معاد
هر شروعی پایانی دارد و هر کاری نهایت و هدفی. فرصت آن رسیده تا بعد از بیان مبدء و سرآغاز جهان هستی، معاد و مقصود و مقصد خلقت بیان شود و از ثمرات عملی آفرینش و انسان و ظرافت علمی آن بهطور فشرده بحث گردد که این خود از اساسیترین هدفهای والای ادیان آسمانی بهویژه اسلام است که در این زمینه بیش از هر دینی از آن بهروشنی یاد شده است.
معنای معاد آن است که آدمی و هر چیز دیگری پس از این دنیای محدود و کوتاه مادی هیچ و پوچ نمیگردد و پیوسته راه زندگی را به گونهای دیگر- که ساخته و پرداختهٔ کوشش و کشش چند روز دنیای وی میباشد- ادامه خواهد داد و در آن بخش از هستی، جزا و پاداش انگیزههای نظری و عملی خود را که در خود داشته و توان بروز آن را در دنیا نداشته و طبیعت ماده آن را ایجاب نمیکرده است خواهد دید؛ خوب یا بد، زشت یا زیبا و … که تفصیل آن در تصور نمیگنجد.
ضرورت معاد
پرسشی که هر اندیشمند عاقلی را به تفکر وا میدارد این است که چرا باید بازگشت و چه ضرورتی برای آن میباشد؟ آیا اندیشهٔ اصیل
سیر اندیشه، ص: ۳۰۲
بشری این امر مهم را مییابد و یا تنها باید در این زمینه به گفتهٔ دین و سفیران آسمانی گوش فرا داد و از چگونگی و چرایی آن چیزی نپرسید؟
برهان مرکب فلسفی
در پاسخ به این پرسش باید گفت: عقل، روند هستی و پیوستگی آن را واقعیتی مییابد که از هستی و سرشتی که در نهاد آدمی است خبر میدهد و گذشته از بیان ادیان و سفیران آسمانی، اندیشه و عقل انسان این حقیقت را در مییابد و از آن به روشنی یاد میکند که روند هستی و قافلهٔ وجود را نمیتوان ایستا دید و باید ادامه داشته باشد که در این مقام برای نمونه و بهطور خلاصه و برای یادآوری به چند دلیل گوناگون اشاره میگردد که نخست از دلیل مرکب فلسفی در طی چند اصل یاد میشود:
اصل نخست، هر جنبشی پایانی و هر علتی معلول خاصی دارد؛ همانطور که هر معلول علت خاصی دارد.
اصل دوم، این دو عامل (حرکت و نهایت یا علت و معلول) هیچگاه در عرض هم قرار نمیگیرد و در دو مقام محفوظ میباشد.
اصل سوم، در دنیای مادی که آدمی درگیر هزاران اندیشه و عمل است، هرگز آرامش و آسایش نمیبیند.
اصل چهارم، باید برای جزای هر کار خوب یا بدی، جهانی را یافت که در آن از مسؤولیت و تکلیف خبری نباشد.
با بیان این چهار اصل که هر کاری پایانی دارد و حرکت و نهایت در راستای هم میباشد و دنیا جز درگیری نیست و جزا با مسؤولیت سازگار نمیباشد، باید گفت: باید جهانی را یافت که در آن جز جزای عملی چیزی خودنمایی نداشته باشد و جزا در راستای عمل قرار گیرد و آن جهان جز معاد و قیامت یا هر نامی که بر آن گذاشته شود نمیباشد؛ پس
سیر اندیشه، ص: ۳۰۳
باید جهانی وجود داشته باشد تا ثمرات کردار هر کسی آشکار گردد و مقدمهای برای سیر همیشگی باشد.
ضامن اجرای قانون
هر قانون و دستوری برای پیاده کردن اصول خود نیازمند ضامن اجرایی میباشد؛ خواه آن قوانین دینی باشد یا انسانی؛ زیرا لازمهٔ پیاده کردن هر فکر و اندیشهای ضامن اجرای آن میباشد؛ خواه قوانین عادی و انسانی باشد یا حکومتی و تشکیلاتی.
همهٔ دولتهای اجرایی و حکومتهای مردمی ضامنی برای پیاده کردن قوانین خود جز زور یا حداکثر حسن تفاهم ندارند و این ضامن جز زمان اندک- آن هم در امور ظاهری- موردی ندارد و آدمی هرگاه بتواند دست قانون را از چماق آن جدا ببیند، هر کاری که بتواند انجام میدهد و فطرت اجتماعی و نظام تکوینی را خدشهدار میکند.
با فرض استحکام نظام خلقت و عظمت صنع باید گفت: آن ضامن اجرایی که بتواند انسان را به نظم وا دارد و از هر تعمدی برهاند نمیتواند چیزی جز دین باشد که آن نیز در سایهٔ اصول مبدء و معاد، خدا و قیامت و مسؤولیت، قوانین حیاتی خود را به اجرا در میآورد. تنها دین است که ضامن اجرای معنوی و شاهد و ناظر حقیقی در آشکار و پنهان است؛ زیرا دین با دو اصل محکم خود هر مؤمن وارستهای را پایبند عملی کردن قانون و پیرو اجرای دستورهای آن میسازد و چنان اعتقاد و اندیشهای برای وی پدید میآورد که مؤمن هرگز لحظهای خود را دور از قانون و شاهد و ضامن آن نمیبیند و برای اصلاح کل جامعهٔ بشری و دنیای کنونی راهی جز دین نیست و هرگز نمیتوان آدمی را با زور و نیرنگ به پیاده کردن دستورها وادار نمود؛ زیرا زور، توانی قسری است و دوام چندانی ندارد.
سیر اندیشه، ص: ۳۰۴
پس با اثبات استحکام جامعه و وحدت صنع ثابت شد که اعتقاد به معاد تنها راه رهایی بشر از پستی است و این خود دلیل استواری بر بایستگی معاد و آخرت میباشد؛ زیرا کمبودی در نظام طبیعت مشاهده نمیشود و بدون فرض معاد، این کمبود آشکار میگردد.
پس از اثبات لزوم مجری برای هر قانونی روشن میگردد که اجرا جز با اعتقاد به جزا رخ نمیدهد و قانون جزا به آگاهی کمی و کیفی رفتار همگان، آن هم بهطور دقیق است و هیچ قانونگذاری، توان دریافت کمی و کیفی رفتار خود را ندارد تا به خود جزا دهد، چه رسد به یک جامعه، و جز دین- که بر اساس اعتقاد به خدا و قیامت است- از عهدهٔ این کار بر نمیآید و تنها خداوند عالمیان است که از ظرافتها و ریزهکاریهای کردار همگان باخبر است و قیامت است که توان جزادهی کامل اعمال خوب و بد همه را دارد. دنیا و سنجش مادی آن توان این کار را جز با تشویق زبانی و یا محکومیت اعدامی ندارد؛ زیرا افرادی هستند که در جهت خوبی یا بدی تا جایی دستشان باز است که آدمی توان ادراک آن را ندارد. افرادی هزاران نفر از یک جامعه را نابود کرده یا به صلاح رساندهاند و حال این قوانین کیفری جز توانایی محکومیت با یک اعدام و یا امتنان و رهایی- آن هم در موارد کلی- را ندارد و تنها خداوند هستی است که آگاهی تمام از همهٔ کردارهای همه را دارد.
بعد از اثبات این مقدمه با اصل همگانی عدالت، ثابت میشود که نظام طبیعت در روند عمومی و دقیق هستی نیاز به روز بازپسین دارد تا کردارهای همگان جزا داده شود و در نظام هستی ستمکاری پیش نیاید.
رستاخیز؛ ضرورت اندیشه
معادی را که دین میگوید، اندیشه به بایستگی آن اقرار دارد و جز آن را بیهوده میداند؛ زیرا در این صورت است که باید همهٔ عمر بشر و
سیر اندیشه، ص: ۳۰۵
هستی عالم و آدمی را روزی چند، آن هم با دنیایی رنج آلود پایانپذیر دانست و دیگر هیچ. این گمان، دلیلی جز کوتاهی اندیشه و روح، و یأس و وحشت ندارد؛ زیرا میدان حرکت هستی باز و روح امید انسان گسترده است، تا جایی که دیگر جایی برای دیگری نمیماند و این است رمز زندگی و رمز هستی که هرگز نیستی نصیب هستی نمیگردد و جاودانگی بهسوی نابودی نمیگریزد و قافلهٔ زندگی جاودانه باقی میماند؛ چنان که بوده است؛ با این تفاوت که هر پیچ و خم جمعی برای خود عالمی دارد؛ پس باید بر این گستردگی وجود و هستی عالم و آدم باریکبینی داشت و از راه همین جهان به جهانهای دیگر پی برد و اندیشهٔ خود را با متانت تمام آزمود و مانند کرم ابریشم تنگچشم نشد.
زبان دین و پیامبران
بعد از بازگشایی کلی اندیشه باید روشن باشد که همهٔ دینهای آسمانی به این موضوع اشاره داشته و پیامبران آسمانی، کم و بیش در این زمینه سخن گفته و از معاد یاد کردهاند، با این تفاوت که هر پیامبر و دینی نسبت به گسترهٔ کمی و کیفی خود در این رابطه بیاناتی داشته و هرگز پیامبر و رسولی با دیگری اختلاف نداشته و گفتهٔ رسول دیگر را دروغ نشمرده و تنها به فراخور زمینهٔ خود در این زمینه رهنمودهایی داشته تا جایی که دیگر اسلام و قرآن کریم همهٔ پردهها را کنار زده و این موضوع را در قالب بسیاری از آیات و روایتها بیان فرموده است.
با آن که همهٔ پیامبران گواه یکدیگر در برهان و بیان بودهاند، پیروان دینهای گذشته این کار را نکرده و بر اثر اجمال و نارسایی، دنبال آنان نرفته و تنها راه گزافه و داستان و دروغ را دنبال کردهاند.
در میان گفتارهای دینی از دینهای گذشته با آن که حقایقی یافت میشود، همه انباشته از خرافات و داستانهای شاخدار و دروغی است
سیر اندیشه، ص: ۳۰۶
که هیچ عاقلی احتمال صدق آن را نمیدهد و نیز در میان اقوام و ملتهای دینی، آداب و رسومی هست که با زبان دلیل سازگار نیست و تنها اسلام است که بر اثر نگهبانی رهبرانش، از تحریف و کجروی و گزافه باز مانده و پیوند کامل آن با سرچشمهٔ وحی، علت مصونیت آن بوده و به صورت قهری از هر گونه خلل و یا تکذیب عقلی دور مانده است.
اگرچه در میان گروههای اسلامی و اهل تسنن و قشریهای مسلمان، در این زمینه، کم و بیش خرافه و گزافههایی یافت میگردد، تنها راهی که میتواند مورد گواهی عقل و فهم و دلیل باشد، راه و اندیشههای بلند عالمان بزرگ شیعه است که همیشه دربارهٔ این موضوع حیاتی و مهم هستی با دید بلند و باریکبینی عقلی وافر برای درک قرآن کریم و آموزههای حضرات معصومین علیهم السلام گام برداشتهاند.
مراحل پنجگانهٔ وجودی
معاد و اثرات مترتب بر آن را با همهٔ مراحل شناخت آن باید از دیدگاه مکتب وحی و روایت و عالمان خبیر آن بررسی نمود، که این خود در شیوهٔ فکر و اندیشهٔ مکتبی و سازندگی انسان و جامعهٔ مادی جایگاهی اساسی دارد.
هر متفکر ژرفاندیش باید در سیر وجودی و چهرههای گوناگون هستی خود با کمال دقت، بررسی و عنایت تمام داشته باشد و آن را با اهمیت تمام دنبال نماید.
باید دانست که سیر وجودی هر کس دارای مراحل پنجگانه است:
نخست، دنیایی که در آن به سر میبرد و در آن سرگرم ادامهٔ زندگی میباشد را مورد اندیشه قرار دهد؛ آن هم با همهٔ موارد و مزایایی که در خور انسان متعالی است.
دوم، از دوران رشد و تکوین خود در رحم مادر یاد نماید و آن را
سیر اندیشه، ص: ۳۰۷
باریکبینانه بررسی کند و چگونگی این مرحله از حیات را برای خود یا دیگر موجودات در نظر گیرد و ریزهکاریهای لطیف آن را در نظر آورد.
این دو مرحله بهطور کلی برای همه روشن و محسوس است و اثبات آن به دلیل نیازی ندارد؛ اگرچه دقایق و لطایف آن هر یک دلیلی بر دعاوی فراوان دیگر است.
سوم، عالم و جهان سوم را باید دوران قبل از نطفه و ماده و جنین دانست. آیا دنیای انسان از هنگام بسته شدن نطفه شروع میشود و گذشتهای برای آدمیان وجود نداشته یا پیش از آن هم آدم و یا هر موجود دیگری دارای عالم و یا عوالم دیگر بوده است؟ مدرک و اثبات این عالم یا عوالم پیش از دنیای مادی دیگر، محسوس حواس و کار مادی نیست و باید با اندیشهٔ بلند و ژرف دین و شریعت آن را یافت و پی به بزرگی خود و خدای خود برد.
چهارم، عالم قیامت و روز بازپسین که در آن جهان، سرنوشت پایانی و همیشگی و بیزمان و مکان آدم و هر موجود دیگری روشن میگردد. این بحث مورد سخن میباشد و باید برای اثبات اصل و چگونگی و مراحل آن به طور تفصیل مطالعه و تحقیق داشت.
جهان و مرحلهٔ پنجم عالم برزخ است که پس از پایان عمر دنیا و پیش از قیامت کبراست و این عالم تا روز قیامت کبرا پس از دنیا برای همه برقرار میباشد که به طور مثال باید گفت: این عالم، عالم انتظار و دورهٔ اعتزال میباشد تا وقتی که هنگامهٔ کل فرا رسد.
این حال و هوای هر فرد معتقد به اسلام و قرآن میباشد و اثبات آن به وسیلهٔ عقل کار سختی است؛ پس مراحل کلی وجودی زندگی را باید به ترتیب از این قرار دانست:
نخست، جهان پیش از ماده یا وادی ذر؛
سیر اندیشه، ص: ۳۰۸
دوم، دنیای ماده و درون آن با مراحل مختلفی که دارد؛
سوم، دنیای مادی و میدان آزمایش موجودات؛
چهارم، برزخ؛
پنجم، قیامت کبرا و زندگی جاوید که باید دربارهٔ هر یک بهطور خلاصه و روشن سخن گفت و گواههای عقلی و دینی آن را بیان داشت تا عمر طولانی زندگی را در کران بیپایان تماشا نمود و جهانبینی گستردهٔ شیعه را در نظر گذراند.
تجرد نفس
آنچه برای هر اندیشمندی روشن است این است که آدمی در پس ماده وجود دارد؛ بهویژه در جهانبینی توحیدی شیعه که حقیقت آدمی را هستی ثابت وی میداند و هستی ثابت وی در هر جهان و با ظرف ویژهٔ خود- که قالب و مرکب روح و مرتبهٔ نازلهٔ آن میباشد- همراه است.
قالب و صورت ظاهری انسان که تن آدمی است برای همه روشن است و در این جهت انکاری در کار نیست و تنها شکل ادراک مادهگرایان نسبت به تجرد نفس و چهرهٔ ثابت انسان مورد بحث میباشد که برای روشنی آن در این مقام به چند دلیل محکم و روشن بسنده میشود.
دلیل نخست بر تجرّد نفس
هر کس در طول عمر خود شاهد لذتها و سختیهای گوناگونی میباشد؛ بهطوری که پس از گذشت سالهای بسیار آن را فراموش نمیکند؛ در صورتی که اجزای بدن انسان همگی در حال تغییر و تحول است، حال اگر آدمی جهت ثابتی را دنبال نکند، هرگز نباید چیزی از گذشته را به یاد آورد؛ پس به همین دلیل جهت ثابتی وجود دارد که نمیتواند مادی باشد؛ زیرا ماده دایم در حال تغییر است، بلکه باید مجرد
سیر اندیشه، ص: ۳۰۹
و فارغ از ماده باشد. وجود خاطرههای فراوان نشانهٔ نفس مجرد و حقیقت ثابت درون انسان میباشد.
دلیل دوم
معنا و اندیشه چهرهٔ مادی ندارد و نمیتوان آن را با ماده همراه نمود؛ پس بر حسب سنخیت اندیشه و گنجایش وجود مادی باید برای انسان، جنبهٔ ثابت و مجردی وجود داشته باشد تا با اندیشه همراه گردد و این جنبه را نفس انسان نامیدهاند.
دلیلی از قرآن کریم بر تجرّد نفس
قرآن مجید به این موضوع رویکرد ویژهای دارد که برای نمونه به گواه و شاهدی بسنده میشود. خداوند متعال پس از این که مراحل رشد و تکامل مادی انسان- از نطفه تا علقه و مضغه- را بیان میکند، میفرماید:
«وأنشأناه خلقاً آخر»
؛ سپس برای انسان جنبهٔ دیگری آفریدیم که این جنبه روح آدمی است؛ زیرا اگر روح پدیدهای مادی بود، جنبهٔ دیگری نداشت و حق میبایست این جنبه را به دنبال مراحل پیشین، بدون رویکردی ویژه بیان نماید؛ ولی حقتعالی آن را به همین صورت مطرح میکند تا سرشت انسان را پس از مراحل مادی، همراه با ثبوت و تجرد پدیدهای به نام نفس و عقل یا نفس و اراده و دیگر نامهای فراوان آن- که مراحل یک پدیدهٔ ثابت میباشد- عنوان نماید. بر این اساس، انسان دارای دو حقیقت وجودی است: حقیقتی مادی و حقیقتی ثبوتی و مفارق از ماده که نفس و روح میباشد.
جهان برزخ
پس از اثبات تجرد نفس، لازم است جهان برزخ- که واسطهٔ میان دنیا و آخرت است- اثبات شود که در این زمینه باید گفت: هرچند اثبات
سیر اندیشه، ص: ۳۱۰
این جهان در توان ادراک و کشف عقل نیست، عقل با آن ناسازگاری ندارد و تنها دین و شریعت است که ما را از آن آگاه کرده است؛ زیرا مخالفت با چیزی، تنها پس از ادراک آن چیز ممکن است و عقل در اینجا مخالفت ندارد و تنها میگوید وجود این عالم محال نیست. از طرف دیگر شرع آن را اثبات نموده و بیان میدارد و میگوید من در اثبات آن دلیل دارم. در این مقام، بهطور خلاصه به چند دلیل شرعی اشاره میشود:
دلیل یکم
«و لهم رزقهم فیها بکرة و عشیاً»؛
برای مؤمنان در جهان برزخ هر صبح و شام رزقشان آماده است. و مراد از «فیها» برزخ است؛ زیرا در بهشت، صبح و شامی وجود ندارد و قرآن کریم در توصیف بهشت میفرماید:
«لا یرون فیها شمساً و لا زمهریراً»
؛ در بهشت، خورشید و سرما نیست؛ پس مراد از این مقام (آیهٔ نخست) باید جهان برزخ باشد.
دلیل دوم
«الذین تتوفَّهم الملائکة طیبین یقولون لهم عند الموت سلام علیکم ادخلوا الجنّة بما کنتم تعملون»؛
این بهشتی که بیدرنگ پس از مرگ آمده، به حتم برزخ است؛ زیرا سلام فرشتگان به هنگام مرگ است و این بهشت پس از حساب نمیباشد؛ زیرا سلام ملایکه بر بهشت، پس از حساب، درست نیست؛ پس منظور از آن برزخ میباشد.
همچنین روایت شریف:
«إنّ القبر إمّا روضة من ریاض الجنة أو حفرة من حفر النیران»؛
قبر یا باغی از باغهای بهشت است و یا حفرهای از حفرات دوزخ و
«من مات فقد قامت قیامته»
و همچنین روایات معراج بر آن دلالت دارد و شواهدی دیگر نیز موجود است که عالمان به وسیلهٔ آن برزخ را اثبات میکنند و بیش از این توضیحی لازم نیست.
جهان پس از مرگ تا روز قیامت کبرا ادامه دارد و در جهان برزخ- که
سیر اندیشه، ص: ۳۱۱
قیامت صغرا نام دارد- اگرچه آدمی تکلیفی ندارد، استکمال و رشد و فضل و مغفرت پروردگار وجود دارد و بعضی از کاستیهای مؤمنان از جانب خود یا اهل دنیا برطرف میشود که باعث کسب بعضی کمالات میگردد و روایات نیز مؤید آن میباشد. در جهان برزخ، مؤمنان راحت و دیگر انسانها تا روز حساب در گرفتاری عذاب به سر میبرند که جزییات و چگونگی این جهان را مانند اثبات اصل آن باید از بیان شرع مقدس به دست آورد و عقل در آن توان تصور ندارد؛ با آن که آن را نفی نمیکند و برای اثبات آن جزییات راهی بجز شرع وجود ندارد؛ زیرا عقل، امکان آن را درک نمیکند تا به محال بودن آن رأی دهد؛ ولی شرع از اثبات آن خبر میدهد.
قیامت کبرا
عقل و علم وجود کلی قیامت را اثبات میکند که در پیش گذشت، با این بیان که جزا در راستای عمل است و در عرض آن قرار ندارد و آدمی تا در دنیاست، مکلف است و جزا ممکن نیست و هنگامی جزا میسر است که تکلیف نباشد و ظرف وقوع این امر، قیامت میباشد.
امور کلی قیامت و معاد را با روشهای فراوانی درون دینی و برون دینی میتوان اثبات نمود.
جزییات قیامت
موضوع قابل دقت این است که اگرچه عقل توان اثبات جهان قیامت را دارد و دلایل فراوانی برای اثبات اصل آن ارایه میدهد، جزییات و چگونگی مراحل آن برای عقل قابل ادراک نیست؛ زیرا درک جزیی در خور عقل نیست و وهم آدمی نیز توان کشف و پردهبرداری از جزییات نایافته را ندارد؛ پس تنها از جانب شرع میتوان آن مراحل و چگونگی آن
سیر اندیشه، ص: ۳۱۲
را به دست آورد که در کتابهای مربوط به آن موجود است و ما وارد جزییات آن نمیشویم و تنها به یادکرد از چند موضوع اساسی و مهم در این بحث بسنده میکنیم؛ مانند آن که: آیا معاد هم جسمانی و هم روحانی است یا تنها روحانی است و یا تنها جسمانی است؟ آیا معاد برای همهٔ موجودات، ثابت است و معاد امری عمومی است یا تنها ویژهٔ انسان است؟ همچنین است شبههٔ آکل و مأکول که باید در جای خود بررسی شود.
نگارنده این بحث را در سه کتاب با عنوان «معاد جسمانی»، «خلود دوزخ و آتش، و عذاب جاوید» و همچنین «معاد جسمانی؛ حقیقتی دینی و فلسفی» بررسیده است که علاقمندان میتوانند به این کتابها مراجعه نمایند.