تناسب و هماهنگ بودن اجزای تالیفی صوت و موسیقی، علت پدیدار شدن نیکویی و حسن و خوشایند بودن آن میگردد. برای نمونه، خط نیکو آن است که واوها و میمهای آن تناسب داشته باشد و شعر نیکو، واژگان و معانی آن دارای تناسب است. حیوان نیز در صورتی متناسب نامیده میشود که اعضایی هماهنگ داشته باشد و صورت و چهره نیز زیبا نیست، مگر آنکه تناسب آن حفظ شده باشد. صوت نیز از این مقوله خارج نیست، بلکه بیشترین تناسب را دارد. ابنسینا در کتاب شفا، حکمت خوشایندی موسیقی را چنین آورده است:
صوت (آواز) از آن جهت که صوت و بانگ است، هم دارای نوعی است که آن را حلاوت و شیرینی ویژهای است و هم بخشی از آن ناخوشایند است. صدای بسیار بلند یا خَشدار نمونهای از صدای ناپسند است.
صوت (آواز) یا به نفس، لذت میدهد و یا روان و اعصاب از آن آزار میبیند. سبب آن نیز حکایت یا تالیف است. آنچه مفید این دو امر است به نفس حیوانی بستگی دارد، نه به حس از آن جهت که شنیدنی است.
صوت، حلاوت خود را دارد و چنانچه کسی از آن بهره نبرد، آن را در جای دیگر نمییابد (و حتی عسل و حریر نیز این حلاوت را ندارد). آواز بدون در نظر گرفتن کلمات، شیرین است و بر انواع گوناگونی است. بعضی صوتها لطیف و برخی دیگر شیرین است. برخی زنگ (بم) دارد و بعضی بدون زنگ و بم است. نه حلاوت صوت یکسان است و نه خوانندگان یکسانی دارند. همچنین فرایند تولید صوت در انسان چنین است که هوا از درون ریه به تارهای صوتی برخورد میکند و در نتیجهٔ ارتعاش و باز و گسترده شدن آن، موجهای صوتی شکل میگیرد و صوت یا آواز از داخل حنجره بیرون میآید. (سه تار، دو تار، یک تار و فلوت از سیستم تارهای حنجره نمونهبرداری شده است و اینها همانند حنجره حلاوت خود را دارد).
موسیقی، دانشی از ریاضی است که حالت نغمهها را بحث مینماید، آن هم از جهت تالیف و ترکیب نُتها و نیز تنافر داشتن آن ـ که کدام چینش نغمهها سبب دوری طبع از آن میشود.
از تعریفی که برای موسیقی شد، دو امر به دست میآید: یکی این که حالات نغمهها را بیان میکند ـ که این بخش به نام «تالیف» شناخته میشود. (نغمه با صوت تفاوت دارد و نغمه همچون زخمه است که دانه دانه میشود).
دو دیگر این که فاصلهٔ میان نغمهها چه مقدار باشد و در کجا باید گره زد. با کشیده شدن صوت و گره زدن آن «تحریر» شکل میپذیرد و گره خوردن آن نیز متفاوت است ـ که این بخش «ایقاع» نام دارد.
مبادی و مقدماتی که در موسیقی از آن بحث میشود، یا ریاضی است، یا هندسی و یا طبیعی. گرههایی که زده میشود، بخش ریاضی آن را شکل میبخشد، و هندسی آن که بخشی از آن است، مَدهای آن است، و طبیعی آن، مادههایی است که به آن داده میشود. فلسفه یا از موضوعات مادی سخن میگوید، یا از خود ماده و یا از مجردات و یا هم از مادی و هم از مجرد بحث میشود که «مثال» نام دارد. ریاضیات تصورات بدون ماده و خارج از ماده است.» (الشفاء، الریاضیات، الفن الثالث من الریاضیات، ص ۳٫)
صوت در صورتی متناسب خوانده میشود که زیر، بم، مد، ارتفاع، انخفاض، انفصال و تعین آن هماهنگ باشد. صوتی که چنین است «غنا» نامیده میشود و فن موسیقی، از تناسب این امور بحث میکند. برای همین است که موسیقی از اقسام دانش ریاضی است. موسیقی برای نمونه از شمارهٔ نتها و زیر و بم و جهر و اخفات یا استخفا و دیگر خصوصیات صوت سخن میگوید که تمامی تعین منفصل است. غنا از چنین ترکیبی شکل میپذیرد.
صوت حقیقتی منحصر به فرد در حلاوتبخشی، لذتآفرینی و بهجتسازی است. لذتبری نیز وصف نفس است و نفس است که از موزونی صوت و غنایی و طربزا بودن آن خوشامد دارد. چنین نیست که صوت موزون حظی نداشته باشد. قدرت صوت در این است که اگر به آن شکلی خوشایند و متناسب داده شود، در نهاد نفس مینشیند. حکایت کردن با صوت، بهویژه برای انسان (که مقام جمعی دارد) لذتبخش است. نغمه و صدای خوشی که از چهرهای زیبا حکایت میکند و آن چهره را در اندیشهٔ انسان زنده میکند و تصور میبخشد، لذیذ است (الشفاء، الریاضیات، الفنّ الثّالث من الریاضیات، ص ۸٫)
صوت اگر در دستگاه موسیقی شکل متناسب گیرد، لذت نوعی دارد. موضوع لذت و کامیابی نیز «نفس» است. لذتبری از موسیقی امری غریزی، طبیعی و قهری برای نفس است.
این که میگوییم موسیقی و غنا لذتی نفسانی است و موضوع آن نفس است، بدان معناست که موسیقی در بازپروری نفس مفید است، اما هر لذت و کامیابی دلیل بر حلیت مطلق نیست؛ چرا که لذتهایی است که گناه است و وعدهٔ آتش بر آن داده شده است؛ از این رو باید لذتهای حرام را شناخت، تا بتوان از حلال آن بهره برد.
صوت وقتی در دستگاه خاص موسیقی بیاید و به آن غنا داده شود، دارای لذت میگردد و ایجاد حظّ نفسانی میکند. هر فردی که مجاری ادراکی و احساسی وی سالم مانده باشد، از صدای خوش لذت میبرد. البته فرد مومن از خواندنی که معصیت باشد، ناراحت میگردد، اما چنین فردی از گناه بودنِ آن عمل است که احساس ناراحتی دارد نه از صوت زیبا و دارای نظام. کسی که از زیبایی رنج میبرد، انسان
سالمی نیست. بر این پایه، اگر آواز غنایی برای کسی خوشایند نباشد، یا دارای اختلال روحی روانی است، یا به خشکی طبع گرفتار آمده است. دوست داشتن صوت و صدا امری فطری است و این که شخص خوش صدا و خوشسیمایی که نگاه به او حلال باشد انسان را به یاد بهشت و نعمتهای آن اندازد امری خردپذیر و غیر قابل کتمان یا انکار است. چنین فردی اگر بخواند قلب را نرم و ملایم میسازد. امروزه بیماریهای روانی را در کشورهای غربی این گونه درمان میکنند و پرستارهای مجموعههای درمانی را دختران زیبارو و خوشاطفار قرار میدهند؛ زیرا میگویند اگر با بیمار به نرمی، متانت، سرور، شادمانی و زیبایی رفتار شود، درمان وی سرعت میگیرد. امروزه صاحبان فروشگاهها، فروشندگان خود را از زنان قرار میدهند؛ چرا که صاحب کار میداند زنان دیرتر عصبانی میشوند و لطافت صدای آنان در جذب مشتریان موثرتر است.
صوت و صدا بیانگر احساس دل آدمی و نمایانگر واقعیتهایی همچون شکست، پیروزی، فقر، غنا، خیر و شر، مهربانی و خشونت است و احساسهای آدمی نیز واقعیت دارد. موضوع صدا، غنا و موسیقی، نفس و احساس است. واقعیت بر اساس عقلانیت و احساس بر اساس نفسانیت است و هر یک از این دو، در راستای دیگری قرار دارد. همانطور که به هنگام سخن گفتن، ترنم صوت و صدا بدون بزاق دهان حرکت نمیکند و این چشمه که همچون چشمهای از چشمههای کوثر است، موجب نرمی، رطوبت و لطافت دهان میگردد، واقعیتها نیز که خشک است، با ترنم، احساس، صوت و صدا ملایم میگردد و مورد پذیرای دل میشود. با توجه به این نکته، اگر احساس از این عالم برداشته شود و کسی فقط بخواهد با چاقوی علم و ذرهبین فلسفی و انحصار به واقعیتها زندگی کند، خشکی و دگماندیشی و به تبع آن، استکبار بر او چیره میشود، همانطور که اگر احساس، بر جامعه غالب شود و پر از ترنم غنا و موسیقی و رقص گردد، انعطاف و نرمی چنان فراگیر میشود که برخی واقعیتها درک نمیشود و انکار میآورد و انکار واقعیت ها گمراهی است. برخی سیاستمداران با توجه به این اثر موسیقی، دانش موسیقی را در خدمت خیانتهای خود به مردم میآورند و این دانش پیشرفته و حکمی را اضلالی میسازند.
احساس، عقل، وجدان، ظن و گمان و زمین و آسمان و چرخ و چین آن، همه با هم کار میکند و همه با هم است که معنا مییابد و حتی همه با هم به عبادت و پرستش مشغول هستند. عبادتی که خداوند توفیق آن را به مومنان داده است، به کفار نیز ارزانی داشته و هیچ فرقه، دسته و گروهی نیست که نوعی عبادت نداشته باشد و آنان هم « لِیقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی» (زمر / ۳) سر میدهند و برای قرب به حق عبادت میکنند، اگرچه به دلیل مسیر نادرست، مورد قبول واقع نشود. باید توجه داشت عبادتْ ترنم واقعیتها و سختیها و قرب به حق، جلا و احساس دل است.
لذت بردن از صدای خوش، امری فطری است. خداوند به انسان، حالتی بخشیده است که از صدای موزون لذت میبرد؛ اگرچه موضوع لذت، نفس و امور نفسانی میباشد. همانطور که هر انسانی ذایقهای خدادادی دارد که طعم غذای خوب را از بد تشخیص میدهد، نفس هر کسی نیز این گونه است و در نهاد خود از صوت نیکو لذت میبرد و صوت بد ناخوشایند است. البته این سخن برای انسانهای معمولی است و مومنان متوسط، چون عقلانیت و تقوای لازم را دارند، حظوط نفسانی در آنان ظهور و بروز غالب و چیرهای ندارد. اما اولیای حق، ارادهای حقی دارند و نفس آنان از ارادهٔ حق به بهجت میآید، نه از امور برآمده از نفس.
صوت؛ پدیدهای طبیعی و حلاوتی آسمانی
صوت از مظاهر طبیعی تمامی پدیدههاست و با آنچه طبیعی عالم است، نمیشود درگیر شد، بلکه باید حقایق طبیعی را پذیرفت. البته پذیرش حقایق طبیعی به معنای نادیده انگاشتن مرزهای شرعی نیست، بلکه آموزههای دینی، حافظ و نگهدارندهٔ طبیعت بکر و تربیت نشده و تحت تعلیم واقع نشده است.
ابنسینا در عباراتی که گذشت، چه نیکو میاندیشد و چه زیبا میگوید:
«صوت، حلاوت خود را دارد و چنانچه کسی از آن بهره نبرد، آن را در جای دیگر نمییابد.»
به حقیقت چنین است که صوت، حلاوتی آسمانی است و اگر کسی از آن بهره نبرد، از اموری بینصیب مانده است. خداوند صوت را در نهاد آدمی و تمامی پدیدهها قرار داده است. صوتآفرینی تمامی پدیدهها قدرتی انکارناپذیر است که در طبیعت تمامی آنها وجود دارد. صوت، نغمه، آوا، لحن، طرب، مد، چهچهه همه خصوصیاتی است که تمامی پدیدهها دارند، و طبیعت، سرشار از آن است. در این میان، انسان بهتر از دیگر پدیدهها میتواند بخواند؛ حتی از بلبل و قناری نیز آوازی خوشتر دارد. انسان چون دارای مقام جمعی است، کمال دیگر پدیدهها را میتواند ظاهر سازد، ولی دیگر پدیدهها هر یک، کمالی ویژه دارند؛ زیرا از مقام جمعی بیبهرهاند و هر کدام تنها به یک صورت، آواز میدهند و صوت میآفرینند.
صوت لهوی، معنوی و عقلی
صوت از حرکت و جنبش پدید میآید و چون حرکت در هستی و پدیدههای آن وجود دارد، نمیشود چیزی را یافت که صوت نداشته باشد. ابنسینا موضوع صوت را نفْس قرار داد. وی صوت را بر دو قسم تخیلی حقیقی، و تخیلی مجازی میداند. این تقسیم در کتابهای فلسفیان دیگر، مانند «جمهوری» نیز آمده است. صوت تخیلی حقیقی را «صوت معنوی» و صوت تخیلی مجازی «صوت لهوی» نام دارد. صوت معنوی دارای معنا، ارتفاع و استعلاست و معنویت را به همراه دارد. برخی برای سامان دادن به احکام، از چنین تقسیمی بهره بردهاند. آنان معتقدند: صوتِ تخیلی معنوی، الهام، صفا، معنویت و قرب را در پی دارد و صوت تخیلی مجازی، جز افول، سستی، رخوت، گناه و لهو را سبب نمیشود.
این سخن، هم پایهٔ علمی و هم حصر تمامی موارد را ندارد. تقسیم یاد شده میرساند صوت در نظر این دانشمندان، جز امری تخیلی نمیباشد و از آن فراتر نمیرود. این در حالی است که موضوع صوت و صدا نَفَس است، و تخیل از نَفْس ظاهر میشود، در حالی غایت این موضوع، تنها نفْس نیست.
نفْس و حظوظ نفسانی غایت ابتدایی و متوسط صوت است؛ ولی کار به نفس تمام نمیشود و صوت و صدا بردی بالاتر دارد و میتواند عقلانی باشد. همان معنایی که صوت امام حسن مجتبی علیهالسلام و حضرت داوود علیهالسلام را چنان زیبا مینمایاند که هم رهگذران مدینه و هم کوه و دشت و پرندگان را با خود همراه میسازد. نمونهٔ عالی صوت، صوتهای عقلانی معنوی است که اولیا و انبیای الهی علیهمالسلام در پی الهام آن و رهنمون دادن بشر به آن بودهاند تا خوراک روح و جان آنان گردد. سخن گفتن از لذت صوت، از صوتهای دنیایی تا صوت الهی را در بر میگیرد. خداوند خطاب به حضرت موسی فرمود: «إِنَّنِی اَنَا اللَّهُ» (طه / ۱۴). خداوند توفیق دهد روزی به همهٔ این مسایل پرداخته شود و روزنهای به این مسایل معنوی گشوده گردد. ما از جنبهٔ خوراکی صوت، بعد از این، سخن خواهیم گفت.
این صوت عقلانی است که دارای حلاوت و شیرینی است؛ هرچند ابنسینا که از نوابغ است، صدای انسانی را موهبتی الهی خواند که دارای حلاوت است و البته چه تعبیر مناسب و گویایی به کار برده است. حواس پنجگانه موهبت خداوندی به آدمی است و طبیعی انسان است. گوش برای شنیدن و صوت برای ایجاد آهنگ و آواز و خواندن است.
قدرت صوتآفرینی، آن هم با تارهای صوتی و نیز دستگاه شنوایی آدمی با پیچیدگیهایی که دارد، نمونهٔ گویایی از معجزهٔ آفرینش است. اندک جابهجایی تارهای صوتی سبب میشود صدایی از کسی شنیده نشود یا گرفتگی صدا با تورم تارهای صوتی را موجب گردد و از قبض و بسط طبیعی خود باز ماند. کسی که به این اختلال دچار میشود، برای رفع آن باید نشاسته یا تخم مرغ مصرف کند تا این تارها حالت اولی و طبیعی خود را باز یابد و قبض و بسط آن بهخوبی انجام شود. همچنین شنیدن نغمههای زیبا و لذتبخش نیز برای گوش و هوش آدمی امری طبیعی است و هرگونه انحراف از آن، خروج از مسیر طبیعت و درگیری با آن را لازم دارد. البته باید شناخت مرزهای طبیعت را با آموزههای شرعی به دست آورد و علم محدودِ بشرِ عادی، به راهنمایی و پرتوگیری از دانش نامحدود پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله ـ که تنزیلی از دانش بیکران خداوند متعال است ـ نیاز دارد.
اقتدار صوتآفرینی
ابنسینا در تعبیر حلاوتزای خود گفت: «در میان امور محسوس، صوت، شیرینی ویژهای دارد». این حلاوت به شنونده اختصاص ندارد، بلکه خواننده نیز از خواندن خود لذت میبرد. او تارهای صوتی خود را با خواندن بر میانگیزاند و از این برانگیختی و نیز توانی که بر آن دارد، لذت میبرد. گاه خواننده بیش از شنونده از صوت خود خوشایندی دارد؛ زیرا او فعلی را نیکو ذوق میکند که ظهور مباشری خود او به عنوان آفریننده و فاعل آن با دمیدن در آن تارهاست. تارهای صوتی بهگونهای ساخته شده است که احساس نیاز به نَفَس دارد و باید در آن دمیده شود. کسی که میخواند با دمیدن نَفس خود در این تارها، نخست خود لذت میبرد و سپس لذت آن دمیدن و صوتآفرینی را به دیگران منتقل میکند.
صوت خوش، بیانگر توانمندی و قدرت فرد است. کسی که توان شکل دادن موزون به صورت خود را دارد، آوازی خوش ایجاد میکند. چنین کسی نهایت توانمندی خود را در آن میآفریند تا قدرت و توان خود را هرچه بیشتر، هم برای خود نمایان سازد و هم آن را به رخ دیگران بکشاند. چنین مهارتی به آسانی شکل نمیپذیرد. آفرینش صوت خوش در فرایند خود با مشکلات فراوانی همراه است. عوامل بسیاری باید جمع گردد تا صوت را خوش، غنایی و اطرابآور سازد. استعداد، فراگیری دانش صوت و صدا، تالیف و تقریع و مدّ و شدّ آن، نمونهای از آن است. چنین نیست که هر کس بتواند صوت خود را خوش و شیرین سازد. هر صوتی با صوت دیگر تفاوتهای بسیاری دارد. صوتی طنین دارد و صوتی چنین نیست. صوتی بم است و صوتی زیر و… .
حُکم و قدرت صوت
جناب شیخ در ادامه، سخنی دیگر دارد که آن نیز بسیار درست و بهجاست. او میگوید:
طبیعت ـ که نشانهای الهی در اجسام است ـ همواره نگاهدارندهٔ خود در حالات و صفات مختلف است و (در این امور) از نظام معین (و سیستمی مشخص) برخوردار است (و از آن تخلف نمیپذیرد). این اثر، حکم صوت است. طبیعت اثری دارد و صوت نیز به عنوان یک طبیعت بدون تاثیر نیست. به قدرت اثرآفرینی، «حکم» میگویند. برای نمونه، اگر کسی صوت خود را شش ماه در دستگاه ماهور شکل دهد و بخواند، حدقهٔ چشم وی تنگ میشود و تموّج (ایجاد موج صوتی) بر چشم او اثر میگذارد. اگر کسی نیز در دستگاه شور بخواند، قساوت وی تقلیل میپذیرد. هرگاه بیات بخواند، خنده بر او چیره میشود. در صورتی که ساقینامه بخواند، رغبت وی به دنیا کم میگردد. اگر اصفهان بخواند، به پیری زودرس دچار نمیشود و جوانی وی دیرپا میگردد. شیخ نیز میفرماید: هر جای طبیعت، حکمی دارد که آن اثر الهی است و صوت نیز چنین است و حکم خود را دارد.
امروزه صوت به عاملی برای تبلیغ حق یا باطل تبدیل شده است. نمونهٔ آن، جامعهٔ مداحان داخل کشور و برخی خوانندگان خارج از کشور است. مداحان صدای نظام اسلامی شدهاند و برخی خوانندگان در بیرون از مرزها، صدای اپوزیسیون. خوانندگان تنها هنرمندانی هستند که توانستهاند در خارج از کشور، برقرار بمانند و اپوزیسیون را از محاق بیرون آورند، مداحان در داخل نیز چنان توانی دارند که گاه حتی میدانداری را از روحانیت گرفتهاند و چه بسا حکیمان نیز توان مقابله با آنان را نداشته باشند. این قدرت و عظمت صوت را نشان میدهد. هم مداحان و هم خوانندگان هنرمند، قدرت آن را دارند که صوت خود را رها سازند؛ ولی اگر کسی جسارت آزاد کردن صوت خود را نداشته باشد یا آموزشهای لازم را نبیند، از این قدرت، بیبهره است. این حلاوت صوت است که آدمیان را شیفته و فریفتهٔ خود میسازد. قدرتی که در دیگر ابزارها وجود ندارد.