کاستن آرزوها و پرهیز از حرص و امل

آرزو سبب می‌شود آدمی ضعیف و سست شود؛ گویی سرطان بر جسم چنین آزمندِ آرزودراز افتاده است و خدا در نفس او بی‌رنگ می‌گردد؛ هرچند وی ده‌ها سال زنده باشد یا مرگی در دنیا نباشد.

 آرزوی طولانی، حرکت و سیری غیر طبیعی دارد؛ اما آرزوی کوتاه، دارای سیر طبیعی است. توصیه به طولانی نبودن آرزو برای قسری بودن حرکت آن، فشار شدیدی به بدن وارد می‌آورد و اعصاب و دیگر اعضا را مورد تحریک شدید قرار می‌دهد و سبب بیش‌فعالی آن‌ها می‌گردد؛ در نتیجه، امراضی که به صورت خفته در نفس و در جسم وجود دارد، سر باز می‌کند و بدخیم می‌شود؛ چنان‌چه وقوع زلزله به دلیل بسته شدن منافذ خروجی زمین با ساخت و سازه‌های غیر استاندارد است که فشار بیش از اندازه به آن وارد می‌آورد.

 طولانی بودن آرزو، ایجاد تحریک و بیش‌فعالی می‌کند و امیال و تمناها را که به صورت آتش‌فشانی خاموش در درون وجود دارد، به فعالیت وادار می‌کند و فرد را از درون پوک، سست، بی‌ایمان و گرفتار می‌کند و زمینهٔ پیدایش رغبت به خداوند و علاقه و عشق به او را منتفی می‌سازد و وی را نسبت به اندیشه‌های عرشی و معارف ملکوتی، به حرمان مبتلا می‌سازد و او را به هوا و هوس‌ها می‌کشاند؛ به گونه‌ای که حتی میل به انجام واجبات از او گرفته می‌شود؛ چرا که وقتی امیال و آرزوها فراوان یا دراز شود، مانند آن است که بنای نفس مورد حملهٔ هوایی و بمباران موشکی قرار گرفته است و نفس به فرار و چموشی پناه می‌برد و کنترل آن از اراده خارج می‌شود و نیز بمباران شدید آرزوها نفس را تخریب، پوک و میان تهی می‌سازد.

 آرزوها تحریک‌برانگیز و مُنبعث‌کنندهٔ عواطف، اوصاف، توانمندی‌ها و مزاج است و تحریک آن، سبب تحریک امیال و عوامل نفسانی و پیدایش سرطان خفتهٔ حرص و افزون‌خواهی، طمع و آزمندی، خباثت و دروغ می‌شود و سرطانِ انباشتگی در فرد پدید می‌آورد؛ به‌گونه‌ای که دیگر نمی‌تواند به حقیقت سر بسپارد و مدام حرص می‌زند و حرص بر روی حرص می‌آورد.

 اگر آرزو در نفسی لانه کند، نمی‌شود یاد خداوند و انگیزهٔ الهی را در آن نگاه داشت؛ خواه فرد زود بمیرد یا دیر، و خوب باشد یا بد. داشتن آرزو در دل، مانند داشتن میکروب در آن است که نفس را به طور اساسی از کار می‌اندازد و آن را تخریب می‌کند؛ خواه عمری به درازای هزار سال داشته باشد یا نه. خوبی‌ها را باید داشت؛ زیرا خوبی خوب است و صفا و سلامت در آن است و بدی بیماری است. خوبی را نباید با دخالت دادن غرض‌های نفسانی و شیطانی آورد که از چنین خوبی‌ها و کمالاتی باید فرار کرد؛ چرا که جز طمع چیزی نیست. طمع‌هایی که به چرتکهٔ تناسبْ ناپسند است، غرض شیطان و دام ابلیس است و کدورت‌زاست.

 همان‌طور که نفس اگر آرزو نداشته باشد مرده است، آرزوهای فراوان، متراکم و پی‌درپی نیز تحریک‌برانگیز است و قوای نفس را به خدمت می‌گیرد؛ در نتیجه دیگر نمی‌تواند سلامت داشته باشد.

 امروزه سرطان‌ها بسیار فراوان شده و زود رشد می‌کند؛ چرا که افراد جامعه به شدت تحت بمباران فعالیت‌های روزانه، و تبلیغات و هیجانات هستند و کار طولانی مدت و بیداری‌های مفرط و خستگی‌های زیاد ـ که فرد را صبحگاهان در حالی که در خواب است و بدن هنوز به‌طور کامل بیدار نشده است به کار می‌کشاند ـ سبب تحریک نمودن اعضا و جوارح بدن شده و بیماری‌های خفته در آن، مانند سرطان را تحریک می‌کند و به فعالیت و رشد وا می‌دارد؛ در حالی که گذشتگان، به دلیل فعالیت‌های کم‌تر و در محیط‌های سالم‌تر نسبت به امروزیان و استراحت کافی، گاه انواع بیماری‌ها در وجود آنان بود، ولی هیچ یک از آن‌ها را با فشارها و هیجان‌ها، برانگیخته و تحریک نمی‌کردند و بیماری‌ها را با مرگ، به گور می‌بردند. در کارهای خیر نباید خداوند را نردبانی برای رسیدن به بهشت و نعمت‌های آن قرار داد؛ بلکه خداوند، علی و عالی است و چیزی بالاتر از او قرار نمی‌گیرد. خوبی‌ها و کمالات نباید بت و شریک خداوند گردد؛ بلکه باید تنها برای قرب به ساحت قدسی خداوند انجام پذیرد؛ وگرنه گزاردن عبادت به بهانهٔ بهشت، نهادن آرزوی کوچک دنیا و برداشتن طمع بزرگ و آرزوی طولانی آخرت است.

 اما «أمل» و آمال به خیال‌ها، امیدها و چشمداشت‌هایی گفته می‌شود که دسترسی به آن بسیار دور است؛ چنان‌که قرآن کریم می‌فرماید: «ذَرْهُمْ یأْکلُوا وَیتَمَتَّعُوا وَیلْهِهِمُ الاْءَمَلُ فَسَوْفَ یعْلَمُونَ»(۱)؛ بگذارشان تا بخورند و برخوردار شوند و آرزو سرگرمشان کند؛ پس به‌زودی خواهند دانست.

 أمل، آرزوهای دیررس است. آیهٔ شریفه، تأثیر آرزوهای بلند بر نفس را بیان داشته است؛ به گونه‌ای که مشرکان و کافران را به مرتبهٔ چارپایان تنزل داده است. آرزوهایی که باطل، نادرست، بی‌اساس، غیر ممکن و دست‌نیافتنی است. امل دارای رجا و امید است؛ برخلاف طمع که چشمداشت امر نزدیک، مباشری و دسترس است. طمع، امری نزدیک است. برای نمونه، اگر کسی دست در جیب خود ببرد و دیگری توقع و چشمداشت تحفه‌ای را کند، به طمع گرفتار است. در رجا، هم احتمال خلاف داده می‌شود و نزدیک نیست که بشود ـ و برای همین است که خوف به آن راه پیدا می‌کند ـ و هم بسیار دور احتمال داده نمی‌شود که اطمینان به نشدن آن باشد.

 

«تمنّی» حظوظ نفسی غیر سالم است که صیدگاه و دام مکر و کید شیطان می‌باشد. تمنّا در کسی نمود پیدا می‌کند که توکل، رضایت و تسلیم ندارد و چون به رضای حق‌تعالی راضی نیست، می‌خواهد از طریق غیر حق ـ همانند زورگویی، ظلم و دروغ ـ به حظوظات نفسانی خویش برسد. قرآن کریم به شدت از تمنی نهی کرده و فرموده است: «وَلاَ تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَکمْ عَلَی بَعْض»(۲)؛ هرگز آن‌چه را خداوند به آن بعضی از شما را بر بعضی برتری داده است، آرزو مکنید.

 

خداوند، عطاهای خود را از طریق رضا، سلامت و مناسبت می‌دهد و کسی که به «تمنّی» گرفتار می‌شود، سراغ کاشکی‌هایی می‌رود که رسیدن به آن، بدون معصیت امکان‌پذیر نیست و فرد برای یافتن آن، راه‌های نامناسبی را پیش می‌گیرد. آیهٔ یاد شده نیز می‌فرماید به امتیازی که به دیگری داده شده است، خیره نشوید که این امتیاز، مناسب اوست.

۱٫حجر / ۳٫

۲٫نساء / ۳۲٫

مطالب مرتبط