دو دانش تاویل و تعبیر با هم رابطهای تنگاتنگ دارد و این دو از هم بیگانه نمیباشد و تعبیر، خود نیازمند تاویل است و معبر باید صاحب تاویل و باطنیابی و ژرفاشناسی باشد.
تاویل، چهره باطن امر و یا چیزی است و موول، خود را از ظاهر به باطن و لبّ حقیقی چیزی همراه با یافت علت آن میرساند؛ همان گونه که خوابگزار در تعبیر از ظاهر رویا به حقیقت آن رجوع میکند و تفاوت در این دو اصطلاح به این اعتبار است که موضوع تاویل، رویت و موضوع تعبیر، رویاست.
تاویل و تعبیر از حقایق باطنی حکایت میکند و از این نظر با هم شباهت دارد، اما باید توجه داشت که تاویل بر تعبیر حکومت دارد که برای توضیح هرچه بیشتر، خلاصهای از آن بیان خواهد شد.
هر یک از علم تاویل و تعبیر و مووّل و معبر نیازمند به شاخت وجود اشیا و امور میباشد و هستیشناسی را در سطح بالایی لازم دارد؛ چرا که تعبیر، تصرفات مثالی را همراه دارد و تاویل از هر نوع تصرفی برخوردار است.
پس تعبیر، گذشته از آن که اخص از تاویل میباشد، تنها منحصر به عوالم مثالی است و از گستردگی امور همچون تاویل برخوردار نیست.
معبر، عوالم مثالی را سیر میکند و حقایق محدودی را از طریق تمثلات وجودی مییابد و محسوس را به لباس تخیل در مینوردد و بازگو مینماید؛ در حالی که مووّل، گذشته از گستردگی موضوع تاویل و محدوده کاری، دارای اراده و قدرت اعمال نفوذی فراوانتری میباشد.
همانطور که رویت و بهخصوص رویت امور باطنی و شهودی به مراتب گستردهتر از رویاست و از کارآیی بیشتری برخوردار است، تاویل نیز از گستردگی بسیار بیشتری نسبت به تعبیر برخوردار میباشد.
تاویل، تحقق باطن در ظرف ظاهر است و خیال و حس را با خود ندارد و از این نظر بر حواس شمول دارد؛ در حالی که تعبیر، عبور از حس به مثال است.
تعبیر نوعی از تاویل است، اما تاویل، تعبیر خاص نیست و مرتبه برتر و بالاتری از آن میباشد و از قدرت و همت بیشتری سرچشمه میگیرد.