نظام حفظ هویت زنان و تعین بانشاط زنانه

 نظام حفظ هویت زنان و تعین بانشاط زنانه 

   هویت و وحدت مطلوب بودن زن

زن، انسان مطلوبی است که نسبت به طالب خویش وحدتِ طلب دارد. او تحمّل طالب متعدّد و گوناگون را در توان توجّه خود نمی‌یابد و نمی‌تواند در یک زمان جز یک طالب خاص داشته باشد.

طلب بی‌نهایت زن در مطلوبیت، علّت کمال توجّه و تمام همّت زن در تنها طالب اوست؛ به همین علّت او هرگونه کثرت و تعدّدِ طلب را نسبت به چنین توجّه و همّتی منافی و مضر می‌بیند. کثرت و تعدّد مرد، انگیزهٔ اصلی و ریشهٔ تمام تمایلات زن -که وحدت مطلوبیت خویش است – را در مخاطره قرار می‌دهد و اضمحلال هویت و اضطراب حال و پریشانی خاطر را نصیب او می‌سازد.

علّت این امر هم آن است که غایت و نهایتِ چیزی بودن (مطلوبیت) هرگز نمی‌تواند تعدّدپذیر باشد؛ زیرا همان طور که بدایت هر امری واحد است، غایت و نهایت آن هم این چنین است؛ پس کمال مطلوبیت زن تنها در سایهٔ وحدت‌طلبی او نسبت به همسر خویش تحقّق می‌پذیرد و در غیر این صورت، کثرت، او را به تشتّت و گسیختگی می‌کشاند.

کمال مطلوبیت او گذشته از وحدت مصداقی ـ که همتای شور و شوق و عشق او تنها همسرش می‌باشد ـ وحدت مفهومی هم دارد که فرض تعدّد شوهر و مرد برای او در ظرف سلامت، معقول نیست؛ نه آن که تنها زیان بار باشد. این وحدت مطلوبیت، هم‌چون حقیقت وحدت، کثرت نمی‌پذیرد و هم‌چون مفهوم بدایت و نهایت است و پرواضح است که در این راستا زن مانند مرد نیست که کثرت اطلاقی و تعدّد مطلوب داشته باشد.

مطلوب بودن زن نهایتی برای طالب بودن مرد است و زن برای تحقّق و استمرار چنین ‌طلبی تمام اهتمامش را در وحدت شوی خود به کار می‌گیرد. زن حقیقت خود را در چهرهٔ کمالِ مطلوب بودن خویش می‌بیند و از این حقیقت منتهای لذّت را می‌برد. تمام ظهور و بروزهای زنانه، موءانست‌ها و آمیزش‌های جنسی ـ عاطفی و عشق ورزی‌ها و عشق‌بازی‌های ماهرانه برای تحقّق همین کمال مطلوبیت و دست‌یابی به آن است و این دست‌یابی برای زن ارزش حیاتی و نقش اساسی دارد.

زن همواره موقعیت خود را در مطلوب بودن خویش می‌بیند. چنین حقیقتی هرگز از راه‌های آلوده و گوناگون به دست نمی‌آید، بلکه تنها چهرهٔ خاصّ نکاح و ازدواج و وحدت شوهر، او را به این حقیقت می‌رساند.

زن جز در سایهٔ وحدت طلب ـ که کمال مطلوبیت او را تحقّق می‌بخشد ـ فعلیت واقعی پیدا نمی‌کند و در غیر این صورت، کثرت‌جویی و تعدّدخواهی به هویت او راه می‌یابد و تشتّت در او رخنه نموده، وی را از جای‌گاه کمال و جذّابیتش دور می‌سازد.

زن همیشه می‌خواهد در چهرهٔ غایت مطلوبیت برای مرد جلوه‌گری کند و در همین معنا ظهور و تحقّق یابد. این غایت مطلوبیت هرگز نمی‌تواند راه‌های مجهول یا متعدّد داشته باشد، بلکه تنها چهره‌ای خاص دارد که در نکاح و ازدواج و یکی بودن شوهر محقّق می‌شود.

زنی که نظر مردان متعدّد را به خود جلب می‌کند، گذشته از احساس خستگی، پژمردگی و تباهی، کم‌کم مطلوبیت خود را هم از دست می‌دهد و از حقیقت خود بریده شده و به سرگردانی و بی‌تفاوتی کشیده می‌شود. این گونه زنان، ظاهری زنانه دارند، ولی از مواهب حقیقی زن بودن و ترنّم‌های مستانه بی‌بهره‌اند و خویشتن خویش را از دست داده و در دنیایی از اضطراب و سرگردانی به سر می‌برند. آنان به اجبار زندگی تلخ و بی‌مزهٔ خود را با طعم‌های گوناگون خارجی سپری کرده و در احساس هویتِ تهی و بی‌محتوای خویش برای توقّف چرخ‌های حیات ناآرامشان لحظه‌شماری می‌کنند.

بنابراین، روح زن و حقیقت جنس او به جهت عواطف و احساس سرشار از عشق و مستی‌اش تنها طالب تحقّق همین کمال مطلوبیت است و این آرزوی بلند جز در چهرهٔ مردی مشخّص ظهور نمی‌یابد.

 

جامعهٔ سالم؛ آیینهٔ وحدت خواهی زن

وحدت شوهر، هویت و حقیقت زن را شکوفا می‌سازد و او در سایهٔ این ویژگی به آرامش واقعی می‌رسد و نباید این حقیقت را با امور نفسانی و امیال آلودهٔ شیطانی یکی دانست. هم‌چنین نباید صرف خوش آمدها و تحریکات شیطانی را محبّت و عشق به حساب آورد و هر آمیزشی را آرام‌بخش واقعی دل پنداشت.

تحقیقات و شواهد علمی نشان می‌دهد که هر آمیزش خارج از نکاح واقعی و دور از محدودهٔ آمیزش طبیعی، برای دو طرف از زن و مرد، دل نگرانی، اضطراب، حالتی مشمئز کننده و گاهی نیز دل به هم خوردگی پیش می‌آورد؛ در حالی که در سایهٔ ازدواج، بعد از هر آمیزش و کام‌یابی، آرامش روحی، خماری و خواب دل انگیزی به دو طرف دست می‌دهد.

حال اگر جامعه‌ای سالم باشد و مردم آن از فرهنگ صحیحی برخوردار باشند و آلودگی‌های نفسانی، آنان را احاطه نکرده باشد، آن وقت می‌توان دریافت که باطن حقیقت زن، خواهان وحدت شوهر است و زن از هر تازه‌ای لذّت نبرده و شوهر خود را بر تمام تازه‌ها ترجیح می‌دهد و گرد غیر نمی‌چرخد.

نمی‌توان امیال کسانی را که درگیر آلودگی‌های ذهنی یا عملی بوده و نهاد ناسالمی دارند، دلیل بر هویت حقیقی زن دانست و قضاوت آنان را قضاوت جنس زن شمرد.

اگر زنی هم از هر تازه‌ای لذّت ببرد و خوشش بیاید، او زنی است که زمینه یا تکرار نفسانیت‌ها، چشم و دلش را گرفتار آلودگی‌های گوناگون نموده و به کجی عادت داده است یا آن که کاستی‌ها و ناکامی‌های روحی – روانی و یا شدّت و تزاید شهوات و حرارت‌های غیر عادی، او را دچار حسرت و انحراف و ذهنیت‌های آلوده ساخته است.

 

مهر مادرى

هر رنجی درد دارد و تنها رنج مادر است که دردش مهر دارد، مادر فارغ از درد و رنج به فرزند عشق می‌ورزد، مادر با کردار ملکوتی خود عشق به حیات می‌آفریند و سیر آفاق می‌نماید و به فرزند، پرواز عشق می‌آموزد و با کوشش خود، اشک فرزند را به دُرّ دل تبدیل می‌سازد.

مهر مادری کیمیایی است که فقدانش ریشهٔ وجود فرزند را سست می‌سازد که مادر امّ است و امّ ریشهٔ همهٔ حقیقت فرزند است.

مادر زمانی مادر است که شوهر داشته و شوهر هنگامی شوهر است که وحدت داشته باشد. زنی که در پی هوسِ آلودهٔ نفس خویش به راه افتد و کاسهٔ دلش را پیمانهٔ افراد بیگانه سازد، هرگز نمی‌تواند مهر مادری داشته باشد و با آن که زن است، ولی مادر نیست. مادر زنی است که وجودش سرشار از وحدت‌طلبی نسبت به مرد خویش باشد.

مادر کیمیاگری است که نه طلا، بلکه انسان می‌آفریند. فرزند و مهر مادری، مهر مادری و وحدت شوهر، شالودهٔ عشق و محبت آفرینش است که در هر ظرفی از ظهور به نوعی وجود دارد و منحصر به انسان هم نیست.

 

گل‌برگ‌های پوشش و زیبایی زن

از آن جا که زن به طور فطری لطیف، زیبا و حسّاس است، اگر در معرض استفادهٔ بی‌مورد و دید نابه‌جای همگان قرار گیرد، مانند گل پژمرده شده و زیبایی، لطافت و ظرافت خود را زودتر از گل از دست می‌دهد. شکوفه‌های زیبا و چهرهٔ دل‌ربای یک زن تحمّل خار نگاه‌های زهرآگین و غرض‌آلود و کردار ناشایست ناجوان‌مردان متعدّد را ندارد.

زن باید هم‌چون گل، زیبایی‌های خود را در لابه‌لای گلبرگ‌های عفاف و پوشش، محفوظ و شاداب نگه داشته و تنها به مردی که زیبایی او را پرپر و حقیقتش را پژمرده نمی‌سازد، بلکه از او محافظت می‌کند، ارائه نماید.

زن تنها در سایه محبّت حقیقی آن تک مردی که او را همسر محبوب و شوهر جوان‌مرد خود می‌خواند، می‌تواند رشد و رونق داشته و از او کام‌یاب و سیراب گردد و در جوار وصالش وصول و شور و شوق و عشق و مستی یابد.

مردان واقعی برای حفظ هویت، شخصیت، زیبایی و لطافت همسر خویش، باید گذشته از آن که در جهت بهجت و سرور، کام‌دهی و کام‌یابی این چهرهٔ عشق و مستی بکوشند و او را راضی نگاه دارند، از تعرّض و نگاه‌های مسموم نیز جلوگیری کرده و هم‌چون باغبانی مهربان و نگهبانی غیور از او حراست کنند و اجازهٔ چیدن و بوییدن گل خود را به هر کس و ناکس ندهند که این خصلت، فتوّت و جوان‌مردی را در مردان فعلیت می‌بخشد و موجب صفا و نشاط زن و سلامت و سعادت جامعه می‌گردد.

 

تعهّد دینی و پوشش زن

همان‌طور که هیچ عقل سلیم و اندیشهٔ متینی از پوشش کلّی زن روی‌گردان نیست، هیچ یک از ادیان آسمانی هم به پوشش و عفاف زن بی‌اعتنا نبوده است؛ به‌طوری که هر یک از مکتب‌های الهی به نوعی پوشش زن را پذیرفته و از آن حمایت کرده‌اند.

در این‌جا ممکن است گفته شود: بسیاری از پیروان مذاهب و ادیان از عریانی حمایت کرده و به‌طور عملی آن را ترویج نموده‌اند.

در پاسخ باید گفت: فرمان‌ها و احکام حقیقی ادیان آسمانی، غیر از عقاید یا عمل پیروان آن‌ها است. اگر در دین و مذهبی، حمایت از عریانی مشاهده شد، باید دید از کجا چنین تحریفی وارد این دین شده و جزو آن گردیده است؛ زیرا بدیهی است که هرگز هیچ دین آسمانی از عریان بودن زن حمایت نکرده و کوچک‌ترین دلیل مستندی در این زمینه وجود ندارد.

چه بسیار اتّفاق افتاده است که دینی گرفتار تحریف گشته و احکام خرافی و برداشت‌های غیر دینی در آن وارد شده است؛ همان گونه که بسیاری از اقسام حجاب و پوشش‌های گوناگونی که به عنوان دین ارائه گردیده است، از دین نبوده و نتیجهٔ تعصّبات خشک است و به اسم دین معرّفی گردیده است.

به‌طور کلّی، افراط و تفریط در زمینه هر یک از مباحث دینی ـ به ویژه در این مورد ـ بدعت و تحریف است و نباید به حساب دین گذارده شود.

آنان که به طور کلّی زن را ملازم با هیچ نوع پوششی نمی‌بینند، همانند آن‌هایی هستند که زن را موجودی خانه‌نشین و نامرئی پنداشته و او را از هر نوع گرایش و آزادی عمل و انتخاب مناسب دور داشته‌اند و با این افکار، زمینه‌های رکود، جهل و تباهی زنان و جامعه را فراهم می‌سازند. از این رو نباید تمام رفتارها و کردار و عقاید پیروان ظاهری دین را بر دوش ادیان آسمانی نهاد، هر چند به آن رنگ و صبغهٔ دینی نیز داده باشند.

پوشش؛ هویت و امنیت زن

زنان فاقد پوشش به علّت مزاحمت‌های فراوان نابخردان جامعه از آزادی کامل برخوردار نیستند؛ به همین دلیل عریانی در دراز مدّت سبب خستگی، دل زدگی و بی‌هویتی زن و نارضایتی او از جنسیت خود می‌شود و زنان را به جایی می‌رساند که جنسیت خود را مزاحمتی بزرگ در راه آزادی واقعی خویش می‌یابند.

در جهت عکس، پوشش، هر چند در دید ظاهر بینان زحمتی برای زن به حساب می‌آید، در نهایت، سبب سلامت، راحتی، آزادی و صرفه‌جویی در وقت نسبت به آرایش‌های بی‌مورد و دل مشغولی‌های ویران‌گر می‌شود و مهم‌تر از همه، حفظ هویت، رضایت خاطر و احساس امنیت از جنسیت را برای زن به ارمغان می‌آورد و به این وسیله، زن طراوت، تازگی، اهمّیت، عظمت، وقار و ارزش‌مندی را در خود احساس می‌کند؛ زیرا او گوهر زیبایی خود را در صدف پوشش و عفاف حفظ کرده و از گزند ره‌زنان طمع‌کار دور نگه می‌دارد و فقط آن را در محیط خانه برای عاشق دل باخته و معشوق حقیقی خویش آشکار می‌نماید؛ معشوقی که استثمار و تخریب و ویران‌سازی او را دنبال نمی‌کند و تنها خواهان جسم و بدن او نیست، بلکه روح و روان او را نیز دوست داشته و شخصیتش را گرامی می‌دارد و نه تنها در شادی و لذّت، بلکه در غم و درد و مشکلات نیز هم‌راه اوست.

همین امر باعث درک واقعی زن از شوق، عشق، محبّت، تلذّذ، کام‌جویی، کام‌دهی، شوهرداری و عاطفهٔ مادری و در نهایت سبب کمال او می‌شود.

چنین زنی با یک پوشش ساده، آراسته و بی‌پیرایه و آزاد و کم زحمت، قدم در مسیر کمال گذاشته و در محیط خانه و اجتماع هیچ گاه احساس پوچی و بی‌هویتی نمی‌کند. رعایت همین امر رمز بقای خانواده در جوامع پوششی و عدم رعایت آن، راز سست شدن بنیان خانواده در جوامع باز است.

 

مرگ عشق در جوامع آزاد

یکی از بزرگ‌ترین ناهنجاری‌های جوامع آزاد این است که بسیاری از مردان این جوامع به نوعی دلی خالی از عشق و سری تهی از شور دارند و در مسائل جنسی به هر پستی و خیانتی دست زده و حتّی بسیاری وقت‌ها دسته‌هایی از آن‌ها مانند حیوانات ـ بلکه بدتر از آن‌ها ـ به ارضای تمایلات جنسی می‌پردازند؛ چرا که ارضای میل جنسی در آنان هم‌راه با عشق و شور و صفا نیست و شور و شوق و عشق و لطف در آن‌ها تنها وابسته و محدود به جوشش و ریزش شهوت است.

این امر باعث می‌شود که مرد و زن در این جوامع از نبود عشق و شور در درون خود کمبودی مبهم و نهادی گم‌شده را احساس کنند؛ چرا که در امر آمیزش به طور طبیعی و کامل ارضای نفسانی نمی‌یابند و به همین جهت، طول دادن زمان آمیزش به وسیلهٔ اهرم‌های مصنوعی و شگردهای زیان‌بار و تنوّع روش‌ها را راه جبران این ضعف می‌شمارند و به قرص‌ها، آمپول‌ها و انواع داروهای مهیج و مخرّب پناه می‌برند. این امر نه تنها به روح تشنه و عطشناک و دل لجام گسیخته و سرگردان آن‌ها پاسخ نمی‌دهد، بلکه سبب کوتاه شدن عمر آنان از سویی و دامن زدن هر چه بیش‌تر به شهوات و آلودگی‌ها از سوی دیگر می‌شود و چیزی جز حرمان و نابودی و اضطراب و جنون‌های گوناگون به بار نمی‌آورد.

این پناه‌جویی‌های بی‌ثمر سبب می‌شود که کام‌یابی از غریزهٔ جنسی نیز از مسیر طبیعی خود خارج شده و حالتی خشک و مصنوعی پیدا کند و نتیجه‌ای چون بیماری‌های روحی ـ روانی و جسمانی به بار آورد که نمونه آن در بعد نفسانی، روآوردن به هم جنس و ذلّت و تحقیر زن و مرد و در بعد جسمی، بیماری‌هایی چون ایدز است. تشنّج‌ها و اختلالات اعصاب و روان هم در این مناطق پیش‌رفته خود گواهی گویا بر بطلان و پوسیدگی آن‌گونه افکار ـ به اصطلاح ـ آزاد و این‌گونه روش‌های زیان‌بار است.

چنین جوامعی از بچّه‌دار شدن و تربیت فرزند هم به شدّت گریزانند و فرزند را مانعی بر سر راه کام‌یابی آزادانه و بی حد و مرز خود می‌دانند؛ زیرا روح بیش‌تر افراد این جوامع از مهر و محبّت تهی است و قلبشان در برابر نسیم عشق و شور و شوق، مرده و بی‌احساس است. آنان توفیق چندانی در رابطهٔ مادر و فرزندی و پدر و اولاد پیدا نمی‌کنند و در نتیجه از حلاوت عشق و مستی و لطف و عطوفت محروم می‌گردند و عمر خود و حیات اجتماعی خویش را تنها در گرو عریانی و خشونت و شهوت و بی‌بند و باری می‌نهند.

 

دو رویکرد متفاوت جوامع آزاد و پوششی به زنان

پیروان عریانی اعتقاد دارند که: وضعیت موجود جوامع آزاد براساس قانون فطرت و موازین صحیح اجتماعی استوار است که آزادی و استقلال زن را به گونه‌ای معقول و مناسب تأمین می‌کند و زن توانسته موقعیت خود را به طور کامل در چنین جوامعی به دست آورد و به خوبی نشان دهد. پس همان طور که عریانی و آزادی، عامل رشد و ترقّی جوامع آزاد گردیده، پوشش و حجاب و ارتجاع هم عامل استثمار و عقب ماندگی جامعه و بیش از همه زنان گردیده است.

در پاسخ باید گفت: اگر چه در جوامع باز موقعیت‌هایی برای زن‌ها به وجود آمده و در جوامع بسته هم ناهنجاری‌های بسیاری وجود دارد، ولی چنین مقایسه‌ای تنها در جهت مثبت جوامع باز و جهت منفی جوامع بسته می‌باشد و مقایسهٔ درستی نیست؛ زیرا جهات منفی جوامع باز و جهات مثبت جوامع عفیف و بسته را مطرح نکرده است، گذشته از آن که به عوامل جهات مثبت و منفی توجّه نداشته، بلکه به خطا آن‌ها را مربوط به عریانی و پوشش دانسته است.

اگر جهات منفی جوامع باز و پیش‌رفته را نسبت به زن در نظر بگیریم، در می‌یابیم که مشکلات و مفاسد بسیار و محرومیت‌های گوناگون مادی و معنوی زن در این جوامع، در بسیاری از موارد ناشی از عوامل استثماری است. در این صورت باید گفت: این امر، مربوط به آزادی و عریانی است که با مقاصد غرض‌آلود، موقعیت زن را در مخاطرهٔ جدّی قرار داده است.

روشن‌ترین دلیل بر نادرستی و ویران‌گری چنین تفکری، وضعیت موجود در دنیای ـ به اصطلاح ـ پیش‌رفتهٔ کنونی است. آشکارا دیده می‌شود که بی‌بندوباری و عریانی دمار از روزگار چنین جوامعی درآورده است؛ به‌طوری که میزان و ملاکی برای درستی‌ها و سلامت افراد و جامعه باقی نمانده است. ویرانی‌های اخلاقی موجود از همین طرز تفکر نشأت گرفته است، تا حدی که حتّی به نظر خود آن‌ها مشکلات این امر دیگر قابل مهار نیست. این معضلات، باعث طغیان اجتماعی، تخریب روانی و اضطراب عمومی گردیده است؛ به‌طوری که امروزه بسیاری از افراد این جوامع باز و به اصطلاح آزاد به واسطهٔ احساس پوچی و دل‌زدگی روبه معنویت و پوشش آورده‌اند.

همین طور می‌توان گفت: در جوامع بسته اگر چه مشکلات فراوانی وجود دارد، ولی پوشش و عفاف اهرم محکم و عامل نیرومندی برای حفظ بسیاری از شؤون و کرامت‌های انسانی و سلامت زن گردیده است، بی‌آن‌که مشکلات این جوامع مربوط به اصل پوشش و عفاف باشد؛ پس نباید موقعیت‌های ارزشی جوامع باز را معلول بی بند و باری دانست ـ اگر چه آزادی نقش عمده‌ای در آن دارد ـ و همین طور نباید مشکلات جوامع پوششی را بر عهدهٔ پوشش و عفاف نهاد.

پوشش و عفاف دارای موقعیت ارزشی خود است و مشکلات این جوامع هم عوامل خود را دارد و نباید پوشش مناسب را عامل مشکلات دانست؛ همان طور که نباید عدم آزادی و رشد معقول زن را در جوامع بسته نادیده گرفت و حجاب‌های افراطی و پنهان‌سازی‌های بی‌مورد زن را در شمار جهات منفی از نظر دور داشت.

 

زیبایی و هرزگی؛ دو چهرهٔ متفاوت

دوست داشتن و حقیقی بودن زیبایی، عشق به آن و اظهار و خودنمایی امری است و هرزگی و لودگی امری دیگر، تا آن‌جا که فطرت از هرزگی و لودگی متنفّر است و حتّی کسانی که قائل به پوشش نیستند، در اظهار زیبایی، حد و مرز خاصّی را در نظر دارند و زن، این زیبای عالم و آدم، ناخودآگاه یاآگاهانه و با حسّ و انگیزه‌ای مرموز، زیبایی خود را در اختیار هر کس و دیدگاه هر نگاه نمی‌نهد و اظهارش پنهان‌سازی و پنهان سازی‌اش اظهار است؛ و این زن که از هر اظهاری دریغ کرده و به هر دیدنی بخل ورزیده و خود را در تیررس هر دیده‌ای نمی‌نشاند، گاه در پی همهٔ اظهار و بذل و بخشش تمام، خود را در تیررس تیرک هر تیری قرار می‌دهد ـ که در مباحث روان‌شناختی باید چهره به چهرهٔ این بحث را دنبال کرد.

امّا به طور مسلّم اظهار زیبایی به هر طریق دل‌خواه و شیطانی، هرج و مرج و زشتی و پلیدی را به دنبال دارد. زیبایی باید زیباآفرین باشد؛ نه زشتی ساز. آن‌چه از زیبایی در اختیار زن قرار داده شده است، باید در طریق ظهور و بروز و ایجاد زیبایی‌ها و صفا و آرامش دل‌ها به کار گرفته شود؛ نه در راه آفریدن زشتی‌ها، جدل‌ها، اختلاف‌ها، در به دری‌ها، لجن‌زارها، لجن‌باری‌ها و هزاران عنوان زشت و ناموزون دیگر که امروزه جوامع آزاد را به تباهی وحرمان مبتلا کرده است.

 

جاذبهٔ زن و پوشش مناسب

زن، انسان است و باید آزاد باشد و از حقوق کامل انسانی خود بهره‌برداری کند، ولی این امر منافاتی با پوشش معقول او ندارد و به معنای عریانی نیست. بی‌شک، زن ویژگی‌های خاصّ خود را دارد و از نظر روحی و جسمی در بعضی از شؤون با مرد متفاوت است؛ به همین جهت باید لباس و پوشش او هم‌چون دیگر خصوصیاتش متناسب با ویژگی‌های او و متفاوت با مرد باشد. این تفاوت‌ها را نیز عقل، طبع، فطرت، دین و عقلای هر قوم و ملّتی ـ از زنان و مردان ـ می‌توانند مشخّص و بیان سازند.

زن به طور طبیعی دارای جاذبه و مطلوبیت است و این حقیقتی است که تخصیص بردار نیست. در هر زمانی و در همهٔ جوامع بشری ـ حتّی جوامع آزاد که حسّاسیت‌ها به ظاهر کم‌تر نُمود دارد ـ زن توانسته است مطلوبیت خود را حفظ و غرض‌های خود را اعمال نماید. حال، همین مطلوبیت ایجاب می‌کند که زن شؤون فردی و اجتماعی خود را رعایت کند و برای سالم‌سازی فرد و جامعه تلاش کرده و لجام‌گسیخته نباشد تا افراد و جامعه وقار طبیعی، تناسب لازم و کشش موزون خود را به دست آورد.

پس پوشش مناسب یک امر واقعی است و به‌طور طبیعی قیدوبند نیست اگرچه در نظر کج اندیشان نوعی محدودیت باشد، ولی دارای ضرورت عقلی و منطقی است و منفعت زن و جامعهٔ بشری در آن لحاظ شده و این امر منافاتی با حقوق انسانی و آزادی زن ندارد. زن آزاد است، ولی در حدود شؤون انسانی و با حفظ ویژگی‌های خود؛ همان‌طور که مرد هم در جامعه باید آزادی‌های تعریف شدهٔ خود را دنبال نماید.

با این بیان برخی از توهّمات برطرف می‌گردد و منطقی نبودن آن‌ها آشکار می‌شود. البته باید به این نکته توجّه داشت که هر چند اصل پوشش مورد حمایت است، ولی حجاب و پوشش زاید و دور از متانت نیز درست نیست. نباید زن را موجودی پنهانی و نامریی پنداشت و برای عفاف او از پوشش‌های افراطی نامطلوب و غیرمعقول استفاده کرد؛ پس باید عفاف و پاکی و نجابت زن با پوشش مناسب و رشد فرهنگی، علمی و دینی تقویت گردد تا پوشش از وقار و آراستگی زن حکایت داشته باشد و او نیازمند خودپنهان‌سازی‌های بی‌مورد نباشد.

 

پوشش؛ زمینهٔ آزادی زن در اجتماع

آنان که منکر پوشش خاص زنان می‌باشند، برای اثبات ادّعای خود از هر دری سخن به میان آورده‌اند. این که زن آزاد است و نباید محدودیت‌های بی مورد داشته باشد، سخن بسیار درستی است، ولی ارتباطی با پوشش مناسب ندارد، بلکه به عکس، پوشش مناسب به آزادی زن کمک کرده، او را از محدودیت‌های بی مورد بیرون می‌آورد و علاوه بر رها ساختن او از قید و بندهای بسیار زنان بی‌بندوبار، سبب می‌شود که زن، بدون صرف وقت طولانی و به دور از دل‌مشغولی‌ها ـ که زنان فاقد پوشش در آرایش ظاهر و اطوار بی‌مزه و رکیک به آن گرفتارند ـ از خانه بیرون آمده و در محیط کار و جامعه، بی‌دغدغهٔ خاطر و مزاحمت هوس‌بازان، اهداف بلند انسانی خود را دنبال کند.

این گونه آزادی را نه تنها عقل تأیید می‌کند، بلکه اخلاق و معنویت و تمام شرایع و ادیان ـ به ویژه دین مقدّس اسلام ـ هم آن را می‌پذیرند؛ پس پوشش سبب حضور مطمئن و سالم زن در جامعه می‌شود، بر خلاف عریانی زن و اظهار زیبایی او که نه تنها مانع از حضور سالم، آزاد و مطمئن زن در جامعه است، بلکه چراغ سبزی برای جلب توجّه افراد مریض و شهوت پرست در محیط کار و اجتماع نیز می‌باشد.

 

پوشش مناسب زنان و سلامت جامعه

بی‌تردید قانون به تنهایی نمی‌تواند از مفاسد اجتماعی جلوگیری کند، بلکه باید برای صیانت جامعه تمام اهرم‌های لازم را به کار گیرد. یکی از علّت‌های اساسی سلامت جامعه، پوشش مناسب زنان است که می‌تواند به نوعی و تا حدّی موجب سلامت جامعه و افراد گردد؛ زیرا هیچ گاه فرهنگ عمومی مردم به حدّی نمی‌رسد که بتوان روابط اجتماعی را در حدّ برخوردهای خانوادگی گسترش داد و اجتماع را هم‌چون محیط یک خانه به‌حساب آورد و این‌گونه سخنان بیش‌تر جنبهٔ شعاری، تشویقی و حال و هوای آرمانی دارد؛ و گذشته از آن که نمی‌شود آزادی‌های عمومی را به طور مطلق تجویز کرد، آزادی مطلق هم آن‌چنان متاعی نیست که خالی از ایراد و مشکلات اساسی باشد. آزادی با چنین برداشتی، هرج و مرج عمومی بوده و بردگی، سبک مغزی و حرمان معنوی ـ اخلاقی را به دنبال خواهد داشت.

از این رو به منظور صیانت جامعه و عدم تجاوز به حقوق زن و استثمار او باید هم‌راه با اهرم‌های فراوان دیگر، پوشش معقول هم رعایت شود تا کمکی به پاکی و طهارت فردی و عمومی باشد و فرمان‌های معنوی و قانون هم آسیب‌پذیر نگردند.

 

پوشش زنان و عدم اسارت مردان

زنی که برای بیرون رفتن از منزل، پوششی بر زیبایی‌های پنهان خود نمی‌نهد، بلکه برای ارایهٔ زیبایی‌هایش مدّتی از وقت خود را صرف هموار سازی نواقص و بهره‌گیری از امکانات مصنوعی می‌کند، نه تنها خود اسیر تمایلات نفسانی است، بلکه آزادی مردان را نیز در جامعه و محیط کار سلب کرده و آنان را گرفتار خویش می‌کند و در نتیجه گذشته از تخریب جامعه و محیط زندگی، زمینه‌های عشق و محبّت را در خانواده‌های دیگر کم‌فروغ می‌نماید.

اظهار زیبایی‌های زنانه ـ به ویژه به صورت جلف و سبک ـ سبب توجّه، اسارت و حسرت مردان سست نهاد می‌شود. چه بسیار طلاق‌ها، حرمان‌ها و شکست‌ها، آشفتگی‌ها، آوارگی‌های فرزندان و مادران و خیانت‌هایی که ره آورد همین ـ به اصطلاح ـ آزادی زن در جامعه است؛ از این رو اسلام حتّی استفادهٔ زن از بوی خوش (عطر) در محیط عمومی و اجتماع را نکوهش کرده است تا محرّک مردها و مخرّب سلامت جامعه نشود؛ هم‌چنین سفارش بسیاری نسبت به حفظ متانت و عدم جلفی زن در اجتماع شده است. این‌گونه حسّاسیت‌ها و تأکیدها نشان می‌دهد که چنین اعمالی از قبیل ظاهرآرایی و خودنمایی است و آرامش افراد و سلامت جامعه را متزلزل می‌سازد.

به راستی کدام عقل سلیم است که به بهانهٔ آزادی انسان، سوراخ کردن کشتی پر از مسافری را، آن هم بر دریایی موّاج، صحیح و مطلوب بداند! روشن است که این‌گونه آزادی‌ها تنها موجب تباهی، حرمان و سلب حقوق دیگران می‌گردد.

 

پوشش زنان

پوشش زنان به دو صورت قابل تصوّر است: پوشش عمومی و پوشش خاص.

پوشش عمومی

مراد از پوشش عمومی همان پوشاندن اعضای پنهانی زن و مرد است که مردان در این پوشش با زنان مشترک‌اند و تفاوتی در این جهت میان زن و مرد نیست.

پیروان عریان سازی زن این مقدار از پوشش را نیز به نقد و انکار کشیده‌اند. آنان گفته‌اند: «چنین پوششی لازم نیست و اگر هم لازم باشد، تنها در انظار عمومی لزوم دارد و آدمی در منزل و میان اعضای خانوادهٔ خود و حتّی در جمع دوستانه و محافل خصوصی به چنین پوششی نیازمند نیست. ظاهر بودن این مواضع به صلاح افراد خانواده و مصلحت اعضای کم سن و سال آن است و برآگاهی آنان افزوده و موجب نشاط و سرور محفل دوستانه می‌شود».

در پاسخ این گروه می‌توان گفت: تأمین آگاهی‌های لازم برای کودکان و آموزش‌های خاص، منافاتی با عمومیت عملی این نوع پوشش ندارد و نشاط دوستانه هم در این بیان چیزی جز آلودگی‌های اخلاقی و پرده‌دری‌های عمومی نیست. هیچ یک از این برداشت‌ها، نظریهٔ عریان‌نمایی را ـ که طرفدار چندانی هم جز در دنیای آلوده ندارد ـ اثبات و توجیه نمی‌کند؛ گذشته از آن‌که این‌گونه عقاید از نهاد ناآرام و باطن مضطرب برخی افراد و گروه‌ها حکایت می‌کند و پشتوانه‌های علمی ـ اخلاقی هم ندارد و تنها موجب ترویج افکار الحادی و دهن‌کجی‌های حساب شدهٔ مخالفان با معنویت و دین می‌شود.

پس بحث پوشش، در میان جوامع مختلف، مربوط به این پوشش عمومی نیست؛ زیرا این گونه پوشش مورد قبول همگان است و تمام زمینه‌های دفاعی، مبادی علمی و اهرم‌های اخلاقی را هم‌راه دارد و شرایع آسمانی هم به قوّت از آن حمایت می‌کنند.

پوشش خاص

صورت دوم از پوشش ـ که در این جا مورد بحث است ـ پوشش خاصّ زنان است. این نوع از پوشش، کیفیت‌های مختلف داشته و به انواع گوناگون شکل می‌گیرد، ولی با هر وضع و کیفیتی که باشد، در مقابل عریانی قرار دارد و در نهایت از یک تفکر معنوی و عفاف همگانی حمایت می‌کند.

دربارهٔ این پوشش خاص دو نظر وجود دارد: نخست این که زن نیازمند پوششی غیر از پوشش عمومی است و با مرد در این جهت متفاوت است؛ دیگر آن که زن هم می‌تواند هم‌چون مرد به‌طور آزاد در انظار عمومی ظاهر گردد و بدون هیچ قید و بندی جلوه‌گری و خودنمایی کند و تفاوتی در این زمینه میان جنس زن و مرد نیست.

برخی معتقدند که زن هم‌چون مرد است و باید در این زمینه از آزادی کامل برخوردار باشد؛ چرا که عریانی گذشته از آن که یک حق است و دلیلی بر محدودیت آن وجود ندارد، یکی از مظاهر آزادی هم می‌باشد و نباید در تحقّق آن برای زن دریغ داشت. کسانی که به این نظریه معتقدند، به دیانت، اخلاق و عفاف پای بند نیستند و توجّه ندارند که انسان بودن زن و یا آزادی او ملازمه‌ای با عریانی ندارد، هرچند ممکن است برخی از آنان به طور صوری خود را معتقد به شریعت و دینی نیز بدانند.

در مقابل این گروه، بسیاری از اهل دیانت و صاحبان متانت و عفاف و انسان‌های وارسته و آزاد، تمام اندیشه‌های خود را بر اساس فرهنگ دینی ـ مذهبی و اخلاق عمومی استوار ساخته‌اند و زن را از لحاظ پوشش، ملازم با محدودیت‌های مناسب دیده، عریانی و بدون پوشش بودن او را بی‌اعتنایی به وی و شؤون خاص و اصول اخلاقی و تعهّدات دینی او می‌دانند.

 

آزادی زن؛ انگیزهٔ سیاسی!

رعایت حرمت زن، پذیرش حقوق او و پیرایه‌زدایی نسبت به انحرافات و سنّت‌های غلط ـ همان‌طور که در شریعت اسلام آمده ـ امری است که با عفاف و پاک‌دامنی زن و اخلاق و کام‌یابی او منافات ندارد؛ در حالی که رهاسازی زن، عریان‌نمایی او و سخن گفتن فراوان از آزادی زن تنها انگیزه‌ای سیاسی است که دو چهرهٔ شوم دارد: یکی، بهره کشی از زن و استثمار جنسی و اقتصادی او و دیگری، تخریب معنویات و به هم‌ریزی اخلاقی.

تمام این اهداف و انگیزه‌ها با برنامه‌های بسیار گسترده و کلان هم‌راه است و باید همهٔ مردمانِ آزادی خواه جهان، زنان و رهبران دینی، با سیاست‌های علمی مدرن در مقابل این ناهنجاری پلید ایستادگی شایسته‌ای داشته باشند تا افزون بر سلامت جامعه و سعادت زن، ارکان دین و معنویت برقرار و ماندگار بماند.

 

زیبایی؛ هدیه‌ای اختصاصی به همسر

دوست داشتن زن و زیبایی او حقّ طبیعی همسر است؛ همان‌طورکه اقتدار مرد، موهبتی الهی و حقّی طبیعی برای زن اوست و از نظر اخلاقی و حقوقی، کسی اجازهٔ تجاوز به حریم دیگری را ندارد و در این جهت تفاوتی میان زن و مرد نیست. هم‌چنان‌که نگاه آلودهٔ مردی به زنی نارواست، نگاه ناپاک زنی به یک مرد هم روا نیست.

زیبایی زن، هدیه‌ای الهی از طرف زن به همسر مورد علاقهٔ خود است؛ و اقتدار مرد نیز هدیه‌ای الهی از سوی مرد به همسر خویش است و این دو خصلت برجسته سبب انس و الفت در زندگی مشترک می‌گردد. بنابراین دیگران حق ندارند به بهانهٔ آزادی یا ارایهٔ زیبایی، حقّ طبیعی و مسلّم مرد را نادیده گرفته و به حریم و حرم او تجاوز کنند. چگونه است که اگر فردی به کالا یا ملک شخصی کسی چشم طمع بدوزد یا در آن تصرّف کند، ملامت می‌شود و پیگرد قانونی دارد، ولی زن و زیبایی او به اندازهٔ کالا و ملک یا در حدّ گربه و سگ خانگی غربی ارزش نداشته باشد؛ به طوری که همگان بتوانند به راحتی هم‌چون کالایی مصرفی و بی‌ارزش هر نوع بهره‌کشی را از او داشته باشند و سپس او را به حال خود رها کرده یا به خانهٔ آن مرد بی‌چاره باز فرستند!

به همین جهت، در اسلام از نگاه به نامحرم ـ زن باشد یا مرد ـ به قصد لذّت و کام‌یابی به «زنای چشم» و «تیری از تیرهای زهرآگین شیطان» تعبیر شده و کیفر و تبعات سنگینی برای آن شمرده شده است؛ چرا که چنین فردی به حریم دیگری تجاوز کرده و حقوق دیگران را نادیده گرفته است.

حرمت نگاه به نامحرم و گناهِ دیدن در زن و مرد یک‌سان است، اگر چه خصوصیات و حدّ و مرز آن متفاوت می‌باشد و تنها تمام بدن زن عورت دانسته شده است. حال اگر زنی بدون توجّه به حقّ همسرش یا مردی به دور از حریم شریعت، به این امر تن دهد، مورد نکوهش عقلا و مؤاخذهٔ الهی قرار می‌گیرد؛ زیرا او گذشته از مخالفت با حکم شریعت، حقّ همسر خود را هم نادیده گرفته و به او خیانت کرده است.

البته اگر کسانی به‌طور کلّی پای بند به ازدواج و اصل «زندگی مشترک» نباشند و حقوق زن و شوهر بر یک‌دیگر و دیگر آثار این اصل را نپذیرند، ما آن‌ها را با افکار تهی و بی‌دلیلشان به حال خود وامی‌گذاریم تا شاهد فروپاشی هر چه بیش‌تر خانواده‌ها، رنگ‌باختگی هویت‌ها، نابودی کودکان بی‌سرپرست، بدمستی‌های شبانه و بالاخره سر آمدن عمر در پوچی و بی هدفی باشند.

 

زیبایی و سرشت جلوه‌گری زن

حبّ نفس و اظهار کمال، برای زن یا مرد، از ویژگی‌های انسان است و خودنمایی و اظهار هر نوع کمال جسمانی، عقلانی و معنوی منحصر به زن نیست و مرد هم در همهٔ این امور مانند زن عمل می‌کند؛ اگر چه جهات حسن متفاوت است و مطلوبیت زن در جهاتی ـ هم‌چون: زیبایی ـ با مطلوبیت مرد در جهاتی ـ مانند: وقار و سَطْوَت ـ متفاوت می‌باشد. مطلوبیت زن برای مرد نیز منافاتی با مطلوبیت مرد برای زن ندارد؛ اگرچه زن در مطلوبیت و مرد در طالب بودن غالب است.
پس جمال و زیبایی منحصر به زن نیست و انسان به طور کلّی زیباست؛ هرچند زن در ظهور «لطف» غالب است و مرد صاحب «قوام» بیش‌تری می‌باشد. البته طالب و مطلوب بودن و زیبایی، در خلقت زن و مرد به‌طور نوعی ملاحظه می‌شود و نه فردی. چه‌بسا مردی زیباتر از بسیاری از زن‌ها و زنی مقاوم‌تر از دسته‌ای از مردها باشد یا زنی در صفتی مقاوم‌تر از مردی و مردی در جهتی زیباتر از زنی باشد.
هر انسانی به اظهار کمال خویش تمایل دارد، اگر چه جهات اظهار و چگونگی آن در زن و مرد متفاوت است؛ پس به طور کلّی انسان موجودی است که اظهار کمال حقّ طبیعی اوست و آن را دوست دارد. حال باید گفت: البته این‌طور نیست که این اظهار کمال هر جا و به هر صورت درست باشد، بلکه آدمی باید در این زمینه، شؤون انسانی، ویژگی‌های زمان و مکان و موقعیت جامعه و افراد را رعایت نماید. انسان موجودی است که می‌تواند غذا بخورد، بخوابد، حرف بزند و کارهای فراوان دیگری را انجام دهد، ولی آیا همیشه و در هرجا ـ حتّی کوچه و خیابان ـ می‌تواند همهٔ این حقوق را اعمال کند؟ به‌طور مسلّم، خیر. بنابراین، شرایط اجرایی اظهار کمالات و استیفای حقوق، در هر صورت، باید ملاحظه شود.
زیبایی خوب است، دوست داشتنی است و زیبا را باید دید و دیدن، شأن چشمان آدمی است؛ همهٔ این‌ها درست است، ولی این طور نیست که مرزی نداشته باشد و رعایت حدود، حیثیت‌ها و جهات آن لازم نباشد؛ همان‌طور که نباید به بهانهٔ رعایت حدود، محدودیت‌هایی بی‌مورد برای زن یا مرد پیش آید.
زیبایی، جلوه‌گری، خودنمایی و دیدن چهره‌های زیبا در هر حد و به هر نوعی و برای هر کس و در هر جا امری فطری ـ طبیعی و از آثار حسن خلقت است، ولی این امر باید چینش‌ها و زمینه‌های ویژهٔ خود را داشته باشد تا چالش‌های فردی و اجتماعی و فساد و نابسامانی اخلاقی به وجود نیاورد.
برای استفاده از تمام مواهب فطری و حسن خلقت و دوری از هر ریزش طبیعی، زنگار نفسانی و آلودگی اخلاقی باید همهٔ آثار خلقت با تمام حسن و زیبایی، شادابی خود را در بینش موزون و کنش متناسب جلوه دهد تا فطرت و طبیعت گرفتار کاستی و کجی نگردد.
چشم برای دیدن و دیدن زیبایی‌ها و چهره هم برای دیده شدن و دیدنِ دیده‌ها است، ولی باید تمام این شگردهای خلقت به هنگام ارتباط، عدل و انصاف و تناسب و درستی خود را دارا باشند.
زن گرچه زیباست و ظهور جمال حضرت حق است و تاب مستوری ندارد، ولی این جلوه‌گری و خودنمایی را باید در ظرف خاصّ طالب خود ـ که همسر اوست ـ با تمام قوّت و همّت تحقّق بخشد. آن چشم از مرد و این چهره از زن، این چشم از زن و آن چهره از مرد و این زن و مرد، هر دو، باید با دیده، این دیدن و دیده‌شدن را موزون و متناوب و ملیح و گوارا محقّق ساخته و از دیدن و دیده شدن دیدگان خود را لبریز کنند و دل را بی‌آن که منعی در کار باشد، غرق وصال و وصول سازند؛ چنان‌که عقل وشرع سفارش‌های بسیاری در این مورد دارند.
خودنمایی و دیدن، امری فطری و طبیعی است، ولی طبیعت و فطرت، لجن‌بازی، آلودگی و هرزگی نیست و نباید آن را با صفات منفی آلوده ساخت. باید تمام این امور در جای‌گاه خاصّ خود و به‌طور موزون و شکوفا محقّق گردند؛ همان طور که اسلام نیز نسبت به عرضه و خودنمایی، ناز و جلوه‌گری، غمزه و غنج و دلال زن و مرد در ظرف زوجیت سفارش‌های فراوانی دارد.

 

خودنمايى زنان؛ دل زدگى مردان

اظهار زیبایی‌های زنانه به‌طور ناشایست، مداوم و روزمره موجب تکراری شدن، کهنگی و نابودی ظرافت و زیبایی‌های زنان می‌شود؛ همان‌گونه که قرار گرفتن پوست بدن به‌طور مداوم در معرض نور خورشید سبب خشکیدگی، پلاسیدگی و از بین رفتن طراوت و شادابی پوست می‌شود، مگر آن که پماد و پوششی معطّر و مناسب بر آن قرار داده شود.

در حقیقت، پوشش، حفاظی مناسب بر زیبایی‌های زنان است تا آن‌ها را همیشه زیبا نشان دهد و زیبایی‌شان را یک حقیقت ارزشی معرّفی نماید و به این وسیله، از حرکت جامعه به سمت دل‌سردی، دل‌زدگی و دل‌مردگی جلوگیری کند.

استعمال فراوان و بی‌مورد از چیزی و استفادهٔ زیاد از آن باعث نفرت یا دست‌کم بی‌رغبتی نسبت به آن می‌شود.

مردانی که هر روز و هر لحظه با زنی آلوده و به دور از پوشش یا زنانی زیبا و بی بند و بار در ارتباطند، کم‌کم به جنس زن بی‌رغبت شده و زیبایی‌های زنانه نزد آنان معمولی و بی‌ارزش می‌شود؛ به طوری که دیگر دل به زیبایی زن خود نمی‌بندند و چه بسا زن و چهرهٔ زنانه برای آنان تکراری و بی‌جاذبه و ملال آور جلوه می‌کند و همین سبب دل‌زدگی و دل‌سردی آنان از زندگی و کم‌شدن طراوت و شادابی‌شان می‌شود.

مردان جوامع آزاد که در چنین فضایی به سر می‌برند، بیش از جوامع دیگر آمادگی هرگونه خباثت، خیانت، پلیدی و حتّی انتحار و خودکشی را دارند. امروزه بالا بودن آمار خودکشی در جوامع مرفّه و آزاد غربی می‌تواند شاهد گویایی بر این مطلب باشد.

زن نیز در این جوامع به نام «آزادی» و «فطری بودن اظهار زیبایی» به بند کشیده می‌شود و هم‌چون مجسّمه‌ای خیالی در دست مردنماهای آلوده و بی‌عار قرار می‌گیرد تا با او رفتاری بدتر از حیوان نمایند که شرم بیانش هر عاقل آگاهی را به سکوت می‌کشاند… . زنان این جوامع، دیگر رنگ و روی محبّت و عشق‌ورزی واقعی را از مردان نمی‌یابند. آن‌ها به راستی می‌بینند که مردانشان هر روز در کنار زنی قرار گرفته و حتّی گاهی به دختران نابالغ خود هم تجاوز می‌کنند. آنان هر روز حادثه‌ای تلخ و شرم آور و فاجعه‌ای ننگین و خفّت‌بار را مشاهده می‌کنند و نتیجهٔ این مشاهدات دردناک و ضدّ انسانی این است که در نهایت به راحتی تن به طلاق می‌دهند و تسلیم جدایی و تنهایی می‌شوند.

 

زن باید بتواند از خویش دفاع کند

توانمندسازی زنان در جامعه امری ضروری است. زن باید توانمند و قوی تربیت شود؛ چنان‌که اگر فضای معصیت برای او پیش آمد و کسی قصد تعدی به او را داشت، نگوید اگر چیزی بگویم آبرویم می‌رود؛ بلکه اگر می‌تواند، به تناسب، برخوردی مناسب با شخص متجاوزگر داشته باشد یا اگر خود چنین قدرتی ندارد، فریاد برآورد و از باطل تمکین نکند.

زن باید بتواند از خویش دفاع کند و شوهر وی چنان آزادمنش باشد که زن، ترس آن را نداشته باشد که اگر شوهر بفهمد کسی قصد تعدی به او را داشته است، وی را طلاق دهد؛ چرا که این زن رعایت عفاف را کرده و از خود دفاع نموده و گناهکار، مرد فاسدی است که این زن را مورد قصد تعدی خود قرار داده است.

نباید گمان نمود که زن‌ها ضعیف هستند و کاری از آنان بر نمی‌آید؛ چرا که در انقلاب اسلامی، ما شاهد تشکیل بسیج زنان، پلیس زنان، فدراسیون‌های ورزشی زنان و تربیت زنانِ رزمی‌کار هستیم. گرچه وصف زنْ ریحانه است، اما ریحانه بودن، منافاتی با داشتن توان بر دفاع از خود ندارد.

 

شیوه های کنترل زمینه های انحراف زنان

از اقتضاءات بارز تعین زنانه، هوس‌محور بودن است. هوس‌محوری سبب می‌شود زن زود دل می‌بندد و زود دل برمی‌گیرد. چشم‌های زن بیش‌ترین نقش را برای دل‌بستن هوس‌آلود وی بازی می‌کند. از این رو، لازم است زمینه های انحراف زنان را شناسایی و کنترل نمود.

اسلام برای مهار این اقتضا توصیه می‌نماید که زن‌ها باید از نگاه‌های ابتدایی در برخورد با نامحرم و نگاه پایدار و استمراری به صحنه‌هایی که مهیج است، خودداری کنند و چنین شرایطی نباید برای آنان فراهم شود. نگاه‌های مداوم و مستمر، اثرات زیان‌بار و جبران‌ناپذیری را به دنبال دارد.

اسلام در این موارد به نکات مهمی اشاره کرده است و در برخوردهای زنان و مردان، حد و مرزهایی قرار داده و احکامی در این زمینه وضع نموده است. این احکام می‌تواند بهترین زمینه‌های روان‌کاری را نسبت به زن‌ها ارایه دهد.

زن هرچه مناظر فریبنده را نبیند، بهتر است و نیز بهتر است از مردان نامحرم نیز هرچه بیش‌تر پرهیز داشته باشد؛ چرا که در این صورت است که سالم می‌ماند.

زنی که صحنه‌ای فریبنده را دیده است، نیازمند توجه سالم است؛ وگرنه به تباهی و گمراهی کشیده می‌شود و باید او را از نظر اخلاقی محافظت نمود. باید زن را از هرگونه جلوه‌های ناسالم اجتماعی ـ به‌خصوص در مواقع حساس و بحرانی ـ دور نگاه داشت.

محیط خلوت و تنهایی برای زن باید از هرگونه خطر احتمالی مصون باشد. در این زمینه از جانب اسلام، احکام و آموزه‌هایی نورانی و دقیق رسیده است که به حقیقت‌ها و واقعیت‌های موجود در زن اشاره دارد.

هنگامی که زن و مردی یک‌دیگر را می‌بینند، در همان نظر و برخورد نخست، حالت باطنی آن‌ها پیش از برخورد ظاهری منعکس می‌شود و آنان باطن یک‌دیگر را می‌یابند که تا کجا و چگونه به هم فکر می‌کنند! این امر، نخست به طور پنهانی و گاه ناخودآگاه انجام می‌شود و به مرور زمان و بر اثر کثرت برخورد، خود را ظاهر می‌سازد. این امر فقط منحصر به روابط ناسالم زن و مرد نیست؛ بلکه هر نگاهی میان دو دوست چنین حالتی را ایجاد می‌نماید و آن دو را به هم نزدیک‌تر یا از هم دورتر می‌سازد.

برخوردهای نخست و دیدار اول، در دوستی‌ها و دشمنی‌ها بسیار مهم است. افراد عاقل و هوشیار از همین برخوردهای ابتدایی است که دوست و دشمن خود را می‌شناسند. این کشش‌ها و کوشش‌ها طبیعی است و در اثر کنترل و مراقبت، فراموش می‌گردد؛ ولی اگر در این برخوردها افراط شود و کنترل صورت نگیرد، به روابط ناسالم می‌انجامد.

بسیار اتفاق افتاده است که دو دوست و یا دو زن و مرد جوان، قربانی نگاه‌های ابتدایی گشته‌اند و در ورطهٔ هلاکت و فساد قرار گرفته‌اند؛ بدون آن‌که چنین وضعی را پیش‌بینی کرده باشند یا بخواهند در چنین دامی قرار گیرند.

چشم‌ها مؤثرترین عامل در ایجاد فساد و کشش مرد و زن به گناه است و بهترین نقش را در چنین کشش‌هایی بازی می‌کند. البته زیبایی‌ها، محبت‌ها، فضایل و برجستگی‌های فردی نیز در این امر نقش عمده را دارد.

زن را باید از خلوت‌های بی‌مورد و بیش از حدِ معمول، دور داشت و باید ملاقات های خصوصی آنان با مردان خارج از ضرورت نباشد. البته این‌گونه امور، تنها وسیله است و کشش‌های باطنی، نقش عمدهٔ خود را ایفا می‌کند؛ اگرچه نباید تأثیر خلوت‌های بی‌مورد را نادیده گرفت.

محیط خلوت زنان نباید محیط کاری و رفت و آمدهای مردان باشد. معاشرت‌های فامیلی و محارم نیز باید در حدود شرعی باشد؛ نه به صورت خشک و بی‌روح و نه به‌گونهٔ آزاد و در شکلی بی‌بند و بار، که هر دو صورت گفته شده، زیان‌بار است. رفت و آمدهای خشک، روحِ خیانت‌کاری و پنهان‌سازی را در زن رشد می‌دهد و معاشرت‌های آزاد، فساد را عادی می‌گرداند.

هم‌چنین زن برای مهار نفس سرکش و هوس‌آلود، نیاز به پوشش مناسب دارد. زن و مرد باید پوشش مناسبی داشته باشند؛ به‌گونه‌ای که با حفظ حیا و عفت، از کارهای ویژهٔ خود نمانند.

 

حمایت همه جانبه‌ی اسلام از حقوق زنان

تجربهٔ تاریخ نشان می‌دهد زن در مقاطع مختلف اجتماعی و همواره مورد ظلم و ستم واقع شده است و چهرهٔ او در تاریخ، مظلوم است. تنها اسلام است که توانسته است الگوی کاملی از واقعیت‌های زن ارائه دهد، که در صورت ادراک و پیروی از دستورات مبین اسلام، سلامت زنان تضمین می‌شود و حقوق زنان به آنان خواهد رسید.

در هر جامعه‌ای، از زن به گونه‌ای سوء استفاده شده است و شخصیتی برای او قائل نشده‌اند و حقوق زنان به نوعی پایمال شده است و زن به عنوان کالا، میدان تاخت و تاز دولت‌ها و چپاول‌گران اقتصادی قرار گرفته است. هم‌چنین زن در خانه همواره زیر یوغ مردسالاری‌های بی‌مورد مردان بوده است و گذشته از آن‌که شخصیت او خرد و بی‌مقدار شده، آلت هوس‌بازی‌های مردان نیز بوده است.

در بسیاری از جوامع و مقاطع تاریخی، دیده شده که با زن مثل حیوانی رفتار می‌کرده و از او به عنوان اسیر و نوکر در مراکز مختلف بهره می‌برده‌اند. امروزه نیز زنان، اسیر خودناباوری در شؤون مختلف خود هستند و زیر چنگال گرگ‌صفتان ظالم می‌باشند.

بشریتی که از انسان بودن زن سخن به میان نمی‌آورد، چگونه می‌تواند حقوق زنان را ایفا کند؟ بشریتی که زن را موجودی در خدمت مرد به حساب می‌آورد، چگونه می‌تواند عواطف زن را درک کند؟ جنایاتی که بشر نسبت به زن روا داشته است، چیزی نیست که نوشته شود؛ اگرچه کم و بیش، در تاریخ ثبت شده است.

سوء استفاده و بردگی زنان در جوامع مختلف به بهانه‌های مختلف ادامه دارد. گاه به بهانهٔ حمایت از زنان، آنان را رام و بردهٔ خود می‌سازند و این امر در جوامع آزاد است و دیگر جوامع، با زر و زور این کار را انجام می‌دهند و تنها اسلام است که توانسته است الگوی کاملی از واقعیت‌های زن ارائه دهد، که در صورت ادراک و پیروی از دستورات مبین اسلام، سلامت زنان تضمین می‌شود و حقوق زنان به آنان خواهد رسید.

قرآن کریم به‌طور صریح می‌فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَاکمْ مِنْ ذَکرٍ وَأُنْثَی» و «أَنِّی لاَ أُضِیعُ عَمَلَ عَامِلٍ مِنْکمْ مِنْ ذَکرٍ أَوْ أُنْثَی».

قرآن کریم بر «معروف» بودن برخورد و تعامل مرد با زن سفارش می‌نماید و می‌فرماید: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَةٌ».

مراد از «معروف» در این آیه، آن‌چه مردم آن را معروف می‌شمارند است؛ یعنی چیزی که فطرت آدمیان آن را بی هر پیرایه و انحرافی در می‌یابد.

این واژه، سی و دو مورد در قرآن کریم آمده است. پیروی از معروف، وصیت به معروف، امساک به معروف در باب طلاق، گفتار به معروف، معاشرت به معروف، امر به معروف، خوردن به معروف، برخی از نمونه‌های آن است که تمامی، از حقی واقعی و امری حقیقی و فطرتی شناخته شده و به‌دور از هر کاستی و کجی و جانب‌داری غیر عادلانه حکایت می‌کند.

بر اساس این بیان، در اسلام آن‌چه به سود یا در ظاهر به زیان زن یا مرد آمده است، همه و همه با هویت حقیقی و موقعیت ارزشی افراد تناسب دارد و در بیان هر حکم، تمام خصوصیات و شؤون آنان مورد ملاحظه قرار گرفته و زمینه‌های متفاوت منظور گردیده است.

پس فراز: «وَلِلرِّجَالِ عَلَیهِنَّ دَرَجَةٌ» قید متمّم فراز پیشین: «وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِی عَلَیهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ» است و کلیت این معنا را بیان می‌دارد که زن و مرد در تمام شؤون خود احکامی عادلانه و یکسان دارند و حتّی برتری و درجه‌ای که مرد بر زن دارد، مشمول این کلیت است و این برتری مرتبه، جانب‌داری نیست؛ بلکه واقعیتی در زمینهٔ تکلیف، مسؤولیت و مدیریت مرد در جامعه و شؤون زندگی زناشویی و خانوادگی است.

برای دریافت صحیح چنین حقیقتی، باید دو انحراف را مورد اهتمام و توجّه قرار داد: یکی انحراف افرادی است که به دروغ و از سر خباثت و استثمار، شعار تساوی دو جنس را می‌دهند و می‌گویند هیچ تفاوتی میان زن و مرد نیست و حتّی زن می‌تواند مرد را آبستن کند و مرد می‌تواند بزاید و فرزند خود را با شیر طبیعی رشد دهد و مردها پستان دارند و زن‌ها نیز همه دارای ریش و سبیل‌های بلند می‌باشند! هرچند این سخنان معقول نیست ـ بلکه باید بارها به آن خندید و کسی به این شکل و با این صراحت چنین سخنی نمی‌گوید ـ ولی مشابه این سخنان، بسیار زده می‌شود که از سیاست، نیرنگ و الحاد حکایت دارد.

دوم این‌که باید از ظلم و ستمی یاد کرد که اقوام و ملل مختلف در طول تاریخ بر زن روا داشته‌اند؛ به‌طوری که تاریخ بشری از آن شرمسار و شرمنده است؛ خواه از قبایل وحشی و امّت‌های به ظاهر اهلی باشد یا از لجام‌گسیختگان پیش از اسلام یا پس از آن و تا به امروز که عصر تمدّن دل‌خراش و جاهلیت نوین است.

هم‌چنین از دورانی که برخی اقوام، ازدواج را خرید و فروش زن‌ها می‌دانستند و اطاعت زن را یک اجبار می‌شناختند و اگر مردی می‌مرد، زن بیچارهٔ او یا می‌بایست با شوهر آتش زده می‌شد یا باقی‌ماندهٔ عمر را با ذلّت و تنهایی می‌گذراند تا امروز که تمام هوس‌ها، عقده‌ها و امراض نفسانی و انواع بیماری‌های روانی، جنون‌های خشونت‌بار و خشونت‌های جنون‌آمیز خود را به نام آزادی و پیشرفت و کام‌روایی، به زنان تزریق می‌کنند و آن‌گاه بر گردهٔ چنین زنان بی‌هویت، سرگردان، خسته و مال‌باخته‌ای سوار شده و با نعره‌ای مستانه دم از تمدّن، دموکراسی، آزادی، رفاه و امنیت می‌زنند.

آری، تنها اسلام و قرآن کریم است که با تمام متانت و عدالت، حقایق امور و حقوق همگان را به‌خوبی بیان می‌دارد و از هر گونه انحراف، افراط و تفریطی به‌دور است.

 

عاطفه و حس شدید محبت‌پذیری در زنان

زن، موجودی است عاطفی. زنان سرشار از عاطفه و احساسات هستند. عاطفهٔ زنان یکی از امتیازات آنان است تا بتوانند برای فرزندان خود به نیکی و به شایستگی مادری کنند و او را با مهر و عطوفت تربیت نمایند. عواطف و احساسات زن چنان گویا و سرشار است که نیازمند بیان نیست. ظاهر آراستهٔ خلقت زن و زیبایی او، خود حکایت از این احساسات و عواطف دارد.

از سوی دیگر، رام شدن یا رام کردن زن یا شوهر یا هر فردی، به محبتِ هرچه بیش‌تر به او، بستگی دارد. این امر بر همهٔ قوانین طبیعی چیره و حاکم است و در زنان که منبع عاطفه و محبت می‌باشند، بیش‌تر صادق می‌باشد. جلب و جذب زنان جهات فراوان و مختلفی دارد که چون بیش‌تر شوهران قدرت بر نقش فاعلی خود در تمامی این زمینه‌ها ندارند، به‌طور قهری زنان جذب دیگران می‌شوند؛ خواه در قوه و استعداد باشد و خواه در فعلیت، عمل و عینیت خارجی.

در زندگی زناشویی، عده‌ای به زن که گل هستی و منبع احساسات و عواطف است، یک‌سویه نگریسته‌اند و تنها او را برای استفادهٔ مادی و شهوانی می‌خواهند و هیچ کاری به نیازهای روحی و جسمی و عاطفی او ندارند و برایشان رابطهٔ عاطفی و سخن گفتن و دیگر روابط، غیر از رابطهٔ جنسی و نزدیکی، مهم نیست و کاری به راه رفتن و سلامت جسم زن ندارند و برای آنان تفاوتی ندارد که او چه می‌کشد. اگر شَل می‌شود بشود، دیوانه و خل می‌شود بشود، آن‌ها تنها به لذت خود می‌اندیشند؛ هرچند زن نابود شود. این روش خودخواهی و شهوت‌پرستی است؛ نه همسرداری و زن‌خواهی.

با توجه به عاطفهٔ شدید زنان آنان مانند گل آفتاب‌گردان هستند و به هر سو معرفت و شناخت، بلکه عاطفهٔ آنان مایل شود، آنان نیز به همان سو حرکت می‌کنند. به‌طور نمونه، اگر مرد بگوید چرا امشب غذای مناسب آماده نکرده‌ای، زن نیز در پاسخ می‌گوید باید گوشت مرغ، گوشت بره و زبان و مغز بگیری تا من غذای خوبی آماده کنم. اگر همین مرد در طول زمان و آرام آرام به همسر خود بگوید من شب‌ها غذا نمی‌خورم تا سبک باشم و به نان و پنیر قانعم، یا برخی شب‌ها شام نخورد، در این صورت باز همان زن به سوی نخوردن رو می‌آورد. اگر زن هنگامی که غذای خوب آماده می‌کند، ببیند شوهر از آن نمی‌خورد و نسبت به غذا بی‌میل است، او نیز نسبت به آماده کردن غذا در شب بی‌رغبت می‌شود.

زنان عاطفی و احساسی، با تشویق شوهر است که انگیزه برای کار کردن دارند و تلاش پیدا می‌کنند تا هرچه بیش‌تر در نظر شوهر خوب جلوه نمایند و زمانی که شوهر به بخشی از امور زن توجه نکرد، آن استعداد در وی خاموش می‌شود و در صورتی که به جانب دیگری توجه کرد، آن قسمت در زن رشد می‌کند.

بر این اساس است که می‌گوییم زن، مانع تحصیل و شغل شخص نمی‌شود؛ بلکه این خود مرد است که نوع زندگی خود در خانواده و روش برخورد خود با جامعه را در کنار همسری عاطفی و احساسی که دارد، تعیین می‌کند.

 

عفت‌نمایی، کمال‌پردازی و خودنمایی زنان

نخستین صفت تعین زنانه، بعد از زیبایی، صفا و لطافت آنان، عشوه‌گری و خودنمایی زنان است. زنان زیبا و لطیف و باصفا آفریده شده‌اند و زیبا تاب مستوری ندارد و سبب می‌شود زن، که زیباترین پدیده‌ای الهی است، اقتضای خودنمایی داشته باشد.

زمینه‌های خودنمایی زنان فراوان است. آنان گاه با لباس، گاهی با بدن و بعضی اوقات با شوهر، فامیل، پول، خانه و دیگر امور خارجی، به خودنمایی می‌پردازند که چنین اموری برای آنان دارای اهمیت خاصی است.

بهترین راه شناسایی زنان، خودنمایی زنان است. زن با خودنمایی، آسیب‌پذیرتر می‌گردد و بیش‌تر گرفتار هوا و هوس می‌شود.

هرچه ظاهرنمایی و خودنمایی زنان بیش‌تر باشد، کم‌تر می‌توانند در برابر هوس‌ها مقاومت کنند و خودنمایی زنان از ضعف پاکی آن ها حکایت می‌کند و نباید به چنین زنانی چندان اعتمادی داشت.

خودنمایی زنان جلوه‌های مختلفی دارد: گاه با تفاخر همراه است و گاه با عفت‌نمایی و کمال‌پردازی. بعضی اوقات نیز با بی‌عفتی و جلف بودن جلوه‌گر می‌شود. این نمودها در شرایط و محیط‌های مختلف تفاوت می‌کند و شعور باطنی و ناخودآگاه زن، او را به طرف مناسب وی راهنمایی می‌کند؛ بدون آن‌که در بعضی از جهات آگاهی داشته باشد.

هر خودنمایی در زن، از نبودن آن امر در زن حکایت دارد. باید توجه داشت خودنمایی به عفت، غیر از عفت است؛ همان‌طور که خودنمایی به حجاب، غیر از حجاب و پوشش است. هم‌چنین تظاهر به خوبی و پاکی، امری ورای خوب بودن و پاک زیستن است. گاه تظاهر به بدی نیز در زن وجود دارد که امری جدا از بد بودن است که البته کم‌تر پیش می‌آید.

زنی که تعین زنانهٔ خود را پاس می‌دارد، اعتماد به نفس دارد. زن‌های زیبا بیش‌تر، از زیبایی مایه می‌گذارند و آن را پشتوانهٔ اعتماد خود قرار می‌دهند. زشت‌رویان نیز به اندامی که در آنان بهتر است رو می‌آورند و آن را در معرض نمایش قرار می‌دهند. ممکن است زنی زشت باشد؛ ولی عضو مناسبی داشته باشد که همان را برای ایجاد اعتماد به نفس خود در معرض دید قرار دهد. چنین زنانی تلاش می‌کنند کمبودهایی را که در زیبایی دارند، این‌گونه جبران کنند.

سوی دیگر خودنمایی زنان این است که زن‌ها بر اثر کوششی که در جلب نظر دیگران ـ به‌خصوص مردها ـ دارند و با کششی که در طبیعت آن‌ها نهفته است، می‌توانند مهم‌ترین صحنه‌ها را ایجاد و دیگران را درگیر موضوعات شور و شیرین فراوان و ژرفی نمایند.

زن در جلب توجه شوهر و عشوه‌گری برای او، مهارت چشم‌گیری دارد و در این کار استاد است؛ به‌طوری که باید او را در این رابطه دانش‌آموخته و فارغ‌التحصیل دانست. البته باید گفت: بعضی زن‌ها، آن هم به چشم بعضی از شوهران، این‌گونه هستند.

سرچشمهٔ عشوه‌گری و خودنمایی زنان حق‌تعالی است و اوست که زن را این‌گونه آفریده است تا به واسطهٔ بالاترین عشوهٔ بشری خود، منبعی غیر مادی را متحول و متحرک کند.

رنگ، رو، نقش و نگارِ ظاهر آدمی، می‌تواند بیان‌گر بروز و ظهور همهٔ نقش‌های اصلاب و اجداد او باشد. نقش، نگار، رنگ، بو، ظهور و بروز آدمی، چهره‌ها و پرده‌های صورت و ساز باطن آدمی است و آن باطن، خود صورتی از گذشتگان و پیشینیان اوست. چیزی که از این بیان به دست می‌آید، این است که هر گُل یک بو و طعمی دارد و هر بو و طعمی نیز از گلی است. زنان نیز از این قاعده مستثنی نیستند.

ظاهر زن، جلوه‌ای از باطن اوست؛ بر این اساس، باطن زن را از ظاهر او می‌توان شناخت.

انتخاب رنگ لباس در زن‌ها می‌تواند نشان‌گر باطن آن‌ها باشد؛ البته به شرطی که در انتخاب لباس، خود آنان نقش اساسی را داشته باشند و جبر شوهر، چیرگی فساد، تربیت، تأثیرپذیری از دوست و مد روز و دیگر امور، در آن دخالت ننماید. بر این پایه، خودنمایی با لباس، موقعیت باطنی زن را بیان می‌دارد.

زنانی که لباس‌های روشن را انتخاب می‌کنند، زودتر ماهیت خود را نشان می‌دهند و انتخاب لباس‌های تیره، حکایت از پیچیدگی باطن پنهان آن‌ها می‌کند. لباس‌های روشن، حاکی از تندی عمل دارد و تحرک بیش‌تر و شیطنت‌های زودگذر است و لباس‌های تیره و تار، بیش‌تر حکایت از کندی و دوام عملکردها و کدورت‌زدایی آن‌ها می‌نماید؛ مگر این‌که این انتخاب به صورت آگاهانه و برای حفظ عفت و سادگی باشد.

تحرک، زرنگی، تیزی در امور و چالاکی در کارها و در حل مشکلات عملی و فکری، نشانهٔ سلامت فرد و ملاک موفقیت اوست؛ به‌خصوص در زن که وابستگی فراوانی به شوهر، فرزند و خانهٔ خود دارد.

رنگ و صورت و سر هر پدیده‌ای از خُلق و خو و سجایای باطن آن حکایت دارد. درشتی، خردی، کلفتی، نازکی، بزرگی و کوچکی سر و صورت هر یک از پدیده‌ها، خود زبانی از باطن آن‌هاست. این احکام و قوانین، منحصر به انسان نیست؛ اگرچه انسان از ظرافت خاصی برخوردار است و درک ویژگی‌های آدمی چندان آسان نیست.

 

اهمیت زنانگی زن و تعین بانشاط زنانه

در هر جایی که زن‌ها زن نباشند و زنانگی نکنند، کلفت خواهند بود و در هر جایی که مردها مرد نباشند، بوالهوسی و رسوایی خواهد بود. اگر زن، زنانگی نکند و مرد مردی نداشته باشد و مردانگی نکند، خانه خانه نیست، فرزند فرزند نیست، جامعه جامعه نیست و از تمامی این امور، جز صورت و شعاری باقی نیست. شعار و تظاهر، گوش فلک را کر می‌کند و رسوایی پی در پی دل می‌زند.

متأسفانه امروزه برخی زنان زنانگی نمی‌کنند و تعین زنانه ندارند و زن و مرد یا کلفت هم گردیده‌اند و یا تنها برای میهمانی‌ها به خود می‌رسند. چنین همسرانی حاضر به تحمل هم نیستند و یک‌دیگر را در حضور دیگران ضایع می‌سازند.

در خانه زن و شوهر باید به‌گونه‌ای با هم تعاون داشته باشند که سبب غفلت، انحراف و تضییع هم نگردند. چه بسیار می‌شود که زنی سی ساله به پیرزنی شصت‌ساله می‌ماند و مادهٔ کائنات و زنانگی و تعین زنانهٔ او ضایع شده است. در این صورت، اگر سر تا به پای او نیز طلا گرفته شود، تنها دل‌خوشی او آن است که آن را در عروسی یا روضه نشان دهد؛ وگرنه هیچ دل‌خوشی دیگری ندارد؛ زیرا بروز و ظهوری نسبت به ذات زنانهٔ خود دارد و زنی که چنین نشاطی ندارد، احساس مردگی و پژمردگی دارد.

اگر زنْ زن نباشد و زنانگی نکند، دنیا و آدمی‌زادی نخواهد بود. دنیا به زن و زنانگی و تعین بانشاط زنانهٔ اوست که آباد است. مرد با نیروی انگیزشی زن و زن بودن او بود که پا بر ناسوت گذاشت. زینت و زیبایی انسان و عالم به زن و تعین زنانه است؛ اگرچه زن از مشکلات و تلخی‌ها جدا نیست و این امر نیز از لطایف آفرینش زن است.

زندگی بدون زنْ رهبانیت، گوشه‌گیری و افلیجی است؛ زیرا زن است که منشأ رشد و فعالیت جامعه است اگر زنانگی کند. زن با همهٔ تلخی‌هایی که دارد، شیرینی‌های بسیاری نیز با اوست.

البته زنِ شیرین، بسیار شیرین و زنِ تلخ (زنی که تعین زنانه ندارد) بسیار تلخ است. زن هرچند، مانند بسیاری از چیزهایی است که در دنیا هم خوب دارد و هم بد؛ اما ویژگی زنان این است که خوب آنان بسیار خوب است و حد میانه ندارد و بد آنان نیز بسیار بد است و نمی‌شود که زن، بد باشد، اما بسیار بد و سلیطه نباشد، که از چنین زنی بباید پرهیز داشت. قدیمی‌ها می‌گفتند باید از سه چیز پرهیز داشت: سگ درنده، دیوار شکسته و زنی که سلیطه و دریده باشد.

دیوار شکسته بر روی سر می‌ریزد. سگ درنده داد و فریاد می‌کند و انسان را نجس و پاره می‌سازد. زن سلیطه از آن دو بدتر است؛ چون هر کاری که آن دو انجام می‌دهند، این یکی به تنهایی انجام می‌دهد.

سلطان و سلیطه از یک ماده هستند؛ سلطان از آن رو که سلطه و چیرگی دارد سلطان است و معنای آن اثباتی است؛ چرا که سلطهٔ او سبب آرامش مردم می‌شود؛ مثل دیواری که سایه گرفته و مردم به آن تکیه می‌دهند. به مؤمن نیز می‌توان سلطان گفت؛ چرا که مردم در پناه سلطهٔ او آرامش دارند.

البته می‌شود معنای ثبوتی نیز برای سلطان قائل شد و در خارج، شاهی را دید که سلیطه است و مثل سگ می‌درد و به جای آن‌که سایهٔ رحمت باشد، مردم را می‌درد و پاره می‌کند. برای نمونه، نادرشاه چشم عزیز خود را درآورد و او را کشت و دندانی را به صرف آن‌که کج بوده، می‌کشیده و وقتی سرباز وی به زنی تجاوز کرد و شوهر وی برای دادخواهی پیش او آمده بود، دستور داد آن مرد را بکشند.

نقش زن در جامعه به عنوان انسانی «خانه‌گزین – اجتماعی».

یکی از اصول کلان، اساسی و دقیق که باید مورد توجّه خاص قرار گیرد این است که زن و مرد همان‌طور که به طور کلّی مکمّل یک‌دیگر هستند، در شؤون خانه و اجتماع نیز این گونه می‌باشند. امور اشتراکی، خانه و اجتماع ندارد و زن و مرد در این‌گونه امور هم در خانه و هم در اجتماع باید دوش به دوش هم یار یک‌دیگر باشند.

در خصوصیات فردی نیز باید ملاک اختصاص روشن باشد. کارهایی که در خانه یا اجتماع ویژهٔ مرد یا زن است باید مورد شناسایی قرار گیرد و هر یک از آن‌ها به کارویژهٔ خود اهتمام داشته باشند.
بسیاری از کارهای منزل و بخش‌هایی از کارهای اجتماعی در حیطهٔ مسؤولیت زن است؛ همان‌طور که بخش عمده‌ای از کارهای اجتماعی و دسته‌ای از کارهای خانه در حیطهٔ وظیفهٔ مرد است؛ پس زنان باید امور اختصاصی و اشتراکی خود را پس از شناسایی همچون مردان دنبال کنند.
به طور کلی می‌توان گفت: زن موجودی است خانه‌گزین و اجتماعی و در مقابل، مرد موجودی است اجتماعی و خانه‌گزین. زن در دسته‌ای از کارهای خانه می‌تواند ایثار کند یا ارزش کار خود را طلب کند؛ اگرچه دسته‌ای از کارهای منزل برای زن الزامی است؛ همان‌طور که در امور شوهرداری و بعضی کارهای مربوط به پرورش فرزند یا زندگی که جهت اشتراکی دارد باید همراهی کامل وجود داشته باشد.
هرچند کار زن در اجتماع اختیاری است، در ظرف کلی و به‌طور نوعی از ضرورت و وجوب برخوردار است. البته، زن هر کاری را نمی‌تواند انجام دهد و به‌طور قهری کار اختیاری او میزان و حد و اندازه‌ای دارد.
او تنها در مواردی می‌تواند بیرون از خانه کار کند که به نوعی مربوط به «زن» باشد یا برای او و اجتماع ضرورت داشته باشد تا از این رهگذر، خودکفایی زن در جامعه تأمین شود. البته جامعه باید چنان اصطلاح شود که زن به جهت وظیفهٔ اجتماعی وارد صحنه شود؛ نه به خاطر مسائل مادّی یا آزادی‌های فردی و سلیقه‌ای و یا انحرافی. زن همچون مرد انسان است و باید انسانیت خود را در جامعه و منزل و هر نقطهٔ دیگری در سایهٔ سلامت و پاکی باز یابد.
بر اساس این طرح دقیق اسلامی که یاد شد، زن باید در جامعه نسبت به ویژگی‌های خود نقش عمده و اساسی داشته باشد، در حالی که نباید تمام وقت خود را همانند مرد درگیر اجتماع سازد؛ پس لازم نیست زن، خود را حتّی به کارهای اشتراکی که انجام آن هم از زن و هم از مرد ساخته است مشغول سازد، چه رسد به آن‌که بخواهد خود را به کارهایی که مربوط به مرد است مشغول سازد. کار او باید مربوط به جامعهٔ زنان باشد و این شامل کارهایی می‌شود که به‌طور طبیعی غیر از زن، کسی نمی‌تواند یا نباید آن را انجام دهد؛ مانند: پزشکی و تدریس زنان، پرستاری. اگر زن به هر دلیل معقول و مناسب خواست از خانه بیرون برود، همان‌طور که ضرورت نیز می‌یابد، اشکالی ندارد، ولی باید مسؤولیت‌پذیر باشد و حافظ حیثیت خود، شؤون شوهر و خانوادهٔ خویش باشد.
پس زن موجودی است «خانه‌گزین – اجتماعی» و مرد موجودی است «اجتماعی ـ خانه‌گزین» و بر این اساس، کارهای عمومی اجتماع بر دوش مردها و امور اساسی زندگی و خانوادگی بر دوش زن‌هاست و هر یک باید در محدودهٔ خاص خود در خانه و اجتماع به کار بپردازد تا تعادل زندگی، خانواده و اجتماع برقرار شود.
اصالت زن به خانه‌گزین بودن و اصالت مرد به اجتماعی بودن وی است. زن همچون حقیقتی مطلوب، باید حفاظت شود؛ چنان‌که او خود نیز باید پوشش خاص و عفافش را ـ که یکی از شؤون خاص اوست ـ حفظ کند؛ زیرا او موجودی مطلوب است و لازمهٔ مطلوبیت او، حفظ عفاف خاصّی است که مورد اتّفاق دین و عقل می‌باشد.
بنابراین، همان‌طور که لازم نیست زن در اجتماع به‌طور کلی، کارهای مردانه را دنبال کند، نباید نسبت به امور مربوط به خود نیز اهمال داشته باشد. زن باید نسبت به تمام کارهای مربوط به خود در جامعه فعّال باشد؛ از خرید و فروش اشیای شخصی وی، همچون پوشاک، لباس، طلا و جواهرات گرفته تا تحصیل و تخّصص‌های زنانه وپزشکی و حتّی جراحی‌های زنان. باید برای تحقّق حضور متناسب زنان و خودکفایی آنان در همهٔ این زمینه‌ها کوشید. البته لازم نیست زن در امور اختصاصی مردها نقش داشته باشد؛ برای نمونه، اگر زنی رانندهٔ اتوبوس یا کامیون شود، مشکلی از دوش جامعه و زن برداشته نمی‌شود، ولی چنان‌چه زن نتواند امور مربوط به خود را در جامعه دنبال کند، جامعه دچار مشکل می‌شود؛ همان‌گونه که امروزه این مشکل به‌ویژه در جوامع سنتی مشهود است.

 

مهریه

هم اینک در جامعه مردانی هستند که مهریه زن را بر خود حلال و روا می‌دانند. مردانی که خواستگاری آنان از زنان با وعده‌ای خالی از حقیقت همراه است و مهری را که بر عهده می‌گیرند نمی‌پردازند.

مردانی که گاه مهریه‌هایی با چند کیلو طلا یا صدها سکه قرار می‌دهند! گاه تعداد سکه‌هایی که به عنوان مهر گذاشته می‌شود چنان بالاست که حتی داماد نمی‌تواند ارزش ریالی آن را حساب کند و از سوی دیگر وی به هیچ وجه نمی‌تواند بفهمد این صدها سکه یعنی چه؟ مردانی که مهریهٔ همسر خود را نمی‌دهند و گاه به این بهانه که سرمایهٔ زندگی را با هم مشترک هستیم و گاه نیز گذاشتن مهریهٔ سنگین را احترام به خانوادهٔ عروس می‌دانند و مرد از ابتدا نیت پرداخت آن را ندارد. مردانی که توانایی پرداخت مهر را دارند و از پرداخت آن خودداری می‌کنند از طائفهٔ دزدان به شمار می‌روند.

باید دانست مهر زن در اسلام بسیار مورد احترام است و دین مبین اسلام زن را چنان پدپده‌ای قدسی می‌داند که استفاده از بخشی از مهر زن را شفابخش خوانده است. در روایت است: مالی از مهریه شیرین‌تر و گواراتر نیست و در روایتی دیگر است: به فرد بیمار، با بخشی از مهر زن خوراکی تهیه کنید و آن را به عنوان شفا به وی بدهید تا بخورد و شفا یابد.

مهر زن در اسلام مانند تربت امام حسین علیه‌السلام شفابخش است و خداوند مالی گوارا، حلال و شیرین را در پرتو ازدواج حق زن قرار داده است. مالی که باید به گوارایی و شیرینی به زن داده شود گاه زن آن را با فلاکتی پس از مردن شوهر از وارثان می‌گیرد و مهریه‌ای که می‌تواند گوارای وجود وی باشد زخمی بر تن دردمند زنی مصیبت زده وارد می‌آورد!

اسلام می‌گوید: زن پس از عقد و پیش از همبستری می‌تواند مهریهٔ خود را به صورت نقد مطالبه کند و سپس خود را با دریافت مهر در اختیار مرد گذارد و اگر مرد از پرداخت مهر خودداری کرد زن نیز می‌تواند مانع همبستری شود ولی چنان‌چه زن زفاف را بپذیرد، مهریهٔ وی نسیه می‌شود و به عنوان دین بر عهدهٔ مرد می‌آید و با توجه به شرایط عقد به هنگام مطالبه و استطاعت و قدرت مرد، پرداخت آن لازم می‌گردد و پس از زفاف نمی‌تواند از همبستری به بهانهٔ گرفتن مهر خودداری ورزد.

متأسفانه قداست مهر و انتظار شفابخشی آن نه‌تنها به عنوان یک فرهنگ نهادینه نشده، بلکه از آن غفلت گردیده و بیش‌تر افراد از چنین توفیقی و بیش‌تر زنان از چنان گوارایی مهر که دین بر آن نظر دارد محروم شده‌اند. مرد موظف است مهر همسر را به عنوان بدهی و دین خود برشمارد و آن را با رضایت و به گوارایی و خرسندی به وی بپردازد. البته پرداخت این بده‌کاری نیازی به مطالبه ندارد و مانند دیگر بده‌کاری‌هاست که مرد باید خود را موظف به پرداخت آن بداند.

از سوی دیگر در صورتی که زن مرد خود را برای خویش گوارا می‌بیند، ارزش وی از مهر او بیش‌تر می‌گردد، در این صورت می‌تواند مهر را به شوی خویش که گوارایی و قداست وی افزون بر آن مهر است ببخشد و بر گوارایی وجود خویش و قرب معنوی خود بیفزاید و در پرتو حصول چنین صفا و معنویتی است که استحقاق آن را می‌یابد که در بهشت به همسایگی خانهٔ حضرت زهرا علیهاالسلام فراخوانده شود.

در روایت است سه گروه از زنان حائز چنین مقامی می‌گردند: زنی که بر شوی خود که از حادثه‌ای در بیرون منزل نگران یا بد خلق شده، شکیبا باشد و تحمل او را بر خود هموار سازد و بر او مدارا روا دارد. دو دیگر زنانی که مهر خود را می‌بخشند! و دیدهٔ بصیر وی مرد شیعی و ولایت‌مدار خود را از همهٔ دنیا برتر می‌بیند و وجود او را هم برای دنیا و هم برای آخرت خود بسنده می‌داند. بخشش مهر به زن باید صورت قانون و حقوقی داشته باشد تا بر فرض با مرگ زن، وارثان زن از همسر وی طلب‌کار نگردند. بهتر است زن در بخشش مهر سند مکتوب به وی بدهد. نوشتن چنین سندی نمایشگر کمال دیگر زن است. البته شایسته نیست مرد از همسر خود بخواهد تا وی مهریه‌اش را ببخشد که چنین درخواستی که بخشش طلب است از جوان‌مردی به‌دور است و مردی که این‌گونه است در مردانگی خود مشکل دارد.

باید دانست در صورتی که زن صفای مرد را ببیند نه مهر زیاد می‌خواهد و نه مهر اندک خود را طلب می‌کند. زنی مهر خود را فراوان قرار می‌دهد که به مردان شک دارد و نمی‌تواند به مرد آیندهٔ خود اعتماد نماید یا در صداقت فردای وی و هوس‌های او تردید دارد. زنان موجوداتی بی‌طمع و بی‌ادعا هستند و با دیدن صفای مرد به خود او راضی می‌شوند. زنان ناسازگار یا شکاک صفایی از مردان ندیده‌اند، وگرنه دختر و زن ایرانی نجیب و اهل زندگی است. مرد نیز با دیدن بخشش مهر و فتوت زن چه بسا جوان‌مردی می‌کند و یک سوم از اموال خود را برای همسر خویش قرار می‌دهد تا او پس از مرگ وی به پسر و عروس یا دختر و داماد خود نیازمند نگردد و زندگی همراه با عزت و سرافرازی را داشته باشد.

دین ترسیمی زیبا، گوارا و شیرین از زندگی دارد و ما باید از افراط و تفریط غیر دینی به‌دور باشیم تا زندگی سالم و شیرین را برای خود به ارمغان بریم.

  دیهٔ زن؛ تفاوت یا تساوی

اشاره: تحول نقش و کارکردهای زنان و تغییر نگرش و رویکردهای جامعهٔ بشری به آن‌ها و ایفای نقش‌های متعدد اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در سطح جامعه باعث شده تا برخی هنجارهای فقهی و حقوقی مربوط به زنان مورد چالش و بحث و گفتگو قرار گیرد که از جملهٔ آن، بحث دیه و تعیین میزان آن است.

آیت‌الله نکونام در ابتدا دربارهٔ این سوال که آیا مبحث دیهٔ زنان امری روایی است یا قرآنی فرمودند: بعضی‌ها گفته‌اند این حکم از روایات اتخاذ شده و در قرآن جزو مشترکات است که چنین تلقی نادرست است.

 بحث دیهٔ زنان از دو جهت قابل بررسی است: یکی از جهت حکمی و از حیث سند و مدرک و دوم از جهت ملاک و مناط عقلی تا هم دارای اسنادی محکم باشد و هم از نظر عقلی مورد توجه قرار گیرد». وی سپس با اشاره به آیهٔ ۹۲ سورهٔ نساء گفت: «در این آیه بحث قتل خطایی عنوان می‌شود و پس از آن نیز این گونه آمده است که اگر کسی مؤمنی را به خطا کشت، باید یک بنده آزاد کند و دیهٔ مقتول را به وارث او پرداخت کند.

در این جا پرسش این است که آیا این مسأله در مورد زن و مرد یکسان است یا این حکم ویژهٔ مردان است که با توجّه به لفظ «من قتل مؤمنا»، آیهٔ شریفه از زن انصراف دارد و تنها مردان، مراد آن است. به عبارت دیگر در «القصاص فی القتلی الحر بالحر والعبد بالعبد والانثی بالانثی»؛ آزاد به آزاد، بنده به بنده و زن در مقابل زن، بر این اساس، اگر زنی، زنی را کشت، وی، مقابل و برابر آن می‌گردد.

صریح قرآن کریم در این‌جا این است که زن در مقابل زن قرار می‌گیرد؛ امّا مرد در برابر زن قرار نمی‌گیرد. اگر در قرآن در خصوص برخی موارد، حکمی بیان نشود، زن و مرد در آن موضوع مشترک هستند و تفاوتی میان زن و مرد نمی‌باشد؛ امّا دیه از مواردی نیست که بین زن و مرد مشترک باشد».

ایشان در پاسخ به سؤالی مبنی بر این که اگر در مورد زنی تعدی صورت گیرد و یا به خطا کشته شود، حکم آن از کجا به دست می‌آید فرمودند: «قرآن به مانند قانون اساسی است که چارچوب کلی را عنوان می‌کند و بسیاری از احکام؛ به‌ویژه جزییات احکام و حتی بسیاری از احکام فقهی و حقوقی از قرآن به دست نمی‌آید؛ امّا می‌توان جزییات، شقوق و اوصاف دیگر را از سنت به دست آورد و از نظر علمی و اجتهادی، از جهت حکم هیچ تفاوتی بین سنتی که سند محکم داشته باشد با قرآن کریم وجود ندارد».

وی مبحث دیه را را دارای لسانی قرآنی برشمرد که خصوصیات و تفصیلات آن روایی است و دربارهٔ آن میان شیعه و سنی اختلافی وجود ندارد».

آیت‌اللّه نکونام تصریح کرد: اعتقاد ما نسبت به اسلام بر این است که تمام احکام اسلامی زمینه‌های عقلانی دارد و حتی ما هیچ حکم تعبدی صرف نداریم و این‌گونه نیست که خداوند چیزی را بدون ملاک، حلال یا حرام کند.

بر اساس وجود چنین فرهنگی در شیعه، این سؤال پیش می‌آید که با نگاه عقلانی و نظری نباید میان زن و مرد تفاوتی باشد؛ حال چگونه می‌توان این موضوع را که دیهٔ زن نصف دیهٔ مرد باشد تبیین کرد. در این‌جا باید گفت به لحاظ عقلانی زن و مرد هر دو انسان کامل هستند؛ امّا تکرار یک‌دیگر نمی‌باشند، بلکه دو جنس متفاوت آن‌ها، ویژگی‌های متفاوتی را به همراه دارد.

تفاوت زن و مرد در ویژگی «خانه‌گزین بودن زن» و «اجتماعی بودن مرد» است؛ به این صورت که مرد موجودی است اجتماعی و خانه‌گزین و زن موجودی است خانه‌گزین و اجتماعی؛ یعنی هرچند زن باید اجتماع خود را اداره کند؛ امّا مرد در مورد مسایل اجتماعی مسؤولیت بیش‌تری را بر عهده دارد.

اسلام واقعیت‌ها را به موازنه اعمال کرده است؛ برای نمونه، در برخورد زن و مرد به هنگام ازدواج، این مرد است که باید مهر را پرداخت کند و زن مهریه را دریافت می‌کند و مرد است که باید نفقه پرداخت کند و مسؤول تأمین هزینهٔ زندگی است و همان‌طور که گفتیم اگر زنی کار کند، لازم نیست حقوق وی را هزینهٔ زندگی کند که این مسأله از نظر حقوقی بحث مهمی است. البته، شوهر می‌تواند در صورتی که شرط کرده است به زن بگوید که تو نباید کار کنی؛ امّا نمی‌تواند بگوید اگر کار می‌کنی باید نصف یا تمام حقوق خود را به من بپردازی.

تغییرات صورت گرفته در شرایط کنونی جامعه و دنیا شانتاژ و تبلیغات سیاسی است که زن را به‌نوعی دیگر استثمار می‌کند. آنان، کار اجتماعی را برای زن لازم می‌دانند؛ امّا کار اجباری؛ آن هم به‌طور کلی و یا به شیوهٔ امروزی درست نیست. تغییرات صورت گرفته در جامعه، ناسالم است و بار زیادی بر دوش زن گذارده است و نمی‌توان بر اساس ظلمی که صورت گرفته حکم ظالمانهٔ دیگری داد.

بنا بر قانون اسلام، اگر مردی از دنیا برود، زن می‌تواند ازدواج کند و این پدربزرگ است که باید از بچه‌ها نگه‌داری کند و حتی اگر او نیز نباشد، نظام، جامعه، دولت و مردم و مؤمنان باید به این مشکل رسیدگی کنند. بنابراین، اسلام هیچ باری بر دوش زن نگذاشته است؛ امّا وقتی به زن تحمیل می‌شود، او هم بر اساس عاطفهٔ فراوانی که دارد، رنج زندگی و بچه‌ها را به دوش می‌کشد».

معظم له در پایان طرح چنین مباحثی را مثبت ارزیابی کردند و فرمودند: «طرح این موضوعات مهم نباید به صورت سیاسی و یا ناآگاهانه باشد، بلکه تمام احکام، عقاید و افکاری که مطرح می‌شود باید با دلیل باشد؛ آن هم دلایل علمی که نتوان به آن‌ها شبهه و خدشه وارد کرد».

 

عبادت زن

قرآن كريم مى ‏فرمايد: «وَمَا أُمِرُوا إِلاَّ لِيَعْبُدُوا اللَّهَ». اولياى خدا براى غير خدا كار نمى ‏كنند. آنان براى خدا كار مى ‏كنند و چون خداوند گفته است به مردم خدمت نمايى براى مردم نيز كار مى‏ كنند. ممكن است كار براى مردم باشد ولى قصد براى مردم نيست و براى خداست. اگر كسى براى خود يا مردم كار كند «خدمت» است و چنان ‏چه كار را براى خدا مى ‏آورد، «عبادت» است.

زنی كه در خانه كار مى ‏كند و جارو و شست و شو دارد و غذا طبخ مى ‏كند، اگر براى خدا كار كند زن عاقلى هست و ميزان فهم وی بالاست اما اگر براى زندگى كار مى ‏كند «آبرودارى» است و چنان ‏چه براى شوهر كار مى ‏كند، «وفادارى» به شوهر و «جوان ‏مردى» است و در صورتى كه براى خدا كار مى‏ كند؛ هرچند كار شوهر را انجام مى ‏دهد «بندگى» و «عبادت» است.

اگر زن غذا را با قصد قربت درست كند مثل بانويى است كه در سجاده نماز مى ‏گزارد ولى اگر قصد قربت نباشد؛ هرچند در سجاده ساعت ‏ها در سجده باشد يا براى احترام به شوهر، براى زندگى خود، و براى حفظ شخصيت خود باشد عبادت نيست، اگرچه در صورتى كه كارهاى خانه را انجام دهد و قصد قربت ننمايد دست ‏كم خدمت نموده است.

سلام به شوهر و بوسه‏ ى پر مهر به او در صورتى كه با قصد قربت باشد همانند عبادات است.

 

مطالب مرتبط