قرآن کریم میفرماید: «إذ قال یوسف لابیه: یا ابت، إنّی رایت احد عشر کوکبا والشمس والقمر رایتهم لی ساجدین. قال: یا بنی، لا تقصص رویاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا».
ـ به یاد آر هنگامی را که یوسف به پدرش گفت: پدر جان، همانا من یازده ستاره را با ماه و خورشید در خواب دیدم که بر من سجده میکردند. یعقوب گفت: پسرم، خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن که بر تو حیله برند.
دیدن رویا امری وجدانی است و هر فردی در عمر خود خوابهای متعددی دیده و آن را با تمام وجود احساس نموده است و اثبات آن به نقل شرعی و یا بیان خوابهای دیگران نیاز ندارد و هر کس خود این عالم را جزو وجود خود دیده و یافته است، چه ایمان و اعتقادی به تعبیر داشته باشد یا خیر و چه خواب و رویا را مادی بداند و یا مثالی و یا مجرد. بنابراین کسی که منکر اصل دیدن خواب و رویا شود، در واقع منکر بخشی از حقیقت و واقعیت فردی خویش شده و عالمی از عوالم وجودی را به کناری گذاشته است، همانطور که بعضی در جهت اعتقاد و تصورات ذهنی تمام حقیقت را پوچ و هیچ انگاشته و واقعیتهای اطراف خود و حتی خود را نیز نادیده انگاشتهاند و اینان بهطور کلی از واقعیتها بریدهاند.
تحقق عوالم هستی و عوالم رویایی هرگز قابل انکار نیست و انکار رویا با انکار وجود خواب در آدمی برابر است.
قرآن کریم از رویای حضرت یوسف سخن میگوید و اصل خواب دیدن را امری محقق و واقعی میشمارد: «یا بنی لا تقصص رویاک».
از عبارت «لا تقصص» فهمیده میشود که جناب یعقوب علیهالسلام از علم تعبیر بیاطلاع نبوده است و همه پیامبران به صورت نسبی این امر را دارا هستند، بلکه داشتن آن لازمه توحید آنان میباشد.
رویا میتواند منشا دگرگونیهای خارجی گردد؛ چنان که در برخورد برادران حضرت یوسف علیهالسلام دیده میشود و گاه اثرات نفسی و حقیقی دارد و برای نمونه، خوابی میتواند عامل تذکر یا تنبیه باشد.
امر دیگری که میتوان از این جمله بهدست آورد و آن را از قواعد کلی رویا دانست آن است که برخی از خوابها را نباید برای دیگران یا برخی از افراد نقل نمود که این امر در مقام خود مورد بررسی و تحقیق تمام قرار میگیرد.
البته این امر روشن باشد که این وصفی کلی و حکمی از احکام برخی از خوابهاست که قرآن کریم به آن اشاره دارد و چون مورد مخصص نیست میتوان از آن نتیجه کلی گرفت، همانطور که «فیکیدوا لک کیدا»؛ بر تو حیله برند نیز مورد تخصیص قرار نمیگیرد و به کلیت خود باقی است.
همچنین با توجه به توانایی بالای حضرت یوسف در تعبیر خواب که در آینده از آن یاد میشود و خواب فعلی وی این مطلب قابل اهمیت است که یکی از خصوصیات معبّر توانا که باید آن را از مواهب دارا بودن علم تعبیر دانست این است که معبّر از ابتدا درگیر خوابهای تلخ و شیرین میشود تا زمینه رشد و شکوفایی هرچه بیشتر این علم در وی شکوفا گردد.
ابتدا این گونه افراد در خوابهای مختلف امور آینده نزدیک و دور خود را میبینند و حالات و خصوصیات زمانهای بسیار دور خود را مشاهده میکنند تا از تمامی آمادگیهای لازم برخوردار شوند، همانطور که در مورد جناب یوسف علیهالسلام این چنین بود و تمامی سرگذشت آینده ایشان از همین خواب بهدست میآید؛ گرچه ممکن است جناب یوسف علیهالسلام خوابهای فراوان دیگری دیده باشد، قرآن کریم تنها از این خواب یاد میکند.
با این بیان یکی دیگر از قواعد تعبیر به دست میآید و آن این که کسی میتواند معبّر باشد که خود خوابهای فراوانی دیده باشد و خواب و رویا و حالات مختلف آن را بهطور ملموسی در خود بیابد، همانطور که در شخص جناب یوسف علیهالسلام چنین بوده است و یوسف که معبری کامل و چیرهدست معرفی میشود و به آسانی بهترین تعابیر را از خود ارایه میدهد، ابتدا خود درگیر با خواب است؛ خوابی که آغازی برای آینده وی میباشد. قرآن کریم میفرماید:
«وکذلک یجتبیک ربّک، ویعلّمک من تاویل الاحادیث، ویتمّ نعمته علیک، وعلی آل یعقوب».
ـ این گونه بود که خدایت تو را برگزید و به تو دانش خوابگزاری را آموخت.
حضرت یوسف صدیق، علم تعبیر را بعد از اجتبا وبرگزیدگی بهدست میآورد و از این امر بهخوبی اهمیت و بلندای این علم بهدست میآید.
اجتبا و برگزیدگی همان موقعیت انتخابی برای نبوت است و همانطور که رسالت بعد از نبوت میباشد، تحقق علم تعبیر زمینه ظهور نبوت میباشد؛ اگرچه این علم به انبیا ویژگی ندارد و میشود اولیای غیر معصوم خدا نیز از آن برخوردار شوند؛ ولی مراحل عالی آن در انبیا و بهخصوص در حضرت یوسف علیهالسلام و مراحل پایانی و اطلاقی آن در شخص حضرت رسول اللّه صلیاللهعلیهوآله و امیرمومنان و ائمه هدی علیهمالسلام و ناموس حق حضرت زهرای مرضیه علیهاالسلام میباشد.
آیه مبارکه فوق که از علم تاویل سخن میگوید، آن را قابل آموزش و تعلیم میداند و تعبیر را علم میشمرد و چون علم است قابل تعلیم و تعلم میباشد؛ اگرچه اساس و نهاد اصلی آن را باید از موهبتها و رزقهای آسمانی و بهرههای الهی دانست؛ چرا که معلم آن حق است و این علم سهم خوبان و اولیای خدا میباشد و راه غیر بر آن بسته است.
گذشته از آن که معلم اصلی این علم جناب حق تعالی است و زمینههای استعدادی آن در افراد از توجهات خاص الهی نسبت به بندگان خاص و اولیای بحق حضرتش میباشد، میتواند مدرس و آموزگارانی دیگر داشته باشد و با آن که از علوم موهبتی است، با مربی اولیا قابل اکتساب و فراگرفتن است.