یکی از حقایق وجود انسانی و مواهب الهی که مورد غفلت و ناشناختگی قرار گرفته رویا و دیدن خواب است و چنین استعدادی کمالی بلند از کمالات فعلی آدمی است.
رویا در خواب است که شکل میگیرد و همگان بهطور مختلف چیزهایی میبینند که از آن به اموری پی میبرند.
همانطور که چیستی خواب امری مهم در علم و فلسفه طبیعی است و برای حیات ناسوتی انسان نقش عمده و اساسی دارد، رویا نیز از پیچیدگی خاصی برخوردار است و مباحث و مسایل علمی و فلسفی مختلفی را طلب میکند. کسی نمیتواند بهطور کلی منکر اصل رویا و خواب دیدن شود، همانطور که نمیشود منکر اصل خواب شد و بسیار مشکل است کسی ادعا کند: من هرگز خواب ندیدهام.
هنگامی که انسان در بستر خود خوابیده است، او در خواب خود را میبیند که سیر میکند، حرف میزند، درگیر میشود، میکشد یا کشته میشود و هر جا برده میشود و با هر کسی سخن میگوید؛ بدون آن که تن و جسم وی احساس و حرکت در این جهت داشته باشد. روح و عقل آدمی نیز چنین ویژگی ندارد و قابلیت قالب زدن را نمیپذیرد. پس کیست و چیست که چنین صورتهایی را نقش میزند و آدمی را سرگرم و مشغول میدارد و باید گفت این امر چیزی نیست جز سیر در عوامل مثالی رویایی یا خیال. قوه خیال آدمی است که صورت و نقش میزند و معنا و مفهوم را به صورت میکشد و نقاش جان آدمی است که معنا و معنویت را به صورت میآورد و حتی حقیقت را نیز صورت میدهد و تمامی حقایق معنوی و تجردی را برای نفس ترسیم میکند.
برخی از حقایق و امور و اشیا وجود دارد که انسان نسبت به اصل وجود آن یقین دارد و در این رابطه شکی به خود راه نمیدهد و هستی آن را تصدیق میکند؛ ولی از چیستی و چگونگی آن اطلاع چندانی ندارد و فقط میداند که هست. از طرف دیگر، آدمی از برخی از امور تصور خوبی در ذهن دارد؛ ولی اصل وجود آن برای وی ثابت نیست و برای او علم و باوری نسبت به آنچه در ذهن تصور میکند ندارد.
«رویا» و «خواب دیدن» از زمره قسم نخست است که انسان هرگز نسبت به اصل آن شکی به خود راه نمیدهد. رویا حقیقتی است که قابل انکار نمیباشد؛ اما در چگونگی وجود آن علم در حیرت است و نظریه ثابتی در این زمینه ارایه نداده است.
بهراستی اگر خواب دیدن امری عمومی و فراگیر نبود و از این حقیقت معنوی بیبهره بود، چگونه میشد برای وی ثابت نمود که چنین حالاتی برای آدمی پیش میآید و در خواب میتوان دید و سیر و سلوک داشت.
اگر انسان رویایی را مشاهده نمیکرد، مشکل میتوانست به چنین عوالمی باور پیدا کند و حتی میتوان گفت: بسیاری از مردم هرگز چنین عالمی را باور نمیکردند و بهطور کلی آن را نفی میکردند.
این امر میتواند زمینه پذیرش عوالم غیبی باشد و دستکم زمینهای باشد برای آن که کسی وجود عوالم غیبی را به طور کلی و به صرف ندیدن وی منکر نشود.
انسان آگاه و فهمیده باید با خود این گونه باشد که بگوید: هرچه که ندیدم نباید انکار کنم، همانطور که هرچه را که شنیدهام نباید بپذیرم. به همان صورت که تصدیق بدون تصور علم به شمار نمیرود و جهل و نادانی است، انکار بدون تصور نیز جهل و نادانی است و در این زمینه باید مبادی و مقدمات هر یک از عقاید و افکار و نتایج آن و لوازم آن نتیجه را مورد بررسی و دقت قرار داد و تصورات و تصدیقات مختلف امور را باز یابد و آن را درگیر خیالات نفسانی و عقاید از پیش ساخته نسازد و نسبت به اندیشههای خود اساس را بر حضور و یقین و یا دستکم بر باور گذارد و بس.
بهطور خلاصه برآیند بحث حاضر این است که رویا وجود برزخی دارد. همان گونه که انسان در خود صورتی را متمثل میسازد و رویایی میبیند در بیداری نیز میتوان فاعل ایجاد صورت شد همان گونه که در ذهن، صورت اشیا را مشاهده میکند، در خارج از ذهن فرد صاحب قوت میتواند به اقتدار نفسانی چنین کاری را انجام دهد؛ اگرچه هیچ یک از این دو قسم را رویا نمیگویند و صورت ذهنی و خارجی بودن آن به مثال متصل و منفصل باز میگردد.
برای درک چیستی رویا باید برخی از پیشفرضهای هستیشناسی را در نظر داشت که از آن جمله قواعد فلسفی زیر است.