مهمترین امری که در زندان برای جناب یوسف پیش آمد، موضوع تبلیغ و ارشاد مردم بود و ایشان به دنبال فرصت مناسبی برای تحقق این امر میگشت.
سومین دوره سیر و سلوک حضرت یوسف که همان تبلیغ و ارشاد مردم است، در زندان شروع شد و ایشان علم تعبیر را در تحقق این هدف به کار میبردند؛ چنان که به آن دو نفر گفتند: تاویل خوابهای شما را الان نمیگویم، ولی خیلی زود آن را به شما خواهم گفت و شما باید پیش از شنیدن تعبیر خوابتان به سخنان من که همان ارشاد آنان بود گوش فرا دهید.
حضرت یوسف تنها به تاویل خواب آنان نپرداخت؛ بلکه به تبلیغ توحید میپرداخت و این امر میرساند که این گونه نیست که خوابگزار انسانی باشد رمیده از همه چیز که در میان انباشتهای از کتاب و ادعا خزیده باشد. خوابگزار توانا همانطور که میخواهد تعبیر و تاویل خواب و یافتههای عوالم غیبی و مثالی مردمان را دریابد و به آنها منتقل نماید، میخواهد تعبیر و سرگذشت زندگی و حیات عمومی و خصوصی مردمان را نیز برای آنان بیان نماید و آنان را از ظواهر زشت و زیبای دنیای مادی و زودگذر به آخرت، ابد، باطن امور و نهانیهای گسترده و ثابت عوالم واقعی و حقیقی راهنمایی کند و نقش اساسی هر یک از ذرات و اشیای عالم را در چهره آدمی گویا نماید و نقش مهم و مشخص آدمی را نیز در تمامی عوالم هستی روشن سازد.
جناب یوسف آن دو زندانی را برای شروع تبلیغ خود مناسب دانست؛ چرا که آن دو از افراد عادی و معمولی نبودند، بلکه از سران حکومتی بودند که مورد غضب واقع شده و به زندان افتاده بودند و آنان بر اثر موقعیت نامناسب و ناآرام روانی و زندان، خوابی دیدند و بیشتر نمک به زخمشان زده شد و به دنبال درمان و آرامش آن بودند که به غیر از جناب یوسف آن هم در میان زندان کاری ساخته نبود و روشن است که آنان باید به سخنان یوسف گوش فرا دهند و از ایشان اطاعت نمایند تا سر نخی از آینده خود را توسط یوسف پیدا نمایند. همچنین مسلم است که زندانیان غضب شده چون نسبت به آینده خود حساس بودند سراپا به سخنان حضرت یوسف گوش فرا میداند؛ زیرا آنان خود گرفتار زندان و نابسامانی بودند و موقعیت و احترام آن دو و یوسف چنین امری را ایجاب میکرد و وجود چنین خصوصیتهایی موقعیت مناسبی را برای تبلیغ فراهم ساخت و ایشان نیز این فرصت را مغتنم شمرد و وظیفه اصلی و عمده خود را شروع نمود.