احترام متقابل؛ زن و شوهری که هر دو تحصیل میکردند، دعوا داشتند. مرد بزرگتر از زن بود، ولی استعداد و درس زن بهتر از شوهر بود. این دو آمده بودند تا بدانند حق با کیست و کدام اشتباه میکنند.
به هنگام صحبت، زن دو یا سه بار به شوهر خود گفت تو نمیفهمی! بگذار حاج آقا بگوید! بعد از این که سخنان آنان تمام شد، گفتم: خانم، به نظر من، شما مقصرید! برای این که اگر شوهر انسان، از فروترین طبقات جامعه نیز باشد، چنانچه در مقابل پیغمبری رسید، باید حرمت شوهر خود را نگاه دارد، ولی شما دو سه بار در میان صحبت خود به شوهرت گفتی: تو نمیفهمی! حرف نزن، بگذار حاج آقا سخن بگوید! حاج آقا دیگر کیست! برای تو شوهر بالاتر از حاج آقاست، آگاهی و علم این است. حالا شما که درس میخوانی باید به شوهرت بگویی تو نمیفهمی، تو حرف نزن، بگذار حاج آقا حرف بزند؟! شما باید به شوهر خود حرمت بگذاری. آدمی که درس میخواند باید مانند درخت میوهداری باشد که وقتی میوه داد، شاخههای آن خم شود و سرش پایین افتد. شما درس خواندهاید، ولی سرتان بالا رفته است. اگرچه یک مقدار راست میگویی، ولی نباید آن را بر زبان بیاوری؛ چون به رخ کشیدن آن نیز اشکال دارد و باید همواره ادب شوهر را نگاه دارید.
حرمت زن نیز همین طور است و شوهر باید حرمت زن را نگه دارد. حتی نباید به خاطر حرمت خواهر، مادر و برادر به زن خود بیحرمتی کند، ضمن این که باید مقام هر کدام محفوظ باشد و نباید هیچ کدام را برای دیگری هزینه کرد.
البته آن زن پذیرفت که اشتباه کرده است و گفت: شما حق میگویید! این را که پذیرفت، گفتم: حال ببینیم حق با کیست.
پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله میفرمایند: اگر بنا بود زن غیر از خداوند را سجده کند، میگفتم: شوهرِ خود را سجده کند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نفرمودند: مرا سجده کنید؛ چون حرمت مرد برای زن به نوعی است که با حرمت پیغمبر برای زن متفاوت است. زن میخواهد شوهر خود را دوست داشته باشد؛ هرچند شوهرش دوست داشتنی نباشد، حال اگر زنی گفت: من شوهرم را دوست ندارم، ممکن نیست آن مرد بی اشکال باشد، به حتم آن مرد مشکلاتی دارد که باید به آن رسیدگی شود و به خاطر همین، گاه مبالغه میکند و میخواهد خودنمایی داشته باشد.
دوست داشتن پیغمبر مربوط به انسان است و زن و مرد هم ندارد، ولی دوست داشتن مرد توسط زن یا به عکس، روحی ـ روانی است و برای زن خیلی مهم است که بهطور جدی مرد خود را دوست داشته باشد؛ اگرچه مرد باید نسبت به همسر خویش به همین گونه حرمت داشته باشد که زنش را فدای دیگری نکند؛ اما خیلی از مردها و زنها چون تربیت دینی، علمی و فرهنگی درستی ندارند و دارای ضوابطی نیستند، زندگی شیرینی را تجربه نمیکنند و احساس خوشبختی ندارند؛ مانند کسی که رانندگی میکند، ولی به اصول و آیین راهنمایی و رانندگی آگاه نیست و خطر تصادف هر لحظه او را تهدید میکند و لحظه به لحظه باید منتظر حادثه باشد. چنین انسانی نمیتواند از رانندگی لذّت ببرد و یا به مقصد برسد.