بلاهایی که چهره ناز دارد با بلایای برآمده از عوارض گناه تفاوت دارد

 

بلاهای طبیعی ناسوت؛ مانند: زلزله، سیل، طوفان، وبا، سرطان و هر خرابی و آسیبی که بر روی کرهٔ خاکی بر آدمی وارد می‌شود از وجود نوعی بی‌نظمی و نابسامانی در ناسوت حکایت دارد و چنین بلایایی چهره نازکشی ندارد.

 این بلایا و آسیب‌ها در واقع خالی از هرگونه نظمی است و بی‌نظمی است که سبب پیدایش چنین آسیب‌ها و شروری می‌شود. فاعل این نابسامانی‌ها نیز بشر ناآگاه و خودخواه است. فاعل این امور خود بشر است. حضرت حق دنیا را به اهل دنیا و دنیامداران واگذار کرده است و این واگذاری یک قانون طبیعی شده است. آسیب‌ها، بحران‌ها و بلایای طبیعی ارتباط مستقیم با فسادی دارد که با دست بشر انجام می‌شود. ما در این‌جا به بلایی مانند زلزله اشاره می‌کنیم. پیدایش زلزله عوامل چندی دارد و وجود گسل‌ها در زمین یکی از علل آن است. اما از دیگر عوامل زلزله، فساد مردان است. اگر دستگاه‌های زلزله‌نگاری با آمار فسادی که در یک جامعهٔ زلزله زده شده مقایسه شود، به دست می‌آید هرچه آمار فساد بالاتر می‌رود دستگاه‌های زلزله نگار نیز آمار بیش‌تر و زلزله‌هایی با شدت بیش‌تر را نشان داده است. در تحقیقی میدانی از جوامع مختلف و نوع فسادی که در میان آنان شیوع دارد می‌توان به ارتباط میان فسادها و بلایا تا حدودی پی برد و در گذر تجربه قواعد چندی از آن را به دست آورد که با آزمایش‌های مکرر می‌شود آن را به صورت قانونی علمی ثبت کرد. هم‌چنین نوع گناه و فساد حاکم بر جریان عمومی جامعه حتی در کیفیت و چگونگی رخداد بلا نیز تاثیر می‌گذارد و زمان وقوع آن را در طول شبانه روز و در این که در کدام ماه واقع شود و نیز در سال آن تاثیرگذار است. گاه گناهی زلزله‌ای می‌شود که زمین و زمان از شدت آن می‌لرزد، زمین شکافته می‌شود و ساختمان‌های سر به فلک کشیده در هم کوفته می‌شود، همانند غذایی در دیگ که با کفگیری به هم زده شود. چنین زلزله‌هایی انسان‌ها را با تمامی امکانات دنیایی که دارند بر عکس در زمین دفن می‌نماید و بالاترین ساختمان در پایین‌ترین نقطهٔ زمین واژگون می‌گردد.

 برای نمونه، اگر انسان‌ها به جای تخلیهٔ شهوت خود بر زنان به مردهایی مانند خود مراجعه کنند، زلزله یا چیزی شبیه آن واقع می‌شود. این ارتباط در طول زمان با روان‌شناسی مناطقی که زلزله شده است و با بررسی فرهنگ آن منطقه و آماری که از فسادهای آنان گرفته می‌شود به دست می‌آید. آمار فساد هر جامعه با نوع بلایای طبیعی آنان ارتباط دارد. بیماری‌های نوپدید نمونه‌ای از بلایایی است که بر اثر فساد دنیامداران به وجود آمده است. بی‌نظمی حاکم بر ناسوت و آسیب‌ها و بلایای طبیعی آن زاییدهٔ دست کثیف انسان‌های دنیامدار است و از ناظم عالم بر نمی‌خیزد. فساد و شرور را نمی‌شود به حق نسبت داد. فساد، تباهی و بدی از انسان است. از خداوند فقط خیرات است که نازل می‌شود. از خیراتی که خداوند در عالم ناسوت به آدمیان داده است قدرت حرکت و انتخاب است که آن را هم به خوبان و هم به بدان و دنیاخواهان عطا کرده است. بشر این قدرت را در ایجاد فساد و تباهی در زمینی به کار می‌برد که باید گهوارهٔ آرامش او باشد. بر این اساس، این “حق” نیست که در ایجاد فساد دخالت دارد، بلکه این بشر ستم پیشه و ظالم است که زمین را گورستان عذاب خود می‌نماید.

 در نمونه‌ای دیگر می‌توان از شرک مثال زد.  بسیاری از مشکلات و بلایایی که مومنان را گرفتار می‌سازد، به‌خاطر شرک و تکیه بر غیر خداست. اگر دل کسی به خداوند محکم نگردد، خدا او را واگذار به غیر می‌نماید و از همان جایی که به دیگری دل بسته است گرفتار بیماری، تصادف و مکافات می‌شود، ولی اگر هم‌چون حضرت ابراهیم علیه‌السلام از غیر بریده و مهاجر به سوی پرودگار شد، خدا او را تنها نمی‌گذارد، در همه چیز کفایتش می‌نماید و اجر دنیا و آخرت به وی می‌بخشد.

 حضرت ابراهیم تمام زندگی خود را برای خداوند قرار داد و در این‌زمینه هیچ گونه شرکی نداشت؛ چنان‌که می‌فرماید: «دِینا قِیما مِلَّهَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفا وَمَا کانَ مِنَ الْمُشْرِکینَ. قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکی وَمَحْیای وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ». او مقام والایی در توحید دارد که در معرفی خداوند می‌فرماید: «وَالَّذِی هُوَ یطْعِمُنِی وَیسْقِینِ» (شعراء / ۷۹)؛ و آن کس که او به من خوراک می‌دهد و سیرابم می‌گرداند.

 حضرت ابراهیم علیه‌السلام خداوند را در هر چیزی در نظر دارد؛ از این روست که بت‌شکن می‌گردد و پیغمبر توحید می‌شود. او خداوند را در همه حال می‌بیند و می‌گوید خدای من کسی است که به من آب و غذا می‌دهد. او می‌بیند دستی که در دهان او غذا می‌گذارد دست خداست و این چه مقام والایی است که از هر شرکی زدوده و صافی به زلال توحید افعالی است.

 چنین نیست که دل بستن به خدا و رهسپار شدن به‌سوی او با گرفتاری و مشکلات دنیوی برابر باشد و دنیا بر اهل آخرت یا اهل اللّه حرام باشد وگرنه خداوند در این آیه نمی‌فرمود: «وَآَتَینَاهُ اَجْرَهُ فِی الدُّنْیا». اگر دنیا بر اولیای خدا حرام بود، آن را به ایشان ارزانی نمی‌کرد و از «وَآَتَینَاهُ اَجْرَهُ فِی الدُّنْیا» سخن نمی‌گفت.

 دنیا اسم اعظم الهی است و آن‌چه ممنوع است معصیت است نه خود دنیا یا آخرت. دنیا را باید بر اساس سلامت و آخرت را بر پایهٔ سعادت استوار نمود. بسیاری از مشکلات دنیوی مومنان به خداخواهی آنان ارتباط ندارد؛ بلکه به توقعات بی‌جا و زیاده‌خواهی و نیز به نحوهٔ شکل کار یا به نکبتی که نتیجهٔ شرک است باز می‌گردد. نمازی که به‌خاطر زنگ تلفن یا انجام کارهای نوزاد یا ورود میهمان به خانه باید زود تمام شود نماز نیست و نکبت شرک را با خود دارد. البته دنیا باید محتوا داشته باشد به این معنا که ممکن است کسی فقیر یا بی‌سواد باشد ولی دنیای خوبی داشته و نان خالی او مزهٔ عسل دهد. نفی و انکار دنیا کسی را اهل آخرت نمی‌گرداند، بلکه او را اهل انانیت و استعمار می‌نماید و از عرفان و درویشی به فراماسون بودن می‌غلطد. بخشی از کاستی‌های دنیا به محتوا و شرک افراد باز می‌گردد. اگر کسی هجرت به خداوند داشته باشد نباید مشکل دنیا و آخرت داشته باشد، بلکه دنیای وی سالم و آخرت او بسیار عالی است: «وَإِنَّهُ فِی الاْآَخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ».

 این آیه برای کسانی که به سختی و مشکلات مبتلا هستند و وسواس یا شرک دارند ذکر بسیار مناسبی است.

مطالب مرتبط