مهارت های لازم در روابط اجتماعی
شناخت روان فرد با توجه به سخن و نوشته
هر سخن و نوشتهای از روان و باطن صاحب سخن و نوشته حکایت دارد. با شناخت روان و باطن هر فرد میتوان ارتباط موثری با وی برقرار کرد.
روی در باک بعضی از خودروها نوشته شده است: «بخور به حساب من» و روی بعضی، عبارت «شکمو» دیده میشود. برخی نیز «بخور به سلامت» را نوشتهاند. برای نمونه، صاحب جملهٔ نخست بسیار سخاوتمند و باصفاست، برخلاف رانندهٔ وسیلهٔ دوم که خسیس و اهل دعواست، و صاحب جملهٔ سوم فرد آرامی است.
هم چنین هر آنچه از دهان انسان خارج میشود رشتهای از حقیقت پنهان اوست؛ خواه به شوخی گفته شود یا کمتر از شوخی. اما اگر کلام وی جدی باشد، همه متوجه قلب، فکر و روش گوینده میشوند؛ ولی در صورت مزاح، کمتر این حقیقت پنهان آشکار میشود و افراد غیر خبره نمیتوانند از این مسائل درس بگیرند و پی به هویت شخص برند؛ ولی خبرگان در این مسائل، زود متوجه امر میشوند.
از این رو، انسان باید مراقب سخنان و گفتههای خود باشد؛ چراکه شوخیها نیز در کارنامه عمل آدمی ثبت میشود و روزی باید پاسخگوی آنها باشد.
ظاهر، عنوان باطن است و از سخن، نوشته، بدن و اندام و حتی ساختار متفاوت هر عضو میتوان به امتیازات باطنی فرد آگاه شد و این مسأله در نزد اهل معرفت، هیچ پوشیدگی و ابهامی ندارد؛ مگر به تفاوت مرتبهای که آنان در معرفت دارند. برای نمونه، برای شناخت خصوصیات روانی هر فرد، روانشناسی «صورت» حائز اهمیت بسیار است؛ به گونهای که با نگاه به صورت میتوان تمامی اندام فرد را به دست آورد و چگونگی آن را دریافت و نسبت به آن قضاوت داشت و بر امور روانی و ویژگیهای روحی وی آگاهی یافت.
در این زمینه باید از انواع گونه با کششهای گونهگون آن گفت و اینکه هر صورتی دارای ساختار متفاوتی است؛ بهطوری که تمامی اندام و نیز خُلقهای درونی فرد را از آن میتوان کشف نمود.
مَحرمان و حرامیان
نباید دل را سفرهٔ همگان کرد و نباید آن را هیچ باز نکرد، که هر دو صفت، زیانبار میباشد. نه هیچکس را محرم خود بدان و نه فردی را حرامی بشمار. در حالی که با همگان به راحتی همراه هستی، همراهی برای خود مگزین که هر فرد میباید راه خود را برود.
هیچ فردی تو را برای تو نمیخواهد؛ زیرا «تو» حقیقتی ندارد؛ پس اگر فردی دل به تو بسته است یا تو را میستاید و یا تو را میفریبد، ببین دل به چه چیز تو بسته است؛ به پول، ظلم، قدرت، حسن و یا به هر چیز دیگر تو؛ خواه آن چیزها از مقولات ظاهری باشد یا از امور باطنی، مانند زهد، معرفت و معنویت، یا جهات سوء و فساد و انحرافات کلی.
اگر میخواهی، چنین کسی را از خود مأیوس ساز؛ وگرنه برای تو دردسر میشود و تو را حتی با خودت نیز آرام نمیگذارد و یا آنکه از ابتدا او را دست به سر کن تا به راه دیگر رود و دل بر تو نبندد و یا اگر هم دل بسته است، در ابتدا بریدن آن آسانتر است تا وقتی که به طول انجامد.
دل به غیر دادن، بیدلی است؛ همانطور که دل بریدن از غیر، رسیدن به حضور دل است.
کسب مهارت ارتباطی با توجه به چشم و نگاه
مهمترین عضو بدن در روانشناسی، که خطایی در آن نیست، چشم است. با دقت در چشمها میتوان به بسیاری از خصوصیات آن پی برد. یکی از راههای تقویت مهارتهای ارتباطی، شناخت انواع چشمها به لحاظ ساختاری و نیز نوع نگاههای افراد است.
ورزش چشمان در تقویت آن مؤثر و کارآمد است. مراد از ورزش چشم توانایی حرکت آن در جهات مختلف است.
کسی که چشمانی درشت و فراخ ـ البته متناسب و بهاندازه ـ دارد، به صورت معمول صاحب خرد و تفکر است. چشمانی که بسیار درشت است، بر کمخردی و مشکل ذهنی دلالت دارد.
چشمِ کشیده (البته اگر کشیدگی آن زیاد نباشد و بهاندازه و متناسب باشد) بر خوبیهای فرد دلالت دارد. درازی زیاد چشمها و نیز گوشها، بر کمخردی و سبکمغزی دلالت دارد. چشمان ریز، از خسیس بودن و تنگنظری صاحب آن پرده میگشاید. افق دید چنین افرادی محدود است. فاصلهٔ ابرو و چشم، از پیشرفت و هدایت افراد میگوید و هدایت افرادی که فاصلهٔ میان این دو بیشتر است، سختتر میباشد؛ به عکسِ افرادی که این فاصله را کم دارند.
سیاهی زیر چشمها و نیز گودی آن، از وجود معایبی در فرد و بیماری خبر میدهد. افراد منافق و ترسو همواره چشمانی خیره دارند.
گردی چشم، کمخردی فرد را میرساند و آنان نسبت به افرادی که چشمانی کشیده دارند، کاستی در عقل و خردورزی دارند.
برخی از افرادی که چشمانی سیاه و تیره دارند، سنگدلی و قساوت دارند و کسانی که چشمان روشنتری دارند، دلی نازکتر دارند. بهترین رنگ چشم، رنگ قهوهای کمرنگ است؛ زیرا مخلوط و آمیزهای از چند رنگ است. افرادی که چشمهایی با این رنگ دارند، نجیب میباشند. صاحب چشمان سبز، به صورت نوعی، فردی سرسخت و لجوج است.
چشمزخم از ویژگیهای روانی چشمان است که میتواند بدترین آسیبها را به دیگران وارد آورد. چشمها تواناییهای شگرفی دارد و بسیاری حتی از قدرت چشمان سر خود آگاهی ندارند، تا چه رسد به چشمان باطن.
اهمیت شیوه سخن گفتن در بهبود مهارت های ارتباطی
سخن گفتن یکی از راههای ارتباطی آدمی است. روان شناسی سخن گفتن، آشنایی به نحوه سخن گفتن و شناخت افراد پرگو و کمگو تأثیر مهمی در بهبود مهارتهای ارتباطی دارد.
ظاهر و باطن در تمامی موارد هماهنگی خاصی را داراست و میتوان از ظاهر به پنهان رسید، همانطور که پنهانها در ظاهر امور نقش آفرین است.
یکی از امور ظاهر که از باطن حکایت دارد زبان، سخن و ویژگیهای مرتبط با آن مانند پرگویی و کمگویی است. سخن رابطهٔ محکمی با باطن دارد و از نوع سخن گفتن افراد می توان به باطن آنان پی برد. افرادی که پرگویی میکنند در اصل پرمدعا، کمتوان و بدون عمل هستند و باطن خوبی نیز ندارند.
پرگویی نفس عمل فرد است و نمیتوان توقع دیگری از آن فرد داشت؛ هرچند کمگویی دلیل پر عملی و خوش باطنی نیست.
گاه میشود کمگویی از مرموز بودن طرف حکایت میکند؛ هرچند همین مرموز بودن، خود نفس عمل است و افراد پرگو همین صفت خوب یا بد را نیز ندارند.
در میان افراد انسان، تفاوتهای فراوانی وجود دارد. گاهی تفاوتها بسیار زیاد و فراوان است. باید توجه داشت به دست آوردن تفاوتها دقت مضاعفی را میطلبد و ادراک این امر چندان آسان نیست. گوناگونی در نحوه سخن گفتن افراد یکی از این تفاوت هاست.
البته باید دانست سخن گفتن پرگویی نیست، همانطور که بهجا سخن گفتن ـ هرچند فراوان باشد ـ پرگویی نیست. پرگویی؛ یعنی همیشه سخن گفتن. برای فرد پرگو تفاوتی نمیکند که سخن وی بهجا باشد یا خیر. تنها همت او پرگویی است؛ خواه بهجا باشد یا نباشد و لازم باشد یا نباشد و عملی را در پس سخن خود داشته باشد یا نه.
از اینگونه افراد باید به اندازهٔ امکان پرهیز داشت و آنان را کمتر از اسرار خود آگاه ساخت که بدون خطر نمیباشند. نه به سخن آنان میشود اعتماد کرد و نه به تعهد اینها؛ هرچند باید ضرر و زیانهای احتمالی آنان را مورد مطالعه و توجه خاص خود قرار داد.
دسته ای از پرگویان نیز صاحبان حرفاند و حرف. این گروه نه اهل دنیا و نه اهل آخرتاند و از هر دو تهی میباشند.
شناخت صفات ممتاز و تقویت مهارت ارتباطی
یکی از مهارت های ارتباطی شناخت صفات ممتاز در افراد است. درست است که بسیاری از انسانها افرادی عادی و معمولی هستند، اما هر فرد عادی، دارای صفتی ممتاز در خود هست که اگر این صفت مورد شناسایی قرار گیرد میتوان در ارتباط کلامی یا رفتاری با وی عملکرد بهتری داشت.
تمامی پدیدهها با همهٔ اختلاف و امتیازاتی که کم و بیش بر هم دارند دارای مشترکاتی نیز میباشند. این اشتراک گاه در افراد و گاه در گروهها میباشد. انسانها نیز از این اصل به دور نیستند و هر یک ویژگیها و نیز مشترکاتی دارند. انسانها در اوصاف و صفات و نیز صفات ممتاز با هم تفاوتهای فراوانی دارند. ممکن است فردی صفتی داشته باشد و دیگری از آن بیبهره باشد و آن دیگری نیز وصفی داشته باشد که فرد دیگر از آن بهرهای ندارد. در مورد صفات ممتاز نیز همین گونه است.
هم چنین شناخت این صفات ممتاز برای خود فرد نیز اهمیت دارد و اگر فرد با محور قرار دادن آن صفت، تحت تعلیم و تربیت واقع شود، وی از برجستگان زمان خود میگردد؛ صفاتی منحصر و ویژه که تربیت عمومی اجتماع و نبود سیستم جامع و علمی آموزشی، آن را از بین میبرد و ضایع مینماید.
این افراد معمولی، مانند زمینی هستند که گاه در انبوهی خاک، رگهای طلا دارد؛ رگهای که مورد ناسایی و بهرهبرداری واقع نمیشود و از فرد چهرهای شکوفا و درخشان نمینمایاند. آیهٔ شریفهٔ: «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ» به این معناست که ممکن نیست فردی معمولی باشد، اما صفتی برجسته و ممتاز نداشته باشد.
برخی از افراد، معمولی نیستند. این افراد را هوشمندان با ضریب هوشی بالا، خوشطینتان با صفای نفس بالا، نوابغ با قدرت حدس بالا، قدرتمندان با توان جسمی بالا، زیبارویان با زیبایی اندام خیره کننده و بندگان محبوب تشکیل میدهند.
زیادی و کثرت افراد عادی و معمولی انسان
توجه به کثرت افراد عادی و معمولی انسان نگرشی صحیح برای ارتباط اجتماعی با افراد مختلف به دست می دهد.
توضیح این که نظام آفرینش دارای همگونی مناسب و خاصی است و موجودات نظام آفرینش با آنکه دارای ویژگیهای خاصی هستند، دارای همگونی نیز میباشند. با این وجود، پدیدههایی که در دنیا میبینیم بر سه گونه تقسیم میشود: معمولی، خیلی خوب و بسیار بد.
گروه عمدهٔ پدیدهها و بهویژه انسانها را معمولیها و افراد عادی تشکیل میدهند و افرادی که بسیار خوب یا بسیار ناموزون باشند اندک هستند. به گلها، درختان، حیوانات، سنگها و دیگر موجودات و حتی انسانها که بنگرید، میبینید عمدهٔ آنها را افراد عادی تشکیل میدهد و گروه بسیار خوب و گروه نامناسبها اندک هستند. همهٔ گلها چون گل سرخ و تمامی شکوفهها چون نیلوفر باز نمیگردد.
همانطور که تمامی انسانها دارای فضایل و کمالات نیستند، بسیاری از آنها آدمکش و قاتل نیستند و به زندگی معمولی خود ادامه میدهند؛ نه چندان درد و غم کمال اندوزی را دارند و نه در توان خود میبینند جنایاتی در خور آدمکشی را به عهده گیرند. آدمی چهرهٔ تمامنمای تمامی موجودات محسوس است.
با دقت به چهرهٔ انسان، دیگر موجودات را نیز میتوان بهخوبی شناخت. نه تمامی انسانها زیبای زیبا هستند و نه همهٔ آنها زشت زشت. بسیاری از انسانها در سطح متوسطی از زیبایی هستند. در زور، قدرت، دقت، هوشیاری، علم، اطلاع و بصیرت نیز عدهٔ کمی از آنها در سطح عالی هستند؛ همانطور که کمی از آنها در سطح بسیار نازل قرار دارند و در جوانمردی، نامردی، خباثت و خوشطینتی و دیگر جهتهای حسن و قبح اینگونه میباشند.
میشود گفت: خوب هر چیز و هر کس کم است؛ همانطور که بد آن نیز اندک میباشد؛ ولی نوع معمولی و افراد عادی آن فراوان است. آنچه سلسلهٔ نوع پدیدهها را اداره میکند افراد عادی آن نوع میباشد و افراد شاخص، رشد و حرکت آن نوع را به عهده میگیرند و بدهای شاخص زوایدی از تمامی این امور است که هر یک، جا و سطح مناسب خود را دارد.
دانش زبان بدن و تقویت مهارت های ارتباطی
زبان بدن یکی از مهمترین مباحث روانشناسی و شعبهای از آن در عصر حاضر است. این دانش را میتوان به صورت روشمند و منطقی ارائه نمود و به کشف قواعد و اصول آن پرداخت. این دانش در تقویت مهارتهای ارتباطی بسیار مؤثر و کارآمد است و با احاطه به این دانش میتوان در ارتباط کلامی و رفتاری پیشتاز بود.
آدمی به صورت نوعی، دارای سه ساختار متفاوت است و روانشناس باید در تشخیص خود، به این امر توجه داشته باشد و با برانداز جثّه و اندام فرد، به شناسایی ویژگیهای روانی او مبادرت ورزد. هریک از این ساختارهای سهگانه ارتباط کامل با نحوهٔ درون و روح و روان باطنی فرد دارد و صفات اخلاقی و روحیات روانی و شخصیت ویژهای به فرد میدهد. این سه ساختار، عبارت است از: بدنهای لاغر که به چاقی نمیگراید؛ بدنهای چاق که توان لاغر شدن را ندارد، و اندامهای متناسبی که به صورت معمولی چاق یا لاغر میگردد. دو گروه نخست، سیستمی غیر طبیعی، ناسازگار و مشکل دارند و گروه پایانی، دارای سیستمی طبیعی و بهترین بدنها میباشند که بر اثر بیماری، گرفتاری، غم و غصه و مانند آن، به لاغری میگرایند یا بر اثر عواملی چاق میشوند.
این ساختار در صورتی مورد اعتبار است که لاغری یا چاقی فرد برآمده از نوع تغذیه یا محیط زیست افراد نباشد؛ چرا که برخی از غذاها سبب چاقی یا لاغری میشود.
سه ساختار یاد شده، دارای اقسام متفاوتی است که هر قسم آن از برخی روحیات و صفات باطنی حکایت دارد؛ باطنی که بسیار پیچیدهتر از ظاهر است و عقل و نفس را با خود دارد.
همچنین اندام میتواند بلند، کوتاه، نازک یا کلفت باشد. هرچه ناموزونی در بدن بیشتر باشد، مشکلات روحی، روانی و نیز جسمی بیشتر میگردد. بهترین بدن، بدنهای متناسب و موزون است که میتواند در تمامی زمینهها رشد و حرکت طبیعی و نیز بیشترین لذت و تحرک را داشته باشد. صاحبان چنین بدنهایی در امور نفسانی و نیز در عشق پیشتاز هستند. صاحبان بدنهای ناهماهنگ، کمترین لذت را از زندگی میبرند و در تحرکات شدید، دچار مشکل میگردند. انسانهای بسیار بلند یا بسیار کوتاه قد و نیز بسیار کلفت یا بیش از اندازه ریز، نهادِ روانی مناسبی ندارند. افراد بسیار بزرگ یا کلفت یا چاق یا کسی که اندام ریزی دارد، کمترین لذت را میبرند.
محبت و گرم مزاجی
بدنی که حرارت، تازگی، زندگی و سلامت نداشته باشد نمیتواند به محبت برسد. محبت همان گرمی و حرارت بدن است. کسانی که دیر گرم میشوند و سردمزاج هستند محبّت کمی دارند؛ زیرا سیر و حرکت باطنی آنان اندک است و حرارتی به ایشان نمیدهد. کسی که حرارت نداشته باشد از چیزی تاثیر چندانی نمیپذیرد. او نه از قرآن کریم میتواند بهره چندانی برد نه از اولیای الهی علیهمالسلام.
سلام کردن
سلام اذن دخول سخن است و کلام یک مؤمن با آن همراه است. کسی که میخواهد با دیگری سخن گوید ابتدا باید از او اذن بگیرد و سلام عهدهدار این مهم است. آن که میخواهد وارد حریم دیگران شود باید اذن داشته باشد. مؤمن شرافت و عزت دارد و اینگونه نیست که بتوان بدون اذن وی به حریم او وارد شد.
درست است که ندادن پاسخ کسی که با ادب وارد شده و اذن گرفته بیاعتنایی به مسلمانی است و گناه شمرده میشود اما به چنین شخصی که آداب نمیداند میتوان بیاعتنا شد.
ورود مسلمان بر مسلمان با سلام است و تا سلام مسلمان به مسلمان نباشد نمیتوان با دیگری آغاز سخن داد. مسلمان در هر پست و مقام و در هر موقعیتی که باشد باید به فرودست یا فرادست خود سلام نماید وگرنه چنانچه بدون سلام شروع به کلام کند، حتی اگر برترین مقام سیاسی یا دینی باشد، میتوان به وی بیاعتنا شد و او را نادیده گرفت.
برای نمونه، کاسبی که مشغول کسب و کار است نمیتواند به هر کسی که از راه میرسد سلام کند چون وی کار و کاسبی دارد اما مشتریان که یکی یکی وارد میشوند میتوانند به وی سلام کنند. چنین کاسبی میتواند به مشتریانی که سلام نمیدهند بیاعتنا باشد؛ چرا که در واقع او فروترین ادب مسلمانی و تربیت دینی را رعایت نکرده و در نتیجه چون دینمداری خود را اعلان نداشته است به برادر دینی خود قابل ارتباط نیست و کد و گرایی نداده است تا بتوان با وی ارتباط اجتماعی داشت و چون کدی ارائه نداده و ارتباطی برقرار نشده است شما نمیتوانید پاسخ او را بدهید.
مؤمن محترم است و برای ورود به وی باید اذن دخول داشت و اذن دخول برای وارد شدن به حریم مؤمن سلام است. کسی که سخن خود را با سلام شروع نمیکند پایینترین مرتبهٔ تربیت یک مسلمان را ندارد.
سلام کردن برای شناخت صفات روانی نیز کاربرد دارد. اگر کسی از سلام دادن به دیگران خشنود میگردد تکبری در وی نیست و وی از افراد متواضع و از گروه A+ شناخته میشود، اما اگر کسی از اینکه دیگران به وی سلام میکنند لذت میبرد و از اینکه به دیگران سلام دهد خوشایندی ندارد وی فردی متکبر است.
سلام تست روانشناسی برای به دست آوردن میزان تکبر و تواضع است. سلام دادن به کسانی که شغل ثابتی دارند آسانتر است تا کسانی که همانند رانندهٔ تاکسی جابهجا میشوند، از این رو باید سعی نمود به چنین افرادی که در شهر حرکت دارند و با افراد گوناگون مواجه میشوند سلام نمود. رانندهٔ مسلمان به امنیت در روابط اجتماعی و محبت نیاز دارد و سلام دادن به وی این حس را در او به وجود میآورد.