«محبوبان» افراد بسیار نادری هستند که به عنایت پیشین و به جذبهای وصول یافتهاند.
ایناناند که معرفت را نقد دارند و در پی چیزی نیستند؛ راهیافتگانی که مسیر بسیار باریکی را به آنی پیمودهاند. مهمترین ویژگی «محبوبان»، آن است که دارای جمعیت میباشند و از هر دانش انسانیای سررشته دارند. محبوبان هستند که مصطفی، مرتضی و مجتبی میباشند.
خداوند به نوابغ نیز، که در برابر محبوبان ذرهای بیش نیستند، حقیقتی را داده است که اگر آن را بیابند، بسیار بیش از افراد معمولی و عادی مینمایند. نوابغ اگر خود را بیابند، بسیاری از حقایق را فهم میکنند. آنان چیزی در خود میبینند، ولی نمیبینند. گویی چیزی در باطن آنان گم شده است و الهامی مبهم درون آنان است.
«محبوبان» افراد بسیار نادری هستند که به عنایت پیشین و به جذبهای وصول یافتهاند. ایناناند که معرفت را نقد دارند و در پی چیزی نیستند؛ راهیافتگانی که مسیر بسیار باریکی را به آنی پیمودهاند. مهمترین ویژگی «محبوبان»، آن است که دارای جمعیت میباشند و از هر دانش انسانیای سررشته دارند. در آنان تفرقه نیست و تمامی دانشها را بهتمامی میدانند؛ نه آنکه بخشی را از این کتاب خوانده باشند و بخشی از دانش دیگر را از جایی دیگر. عارف محبوبی، دانش خود را از این کتاب و آن کتاب به دست نیاورده است و باطن او، نه چشمهای جوشان، بلکه دریایی بیپایان درون خود دارد که گزارههای علمی وی تنها نَمی از یک قطرهٔ آن دریای پایانناپذیر ـ آن هم به اقتضای مصلحتهای زمانه و تابع شرایط موجود ـ است.
محبوبان در یک زاویه قرار نمیگیرند؛ بلکه در همه جا هستند. آنان به معنای واقعی، «حکیم» میباشند؛ به این معنا که عالم عینی نسخهای از عالم درونی آنان است و آنان طرح و نقشهٔ هر چیزی را در اختیار دارند و آن را به کمال و تمام نشان میدهند و چنین نیست که پازل و جورچین معرفت و عمل آنان در جایی همخوانی نداشته باشد. عارف محبوبی مصداق: «صیرورة الانسان عالما عقلیا مضاهیا للعالَم العینی» است. البته در مورد محبوبان میگوییم: تعبیر درست، آن است که عالم عینی نسخهای از ایشان میباشد.
«محبوبی» دارای جمعیت است و حقیقت عالم با حقیقت او شبیهسازی شده است؛ نه این که او نسخهٔ عالم عینی باشد. هر سخنی از او شنیده شود، بخشی و گوشهای از عالم خارجی است که بر زبان او آمده است. کسی که جمعیت ندارد و نمیتواند همه چیز را درون خود داشته باشد «محبوبی» نیست. کسی که دارای جمعیت است، مراد همگان میباشد و هر مرید محبی را در خود غرق و هلاک میسازد. برای همین است که مرید محبی، دارای خوف و رجاست، اما «مراد محبوبی» از این حالات نفسانی ندارد محبوبان در طفولیت خویش هرچه بخواهند بشوند، به آنها نشان داده میشود. آنان پیش از طفولیت را مییابند. بر این اساس، کسی که چیزی پیش از کودکی و طفولیت خود به یاد نمیآورد، بهحتم از محبان است و نباید خود را سرگردان کند. او مانند کسی است که بعد از دهها سال تحصیل ادبیات، شعری میگوید. چنین کسی شاعر نیست؛ بلکه دانشمندی است که زیبا سخن میگوید. شاعر قدرتمند، کسی است که بدون تحصیل ادبیات، شعر در او جوشش دارد. باید خود را شناخت و دید جزو کدام گروه است؟ کسی که اول، نهایت خود را دیده است، دست اخاذی ندارد و التماس و خواهشی در او ـ حتی از خداوند ـ نیست و معتقد است هرچه هست، برای خداست.
محبوبان هستند که مصطفی، مرتضی و مجتبی میباشند. آنان به هیچ وجه از کودکی خود نمیگویند. برای همین است که همانند ابنسینا و نیز علامهٔ حلی ـ که در کودکی گنجشکبازی را با اجتهاد و علم داشتهاند ـ از نوابغ هستند، نه از محبوبان.زده شد……
محبوبان، دریا دریا معرفت دارند و حتی کمتر از یک قطره از دریای وجود آنان آشکار نمیشود. برای همین است که گفته میشود امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) با دینی جدید و نو میآیند؛ دینی که برگرفته از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله است، اما فضا برای طرح و ارایهٔ آن در گذشته و در زمان حضور حضرات معصومین علیهمالسلام آماده نبوده است؛ اما در زمان ظهور، فضای اندیشاری مردم به گونهای رشد مییابد که میتوان آن دانشها و معارف را تبیین کرد. وقتی فضا نباشد، تقیه و پردهپوشی پیش میآید. تقیه از ترس مرگ نیست؛ بلکه به سبب آماده نبودن مخاطبان و گفتهخوانان است که اگر اندکی از معارف به آنان گفته شود، تحمل خود را از دست میدهند و با انکاری که نسبت به معارف دارند، به شقاوت دچار میگردند. تقیه به معنای امساک در بیان معارف و اقتدار حفظ و نگهداری و در یک کلمه: داشتن توان کتمان در حضور نامحرمان است؛ هرچند دشمن نباشند و دوستِ نزدیک باشند. چه کسی از کودکی پذیرش دارد که ناگفتههای باب ولایت و توحید را بگوید. او زبان نگشوده است که به وی میگویند: این حرف را از کجا میگویی؟ او به کسانی که زبان فهم او را ندارند چگونه میتواند بگوید نهایت توحید و ولایت را قبل از بدایت خود دیده است.
محبوبان و نوابغ؛ شناسایی و کشف استعدادهای برتر در کشور
گفتیم نظام محبوبان با افراد نابغه ـ که توان حدس بالایی دارند و میتوانند برخی مغیبات را با قدرت حدس خود به دست آورند ـ تفاوت دارد و نباید این دو گروه را با هم آمیخت. خداوند به نوابغ نیز، که در برابر محبوبان ذرهای بیش نیستند، حقیقتی را داده است که اگر آن را بیابند، بسیار بیش از افراد معمولی و عادی مینمایند. نوابغ اگر خود را بیابند، بسیاری از حقایق را فهم میکنند. آنان چیزی در خود میبینند، ولی نمیبینند. گویی چیزی در باطن آنان گم شده است و الهامی مبهم درون آنان است.
در همین جا باید نقدی بر نظام آموزشی کشور داشت و آن این که: نظام آموزشی رایج در پی شناسایی و کشف استعدادهای برتر و نخبه نیست و همه را به یک روش آموزش میدهد. هستند کودکانی که نیاز به مدرسه و درسهای رایج ندارند؛ اما چون کودک، ولی پرکمال هستند، از فرط کمال، تنبیه میشوند و از فرط بزرگی، کوچک میشوند. چه بسیار نوابغی که به سبب نبوغ خود رفوزه میشوند! متأسفانه نظام آموزشی ما در پی شناخت نوابغ نیست، تا چه رسد به محبوبان که با همهٔ اندکی، وجود تک و فرد آنان عزیز و مغتنم است. نظام آموزشی به سبب عقبماندگی و رکودی که دارد، تست و شناسایی برای شناخت نوابغ و نیروهای عمده و کلان خود ندارد. حوزههای علمی نیز به جای پذیرشهای بیستهزار نفری در یک سال، باید اصل را بر کیفیت قرار دهند و در سال، بیش از هزار نفر پذیرش نداشته باشند و سعی کنند به جای استعدادهای معمولی و عادی، نوابغ را شناسایی و آنان را با دعوت قبلی جذب نمایند و با در اختیار دادن امکانات لازم به حد کفاف و عفاف، از مغزهای نابغه که قدرت طراحی و تولید علم دارند، بهره برند. حوزهها باید با در اختیار داشتن بانک اطلاعاتی قوی، استعدادها را شهر به شهر و روستا به روستا شناسایی کنند و نوابغ آنان را کشف نموده و برای هر یک، کد و شمارهٔ شناسایی داشته باشند. البته توجه به نمرات درسی و مانند آن، راه شناخت نوابغ نیست. برای شناسایی آنان باید محکهای دیگری داشت که در کتابی مستقل از نوابغ و چگونگی نبوغ، سخن گفتهایم.