ازدواج و تشکیل خانواده

ضرورت ازدواج و تشکیل خانواده در ناسوت

ازدواج و تشکیل خانواده

زن و مرد برای بقای نوع خود نیازمند تشکیل خانواده می‌باشند؛ زیرا شرایط زندگی انسان با حیوانات تفاوت دارد. در ازدواج و تشکیل خانواده، زن و مرد به یک‌دیگر نیاز پیدا می‌کنند تا با انتخاب طبیعی و مناسب، اساس یک خانواده را تشکیل دهند و سپس با پیدایش فرزندان، زندگی خانوادگی توسعه می‌یابد.

گذران زندگی به کار و کوشش و تعاون زن و مرد با یک‌دیگر نیاز دارد. کوچک‌ترین واحد اجتماع، خانواده است که با جمع خانواده‌ها در گرد هم، جامعه تشکیل می‌شود.

ازدواج و زندگی خانوادگی، کمالی است که هیچ کمال دیگری جایگزین آن نمی‌شود. همان‌طور که زمان، دارای فصولی است، آدمی هم دارای فصولی است و ازدواج، فصلی از حیات و زندگی است. کسی که ازدواج نکرده است، کمالی را از دست داده و مانند کسی که نقص عضوی داشته باشد، در تفکر و در فرهنگ ذهنی خود ناقص است. دوری از ازدواج، معلولیت ذهنی را می‌رساند؛ البته اگر عذر یا نقصی در جهات مختلف زندگی یا شخصی در کار نباشد.

 

انکار اصل نکاح و ازدواج

در دنیای امروز، برخی از انسان‌های ـ به اصطلاح ـ متمدّن، گذشته از ایراد بر اصل پوشش، اشکال‌های فراوانی بر اصل نکاح و ازدواج و تحقّق نکاح به‌واسطهٔ الفاظی چند، وارد ساخته و از ظلم طبیعت به زن در خلقت و امور روزمرّه و عادی فریاد سر می‌دهند. در این جا به طرح یکایک این اشکالات می‌پردازیم و بعد از تحلیل و بررسی در چند قسمت به آن‌ها پاسخ مناسب داده می‌شود.

 

بیان علمی یا خطابه سرایی؟

در پاسخ به این ایرادها ابتدا باید دو مطلب اساسی را در نظر داشت: نخست این‌که، مباحث علمی باید از هرگونه شعار و خطابه‌سرایی دور بوده و از دیدگاه عقل و اندیشه، هم‌راه با شناخت و رعایت عواطف انسانی بررسی شود تا واقعیت‌ها آن گونه که هست، بی‌پیرایه و به‌دور از تحریف، خود را نشان دهد.

دوم آن‌که، نباید فراموش شود که زن و مرد با آن که هر دو انسان‌اند و در خلقت و احکام، مشترکات فراوانی دارند و نقص وصیت‌ها کمبودی در انسانیت زن هم‌چون مرد نیست، ولی هر یک از آن‌ها دارای ویژگی‌ها و خصوصیات و احکام خاصّ خود می‌باشند که برای هیچ عاقلی قابل انکار نیست؛ به طور مثال: زن و مرد هر دو دارای جهاز تناسلی مناسب خود می‌باشند و هر یک به تناسب، از لذایذ مادّی بهره می‌برند و در تولید مثل مشارکت دارند و نقش عمدهٔ خود را ایفا می‌نمایند، ولی هر دو به یک صورت لذّت نمی‌برند، یک نوع آلت تناسلی ندارند و در تولید مثل هم نقش همگون ایفا نمی‌کنند.

همان‌گونه که مرد نمی‌تواند آبستن شود و زایمان کند، زن نیز نمی‌تواند مرد یا زنی را آبستن سازد و در تولید مثل نقش فاعلی داشته باشد. نمی‌توان گفت: چون زن پستان دارد و شیر می‌دهد، مرد هم باید پستان داشته باشد و شیر دهد وگرنه آزادی از دست می‌رود و حقوق بشر در خطر می‌افتد و عدالت در جامعهٔ انسانی نابود می‌گردد!

در بسیاری از امور تکوین و تشریع نیز نمی‌توان زن و مرد را در یک قالب ریخت؛ زیرا هر یک موقعیت و ویژگی‌های خود را دارند و نباید میان این دو دسته از امور اشتراکی و اختصاصی و تکوین و تشریع زن و مرد خلط و اشتباهی رخ دهد؛ زیرا هرگونه خطایی در این زمینه، چه از روی کوتاهی و قصور باشد و چه از روی آگاهی و تقصیر، آدمی را به گم‌راهی می‌کشاند و گرفتار نابسامانی‌های فکری و عملی بسیاری ساخته و جامعه را دگرگون و دچار انحراف و کاستی می‌نماید.

 

ازدواج؛ محدودکنندهٔ زن

آنان که به نکاح شرعی و رسمی – این سنّت الهی، منش آفرینش و هویت پوشیده و عریان آدمی – اشکال می‌گیرند، در مرحلهٔ نخست چنین می‌گویند: اصل آمیزش و مؤانست زن و مرد امری مسلّم و سنّتی طبیعی و حقیقتی اجتماعی است و نسبت به آن انکار و مخالفتی وجود ندارد، ولی نباید این امر، علّت محدودیت زن شود و آزادی او را به مخاطره اندازد؛ زیرا آزادی زن نیز یک اصل مسلّم است و در صدر تمام اصول مربوط به او قرار دارد و بر همهٔ آن‌ها حاکم است؛ به گونه‌ای که دیگر اصول با توجّه به حاکمیت این اصل تفسیر می‌شوند.

مؤانست و آمیزش زن و مرد با یک‌دیگر اصلی است که نباید انکار شود، ولی این امر نباید برای زن انزوا، گوشه‌گیری، وحشت و نگرانی را به هم‌راه آورد و اصل آزادی او را به خطر اندازد. چنین الفت و آمیزشی را باید به صورت طبیعی انجام داد، بی‌آن که ازدواج و نکاح شرعی و قید و بندهای سنّتی، محدودیتی ایجاد نماید، و بر فرض اگر نکاح و ازدواجی هم در کار باشد، زن نیز باید بتواند هم‌چون مرد با وجود تحقّق نکاح از آزادی کامل برخوردار باشد؛ به طوری که زن ومرد با آن که در کنار یک‌دیگر و زندگی زناشویی دارند، محدودیت و مزاحمتی برای هم فراهم نسازند.

پس ممکن است مؤانست و زناشویی محقّق گردد، بی آن‌که نکاح و ازدواجی در میان باشد. عقل واندیشه نیز ضرورت بیش از این مقدار را نمی‌پذیرد و هر امری که درخور ادراک عقل نباشد، به‌طور قهری برای عاقل قابل اعتنا نیست، هر چند فراوانی از مردم از آن حمایت کنند؛ چرا که بسیاری از خرافاتی که در میان بشر راه پیدا کرده است، ریشه در همین حمایت‌های عامیانه دارد.

حال اگر از مؤانست و زناشویی به «نکاح» تعبیر شود و آن را به عنوان سنّتی واقعی که مورد پذیرش همگان است، به شمار آورد و جایی برای انکارش وجود نداشته باشد، باز هم نباید زن و مرد به بهانهٔ چنین پیوندی محدود شوند و آزادی عمل از آنان گرفته شود.

باید زن هم به اندازهٔ مرد از آزادی عمل برخوردار باشد و بتواند در طول زندگی هر وقت بخواهد، بدون دلهره و اضطراب و یا اجازه از همتایش، با مردان دیگر، رابطه و یا دوستی و معاشقه داشته باشد؛ چه با هم‌راهی و حضور شوهر و چه بدون حضور او باشد؛ همان‌طورکه دست‌کم، گونهٔ شرعی این امر برای مردان مانعی ندارد.

محدودیت زن و سلب آزادی او به بهانهٔ ازدواج دلیل عقلی ندارد و ناشی از سنّت‌های دینی یا تعصّبات قومی و فرقه‌ای است. پس همان‌گونه که در ازدواج برای مرد وحدت زوج مطرح نیست، برای زن هم نباید وحدت شوهر مطرح باشد. همان طور که مرد می‌تواند با وجود داشتن یک زن، با زنان دیگری هم به صورت آزاد یا رسمی رابطه داشته باشد، زن هم باید بتواند با وجود داشتن شوهر با مردان دیگر روابط دوستانه داشته و در کمال آرامش از لذایذ مادّی و روحی کام یابد.

به بیان دیگر، پیوند و رابطهٔ زناشویی میان زن و مرد یک امر عقلی و سنّت طبیعی است و اساس رابطهٔ زناشویی، مؤانست و آمیزش است. لزومی ندارد که این رابطه تحت عنوان نکاح و ازدواج صورت پذیرد، و اگر هم صورت گرفت، نباید نفی‌کنندهٔ اصل خود (مؤانست) باشد و باعث رنج و وحشت یا ممنوعیت زن گردد.

اصل مؤانست و آمیزش طبیعی، چه به عنوان نکاح و چه بدون آن، نباید برای زن محدودیت‌های غیر متعارف ایجاد نماید و با اصل آزادی او درگیر باشد. آزادی زن اصل مسلّمی است که بر تمام اصول حاکم است و زن باید هم‌چون مرد به عنوان یک انسان با وجود پذیرش نکاح از آزادی عمل کامل برخوردار باشد؛ پس همان‌طورکه در نکاح، وحدت زن برای مرد ضرورت ندارد، نباید برای زن وحدت مرد در کار باشد.

پاسخ به ایراد اصل ازدواج: ازدواج؛ فراتر از یک آمیزش

اکنون در پاسخ باید گفت: تمام این سخنانِ سرشار از حرارت و گرمی، درگیر تشتّت، پراکندگی و در هم ریختگی آشکاری است و بر هر بخش از آن اشکالات فراوانی وارد است. تفصیل این پاسخ نیازمند دلایل عقلی و فلسفی بسیاری است که در این جا به طور فشرده به گوشه‌ای از آن‌ها اشاره می‌شود.

از بیان این افراد فهمیده می‌شود که نکاح را از نظر مفهوم و مصداق، چیزی جز مؤانست و آمیزش زن و مرد نمی‌دانند. آنان گرچه اصل آمیزش را سنّتی طبیعی به حساب می‌آورند، ولی در آن محدودیتی را برای زن نپذیرفته‌اند و زنی را که ازدواج کرده، هم‌چون زنان تنها و آزاد می‌شمارند.

خلط مفهومی در معنا و مصداق آمیزش، مؤانست و ازدواج، هم‌چنین قائل نبودن به محدودیت در نکاح، ناشی از عدم درک درست معنای نکاح و ازدواج است. نبود درک صحیح برای آنان از هویت نکاح و چگونگی تحقّق آن در نظر اقوام و ملل مختلف، موجب توهّمات بسیاری در این زمینه گشته است.

باید دانست که ازدواج، فقط موءانست و آمیزش یا مؤانست و یا آمیزش تنها نیست و صرف هر آمیزش و مؤانستی نکاح نمی‌باشد. نکاح واقعیتی فراتر از یک آمیزش است و معنای وسیع‌تری نسبت به آن دارد. در نکاح، وحدت تعلّق خاطر زن به مرد خاص، مطرح است و بدون این معنا، هویت نکاح در جانب زن محقّق نمی‌شود. مرد اگر چه در این جهت با زن از نظر کلّی متفاوت است، ولی چنین وحدتی در ظرف عینیت و تشخّص برای او نیز وجود دارد.

این روح معنای نکاح است که هر قوم و ملّتی به آن اعتقاد دارند و از اندیشه‌های اولی و ادراکات بدیهی بشر است. از آن جا که حقیقت نکاح در نظر همهٔ اقوام و ملل یک‌سان است، هر قوم و ملّتی با هر مسلک و دینی، نکاح قوم و ملّت دیگر را با هر خصوصیتی که دارد، درست می‌داند و مورد قبول و احترام می‌شمارد.

اصل ازدواج چیزی جز تعلّق خاطر زن به مردی خاص نیست و موءانست و آمیزش از آثار طبیعی این امر است. از این رو در اسلام «ایجاب» عقد نکاح توسّط زن اجرا می‌شود و مرد تنها آن ایجاب را «قبول» می‌کند. ایجاب، آن است که زن، خود را با آگاهی و ارادهٔ تمام و آزادی کامل و به‌طور ایجادی ـ انشایی در اختیار مردی خاص قرار می‌دهد. قبول مرد هم گرچه این چنین است، ولی تنها نسبت به پذیرش این ایجاب در ظرف عینیت و تشخّص خاص می‌باشد؛ پس در ایجاد عقد ازدواج، زن از آزادی عمل بیش‌تری برخوردار است و می‌تواند خواسته‌های خود را به راحتی مطرح و اعمال نماید و مرد تنها باید نسبت به چنین ایجابی پذیرش داشته باشد.

 

ازدواج؛ ندای نهاد آگاه بشر

این گروه یا باید اصل نکاح را نپذیرفته و با روح آن مخالفت کنند و در مقابل فطرت، سنّت الهی و عقاید همهٔ اقوام و ملل و طوایف انسانی بایستند و یا با اقرار به آن، بسیاری از سخنان نامناسب خود را اصلاح کنند و عنوان یک شوهر برای زن را با عنوان یک زن برای مرد مقایسه ننموده و هر دو را با هم نفی نکنند و تفاوت میان این دو امر کلّی را از هم باز شناسند.

بنابراین باید دید مشکل این دسته در «تصوّر» و فهم معنای ازدواج است یا در جهت «تصدیق آن» و یا آن که بی‌اعتقادی و زمینه‌های الحادی یا جهات سیاسی سبب انکار بدیهیات از سوی آن‌ها شده است. گرچه بررسی این امر در جای خود قابل اهمّیت است، ولی علّت هر چه باشد، در این مقام، این دسته برای ما به عنوان منکر امری بدیهی، چهره‌ای یک‌سان دارند.

ممکن است آن‌ها بگویند: هر چند نکاح مورد پذیرش همگان است، ولی ما می‌توانیم منکر اصل آن باشیم؛ زیرا در این‌گونه مباحث نباید به دنبال اتّفاق و اجماع اقوام و ملل بر یک نظر بود، بلکه تنها باید از دلیل پیروی کرد.

در پاسخ گفته می‌شود: این سخن بی‌اساس است؛ زیرا هر اجماعی بی‌دلیل نیست. گرچه ممکن است دسته‌ای از اجماع‌های همگانی ریشهٔ محکمی نداشته باشد، ولی نکاح از آن موارد نیست؛ چرا که ازدواج از اموری است که ریشهٔ دقیق علمی، فلسفی و روحی ـ روانی دارد و از نهاد آگاه بشر برخاسته و جز برای افراد ناسالم جای هیچ‌گونه توهّم و تردیدی ندارد. البته اگرچه نسبت به ازدواج چنین اجماعی وجود دارد و عامل تقویت بیش‌تر اذهان عادی می‌گردد، ولی خود علّت نیست، بلکه معلول دلیل محکم عقلانی و حقیقت سنّت طبیعی و شناخت غریزی و بدیهی بشر است.

مطالب مرتبط