ما نباید زندگی را شوخی بگیریم و گاه برخی از شوخیها بیشترین آسیب را به روح و روان همسر یا فرزند شما وارد میآورد.
یکی از این شوخیها این است که شما به فرزند خود بگویید من دوستت ندارم. اگر شما به واقع فرزند خود را دوست نداشته باشید اما آن را بر زبان نیاورید آثار و عوارض کمتری دارد تا وقتی که شما فرزند خود را دوست داشته باشید و به صورت زبانی به وی بگویید من شما را دوست ندارم. شما اگر به خانم خود کوچکتر از گل بگویید، وی آن را بایگانی میکند و سالها بعد آن را در جایی ظاهر میکند اما بهگونهای که این نازکتر از گل به درختی تنومند و ستبر تبدیل شده است و شما نیز هر روز با او در ارتباط هستید و مانند درگیری با فردی در اجتماع نیست که دیگر او را نبینید، بلکه همسر و فرزند شما با شما هستند و حتی بعد از مرگ نیز ممکن است سایهٔ آن درخت بر قبر آدمی سنگینی کند و وی در حالی بر سر قبر آدم بنشیند و به او خدا بیامرز بگوید که خاطرات تلخ وی آن را از لعن برای مرده تلختر نموده باشد و انسان را حتی در قبر نیز رنج میدهد. شوخیها را باید جدی گرفت. میگویند دو نفر از اعاظم گذشته که با هم همبحث بودند با یکدیگر قرار گذاشتند که هر کدام زودتر مرد، خبر آن طرف را به دیگری بدهد. یکی از آنان زودتر مرد و عالم بعدی روزها بر سر قبر وی میرفت تا بلکه وی به خواب او آید و از آن طرف به وی خبر بدهد اما هیچ خبری از او نمیشد که نمیشد تا آنکه شبی وی به خواب او آمد. عالمی که زنده بود به وی گفت سؤال من حالا دو تا شده است: یکی این که آن طرف چه خبر است و دیگر آن که چرا این همه دیر آمدی؟ او گفت ما دو نفر مدتها با هم زندگی میکردیم و من با شما شوخیهایی داشتهام که آن را به پای من جدی نوشتهاند و من تاکنون باید حساب آن شوخیها را پس میدادم؛ وگرنه به جدیهای من ایرادی نگرفتهاند.
با همسر و فرزند خود حتی نباید به شوخی کلمهای گفت که مایهٔ رنجش خاطر وی شود. زنان تمامی شوخیها را جدی میگیرند و بر اساس آن بهانه میگیرند. اینگونه است که با نزدیکترین افراد باید معاملهٔ دورترین افراد را داشت. درست است که خانم شما به شما محرم است اما شما نباید مشکلات کاری خود را با او در میان بگذارید. جوانمردی داشته باشید و مشکل را در خود فرو بخورید وگرنه با کمترین دعوایی این همسر شماست که آن مشکلات را به رخ شما میکشد. باید مشکلات را در خود سر کشید و شیرینیها را به منزل برد. میگویند مؤمن کسی است که «حزنه فی قلبه وبشره فی وجهه». به هنگام ناراحتی چهرهای خوشحال دارد و مشکلات خود را درون خویش پنهان میدارد. ما باید شخصیتی تناولگر داشته باشیم و مشکلات را در خود فرو ببریم و خوشیها را با دیگران تقسیم کنیم. مقدمهٔ آن نیز داشتن زبانی نرم هست و باید تیزی و تندی را از گفتار برداشت.
از این اصل، اصل دیگری زاییده میشود و آن این که مدیر موفق کسی است که زندگی شخصی خود را اصل بداند و کار را فرع آن قرار دهد؛ نه آن که کار برای وی اصالت داشته باشد و زندگی خانوادگی فرع آن باشد. ممکن است کسی برای کار خود دل بسوزاند و آن را در مسیر اهداف انقلاب و دین بداند اما ناگاه به خود میآید و میبیند همسر یا فرزند وی تمامی ارزشهایی را که وی برای احیای آن عمر گذاشته قربانی میکنند و تمامی گرههایی را که این بسته، آنان باز میکنند. یکی از شوخیهایی که زنان نسبت به آن بسیار حساس هستند این است که شما زنی دیگر را هرچند به شوخی بیشتر اهمیت بدهید. در این صورت است که زن اطمینان خود نسبت به شما را از دست میدهد و برای سنجش میزان پایبندی شما به خود، مرتب بهانه میآورد تا ببیند شما تا چه مقدار پای وی میایستید. اگر زنی به انسان اطمینان داشته باشد حتی اگر شما بر سر وی سنگ هم بزنید چیزی نمیگوید و زنی خود را برای دعوا آماده میکند که زخمی بر اطمینان او آمده باشد. زن، موجودی عاشق و عاطفی است و به صورت اولی مرد خود را میخواهد مگر اینکه چیزی از او شنیده باشد که وی را به شک انداخته باشد و لازم ببیند باید مرد را آزمایش کند و اگر زنی به مرد خود اطمینان داشته باشد، هیچ تمنای دنیوی از او ندارد و نه از او خانهای میخواهد و نه خودرویی. هزینههایی که زنها از مردها میخواهند بیشتر به خاطر شکی است که مرد در دل آنها کاشته است. درست است زنها در هر امری عاطفی هستند اما در خواستن مردی که به او اطمینان دارند منطقی هستند. زن موجودی شگرف و شگفت است و دارای قدرت شگرد است و بدون آنکه نیاز باشد مردی را بزند با شگردهای خود او را تنبیه میکند؛ برخلاف مرد که تنها با زدن میتواند زن را تنبیه کند و قدرت شگرد در وجود او نیست. زن مثل کسی میماند که در دعوا گوش میگیرد و مرد مثل کسی است که در دعوا به یخه میچسبد. کسی گوش انسان را میگیرد که در موضع قدرت باشد و کسی به یخه آویز میشود که قدرتی همسان یا کمتر از آدمی داشته باشد و برای همین است که شما نیز بیدرنگ یخهٔ او را میگیرید اما اگر کسی گوش شما را بگیرد بر میگردید و نگاه میکنید که این چه کسی است و بیدرنگ با او درگیر نمیشوید. به هر روی شوخیهایی که زنان به آن حساس هستند زندگی را سست میکند و قدرت مدیریت را در شما پایین میآورد و جراحتی بر زندگی وارد میآورد که درمان آن بهراحتی ممکن نیست. درست است که ممکن است مشکلات اقتصادی، بیماریها و پرکاریها دامان مرد را گرفته باشد اما هیچ یک از این مشکلات عذر موجهی نیست و انسان به بهانهٔ آن نمیتواند نسبت به زندگی خانوادگی خود اهمال داشته باشد. شما باید بگویید من به عشق شماست که صبح تا به شب کار میکنم نه آن که بر سر آنان منت داشته باشید که من صبح تا به شب کار میکنم تا لقمه نانی برای شما به دست آورم. نباید فکر کرد بسیاری از مشکلات برآمده از امور مالی و قدرت خرید پایین است، بلکه بیشتر مشکلات ناشی از نحوهٔ برخوردهاست. در رابطه با نحوهٔ مدیریت آقا امیرمؤمنان علیهالسلام آمده است: «اذا خرج فی القوم کان رجلاً وإذا دخل فی البیت کان صبیا»؛ وقتی حضرت امیرمؤمنان به جامعه قدم میگذاشتند یک مرد دیده میشدند و کسی جرأت نداشت در چشم ایشان نگاه کند اما وقتی به خانه گام مینهادند همچون کودکی بچگی میکردند. شما شنیدهاید وقتی ایشان به خانهٔ آن زن فقیر که کودکانی یتیم داشت رفتند، فرزند او را بر دوش گرفتند و سواری دادند. کسی که مدیریت داشته باشد مشکلات بیرون را به خانه نمیبرد و در منزل خاضع، افتاده و پر مهر است. او شیرِ بیرون و خاک خانه است. کسی که کیف سامسونت محل کار خود را به دست میگیرد و به خانه میرود، بزرگترین اهرم شکست زندگی خود را در دست دارد و زن و فرزند با دیدن آن فکر میکنند این میرزا قشمشم ژستبگیر است که وارد شده است. در منزل باید هر رسم و عنوانی را پنهان نمود. ما باید خود را نزدیک خانه بتکانیم و تمامی اسم و عنوانهای کاری و خستگی و بیحوصلگی آن را از خود دور نماییم و سپس به خانه قدم بگذاریم. اگر نظام کاری ما سامانی درست داشت باید به کسانی که شغل رفتگری دارند گفت در ادارهٔ خود دوش بگیرید و لباس خود را تعویض کنید و سپس به خانه بروید. البته ما شغل رفتگری را برای مؤمنان درست نمیدانیم و نظر ما این است که این شغل باید به شرکتهای خارجی که کارگران خارجی دارند سپرده شود تا شخصیت فرزندان مؤمن در محیط مدرسه و کار آسیب نبیند. ما باید چنین رفتاری داشته باشیم و برای منزل ساختاری پدرانه، شوهرانه و محبتآمیز، افتاده و آرام به خود بگیریم.