اجتماعی بودن؛ نقش دوم زن
زن، انسانی نخست خانگی و سپس اجتماعی، و مرد نیز انسانی نخست اجتماعی و سپس خانگی است؛ از این رو، نمیتوان اجتماع و خانه را از هیچیک از آنان گرفت؛ بلکه باید هر کدام را به تناسب و در حد اقتضای خویش، در جامعه و نیز در خانه دخالت داد. اما ورای این سخن، باید نکتهای را خاطرنشان نمود و آن اینکه: ضرورتهای بسیاری وجود دارد که امروزه حضور زن در اجتماع را میطلبد تا جامعه زنان از مردان بینیاز و خودکفا گردند. مساله آموزش و پرورش و تحصیل در دانشگاه و معاضدت و همکاری و معاونت قضایی و نیز بهداشت و درمان و امور پزشکی، فروشندگی کالاهای ویژه بانوان از این نمونه ضرورتهاست. البته همانطور که خواهیم گفت، زن باید در جامعه به صورت پارهوقت کار کند ـ نه به مدت هشت ساعت رسمی ـ تا خسته به خانه بازنگردد و توان اداره امور شوهر و روابط زناشویی در او باقی بماند؛ خانهای که باید در آن نیز به صورت اصالی مشغول کار گردد.
پی آمد نادیده گرفتن حیث اجتماعی زن
نگاهداری بیش از حد زنها در خانه، سبب ناآرامی آنان در خانه میشود و نتیجه ناآرامی وی در محیط خانه، این است که او را به صورت مطلق به بیرون آمدن از خانه میکشد و بُعد اجتماعی وی را بر بُعد خانگی او غلبه میدهد و او را اجتماعی ـ خانگی میسازد و این کار، خطر آفرین و عکس نمودن نقش طبیعی او ـ که نقش «خانگی اجتماعی» بودن است ـ بوده و او را به افراط میکشاند و سبب تزلزل بنیان خانواده میگردد.
سلامت اجتماعی مرد و زن
«حدّثنا محمّدبن الحسن بن احمد بن الولید رضی اللّه عنه قال: حدّثنا محمّد ابن الحسن الصفّار، عن محمّد بن عبد الجبّار، عن عبد الرحمن بن ابی نجران، عن الحسن بن علی بن رباط، عن ابی بکر الحضرمی، عن بعض اصحابه، عن ابی عبد اللّه علیهالسلام قال: برّوا آباءکم یبرّکم ابناوکم، وعفّوا عن نساء النّاس تعفّ نساوکم»(۱).
ـ امام صادق علیهالسلام میفرماید: به پدران خود نیکویی نمایید تا فرزندان شما با شما به نیکی رفتار کنند و از زنان مردم عفاف و پاکدامنی پیشه گیرید تا زنان شما عفیف و پاکدامن گردند.
بیان: روایت حاضر مقایسه طبیعی میان رفتار دو نسل است و میگوید اگر انسان با پدر و مادر خود رفتار خوشی داشته باشد فرزندان او نیز از وی الگو میگیرند و با توجه به تصویری ذهنی که از رابطه پدر و مادر خود با والدین خود دارند به صورت ضعیفتر در جهت کمالات با پدر و مادر خود رفتار میکنند و به صورت ناخودآگاه به تصویر ذهنی که از شیوه برخورد پدر و مادر خود با والدین خویش دارند با آنان برخورد میکنند. آدمی باید دستکم با توجه به انعکاس طبیعی کردار در نسل با پدر و مادر خود برخورد شایسته داشته باشد تا فرزندان نیز با آنان برخورد شایسته داشته باشند؛ یعنی اگر کسی با پدر و مادر خود برخورد ناشایستی دارد به صورت قهری برخورد فرزند وی با او ناشایست خواهد بود. فرزند معلول پدر و مادر است و همواره حسن و خوبی آنان کمتر از پدر و مادر خواهد بود و اینطور نیست که فرزند شما به همان خوبی با شما مواجه شود که شما با پدر و مادر خود برخورد داشتهاید؛ زیرا برخورد او معلول برخورد شماست و از نظر علمی نمیتواند در حد شما باشد. پدری که در ظرف بلورین برای پدر خود آب میبرده است باید انتظار داشته باشد فرزند وی تنها در کاسهای ساده اگر کثیف نباشد برای وی آب آورد.
فراز دیگر روایت این است که اگر میخواهید زنهای خوب، نجیب و عفیفی داشته باشید از زنهای دیگران رو برگردانید و عفت را پاس دارید. برای اینکه جامعه زنان سالم، نجیب، مومن و عفیف باشد، باید از زنهای دیگران رو برگردانید. نسبت به زنهای مردم نظر نامحرمانه، توجه باطل، نیت و فکر آلوده نداشته باشید تا همسر شما نیز سالم بماند. اگر در جامعهای زنها مشکل پیدا میکنند، مشکل از مردهاست. چون مردها پاکدامن نیستند زنها نیز عفت خود را حفظ نمیکنند و جامعه از طهارت و پاکی بیرون میآید.
سلامت زنها در خانه نتیجه برخورد درست و سالم مردها در جامعه است. اگر برخورد مرد با همسر خود بر اساس پاکی نباشد هیچ گاه زنی در پاکی، صفا و عفاف نمیماند. نباید گفت زنها پاک و محفوظ هستند و آلوده نمیشوند؛ زیرا تا جامعه تطهیر نشود خانهها هم تطهیر نمیگردد و اگر میخواهیم خانه تطهیر شود باید جامعه تطهیر شود. امام علیهالسلام در این روایت مردها را علت پاکی جامعه میداند. اگر مردها در بیرون از خانه توجه ناسالم به زنهای دیگران داشته باشند، همسر آنان سالم نمیماند. موضوع این فراز مردان هستند و روایت آنان را در طهارت و پاکی زنان اصل قرار میدهد.
این روایت شریف دو اثر وضعی و طبیعی برای برخورد با پدر و مادر و زنان را بیان میدارد و این قانون که هر عملی عکس العملی دارد را با موضوع برخورد با پدر و مادر و با زنان بیان میدارد. انشاء اللّه خداوند ما را عاقبت به خیر کند و صفا، پاکی و نیکی را هرچه بیشتر در جامعه گسترش دهد.
زندگی اجتماعی اوج قله انبساط و شکوفایی فرد است. در این مرحله، فرد در چهرهای گسترده خود را مییابد و توانمندیهای خود را در معرض دید همگان قرار میدهد و مقایسههای گوناگونی نسبت به خود و دیگران ارایه میدهد.
خانواده باید نسبت به زندگی زنان توجه ویژهای مبذول دارد؛ چون هر گونه افراط و تفریطی در این زمینه مشکلات غیر قابل جبرانی برای زن و اجتماع بهوجود میآورد. باید زن مسلمان در جامعه اسلامی بتواند آزادانه رفت و آمد کند و در همه نیازمندیهای مخصوص به خود همانند پزشکی، فروشندگی و استادی خودکفا باشند و نیازمند مردان نباشند. شرایط زندگی باید به گونهای برای زنان فراهم باشد که نیازمند کارهای سخت و طاقتفرسا و طولانی مدت نباشند؛ زیرا چنین کارهایی شادابی و طراوت و زیبایی زن را به سرعت از بین میبرد و اگر در جامعهای زنان بدین گونه زندگی کنند، مشکلات بسیار زیادی برای خود، فرزندان، شوهر و اجتماع به وجود خواهند آورد.
بنابراین، باید در جامعه اسلامی به زندگی عمومی و خصوصی زن اهمیت ویژهای داده شود تا بتواند در کمال آزادی و عفاف و شادابی به زندگی خود ادامه دهد.
نیازمندی های اجتماعی زنان
زنان جامعه، گذشته از آنکه باید مدیریت منزل و تربیت فرزندان خود را به عهده داشته باشند، باید در سطح جامعه، نیازمندیهای خاص خود را که ویژگی آنان است برطرف نمایند، به طوری که در نیازمندیهای خاص زنان از مردان استفاده نشود، مگر در زمانها و مواردی که ضرورت ایجاب میکند.
زنها باید در جامعه سالم، گذشته از برطرف نمودن نیازمندیهای منزل، نیازمندیهای اجتماعی خاص خود را نیز برطرف نمایند و مردها نباید در کارهای زنانه؛ اعم از تربیت، آموزش، درمان و دیگر جهتهای مختلف خاص زنان، دخالت مستقیم داشته باشند.
استاد و معلم زن باید از طبقه زنها باشد، همانطور که باید طبیب و جراح زن، زن باشد. فروشندگان اجناس زنانه باید زنها باشند و نباید زنهای جامعه در عرضه خدمات ویژه زنانه، نیازمند مردان باشند. رشد جامعه زنها به همین امر بستگی دارد، نه به تبلیغات عامیانه و بالا بردن آمار و عدد استفاده از زنها در کادرهای اداری یا خدماتی جامعه. در جامعهای که زنان نتوانند نیازمندیهای خاص خود را برطرف نمایند، هرگز سلامت کلی پیدا نمیشود. جامعهای که وضع حمل زنان یا تدریس سطح عالی آنان را مردها به عهده گرفته و اجناس زنانه را مردها عرضه میکنند، هرگز موقعیت سالمی پیدا نمیکند و باید پذیرفت که این وضعیت چیزی جز ترویج فساد و پریشانی به بار نمیآورد. بر این اساس میتوان گفت: زنان جامعه هرچند تا اندازهای جهت عرضی دارند؛ ولی مانند مردان تا اندازهای باید جهت طولی داشته باشند و به طور کلی نباید آنها را همچون کودکان و نونهالان به حساب آورد.
در چنین جامعهای زنها باید کارهای مناسب خود را به عهده گیرند؛ از معلمی و طبابت گرفته تا فروشندگیهای مربوط به زنان. چنین نباشد که فروش طلا و جواهرات و لباس زیر زنان را هم مردان در اختیار داشته باشند و زنها تنها در مزارع و باغها برای دیگران زحمت بکشند و مردها هر نوع کاری را بدون توجه به توان و تناسب زنان، به آسانی از وجود آنان بکشند. در جامعه باید شغلهایی که مربوط به زنهاست بر مردها حرام باشد و زنها اداره کننده امور مربوط به خود باشند. از طرف دیگر، باید هرگونه کمبودی در این زمینه برطرف شود. همه قشرها و گروهها نیز باید یاری کنند و مجمعی برای ارایه مشکلات داشته باشند. کارگرها، صنفها، رانندهها، زنها و دیگر طبقات علمی و عملی باید برای حل مشکلات آماده باشند. در تعاونیها سردمداران گردن کلفت و زورگو نباید قرار گیرند تا نَفَس دیگران را بگیرند. رسانههای گروهی نباید تمام وقت در اختیار دولت باشد و دولت نباید با تعصبات و زور و سازماندهی، مردم را خلع سلاح کند. سازماندهی تبلیغاتی و زورمداری دولت بدترین نوع دیکتاتوری است. جامعهای که تنها یک نفر حرف بزند و دیگران حرف او را تکرار کنند و اگر سخنی غیر آن از کسی شنیده شود آن را سرکوب کنند، جامعه نیست؛ چه رسد به آن که جامعه سالم باشد یا ناسالم. قوانین و اهداف جامعه نباید تنها در تدوین خلاصه گردد و کسی آن را در اجرا نبیند.
تحلیلی بر حضور اجتماعی زن
از ویژگیهای مرد «اجتماعی خانوادگی» بودن و زن «خانوادگی اجتماعی» بودن است. هر یک از زن و مرد در این رابطه کارویژه خود را دارد و هر گونه جابهجایی در این نقش، ضررها و آسیبهای معنوی، روحی و جسمی فراوانی را برای دیگری سبب میشود و کمالات هر یک را در مرحله استعداد باقی میگذارد و شکوفایی او را مانع میشود. نه مرد فقط اجتماعی است و نه زن تنها موجودی خانهنشین است، بلکه این دو انسانی مرکب از هر دو میباشند که نقش ترکیبی هر یک متمایز از دیگری است و خانه برای زن در اولویت است و سپس وی باید در جامعه حضور پاره وقت داشته باشد و هر کارکرد اجتماعی که حضور اولی وی در خانه را مانع شود برای او آسیبهای جدی دارد، همان گونه که جامعه و حضور در اجتماع برای مرد اولویت نخست را دارد و سپس وی در خانه حضور مییابد و حضور او در خانه نباید مانع نقش اولی وی یعنی حضور در جامعه باشد و چنانچه از ناحیه خانواده برای وی در این زمینه چالشی ایجاد گردد، او را به تنیدگی و فشارهای عصبی و نیز دیگر آسیبهای روانی دچار میسازد.
زن موجودی است نخست خانه نشین و سپس اجتماعی، به عکس مردان که باید ساختار زیستی و محیطی خود را برای داشتن سلامت در زندگی پاس دارد و خویش را در محیط زیست خود قرار دهد تا ساختار طبیعی خود را داشته باشد و نقش و کارویژه خود را به دست گیرد. به عکس زن، مرد موجودی اجتماعی و سپس خانهنشین است، از این رو اجتماع و خانه را نمیتوان از هیچ یک گرفت، بلکه باید هر کدام را به تناسب و در حد اقتضای خویش در جامعه و نیز در خانه دخالت داد. اما ورای این سخن، باید نکتهای را خاطرنشان نمود و آن این که ضرورتهای بسیاری وجود دارد که امروزه حضور زن در اجتماع را میطلبد. مساله آموزش و پرورش و تحصیل در دانشگاه و معاضدت و همکاری و معاونت قضایی و نیز بهداشت و درمان و امور پزشکی، فروشندگی کالاهای ویژه بانوان و همانند آن از این نمونه ضرورتهاست تا جامعه زنان از مردان بینیاز و خودکفا گردند. البته، همان طور که گذشت، زن باید در جامعه به صورت پاره وقت کار کند، نه به مدت هشت ساعت رسمی تا خسته به خانه باز نگردد و توان اداره امور شوهر و روابط زناشویی در او باقی بماند، خانهای که باید در آن نیز مشغول کار گردد.
«اجتماعی ـ خانوادگی» بودن مرد میطلبد که وی بخش اولی وقت خود را در بیرون از خانه به کار اختصاص دهد و «خانوادگی ـ اجتماعی» بودن زن نیز لازم دارد که وی بیرون رفتن از خانه را شغل دومی برای خود قرار دهد و تنها به صورت پاره وقت مشغول به کار شود و نه تمام وقت تا در خانه و در بستر شوهر خویش همچون نعش و جنازهای نباشد و بتواند اصل اول زندگی خود را اداره نماید و به خانگی بودن خویش آسیب نرساند و در غیر این صورت، هم شغلی را از مردان ربوده و هم خود را به ضعف اعصاب و افسردگی دچار ساخته است. زنانی که در بیمارستان، مدرسه و یا ادارههای دولتی با ارباب رجوعهای بسیاری ارتباط دارند آرامش روانی خود را به مرور زمان از دست میدهند و به ضعف اعصاب و عقدههای روانی دچار میشوند. چنین زنی وقتی به خانه آید، نه خلوت و عشقی دارد و نه لطف و محبتی؛ زیرا مجال آن را ندارد که به کار ویژه اولی خود بپردازد. زن کارمند و شاغل یا پرستار و پزشکی که به صورت تمام وقت کار میکند هرگاه زنی خانهدار را ببیند که کار بیرون از خانه ندارد، ناخودآگاه و با توجه به حسادت زنانه خویش سعی در تخریب وی و انجام ندادن خواسته او دارد و کار او را عقب میاندازد. متاسفانه در جامعه ما دختران که سن ازدواج آنان بالا رفته است به دانشاندوزی بیش از هر چیز بها میدهند تا مشاغل مردانه را تصاحب نمایند و چون نیروی کار ارزان به شمار میروند و هر کاری را بهراحتی انجام میدهند و اطاعتپذیری بیشتری از کارفرمای خویش در مقایسه با مردان دارند، مردانی را بیکار مینمایند و آنان مجبور به خانهنشینی و بچهداری گشتهاند.
زن به صورت طبیعی موجودی خانگی و سپس اجتماعی است و این طبیعت مرد است که نخست اجتماعی است و سپس خانگی و این ترتیب و ترتب در روابط زن و مرد باید لحاظ شود. زن میتواند مشاغل متناسب با طبیعت خود در جامعه داشته باشد، ولی نباید مشاغل زیانبار را برای خود برگزیند. برای نمونه، زن میتواند راننده تاکسی گردد و در جامعه سالم میتواند مسافران مرد نیز داشته باشد. مشاغل اجتماعی برای زنان در صورتی قابل طرح است که برای زنان مشاغل متناسب باشد تا بشود به آنان بُعد اجتماعی مناسب داد.
همچنین به این نکته باید توجه شود که نگاهداری زیاد زنها در خانه سبب ناآرامی آنان در خانه میشود و نتیجه ناآرامی وی در محیط خانه این است که او را به صورت مطلق به بیرون آمدن از خانه میکشد و بُعد اجتماعی وی را بر بعد خانگی او غلبه میدهد و او را اجتماعی ـ خانگی میسازد و این کار خطر آفرین و عکس نمودن نقش طبیعی اوست و او را به افراط میکشاند و سبب تزلزل بنیان خانواده میگردد.
اسلام توصیهای بر لزوم پنهان ساختن زن ندارد و این برخی مسلمانان هستند که زن را چنان مخفی نمودهاند که به محض شنیدن واژه زن دچار مشکل میشوند. رد پایی از این افکار مزاجی در اسلام دیده نمیشود و مزاج تفکیک ساختن میان زن و مرد معلول محیط و فشارهایی است که بر مومنان بوده است. جمود و تعصبهای مزاجی و غیرتهای بدون پشتوانه دینی در مواجهه با زنان پیدایش بیماریهای روانی و حساسیتزایی افراطی نسبت به هر دو جنس و انحراف و لاابالیگری در بلندمدت را موجب میشود بهویژه که با هجمه فرهنگ غرب که در عریانی و سکس غوطه میخورد همراه شده است.
اسلام برای زن در پی زیستنی است که سلامت زندگی را بیمه کند. زنانی که در صندوق خانه و در پس پرده گذاشته میشوند، زیستن خانگی ـ اجتماعی خویش را از دست میدهند و پس از مدتی خانگی زیستن به اجتماعی گشتن رو میآورند و آنگاه است که چنین زنانی که با مراجعه به یک پزشک میتوانند درمان شوند به چندین پزشک مرد مراجعه میکنند و گاه مردان در حالی باید همسر خود را تنها گذارند که چند مرد نامحرم را با همسر عریان خود در اتاق عمل میبینند؛ چرا که جامعه اسلامی با در تنگنا قرار دادن جامعه زنان در امر آموزش، نتوانسته است پزشکان زن را به اندازه مورد نیاز و با تخصص و مهارت کافی تربیت کند تا زنان به مراجعه به پزشک مرد مجبور نگردند.
توجه شود حضور زن در اجتماع از سر اضطرار نیست و زندگی عادی اقتضای آن را دارد، ولی این حضور مبتنی بر بسترِ «نخست خانوادگی و خانگی بودن» وی است و مشاغل اجتماعی به هیچ وجه نباید زن را نخست اجتماعی و سپس خانگی و خانوادگی سازد تا با طبیعت زن منافات نداشته باشد و سلامت وی را در خطر نیندازد.
بیرون آمدن زن عیب نیست و چیزی که اشکال دارد گناه و معصیت است. باید به مقتضا، داخل خانه بود و به اقتضا بیرون رفت. چرا ما زنانی را نداشته باشیم که در دنیا نقش آفرین باشند. امروزه به حمد الهی در دانشگاهها و در عرصههای علمی، در میادین ورزشی و در امور هنری زنانی وجود دارند که صاحب توانمندی بسیار هستند و میتوانند استعداد خود را نشان دهند. زن و مرد باید هر کدام به مقتضای استعداد و نقشآفرینی خود که خداوند در وجود آنان به ودیعه نهاده دارای امتیاز شوند و هر کس که در این وادی امتیاز بیشتری آورد و با لحاظ اصل اولی: نخست خانگی بودن زن و سپس اجتماعی بودن وی و نیز نخست اجتماعی بودن مرد و سپس خانگی بودن او همسان باشد، وی برتر است و جنسیت ملاک نیست.
زن و مرد در معاشرت اجتماعی خویش باید از هرگونه افراط و تفریط دوری نمایند و بدیهی است که کوچکترین زیادهروی یا کوتهنگری در این مساله کلان، زیانهای جبران ناپذیری را بر پیکر جامعه وارد میسازد. در این زمینه، برخی به تفریط گرفتار آمدهاند و در سخن گفتن با زن، به وی که روابط سالم اجتماعی را پاس میدارد نگاهی نمیاندازند و به گلهای قالی یا رنگ آبی آسمان خیره میشوند. عدهای نیز جانب افراط را گرفتهاند و حتی شماره مژههای نامحرم را نیز با نگاه خود به دست میآورند و این دو بر خلاف فرهنگ دینی و به ویژه قرآن کریم است که مرزهای دقیق نگاه را تعیین نموده است.
اسلام در اصل فعالیتهای اجتماعی میان زن و مرد تفاوتی قایل نیست و در چگونگی و میزان آن بحث دارد؛ همانطور که در هزینه نمودن آنان برای دفاع از دین تمایزی میان این دو جنس نمیگذارد و هر دو را به معرکه و میدان درگیری میآورد و به زنان این اجازه را داده است تا در مشکلات اجتماعی مداخله کنند. البته رعایت عفاف، پاکی، تقوا و دیانت اصلی است که بر تمامی این مسایل حاکم است و هیچ چیزی نمیتواند آن را نقض کند.
در این بحث باید وضعیت فعلی جوامع امروز که فرهنگ غربی بر آنان چیره است نیز توجه داشت. ما گفتیم به لحاظ عقلانی زن و مرد هر دو انسان و کامل هستند، امّا هیچ یک تکرار دیگری نیست و دو جنس متفاوت با ویژگیهای انحصاری است. یکی از این صفات ویژگی «خانهگزین بودن» زن و «اجتماعی بودن» مرد است؛ به این صورت که مرد پدیدهای است با کارویژه اجتماعی و سپس خانهگزین و زن پدیدهای است با کارویژه خانهگزین و سپس اجتماعی بودن واین بدان معناست که زنان باید امور اجتماعی خود را خویش عهدهدار شوند و آن امور را اداره کنند. این طرح، واقعیتها را به موازنه اعمال میدارد و مدیریت مرد را نیز لحاظ میکند بدون آن که مسوولیتی سنگین برد دوش زن نهد. برای نمونه، مرد برای ازدواج باید مهر پرداخت کند و زن لازم نیست هزینهای را بر عهده بگیرد و مرد است که باید نفقه پرداخت کند و مسوول تامین هزینه زندگی است و زن برای هزینههای زندکی هیچ مسوولیتی ندارد و لازم نیست درآمد خود را هزینه زندگی مشترک کند؛ هرچند شوهر میتواند در صورتی که شرط کرده باشد زن را از کار بیرون منع کند، امّا نمیتواند چیزی از درآمدهای زن را بگیرد. همچنین اگر مردی از دنیا برود، زن میتواند ازدواج کند و این پدربزرگ است که باید از بچهها نگهداری کند و حتی اگر او نیز نباشد، نظام، جامعه، دولت و مردم و مومنان باید به این مشکل رسیدگی کنند. اسلام در هیچ موردی باری سنگین بر عهده زن نگذاشته است و طبیعت او و مهرورزی به او را در تمامی احکام لحاظ داشته است. امروزه فرهنگ جامعه به تاثیرپذیری از تبلیغات سیاسی غربیان به استثمار زن میپردازد و زن را به کارهای اجباری و طولانی مدت وا میدارد و بار زیادی بر دوش زن میگذارد و نامهربانانه طبیعت ممتاز این جنس را نادیده میگیرد و بر او ظلم فراوان اعمال میدارد و زنان نیز بر اساس عاطفه فراوانی که دارند، رنج کارهای اجباری و طولانی مدت و تامین هزینه زندگی و سرپرستی فرزندان را به دوش میکشند.
دوری از خیابانگردیهای بی مورد
زن اگر بخواهد نقش نخست خانگی بودن و سپس اجتماعی بودن را نادیده بگیرد و برای نمونه، تنها برای خرید یک قلم جنس و قرار دادن آن در سبد خانواده به بازار آید و خریدی که میتوان آن را در روزی معین و با فواصل مشخص انجام داد و از تضییع عمر جلوگیری نمود را هر روزه سازد، شرع آن را نمیپسندد. نه تنها زن بلکه مرد نیز باید برای انجام کار از منزل خود بیرون آید و نه برای قدم زدن در کوچه پس کوچهها و بازارها و خیابانها و ولگردی؛ چرا که انسان از عمر خویش پرسیده خواهد شد که آن را در چه راهی هزینه نموده است و انسان زنده نباید عمر خود را به بیهودگی بگذراند. هر کس که نان میخورد، به حکم شرع نمیتواند بیکار باشد؛ چنانکه قرآن کریم میفرماید: « کلُوا وَاشْرَبُوا هَنِیئا بِمَا کنْتُمْ تَعْمَلُونَ»(۱)؛ بخورید و بیاشامید؛ گوارا باد شما را به سبب کارهایی که انجام میدهید. درست است انسانی که خسته میشود، باید استراحت کند، اما پرسه در کوچه و بازار و پیادهروهای خیابان به گونه متوالی که گذران عمر به این صورت شمرده شود جایز نیست و در این صورت حتی مردانی که چنین هستند نیز باید در خانه بمانند و بر ترافیک سنگین شهرهای امروزی و آلودگی صوتی و شلوغی آن نیفزایند. البته، تفریح، شادی و استراحت در جای خود برای کسی که کار میکند لازم است، اما اتلاف وقت و تضییع عمر برای کسی است که خستگی کار ندارد. بیرون رفتن زن از خانه به صحنه اجتماع برای کسی که کار متناسب دارد و نانآور خانواده بهویژه در دوران نابسامانی اقتصاد و بازار کار و درآمد و در عصر رواج دانش و دانشگاه است حسن دانسته میشود؛ برخلاف رفتن بیرون رفتن زنان بیکار، ولگرد و پرسهزن کوچه و خیابان که خود را در معرض نگاههای فاسد قرار میدهند که اشکال دارد و چنین رفت و آمدهایی نیاز به کنترل دارد تا «عفت» و «عفاف» فردی و اجتماعی که از اصول اولی دین است پاس داشته شود. شریعت نمیخواهد زن خرید چیزی را بهانه قرار دهد؛ زنی که چشم وی از وجود شوهر خویش پر نیست و یکهبین نمیباشد و به این بازار و آن بازار و این کاسب مرد و آن کاسب مرد و این پزشک و آن پزشک ناهمگن مراجعه میکند و عمر خود را ضایع میسازد و گاه به مرور زمان، آلوده میگردد و جامعه اسلامی را به فساد میکشاند نیاز به مهار و کنترل دارد، اما نه به این صورت که پنهان نگاه داشته یا به زنجیر کشیده شود، بلکه مرد باید دانش زندگی را فرا گیرد و برای زن یکه و تنها باشد و چنان در چشم او جلوه نماید که اگر زن هزار مرد را نیز ببیند، تنها چشم به شوهر خود داشته باشد و زنی که چنین است هیچ گاه چیزی را بهانه برای بیرون آمدن خود قرار نمیهد و خانه را بهترین و امنترین پناهگاه و کهف مطمئن خویش و مسجد و محل عروج خود به افق اعلی میداند و خود را مسحور و عاشق مرد و خانه خویش میبیند.
زن؛ میوه زندگی و گوهر حیات خانه و خانواده است که نیاز به محافظت دارد و بهترین حفاظ و پناهگاه او محیط گرم خانه و آغوش پر مهر شوهر است و طبیعی است که هرچه زن احساس امنیت بیشتری از این پناهگاه داشته باشد، اعتراض کمتری دارد و به سکوت و رضایتمندی رو میآورد و چنین سکوتی برخاسته از کمال بلند مرد و همچنین زن است و نه از احساس نیاز یا نداشتن احساس مسوولیت.
از سوی دیگر، زنان لازم است برخی از کارهای اجتماعی؛ بهویژه کارهایی مانند پزشکی زنان و مامایی را بر عهده گیرند تا جامعه زنان نیازمند مردان در این گونه مشاغل نباشد.
همچنین زنان باید چنان حضور اجتماعی قوی داشته باشند تا بتوانند برای خود مسجدی ویژه داشته باشند و زنی برای آنان امام جماعت گردد و آن زن باید از نظر ایمان و دانش چنان برجسته باشد که جامعه زنان او را به عنوان امام خویش بپذیرند و این گونه کمالات بدون حضور قوی وی در جامعه امکان ندارد. چنین اموری سبب میشود عزت و کرامت انسانی زن محفوظ بماند و دستکم نیمی از جمعیت مسلمانان حسرتی و عقدهای نگردند و زنان نمیتوانند بر دین خرده گیرند که چرا آنان حتی در سخن گفتن با خداوند نیز باید وکیل گیرند؛ در حالی که دین راه را برای حضور هرچه با ثمرتر آنان باز گذاشته است. اگر مهندسی نظام خانواده آنگونه که اسلام میخواهد رعایت شود هم زن و هم شوهر دارای ضریب امنیتی روحی روانی بالایی میگردند. راهی که دین عرضه میدارد، دینسالاری و ولایتمداری است نه مردسالاری یا زنسالاری. دینی که دور از پیرایه است و ریشه در فطرت و نهاد آدمی و سرشت طبیعی او دارد و با خرد آدمی نیز سر ستیز ندارد و عقلانیت را ارج مینهد و هیچ گاه از اعتدال و حد میانه که مشی صاحبان ولایت است کناره نمیگیرد.
باید دانست هر جامعهای که مرد سالاری را به اوج رساند باید منتظر دورانی باشد که زن سالاری بر آن حاکم خواهد شد و هرگاه زنسالاری به اوج رسد، گریزی از آن نیست که روزی مردسالاری در پی آن چیره خواهد گردید و خفقان و استبداد آنتی تز خود را در درون خود رشدمیدهد و هر محکومی، روزی از حاکم خود تقاص خواهد گرفت و این یکی از قوانین طبیعی حاکم بر ناسوت است.
حبس زنان و در بند نمودن آنان با دور داشتن آنان از تفریح، از مهمانیهای سالم و هر گونه معاشرت اجتماعی دیگر بهخصوص در خانههای آپارتمانی امروزی که به قفس شبیهتر است و جوان را پیر و پیر را سیر از زندگی میکند، به دور از خردورزی است که مشی و شعار شیعه میباشد. اگر رفاه عمومی گسترش یابد و زنان از تحصیلات عالی و مشاغل اجتماعی متناسب با خود بهرهمند شوند و بستر رشد و شکوفایی استعدادهای آنان و کمالات ایشان به صورت سالم و با وجود امنیت روانی و عفاف فردی و اجتماعی فراهم آید، جامعه زنان سلامت زندگی را مییابد. البته بیرون رفتن زن باید با حفظ عفاف و پوشش کامل مورد خواسته شرع باشد و بر او لازم است از اطفارهای زنانه و شهوانی و سخن گفتنهایی که مرد را به هیجان میآورد و سبب برانگیختن شهوت وی میشود دوری جوید که چنین کارهایی نشانه بیماری زن است و زن بیمار را باید در خانه نگاه داشت تا بستری گردد و سلامت خود را باز یابد. زنانی که پوشش لازم را زمین میگذارند و ابروهای خود را کمانی میکنند و با غلیظترین آرایشها، ناز و عشوه و کرشمههایی را به بستر اجتماع میآورند که هیچ گاه در بستر خواب شوهرانشان چنان نمیکنند. اینان فرسنگها از فرهنگی که قرآن کریم برای حضور زنان در اجتماع ترسیم نموده است دورند و آنان انسانهایی تک بعدی گشتهاند که به مدد نفس خویش ارضای احساس شهوانی بیمارگونه خود را از طریقی ناسالم میخواهند، طریقی که جز بر تنیدگی و استرس آنان نمیافزاید و آرامش روانی آنان را نه تنها فراهم نمیآورد، بلکه روی آرامش را نیز برای همیشه از آنان بر میگرداند و آنان را به نوعی جنون ویژه میکشاند. جنونی که فنون متفاوت را بر میتابد. زن نباید به گونهای هوسانگیز سخن گوید که بیماردلان در وی طمع کنند و باید سخن را بهشایستگی آورد. سخن شایسته سخنی است که شخصیت و کرامت زن را پاس میدارد و نیز کرامت مردان را حفظ مینماید و آنان را چونان خوکانی که شهوت چشمهای آنان را پر نموده است نمینمایاند و به حفظ «عفاف» میانجامد و این اصل باید در همه معاشرتها و روابط اجتماعی زن و مرد رعایت گردد و هر چیزی که به آن آسیب رساند ممنوع است و البته در این حکم نیز میان زن و مرد تفاوتی نیست.
زن و مرد باید برای حفظ عفت و سلامت جامعه، سخن خود را از ناز و کرشمه دور دارند. باید توجه داشت که در حرمت کرشمه ریختن در سخن، تاثیرپذیری و انفعال مرد ملاک نیست و چنانچه زنی در حضور مردی قویدل و سالم باشد که از ناز و کرشمه وی منفعل نگردد، باز بر زن انجام آن حرام است.
زنی که میخواهد در صحنه اجتماع ولگردی داشته باشد بیمار است و نیازمند داروی در خانه نگاه داشتن میباشد، اما زنی که شوهری دارد که میتواند او را سالم نگاه دارد و مرد با مردانگی خود چشم زن را به خود خیره نموده است میتواند در صورت لزوم، برای مشاغل متناسب با مزاج خویش و به صورت پارهوقت در جامعه حضور یابد و معاشرت سالم با مردم داشته باشد و چنین نیست که در خانه نگاه داشتن زن جزو فیزیک و ذاتیات زن و ساختار خلقتی وی باشد.
در هر موردی که زنی بیماردل در مجامع عمومی پرسه زند و وقت خود را با ولگردی تضییع نماید، باید به او داروی حبس در خانه داد و حبس وی در خانه نیز به این است که شوهر وی چنان بر مردانگی خود بیفزاید که بتواند خوی شهوت وی را ارضا نماید و او را به خود قانع سازد و در غیر این صورت، دارویی جز خاک قبر نمیتواند پاسخگوی طبع سیریناپذیر انسان بیمار در ارضای شهوات خویش گردد و زن حتی اگر در خانه نیز باشد، جز فساد و فسادآفرینی و ایجاد ضعف اعصاب برای شوهر خویش نقشی ندارد. باید توجه داشت ناتوانی نیز دامنه گستردهای دارد و تنها به نداشتن دانش لازم و قدرت بدنی و قوت اراده خلاصه نمیشود و زنی که برای خود کوهی از دانش است، ولی با چادر خویش در حضور همگان کرشمه میریزد و سخن میگوید، سخن گفتن وی از سر ناتوانی است و به مثابه کسی میماند که نماز میخواند و ریا میکند و وی که این قدرت را ندارد که خودنگهدار خویش باشد، زنی بیمار و ضعیف است.
مشاغل اختصاصی زنان
زنان اگر بیماردل نباشند میتوانند بر فراز منابر به وعظ و خطابه روی آورند و در صدا و سیما حضور یابند، کلاسهای درس و کرسی تدریس داشته باشند و در همه این امور خود را از ناز و کرشمه و هر گونه معاشرت ناسالم دور دارند و هر کاری که در تناسب آنهاست و در آن متخصص هستند را انجام دهند. حضور زن در جامعه باید به گونهای باشد که بتواند خود را اداره نماید به این معنا که زنان نخواهند به پزشکان مرد مراجعه نمایند. در جای خود گفتهایم بر مردان حرام است شغلهایی داشته باشند که ویژه زنان است. بهطور نمونه، حرام است فروشندگان طلاهای زنانه مرد باشند، بلکه باید این کار توسط زن انجام شود. زن به هنگام خرید طلا چنانچه نگاه فروشنده مرد به خود را داشته باشد مضطرب میگردد و نمیتواند جنس مورد نظر خود را بهخوبی برگزیند و نیز نمیتواند طلا را به قیمت مناسب آن بفروشد یا بخرد؛ ولی اگر فروشنده طلا زنی باشد که بهخصوص مومن باشد، آنگاه خریدار و فروشنده هر دو آرامش روانی لازم را دارند و حق مشتری محفوظ نگاه داشته میشود. همچنین فروش لباسهای زنانه؛ اعم از لباسهای زیر و رو بر مردان حرام است و زنان خود باید بتوانند خود را اداره نمایند و لباس مورد نیاز جامعه زنان را خود به دست آنان برسانند. از طرف دیگر، بر زنها نیز حرام است متصدی کارهایی شوند که به مردان اختصاص دارد.
امروزه در جامعه ما چه بسا مردان فاسدی که به خاطر شهوتپرستی خویش در بوتیکها کار میکنند و محل کسب خود را پاتوق عیاشی خویش با دختران مینمایند و بوتیک فروشی آنان جز پایگاهی برای فساد و فحشا در ظاهری قانونی نیست و گاه در این بوتیکها جنایات متعددی انجام میگیرد. با این وصف، هیچ یک از این مشاغل شرعی نیست و دولت نباید مجوز چنین اماکنی را به غیر زنان بدهد و زنان باید خود بر چنین اماکنی نظارت داشته باشند.
اگر زنان خود کارهای خویش را در دست نگیرند، چند جوان بیهویت در بوتیکها مشغول فروش لباسهای زیر زنانه میشوند و این امر برای جامعه دینی بیغیرتی و برای مسلمانان آن ننگ است. مجلس شورای اسلامی وظیفه دارد قانونی تصویب کند که در آن شغلهای کاملا مربوط به زنان و نیز شغلهای کاملا مربوط به مردان تعریف شود و جنسیت فروشنده بر اساس کالاهایی که عرضه میشود تعیین گردد.
شغلهای اختصاصی زنان بر مردان حرام است و با وجود فراهم بودن زمینه برای حضور زنان و به دست گرفتن مشاغل ویژه خویش، مردان نباید چنین کارهایی را برای خود برگزینند و دستگاههای اجرایی در مقام اجرای قانون و نیز مسلمانان باید با چنین افرادی برخورد نمایند تا بخشی از فساد ناشی از این امور از جامعه رخت بربندد و غیرت دینی جامعه خود را به بیغیرتی ندهد؛ چرا که با تعریف شغلها، هر مرد یا زنی که بر خلاف این قاعده عمل نماید، و به محلهای اختصاصی جنس مخالف پا گذارد فاسد است.
جامعه به جای آن که زنان را تحقیر نماید و آنان را به کلفتی و کارهای خدماتی و نظافتی وادار نماید باید شغلهای اختصاصی خود از جمله طلافروشی و یا فروش لباسهای زنانه را به آنان واگذار نماید و زنان خود باید در پی احقاق حق خویش در این زمینه باشند. امروزه بعد از گذشت بیش از دو دهه از انقلاب، متاسفانه روی این امر کاری انجام نگرفته است و اگر کسی امروز آمار بگیرد، درمییابد که بخش عمدهای از فسادها از بوتیکهایی برمی خیزد که گاه وابسته به عوامل بیگانه است و به صورت باندهای فساد مشغول کار میباشند که علاوه بر فساد جنسی، فساد فرهنگی را نیز تبلیغ مینمایند و بخشی از داروهای غیر مجاز و مواد مخدر را نیز پخش میکنند. اگر فروشنده چنین اماکنی زنان باشند، خریداران زن بهراحتی لباس مورد نظر و مناسب خود را تهیه میکنند و نیازی نیست آنان بهخاطر کوتاهی و بلندی لباس، آن را چند بار عوض کنند.
وقتی جامعه به شیوهای دینی اداره نشود نابهنجاریهای بسیاری را در پی میآورد. برای رهایی از این امر باید عنان اجتماع را به دست دین داد و جامعه را با روشهای کاربردی دین به منزل شریعت بی پیرایه رساند و جامعه زنان نیز خود را حقیر و کوچک نپندارند و آنان به خودباوری رسند و ناتوانیها را از خویش دور دارند و اعتماد جامعه را به خود جلب نمایند تا زنان با اعتماد کامل به همجنسان خویش مراجعه کنند و از رانندگان و پزشکان زن، هراسی نداشته باشند و تبحر و تخصص لازم را در کار خود نشان دهند.
البته، چون هماینک عفاف عمومی در جامعه در سطح استاندارد نیست زنان بدون همراهی محارم خویش و عنایت و توجه آنان نمیتوانند نقش خود را در جامعه ایفا کنند؛ چرا که در غیر این صورت، حضور آنان در جامعه بدون وجود امنیت بالا همچون برخورد سیمهای فاز و نول میماند و موجب رکود جامعه و وارد آوردن آسیب به جامعه زنان میشود.
برنامهریزی کلان جامعه باید به گونهای باشد که زنان در آینده در کارهای خود از مردان بینیاز شوند؛ همانطور که مردان نیز باید این گونه باشند. جامعه اگر سالم باشد و عفاف را سرمشق خویش قرار دهد، زنان آن میتوانند بازیگر شوند و جلوی دوربین کارگردانان ظاهر شوند و به نقشهای خانوادگی بپردازند و حتی اگر در چنین جامعه سالمی که عفاف در آن جریان دارد، زنان و مردان بازیگر در مقام ایفای نقش بازیگری خویش از کلمات عاشقانه نیز استفاده کنند، چون آنان قصد انشا ندارند، اشکالی ندارد ولی اگر در همین روابط، زن و مرد بازیگر در ظاهر اخبار آن کلمات را نشان دهند و در دل انشای آن را لحاظ کنند، کار آنان حرام است.
بازیگر باید همانند قصاب و خیاط باشد؛ به این معنا که قصاب در پایان کار خویش و ترک محل کسب خود، دستهای خود را تمییز میشوید و به خانه میرود و خیاط نیز در پایان سوزن را بر زمین میگذارد و سپس به خانه میرود، بدون آن که اثری از خیاطی یا قصابی را با خود به خانه برد، بازیگر نیز با ترک صحنه باید فکر خود را بشوید و به منزل خویش رود و در غیر این صورت، مریض و بیمار است و وجود این بیماری در درون او سبب میشود که پیشه بازیگری بر وی حرام گردد و در واقع، این حرمت به خاطر وجود این ضعف و ناتوانی در وجود او بر او حمل میشود.
امروزه گاه در فیلمها دیده میشود دختر و پسری چنان با ناز و کرشمه با هم سخن میگویند و کلمات مهیج، تحریکآمیز و تخریبگر بر زبان میآورند و آنان را چنان گریم نمودهاند که نمیتوان مشابه آن را در کابارهها و بدترین پارتیها نیز یافت، آن هم در خانههایی مجلل که جز فرهنگ مصرفی را ترویج نمیکنند و نه تنها روی زن، بلکه روی مردها نیز تاثیر میگذارد و گاه موجب میشود که کانون نیمهگرم برخی خانوادهها به سردی گراید.
مدار حضور اجتماعی زن؛ انسانیت است، نه جنسیت
زن موجودی «خانگی ـ اجتماعی» و مرد موجودی «اجتماعی ـ خانگی» است. بر اساس این دیدگاه، مرکز و محور تلاش و مجاهدت زن، خانه و همسرداری و مادری است و اجتماع، محور کوشش و فعالیت مردان است. اما این محوریت، هیچگاه بدین معنا نیست که زن باید در خانه محصور شود، بلکه زن به اقتضای انسانیت خود عضوی از جامعه انسانی است و مسوولیتهای مشترکی همچون مرد دارد؛ از این رو، برخی وظایف اجتماعی را بر عهده دارد و باید به ایفای آن بپردازد.
بر مبنای این نظریه، مشارکت زن در امور اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، هیچگاه نباید خانواده را که مرکز مدیریت زنان است، تحت تاثیر قرار دهد و به موقعیت زن در خانه لطمه وارد کند. بدین خاطر باید ساعات کاری زنان کمتر از ساعتهای فعالیت مردان باشد تا فعالیتهای اجتماعی زن به جایگاه او در خانه آسیبی وارد نکند. باید نگاه جنسیتی برخی به زن را مورد انتقاد قرار داد و بر نگاه انسانی به زن تاکید کرد. همچنین برخورد بزرگمنشانه با مسایل مربوط به زنان و جوانان داشت و تفکری که با ایجاد مانع میخواهد عفاف را بر جامعه حاکم کند، مورد انتقاداست.
نسبت به بحث زن ـ که نیمی از جامعه ما و جامعه جهانی را تشکیل میدهد ـ مسایل زیادی مطرح است و متاسفانه در هیچجا نتوانستهاند، جایگاه زن را تعریف کنند؛ یعنی شناخت از زن یا جهت افراط داشته و یا در جانب تفریط قرار گرفته است. در طول تاریخ، زنها ـ چه همسو با عفاف و چه در غیر آن ـ همیشه مورد بهرهبرداری قرار گرفتهاند. بحث ما این است که زن در منش قرآنی اینگونه نیست. یعنی برخورد ما در جامعه و خانه با برخورد قرآن با زنان متفاوت است. برخورد ما بیشتر سنتی، قومی، فرهنگی است، نه برخوردی قرآنی و دینی.
وقتی به قرآن کریم مراجعه میکنیم، درمییابیم که برخوردها تا چه اندازه متفاوت است. برای نمونه، در قرآن کریم این موضوع بیان نشده است که دختران مثل پسران یا زنان مثل مردان نیستند؛ بلکه آیه برعکس است، میفرماید: « لیس الذّکر کالانثی» مرد مثل زن نیست. قرآن کریم نمیفرماید که زن همچون مرد نیست. این فراز بلندی است در بیان موقعیت زن.
همچنین است دیدگاه روایات که در آن میبینیم از زنانی سخن میگوید که هفتاد پیامبر از نسل وی بودهاند یا در صدر اسلام، حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام و نیز حضرت زینب علیهاالسلام را باید نام برد که با وجود حضور چند امام معصوم در زمان حیاتشان، از افراد ممتاز بودهاند. یعنی نباید تصور کرد که در آن زمان چون کسی نبوده است، آنان شاخص بودهاند. افزون بر این، در قرآن کریم در مورد دختران حضرت شعیب، مطالب قابل توجهی آمده است. وقتی حضرت موسی علیهالسلام به دختران حضرت شعیب میگوید: «شما اینجا چه میکنید؟» آنها به حضرت موسی علیهالسلام نمیگویند: به تو مربوط نیست که ما اینجا چه کار میکنیم؛ بلکه آنان به طور منطقی با موسی سخن میگویند و درباره پدر خویش با او سخن میگویند. ولی در جامعه ما چنین برخوردهای منطقی از بین رفته است و تا حرف «زن» به میان میآید، فضا تغییر میکند؛ گویی زنان موجودات دیگری هستند.
یا از این مهمتر که در قرآن کریم از آن یاد شده است، برخورد یوسف و زلیخاست که اگرچه مساله عفاف در آنجا از سوی زلیخا در خطر قرار میگیرد، اما باز برخورد یوسف با او و دیگر زنان، کریمانه و بزرگوارانه بوده است. او بدون اینکه از همصحبتی با زنان پرهیز کند، بدون اینکه محل زندگی خود را ترک کند و بدون اینکه تن به آلودگی بدهد، با سلامت و خیلی منطقی رفتار میکند. پس این منش قرآنی، بیان آزادمنشی است. در روایات حتی این بحث مطرح نشده است که دست دادن زن و مرد اشکال دارد. بلکه به دو موضوع اشاره شده است: یکی اینکه ملامسه اشکال دارد، ولی دست دادن با مانع، اشکال ندارد. امام علیهالسلام میفرماید: «فلا یصافها إلاّ من وراء الستر». مرد که با زن دست میدهد، باید مانعی مثل دستکش یا چادر داشته باشد، و دیگر اینکه مرد دست او را فشار ندهد.
بسیاری از جداسازیها و سختگیریهای ما بر اساس منش دینی نیست. برای نمونه، اکنون مرقدهای شریف را جداسازی کرده و نصف آن را به زنان و نیمی از آن را به مردان اختصاص دادهاند؛ یعنی دیگر کسی نمیتواند طواف کند. در حالی که برای نمونه گفته شده است طواف آقا علیبنموسیالرضا علیهالسلام ثواب فراوانی دارد، ولی کسی نمیتواند طواف کند؛ چرا که طواف بر یک دور کامل اطلاق میشود. این کار یعنی جدا کردن انسانها از یکدیگر، که با فرهنگ آزادمنشی اسلام منافات دارد. باید آدمها و نگاهها را درست کرد؛ نه اینکه موانع را بیشتر نمود و بناها را تخریب ساخت. با این شرایط، آیا اگر مکه را هم به ما بدهند، در آنجا هم مرد و زن را از هم جدا میکنیم؟ ما باید فرهنگ اجتماعی و فرهنگ برخورد خود را درست کنیم و فرهنگ انسانی و مسلمانی را ارتقا دهیم.
شیخ صدوق رحمهالله در جلد نخست کتاب «من لا یحضره الفقیه» روایتی از امام کاظم علیهالسلام میآورد که خوارج به واسطه نادانی، هم دنیا و هم دین را بر خود تنگ کردهاند. سپس حضرت علیهالسلام میفرمایند: دین از آنچه که اینها فکر میکنند، گستردهتر است.
افکار بعضی از افراد در جامعه ما، در اصل، خوارجی یا طالبانی است. این افراد، جنسیت را اصل میگیرند، نه انسانیت را. این تفکر خیلی خطرناک است و چالشهای آن قابل رفع نیست. در زندگی ما چیزهایی دیده میشود که در هیچجا نیامده است. ما در خانهها مثل بیگانگان زندگی میکنیم و فرهنگ دینی بر ما حاکم نیست، بلکه فرهنگ ما سنتی است.
ما باید بر انسانیت انسان تاکید کنیم و فضا را تغییر دهیم؛ وگرنه جوانان ما به دلیل نبود بزرگمنشی دینی، به «لائیک» گرایش پیدا میکنند و ممکن است از زمینه دینی خود کناره بگیرند و «دین گریز» شوند؛ آن هم به دلیل سختگیریهایی که هیچیک دلیل شرعی ندارد و از اسلام نیست.
در قرآن کریم آمده است هرکس کار خیر انجام دهد، مومن است و این امر، لحاظ جنسیت ندارد و برای زن و مرد یکسان است. یا ما میگوییم زنها واجب نیست در جنگ باشند؛ اما در آیه مباهله که اسلام با نصارا وارد «محاجّه» میشود، قرآن کریم میفرماید که زنها را هم به میدان مباهله بیاورید. در حالی که اگر به ما باشد، میگوییم چه معنا دارد که زنها را از خانه بیرون بیاوریم؟ این است که ما به تفریط مبتلا شدهایم؛ ولی جهان غرب به افراط مبتلا شده است. ما برخورد صحیحی با زنان نداشتهایم و این برخورد باید اصلاح شود. برای نمونه، در بعضی کتابهای غیرروایی آمده است: «صوت المراه عوره»؛ یعنی صدای زن عورت است. ولی این عبارت هیچ سند دینی ندارد. نه روایتی است که آن را تایید کند و نه از قرآن کریم چنین چیزی برداشت میشود. حتی یک سند ضعیف نیز در این رابطه در دست نیست. همچنین اگر صدای زن عورت او بود، باید دهان او را زیر بغل او قرار میدادند. در گذشته که زنها موقعیت نداشتند، این اعتقاد وجود داشت که «صوت المراه عوره»؛ صدای زن مثل عورت اوست. به نظر من این حرف، خیلی رکیک و توهینآمیز است.
قرآن کریم با لحاظ انسانیت زن و مرد برای آنان یکسانی در شرف و پاداش قایل است و می فرماید:
«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُوْمِنِینَ وَالْمُوْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکرِینَ اللَّهَ کثِیرا وَالذَّاکرَاتِ اَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَهً وَاَجْرا عَظِیما».
ـ مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان با ایمان و مردان و زنان عبادتپیشه و مردان و زنان راستگو و مردان و زنان شکیبا و مردان و زنان فروتن و مردان و زنان صدقهدهنده و مردان و زنان روزهدار و مردان و زنان پاکدامن و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند، خدا برای همه آنان آمرزشی و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.
این آیه بدون آن که میان زن و مرد تفاوتی در امور عبادی و معنوی بگذارد، برای هر دوی آنها پاداشی یکسان قایل میشود و میفرماید: خدا برای آنان آمرزشی و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.
البته در این آیه مردان پیشتر از زنان نام برده شدهاند؛ چرا که زنها پدیدهای ریحانهای هستند که به دلیل نازکی و لطافتی که دارند نیازمند حفاظ و سپر محافظتی میباشند و طبیعی است که محافظان زودتر میآیند. زن نیازمند آن است که در پرتو قدرتی مقتدر به سلامت و با امنیت زندگی کند. این تقدم از نوع تقدم حفاظی است که به اقتدار و لحاظ امنیت زن باز میگردد و تقدم آن شرفی نمیباشد. اسلام برای مرد اقتداری قایل است که آن اقتدار را از زن طلب نمیکند و این هم به لحاظ ساختار وجودی زن است که ساختار لطیف و زینتی است که نیازمند محافظت است.
زنها پیش و بیش از هرچیز، انسان هستند و ما باید نگاه جنسیتی مردان به زنها را اصلاح کنیم و به آنها شخصیت بدهیم. ما باید به جایی برسیم که آنها از نظر علمی رشد کنند و شرایطی برابر برای آنها به وجود آوریم. هرچند به دلیل وظایف سنگینی که زنان دارند، لازم است زمان کار آنان کمتر باشد. با توجه به کاری که زنها در خانه دارند، درست نیست به اندازه مردها کار کنند.
حساسیتهای بیمورد و جداسازیهای بیدلیل، مشکل ما را حل نمیکند. شما هر اندازه مانع ایجاد کنید، کسی که نگاهش منحرف است، این موانع را درمینوردد. این موانع، بیحرمتی به شخصیت انسان است. ما نمیتوانیم اینگونه و با توجه به سلایق خود ـ و نه دین ـ قالبها را تغییر دهیم و چیزی را عوض کنیم.
قرآن کریم در وصف بهشتیان می فرماید:
«مَنْ عَمِلَ سَیئَهً فَلاَ یجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا، وَمَنْ عَمِلَ صَالِحا مِنْ ذَکرٍ اَوْ اُنْثَی وَهُوَ مُوْمِنٌ فَاُولَئِک یدْخُلُونَ الْجَنَّهَ، یرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیرِ حِسَابٍ».
ـ هر که بدی کند جز به مانند آن کیفر نمییابد و هر که کار شایسته کند چه مرد باشد یا زن در حالی که ایمان داشته باشد در نتیجه آنان داخل بهشت میشوند و در آنجا بیحساب روزی مییابند.
اگر کسی به دیگری بدی کند، همان بدی را به او جزا میدهند: «فَلاَ یجْزَی إِلاَّ مِثْلَهَا» و وی را مجازات میکنند و چیزی بر آن افزوده نمیشود اما خوبی در صورتی که از مومنی باشد جزایی در آن نیست، بلکه پاداش آن ورود به بهشت است که در آن بدون حساب و شماره نعمت داده میشوند: «یرْزَقُونَ فِیهَا بِغَیرِ حِسَابٍ». تعبیر: «بِغَیرِ حِسَابٍ» جزایی و مجازاتی نبودن این پاداش را میرساند. جزا و مزد برای عملگی و کارگری است و مومن خود را عمله و مواجبگیر و مزدور و مجازاتپذیر نمیداند، بلکه هر کاری که میکند، برای خدا قرار میدهد و چنین نیست که آن را برای خود حفظ نماید. خداوند به مومن بسیار بیش از کاری که کرده است پاداش میدهد. شهریه طلبهها چنین است و به آنان در ابتدای ماه برای روزهایی که میآید شهریه میدهند و نه برای درسی که در گذشته خواندهاند و این حسن شهریه طلبگی است که مجازاتی نیست و کار آنان را برای خدا میدانند و در عوض آن شهریه نمیدهند. البته اگر نظام فعلی حوزه آن را تغییر نداده باشد.
این آیه می فرماید ورود به بهشت هم برای مومنان مرد است و هم مومنان زن و چنین نیست که میان زنان و مردان جدایی افکنند: «مِنْ ذَکرٍ اَوْ اُنْثَی». در آنجا زنان و مردان را از هم جدا نمیکنند و همه با هم به بهشت میروند و چنین نیست که یکی از این دو جنس جلوتر و یکی عقبتر باشد و لحاظ جنسیت در آن نیست.
اکنون مردم با مشکلاتی مواجهند و این مشکلات نمیگذارد آنها زندگی عادی خود را داشته باشند. این مشکلات، وضعیت خاصی را به وجود آورده است و در نهایت، تنشها و فشارهای اجتماعی و اقتصادی در خانهها سرازیر میشود. افزون بر این، وقتی سختیها و دشواریها رو به تزاید میگذارد و ما پاسخگوی مردم مسلمان نیستیم، آنها به باورهای دینی خود پشت میکنند؛ در نتیجه، مشکلات آنها بیشتر میشود و در زندگی آنها بحران به وجود میآید. بنابراین، برای بهبود وضعیت و شرایط زندگی زناشویی، زمینههایی را باید مد نظر داشته باشیم و کاری کنیم که چه زن و چه مرد، به جایگاهی که اسلام برای آنها در نظر گرفته است، دست پیدا کنند.
ما در اینجا هدفی کلی را دنبال میکنیم و آن پیرایه زدایی از مباحث دینی است. از مهمترین این مباحث، بحث زنان است. در طول تاریخ برخورد مناسب و سالمی نسبت به زن وجود نداشته و امروز هم همین طور است. در حال حاضر، ما از سویی شاهد مردسالاری افراطی و از سویی دیگر شاهد زنگرایی و فمینیسم هستیم و این وضعیتی نامتعادل و نادرست است. در جامعه ما، زنان سنتی از حقوق خود محروم شدهاند و زنان متجدد راه دیگری را رفتهاند. سخن ما این است که سنتگرایی و تجددمآبی پاسخگوی نیازهای ما نیست و با این دو روش نمیتوانیم مشکلات جامعه خود را حل کنیم. سخن ما این است که جامعه زنان باید به وسیله خودشان اداره شود؛ البته به صورت پاره وقت. از آنجا که زن مسوولیت سنگینی را در خانواده بر عهده دارد، اگر بخواهد در جامعه به همان طریق نقش ایفا کند، پیآمدهای ناگواری برای وی خواهد داشت که زودپیری و حتی زودمرگی از جمله این پیآمدهاست. زنها مدیر خانه هستند، ولی آنها میتوانند حضوری فعال در اجتماع داشته باشند.
گاه حتی مرد جنایت میکند و زن عقوبت میشود؛ چون مرد به زندان میافتد و آن وقت همسر و فرزندان او شاید از همان غذایی که به زندانیان میدهند محروم باشند و یا فشاری که جامعه بر آنها وارد میکند شدیدتر از رنجی است که بر یک زندانی وارد میشود.
از دیگر مسایل مهم، مساله آموزش پیش از ازدواج است. ما برای بسیاری از کارها آموزش میبینیم و بدون آموزش وارد کاری نمیشویم. برای گرفتن هر مدرکی باید آموزش ببینیم، ولی برای شروع زندگی زناشویی هیچ آموزشی نمیبینیم. زندگی یک علم است که باید این علم در مدرسه و دانشگاه تعلیم داده شود. ما، هم در حوزه و هم در دانشگاه کتابهای مختلفی میخوانیم، ولی کتابی که چگونگی زندگی را توضیح دهد نداریم. در حال حاضر، برای ازدواج فقط خون افراد را آزمایش میکنند؛ در حالی که نیاز است آزمایشهای مختلفی صورت گیرد تا ببینند آنها برای ازدواج آمادگی دارند و صلاحیت لازم زندگی زناشویی را احراز کردهاند یا خیر. این همه آمارهای مختلف درباره طلاق و مسایلی دیگر به این جهت است که تشکیل زندگی به صورت آگاهانه صورت نمیگیرد. آنچه ما تاکنون مدعی بودهایم بیشتر بر مبنای برداشتهای محدود و نارسایی بوده است که از برخی مسایل داشتهایم. ما دو فرهنگ غلط درباره زندگی داریم. ما میگوییم زندگی باید با عفاف باشد، ولی عفاف را با نادانی توام کردهایم. بر این اساس، وقتی میخواهیم مسایل جنسی را آموزش بدهیم میگوییم چنین امری بیحیایی و ضد عفاف است؛ یعنی عفاف ما به قیمت ناآگاهی ما تمام شده است. در برابر این فرهنگ، فرهنگی است که آموزش را با بیحیایی همراه کرده است. فرهنگی که به بهانه آموزش به معنویت انسان دهن کجی میکند. جامعه اسلامی باید آگاه و عفیف باشد و این دو فدای یکدیگر نشود. قانونمند شدن مدیریت علمی، مشکلات حاضر را از بین خواهد برد.
یکی از علل پیدایش مکتب اومانیستی و گرایش به انسانمحوری، تحقیر انسان در مکتب کلامی اصحاب کلیسا بود؛ چرا که در پی هر افراطی تفریط و در پی هر تفریطی افراطی در راه است و اعتدال را در کمتر جایی میتوان یافت. مردسالاری و زن سالاری نیز همین ماجرا را دارد. زنسالاری افراطی امروز در پی مردسالاری افراطی دیروز پدیده آمده و زنان که دیروز تحقیر میشدند امروزه با انواع ترفندها و ظلمها به تحقیر مردان رو آوردهاند، در حالی که این امر دوامی نخواهد داشت و بشر باید به جایی برسد که به جای جنسیتسالاریهای پی در پی، انسانیت و شایستگی را به عنوان سالار بپذیرد و همه را بر محور حق بگرداند.