خواسته های روانی زنان

خواسته های روانی زنان

زن در صورتی که طراوت داشته باشد و سالم رشد یافته باشد، نمی‌تواند بدون مرد زندگی کند و زندگی بدون مرد برای او دل‌مردگی است.

به تعبیر دیگر، همان‌طور که اسلام اصل در زندگی را عشق و عاطفه قرار می‌دهد، زن نیز در زندگی خود نخست نیازمند عشق است و برای او ضروری است که مردی را دوست بدارد و مرد را در تمامی شؤون خود دخالت دهد و میان او و خود در هیچ مسأله‌ای حریم و عورت نبیند. اگر این خواستهٔ روانی زن برآورده نشود، آن‌گاه این قانون، میزان و عقل است که می‌گوید زن باید ازدواج نماید و آن را آلترناتیو و جانشین عشق قرار دهد و برای او مهری باشد و او دارای حقوق مشترک و نیز روابط خاص و خصوصی است و حریمی دارد که پای شوهر نمی‌تواند به آن برسد؛ همان‌طور که برای شوهر او نیز حریمی خصوصی است که زن نمی‌تواند در آن دخالت داشته باشد و رعایت آن، به سبب نبود عشق، لازم است تا کانون خانواده و روابط مشترک زن و مرد پابرجا بماند و عذوبت و تنهایی، آنان را از پا در نیاورد و مانع کمالات جمعی برای روح و روان آنان نگردد. به تعبیر دیگر، زن و مرد در زندگی قانونی است که پس از گذشت سال‌ها برای رسیدن به زندگی عاشقانه و مبتنی بر دل، آماده می‌شوند. یعنی زن و شوهری که نمی‌توانند در ابتدا با عشق زندگی کنند ـ از آن‌جا که دل و معرفتی ندارند تا برای آنان زایش عشق داشته باشد ـ باید در پرتو زندگی قانون‌مدارانه و عاقلانه تربیت شوند و روح و دل بیابند و سپس آمادگی چشیدن طعم عشق را پیدا نمایند؛ هرچند ممکن است این عشق، متعلق دیگری داشته باشد و معشوقِ آن، هیچ‌یک از زن و شوهر نباشند.

این زندگی قانون‌مدارانه بر پایهٔ احکام دین است که چنین زن و شوهر ناتوان و ضعیفی را به معنا و شیرینی عشق می‌رساند؛ عشقی که مرتبهٔ وجودی آنان را در مراتب هستی تقویت می‌نماید و راه کمال را به روی آنان می‌گشاید. البته اگر زن، قدرت فهم و درک زندگی را داشته باشد، چنین نیست که وقتی شوهر به او بگوید مویت را از نامحرم پنهان دار و سر و سینهٔ خود را بپوشان، او برگردد و با تندی بگوید: «من زیبا هستم و از این‌که مردان دیگر مرا بینند، حسودی می‌کنی!»؛ چنین زنی چیزی از مسایل زندگی نمی‌داند تا قانون و احکام شرعی بتواند او را تربیت نماید و به حریم قدسی عشق برساند. چنین زنی تنها با فشارهای برزخی است که می‌تواند درک ضعیفی از هستی، دنیا و شوهر و حریم قدسی خانواده پیدا کند.

مرد هم اگر درک درستی از هستی، زندگی و نیز از خود و همسر خویش نداشته باشد، ایمن از آن نیست.

برای من نقل می‌کردند مردی کارخانه‌دار از دنیا رفت که یک پسر و هفت دختر داشت. دختران به هنگام تقسیم ارث، به پسر گفتند: «تو برادر ما نیستی، بلکه پدر ما هستی. زندگی پدر ما را پول نکن، شما جای پدر ما باش و مثل پدر با ما رفتار کن.» اما از میان آن هفت دختر، شوهرِ یکی خواستار سهم همسر خود شد. او در میان آنان چنان بی‌شخصیت شده بود که دیگران حساب او را کردند و سهم او را دادند. دختر نیز زار زار گریه می‌کرد و می‌گفت: «این مرد، آبروی مرا برد.» در ماجرایی دیگر، شوهر یکی از دخترها با دیگر وارثان چاقو کشیده بودند و مردم در حالی در مجلس ختم به آنان تسلیت می‌گفتند که چهره‌ای زخمی داشتند. این خیلی طمع است و مرد نباید به مال زن طمعی داشته باشد، تا زن خیال نکند او را برای مال و منالش می‌خواهد.

مطالب مرتبط