است از زحمات آنان.
البته روشن است که در این موقعیت از تاریخ، مجال آن نیست که همهٔ تحقیقات آنان در اختیار مردم عادی قرار گیرد؛ زیرا با کمبود و یا نبود فرهنگ در هر یک از زمینههای اجتماعی از نظر کمیت و کیفیت، دیگر مجال این ارتباط بهطور کامل میسر نمیباشد. باشد که اندیشهٔ انسانها دانش را یاری کند و این مشکلات را برطرف نماید!
سیر اندیشه، ص: ۲۶۵
پس رساله همهٔ احکام و اندیشههای علمی فقیه نیست و مانند جزیی از کل و مشتی از خروار است و بر همگان لازم است که در تمام احکام و جزییترین مسایل آن با کمال آگاهی تحقیق کنند؛ نه آن که چون گدایان، عمری چشم به دنبال چند صحفه از احکام و قوانین به نام رساله بدوزند و گمان کنند که این نهایت هنر یک مرجع و عالم شیعی میباشد و دیگر زحمتها و تحقیقات عالمان شیعه را نادیده گیرند و از آن بیبهره بمانند.
موضوع سوّم، موانع فقیهان شیعه
اگر کوتاهی و وقفهای در حکومت ظاهری و اعمال قدرت فقیهان شیعه دیده میشود که اجرا نشدن قصاص و حدود و دیات اسلامی را در پی دارد، نباید آن را مربوط به ضعف مقام فقیه دانست، بلکه باید علت این کوتاهی و رکود را در ناآگاهی افراد جامعه به وظایف انسانی و الهی خود و بسیاری موانع و مشکلات داخلی و خارجی آنان و جامعه جستوجو نمود؛ بهطوری که حتّی تعداد اندکی از ستارگان درخشان شیعه در برابر حوادث فراوان تاریخی و دیگر حوادث مجال فریاد نداشته و همچون ندایی نحیف از مکانی دور زمزمه داشتهاند.
خلاصه، این سلسله، رهبری خود را در میان انبوه مشکلات و توطئهٔ توطئهگران میبیند و اکنون این دشمن- از کافر و مسلمان تا دوست و دشمن داخلی یا خارجی- همه با هم در برابر این سد محکم، قیام باطل نمودهاند و قصد نابودی یا انحراف آن را دارند؛ حال بعضی برای منافع خود و بعضی برای دفع زیان از دنیای به دست آورده و چرکین و آلودهٔ خود چنین تلاشی مینمایند و تنها این دسته و گروه از فقیهان شیعه هستند که با این همه دشمن و مانع، لحظهای آرام نداشته و هر دم کوشیده و میکوشند تا حکومتی اسلامی را که سزاوار اندیشه و
سیر اندیشه، ص: ۲۶۶
افکار الهی خود میدانند برپا کنند و دست همهٔ مزدوران را از گریبان بشر جدا سازند.
البته روشن است که چرا باید در میان همهٔ چهرههای انسانی، فقط این گروه از روحانیت شیعه، این همه موانع و دشمن داشته باشند؛ زیرا تنها این دسته و گروه بودهاند که هرگز زیر یوغ هیچ زر و زوری نمیروند و همیشه در حال ضعف و قدرت با تمام صراحت، منطق خود را بیان مینمایند و هیچ مقام و منصبی جز منصب الهی را پیروی یا ترویج نمیکنند؛ برخلاف دیگر گروهها و دستههای علمی و دینی اسلامی یا غیر اسلامی از ادیان آسمانی یا مکاتب سیاسی و اجتماعی، از روشنگران و عالمان کلیسا گرفته تا علمای اهل سنت که همیشه مروج باطل و زر و زور بوده و یا خود به دنبال استعمارگران و مزدوران رفتهاند؛ به گونهای که جیره و نان شب آنان را نیز باید استعمارگران تأمین کنند وگرنه به دریوزگی نیازمند میگردند.
موضوع چهارم: روش عالمان شیعه
عالمان و فقیهان شیعه با آن مقام والای ولایت و کمالهای علمی و عملی و آن همه موانع و دشمنان، همچون حضرات معصومین علیهم السلام هیچگاه آرام نبوده و در همهٔ رویدادهای اجتماعی و دینی شرکت داشته و از آیین مقدس اسلام و حریم تشیع دفاع نمودهاند، تا جایی که مجمع انس اهل دل قرار گرفته و لباس:
«مداد العلماء أفضل من دماء الشهدا»
را بر اندام موزون و رسای خود داشته و تا مرز قدرت و توان با مداد و قلم و بیان منطق، دزدان و استعمارگران بشری را معرفی نمودهاند، تا این که این مدادِ برتر از خون شهید، با شمشیر آلودهٔ دشمنان دین از دست مبارک آن بزرگواران افتاده و به زندگی مادی و ظاهری آنان خاتمه داده شده و تنها پاسخگوی بیان و منطق این شیرمردان زندگی جاودان،
سیر اندیشه، ص: ۲۶۷
شمشیر مرگآگین دشمنان خونآشام آنان بوده است.
روشنترین گواه در اثبات این ادعا، صفحهٔ رنگین تاریخ عالمان شیعه است که تاریخ به آنان لقب شهید داده؛ مانند: شهید اوّل، شهید ثانی و هزاران شهید پاک دیگر که نام گروهی از این شهیدان شیعه در کتاب «شهداء الفضلیة» نوشتهٔ علامهٔ بزرگوار، مرحوم امینی مذکور است و خون همهٔ آنان همیشه در جوش است و لحظهای آرام نخواهد شد و برای همیشه این درخت پربار اسلام و تشیع با خون این زندهدلان سیراب میگردد.
نتیجهٔ روشن
با بیان این چهار موضوع، حقیقت امر روشن گردید که عالمان راستین چه کسانی هستند و این که هرگز عالمان و فقیهان شیعه راهی جز طریق خدا و حضرات معصومین علیهم السلام نپیمودهاند و البته باید در این مسیر، سه موضوع و سه قانون کلی رعایت شود:
نخست، باید مقتضیات زمان و موانع دوران خود را در نظر داشت و هر کاری را سنجیده دنبال نمود؛
دوم، این قانون کلی، قانونی الهی است که هر کس باید به اندازهٔ طاقت خود بر پایهٔ آن به وظیفهٔ خود بپردازد و نباید فردی را با دیگر افراد قیاس نمود و توقع بیجا و ناروا از کسی داشت که در توان آن نمیباشد؛
سوّم، این که توقع از امام با فقیه و جانشین ایشان به مراتب تفاوت دارد و نباید از فقیه تحمل امام را انتظار داشت.
پس با در نظر داشتن شرایط انسانی و مراتب توان، خدمتهای فراوان روحانیت در طول تاریخ روشن میگردد و بر هر عاقل و اندیشمند دانایی لازم است که این حق مسلم و روشن را با شنیدههای مسموم و
سیر اندیشه، ص: ۲۶۸
نادرست پایمال نکند.
با بیان چگونگی دورهٔ پنجم یا آخرین دوران رهبران راستین که نیابت عامهٔ الهی است و با دفع ایرادهایی که شاید به ذهن آدمی خطور کند، برای شیعه راهی جز اطاعت از این عالمان و فقیهان نمیماند و هر کس در این اصل اساسی مذهب شیعه و حکم محکم دین، کوچکترین ایراد بیپایهای بگیرد و سخنی نازیبا و ناشایست بگوید و خود را مسؤول گفتار خود نداند باید گفت: آبروی خودرا برده و کوتاهی فکر خویش را ثابت نموده و نشان میدهد که غرض او چیزی جز حقیقت است و با گفتههای پوچ خود آشکار میکند که آگاه یا ناآگاه پرچمدار بیگانگان میباشد وگرنه در این زمان که هجوم هزاران مشکل، جامعهٔ اسلامی و روحانیت را محاصره کرده است، چه جای این سخنان پوشالی است؟
چه خوب است که این قلمداران بیکفایت و این مزدوران بیلیاقت یا قلم به دست نگیرند و به دنبال کاری دیگر روند تا سود بیشتری از راه راست و درستی بیابند و یا قلم به دست بگیرند و بهجای افشای فساد خود، به اصلاح جامعه و آگاهی هرچه بیشتر مردم خود بپردازند. این کاری است که برای عاقلان ثمر دارد وگرنه خرابی به بار آوردن و ویران ساختن کاری آسان است که از دست همه بر میآید و این کار در مَثَل مانند آن است که دیوانگانی خونآشام، شمشیر به دست گرفته و به جان مردمی بیسلاح افتاده باشند؛ اگرچه این کار، خود بهتر از قلمهای مسموم و هر جایی است که به دست استعمارگران همیشگی به کار میافتد تا اذهان و افکار سادهٔ مردم مسلمان و بندگان پاک ضمیر را آلوده نماید.
چه خوب بود که این نوآوران سخن و این محققان بیمایه، تحقیق تازهٔ خود را به دوش چرکین خویش میگرفتند و گاهی به مراکز و جوامع علمی روحانیت پا میگذاشتند و خود را عرضه میداشتند تا
سیر اندیشه، ص: ۲۶۹
روحانیت نیز با کمال احترام و حسن تفاهم و منتهای بزرگواری یا از سخنان تازهٔ آنان- در صورت درستی- استفاده مینمود و یا در صورت بطلان و فساد، پاسخی عالمانه و دستوری پدرانه به این فرزندان ناصالح میداد و خیال خام آنان را آسوده مینمود.
البته، این قلمداران پوشالی و عقدهداران توخالی هرگز چنین کاری را نمیکنند؛ زیرا خود میدانند که این تازههای پوشالی آنان نشخوارهایی است که از لابهلای کتابهای نقادان قدیم به دست آوردهاند.
پس بر هر مسلمان آگاه و شیعهٔ بیدار لازم است هنگامی که با این- به اصطلاح- دلسوزان روبهرو میشود یا پاسخی محکم به آنان دهد یا- در صورت ناتوانی از پاسخگویی درست- به آنها بگوید: لطفاً شما سخنان تازهٔ خود را به خدمت عالمان ببرید تا پاسخی جامع و کامل دریافت دارید. در غیر این صورت، کار این ابلهان بیمایه مانند فریاد کسی است که در میان گورستان مبارز میجوید.
سیر اندیشه، ص: ۲۷۳