منابع درآمدی زن

ارث

موضوع وراثت در جهان طبیعت، قانونی است کلی که در آفرینش مورد عنایت می‌باشد و امری است فطری که باعث بقای نسل و استحکام محبت به نوع می‌شود؛ اسلام آن را از این رو امضا کرده است. بر اساس وراثت، هر نسلی انواع خصایص ذاتی گذشتگان خود را به ارث می‌برد: «گندم از گندم بروید جو ز جو».

بدین لحاظ، انسان‌ها تا اندازه‌ای اخلاق، صفات و عوارض وجودی نیاکان خود را به ارث می‌برند که این سبب اتصال و امتزاج وجودی است و از این جهت، انسان در حال عادی، علاقه خاصی در خود نسبت به خویشاوندان خویش درک می‌کند و به‌ویژه فرزندان خود را جانشینان خویش دانسته است و بقای آن‌ها را بقای خود فرض می‌نماید. در این حالت، طبیعی است که انسان آن‌چه را متعلق به اوست و در اثر کار و تلاش به دست آورده و به خود اختصاص داده است، متعلق به فرزندان دانسته و گذشته از آنان، متعلق به نزدیکان خود می‌داند. اسلام برای رعایت و احترام به همین درک و احساس فطری، مال انسان را پس از مرگ، متعلق به خویشانش می‌داند و زن و شوهر را نیز ـ که پایه گذار نسب و شریک زندگی یک‌دیگرند ـ به خویشاوندان ملحق می‌سازد؛ دسته اول را «وارث نسبی» و زن و شوهر را «وارث سببی» می‌نامد.

بنابراین، اموال میت بین وارث نسبی و سببی طبق دستوراتی معین تقسیم می‌شود؛ ولی عده‌ای از ارث محروم می‌باشند؛ مانند: کافر و قاتل.

سهام هر یک از وارثان  در اسلام تنظیم شده که بسیار قابل توجه و مشتمل بر محاسبه‌های دقیق ریاضی است. این سهام بر سه قسم است:

یک. وارثانی که سهم ارث آنان نصف، ثلث و مانند آن است که این سهام نسبت عددی معینی دارد. هر یک از این سهم‌ها را در اصطلاح فقه «فرض» می‌گویند و تمام اقسام آن شش فرض است:

نصف (۲/۱)، ربع (۴/۱)، ثُمْن (۸/۱)، دو ثلث (۳/۲)، ثلث (۳/۱) و سُدْس (۶/۱).

دو. کسانی که به واسطه خویشی ارث می‌برند؛ ولی سهمشان به نسبتِ معین نیست از قرار زیر است:

فرض‌های کلی ارث:

۱- نصف (۲/۱) و آن برای سه وارث است:

الف) شوهر؛ اگر زن او که از دنیا رفته، فرزند نداشته باشد.

ب) دختر؛ اگر تنها فرزند میت باشد.

ج) خواهر پدر و مادری یا پدری؛ در صورتی که میت وارث دیگری نداشته باشد.

۲- ربع (۴/۱) و آن برای دو وارث است:

الف) شوهر؛ در صورتی که زن از دنیا رفته‌اش فرزند داشته باشد.

ب) زن؛ در صورتی که شوهر مرده‌اش فرزند نداشته باشد.

۳- ثمن (۸/۱) و آن ارث زن یا زنان متعدد میت است، در صورتی که میت فرزند داشته باشد.

زن و شوهر

همان‌طور که پیش از این اشاره شد، ارث شوهر، در صورتی که زن، فرزند نداشته باشد، نصف و اگر از آن شوهر یا شوهر دیگرش فرزند داشته باشد، یک‌چهارم است. ارث زن، اگر شوهرش فرزند نداشته باشد، یک‌چهارم و اگر از آن زن یا زن دیگرش فرزند داشته باشد، یک‌هشتم است.

باید دانست زن نه از عرصه «زمین» ارث می‌برد و نه از قیمت آن و تنها از اموال منقول ـ مانند ماشین و اثاث منزل ـ و قیمت اعیانِ روی زمین نه خود اعیان؛ مانند ساختمان، بنا و درخت، ارث می‌برد؛ ولی شوهر از همه اموال زن ارث می‌برد.

با توجه به مسایل ارث و وراثت ـ که به اجمال بدان اشاره شد ـ اختلافاتی جزیی در حقوق زن و مرد دیده می‌شود که به منظور رفع ابهام و زدودن اتهام از چهره اسلام به‌طور مختصر به بیان علت این امر می‌پردازیم:

از نظر اسلام، زن و مرد در طبیعت انسانی و شخصیت حقوقی و معنوی یکسان هستند؛ ولی هر یک از این دو به واسطه صفات ویژه خود، تفاوتی با دیگری دارد؛ مانند این که سهم زن در ارث نصف سهم مرد است، شهادت دو زن با شهادت یک مرد برابر می‌باشد و مرد می‌تواند تا چهار زن اختیار کند؛ ولی زن حق ندارد بیش از یک شوهر انتخاب نماید. طلاق به دست مرد سپرده شده، حکومت و قضاوت و جهاد به مردان اختصاص دارد و مخارج زن به عهده مرد است.

باید دانست این اختلافات فرعی که در اسلام بین زن و مرد است، از اختلاف در غرایز و روحیات اختصاصی آن‌ها سرچشمه گرفته است؛ چرا که هر دو صنف در اصل انسانیت کم‌ترین تفاوتی با هم ندارند و هر دو برابرند.

اختلاف آشکاری که میان زن و مرد وجود دارد، این است که در طبع زن، عواطف و احساسات قوی‌تر از مرد می‌باشد. البته، جای انکار نیست که این حکم، مانند همه نوامیس و قوانین آفرینش، موارد استثنا نیز دارد. زنانی در جهان یافت شده‌اند که نیروی عقلشان از بسیاری مردان قوی‌تر است؛ ولی به حسب اکثریت، نیروی اندیشه و خرد، در مرد قوی‌تر و احساس و عاطفه در زن بیش‌تر است. این بیان به هیچ وجه قابل انکار نیست و با آزمایش‌های مکرر و طولانی به اثبات رسیده است. علت اختلافاتی که در اسلام میان زن و مرد از نظر حقوق دیده می‌شود، همین تفاوت در تعقل و عاطفه و دیگر اختلاف‌های طبیعی است. حال، به‌طور اجمالی به علت اختلاف مرد و زن در ارث اشاره می‌شود.

در اسلام، سهم ارث زن به اندازه نصف ارث مرد است؛ ولی با بررسی دقیق روشن می‌شود که حکم دیگر اسلام ـ که باید شوهر مخارج زن را بپردازد ـ این کمبود را جبران می‌کند؛ زیرا ـ همان‌طور که می‌دانیم ـ همه ثروت موجود در زمین، در هر زمان از آن نسل حاضر است و در عصر آینده همان ثروت از راه ارث به نسل بعد منتقل می‌شود و مورد استفاده قرار می‌گیرد. بنابراین، معنای یک سهم و دو سهم بردن زن و مرد این است که مالکیت دو سوم ثروت عمومی جهان از آن مرد و یک سوم از آن زن است؛ ولی چون در اسلام، مخارج زن و مصارف زندگی او به عهده مرد می‌باشد، نصف سهمی که مالکیت آن به مرد سپرده شده ، به مصرف زن می‌رسد و در یک سهمی نیز که زن خود مالک است ، به‌طور مستقل می‌تواند تصرف کند؛ پس هرچند مالکیت دو سوم از ثروت زمین در هر عصر در اختیار مرد و یک سوم در اختیار زن قرار گرفته است؛ ولی در نهایت توازن برقرار است.

بنا بر آن‌چه گذشت، در واقع اسلام، دو سوم ثروت زمین را از جهت مالکیت ـ یعنی اداره و تدبیر ـ به دست اندیشه و تعقل سپرده و یک سوم آن را به دست عاطفه و احساس؛ ولی از جهت مصرف، دو سوم آن را به دست عاطفه و احساس داده و یک سوم را به دست تعقل سپرده است. بدیهی است که نیروی عقل در اداره ثروت از احساس و عاطفه تواناتر است و احساس و عواطف در مصرف کردن مال به نیروی تعقل نیازمندتر می‌باشد. این عادلانه‌ترین و معقول‌ترین روشی است که می‌تواند ثروت جهان را میان دو نیروی مخالف تعقل و احساس تقسیم کند و هر دو نیرو را که در زندگی سهم بسزایی دارند ارضا نماید.

 

مهریه شفابخش

مهر زن در اسلام بسیار مورد احترام است و دین مبین اسلام زن را چنان پدپده‌ای قدسی می‌داند که استفاده از بخشی از مهر زن را شفابخش خوانده است. در روایت است: مالی از مهریه شیرین‌تر و گواراتر نیست و در روایتی دیگر است: به فرد بیمار، با بخشی از مهر زن خوراکی تهیه کنید و آن را به عنوان شفا به وی بدهید تا بخورد و شفا یابد. مهر زن در اسلام مانند تربت امام حسین علیه‌السلام شفابخش است و خداوند مالی گوارا، حلال و شیرین را در پرتو ازدواج حق زن قرار داده است. مالی که باید به گوارایی و شیرینی به زن داده شود گاه زن آن را با فلاکتی پس از مردن شوهر از وارثان می‌گیرد و مهریه‌ای که می‌تواند گوارای وجود وی باشد زخمی بر تن دردمند زنی مصیبت زده وارد می‌آورد! اسلام می‌گوید: زن پس از عقد و پیش از همبستری می‌تواند مهریه خود را به صورت نقد مطالبه کند و سپس خود را با دریافت مهر در اختیار مرد گذارد و اگر مرد از پرداخت مهر خودداری کرد زن نیز می‌تواند مانع همبستری شود ولی چنان‌چه زن زفاف را بپذیرد، مهریه وی نسیه می‌شود و به عنوان دین بر عهده مرد می‌آید و با توجه به شرایط عقد به هنگام مطالبه و استطاعت و قدرت مرد، پرداخت آن لازم می‌گردد و پس از زفاف نمی‌تواند از همبستری به بهانه گرفتن مهر خودداری ورزد. متاسفانه قداست مهر و انتظار شفابخشی آن نه‌تنها به عنوان یک فرهنگ نهادینه نشده، بلکه از آن غفلت گردیده و بیش‌تر افراد از چنین توفیقی و بیش‌تر زنان از چنان گوارایی مهر که دین بر آن نظر دارد محروم شده‌اند. مرد موظف است مهر همسر را به عنوان بدهی و دین خود برشمارد و آن را با رضایت و به گوارایی و خرسندی به وی بپردازد. البته پرداخت این بده‌کاری نیازی به مطالبه ندارد و مانند دیگر بده‌کاری‌هاست که مرد باید خود را موظف به پرداخت آن بداند.

از سوی دیگر در صورتی که زن مرد خود را برای خویش گوارا می‌بیند، ارزش وی از مهر او بیش‌تر می‌گردد، در این صورت می‌تواند مهر را به شوی خویش که گوارایی و قداست وی افزون بر آن مهر است ببخشد و بر گوارایی وجود خویش و قرب معنوی خود بیفزاید و در پرتو حصول چنین صفا و معنویتی است که استحقاق آن را می‌یابد که در بهشت به همسایگی خانه حضرت زهرا علیهاالسلام فراخوانده شود. در روایت است سه گروه از زنان حایز چنین مقامی می‌گردند: زنی که بر شوی خود که از حادثه‌ای در بیرون منزل نگران یا بد خلق شده، شکیبا باشد و تحمل او را بر خود هموار سازد و بر او مدارا روا دارد. دو دیگر زنانی که مهر خود را می‌بخشند! و دیده بصیر وی مرد شیعی و ولایت‌مدار خود را از همه دنیا برتر می‌بیند و وجود او را هم برای دنیا و هم برای آخرت خود بسنده می‌داند. بخشش مهر به زن باید صورت قانون و حقوقی داشته باشد تا بر فرض با مرگ زن، وارثان زن از همسر وی طلب‌کار نگردند. بهتر است زن در بخشش مهر سند مکتوب به وی بدهد. نوشتن چنین سندی نمایشگر کمال دیگر زن است. البته شایسته نیست مرد از همسر خود بخواهد تا وی مهریه‌اش را ببخشد که چنین درخواستی که بخشش طلب است از جوان‌مردی به‌دور است و مردی که این‌گونه است در مردانگی خود مشکل دارد.

باید دانست در صورتی که زن صفای مرد را ببیند نه مهر زیاد می‌خواهد و نه مهر اندک خود را طلب می‌کند. زنی مهر خود را فراوان قرار می‌دهد که به مردان شک دارد و نمی‌تواند به مرد آینده خود اعتماد نماید یا در صداقت فردای وی و هوس‌های او تردید دارد. زنان موجوداتی بی‌طمع و بی‌ادعا هستند و با دیدن صفای مرد به خود او راضی می‌شوند. زنان ناسازگار یا شکاک صفایی از مردان ندیده‌اند، وگرنه دختر و زن ایرانی نجیب و اهل زندگی است. مرد نیز با دیدن بخشش مهر و فتوت زن چه بسا جوان‌مردی می‌کند و یک سوم از اموال خود را برای همسر خویش قرار می‌دهد تا او پس از مرگ وی به پسر و عروس یا دختر و داماد خود نیازمند نگردد و زندگی همراه با عزت و سرافرازی را داشته باشد. دین ترسیمی زیبا، گوارا و شیرین از زندگی دارد و ما باید از افراط و تفریط غیر دینی به‌دور باشیم تا زندگی سالم و شیرین را برای خود به ارمغان بریم.

 امام صادق علیه‌السلام می‌فرماید: دزدان بر سه گروه هستند: کسی که زکات خود را پرداخت نمی‌کند، و کسی که استفاده از مهر زنان را برای خود حلال می‌شمرد، و نیز کسی که وام و قرض می‌گیرد و پرداخت آن را در نیت ندارد.

بیان: این روایت گروه‌های دزد را معرفی می‌کند. تقسیمی که در این روایت است بسیار حکیمانه و منطبق بر اصول روان‌شناسی است. دزدان بر سه دسته هستند و اگر کسی می‌خواهد دزد شناخته نشود باید مواظب باشد در هیچ یک از این گروه‌ها جای نگیرد.  در این روایت از کسانی به عنوان «دزد» و «سارق» یاد شده  که مهر زن را بر خود حلال و روا می‌دانند. مردانی که خواستگاری آنان از زنان با وعده‌ای خالی از حقیقت همراه است و مهری را که بر عهده می‌گیرند نمی‌پردازند. مردانی که گاه مهریه‌هایی با چند کیلو طلا یا صدها سکه قرار می‌دهند! گاه تعداد سکه‌هایی که به عنوان مهر گذاشته می‌شود چنان بالاست که حتی داماد نمی‌تواند ارزش ریالی آن را حساب کند و از سوی دیگر وی به هیچ وجه نمی‌تواند بفهمد این صدها سکه یعنی چه؟ مردانی که مهریه همسر خود را نمی‌دهند و گاه به این بهانه که سرمایه زندگی را با هم مشترک هستیم و گاه نیز گذاشتن مهریه سنگین را احترام به خانواده عروس می‌دانند و مرد از ابتدا نیت پرداخت آن را ندارد. مردانی که توانایی پرداخت مهر را دارند و از پرداخت آن خودداری می‌کنند از طائفه دزدان به شمار می‌روند.

مطالب مرتبط