هدف اصلی از صوت، صدا، حروف و کلمات رساندن معناست و خداوند به انسان قدرت سخن گفتن و ادای کلمات را به عبث نداده است. برای استفاده از کلمات و کلام، دلالت وضعی لازم است؛ البته دلالت منحصر به حروف و کلمات نیست، بلکه میتواند طبعی یا عقلی نیز باشد؛ اما دلالت وضعی از نظام، انسجام و ضبط بهتری برخوردار است. به طور مثال، از سرفه پی به سرماخوردگی و بیماری برده میشود، بدون این که سخنی در میان باشد. یا لرزش کسی بر سرد شدن او دلالت دارد؛ ولی ممکن است لرزش به خاطر سرما نباشد؛ بلکه امری همچون ترس موجب این لرزش شده باشد؛ از این رو میگوییم مضبوط نیست. به عکس دلالت وضعی که اگر شخص چیزی بگوید، همه متوجه میشوند. البته، مراد کسانی هستند که بر زبان ترجمان دارند و از معانی واژهها بیگانه نیستند. صوت و تکلم برای بشر مورد نیاز است چون میخواهد آنچه را که در دل نهفته دارد بیان کند یا با دیگران ارتباط پیدا کند. همانطور که خداوند چشم و گوش داده که ببینیم و بشنویم و حنجره و صوت و صدا داده است تا هم به نرمی سخن گوییم و هم آواز سر دهیم. چرا که چنین نیست که کلام تنها برای لهو، لعب و بازی باشد؛ اگرچه میتواند آن را نیز داشته باشد. البته، غیبت، تهمت و مانند آن را نیز دارد؛ همانگونه که چشم نیز میتواند معصیت کند؛ ولی این امر دلیل نمیشود که از دیدنیهای زیبا بیبهره باشد و آن را لغو بداند. حال، آن که آواز میخواند صوت و صدا، کش و قوس و عروض و قافیهٔ صدای او همه به ضرورت و از روی فطرت بوده است و این دانش موسیقی است که میتواند آدمی را با ظرایف و حقایق آن آشنا سازد.
همانگونه که ابتدا بشر نمیدانست آتش چیست، ولی با پیشرفت اندیشه، اکنون هوا را نیز میسوزاند! صوت، صدا، دستگاهها و آلات موسیقی نیز همین روند را داشته و از نهاد بشر سرچشمه گرفته و روز به روز گامهایی به پیش برداشته است. صوت و صدا بخشی از نوای دل و اِعراب آن است؛ همانطور که شعر چنین است. یکی از استعدادها و تخصصهای آدمی، سرودن شعر است. با رشد فکری بشر، شعرهای بسیاری سروده شده است که ادبشناسان و اهل دل را واله و حیران میکند!. اعراب را نیز از آن جهت اعراب میگویند که حرکت را ظاهر میسازد. صوت و صدا نیز ضمیر را هویدا مینماید: «از کوزه همان برون تراود که در اوست». اظهار درون گاه با سخن و گاه با فریاد است. کلام میتواند ملفوظ و ناطق باشد یا صامت. میان کلام و صوت وحدت است و صوت بدون کلام وجود ندارد. البته، کلام در معنایی که گذشت، هم به الفاظی که مهمل خوانده میشود و هم به صوت معنا میبخشد. در بعضی از مکانها و زمانها باید فریاد کشید، آواز خواند و میان آواز و برخی امور رابطهای نزدیک وجود دارد. نمونهٔ آن ترس است. کسی که میترسد، مانند کسی که در جای تاریکی است، یا در کوچهای خلوت میرود، شروع به آوازهخوانی میکند. کسی که در خواب رویا میبیند، آنگاه که کار بر او مشکل شود، ناخواسته در خواب سخن میگوید یا فریاد میزند، که اگر چنین نشود، اختلال عصبی پیدا میکند و شاید بیمار و در نهایت، دیوانه گردد.
خداوند متعال، گاهِ به اوج رسیدنِ ترس، سخن گفتن و فریاد در دادن را به عنوان شیر اطمینان قرار داده است و هر کسی ناخودآگاه با ترس زیاد، شروع به خواندن میکند. اگر خداوند این حنجره را عنایت نکرده بود، بسیاری از ترسها به سکته میانجامید. مثل کسی که تب میکند و اگر درجهٔ تب او بسیار بالاتر از حد استاندارد رود، به تشنج دچار میشود، تب به حرارت زیر دیگ میماند که اگر درجهٔ آن بالا رود، باعث سرازیر شدن آب داخل دیگ میشود. حال، برای این که تشنج صورت نگیرد، باید درجهٔ حرارت بدن را با پاشویه و مانند آن پایین آورد تا حرارت به مغز نرسد و ایجاد تشنج نکند. البته، پاشوره موجب از بین رفتن تب نمیشود؛ بلکه تب را کم میکند و آن را از مغز به پایین انتقال میدهد.
صوت و صدای ارتباطبخش، امری مادی و جسمانی است. امواج، تقریعات، تالیفات و ایقاعات از اجزای صوت و صداست و تمامی این امور مادی است، نه فرامادی. برخی صداها اگر به مخ و مخچه برخورد کند، در حکم چکشی است که بر آن فرود میآید و همین امر سبب میشود برخی صداها توان کنترل مغز و اعتدال آن را بگیرد و حرکت خون فرد را کاهش یا افزایش دهد. ضعف اعصاب و لرزش برخی اندام در موزیسینها و خوانندگان از ارتباط دایمی آنان با صوت و صدای جرمانی ناشی میشود.
صوت و صدا با امواج و ایقاع و تالیف مقارن است؛ ولی از کلمات مفارق است و کلمه و لفظ در آن نقشی ندارد و چنین نیست که لزوما بر مخارج حروف اعتماد داشته باشد. صوت و صدا گاه با حالاتی مانند نشاط و حزن و تخریب و تلبیس همراه میشود و صدا خیالبرانگیز میگردد. صوت امری مادی است، از این رو تقارن موجی از آن قابل حذف نیست. البته، در اینجا، ندای آسمانی و وحی و صوت معنوی مورد بحث ما نیست.
موسیقی برای ارتباطبخشی دارای محتوا و مناسبات نوایی و هوایی است. شکل موسیقی همان تقریعات، تالیفات و ایقاعات آن است و محتوای آن نوا و هوایی است که به همراه موسیقی است و همانطور که شکلها متفاوت است، محتوا نیز تفاوت میپذیرد و معنایی خاص را انتقال میدهد. مناسبات نوایی و هوایی سبب میشود یک صوت موسیقایی با نواخته شدن در موقعیتهای زمانی و مکانی یا برای اراد خاص، معنایی متفاوت را ارایه دهد.
همانطور که صوت و صدا حالات مختلف دارد، استماع و گوش دادن نیز دارای حالتهای مختلفی است. گاه انسان خوشحال و گاه ناراحت است و هر کدام از این دو حال، اثرات مختلف خود را دارد. گاه صدا با حال و هوای نفس مطابقت میکند و موجب خشنودی آن میگردد و گاه به عکس است؛ حتی گاه صدای خوب و مطابق نفس نیز آزاردهنده میشود؛ مانند صدای نیک اما بلند. بلندی یا پایین بودن فرکانس صدا نیز امری نسبی است و با توجه به افراد، مختلف است؛ همانطور که مکان در آن تاثیر دارد. بهطور مثال، اگر کسی در منزل کمی بیشتر از حد معمول صدای خود را بلند کند، صدای وی آزار میدهد؛ زیرا فضای اتاق کوچک است و انعکاس مناسب ندارد؛ ولی اگر همین شخص در بیابان فریاد زند، صدای وی آزار دهنده نیست؛ چون امواج آن انعکاس مناسب دارد. برخی افراد گوش تیزی دارند و صدای ضعیف را از فاصلهٔ دورتری میشنوند؛ از این رو ملاک در جهر و اخفات نماز، خود انسان است؛ زیرا خصوصیات افراد با یکدیگر تفاوت میکند.
همانطور که حال و هوای شخص در آنچه میشنود بسیار موثر است، صوت نیز تاثیرگذار است و صوتی ممکن است انسان را به جایی ببرد که مناسبت نداشته یا او را از جایی بدون مناسبت دور کند. این بدانمعناست که مناسبت برای نواست، نه هوا. نوا در غنا و موسیقی کارآمد و تعلیمی است و هم بر شنونده و هم بر صدا و هم بر نوا و هم بر هوا وارد میشود و با ورود این امور، پدیدهای شاد یا غمانگیز را در آدمی به وجود میآورد. با توجه به موجودی شخص، بحث تناسب در موسیقی پیش میآید که هر صدا و نوایی را باید در جایگاه مناسب خود هزینه نمود و به وقت غم، غمناک و به وقت شادی، در دستگاهی شاد خواند. حتی روز و شب نیز در خواندن موثر است، همانطور که سرما و گرما نیز در خواندن نقش دارد. در تناسب، باید هم رعایت زمان و مکان شود و هم رعایت نوع دستگاه، تا مناسبت به طور کامل صورت گیرد؛ اگرچه برخی چنان توانایی دارند که میتوانند در شادیها نیز غمناک بخوانند بدون این که مشکلی را پیش آورند و این معجزهٔ صوت موسیقایی است.
به صورت کلی میتوان گفت صوت و صدا دارای سه همراه (قِران) و مناسبت ذاتی و یک همراه عرضی است. مناسبات ذاتی آن عبارت است از: قران موجی، کلماتی و حالی. قران چهارمی نیز وجود دارد که عرَضی است. گرما، سرما، زمان، مکان، تندی، کندی، سختی، سستی، خوبی، بدی، اشیا و رنگها قرانهای عرضی هستند. صدا در شرایط مختلف، حالات متفاوتی به خود میگیرد. صدا در باغ با صدا در حمام، و صدا در خانه با صدا در کوچه، تفاوت دارد. این امور، خود صدا نیست، ولی از عوامل تاثیرگذار بر هر خواننده و شنونده است که این تاثیر را به همراه صوت و صدا به شنونده منتقل میکند. این مساله در بحث طربانگیز بودن غنا و موسیقی، خود را مینمایاند.
هر چهار قِران یاد شده؛ یعنی قران موجی و نیز کلمهای و همچنین تقارن حالی و عرضی در آلات موسیقی نیز وجود دارد. برای نمونه، در تار یا تنبک، قِران موجی، سبب حرکت میشود. همانگونه که صوت از حنجره ایجاد میشود، صدا نیز از شیپور بیرون میآید؛ چرا که دمیدن معتمد بر مخرج فم نیست. ویالون یا مزمارنوازی، هر کدام، یک فن است و زبانی دارد و با قرار دادن امواج در آن، به صدا میآید. در اینجا میتوان این بحث را به گونهای دیگر نیز دنبال نمود. از آنجا که دلالت کلمات وضعی است، میشود گفت: چه با کمک زبان صوتی بیرون آید و چه با دستگاه، هر دو صوت و صدا کلمه است و این دهان و ابزار است که تفاوت میکند و نه کلمات؛ چرا که کلمه گاه از دهان نی بیرون میآید و گاه از دهان شخص. دلالت هر دو نیز وضعی است. بله دلالت کلمه لفظی است و آهنگ، دلالت وضعی غیر لفظی دارد؛ اما معنا در هر دو یکی است.
صوت نی و صوت نای هر دو مقارن امواج، کلمات و معانی است؛ با این تفاوت که دلالت نی وضعی غیر لفظی و دلالت نای وضعی لفظی است. تقارن حالی نیز در ابزار موجود است. از یک نی تا نی دیگر، دهها نی فاصله است و هر یک با توجه به شرایط، حال و هوای خود را دارد.
تقارن چهارم، شرایط زمانی و مکانی و دیگر خصوصیات موقعیتی است که موجب تفاوت در آلت میشود. به طور مثال، تار در جایی یک حالت دارد و در مکانی دیگر حالت دیگری دارد. همین تار اگر با انگشت زده شود به نوعی است و اگر با انگشتری زده شود نوعی دیگر است.
همانطور که خواننده و ابزار موسیقی با توجه به قرانهای متفاوت حالات مختلفی مییابد، شنونده نیز همین گونه است و خصوصیات نفسانی، انگیزهها، سنین مختلف عمر و بیماری یا سلامتی وی در شنیدن او تاثیر دارد و هر کدام تاثیری متمایز از دیگری دارد. گاهی غایت نفس از شنیدن موسیقی یا غنا تخیل است و وقتی روح میآورد و اوج دارد و زمانی ملکوت را تداعی میکند؛ ولی در هر صورت، موضوع آن نفس است. البته صوت و صدا بر نفس وارد میشود اما گاه صدایی در آن میماند و گاه خروجی دارد. صوت و صدایی که به نفس وارد میشود یا به تخریب نفس میپردازد و یا آن را تشویق بر نیکوییها مینماید.
مراد از «موسیقی» الحانِ خوش صوت و دستگاههاست. موسیقی هم صوت غنایی آدمی و هم لحن دستگاهها و آلات موسیقی است. پس علم موسیقی، علم شناخت الحان و ویژگیهای آن است. دانش موسیقی در خدمت تربیت صوت است که با ارتباطی که با نفس دارد به مدد پرورش نیروی احساس آدمی میآید. ترنمات موسیقیایی نیز متفاوت است. گاه با دستگاه پدید میآید و گاه بدون دستگاه. گاه طبیعی است، و گاه اکتسابی. گاه وحشی است و گاه غیر وحشی. گاه جمعی و تالیفی است و گاه غیر جمعی.
صوت دارای محتوا و ماده است. محتوای صوت به مناسبت، با حالات نفس همراه میشود. اگر این مناسبت لحاظ نشود، ممکن است صوت زجر دهنده باشد. انزجار گاهی برای صوت و گاه برای هوا و نفس و یا دیگر جهات جانبی است که با صوت سازگاری ندارد. ناسازگاری میتواند از سقف صدا باشد، یا از عرض صدا، یا در ارتباط با شکل و دستگاه برگزیده شده یا محتوا. گاه انزجار به سبب قرب و بُعد و نوع صداست. در هر حال، تناسبها و تنافرها در صوت و استماع و در نفس انسانی، گوناگون پدید میآید. شناخت این امور برای کسی که میخواهد موسیقی کار کند و موزیسین شود، لازم است.
سقف صدا، عرض صدا، قرب و بعد، زمان و مکان، خصوصیات نفس و لحن با خصوصیات اکتسابی آن که میتواند موزون یا غیر موزون باشد تمامی در یک صوت اثرگذار است. این خصوصیات اگر لحاظ شود و ایجاد تناسب کند، اشکال ندارد، ولی چنانچه کمترین خللی به تناسب وارد آید، صوت را آسیب طبیعی میزند و میتواند برای روان آدمی به عنوان عنصری آسیبزا شناخته شود که گاه شرع نیز با آن به دلیل خللی که دارد، مخالفت میکند.
خوشایندی از صوت، به تناسب عوامل مختلفی است. صوتها با هم مختلف است. برخی از گلو میخوانند و عدهای شفوی هستند و از لب میخوانند و تموّج را در دهان خود جای میدهند و به هنگام بیرون دادن صدا، لبها و دندانها را تنگ میکنند. تفاوت صدا در دستگاهها نیز تاثیر دارد. چارگاه به شفوی نزدیک است و سهگاه حلقوی است و به حنجره نیاز دارد. همچنین چگونگی صدا و تلفظ آن با محیط زیست هماهنگ است. آنان که بر سر کوه زندگی میکنند صدایی متفاوت از کسانی دارند که در دره روزگار میگذرانند و صدا و آواز یکی برای دیگری خوشایند نیست. برای نمونه صدای فردی آلمانی برای وی و همزبانان او ترجیعآور و طربانگیز است؛ اما یک ایرانی نه تنها به طرب نمیافتد، بلکه آن را ناپسند میدارد. البته این ناپسندی به سبب صوت و صدا نیست، بلکه به خاطر نوع تربیت است. صوت طبیعی و فطری ـ که در همه مشترک است ـ شکل میباشد و تربیت، امری محتوایی و به منزلهٔ ماده است. در شکلِ صدا و صوت، همه حتی حیوانات مشترک هستند؛ ولی در محتوا تفاوت وجود دارد و تا محتوا با سلیقه و نوع تربیت فرد همسان نباشد، خوشایند طرف مقابل نیست و مانند شیرینی یا ترشی است که هر کس بر اساس میل و ذائقهٔ خویش از یکی از آن لذت میبرد و چنین نیست که ترشی خوشایند همه باشد؛ زیرا ذایقهها گوناگون است. توصیه میشود موذن باید با صدای خوش بخواند، و برای این است که صدای وی باید به گونهای باشد که برای همه خوشایند و با تمام ذایقهها سازگار باشد.
ما گفتیم موضوع موسیقی صوت است و صوت از سنخ کلمه است. در ترجیع، معنا ساکت و صامت است و آشنای با این زبان، میتواند معنای آن را دریابد. صوت مربوط به هیات است، اما معنا در ماده نهفته است. کسی که سخن میگوید، یک صدا دارد و یک کلمه و کلمه مادهٔ صوت است. به هنگام خواندن نیز همینطور است. شخص لال نیز با کلام صامت خود معنایی را میرساند. ادیب آواز فرد لال را مهمل میداند؛ چون دلالت وضعی و قراردادی ندارد. کلام لال همانند های های آواز خواننده است. صوت و ماده هر دو در غنا و موسیقی وجود دارد. اما در دلالت طبعی، گاه ماده ناطق و گاه صامت است و در دلالت وضعی مادهٔ صامتی وجود ندارد.