ما با همسر، فرزند، پدر، مادر، برادر، خواهر و همسر خویش زندگی میکنیم و هرکس که بر آن باشد تا یک حلقه از این زنجیره را از زندگی خود حذف نماید، کنترل زندگی خود را از دست خواهد داد و زندگی خود را نامتعادل خواهد ساخت؛ خواه زن باشد یا مرد. دنیا اجازه نمیدهد کسی رَحِم و فامیلی را چنان از خود دور نماید که هیچگونه نقش و تأثیر سوئی در زندگی وی نداشته باشند.
انسان نمیتواند حق پدر و مادر را ادا کند و هرچه محبت نماید، باز هم کوتاهی کرده است. تا پدر و مادر زنده هستند، محبت آنان چندان برای فرزند ملموس نیست و وقتی از دنیا میروند، فرزند محبت آنان را بهتر میفهمد. بچه ممکن است محبت بسیاری به پدر و مادر خود داشته باشد، اما محدودیت دنیا و امکانات آن، به وی اجازه نمیدهد آن محبتی را که در دل دارد اظهار نماید و پدر و مادر نیز فرزند خود را آنگونه که هست درک نمیکنند و محبت قلبی او را نمیبینند. نه فرزند میتواند محبتی را که میخواهد اظهار کند و نه والدین قدرت درک آن را دارند و آنان وقتی از دنیا میروند، آن را بهتر درک میکنند؛ از این رو، وقتی پدر و مادر از دنیا میروند، فرزند باید بیشتر برای آنان محبت و خیرات و قرائت قرآن کریم یا نماز و دعا داشته باشد. این امر، بهویژه برای کسانی که همسر آنان مانع از محبت به پدر و مادر در زمان زندگی آنان است، بیشتر حایز اهمیت است. البته در زندگی باید قدرت مدیریت داشت و آن را به صورت سالم کنترل نمود و به کسی ظلم یا اجحافی نداشت و باید حقمدار بود. زن یا پدر و مادر، آدمیزاد هستند، نه پلاستیک، و باید به احساسات همه با مدیریت درست احترام گذاشت و لزوم احترام به پدر و مادر نباید سبب ظلم به زن و فرزند گردد، که در آن صورت، زن آرزوی مرگ پدر و مادر وی را میکند تا این مزاحمان را از سر راه خود بردارد و به راحتی دست یابد؛ اما تعادل و تناسب رفتار شوهر است که میتواند مانع از چنین آرزوهایی شود که آثار وضعی را به دنبال دارد.
البته شوهر باید به پدر و مادر همسر خود احترام بسیار و مضاعف داشته باشد تا زن به پدر و مادر وی احترامی نسبی پیدا کند. به طور کلی، این حرمت نگاه داشتن است که پاسداشت حرمت را با خود میآورد. خودخواه نیز نباید بود؛ زیرا ما فقط برای خود زندگی نمیکنیم؛ بلکه ما با همسر، فرزند، پدر، مادر، برادر، خواهر و همسر خویش زندگی میکنیم و هرکس که بر آن باشد تا یک حلقه از این زنجیره را از زندگی خود حذف نماید، کنترل زندگی خود را از دست خواهد داد و زندگی خود را نامتعادل خواهد ساخت؛ خواه زن باشد یا مرد. دنیا اجازه نمیدهد کسی رَحِم و فامیلی را چنان از خود دور نماید که هیچگونه نقش و تأثیر سوئی در زندگی وی نداشته باشند. هم پدر و مادر دختر و هم پدر و مادر پسر، فرزند خود را ـ که عمری برای او زحمت کشیدهاند و او را تر و خشک کردهاند و غصهٔ بیماری و رنج هجر او را تحمل نمودهاند ـ به همسری دیگری دادهاند و او باید قدردان آنان باشد و آنان را عزیز بدارد. اسلام هم پدر را بر سه گونه میداند: «أب ولّدک، أب علّمک وأب زوّجک»؛ پدری که نسب تو از اوست و پدری که استاد توست و پدری که دختر خود را به همسری تو میدهد. توجه به این حقیقتهاست که زندگی را شیرین میکند. خودخواهیها و ما و منها باعث کدورتها میگردد.
البته هرگونه برخوردی، نیاز به نسخهٔ طبیب و روانشناس دارد، نه آنکه فرزند به صورت خودسرانه اقدام نماید. البته گاهی پیش میآید که پسر مجبور میشود به مادر خود تندی داشته باشد؛ چرا که میبیند اگر وی چنین تندیای را نداشته باشد، زن او عقده پیدا میکند و دیگر نمیتواند با مادر وی دوست باشد؛ اما وقتی رفتار عادلانهٔ شما را ببیند، به او نیز علاقه پیدا میکند. البته قدرت تحلیل زنها پایین است و بسیار میشود که اشتباه میکنند و از چیزی که واقع نشده است، عصبانی میشوند. هرچند به پیشامدهای زندگی باید به چشم لطف نگریست و آن را خیر و مصلحت فرد یا جمعی دانست. اینکه انسان انتظار داشته باشد بعضی از جابهجاییها در زندگی وی واقع شود، ممکن است همان جابهجایی حیله به او باشد و همان، سبب بیچارگی او گردد. در زمان دفاع مقدس که به شهرها حمله میشد، ما در طبقهٔ دوم خانه بودیم و البته اعتقاد داشتم که به من آسیبی نمیرسد؛ اما به بچهها میگفتم وقتی آژیر حملهٔ هوایی زده میشود، شما حتی از این ستون به آن ستون نروید؛ چرا که ممکن است کوچکترین حرکتی سبب شود کلاه سر شما رود و از جایی امن به جایی ناامن پناه ببرید. و خداوند بگوید مگر من گفتم زیر آن ستون برو؟ اما این موشک باید همینجا پایین میآمد. به هر حال، گاهی آنچه منفعت پنداشته میشود، خسارت و گاهی آنچه خسارت دیده میشود، منفعت است. انسان باید خدا را مسبّب بداند و اگر سبب خداست، هر چه پیش آید، خوش آید و لطف است، حتی اگر در نظر ما خسارت باشد.
گاهی کسی ضعف ایمان دارد و خداوند برای آنکه سختیهای وی در برزخ کاسته شود، زنی بد را بر او مسلط میسازد تا انواع عذابهای دنیوی را بر او وارد آورد؛ همانند کسی که ضعف اعصاب دارد و از بیخوابی رنج میبرد. زن خوب میتواند مؤمنی را به غفلت دچار سازد و زن و دنیا جای خدا یا پدر و مادر را در دل او پر میکند. بدیهای زن، گاه لطفی است که بر بندهٔ مؤمن وارد میشود. گاهی در روز قیامت، یک زن میتواند مدعی شود من هرچند بد بودم و بدیهای من بندهٔ مؤمنی را آزرده است و مستحق عذاب هستم، اما باید این را ملاحظه نمایید که بدیهای من باعث هدایت او شده است و باید اجر من به این مقدار محفوظ باشد؛ چرا که اگر من زن آنتیک و شگرفی برای این فرد بودم، او اهل دنیا میشد و به هر حرامی دست مییازید. اینگونه است که انسان اگر همسر وی به او بدی نمود، باید بازگردد و دست او را ببوسد و از او تشکر نماید که باعث خیر وی شده است. خداوند گاهی بهگونهای به انسان وارد میشود که آدمی از آن راضی نیست. البته خداوند با این مسایل، بندههای خود را امتحان میکند تا ببیند آنان چه مقدار او را پذیرفته و قبول دارند.