روانشناسی تخیل

جایگاه ارزشمند نیروی تخیل و کارکردهای آن

قوه خیال اگر با قوت نفس همراه شود، می‌تواند هم نیروی اندیشه و توان تولید علم را سامان دهد و هم نقبی به غیب عالم بزند و آن را حکایت کند. اهمیت قوه خیال به سرعت، تلاش و تکاپویی است که دارد. این قوه هر چیزی را که نفس می‌بیند ـ اعم از مجرد و مادی ـ و به آن اگاه می‌شود را صورت می‌زند و آن را به صورت حکایت می‌کند. این صورت می‌تواند به چهره خود آن شی‌ء یا شبیه آن و یا به ضد آن و گاه به صورت چیزی دیگر باشد و به اصطلاح از کوهی کاه و از کاهی کوه می‌سازد.

نیروی تفکر و اندیشه تابع تخیل است. قیاس در صورتی شکل می‌گیرد که حد وسط و امور جانشین آن درک شود. قوه تخیل در انتقال فکر راهنماست. در قیاس برای انتقال فکر نیاز به حد وسط است و خیال در یافت آن و نیز چیزهایی که به منزله حد وسط است مثل استقراءات و تمثیلات روشن‌گر است. سرعت انتقال این قوه امتیاز آن است و سبب می‌شود ما نتایج بسیاری را به دست آوریم و از چیزی به چیز دیگری منتقل شویم و بتوانیم صورت قیاس را شکل دهیم و به تبع آن، تصمیم بگیریم.

از دیگر فواید قوه خیال آن است که آن‌چه ما فراموش می‌کنیم مقداری از آن به واسطه قوه خیال به ذهن ما باز می‌گردد و با دیدن چیزی، چیز دیگری را که فراموش کرده است به خاطر می‌آورد.

اگر نفس قوی باشد به‌گونه‌ای که نفس به مدد خیال آید تا صورت‌های اشیا در قوه خیال به شکلی روشن و آشکار نقش زده شود، با توجه به مدد نفس هیچ اضطرابی در انتقالات آن پیش نمی‌آید و صورتی گویا و نیز قوی و شدید در حافظه می‌افتد و صورت افکار در ذهن می‌ماند ولی اگر چنین فرایندی ضعیف گردد یا شکل نپذیرد ذهن برخی یا همه آن را فراموش می‌کند و فکری را رها می‌سازد و دنبال فکری دیگر می‌رود و فکر نخست فراموش می‌شود و در نتیجه باید آن را برعکس تحلیل کرد و از اتفاق مضبوطی که از دست رفته به حادثه پیشین و مطلب فراموش شده منتقل شد و گمشده را به دست آورد و گاه نیز به آن نمی‌رسد و گاه آن را با تحلیل و تاویل به‌دست می‌آورد و موقعیت خود را کنترل می‌کند تا آن را به‌خاطر آورد.

ذهن آدمی نسبت به آثار فکری یا آثار معنوی، به واسطه وجود خیال، متشتّت و مختلف می‌شود و گوناگون است: گاه چنان گویا و قوی است که آن را فراموش نمی‌کند و گاه خصوصیات و ویژگی‌های آن را فراموش می‌کند و گاه همه آن را فراموش می‌کند به‌طوری که اگر بگویند: چه غذایی خورده‌ای، آن را به یاد نمی‌آورد. آثار معنوی، ربوبی و قدسی و افکار و مضبوطات نفسانی نیز هم‌چنین است.

لزوم کنترل و مدیریت خیال

آدمی با توجه به قوت و ضعف نفس و نقش حساس قوه خیال، نسبت به یافته‌های ذهنی، نفسی و معنوی خود یکسان نیست و به همین خاطر، گاه حقیقتی را می‌بیند و آن را در خاطر خود حفظ نمی‌کند، همان‌طور که بسیار می‌شود خواب می‌بیند، ولی خواب خود را فراموش می‌کند، و گاه خواب را حفظ می‌کند؛ ولی مرتب و منظم نیست و گاه است که گویا آن را مثل روز می‌بیند و حتی حالات آن در بیداری او نیز اثر می‌گذارد؛ برای نمونه خواب می‌بیند که گریه می‌کند یا فریاد می‌زند و نفس چنان قوت و اقتداری دارد که در بیداری نیز همین‌طور است.

قوّه متخیله، گاه هیات ادراکی را حکایت می‌کند (مانند حکایت کردن خیرات و فضایل به صورت زیبا و حکایت نمودن شرور و رذایل به صورت‌های قبیح و زشت یا حکایت روشنایی به شادی و همین‌طور عسل یا خرما را به محبت تفسیر می‌کند، یا محبت را به صورت شیرینی تصویر می‌کند و نیز گاهی هیات مزاجی را حکایت می‌کند؛ مانند آن‌که غلبه صفرا را با رنگ‌های زرد و غلبه سودا را با سیاه بیان می‌کند ؛ چرا که رنگ‌ها در مزاج تاثیر دارد و مزاج را تغییر می‌دهد؛ به طور مثال، رنگ‌هایی مانند قرمز و رنگ‌های تیره در سلسله اعصاب اثر می‌گذارد و آن را تضعیف می‌کند و باعث عصبانیت می‌گردد و به عکس، رنگ‌های روشن مانند سفید، باعث نشاط و شادمانی می‌شود. دیدن رنگ‌های قرمز یا سیاه در مزاج تاثیر می‌گذارد و این امر به خاطر قوه خیال است که می‌گوییم: این رنگ ضعف اعصاب می‌آورد. قوه خیال چنین تاثیری را می‌گذارد؛ چرا که به سرعت خود را از چیزی به چیز دیگر انتقال می‌دهد.

قوه خیال نیازمند آن است که کنترل و منضبط گردد و ضبط آن تابع اقتدار نفس است، وگرنه با ضعف نفس ـ به هر علتی که باشد ـ به سرگرمی، پرسه‌زنی و سرگردانی مشغول می‌شود. قوه خیال با این خطر مهم روبه‌روست و به اندک چیزی می‌رود و هر سانحه و پیشامدی می‌تواند آن را برباید، مگر این‌که قوه متخیله قوی باشد و نفس، آن را نگاه دارد و خیال تحت اراده نفس کار کند؛ ولی اگر نفس بر آن حاکم نباشد و ضعف دامن‌گیر آن باشد، سریع الانتقال است.

هرزه گردی خیال

از پی‌آمدهای غلبه تخیل، انکار واقعیت‌های پدیده‌ها و حقیقت است و و توجیه آن به خواب است. خوابی که دنیایی را با محتوای شور و شعورش می‌بیند و هنگامی که بیدار می‌شود می‌یابد که خیال بوده و واقعیتی در کار نبوده است. سوفیست‌ها خیال‌گرا هستند و دنیا را جز خیال و خواب و عکس و مثال نمی‌دانند. البته ما را با آنان که از نیستی و خیال سخن می‌گویند مواجهه‌ای نیست؛ زیرا نمی‌شود با نیستی هم‌سخن شد و به بحث نشست و آنان باید برای ما که ادعای واقعیت داریم دلیل آورند؛ زیرا ما خود را ظهور و پدیداری می‌دانیم نه خیال و نیستی. سوفیست‌ها را باید در میان آتش قرار داد و اگر فریاد برآوردند که سوختیم، باید گفت نه آتشی است و نه سوزشی و نه شمایی و نه مایی و نه فریادی و نه گوشی برای شنیدن. پنداربافی و خیال‌گرایی‌هایی این چنین از افراد ضعیف و تنبل برمی‌آید که ضعف آنان حتی در نیروی خیال آنان نیز رخنه کرده و قدرت ساخت اعتقاد درست و تمرکز و انتقال روشمند در علم و آگاهی را از آنان گرفته است، و ضعف و تنبلی اجازه نمی‌دهد زیر بار اندیشه روند و خود را با انکار، به سایه راحتی و عافیت می‌برند. سوفیست‌ها با توجه به بازی‌های خیال در ذهن می‌پندارند پدیده‌ها و هستی اصل ثابتی ندارد و آن‌چه که حقیقت خوانده می‌شود به اختلاف حالات نفسی انسان‌ها تغییر می‌کند و هر کس هرچه را حس می‌کند ـ و به تعبیر درست خیال می‌ورزد ـ همان را معتبر می‌داند، در نتیجه، امری که به حس و ادراک در می‌آید، ثابت نیست و آن‌چه را که انسان درک می‌کند، حقیقت نیست و نمی‌شود به حقیقتی قایل شد، بلکه باید انسان را مقیاس همه چیز دانست. این امور برای انسان‌های گرفتار بازی‌های خیال و هرزه‌گردی‌های آن یا گرفتار گرداب توهم معنا دارد که البته همین نیز نباید به عنوان اصل ثابت لحاظ شود و دست‌کم یک بار باید به حقیقت بپیوندد که همین امر نقض غرض آنان می‌کند. افزون بر این انسان محدود به خیال و توهم نیست و می‌تواند با کنترل و مهار آن‌ها، عقل‌ورز گردد و با عقل خود به شناخت پدیده‌ها رو آورد و به واقع صفات آن‌ها برسد. انسان پدیده‌ای است که هم بعد حسی و ظاهری دارد و هم بعد باطنی و پنهانی و حیث ظهوری او رویی به خلق و رویی به حق دارد. مادی‌گرا و خَلق‌خواهی وی او را در خسران و زیان قرار می‌دهد و قرب حقی که با مهار دو نیروی خیال و توهم و قوت اندیشه و بار یافتن به مقام قلب و روح ممکن می‌شود آدمی را در چهره خلقی به نفی، ترک و ریزش وا می‌دارد و به او جهت عقلانی ، حقیقتی مجرد و آراسته به روح ایمان و پرهیزگاری و قرب حق، و در چهره خلقی و مادی او را مزین به عمل شایسته و صلح، صلاح و سلام قرار می‌دهد و از او وحدتی جمعی می‌سازد که می‌تواند به مقام دستگیری از دیگران برسد و آنان را به پیمودن راه حق و صبر و استقامت و پایداری در آن سفارش و راهنمایی و هدایت ایصالی کند که این امر همان مرحمت ایمانی و صلابت دینی است که از او به ظهور و بروز می‌رسد.

مسیر مبارزه با هرزه گردی خیال

قوه متخیله به دو صورت ضبط و نگاه‌داری می‌شود: یکی این‌که تحت نظارت و کنترل نفس باشد و تابع آن قرار گیرد و دو دیگر این‌که صورتی بسیار زیبا نفس را به خود جذب نماید که نفس از آن به‌شدت جلا یابد و به همین سبب، از جوانب دیگر غافل شود تا جایی که قبول و پذیرش این قوه از آن صورت بسیار گردد و تمثلات آن محکم شود و از دیگران انصراف یابد. این دو نیرو خیال را کنترل می‌کند و آن را از تلذذ و توجه به اطراف و تردید باز می‌دارد.

اقتدار نفس می‌تواند با هرزگی و ولگردی خیال معارضه کند و آن را نگه دارد تا در پی سوانح نرود. اگر نفس قوت پیدا کند، نفس بر همان چیزی که اراده کرده است وقوف پیدا می‌کند و مانع از این می‌گردد که خیال دنبال چیز دیگری برود؛ به طور مثال، کسی که غرق تفکر در امر مهمّی است خیال هم به همراه اوست و خیال وی به جای دیگری انصراف پیدا نمی‌کند. نفس اگر ضعیف و خیال اگر هرزه و پرسه‌زن باشد وقتی شخص به نماز می‌ایستد، نمی‌تواند حضور ذهن داشته باشد و ذهن وی تمرکز خود را از دست می‌دهد و به احکام شکیات نیاز پیدا می‌کند. هرزه‌گی خیال برای کسی است که بی‌عرضه است و اگر نفس محکم باشد، خیال بهترین یاور اوست.

قوت نفس سبب می‌شود صورت‌های پدیده‌ها به شدت و قوت و به صورت پایدار در خیال نقش زده شود. این شدت صورت‌گری و نقش‌زدن مانع از این است که تخیل به این سمت و آن سمت رود و هرزه شود. همانند حس که هنگام مشاهده یک حالت غریب و غیر منتظره، صورت آن را به شدت در خیال منتقش می‌کند و سبب می‌شود اثر آن حالت تا مدت‌ها در ذهن باقی بماند. برای نمونه، خیال، مزه غذایی را که سال‌ها پیش خورده است به سبب لذت مضاعف و غیر منتظره‌ای که داشته است را صورت می‌دهد و مزه خیالی آن غذا همواره برای وی همان لذت را به اضافه تازگی دارد و سبب آن این است که وقتی قوای جسمانی دارای ادراک شدید می‌شود از ادراک ضعیف‌تر قصور پیدا می‌کند و برای نمونه، دستی که مدتی در آب گرم قرار می‌گیرد، دمای آب معمولی را به‌درستی ادراک نمی‌کند، یا وقتی معده پر شد، مزه درستی از غذا را درک نمی‌کند.

خیال؛ نیروی وصول به غیب و باطن عالم

بعضی از صورت‌هایی که در خیال نقش می‌خورد صورت اموری قدسی و غیر طبیعی است که در حالت خواب یا بیداری و در خلسه عارض می‌گردد. چنین اموری به سبب دخالت خیال به تعبیر و تاویل نیاز دارد. تعبیر خواب دانشی است که خاستگاه و ضرورت آن مقام یاد شده است. برای نمونه، اگر کسی در خواب شیر نوشیدنی دید، به علم می‌رسد و چنان‌چه شیر بیشه دید گرفتار ظالم می‌گردد؛ یعنی شیر نوشیدنی صورت علم و شیر بیشه صورت سلطان است. آن‌چه از امور غیبی در خیال نقش می‌بندد به تعبیر نیاز دارد، چون قوه خیال صورت یا حالت یا چیزی شبیه آن را برای انسان حکایت می‌کند و نه خود آن را. معبِّر و خواب‌گزار کسی است که این توانمندی را در خود داشته باشد تا خود را از این صورت‌های خیالی به آن معانی غیبی برساند.

اولین مرحله وصول به غیب، رویا نام دارد که آدمی عوالم بالا را با صفای نفسی که دارد در خواب می‌بیند و یا حقایقی را در خواب به او نشان می‌دهند. رویا دو جهت ثبوتی و حکمی دارد. در جهت ثبوتی بحث می‌شود رویای دیده شده چه تعبیری دارد و مربوط به چه عالمی است و در جهت حکمی بحث می‌شود آیا رویای دیده شده الزام‌آور است یا نه.

رویاهای غیر قابل تعبیر یا پریشان که اضغاث احلام گفته می‌شود ارزش روان‌شناختی دارد و روانکاو می‌تواند چالش‌های فکری و روحی احلام دیده را شناسایی و بر اساس آن به درمان بپردازد. اضطراب‌های روحی و حتی بیماری‌های جسمی از طریق رویاهای پریشان قابل شناخت است. اهمیت رویاهای پریشان در روان‌کاوی وقتی به دست می‌آید که توجه شود بیش‌تر افراد، مشکلات روحی خود را به دلایل مختلف پنهان می‌کنند یا از چگونگی آن غفلت دارند، اما این مشکلات خود را در رویاها به صورت‌های متفاوت و به‌طور سمبلیک نشان می‌دهد. در این موارد، روان‌شناس بدون نیاز به گفته‌های فرد، بیماری او را تشخیص می‌دهد.

به لحاظ حکمی، رویا تکلیف‌آور نیست و حجیت شرعی ندارد. رویای هر کس مربوط به خود او و سرمایه‌ای برای وی است و ارزشمندی یا بی‌ارزشی آن تنها مربوط به رویادیده است و برای دیگران الزامی در پذیرش ندارد؛ هرچند از خواب‌های الهام‌بخش باشد. رویای دیده شد اگر کسی را امر به انجام شر و بدی کرده باشد، خوابی شیطانی است که حتی برای رویادیده نیز ارزشی ندارد. دیدن رویاهای خوب نشانه خوبی فرد نیست و گاه بدترین انسان‌ها خواب‌های بسیار خوبی می‌بینند. رویا، عالمی است که در انسان فارغ از این که شایسته باشد یا ناصالح شکوفا می‌شود. مثل یک کوه که ممکن است رگه‌هایی از طلا داشته باشد. جامعه و افراد باید به رشدی برسند که تکلیف و وظیفه خود را در بیداری و به رویت بینند و تشخیص دهند و در بیداری تصمیم بگیرند؛ نه در خواب و رویا. رویا هرچه باشد ارزش بیداری، بصیرت و رویت را ندارد. این امر بسیار مهم است که در مسایل سیاسی و اجتماعی از سرمایه‌های نفسانی یا معنوی وام گرفته نشود و در کنار رویای شخصی، بصیرت و دشمن‌شناسی و نیروی عقلانی تشخیص حق از باطل داشت و بر اساس آن سخن گفت نه رویا که از لحاظ منطقی نمی‌تواند ارزشی تکلیفی را منتقل سازد و الزام‌آور گردد.

قوه خیال و خواطر غیر ارادی برای ارتباط به تمثلات غیبی و پنهانی‌ها مزاحمی قوی است اگر کنترل نشود و پرسه‌زنی داشته باشد. نمونه‌ای از آن‌ها القاءات شیطانی مانند آرزوگرایی (تمنی)، بدگمانی و بدبینی (تظنّی) و حسد است و در برابر این سه، تذکر، تفکر و تدبّر می‌باشد که از القاءات رحمانی است. تدبیر و چاره اندیشی در برابر حسادت بدخواهان، از القاءات رحمانی است که خیال و توهم را به جای پرداختن به افکار ناشی از حسادت و طرح نقشه در جهت حذف و براندازی محسود، به دنبال چاره‌جویی برای اصلاح نفس خود سوق می‌دهد.

ظاهر شدن تمثلات غیبی گاه به صورت ظن قوی است و چیزی را می‌بینید و گاه به خطابی است که از جن و فرشته می‌شنود مثل استحضار شیاطین و اجنه و گاه به رویت است که حقیقت غیب و صورت ملک را می‌بیند.

وصول به غیب در بیداری به دو امر نیاز دارد: یکی قوت نفس و دیگری قوت خیال آدمی. اگر نفس به گونه‌ای قوی شود و اقتدار یابد که افزوده بر مدیریت حواس ظاهری در بیداری، توانایی توجه کامل به باطن را داشته باشد و ظاهر، علت غفلت از باطن و توجه به باطن، علت غفلت از توجه به ظاهر نگردد و چنان قدرت داشته باشد که «بنطاسیا» و «خیال مشترک» را در احاطه خود گیرد و از حسّ ظاهر جدا نماید، برای انسان «رویت» و «مشاهده» یاد تجربه عرفانی حاصل می‌گردد. پس توجه کامل نفس به قوای باطن و ظاهر و قدرت خیال احاطه «بنطاسیا» عامل حصول غیب می‌گردد و این گاه ثابت است و زمانی آنی است.

اگر بخواهیم نقش قوت خیال را در ارتباط با غیب به گونه روشمند بیان داریم باید چنین گفت: وصول به غیب سه راه کلی دارد: برهان، عرفان و شیطان که قوت نفس و خیال در هر سه نقش محوری دارد. اقتدار خیال در علم حساب، اسطرلاب، قیافه، کف بینی، احکام نجومی، تردستی، جفر، کهانت، آیینه‌بینی، سحر، طاس نشینی، احضار جن، استعانت به ارواح ارضی، خاطره، کشف، شهود، الهام و وحی حضور دارد.

اگر اقتدار نفس از حواس ظاهری بروز کند سبب «چشم زخم» می‌شود و چنان‌چه قوت نفس در خیال افتد موجب «کهانت» می‌گردد و در صورتی که توانمندی نفس در قوه عاقله ظهور یابد «نبوغ» را رقم می‌زند.

فرد نابغه قوت درک غیب را به صورت برهانی و معانی کلی می‌یابد. کم‌تر می‌شود که نوابغ قدرت خیال یا چشم‌زخم داشته باشند. فردی که قوت نفس وی در قوه عاقله او بروز می‌کند و قدرت خیال و نظر چندانی ندارد از نوابغ وصول به غیب می‌شود.

فرد نابغه قدرت دریافت خواطر، کشف، الهام و حدس را دارد. خاطره، فعل نفس است و از طهارت نفس سرچشمه می‌گیرد. کشف، رویت غیب است و الهام، وصول به معنا و وحی، وصول تام غیب است. کشف در صورت و معنا حاصل می‌شود. الهام در معناست و صورت در آن کم‌تر حاصل می‌گردد.

کشف، گونه‌های فراوانی دارد: گاه تام و گاه متعدد است. کشف متعدد کشفی درست است؛ زیرا مراتب غیب مختلف است و به صورت‌های گوناگون در می‌آید. در کشف، ممکن است اشتباه رخ دهد، ولی در وحی همواره وصول تام تحقق می‌شود و تعدد و اشتباهی در آن وجود ندارد. وحی انواع مختلفی دارد: یا با صورت است یا بدون صورت و یا تنها معنا و صورت مهیب است و یا لذیذ است و هر کدام، یا در خواب است و یا در بیداری.

خیال؛ نیروی وصول به غیب و باطن عالم

بعضی از صورت‌هایی که در خیال نقش می‌خورد صورت اموری قدسی و غیر طبیعی است که در حالت خواب یا بیداری و در خلسه عارض می‌گردد. چنین اموری به سبب دخالت خیال به تعبیر و تاویل نیاز دارد. تعبیر خواب دانشی است که خاستگاه و ضرورت آن مقام یاد شده است. برای نمونه، اگر کسی در خواب شیر نوشیدنی دید، به علم می‌رسد و چنان‌چه شیر بیشه دید گرفتار ظالم می‌گردد؛ یعنی شیر نوشیدنی صورت علم و شیر بیشه صورت سلطان است. آن‌چه از امور غیبی در خیال نقش می‌بندد به تعبیر نیاز دارد، چون قوه خیال صورت یا حالت یا چیزی شبیه آن را برای انسان حکایت می‌کند و نه خود آن را. معبِّر و خواب‌گزار کسی است که این توانمندی را در خود داشته باشد تا خود را از این صورت‌های خیالی به آن معانی غیبی برساند.

اولین مرحله وصول به غیب، رویا نام دارد که آدمی عوالم بالا را با صفای نفسی که دارد در خواب می‌بیند و یا حقایقی را در خواب به او نشان می‌دهند. رویا دو جهت ثبوتی و حکمی دارد. در جهت ثبوتی بحث می‌شود رویای دیده شده چه تعبیری دارد و مربوط به چه عالمی است و در جهت حکمی بحث می‌شود آیا رویای دیده شده الزام‌آور است یا نه.

رویاهای غیر قابل تعبیر یا پریشان که اضغاث احلام گفته می‌شود ارزش روان‌شناختی دارد و روانکاو می‌تواند چالش‌های فکری و روحی احلام دیده را شناسایی و بر اساس آن به درمان بپردازد. اضطراب‌های روحی و حتی بیماری‌های جسمی از طریق رویاهای پریشان قابل شناخت است. اهمیت رویاهای پریشان در روان‌کاوی وقتی به دست می‌آید که توجه شود بیش‌تر افراد، مشکلات روحی خود را به دلایل مختلف پنهان می‌کنند یا از چگونگی آن غفلت دارند، اما این مشکلات خود را در رویاها به صورت‌های متفاوت و به‌طور سمبلیک نشان می‌دهد. در این موارد، روان‌شناس بدون نیاز به گفته‌های فرد، بیماری او را تشخیص می‌دهد.

به لحاظ حکمی، رویا تکلیف‌آور نیست و حجیت شرعی ندارد. رویای هر کس مربوط به خود او و سرمایه‌ای برای وی است و ارزشمندی یا بی‌ارزشی آن تنها مربوط به رویادیده است و برای دیگران الزامی در پذیرش ندارد؛ هرچند از خواب‌های الهام‌بخش باشد. رویای دیده شد اگر کسی را امر به انجام شر و بدی کرده باشد، خوابی شیطانی است که حتی برای رویادیده نیز ارزشی ندارد. دیدن رویاهای خوب نشانه خوبی فرد نیست و گاه بدترین انسان‌ها خواب‌های بسیار خوبی می‌بینند. رویا، عالمی است که در انسان فارغ از این که شایسته باشد یا ناصالح شکوفا می‌شود. مثل یک کوه که ممکن است رگه‌هایی از طلا داشته باشد. جامعه و افراد باید به رشدی برسند که تکلیف و وظیفه خود را در بیداری و به رویت بینند و تشخیص دهند و در بیداری تصمیم بگیرند؛ نه در خواب و رویا. رویا هرچه باشد ارزش بیداری، بصیرت و رویت را ندارد. این امر بسیار مهم است که در مسایل سیاسی و اجتماعی از سرمایه‌های نفسانی یا معنوی وام گرفته نشود و در کنار رویای شخصی، بصیرت و دشمن‌شناسی و نیروی عقلانی تشخیص حق از باطل داشت و بر اساس آن سخن گفت نه رویا که از لحاظ منطقی نمی‌تواند ارزشی تکلیفی را منتقل سازد و الزام‌آور گردد.

قوه خیال و خواطر غیر ارادی برای ارتباط به تمثلات غیبی و پنهانی‌ها مزاحمی قوی است اگر کنترل نشود و پرسه‌زنی داشته باشد. نمونه‌ای از آن‌ها القاءات شیطانی مانند آرزوگرایی (تمنی)، بدگمانی و بدبینی (تظنّی) و حسد است و در برابر این سه، تذکر، تفکر و تدبّر می‌باشد که از القاءات رحمانی است. تدبیر و چاره اندیشی در برابر حسادت بدخواهان، از القاءات رحمانی است که خیال و توهم را به جای پرداختن به افکار ناشی از حسادت و طرح نقشه در جهت حذف و براندازی محسود، به دنبال چاره‌جویی برای اصلاح نفس خود سوق می‌دهد.

ظاهر شدن تمثلات غیبی گاه به صورت ظن قوی است و چیزی را می‌بینید و گاه به خطابی است که از جن و فرشته می‌شنود مثل استحضار شیاطین و اجنه و گاه به رویت است که حقیقت غیب و صورت ملک را می‌بیند.

وصول به غیب در بیداری به دو امر نیاز دارد: یکی قوت نفس و دیگری قوت خیال آدمی. اگر نفس به گونه‌ای قوی شود و اقتدار یابد که افزوده بر مدیریت حواس ظاهری در بیداری، توانایی توجه کامل به باطن را داشته باشد و ظاهر، علت غفلت از باطن و توجه به باطن، علت غفلت از توجه به ظاهر نگردد و چنان قدرت داشته باشد که «بنطاسیا» و «خیال مشترک» را در احاطه خود گیرد و از حسّ ظاهر جدا نماید، برای انسان «رویت» و «مشاهده» یاد تجربه عرفانی حاصل می‌گردد. پس توجه کامل نفس به قوای باطن و ظاهر و قدرت خیال احاطه «بنطاسیا» عامل حصول غیب می‌گردد و این گاه ثابت است و زمانی آنی است.

اگر بخواهیم نقش قوت خیال را در ارتباط با غیب به گونه روشمند بیان داریم باید چنین گفت: وصول به غیب سه راه کلی دارد: برهان، عرفان و شیطان که قوت نفس و خیال در هر سه نقش محوری دارد. اقتدار خیال در علم حساب، اسطرلاب، قیافه، کف بینی، احکام نجومی، تردستی، جفر، کهانت، آیینه‌بینی، سحر، طاس نشینی، احضار جن، استعانت به ارواح ارضی، خاطره، کشف، شهود، الهام و وحی حضور دارد.

اگر اقتدار نفس از حواس ظاهری بروز کند سبب «چشم زخم» می‌شود و چنان‌چه قوت نفس در خیال افتد موجب «کهانت» می‌گردد و در صورتی که توانمندی نفس در قوه عاقله ظهور یابد «نبوغ» را رقم می‌زند.

فرد نابغه قوت درک غیب را به صورت برهانی و معانی کلی می‌یابد. کم‌تر می‌شود که نوابغ قدرت خیال یا چشم‌زخم داشته باشند. فردی که قوت نفس وی در قوه عاقله او بروز می‌کند و قدرت خیال و نظر چندانی ندارد از نوابغ وصول به غیب می‌شود.

فرد نابغه قدرت دریافت خواطر، کشف، الهام و حدس را دارد. خاطره، فعل نفس است و از طهارت نفس سرچشمه می‌گیرد. کشف، رویت غیب است و الهام، وصول به معنا و وحی، وصول تام غیب است. کشف در صورت و معنا حاصل می‌شود. الهام در معناست و صورت در آن کم‌تر حاصل می‌گردد.

کشف، گونه‌های فراوانی دارد: گاه تام و گاه متعدد است. کشف متعدد کشفی درست است؛ زیرا مراتب غیب مختلف است و به صورت‌های گوناگون در می‌آید. در کشف، ممکن است اشتباه رخ دهد، ولی در وحی همواره وصول تام تحقق می‌شود و تعدد و اشتباهی در آن وجود ندارد. وحی انواع مختلفی دارد: یا با صورت است یا بدون صورت و یا تنها معنا و صورت مهیب است و یا لذیذ است و هر کدام، یا در خواب است و یا در بیداری.

استفاده کهانت و عرفان از نیروی خیال

کاهن با ایجاد اختلال حواس دیگری یا خود می‌تواند ارتباطی به غیب پیدا کند. اگر فردی به اختلال حواس دچار گردد و غیبی را بیان کند، به «جنون» مبتلاست. مجنون یاد شده اگر حقیقتی را درک کند، یافته‌های خود را از نفس خوش دارد و نه از حواس ظاهری و او بدون احاطه بر حقیقت، ناگاه رویت نفسی خود را اظهار می‌کند.

تفاوت کار عرفان با کهانت در این است که کاهن تصرّف در دیگری می‌کند تا در حواس او ایجاد اختلال کند و غیب از این رهگذر اختلالی در او حاصل گردد و عارف با تربیت خود نفس دیگری را قوت می‌دهد تا غیب برای او حاصل گردد. کاهن، قدرت توان‌بخشی به نفس غیر را ندارد؛ زیرا خود، نفس قوی ندارد و تنها با تضعیف حواس غیر، محصول به غیب را برای او حاصل می‌کند، اما عارف با قوت نفس خود نفس شاگرد را قوت می‌بخشد تا غفلت از حس برای وی حاصل گردد. از همین روست که کار کاهنان حرام است؛ زیرا اختلا حواس نوعی وارد آوردن ضرر و زیان به بدن است و کار عارف خیر است؛ زیرا قوت می‌آفریند. کهانت طریقی شیطانی در وصول به غیب است. افزون بر کهانت، آیینه‌بینی، سحر، طاس‌نشینی، انواع و اقسام احضار جن و شیاطین، مانند عمل تسخیر جن و عزایم که استعانت به ارواح ارضی است از راه‌های شیطانی برای یافت غیب است. فرا گرفتن راه‌های یاد شده در صورتی که مقدمات یا افعال واهی یا ضررهای واضحی را در پی داشته باشد حرام و باطل است، ولی حرمت آن با حصول غیب برای مرتکب آن منافاتی ندارد. یافت غیب از این راه‌ها با قدرت تصرف در برخی پدیده‌ها به صورت محدود نیز همراه است. مربی این راه‌های شیطانی، جناب ابلیس است. شاگردان وی به عقل وافر، قداست نفس و ظرافت اندیشه نیاز ندارند و تنها شرط شاگردی وی بهره‌مندی از قوت خیال و شدت نفس و استادی ماهر و خباثتی تمام می‌باشند تا جایی که کفر، شرک و رهایی از دین و اعتقاد، بسیار کارآمد است و اگر لجن‌زاری از فساد باشد سیطره نفس را بر بسیاری از امور به دست می‌آورند.

وصول به غیب از طریق اختلال حواس ظاهری و تضعیف خیال که حالت چموشی دارد و از توجه به آن‌چه در دید آن نیست مانع می‌شود سبب خستگی و تضعیف حس و انداختن آن به حیرت می‌شود تا نقش بازدارندگی و مانع بودن حس و خیال از دست رود و انسان این توانایی را بیابد که به جایی دیگر متوجه شود؛ مثل حالت خواب، اغما، بیماری‌های سخت، تب زیاد، رقص نور، تعبیه تصاویر فراوان در فریم‌های اندک و پیوند میان آب و آتش در ظرف‌های بلوری که حواس ظاهری را مختل می‌سازد و آمادگی انسان برای رو کردن به باطن را بیش‌تر می‌نماید و گاه نظر خود را بر نقطه‌ای متمرکز می‌کند تا جایی که حس، خود را رها می‌کند و آمادگی می‌یابد تا پذیرش غرضی برای وی آسان شود. نیروهای اطلاعاتی وقتی بخواهند از کسی اطلاعاتی بگیرند، او را مشغول می‌دارند تا خسته شود، او را کتک می‌زنند، به او بی‌خوابی می‌دهند و حواس وی را مختل می‌کنند تا موجب شود اراده وی برداشته شود و هرچه در دل دارد بگوید. برخی چیز شفافی مثل بلور و شیشه را جلوی چشم قرار می‌داده‌اند؛ به‌طوری که جلوی چشم حرکت کند و چشم را با شفافیت آن متحیر می‌کنند و گاه چشم او را در نور خورشید خسته می‌کنند تا باعث شود از خیال‌پردازی غیر ارادی دست بردارد.

برای خسته کردن حس از چیز دیگر نیز می‌توان کمک گرفت و آن این که چیزی را همانند دوده یا مخمل مشکی با چیزهایی که لمَعان و زرق و برق و موج و بالا و پایین داشته باشد سیاه می‌کنند تا خیال را تنبل و بیکار نمایند و حالت خوابی به آن دست دهد و حس و خیال به حیرت بیفتد و در این فرصت، خلسه و حالت بریدن حس از ظاهر پیش می‌آید.

برخی به‌سختی به خواب می‌روند، اما بعضی نیز به صرف گرفتن کتابی در جلوی خود در خواب غرق می‌شوند. افرادی که چنین اثرپذیری دارند کسانی هستند که طبع آنان به حیرت، ترس و اضطراب نزدیک‌تر است و چیزهای مختلط را بهتر می‌گیرند و نوعی ابلهی، بلیدی و کندذهنی دارند؛ چنان‌چه کودکانی که تیزهوش نیستند و حساسیتی ندارند به‌سرعت به خواب می‌روند، ولی کودکانی که زیرک و باهوش هستند و نفسی قوی دارند را نمی‌توان به‌زودی خواب نمود.

هم‌چنین برای ایجاد حیرت در حس و خیال می‌توان از پرحرفی در کلام کمک گرفت.

افزوده بر این، اگر وهم نتواند چیزی را ببیند و درباره امری تصمیم بگیرد و به عبارت دیگر توکل خود را از دست بدهد بر چنین کارهایی که ایجاد ارتباط به تمثلات غیبی می‌کند توکل می‌کند و قدرت تصمیم‌گیری خود را به دست می‌آورد.

همه این کارها که هر کس به سلیقه خود انجام می‌دهد حقیقت دارد و حتی گروهی کارهای مخصوصی را بر اساس تجربه برای خود انجام می‌دهند تا اختلال حس و خیال پیدا کنند و به جایی برسند. برای نمونه، در گذشته وقتی مشکلی پیش می‌آمده است که برای چاره‌جویی به کاهنان پناه می‌بردند تا آنان پیش‌گویی داشته باشند، کاهن به تندی و بسیار می‌دویده و از شدت دویدن زبان وی از دهانش بیرون می‌آمده و به حالت غش می‌رسیده و چنان به خود فشار می‌آورده که رو به هلاکت می‌افتاده و در حالت اغما و بی‌هوشی از آن‌چه به خیال وی می‌آمده سخن می‌گفته و مُنشی کاهن، گفته‌های وی را به صورت دقیق می‌نوشته است و دیگران تدبیر امر را بر پایه سخنان وی قرار می‌داده‌اند. البته نام این امور را نباید ارتباط به غیب گذاشت؛ چرا که این امور تمثلاتی بیش نیست و میان ارتباط با غیب و تمثل غیب تفاوت است.

نکته شناسی خیال

برخی امور دنیا و حتی آثار کردار را چنان کنار هم می‌گذارند تا عروس خیال را به‌درستی در حجله زفاف آلوده کنند.

کسانی که در زندگی به دنبال ریاست و آقایی و سلام و صلوات هستند تمامی از قماش آلودگان خیالند.

بسیاری همیشه مرده شکم و شهوتند و دسته‌ای برای سلام و صلواتی غش می‌کنند و موجودی خود را در اختیار می‌گذارند.

در میان خیال‌پردازان، برخی هستند که خیال را نیز به طور خیالی در خود می‌پرورانند.

در مردم عادی، خیال چنان قوت و قدرت می‌یابد که جایی برای عقل و اندیشه سالم باقی نمی‌گذارد.

افراد زیادی، همیشه خود را درگیر قضایا و موضوع‌های خیالی می‌کنند و کم‌تر کسی را می‌توان یافت که پیوسته واقعیت‌ها را در نظر بگیرد.

مطالب مرتبط