بخش دهم: زن در جامعه: فصل یکم: مظلومیت زن در جامعه

 

زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ/ جلد چهارم

 

زن؛ مظلوم همیشهٔ تاریخ / جلد چهارم

بخش دهم

                                                زن در جامعه

(۱۱)


 

فصل یکم: مظلومیت زن در جامعه


 

حمایت اسلام از زن

در دستگاه عظیم آفرینش، اگرچه هر کس و همه چیز زوج آفریده شده(۱) و در اصل خلقت، آثار، حقوق و دیگر جهات، تفاوتی میان جنس نر و ماده نیست، ولی به‌طور طبیعی زمینه‌های معقولی برای ایجاد تفاوت وجود دارد که قابل انکار نیست. البته در طول تاریخ، افراد و گروه‌های بسیاری هم بوده‌اند که به دیگران ـ به‌ویژه زنان ـ بر اساس منافع شخصی یا گروهی با دید غیرمنصفانه و یا ظالمانه و به‌دور از تعهّد و مسؤولیت‌پذیری، نگریسته و از آنان سوء استفاده‌های ناجوان‌مردانه کرده‌اند؛ چه بسیار افرادی که زن را برای هوس‌بازی‌های خود نگه داشته و مانند بندگان و بردگان با او رفتار می‌نمودند. با این تفاوت که برده با پول آزاد می‌شد، ولی زن همیشه در قید اسارت و بندگی باقی می‌ماند.

زن در خانهٔ پدر و شوهر و در سطح جامعه، همواره گرفتار ناهنجاری‌های گوناگونی بوده و اکنون هم در تمام دنیا ـ به ویژه در کشورهای پیش‌رفته ـ زن به نوعی دیگر اسیر چنگال پلنگان به ظاهر انسان است. زنان هم‌چون زمانی که ارث نمی‌برده، فامیل نداشته و با چنگال صاحبان خود، زنده به‌گور می‌شدند ـ تا هنگام اسارت در دست دشمنان، خوار نشده و مردان را خوار نسازند ـ امروزه هم با مشکلات دیگری روبه‌رویند که در بسیاری از موارد کم‌تر از گذشته نیست. این موضوع آن گونه روشن و

۱- «و من کلّ شی‌ءٍ خلقنا زوجین لعلّکم تذکرون؛        ذاریات / ۴۹٫

و از هر چیزی دونوع (ماده و نر) بیافریدیم تا شاید حکمت خدا را دریابید.»

(۱۲)

مسلّم است که نیازی به بیان مصادیق و ارایهٔ شکل‌های مستهجن و لجن‌بار آن نمی‌باشد.

در ادیان تحریف شدهٔ پیش از اسلام، خبری از ارج نهادن به زن نیست؛ چنان‌که مجمع روحانیت مسیحی به طور آشکار اعلام کرد: «زن انسان است، ولی برای خدمت به مرد آفریده شده است» و هم‌چون مصادیق فراوانی که در چنین ادیان تحریفی و اقوام و ملل دیگر مرسوم بوده است.

در میان اقوام، گروه‌هایی چون یهود زنان را در ردیف مردها قرار نمی‌دادند و حتّی آن‌ها را در زمان عادت، مانند جذامی‌ها و بعضی حیوانات در فصل خزان، از خانه بیرون می‌کردند.(۱)

اسلام تنها مکتبی است که زن و مرد را در تمام شؤون و اصل حقوق انسانی، مساوی می‌داند؛ هر چند در چگونگی حقوق و ویژگی‌های آن، به‌طور طبیعی و از سر عقل و اندیشه ـ نه افراط یا تفریط ـ تفاوت قائل است، به عبارت دیگر، تساوی در حقوق آن‌ها هست ولی تشابه نیست. قرآن کریم در این باره می‌فرماید:

«یا ایها النّاس انّا خلقناکم من ذکرٍ و انثی و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا انَّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم انّ اللّه علیمٌ حکیمٌ،(۲) «انّی لا اضیع عمل عاملٍ منکم من ذکرٍ او انثی»(۳) و «من عمل صالحا من ذکرٍ او انثی و هو مؤمنٌ فاولئک یدخلون الجنّة یرزقون فیها بغیر حسابٍ».(۴)

 

۱- تورات شولاویان، باب ۱۵٫

۲- «ای مردم! به درستی که ما شما را نخست از مرد و زنی آفریدیم و به صورت گروه‌ها و قبیله‌ها قرار دادیم تا هم‌دیگر را بشناسید. گرامی‌ترین شما نزد خدا وارسته‌ترین شماست»؛        حجرات / ۱۳٫

۳- «همانا کردار هیچ مرد و زنی را بی‌پاداش نمی‌گذارم»؛         آل‌عمران / ۱۹۵٫

۴- «هر مرد و زنی که کار شایسته‌ای انجام دهند، در صورتی که با ایمان باشند، به بهشت جاودان وارد می‌شوند و در آن جا از روزی بی‌پایان برخوردار می‌گردند»؛        مؤمن / ۴۰٫

(۱۳)

از این آیات گران قدر، هم‌چون بسیاری دیگر از آیات الهی به خوبی روشن می‌شود که انسان‌ها تحت عنوان ناس (مردم) چگونه یک‌سانند و تنها کرامت‌های افراد، موقعیت ارزشی آن‌ها را رقم می‌زند، پروردگار هستی بر کردار شایستهٔ زن و مرد هرگز ناروایی اعمال نمی‌دارد و بی کم و کاست و با عنایت و امتنان کامل، پاداش کارهای آدمی را می‌دهد و سلامت عمل، سعادت فرد را تأمین می‌نماید.

اسلام با توجّه به ویژگی‌های زن و صفات ذاتی و طبیعی او تعریف جامع، حمایت کامل و دفاع صحیح و همه جانبه‌ای از او دارد. این دفاع به دور از هرگونه تحقیر و ترحّم‌نمایی، جانب‌داری و زن سالاری، سالوس بازی و بزرگ‌نمایی، سیاه‌کاری و سیاست بازی، هیاهو و غوغاسالاری و هرگونه ارادهٔ سوء و بهره‌کشی نسبت به زن می‌باشد. دفاع و حمایت دین اسلام از زن مطابق موازین عقلی و واقعیت‌های وجودی زن است و این دفاع و پشتیبانی ـ که با بیان شرح وظایف و حقوق زن، هم‌راه است ـ هنوز هم ادامه دارد؛ چرا که در این زمان هم زن به نوعی دیگر با کلمات و عناوین زیبا و نقشه‌های شوم شیطانی و انگیزه‌های خوش خط و خال، به بهره‌کشی و سوء استفاده دچار گشته و از مسیر فطری و طبیعی خود خارج شده است.

اکنون به نمونه‌هایی از این دفاع و حمایت، آن هم در بستر زمان و فرهنگ اجتماعی که زن هم‌چون برده و مایهٔ سرشکستگی بوده(۱) و کسی توان دفاع از او نداشته است،

۱- «و اذا بشّر احدهم بالانثی ظلّ وجهه مسودّا و هو کظیمٌ یتواری من القوم من سوء ما بشّر به ایمسکه علی هونٍ ام یدسّه فی التّراب الاساء ما یحکمون»؛        نحل/۵۹٫

و زمانی که به یکی از آن‌ها بشارت دختری می‌دادند، چهره‌اش از شدّت خشم و غضب درهم کشیده و سیاه می‌شد و در عین حال، خشم خود را فرو می‌خورد [و از ترس رسوایی بیش‌تر دم نمی‌زد.] به خاطر تولّد دختری که به او بشارت داده بودند، از قوم و قبیلهٔ خویش می‌گریخت و با خود می‌گفت: آیا این دختر را با ذلّت و خواری نزد خود نگه دارم یا آن که زنده در زیر خاک پنهانش سازم.»

ناهنجاری و شدّت بحران موقعیت دختران در آن زمان از این آیه به خوبی آشکار می‌شود. به راستی ک Á که اسلام در عصر جاهلیت و با آن موقعیت شوم، چه برخورد بلند و کریمانه‌ای با زن داشته است.

(۱۴)

اشاره می‌کنیم:


 

چهار دختر!

عن حمزة بن حمران: اتی رجلٌ و هو عند النبّی « صلی‌الله‌علیه‌وآله » فأخبر بمولودٍ أصابه فتغیر وجه الرّجل فقال له النّبی« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «مالک؟ فقال: خیرٌ. فقال: قل. قال: خرجت و المرئة تمحض فاخبرت انّها ولدت جاریةً. فقال له النبّی « صلی‌الله‌علیه‌وآله »: الارض تقلّها و السّماء تظلّها واللّه یرزقها و هی ریحانةٌ تشمّها. ثمّ اقبل علی اصحابه فقال: من کانت له ابنةٌ فهو مفدوحٌ و من کانت له ابنتان فیاغوثاه باللّه و من کانت له ثلاث وضع عنه الجهاد و کلّ مکروهٍ و من کان له اربع فیا عباد اللّه! اعینوه یا عباد اللّه! اقرضوه یا عباداللّه! ارحموه؛(۱)

خبر ولادت فرزندی را برای مردی که نزد پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » بود، آوردند. رنگ چهرهٔ مرد از شنیدن این خبر تغییر کرد. پیامبر از او پرسید: «تو را چه شد؟» در جواب گفت: «خیر است.» پیامبر فرمود: «بگو.» آن شخص توضیح داد: همسرم درد زایمان داشت که از خانه بیرون آمدم. هم اکنون خبر رسید که او دختر زاییده است. پیامبر به او فرمود: «زمین او را در خود جا داده و آسمان بر سرش سایه می‌افکند و خداوند روزی‌اش را می‌دهد و ریحانه‌ای است که او را می‌بویی.»

آن گاه پیامبر رو به اصحاب کرد و فرمود: «هر کس یک دختر دارد، در رنج و سختی است و هر کس دو دختر دارد، باید به خدا پناه برد و هر کس سه دختر دارد، جنگ و جهاد و هر کار سختی از او برداشته شده است و هر کس چهار دختر دارد، ای بندگان

۱- کافی،ج۶،ص۵،ح۶٫

(۱۵)

خدا! یاری‌اش دهید؛ ای بندگان خدا! به او قرض دهید؛ ای بندگان خدا! به او رحم کنید.»

این روایت از عمق نگرانی مردم نسبت به دختر داری و حمایت دین از دختران حکایت می‌کند و عمق مشکلات جامعه در آن زمان و حسّاسیت و درایت اولیای دین را می‌رساند.

هم‌چنین از این حدیث شریف سنگینی بار افراد دختر دار آشکار می‌شود تا جایی که در آن زمان جهاد از دوش این دسته برداشته شده و مورد ترحّم دیگران قرار می‌گرفتند که تمامی حکایت از موقعیت ناگوار دختران در آن عصر می‌کند؛ زیرا افراد پسر دار به اعتبار کارآیی پسران و دوری آن‌ها از دسته‌ای از حوادث اجتماعی و یا ضداخلاقی دارای امتیاز بودند، در حالی که بر اثر عدم زمینه‌های مثبت‌کاری و رقابت‌های سالم اجتماعی، حوادث شوم و سنّت‌های غلط، دختران همواره گرفتار رکود و خانه‌نشینی و حرمان بودند تا آن جا که پدر ومادر آن‌ها در آسیب و گریز قرار می‌گرفتند و ناخرسندی خود را از دختر دار شدن اظهار می‌داشتند؛ بنابراین، بیان و سفارش حضرت نسبت به آن زمان خاص است که جامعه برخورد مناسبی با دختران نداشته است. امروزه هم در جوامعی که چنین مشکلاتی وجود دارد، چنین برخوردهایی وجود دارد و هر جامعه‌ای که این مشکلات در آن کم‌تر باشد، این عوارض را کم‌تر داراست.

قال رسول اللّه « صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «من عال ثلاث بناتٍ اوثلاث اخواتٍ وجبت له الجنّة. فقیل: یا رسول اللّه! و اثنتین؟ فقال: و اثنتین. فقیل: یا رسول اللّه! و واحدة؟ فقال: و واحدةً؛(۱)

 

۱- کافی،ج۶،ص۶،ح۱۰٫

(۱۶)

پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند: «کسی که سه دختر یا سه خواهر را سرپرستی کند، بهشت بر او واجب می‌شود.» از ایشان پرسیده شد: «اگر دو دختر یا خواهر را سرپرستی کند، چگونه است؟» حضرت فرمودند: «بر او هم بهشت واجب می‌شود.» پرسیدند: «اگر یک دختر یا خواهر را سرپرستی کند، چطور؟» حضرت فرمودند: «او هم وارد بهشت می‌شود.»

هر چند این حدیث، جزای سرپرستی دختر و خواهر را بهشت می‌شمارد، ولی بر همین اساس، این پرسش مطرح می‌شود که چرا باید زن را چنان نیازمند ببینیم که حمایت از او تا این اندازه پاداش داشته باشد؟

در پاسخ باید گفت: جامعهٔ آن روز، چنان آشفته و نابسامان بوده که دین به‌هم‌ریزی کامل و اصلاح دفعی آن را ممکن نمی‌دیده و تنها جهت حفاظت و حمایت از زن از اهرم‌های دیگر به‌ویژه اهرم معنوی، بهره گرفته است. امروزه پس از گذشت قرن‌های متمادی، بر اثر جهالت و ستم‌گری چپاول‌گران، هنوز بشر نتوانسته این مشکل را به طور کلّی برطرف سازد و حقوق زن را به طور واقعی ترسیم و استیفا نماید.


 

دختر؛ افتخار پیامبر

عن الجارود بن المنذر، قال: قال لی ابو عبداللّه« علیه‌السلام »: «بلغنی انّه ولدلک ابنةٌ فتسخطها و ما علیک منها؟ ریحانةٌ تشمّها و قد کفیت رزقها و کان رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله » ابا بناتٍ؛(۱)

جارود بن منذر گوید: امام صادق « علیه‌السلام » به من فرمود: با خبر شده‌ام که دختر دار شده‌ای و او را خوش نداری؛ دختر چه زحمتی برایت دارد؟ ریحانه‌ای است خوش‌بو که می‌بویی‌اش، روزی او هم ضمانت شده است و پیامبر خدا پدر چند دختر بود.»

۱- کافی، ج۶،ص۶،ح۹٫

(۱۷)

در این روایت، حضرت خطاب به کسی که دختر دوست ندارد، تعبیرهایی بر زبان می‌آورد که از بلندای لطف و صفا، گوارایی کرامت و شیرینی رونق زن حکایت می‌کند؛ زنی که ریحانه‌ای خوش بو و افتخار پیامبر است که خود پدر چند دختر بوده است؛ هم‌چنان‌که در میان دخترانش «زهرا»ست که «مادر پدر» لقب یافته است. به راستی این به چه معناست که حضرت می‌فرماید: «دختر گلی خوش بو و بوییدنی است» و یا دختری، مادر پدرش باشد. به راستی هرگز چنین عناوینی جز بر قامت جمال زن، زیبا نیست.

«عن هشام بن الحکم، عن جارود، قال: قلت لابی عبداللّه« علیه‌السلام »: انّ لی بناتٍ. فقال: لعلّک تتمنّی موتهنّ أما انّک تمنّیت موتهنّ فَمَتْنَ لم توءجر و لقیت اللّه عزّوجلّ یوم تلقاه و انت عاصٍ؛(۱)

جارود گوید: به امام صادق« علیه‌السلام » گفتم: من چند دختر دارم.

حضرت فرمود: گویا آرزوی مرگشان را داری. آگاه باش! اگر چنین آرزو کنی و بمیرند، هیچ اجر و پاداشی نخواهی داشت و خداوند را در حالت یک گناه کار ملاقات خواهی کرد.»

نسبت به این روایت شریف چند امر قابل توجّه و دقّت است:

الف) نگرانی جارود از فرزند دختر نبوده، بلکه زیادی دختران او را پریشان کرده بود. اگرچه گریز از این امر در آن زمان ممکن نبوده است، ولی امروزه بشر می‌تواند با بررسی و آزمایش کامل زن و مرد و برنامه‌ریزی غذایی و درمانی ـ همان‌طور که در حال حاضر در ایران توسط پزشکان انجام می‌شود ـ از تولّد دختران پی‌درپی در خانواده و حتّی در سطح جامعه جلوگیری نماید. البته در مورد تولّد پی در پی چند پسر بدون

۱- کافی،ج۶،ص۵،ح۴٫

(۱۸)

فرزند دختر نیز نگرانی‌هایی در خانواده پیش می‌آید که آن هم قابل مهار است.

ب) نگرانی از چند پسر، بی وجود دختر به خاطر احساس نوعی کمبود است، ولی نگرانی از چند دختر تنها به خاطر کمبود پسر نیست، بلکه به واسطهٔ عدم بهره‌مندی دختر از مواهب اجتماعی و توان‌مندی‌های خویش است. البته در ساختار جامعهٔ سالم و فعّال چنین مشکلی وجود نخواهد داشت.

ج) عدم رضایت و احساس سنگینی از وجود فرزند یا فراوانی اولاد یا زیادی دختر، گذشته از حرمان معنوی، آدمی را در شمار گناه‌کاران قرار می‌دهد؛ زیرا پدر و مادر نباید بر فرزند خویش منّتی داشته باشند و پندارند که هزینه و روزی و ادارهٔ آن‌ها با ایشان است، بلکه باید بدانند که خداوند به واسطهٔ همین فرزندان است که عافیت و سلامت را به آن‌ها ارزانی می‌دارد.

د) عنوان گناه کار به واسطهٔ چنین ذهنیتی، حکایت از ناهنجاری شدید و بزرگی گناه کشتن فرزند است؛ چرا که بروز و پرورش اندیشهٔ مرگ دیگران در ذهن، هم‌چون کشتن آن‌ها، گناه بسیار بزرگی است؛ از این رو حضرت« علیه‌السلام » در جهت حمایت از دختر، با اهتمام بسیار، بلکه با لحن و عبارتی تند برخورد نموده و چنین ذهنیتی را در جارود به شدت سرکوب می‌کند.

ه) تمام آن‌چه گفته شد، منافاتی با لزوم پیش‌گیری و کنترل کمی و کیفی فرزند و تناسب اولاد با موقعیت خانواده و جامعه ندارد و باید در این زمینه رعایت کامل به عمل آید. البته ما در درجهٔ نخست به کنترل کیفی جمعیت اعتقاد داریم؛ نه کنترل کمّی آن؛ چرا که صرف پیش‌گیری از تولد یا رهاسازی نسل بدون قانون‌مندی صحیح، نابسامانی‌های بسیار دیگری را به بار خواهد آورد.

(۱۹)


 

تولد دختر؛ خیانت مادر (!)

عن ابراهیم بن الکرخی، عن ثقةٍ حدّثه من اصحابنا قال: «تزوّجت بالمدینة فقال لی ابو عبداللّه« علیه‌السلام »: کیف رأیت؟ قلت: ما رأی رجلٌ من خیرٍ فی امراةٍ الاّ و قد رأیته فیها و لکن خانتنی. فقال: و ما هو؟ قلت: ولدت جاریةً. قال: لعلّک کرهتها انّ اللّه عزّوجلّ یقول: «آباوءکم و ابناءکم لا تدرون ایهم اقرب لکم نفعاً؛(۱)

ابراهیم کرخی از شیعه‌ای مورد وثوق نقل می‌کند که او گفت: در مدینه ازدواج کردم. آن گاه امام صادق« علیه‌السلام » از من پرسید: ازدواجت چگونه بود؟ در پاسخ عرض کردم: همهٔ خوبی‌هایی که از یک زن می‌توان دید، در همسرم دیدم، ولی به من خیانت کرد. امام « علیه‌السلام » فرمود: چه خیانتی؟ گفتم: دختر به دنیا آورده است. امام فرمود: گویا دختر را خوش نداری؟ خداوند می‌فرماید: «نمی‌دانید پدران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند.»(۲)

در این‌جا این پرسش پیش می‌آید که: استشهاد حضرت به این آیه چه تناسبی با تولّد دختر و نگرانی پدر دارد؟

در پاسخ باید گفت: بیان آیهٔ مبارکه نسبت به دو دسته ورثهٔ متقابل است: والدین و اولاد. ارث پدر و مادر از اولاد نسبت به ارث اولاد از پدر و مادر، کم‌تر است؛ در حالی که اتّکای اولاد به پدر و مادر بیش‌تر از اتّکای پدر و مادر به اولاد است، گرچه دل‌بستگی انسان به فرزند بیش از دل‌بستگی به پدر و مادر است؛ زیرا آدمی فرزند را عمل خود می‌داند، ولی پدر و مادر را عمل خود نمی‌داند، بلکه خود را عمل آن‌ها می‌داند؛ پس بر اساس قرب آدمی به فرزند گمان می‌شود که باید ارث پدر و مادر از فرزند، بیش‌تر از ارث اولاد باشد، در حالی که ارث فرزند از پدر و مادر بیش‌تر است.

۱- کافی، ج۶،ص۴،ح۱٫

۲-نساء/۱۱٫

(۲۰)

در این‌جا حضرت به این آیه استشهاد می‌فرمایند که شما چه می‌دانید کدام یک از این دو برای شما سودمندترند؛ زیرا هرچند ارث پدر و مادر از فرزند کم‌تر است، ولی به‌طور طبیعی زمینه‌های عاطفی و سوددهی و کارایی‌های مادّی و معنوی فرزند نسبت به پدر و مادر ـ به ویژه در سال‌های پایانی عمر ـ بیش‌تر از پدر و مادر برای فرزند می‌باشد.

بنابراین با یک مقایسهٔ دقیق، روشن می‌شود که گرچه ارث‌بری فرزند بیش‌تر است، ولی او سود دهی بیش‌تری هم دارد و پدر و مادر گرچه ارث کم‌تری دارند، ولی در غیر مورد ارث، سوددهی کم‌تری هم خواهند داشت؛ گذشته از آن که فرزند با وجود سود دهی برای پدر و مادر، هزینهٔ کم‌تری دارد، خود دارای هزینهٔ بیش‌تری است؛ زیرا ادارهٔ زندگی خود و گاه مدیریت و ادارهٔ زندگی پدر و مادر را هم بر دوش دارد و پدر و مادر مدیریت خود را هم به دست با کفایت فرزندان جوانشان می‌سپارند؛ پس می‌توان از بیان امام« علیه‌السلام » و استشهاد ایشان به این آیه نتیجه گرفت که حضرت می‌خواهد بفرماید: همان طور که شما نمی‌دانید پدران یا فرزندان، کدام سودمندترند، نمی‌دانید پسران و دختران هم کدام یک سودمندترند و چه بسا دختری برای پدر و مادر در زمینه‌های گوناگون بهتر از پسر باشد.

عن الحسن بن سعید اللّخمی قال: «ولد لرجلٍ من اصحابنا جاریةٌ فدخل علی ابی عبداللّه « علیه‌السلام » فرآه متسخّطاً فقال له ابوعبداللّه « علیه‌السلام »: ارأیت لو انّ اللّه تبارک و تعالی اوحی الیک ان اختارلک او تختار لنفسک ماکنت تقول؟ قال: کنت اقول یا ربّ! تختار لی. قال: فانّ اللّه قد اختارلک. قال: ثمّ قال: انّ الغلام الّذی قتله العالم الّذی کان مع موسی« علیه‌السلام » و هو قول اللّه عزّوجلّ:«فاردنا انْ یبدلهما ربّهما خیراً منه

(۲۱)

زکاةً و اقرب رُحماً»(۱) ابد لهما اللّه به جاریةً ولدت سبعین نبیا؛(۲)

مردی از شیعیان دختردار شد و به حضور امام صادق « علیه‌السلام » رسید. امام او را ناراحت و خشمگین دید و به او فرمود: اگر خداوند به تو وحی کند که آیا من برایت انتخاب کنم یا تو برای خودت انتخاب می‌کنی، چه می‌گویی؟ آن شخص گفت: به خدا عرض می‌کنم: تو برایم انتخاب کن. حضرت فرمود: خداوند برای تو انتخاب کرده است.

آن گاه حضرت فرمود: به جای پسری که عالِم هم‌راه حضرت موسی [جناب خضر« علیه‌السلام »] او را هلاک نمود، خداوند دختری به آن پدر و مادر داد که هفتاد پیامبر از نسل او پدید آمد و این همان گفتهٔ خداوند بلند مرتبه است:«ما خواستیم که خداوند به جای این پسر به آن پدر و مادر فرزندی شایسته‌تر و مهربان‌تر بدهد.»(۳)

روشن است که حضرت با این بیان و بهترین استدلال، دل آن مرد را آرام می‌سازد و امکان خوبی‌های بسیار از جانب فرزند دختر را گوش‌زد می‌کند و به آرامی آن مرد را از دختردار شدن خرسند می‌نماید.


 

اسلام و نگرش به زن

پس از بیان چگونگی دفاع اسلام از زن و مبارزه با افکار پوسیده و کردار شوم و ناپسند جامعه، به نگرش و دیدگاه اسلام به زن می‌پردازیم؛ نگرشی که باید اساس شیوهٔ عمل و برخورد هر مسلمانی باشد. با بیان این نگرش معلوم خواهد شد که

۱-کهف/۸۱٫

۲-کافی، ج۶، ص۶، ح۱٫

۳-کهف/۸۱٫

(۲۲)

کردار و منش افراد جامعه با زنان تا چه حد برگرفته از اسلام است و تا چه مقدار ریشه در آداب و سنن قومی، خرافه‌ها، انحرافات و برداشت‌های غلط دینی و سنّت‌های اجتماعی دارد.

«زینّ للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء والبنین…»؛(۱)

برای مردم، دوست داشتن تمایلات نفسانی هم‌چون میل به زن و همسر و هم‌چنین علاقه به فرزندان (دختر و پسر) زینت داده شده و جلوه‌گر شده است، و این خود یکی از اسرار آفرینش الهی است.»

زینت‌های آفریده شدهٔ خداوند در دنیا که محبوب همگان می‌باشند، از قبیل: زن، اولاد، طلا، نقره و…، در این آیه آمده که زن و فرزند به عنوان گواراترین و محبوب‌ترین آن‌ها مطرح شده و مقدّم بر تمام آن‌ها آمده است. از این کریمهٔ الهی موقعیت زن به خوبی روشن می‌شود. گرچه این آیه در مقام بیان امور دنیایی است، ولی قرآن کریم در صدد ترسیم دنیای زیبا، گوارا و پسندیده است؛ نه دنیایی آمیخته با لجن‌باری، آلودگی، محرومیت و سوء استفاده از زنان.

«المال و البنون زینة الحیاة الدّنیا؛(۲)

دارایی و فرزندان مایهٔ زینت زندگی در دنیاست.»

این آیه فرزندان را زینت زندگی دنیا برشمرده و تفاوتی میان دختر و پسر نگذارده و از هر دو با یک بیان یاد کرده است.

قال ابوعبداللّه « علیه‌السلام »: «ما تلذّذ النّاس فی الدّنیا و الاخرة بلذّةٍ اکثر لهم من لذّة النّساء و هو قول اللّه عزّوجلّ «زین للنّاس حبّ الشّهوات من النّساء و البنین» الی آخر الایة، ثمّ قال: و انّ اهل الجّنة ما یتلذّذون بشی‌ءٍ من الجنّة اشهی عندهم من النّکاح لا طعام و لا شراب؛(۳)

امام صادق« علیه‌السلام » فرمودند: مردم در دنیا و آخرت از هیچ چیز هم‌چون نکاح و

۱- آل عمران/ ۱۴٫

۲- کهف/ ۴۶٫

۳- کافی،ج۵،ص۳۲۱،ح۱۰٫

(۲۳)

کام‌یابی از همسران لذّت نمی‌برند و این گفتهٔ خداوند است که:«دوست داشتن همسران و اولاد برای مردم زینت داده شده است.» سپس فرمودند: نزد بهشتیان هیچ چیز مطلوب‌تر از نکاح و هم‌بستری زن و مرد با یک‌دیگر نیست؛ نه خوردنی‌ها و نه آشامیدنی‌ها.»

از بیان این آیه و روایت چند امر به خوبی روشن می‌شود:

الف) محبّت، شهوت، زینت و کام‌یابی، واقعیتی است که دنیا و آخرت از آن بی‌بهره نیست و فعل مجهول در آیه حکایت از فطری بودن، طبیعی بودن و الهی‌بودن آن دارد. کام‌یابی و لذّت مورد ارزش و اهمّیت است و هرگز مذموم و ناپسند نیست.

ب) در بیان حضرت گذشته از ارزشی بودن کام‌یابی و لذت، واقعیت برتری نیز وجود دارد که می‌فرماید: در دنیا و آخرت چیزی به اندازهٔ زن گوارا نیست؛ نه خوردنی‌ها و نه نوشیدنی‌ها؛ اگرچه شراب طهور و عسل مصفّا در دنیا یا بهشت باشد که هیچ یک از این‌ها گواراتر از کام‌یابی نیست.

ج) از این بیانات، حضور کامل زن در تمام شؤون دنیا و آخرت و ارزش‌مند بودن این کیمیای هستی، آشکار می‌شود که خود زمینهٔ تمام وصول‌ها و کمالات و حقیقت سلامت و سعادت مرد را فراهم می‌کند.

«یا ایها الّذین آمنوا لا تحرّموا طیبات ما احلّ اللّه لکم و لا تعتدوا انّ اللّه لا یحبّ المعتدین؛(۱)

ای اهل ایمان! آن‌چه از نعمت‌های گوارا که خداوند بر شما حلال نموده، از خود دور مدارید و از حد تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد.»

در روایتی که در شأن نزول این آیهٔ مبارکه آمده، رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » از زنان با

۱- مائده/ ۸۷٫

(۲۴)

عنوان «طیبات» تعبیر کرده است:

«ما بال اقوامٍ یحرّمون علی انفسهم الطّیبات الا انّی انام اللّیل و انکح و افطر بالنّهار فمن رغب عن سنّتی فلیس منّی؛(۱)

چه شده که برخی از شما «طیبات» را بر خود حرام کرده‌اید؟! آگاه باشید من شب را می‌خوابم و با زنان آمیزش دارم و این‌طور نیست که همیشه روزه باشم [و تمام شب را همیشه نماز بخوانم]؛ پس هر کس از سنّت من روی گرداند، از من نیست.»

این آیه و روایت ذیل آن نکات بسیاری را مطرح می‌سازد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:

الف) پیامبر اکرم« صلی‌الله‌علیه‌وآله » اهل ایمان را به استفاده از خوبی‌ها و پاکی‌ها سفارش می‌کند و از ترک آن نهی می‌نماید و روی گردانی از این مواهب را تجاوز می‌شمرد و ناخرسندی خود را از این امر اعلان می‌نماید.

ب) حضرت با چه صراحتی زن را از طیبات و پاکی‌ها و خوبی‌ها به حساب می‌آورد و با استنکار می‌فرماید: «چرا بعضی، خوبی‌ها را از خود دور می‌سازند!»

ج) آن بزرگ‌وار با صراحت و به دور از سالوس و ریا، خواب شب و آمیزش جنسی و صرف غذای روز را از روش‌های خوب خود به حساب می‌آورد و ترک کنندهٔ آن‌ها را از خویش دور می‌سازد.

… «و منهم من یقول ربّنا آتنا فی الدّنیا حسنةً و فی الاخرة حسنةً و قنا عذاب النّار؛(۲)

کسانی از مردم می‌گویند: پروردگارا! تمام حُسن و خوبی کامل دنیا را در دنیا و خیرات آخرت را در آخرت به ما عطا فرما و ما را از عذاب آتش دور دار.»

۱- تفسیر نورالثقلین،ج۱،ص۶۶۴،ح۳۲۰٫

۲- بقره/ ۲۰۱٫

(۲۵)

در روایات متعدّد، حسنه به همسر مؤمن و شایسته ـ زن یا مرد ـ تعبیر شده است. حضرات معصومین« علیهم‌السلام » گوهر تابناک دنیا را زن خوب و شایسته معرّفی کرده و او را در ردیف حوریان بهشتی قرار داده‌اند.(۱)

به راستی زن خوب چه گوهر تابنده‌ای است که هرکس دارد، چه ندارد و هر کس ندارد، چه دارد! آیا خداوند در دنیا، گوهری گران‌قدرتر از این لطیفهٔ الهی، الههٔ عشق، کانون مهر و آموزگار ناز و دل‌بری، آفریده است؟

باید دانست که مراد از حسنه در دنیا، تنها زن یا زن زیبا و یا دنیا دار و با اسم و عنوان نیست، بلکه مقصود، زن مؤمن، صالح، وارسته و شایسته‌ای است که زیبایی و دارایی هم می‌تواند به او زینت بیش‌تری دهد و مؤمن و مرد شایسته هم در پی یافتن چنین گوهر تابناکی است. اهل دنیا از چنین معنایی به دور و از این گنجینهٔ الهی در دنیا بی‌بهره‌اند؛ چنان‌که پیش از همین آیهٔ مبارکه نسبت به آن‌ها چنین آمده است:

«فمن النّاس من یقول ربّنا اتنا فی الدّنیا و ما له فی الاخرة من خلاقٍ؛(۲)

دسته‌ای از مردمان هستند که می‌گویند: خدایا! در دنیا به ما بده [ولی نمی‌گویند: چه بده و یا حسنه بده معلوم نیست متعلّق عطا چیست] و در آخرت برای آن‌ها چیزی نیست.» در این آیه برای این افراد خیر دنیا نفی نمی‌شود، ولی این امر حسنه را برای آنان اثبات نمی‌کند؛ پس با آن که این دسته هم خیر را از خدا می‌خواهند و خدا هم آن‌ها را از نعمت‌های دنیا محروم نمی‌سازد، ولی چون معرفت، ایمان و شایستگی بالایی ندارند، نه حسنه می‌خواهند و نه خدا به آن‌ها چنین درّ تابناکی را عطا می‌کند. بنابراین ممکن است نعمت‌های الهی نصیب اهل دنیا هم شود، ولی حسنه امر دیگری است که

۱- و فی بعض الرّوایات: «حسنة الدّنیا المرأة الصّالحة و فی الاخرة الحوراء»؛     بحار،ج۸۶،ص۱۱۹٫

۲- بقره/۲۰۰٫

(۲۶)

اهل دنیا لیاقت و تحمّل داشتن آن را ندارند.

آری، دسته‌ای از زنان مؤمن و صالح از چنان شایستگی ای برخوردارند که درخور هم‌جواری اولیای الهی و مؤمنان وارسته‌اند؛ اگرچه ممکن است در عالم واقع، چنین امری تحقّق نیابد و گاهی مؤمن گرفتار زن بی‌ایمانی گردد و زن با ایمانی اسیر مرد نااهلی شود که این امر، ابتلا و امتحان الهی را در بردارد.

«انّا اعطیناک الکوثر؛(۱)

[ای پیامبر!]: همانا ما به تو «کوثر» و «تنها خیر کثیر» را عطا نمودیم.»

بر اساس شواهد و روایات، در این آیه، خداوند به حضرت زهرا(س) به عنوان تنها خیر کثیری که به پیامبرش داده است، اشاره می‌کند؛ چراکه کوثر نه تنها خیر زیاد و یا زیادتر، بلکه سرچشمهٔ خیر است که منحصر به آن بانوی دو عالم می‌باشد. این تنها سوره‌ای است که در شأن آن بزرگ‌وار و تمام آیاتش مخصوص آن حضرت و نابودی دشمنان اوست. ایشان زنی است که ناموس حق، روح دیانت و مقاومت، عصمت پاکان و تنها مظلومه‌ای است که بدی‌ها و زشتی‌ها را با تمام چهرهٔ کریهش افشا نمود.


 

رأفت بیش‌تر حق بر زنان

قال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «انّ اللّه تبارک و تعالی علی الاناث ارأف منه علی الذّکور و ما من رجلٍ یدخل فرحةً علی امرأةٍ بینه و بینها حرمةٌ الاّ فرّحه اللّه تعالی یوم القیامة؛(۲)

پیامبر خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند: رأفت و رحمت خدا بر زنان بیش از مردان است و مردی که زنی از محارم خویش را شاد سازد، خداوند او را در قیامت شادمان خواهد کرد.»

۱- کوثر/۱٫

۲- کافی،ج۶،ص۶،ح۷٫

(۲۷)

رأفت و مهربانی بیش‌تر با زنان، تا حدّی که شادمانی حق و شاد سازی اهل لطف و مهربانی را به دنبال آورد، خود دلیل بر اهمّیت زن و ارج‌مندی زنان، این تجلّیات جمال الهی، است. باید همگان به زن‌ها با دید کرامت و رأفت بنگرند و چنین دیدی زبان طبیعت عالم و آدم و مقتضای صفا و صمیمیت انسان و خرسندی زن و حضرت پروردگار است.

عن کلیب الصیداوی قال: قال لی ابوالحسن« علیه‌السلام »: «اذا وعدتم الصّبیان فـفوا لهم فانّهم یرون انّکم الّذین ترزقونهم انّ اللّه عزّوجلّ لیس یغضب لشی‌ءٍ کغضبه للنّساء و الصّبیان؛(۱)

کلیب گوید: امام کاظم« علیه‌السلام » به من فرمود: به وعده‌هایی که به بچّه‌ها می‌دهید، وفا کنید؛ بی تردید آنان شما را روزی‌دهندهٔ خویش می‌بینند. خداوند بلند مرتبه برای هیچ چیز همانند آزار و ناراحت کردن زنان و کودکان خشمگین نمی‌شود.»

در این روایت شریف، گرچه سخن از وفای به عهد نسبت به کودکان است و این امر دختر و پسر ندارد، ولی در ظرف تعلیل، ناخرسندی پروردگار نسبت به نگرانی زنان و کودکان مطرح می‌شود که این خود حکایت از اهمّیت آنان دارد.


 

پسر؛ گزینهٔ برتر جامعه

ظلم دیگری که به علّت نگرش‌های غلط در جوامع مختلف به زن شده است، برتری دادن جنس پسر بر دختر است. امروزه هنوز رسوبات این نگرش نادرست در سطح جامعه به چشم می‌خورد، در حالی که از دیدگاه اسلام چنین برتری ذاتی وجود ندارد؛ از این رو اسلام نه تنها با زنده به گور کردن دختران مبارزه کرد، بلکه جای‌گاه واقعی دختران را در سطح اجتماع مورد اهتمام قرار داد و حتّی در مواردی ارزش دختر را از

۱- کافی،ج۶،ص۵۰،ح۸٫

(۲۸)

پسر بالاتر دانست. آن‌چه در نظر این مکتبِ پویا مهم است، چگونگی تربیت فرزند است؛ نه پسر و دختر بودن او.

البته آسیب‌پذیر بودن دختر در جوامع امروزی به علّت شرایط خاصّ اجتماعی، قابل انکار نیست، ولی این امر علّت برتری پسر بر دختر نیست، بلکه از شرایط بد و ناهنجار اجتماعی حکایت می‌کند. اکنون ما به چند نمونه از ارزش گذاری دین به دختران به اختصار اشاره می‌کنیم؛


 

مادر هفتاد پیامبر (!)

«و امّا الغلام فکان ابواه موءمنین فخشینا ان یرهقهما طغیاناً و کفراً فاردنا ان یبدلهما ربّهما خیراً منه زکوةً و اقرب رحماً؛(۱)

و امّا آن پسر را که هلاک گردانیدیم، به خاطر این بود که پدر و مادرش موءمن بودند و ترسیدیم او طغیان و سرکشی کند و آن دو را گم‌راه نماید؛ پس خواستیم که به جای آن پسر، خیری بهتر و نسلی پاک‌تر به آن‌ها عطا کنیم.»

امام صادق« علیه‌السلام » در تفسیر این آیه فرمودند:

«ابدلهما اللّه عزّوجلّ مکان الابن ابنةً فولد منها سبعون نبیاً؛(۲)

خداوند عزّوجلّ به جای آن پسر، دختری به آن پدر و مادر عطا فرمود که هفتاد پیغمبر از نسل او متولّد شد.»

بیان کرامت‌ها ـ که ظهور هفتاد پیامبر و نسبت آن به یک دختر به جای پسر است ـ منتهای ارج نهادن به زن است؛ همان‌طور که قرآن کریم نسبت به حضرت مریم(س)

۱- کهف/ ۸۱ و ۸۰٫

۲- من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۴۹۱، ح۴۷۳۸٫

(۲۹)

می‌فرماید:

«لیس الذّکر کالانثی؛(۱)

هیچ پسری نمی‌تواند موقعیت مریم را داشته باشد»؛ مریمی که مادر عیسی« علیه‌السلام » است، و یا «کوثر» که هویت عصمت، اساس امامت و مادر پدرش می‌گردد و «امّ ابیها»ست.


 

پسر یا دختر؟!

در این جا ممکن است نسبت به آیهٔ «و لیس الذّکر کالانثی»(۲) (فرزند پسر مانند دختر نیست)، این شبهه پیش آید که: قرآن کریم به صراحت میان زن و مرد تفاوت قائل شده و به زبان مادر حضرت مریم(س) می‌فرماید: پسر هم‌چون دختر نیست؛ زیرا دختر مشکلاتی دارد و به کار حرم نمی‌آید و من نمی‌توانم او را به خدمت خانهٔ تو واداشته و نذر خود را ادا کنم.

در پاسخ باید گفت: اگر این اشکال درست باشد، می‌بایست مادر مریم(س) می‌فرمود:

«لیس الانثی کالذّکر؛(۳)

دختر هم‌چون پسر نیست که به کار حرم آید.» پس تمام این اشکال از آن جا ناشی می‌شود که این بخش از آیه را سخن مادر مریم بگیریم؛ در حالی که این بخش کلام خداوند است؛ زیرا هنگامی که مریم به دنیا آمد، مادرش نیت خیر خود را نقش بر آب دید؛ چون فرزند او دختر بود و به گمانش به کار دیر و حرم پروردگار نمی‌آمد. در این هنگام خداوند مادر مریم را آگاه ساخت که این گمان را از خود دور کن؛ زیرا من این

۱- آل عمران/۳۶٫

۲- همان.

۳- همان.

(۳۰)

دختر را برای کاری می‌خواهم که هیچ پسری توان انجام آن را ندارد. من می‌خواهم از این دختر، پسری بدون پدر بیافرینم و این کار هیچ پسری نیست که بدون زن، فرزندی به دنیا آورد، ولی دختری هم‌چون مریم(س) می‌تواند بی‌شوهر، عیسی را به دنیا آورد؛ پس «لیس الذّکر کالانثی؛ پسر هم‌چون دختر نیست که بتواند چنین کاری کند؛ نه این‌که پسر از دختر بهتر است.» آری، در غیر این صورت، آیه از معنای خود دور شده و در آن «تحریف معنوی» صورت می‌پذیرد.

عن محمّد بن سنان، عمّن حدّثه قال: «کان علی بن الحسین« علیه‌السلام » اذا بشّر بالولد لم یسأل اذکرٌ هوام انثی حتّی یقول: اسوی؟ فان کان سویاً قال: الحمدللّه الذّی لم یخلق منّی شیئاً مُشوَّها؛(۱)

هرگاه به امام سجاد« علیه‌السلام » مژدهٔ فرزندی داده می‌شد، پیش از آن که بپرسد دختر است یا پسر، می‌فرمود: آیا سالم و پیراسته از عیب است؟ اگر جواب مثبت بود، می‌فرمود: سپاس خدای را که از من موجودی ناقص و ناهنجار نیافرید.»

در این جا حضرت از سلامت فرزند می‌پرسد که از آن در می‌یابیم پدر و مادر نسبت به آن مسؤولند و باید حسّاس باشند؛ چرا که فرزند عمل آن‌هاست و در صورت بروز مشکل، گذشته از آن که بر خود آنان کاستی عارض می‌گردد، علیت آن‌ها نسبت به مشکل هم مطرح است و با سلامت فرزند، این مشکل و اتهام از آن‌ها دور می‌شود؛ از این رو پدر و مادر باید پیش از انعقاد نطفه تا نهایت نسبت به فرزند بی‌تفاوت نباشند و احساس مسوؤلیت کنند؛ چنان‌که حضرت به جهت سلامت فرزند حمد و سپاس خود را تقدیم حق می‌نماید.

عن ابی عبداللّه« علیه‌السلام » قال: «البنات حسناتٌ و البنون نعمةٌ فانّما یثاب علی الحسنات و یسأل عن النّعمة؛(۲)

 

۱- کافی،ج۶،ص۲۱،ح۱٫

۲- کافی،ج۶،ص۶،ح۸٫

(۳۱)

امام صادق« علیه‌السلام » فرمود: دختران، حسنه (خوبی و نیکی) و پسران نعمتند. به خاطر حسنه پاداش می‌دهند و از نعمت (گشایش و امکانات) بازخواست می‌کنند.

این روایت، مقایسهٔ دختران و پسران را بر مبنای تفاوت خوبی‌های کردار و نعمت‌ها استوار می‌سازد که خوبی‌ها پاداش دارد و آدمی نسبت به نعمت‌ها بده‌کار می‌شود و مورد پرسش قرار می‌گیرد. آری، فرزندان خیرات و کمالاتند، ولی دختر و پسر، هر یک آثار خاصّ خود را دارند.

قال رسول اللّه« صلی‌الله‌علیه‌وآله »: «نعم الولد البنات ملطّفاتٌ مجهّزاتٌ مونساتٌ مبارکاتٌ مفلّیاتٌ؛(۱)

رسول خدا« صلی‌الله‌علیه‌وآله » فرمودند: دختران چه خوب فرزندانی هستند! نرم و سازگار، کمک‌رسان و فراهم ساز، اُنس گیرنده و الفت‌پذیر، پرخیر و برکت و سلامت بخشند.»

در این روایت، چنان از حضرت اوج شور و شوق و لطف و صفا نسبت به دختران ظاهر می‌گردد که گویی تنها، پیامبر« صلی‌الله‌علیه‌وآله » کرامت و هویت شیرین آنان را شناخته و خوبی‌هایشان را یافته است؛ چنان‌که تمام صفات مهر و محبّت و عشق و پاکی را به آن‌ها نسبت می‌دهد؛ و از بیان ایشان در می‌یابیم که چرا در صدر حدیث، خوبی را مخصوص آن‌ها دانسته و فرموده است: «نعم الولد البنات» که مفهومش این است: پسران چنین گوارا نیستند.


 

مظلومیت زن و مصاحبت عشق

در زمینهٔ مظلومیت زن نیز می‌توان به آیات پایانی سورهٔ مبارکهٔ «عبس» نگاه گذرایی داشت:

۱- همان،ص۵،ح۵٫

(۳۲)

«فاذا جاءت الصّاخّة یوم یفرّالمرء من اخیه و امّه و ابیه و صاحبته و بنیه لکلّ امری‌ءٍ منهم یومئذٍ شأنٌ یغنیه؛(۱)

هنگامهٔ قیامت، تمام افرادی که کم آورده و به دیگران بده‌کارند، فرار می‌کنند؛ مرد از برادر که پشتوانهٔ او بوده و از مادر مهربان و پدر و زن و فرزندان، همه و همه فرار می‌کند.» در این میان، اشارهٔ قرآن به فرار مرد از زن است؛ زیرا مرد وام‌دار و بده‌کار همسر خویش است. مرد ظلم کرده، او را آزرده و زن آسیب‌پذیر را هر طور که خواسته و توانسته، نگران و زخمی و دل‌خسته و نالان نموده و حال از او فرار می‌کند، ولی قرآن نمی‌فرماید که زن از شوهرش فرار می‌کند؛ چون او بده‌کار نیست تا فرار کند. البته زن تحت عنوان «مرئه» ممکن است از برادر، مادر، پدر و فرزند فرار کند، ولی در قرآن کریم چیزی نسبت به فرار از شوهر نیامده است؛ از این‌رو مردها باید به فرار فردای قیامت از زن، این بستر محبت و نهال عشق بیندیشند و ناسپاسی و ستیز کم‌تری نسبت به این مظلوم همیشهٔ تاریخ روا دارند.

خوب است در این‌جا اشارهٔ دیگری در این زمینه داشته باشیم.

آیات ابتدایی سورهٔ معارج می‌فرماید:

«یوم تکون السّماء کالمهل و تکون الجبال کالعهن؛(۲)

روزی که آسمان چون فلز گداخته می‌گردد و کوه‌ها چون پشم متلاشی می‌شوند»،

«و لا یسئل حمیمٌ حمیما؛(۳)

هیچ دوستی از دوستی پرس‌وجو ندارد.»

«یودّ المجرم لویفتدی من عذاب یومئذٍ ببنیه و صاحبته و اخیه و فصیلته الّتی تؤویه و من فی الارض جمیعا ثمّ ینجیه؛(۴)

 

۱- عبس/۳۷ ـ ۳۳٫

۲- معارج/۹ و ۸٫

۳- معارج/۱۰٫

۴- معارج/۱۴ ـ ۱۱٫

(۳۳)

مرد مجرم برای گریز از آن عذاب هول‌ناک حاضر است فرزندان، همسر و برادر و قبیله‌اش را که همیشه از او حمایت می‌کردند، فدا کند و حتی همهٔ بشر را مایهٔ نجات خود گرداند.»

این مرد خودخواه است که وقتی مجرم و گرفتار می‌شود و بر اثر غفلت و گناه کم می‌آورد، حاضر است همهٔ هستی را در راه نجات خود فدا کند و گویی همه را از آن خود می‌داند که برای نجات خویش از آن‌ها مایه می‌گذارد، ولی زن، این مظلوم همیشهٔ تاریخ، چنین کاری نمی‌کند. در دنیا هم مرد گمان می‌کند مالک زن و فرزندان است ـ چنان‌که می‌گوید: من هزینهٔ آن‌ها را تأمین می‌کنم ـ ولی زن چنین اعتقادی نسبت به خود ندارد؛ در حالی که مردها باید بدانند به‌واسطهٔ همین زن و فرزندان است که حرکت می‌کنند، قدرت و تلاش می‌یابند، زنده می‌مانند و زندگی می‌کنند؛ پس می‌بینیم که زن از زندگی مایه نمی‌گذارد، بلکه خود را هم فدا می‌کند، ولی مرد چنین نیست و می‌خواهد زندگی و افراد را فدای خود کند. البته حساب افراد سالم و انسان‌های وارسته و مؤمن از این برداشت جداست.

از این آیه می‌توان استفاده کرد که همه چیز زن، مرد است؛ از این‌رو از او نمی‌گذرد و هنوز آن حالت وابستگی و دل‌بستگی و حتی وحدت خواهی زن در قیامت ـ که ظهور دنیاست ـ باقی است، ولی مرد این‌گونه نیست و به هر دلیلی ـ خصوصیت سِعی و جمعی باشد یا تعدد و تنوع آمال ـ همه چیز مرد، زن نیست؛ از این‌رو زن را، بلکه همه چیز را وا می‌گذارد. از همین‌جا می‌توان استفاده نمود که خودخواهی مرد بیش از زن است و در دنیا هم که زن را می‌خواسته، برای خود و تمایلات و راحتی خویش می‌خواسته است. آری! تنها برای خود، زن را می‌خواسته و این حالتِ خودخواهی در آن‌جا ـ که ظهور دار فنا و بقای چهرهٔ فانی دنیاست ـ با تلنگر الهی و ناز شصت حق به

(۳۴)

تمام چهره، رخ می‌نماید و به ظهوری ابدی می‌رسد تا مرد ـ به اصطلاح ـ سالار، این خودخواه پنهان‌کار و این خودپرست بی‌عار که در دنیا با هزار ترفند دم از عشق می‌زد، رسوا شود؛ امّا آیا همهٔ مردان چنینند؟ هرگز.

از تعبیر «صاحبته» به جای «امرئته» در این آیات شریفه می‌توان استفاده کرد که مرد در قیامت و هنگامهٔ شداید، از زنی که هم‌راه و هم صحبتش بوده، می‌گذرد، بلکه او را فدا می‌نماید. این امر علاوه بر این که بی‌وفایی و راحت‌طلبی مرد را می‌رساند، هول و هراس و هیمنهٔ قیامت را هم حکایت می‌کند. به راستی چه محشر عظیمی است که آدمی، قرارِ هم راهی و مدار صحبت را هم از یاد می‌برد! چنان‌که پیش‌تر فرمود:

«ولا یسئل حمیمٌ حمیما».(۱)

وقتی دوستی گرم و ارتباط گرماگرم آن‌جا چاره‌ساز نیست، دیگر از حب و محبّت معمولی چه انتظار!

نکتهٔ دیگر آن که قیامت، مقطع قطع وابستگی‌ها به اقسام آن ـ جز وابستگی زن، این وجود یک پارچه دل ـ است. ابتدا وابستگی به فرزند قطع می‌شود ـ که شدیدترین وابستگی است ـ سپس وابستگی به زن ـ که کم‌تر از آن است ـ آن‌گاه وابستگی به برادر ـ که یک‌سان و طرفینی است ـ و آن‌گاه وابستگی‌های عمومی و دورتر از قوم و قبیله تا تمام اهل زمین. آری، پیام دیگر این آیه قطع تمام وابستگی‌ها در عرصهٔ قیامت است که «یوم الفصل»(۲) است.

از فدای «مَن فی الارض جمیعا» هم می‌توان استفاده کرد که آدمی چون تنها به ارض دست‌رسی دارد و عرصهٔ تاخت و تاز او زمین است، همهٔ «مَن فی الارض» را می‌خواهد برای نجات خود فدا کند؛ پس چنین موجودی اگر به غیر ارض هم

۱- معارج/۱۰٫

۲- اشاره به آیهٔ شریفهٔ «انّ یوم الفصل کان میقاتا؛        نبأ/۱۷٫

    همانا روز جدایی(قیامت) جای‌گاه حضور همگان است.»

(۳۵)

دست‌رسی داشت، به‌طور حتم چنین کاری می‌کرد؛ چون در زمین، هیچ کس از دست او در امان نماند و آماج خودخواهی‌اش شد.

* * *

اکنون پس از بیان نمونه‌هایی از نگرش مثبت دین اسلام به زن، شاید این پرسش به ذهن آید که: اگر اسلام از زن حمایت کرده است، پس چرا در موضوعات اجتماعی، زن را هم پایهٔ مرد نمی‌داند؟

در پاسخ این پرسش باید گفت: اشکالاتی که در موضوع زن به اسلام و قرآن کریم شده است، پاسخ‌های مناسبی دارد که بعد از بیان آن به طور قطع خواهیم دید که اساسا هیچ یک از آن‌ها اشکال نیست، بلکه ناشی از توهّمات و ذهنیت‌های نادرست و عدم درک صحیح احکام اسلام است.

توهّماتی که دربارهٔ زن نسبت به دین مطرح می‌شود، از دو بخش خارج نیست: دسته‌ای از موضوعات و احکام، آن‌طور که شنیده شده، نیست و دسته‌ای آن‌گونه که گفته شده، هست و باید همان گونه هم باشد، ولی حکمت یا چگونگی آن برای همگان به طور واضح و آشکار معلوم نگردیده است.

حال در این مباحث باید به جایی رسید که بر فرض اگر شریعت هم به این احکام فرمان نمی‌داد، ما از نظر عقلی آن را می‌پذیرفتیم؛ چرا که از دیدگاه عقل این احکام باید همین گونه باشد. البته بخشی از اشکالات مطرح شده دربارهٔ زن مربوط به جامعه و ناشی از مشکلات آن است که تنها با رفع فساد و ناهنجاری‌های جامعه قابل رفع می‌باشد.

اکنون ما آن دسته از توهّماتی را که تاکنون در این کتاب مطرح نکرده‌ایم ـ مانند: محدودیت شغل و فعّالیت‌های اجتماعی زن و محدودیت مالکیت، ارث و دیهٔ زن ـ به اختصار آورده و پاسخ می‌دهیم تا معلوم شود که همهٔ احکام دین ـ به‌ویژه احکامی که

(۳۶)

دربارهٔ زن وارد شده ـ بر پایهٔ ضرورت‌های عقلانی است و در همه حال، دین اسلام از زن حمایت کرده است. برای این منظور ابتدا به چند مقدمه اشاره می‌کنیم:


 

تفاوت‌ها و امتیازها

انسان موجودی دارای شعور و اراده است و جهان هستی زمینهٔ وصول او به کمال می‌باشد و این جهتی مشترک میان زن و مرد است. زن و مرد می‌خورند، می‌خوابند، راه می‌روند، نفس می‌کشند، می‌اندیشند و سخن می‌گویند؛ این‌ها جهات عمومی است و در بسیاری از این جهات، حیوانات هم به نوعی با آدمی مشترکند؛ زیرا انسان، خود زیر مجموعهٔ عنوان حیوان و یکی از جان داران است.

با آن که زن و مرد، هر دو، انسان کامل و دارای عقل و شعور، اراده و اختیار، توان تصمیم‌گیری و انتخاب، قوّهٔ شور و احساس و محبّت و نفرت و بی شماری از صفات، استعدادها و توان‌های اشتراکی دیگرند، ولی با توجّه به شخصیت، ساختار وجودی و کیفیت آفرینش هر یک، امتیازات و ویژگی‌هایی هم برای هر کدام وجود دارد. بعضی از امتیازات زن عبارتند از: قوّت بیش‌تر در احساس، شدّت عواطف، توان و شور فرزندپروری، مطلوبیت، جمال و شوق دهی به انگیزه‌های روانی مرد. برخی امتیازات مرد هم عبارتند از: توانایی در عقلانیت و مدیریت، برتری در امور طبیعی و جسمی، آمریت (پیش‌تازی در حوادث و سرداری جامعه) و توان‌مندی بیش‌تر در جهات اجتماعی و کارهای سنگین.

به طور کلّی در زن و مرد ویژگی‌هایی وجود دارد که تکرار و یکی بودن آن دو را نفی می‌کند و همین تفاوت‌ها و ویژگی‌ها عامل مکمّل بودن هر یک نسبت به دیگری است. این دو بدون یک‌دیگر در تحقّق و تکوین و استمرار حیات انسانی مشکل پیدا خواهند کرد؛ گذشته از آن که با نبود مرد، زن نیز ارزش نخواهد داشت و با نبود زن، مرد هم

(۳۷)

ارزش ندارد؛ پس در یک کلمه باید گفت: با نبود یکی، دیگری نیز نمی‌تواند باشد و این است معنای تکمیل و استکمال هر یک از زن و مرد نسبت به دیگری. نبود زن یا مرد، مساوی با نفی کلّ انسان است و انسان و جامعه بی هر یک از آن‌ها هرگز تحقّق و دوام نخواهد داشت. هر کدام از زن و مرد، با خصوصیات اشتراکی و ویژگی‌های فردی، انسان کاملند، اگر چه زنان، مطلوبیت و مردان، اندیشهٔ طالبیت را در هویت خود به طور غالب دارا هستند.

(۳۸)


 

اشکال به سه ویژگی زن:


 

لطافت، احساس و مطلوبیت

از نقطه نظر فلسفی و روانی سه ویژگی عمده برای زن وجود دارد: لطافت، احساس و مطلوبیت.

زن به اقتضای خلقت ظریف و ساختار پیچیده و اعجاب برانگیزش از ویژگی‌های مطلوب، ممتاز و خوش آیندی برخوردار است که به او حسن و زیبایی، کمال و دل آرایی و ترنّم و شکوفایی بخشیده است.

انسان به طور کلّی موجودی با احساس است. مرد هم احساس دارد و قلب او از عاطفه، ابتهاج، مهرورزی و هم‌چنین کینه و نفرت برخوردار است، امّا این زن است که به خوبی این گوهر بی بدیل را از مرد ربوده و به وفور از آن بهره‌مند است. زن نه تنها احساس، بلکه عواطف سرشار و بی کران دارد. زن موجودی احساس‌مدار است و احساس و عاطفهٔ او در مواقع بحرانی بر قوّت عقل و خردش چیره است. رفتار و برخورد، اراده و تصمیم و انتخاب، رد و تأیید، گریز و گرایش، مهر و محبّت و خشم و خشونت زن، همه و همه، بیش‌تر بر مدار عواطف و احساس او می‌چرخد تا بر گرد خرد و عقلانیتش.

از زاویه‌ای دیگر، ویژگی آشکار و تمام عیار روحی ـ روانی و حتّی جسمانی زن «لطافت» است. جسم و روح و دل و جان زن سرشار از ظرافت و لطافت است. حقیقت روان و درون این تجسّم زیبایی، هم‌چون پیکرهٔ اندامش، لطیف و ظریف و تماشایی است.

نگاه نرم و لطیف، صدای آرام و ظریف و رفتار و حرکات سرشار از حسن و هنر و ظرافت، از این موجود جذّاب، زیبا و زیبایی آفرین، وجودی سراسر لطافت و نرمش پدید آورده است.

(۳۹)

زن هم‌چون آفریدگارش لطیف است و قامت او در زمین، آئینه‌دار لطف بی‌کران و لطافت بی مانند حق است؛ از این رو تمام حرکات و سکنات، نگاه و نمود و سخن سکوت او ظهور این لطافت و نرمش و جاذبهٔ شگفت و اسرارآمیز است.

دیگر امتیاز و خصلت این آئینهٔ جمال، صنم زیبایی و پرده‌دار شور و شیدایی، «مطلوبیت» است. خداوند جمیل، ساختار و ساختمان زن را به گونه‌ای طرّاحی و چهره‌پردازی نموده که تمام حالات و حرکات زن برای مرد ـ به عنوان هم‌راه و هم ساز او در گردونهٔ آفرینش ـ مطلوب، خواستنی و دوست داشتنی است. مرد، بی زن در زمین گم شده‌ای دارد و در آسمان چیزی که با او برابری کند، به چنگ نمی‌آورد و به راستی هستی هم بدون زن، گوهری نایاب را گم و نایافته احساس می‌کند.

زن، مطلوب مرد و جلای آفرینش است و به حق، هیچ مخلوق زمینی از دارایی زمین برای مرد، مطلوب‌تر، دل آراتر، شیرین‌تر و نازنین‌تر از زن وجود ندارد.

زن برای مرد، مطلوب، خواسته و خواستنی است و طلب، اراده، رغبت و تمایل مرد با قوّت تمام به او بر می‌گردد و او خود نیز به خوبی از این راز آشکار و نهان و حقیقت پیدا و پنهان آگاه است و با آن در درون و برون، هم‌راهی و هم‌رازی و هم نوایی دارد. زن می‌داند که وجودی مطلوب دارد و وجود و موجودی‌اش مطلوب مرد است و این را حقّ مسلّم و طبیعی خود می‌شمارد؛ از این رو با این دارایی طبیعی و امتیاز برجسته و بی‌رقیب، ساز و نوا دارد و بدان می‌نازد و اگر بتواند، به راستی دوست دارد مرد، سرمایهٔ دل و جان مایهٔ درون خود را بر سر آن ببازد و همهٔ احساس و عشق و عواطف او را با وجود تمام توان و اقتدار و هوش‌مندی مردانه در برابر ظرافت و مطلوبیت زنانهٔ خویش به خاک افکند و به خود و زیبایی‌اش، جذّابیت و رنگ و نوایش و ساز و ناز و نیازش سرگرم سازد و مرد را دل باخته و جان سپردهٔ خویش ببیند و خلاصه از او دل بری کند و برای همیشه دل‌دارش باقی بماند.

(۴۰)

اکنون با توجّه به این سه ویژگی برجسته و آشکار ممکن است اشکال شود: آیا این ویژگی‌ها، خود عامل استثمار زن در جوامع گوناگون توسّط افراد فرصت طلب و گروه‌های سودجو نیست و آیا انگیزهٔ استثمار را در مرد تحریک نمی‌کند؟ چرا که هر جا حکم باشد، علّت نیز وجود دارد.

اصولاً اقتضای زن بودن، همان ویژگی‌های زن است؛ اگر این ویژگی‌ها برای زن نبود، جامعه او را به عنوان یک موجود مطلوب دنبال نمی‌کرد و مردان آلوده و آزمند به او طمع نمی‌ورزیدند؛ مانند: گلابی، سیب و دیگر میوه‌ها که اقتضایشان همان خوردنی بودن آن‌هاست و جز خورده شدن کاری از آن‌ها بر نمی‌آید.

آیا زن جز بهره‌برداری از این ویژگی‌هایش توسط مرد چیز دیگری می‌تواند باشد؟ اگر زن، زیبایی، لطافت، احساس و مطلوبیت نداشت، آیا مورد توجّه قرار می‌گرفت؟ آیا زن به وجود آمده است تا مانند میوه خورده شود؟ پس در این صورت زن غایتی جز نابودی در چنگال مرد نخواهد داشت و تحقّق او مساوی پایان اوست؛ زیرا جز بهره برداری و بهره‌کشی از او خاصیت دیگری برایش وجود ندارد. آخر و آخرت زن، خورده شدن است و کمال زن مساوی با نابودی اوست.

بنابراین، عامل نابودی زن همان خصوصیات و امتیازات حقیقی اوست و زن به قول کلیسا چیزی جز در خدمت مرد بودن نیست و غایتی جز بهره دادن به مردها و یا بهره‌کشی مردها به زور از او ندارد.


 

پاسخ: قانون، وجدان و ایمان

با آن که عمل‌کرد بسیاری از افراد جوامع این گونه نشان می‌دهد که زن برای مرد خلق شده و عامل استثمار زن، شخص زن و کمالات و صفات عمدهٔ اوست ـ چنان‌که برخی ادیان، مانند قوم یهود هم به این نوع فلسفه دامن می‌زنند ـ ولی باید گفت: چنین

(۴۱)

عقاید پوسیده و ناهنجاری گذشته از آن که موجب زیان باری و تخریب معادلات صحیح انسانی شده، بسیار نادرست و بی‌پایه است. تنها مکتبی که با چنین افکاری مخالف است و دیدگاه‌های روشنی در مقابل این افکار پوسیده و عنادآمیز دارد، دین مبین اسلام است.

حال، در جواب اشکال فوق باید گفت: برای جلوگیری از تجاوز انسان‌ها به حقوق یک‌دیگر و دوری از این کاستی‌ها و حفظ حریم جامعه و به ویژه زنان، سه عامل اساسی وجود دارد. یکی از این سه، در جامعه، دیگری در خلوت و فضای درونی هر فرد و سومی در هر دو فضای فردی و اجتماعی باید وجود داشته باشد.

آن‌چه در جامعه باید حاکم باشد، «قانون» است، چیزی که در خلوت و عالم فردی حاکم است، «وجدان» است و عامل دیگر که باید در هر دو فضای فردی و اجتماعی حاکم باشد، «ایمان» است. ارتباط میان این سه عامل بدین‌گونه است که وجدان فردی که یکی از تجلّیات روح بشر است، هم‌راه با ایمان ـ اعتقاد فردی و اجتماعی ـ و قانون ـ عمل‌کرد اجتماعی ـ می‌تواند در سالم‌سازی جامعه به‌طور کامل مؤثر باشد. حال، اگر زن تحت حمایت این سه عامل قرار گیرد، از ظلم و تجاوز دیگران در امان خواهد بود.

به بیان دیگر، این سه عامل عبارتند از:

یک. وجدان فردی که عامل درونی هر انسان است و هر فردی، در صورت صحّت و سلامت، از آن برخوردار است.

دو. وجدان اجتماعی که زمینهٔ تحقّق قانون است. اگر در جامعه‌ای قانون به‌وسیلهٔ همه، برای همه و به‌طور صحیح اجرا شود، می‌گوییم: آن جامعه وجدان اجتماعی دارد و قانون‌مند و قانون مدار است.

سه. ایمان که بزرگ‌ترین حافظ ویژگی‌های زن و همهٔ شؤون فردی و اجتماعی انسان است. البته مراد از ایمان، حقیقت و عمل به ایمان است: چیزی که انسان را به

(۴۲)

انجام وظایف و دوری از کارهای ناشایست وا می‌دارد؛ نه ادّعا یا زمینهٔ مفهومی و تلبّس صوری آن؛ چرا که ارتکاب هر جنایتی با این عناوین قابل جمع است.

با وجود این سه نیروی عمده و اجرای این عوامل اساسی می‌توان از شخصیت، صفات و حقیقت زن بهره‌برداری سالم نمود و با نبود هر یک از آن‌ها به‌طور قهری زن تحت استثمار قرار می‌گیرد؛ گرچه ممکن است به‌طور طبیعی، صفات کمالی‌اش هم به این امر دامن زند.

مقصود از استثمار زن استفادهٔ بی‌مورد و بی‌جهت از او است. همان‌طور که در مثال آمده، خصوصیات میوه‌ها با هم متفاوت است؛ به طور مثال: با آن که گلابی برتر از بسیاری از میوه‌هاست و به آن «شاه‌میوه» می‌گویند، بسیار آسیب‌پذیر است و این آسیب پذیری از لوازم لطافت است و همین لطافت، صفت کمال آن می‌باشد. حال اگر گلابی آسیبی می‌بیند، به علّت استفادهٔ بد یا تأخیر در استفاده است. ویژگی‌های زن هم صفات کمال اوست و استفادهٔ بی‌مورد ـ که موجب زیان او و جامعه می‌شود ـ ناشی از برخورد ناسالم مرد یا جامعه با او می‌باشد؛ نه صفات حُسن زن. به هر حال، در صورت برخورد مناسب زن و مرد با هم و بهره‌برداری سالم آن‌ها از یک‌دیگر در جهات فردی و اجتماعی و بر طبق مجرای درست طبیعی و فطری، شخصیت و هویت زن، هم‌چون سلامت و صلابت مرد، حفظ می‌شود و مورد تجاوز قرار نمی‌گیرد.


 

نگرش غلط و استثمار زن

اگر در جوامع مختلف، زن مورد استثمار واقع می‌شود، به علّت زیبایی، مطلوبیت و احساس او نیست، بلکه نگرش نادرست به او، نبود سه عامل یاد شده و عدم حمایت صحیح، سبب استثمار وی شده است؛ زیرا روشن است که هیچ کمالی نمی‌تواند عامل استثمار خودش باشد.

(۴۳)

زن در جامعه‌ای می‌تواند سلامت داشته و به‌طور متناسب زندگی کند که در آن اهرم‌های سلامت و استواری و حمایت‌کنندهٔ قوی و مناسب برای او وجود داشته و وجدان فردی انسان‌ها، زمینه‌های مثبت اجتماعی، قانون و ایمان رنگ نباخته باشد؛ همان طور که به واسطهٔ نبود یا ضعف قانون در یک جامعه، افراد می‌توانند از امکانات عمومی بهره‌برداری‌های ناروا داشته و آن را به تصرّف خود در آورند. در چنین جامعه‌ای زن هم استثمار می‌گردد و مورد بسیاری از بی‌مهری‌ها و ستم‌ها واقع می‌شود.

اگر در جامعه، قانون صحیح بر مجرای درست و وجدان و ایمان وجود داشته باشد، زن می‌تواند هم‌چون دیگران از زندگی سالم برخوردار باشد و مورد بهره‌برداری مناسب قرار گیرد؛ و طبیعی است که با نبود این سه عامل قدرت، زن به راحتی مورد استثمار واقع می‌شود؛ به‌طوری که ممکن است مرد او را مانند گرگ، ولی بی‌صدا شکار کند. فلسفهٔ چنین جامعه‌ای می‌گوید: چون زن کمال مطلوب است، باید راندمان و بازدهی داشته باشد و ثمره و بازدهی او همان استثمار اوست؛ غافل از آن‌که بازدهی غیر از لجن‌مال شدن است و بهره برداری صحیح، چیزی جز استثمار است؛ گذشته از آن که تعاون متقابل و کام‌یابی و کام‌دهی، امری فراتر از بهره‌کشی کلّی از افراد و اشیاست.

آری، «بهره‌برداری» و «استثمار» دو واژهٔ متفاوتند. بنابراین اگر بخواهیم مشکل زن حل شود، باید مشکل جامعه برطرف شود. اگر بخواهیم جامعه‌ای به واقع انسانی داشته باشیم، برای تحقّق آن باید قانون، وجدان و ایمان را به طور علمی و عملی بازیابی کنیم.

پس آن‌چه در زمینهٔ زن و حقوق اساسی او اهمّیت بسیار دارد، این سه عامل است؛ نه توهّماتی که نسبت به قوانین اسلامی مطرح می‌شود و گروه‌هایی با انگیزهٔ تضعیف روح دینی یا به‌واسطهٔ انحرافات درونی و استثمار و مطامع مادّی، این شبهات را دامن زده و بزرگ می‌کنند.

(۴۴)

حال، بعد از بیان این زمینه با توجّه به هدف اساسی ما در این کتاب ـ که پیش‌تر عنوان شد ـ به‌طور خلاصه توهّماتی دیگر، از قبیل: محدودیت شغل و فعالیت اجتماعی زن و نیز محدودیت مالکیت، ارث و دیهٔ او که بعضی مطرح کرده‌اند، دنبال می‌شود.

(۴۵)

مطالب مرتبط