نقش مزاج در دیدن مبشرات

به اجمال می‌توان خواب را چنین تعریف کرد که حالتی است که نفس حیوانی از حس و حرکت صوری و ظاهری باز می‌ایستد و توجه و عنایت نفس از حواس ظاهری منصرف می‌گردد.

خاصیت مسلم و مناسب خواب را می‌توان در دو امر کلی آن دانست: یکی، تحصیل سلامت و راحتی برای روح و صحت مزاج و دیگری، هضم هرچه بهتر غذا و تولید انرژی مصرفی در بدن.

هنگامی که حرارت رطوبتی مزاج که از غذای مصرفی سرچشمه گرفته است تحلیل رود و انسان سبک شود، رشته‌های مختلف عصبی را متوجه خود می‌سازد و اندک اندک متصاعد می‌گردد و رو به بالا می‌رود و خود را به اعصاب مغز و مخ و مخچه می‌رساند و بر تمامی آن‌ها سیطره کافی پیدا می‌کند، در این صورت، سستی و رخوت همه اعصاب را فرا می‌گیرد و به تبع آن اندام و اعضا و جوارح آدمی سست و بی‌حال می‌گردد و آن‌ها به ظاهر از حس و حرکت ارادی و توجه نفس باز می‌مانند و در این هنگام است که نفس حیوانی انسان و یا حیوان را در بر می‌گیرد و آن را از خود بی‌خود می‌سازد و حواس ظاهری از هرگونه فعالیتی باز می‌ایستد.

برای انسان مقدار طبیعی و لازم این حرارت مزاجی بسیار مناسب است و علت موجب سلامتی و صحت نفس انسان و آرامش هرچه بیش‌تر روح آدمی می‌گردد و خوابی که از چنین سببی به‌وجود آید، قوت، قدرت، نشاط و شادمانی را به دنبال دارد و آدمی را فربه می‌سازد و از بسیاری از کاستی‌های مزاج و بدن جلوگیری می‌کند و بسیاری از نگرانی‌های روحی و روانی را برطرف می‌نماید و تندرستی بدن و روح را به‌دنبال می‌آورد و اعصاب، مغز، روح اعضا و جوارح آدمی را سلامتی می‌بخشد و به تمام آن نشاط طبیعی اعطا می‌کند.

هنگامی که حرارت و رطوبت متصاعد و انرژی مصرفی بدن رو به تزاید گذارد و فراوان شود، به تبع، خواب را بیش‌تر می‌کند و موجب سستی و رخوت بیش‌تر اعصاب و مغز می‌گردد؛ زیرا رطوبت‌های مزاجی هنگامی که تزاید پیدا می‌کند، در اطراف اعصاب رسوب نسبی می‌یابد و محیط سنگین و مرطوبی را برای اعصاب فراهم می‌کند و دستگاه اندیشه و تفکر انسان را نوعی غفلت فرا می‌گیرد و نشاط لازم را از دستگاه نظری و اندیشاری باز می‌دارد و او را به کم‌فکری و سستی اراده می‌کشاند و ذهن انسان را از گزینش بازداشته و آن را تنبل می‌سازد.

عارضه تزاید رطوبت‌ها و سنگینی فضای اطراف اعصاب و به‌تبع آن اعصاب، زیان نسبی خود را نسبت به اعصاب و دستگاه اندیشه و تفکر می‌گذارد و از این جهت، تفاوتی میان خواب و بیداری نمی‌باشد و آسیب ناشی از چنین وضعیت مزاجی و آثار نامطلوب آن عمومی می‌گردد و منحصر به خواب نمی‌باشد و همان‌طور که خواب و به تبع، رویاهای آدمی را به آشفتگی مبتلا می‌سازد و خواب‌ها را درهم کرده و به گسیختگی می‌کشاند و ناموزون می‌سازد، در بیداری نیز فراموشی و ضعف حافظه و کندی فکر را به دنبال می‌آورد و از ظرافت فکر و قوت اراده می‌کاهد.

هنگامی که نفس آدمی به چنین وضعیتی دچار می‌گردد، از دیدن مبشرات محروم می‌ماند و با چنین حالتی اصلاً توقع جهت‌یابی و بازنگری در خواب را نباید داشت؛ چرا که خواب‌های غیر طبیعی از مبشرات غیبی تهی می‌باشد و مبشرات، در خواب‌های طبیعی رخ می‌نماید و خواب طبیعی و سالم را بیش‌تر در افراد سالم می‌توان یافت و افراد بیمار و ناسالم به بیماری جسمی و روحی کم‌تر می‌توانند از خواب‌های خوب و خوش و سالم برخوردار باشند؛ اگرچه می‌شود که افراد سالم و غیر بیمار خواب طبیعی نداشته باشند و حوادث جانبی و بی‌نظمی در برنامه‌های کاری شبانه‌روزی، آن‌ها را از چنین خوابی محروم سازد که ادامه چنین برنامه ناهماهنگی در درازمدت، افراد را از سلامتی کامل باز می‌دارد و گرفتار بیماری‌های مختلف جسمی و روحی می‌سازد.

بی‌غذایی و بدخوراکی و نداشتن استراحت لازم و آرامش، موجب خشکی و سستی مزاج و اعصاب و رکود فعالیت مغز و روح آدمی می‌گردد و بسیار زیانبار است و کم‌خوابی، بی‌خوابی، اضطراب و خیال‌پردازی‌های بی‌مورد و عدم فعالیت‌های سالم فکری را به دنبال دارد.

ریاضت‌های بدون دستور از مربی لایق و آگاه و چله‌نشینی‌های بی‌پایه و اساس و روزه گرفتن‌های بی‌اندازه و غیر متناسب بعضی افراد، موجب اختلالات عصبی گشته و نفس و جان آدمی را از سیر و حرکت سالم، و اندیشه و اراده انسان را از استقامت و استواری دور می‌سازد و خیال‌بافی و موهوم‌پردازی را بر نفس و جان آدمی حاکم می‌گرداند و رویاهای آشفته و خیالات درهم، او را از پای در می‌آورد و در نهایت به بعضی از اقسام جنون ـ از انواع سبک و سنگین آن ـ مبتلا ساخته و به‌طور مسلم بیماری‌های مزاجی و امراض جسمانی و نامنظم ساختن دستگاه گوارش را به‌دنبال دارد.

همان گونه که گذشت، خواب طولانی، عمیق و زیاد در ردیف بدترین صفات مذموم آدمی است؛ چنان که در روایات نیز از آن به بدی یاد شده است.

شریعت اسلام نسبت به شب، ارزش فراوانی قایل است و شب را دارای فواید بسیاری دانسته و از آن به بزرگی یاد نموده است؛ از این رو نباید آن را با خور و خواب و شهوت و غفلت گذراند.

به همین جهت اسلام نه تنها شب را منحصر به خواب ندانسته؛ بلکه برای بیداری آن نیز شرایط و اعمالی شایسته قرار داده تا بهترین نوع بهره‌برداری از شب را عنوان کرده باشد که چگونگی آن در سوره «مزمّل» آمده است و تفسیر آن پیش از این گذشت.

خداوند در این سوره به «لیل» قسم یاد نموده و شب را برای بیداری و هوشیاری قرار داده؛ گرچه ناتوانی‌ها و مزاج‌های مختلف، ایجاب استثنای کلی را نموده و حق نیز آن را به حساب آورده و با این بیان، همه را از هرگونه اتلاف وقت و سرگرمی شبانه که شان غافلان است برحذر داشته و راه‌های افراط و تفریط‌های بی‌مورد و به‌دور از خاصیت را نیز به روی انسان عاقل و با ایمان بسته است.

در شریعت مقدس اسلام، نسبت به شب زنده‌داری و بیداری سالم و مفید، سفارش فراوانی گردیده و آموزه‌های مهمی صادر شده و از خواب زیاد و بدخوابی و دیگر عوارض به بدی یاد کرده است که در این‌جا به خلاصه‌ای از آن روایات اشاره می‌شود:

شب زنده داری

«لا سهر إلاّ فی ثلاث: تهجّد بالقران، وفی طلب العلم، او عروس تهدی إلی زوجها»؛

شب زنده‌داری تنها در سه امر نیکو و با ارزش است:

یک، بودن در محضر قرآن کریم با بصیرت و صدا و لفظ و معنا و محتوای آن به قدر توان؛

دو، به دست آوردن علم، و تحقیق و بررسی ابعاد گوناگون زمینه‌های دانش بشری؛

سه، عروسی که به خانه شوهر می‌رود و بزم شبانه و عشق مستانه را ایجاد می‌کند؛ چرا که ارضای تمایلات موجود و واقعی انسان سبب آرامش نفس و صفای باطن می‌گردد.

ترتیل و ترنّم کلام حق و علم و تحقیق به همراه عشق و لذایذ نفسانی، هر سه با هم در این نقل توام گردیده است که حکایت از واقع‌بینی محکم و دوراندیشی ظریفی می‌کند. صوت الهی و ذکر حق در گوش دل می‌نشیند و علم و معرفت، ذهن و اندیشه انسان را جلا می‌دهد و ارضای تمایلات نفسانی جان را تیمار می‌کند و سبب رشد نفس و آرامش دل و بروز کمالات پنهانی انسان می‌گردد.

هر یک از این سه امر، جهات فراوانی از زمینه‌های کمالات انسان را ظاهر می‌سازد و با همگونی و اتحاد، سبب رشد معنوی او می‌گردد.

در حضور قرآن کریم بودن که محضر کلام حق است، ربوبیت آدمی را مشخص می‌کند و عبودیت انسان را جلا و زنگار روح را برطرف می‌نماید و آن را صیقل می‌دهد.

علم و معرفت سبب بازیابی هرچه بیش‌تر زیبایی‌های چهره گویای حقیقت و مظاهر طبیعت می‌گردد و بیان سوم این نقل که عنوان عروس را داشت، بیان بارزی از عشق و ارضای تمایلات نفسانی است که اگر به قدر مناسب و با انگیزه‌های سالم معنوی همراه باشد، می‌تواند راهگشای طریق دل و باطن روح باشد و جان را به جانان رساند.

ابعاد گوناگون هستی انسان

روایتی که ذکر شد ابعاد مختلف و گوناگون و درهم پیچیده هستی انسان را تحت عناوین سه‌گانه و فراگیر مطرح می‌سازد و تمام زمینه‌های رشد و بروز او را معرفی می‌نماید و بدون هرگونه پیرایه و شعار بی‌اساسی، واقعیت‌های موجود آدمی را عنوان می‌سازد و او را نه تنها در علم و تهجد و سیر و سلوک معنوی صوری خلاصه نمی‌کند؛ بلکه او را به‌دور از هر نوع رهبانیت عنوان می‌نماید و از تمامی کجی‌ها و انحرافات نیز حکایت می‌کند و انسان را در تمامیتی فلسفی مطرح می‌سازد و علم و معرفت و دین و قرآن کریم را در کنار ارضای تمایلات بحق انسانی بیان می‌دارد؛ زیرا فردی که تمایلات نفسانی بحق خود را نابجا ببیند، هرگز نمی‌تواند فکر و نفس سالم و آرامی داشته باشد و در تهجد و عبادت و علم و معرفت رشد شایانی نمی‌یابد؛ گذشته از آن که ارضای تمایلات طبیعی می‌تواند زمینه‌های عشق به دلبر حقیقی را به دنبال داشته باشد، همان‌طور که زیبایی و حسن جمال، خود حکایتی بس گویا از تمامی هجر و وصال را نشان می‌دهد و جمال یوسف خود شاهدی برای کوشش و کشش زلیخای بی‌پا و سر است، بدون آن که این عشق و مستی و جمال و جلال و هجر و سوز، دستاویزی برای کجی و کاستی در کمال انسانی باشد و انسان، تمام کمی و کاستی را در صف نعال نفس خود می‌یابد و ذات انسان بدون هرگونه آلودگی می‌باشد.

روایت یاد شده روایت دیگری را تداعی می‌کند که فرمود: «إنّی اخترت من دنیاکم ثلاث: النساء، الطیب، وقرّه عینی فی الصلاه». آن حضرت از تمام دنیای آدمی، سه امری را بر می‌گزیند که اساس تمامی خوبی‌هاست و در هستی دنیای بشری چیزی جز این مثلث، موقعیت‌اساسی ندارد.

حضرت در ابتدا می‌فرماید: زن‌ها را از دنیای شما اختیار کردم و یا آن که آن‌ها را دوست دارم، می‌فرماید: عطر و بوی خوش که نسیمی از ظاهر و باطن و پیدا و ناپیدا و محسوس و معقول موجود است، بهترین دنیا می‌باشد و نور چشم و دلم در نماز است و روح و جانم نماز و ستایش حق است و دل را در آن غرق می‌سازم و روحم به آن دلشاد است که گویی کمال موجودات دنیایی به نماز است و نماز کامل‌ترین وسیله رشد روح آدمی می‌باشد.

رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌علیه‌وآله در این بیان بی‌مهابا و به‌دور از هر شعار و ریا، واقعیت‌های موجود در انسان را که خود فرد کاملی از آن است بیان می‌دارد.

در این روایت، بحث علم مطرح نیست؛ زیرا شان نبی اکتساب این امور نیست و تهجد قرآنی نیز همان محتوای نماز را دارد و با آن دوگانگی ندارد و همین‌طور در آن حدیث، زن‌ها را به عنوان عروس بیان کرده که همان ظهور بارز زن‌ها می‌باشد و بوی خوش نیز لازمه قهری وجود نشاط برای ایشان می‌باشد.

اموری که ارزش دارد آدمی عمر خود را برای آن سرمایه‌گذاری نماید، علم، تهجد، نماز، قرآن کریم، عطر و زن است و این امور انسان را به سلامت کامل می‌رساند و در صورتی که با هم جمع شود و تعادل در آن رعایت گردد، هیچ گونه کاستی و کژی را بر نمی‌تابد.

روایت پیشین، گذشته از آن که دلالت روایت نبوی را دارد، ارزش شب و شب زنده‌داری را نیز خاطرنشان می‌سازد و انسان را از هرگونه غفلت و بطالت شبانه برحذر می‌دارد؛ اگرچه بیان این روایت، لسان خاص خود را دارد و نبی اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله آن را اختیاری و یرگزیده خود و امری دوست داشتنی خود مطرح می‌سازد که حد بالایی از بیان را می‌رساند؛ گذشته از آن که در بیان حقایق از هرگونه سالوس، زهدگرایی، ریاکاری، رهبانیت و یا پنهان کاری و پرده‌پوشی دوری می‌کند و خوبی‌های دنیای ناسوت را مطرح می‌نماید.

کم‌های زیاد

«اربعه القلیل منها کثیر: النار، والنوم، والمرض، والعداوه».

چهار چیز است که اندک آن نیز زیاد است: آتش، خواب، بیماری، و دشمنی و عداوت. معصوم علیه‌السلام خواب را در ردیف خطرناک‌ترین امور طبیعی و قسری همچون آتش، بیماری و دشمنی قرار می‌دهد.

آتش، مظهر حرارت است و اقسام گوناگونی دارد و از حرارت بدن تا سوز عشق و نور خورشید و دیگر آتش‌های دنیایی و اخروی تمامی آتش است؛ ولی مقصود از آتش در این روایت، آتش محسوس دنیایی است که تحمل آن ممکن نیست؛ اگرچه آتش‌های سخت‌تر و شدیدتر از آن وجود دارد که اندک آن نیز بسیار زیاد است و تحمل آن آسان نیست.

بیماری امری قهری ولی موجود است و بیماری، عدم صحت نیست و به واقع، بیماری خود موجود است و قابل رویت و کارآیی می‌باشد و لازمه عدمی و منفی بیماری بدن، عدم صحت آن می‌باشد و هر یک از بیماری و سلامتی حقیقتی جدا و واقعیتی ملموس دارد.

گاه بیماری اندکی، انسان را پیر و ذلیل و از زندگی ناامید می‌سازد.

عداوت و دشمنی نیز اگرچه طبیعی و قهری و در مواردی حتمی است؛ ولی آثار شوم خود را بر انسان می‌گذارد و انسان پیش از آن که دشمن را از پای در آورد، نفس عداوت، جان آدمی را نامتعادل و فاسد می‌سازد.

عداوت و دشمنی انسان نسبت به چیزی و کسی، همچون نیش زدن زنبور عسل است که با انجام آن می‌میرد. زنبور ممکن است حالت طبیعی و شعور همگانی داشته باشد و در مواقعی این عداوت را لازم بداند ـ همان‌طور که در آدمی چنین است ـ ولی در ضرر و زیان تفاوتی نمی‌کند؛ زیرا هرگونه دشمنی و عداوتی ضرر و زیان خود را دارد و انسان با اعمال دشمنی ابتدا خود را قربانی می‌کند و بعد شاید به دیگری ضرری برساند.

نفس حالت عداوت و دشمنی، انسان را نامتعادل و آشفته می‌سازد، بدون آن که معلوم باشد ضرر بر غیر حتمی است و از این روست که حضرت می‌فرماید: اندکی از عداوت و دشمنی نیز زیاد است؛ اگرچه واقعیتی موجود است و نمی‌شود که نباشد.

در این نقل، خواب در کنار چنین اموری قرار داد شده است. خواب با آن که واقعیتی غیرقابل انکار است و باید در مواقع لازم از آن تمکین نمود و خود را با آن ساخت، مردن موقت است و ضرر و زیان آن حتمی است و از این رو باید از موارد نامناسب و زیانبار آن پرهیز کامل داشت و به اندک آن بسنده نمود و از آن بهره برد، نه آن که زیان دید.

مطالب مرتبط