مبادی و شرایط لازم علم شریف تعبیر و خوابگزاری را که از دانشهای اعطایی پیامبران است، در سه بخش کلی میتوان خلاصه نمود:
یک. فیوضات خاص الهی و عنایات غیبی و ربانی؛
دو. ریاضتهای نفسانی و تجوید روحی و فعلیت نورانیتهای روانی و بروز استعدادهای باطنی؛
سه. تعلیم و تعلم و اکتساب و تحصیل قواعد و موازین کلی که میتواند نقش خوبی در تعبیر داشته باشد. البته در صورتی که وی از صاحبان اسرار و واجدان امور غیبی باشد.
تقدم فیوضات و عنایات الهی بر ریاضتهای نفسانی و روحی به این خاطر است که ریاضت و کوشش بدون فیض خاص حق ثمر چندانی ندارد، همانطور که بدون ریاضت و کوشش، تعلیم و تعلم نیز بهره چندانی به دست نمیدهد.
علم تعبیر از علومی نیست که تنها با تعلیم و تعلم و آموزش کلاسیک و آکادمیک به دست آید؛ اگرچه آموزش آن نیز از غیب میرسد و میتواند در رشد و بازیابی هرچه بیشتر موثر باشد.
فیوضات خاص حضرت حق و ریاضت و سیر و سلوک و آموزش و استاد، هر یک جهت خاص خود را در تحقق این علم غیبی دارد و هر یک بروز طوری از اطوار باطن فرد را به عهده میگیرد.
لزوم استعداد و کشش باطنی منحصر به علم تعبیر نیست و در جهات دیگر نیز داشتن استعداد خاص لازم است و کسی که در رشته و علمی استعدادی ندارد، کوشش و زحمت وی رشد چندانی را به دنبال ندارد؛ بهطور مثال، اگر ادیبی هرچند ماهر باشد، ولی مایه شاعری در وی نباشد، نمیتواند شاعر گردد؛ زیرا مایه شاعری چیز دیگری است که علم و اصطلاح نمیتواند جای آن را پر کند؛ همانطور که ممکن است شاعری شعر بگوید و خوب هم شعر بگوید، در حالی که از هر تحصیل و آموزش ادبیات شعری بیبهره است.
ادیب ممکن است به قدرت علم و ادب چیزی ترتیب دهد و شعری بگوید ولی شاعر نیست، همانطور که ممکن است شاعری اشتباهات فراوانی در شعر خود داشته باشد ولی وی شاعر است و در شعر مایه آن را دارد. هنگامی که این استعداد و آن علم با هم باشد فرد میتواند شعرهای درست و پرمایه بسراید. بنابراین، شعرشناسی با شاعری دو امر جدا از هم میباشد و از این رو ممکن است فردی دارای هر دو باشد و یا از هر دو بیبهره باشد.
این امر در دانشها و تواناییهای دیگری همچون نقاشی و خط نیز جاری است. البته، هر علمی به قدر اهمیت و عظمت و بزرگی آن، مایه بیشتری را طلب میکند و افراد کمتری دارای آن میشوند؛ مانند تعبیر که از علوم پیامبران است و از شعر و نقاشی و خط که به مراتب اخص از آن است و کمتر افرادی را میتوان در این گردونه دید و به آن فرد چنین عنوانی را بخشید.
بر اساس آنچه گذشت معبر و افرادی که بحق دارای شرایط این علم میباشند، بسیار اندک هستند؛ بهخصوص در زمان ما که میتوان گفت: آنان همچون کیمیا و عنقا نایاب میباشند.
چنین نیست که هرکس فقه بخواند یا عرفان بداند و یا کتابهای تعبیر این و آن را دیده باشد، خوابگزار باشد و اینطور نیست که با استحسانات نفسی و تمثلات خیالی بتوان خوابی را بهراستی تعبیر کرد و همچنین باید دانست که کتابهای تعبیری و تعابیر دیگران نمیتواند اساس کار فردی باشد؛ اگرچه میتواند مورد استفاده کلی در آموزش مبتدیان قرار گیرد.
این کتابها همچون کتابخانه، و تعابیر گذشتگان همچون نسخه طبیبان گذشته است که طبیب و بیماران آنها مردهاند و شرح بیماریهای آنان تنها در دفاتر بایگانی مانده است.
همانطور که پزشکی نمیتواند اساس کار خود را بر نسخههای گذشتگان قرار دهد، معبر نیز نمیتواند بر تعابیر گذشتگان تکیه عمده داشته باشد؛ زیرا هر یک از بیماری و و رویا و افراد آن دارای جهت خاصی است که تحت امری کلی در نمیآید و پزشک و خوابگزار به جهت وجود آن خصوصیت است که حکمی را میدهند؛ گرچه پزشک میتواند برای به دست آوردن تجربه و آگاهی هرچه بیشتر، نسخههای گذشتگان را مورد استفاده خود قرار دهد.
حضرات معصومان و پیامبران علیهمالسلام و معبران والامقام؛ اگرچه حیات ابدی و بقای روحی بر همگان دارند و حکم آنها به کلی خود باقی است، انطباق خاص فردی محتاج به فعلیت دیگری است که آن کلی از آن کفایت نمیکند.