بعد از «نفس» مرتبهٔ «عقل» قرار دارد و «قلب» یا «دل» ساحت بعد از آن است اما چگونه میشود با فعلیت عقل و نیز قلب، این دو با هم سازگاری داشته باشد؟ هم عقل برای نفس سِمت فرماندهی دارد و هم قلب و از سویی عقل حسابگری دارد و قلب ایثارگری و میان حسابگری و ایثارگری تنافی و ناسازگاری است تا آن که یکی بر دیگری غلبه کند. نزاع عقل و عشق که بسیار معروف است در این مرتبه به وجود میآید.
ما این مطلب را در بحثهای روانشناسی خود آورده و در آنجا این نزاع را اینگونه پایان دادهایم که عقل در بُرد کوتاه، تمام مدیریت را به دست دارد و برای تمامی برخوردها، گفتهها و دیگر امور زندگی حسابرسی دارد، امّا با تولد و زایش قلب، در بُرد بلند این دل است که تمام مدیریت حتی مدیریت و کنترل حسابگریهای عقل را به دست میگیرد. برای همین است که عشق برتر و بالاتر از عقل است:
حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد(۱)
«عشق» به معنای شکوفهٔ عقل در دل است که رشد و نضج دارد. عقل از آن جا که تنها حسابگری دارد عِقال و پایبند است و بر اساس قانون و قاعده کار میکند، امّا دل مرکز ایثارگری است و مرزی ندارد و حتی قانون نمیتواند آن را محدود کند. هرچند عشق جنون نیست و همواره خیررسانی دارد و اعمال غیرعاقلانه ندارد، اما در بند حسابگری نمیماند و ایثارگری را ارج مینهد؛ چرا که عشق شکوفه و ظهور عقل است. کسی که موتور عشق و قلب در وی روشن شده است مانند هواپیمایی است که در اوج پرواز میکند، بلکه مانند فضاپیماهایی است که از سکوهای پرتاب اوج میگیرد. این فضاپیماها دارای چاشنیها و موتورهایی است که میتواند آن را تا مسافتی ببرد و سپس از آن جدا میشود و فضاپیما بعد از آن با انرژی تولیدی از خود ادامهٔ حرکت میدهد. در آدمی نیز اگر عقل بتواند نفس را پرواز دهد بعد به قلب میافتد و خود زایا و مولد میشود و قدرت تولید مییابد و در این موقع نه این که عقل از آدمی جدا شود، بلکه عقل وی تبدیل به دل و قلب میشود، اما بیشتر افراد این موتورهای حرکتی را که در وجود تمامی آنان تعبیه شده است به حرکت نمیاندازند، برای همین است که قرآن کریم از آنان نفی عقلورزی دارد نه عقل و میفرماید: «وَأَکثَرُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ»(۲). این آیه از یک حقیقت خارجی و عینی خبر میدهد نه آن که بخواهد به انسانها ناسزا بگوید! کسی که فقط با نفس یا عقل حرکت میکند با موتوری حرکت میکند که برد آن کوتاه و سرعت سیر آن اندک است برای همین است که از ناسوت فراتر نمیرود و بعد از هفتاد سال دوندگی و تلاش، تنها صاحب خانه و خودرو، همسر و چند فرزند با سرمایهای شده است اما از معارف و نیز از عشق و محبت چیزی ندارد. برد کوتاه گاه شیطنت محض میشود؛ چنانکه در روایت است:
«أحمد بن إدریس، عن محمّدبن عبد الجبّار، عن بعض أصحابنا رفعه إلی أبی عبد اللّه علیهالسلام قال: قلت له: ما العقل؟
قال: ما عبد به الرحمن واکتسب به الجنان، قال: قلت: فالذی کان فی معاویة؟ فقال: تلک النکراء! تلک الشیطنة، وهی شبیهة بالعقل، ولیست بالعقل»(۳).
ـ از امام صادق علیهالسلام پرسیدم: عقل چیست؟ امام صادق علیهالسلام فرمودند: چیزی است که خداوند رحمان به آن عبادت و پرستش میشود و بهشت با آن به دست میآید، عرض کردم: پس چیزی که در معاویه است چیست؟ امام علیهالسلام فرمود: آن زشتی و شیطنت است و چیزی شبیه به عقل است اما عقل نیست.
مرکز تصمیمگیری آدمی آن هم در برد کوتاه، عقل است، اما در برد بلند، خود عقل از جنود قلب و دل میشود و از آن دستور میگیرد. عواطف در بُرد بلند پیدا میشود. اولیای خدا مرکز عاطفه هستند! هزاران مادر دلسوز کنار هم گذاشته شوند به کمترین میزان عاطفهٔ حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام نمیرسند و ایشان پدر امت حتی برای مادران است: «أنا وعلی أبوا هذه الأمة»(۴). این بحث روانشناسانه قابل اثبات است و میتوان به تجربه ثابت نمود کسی که ایمان ندارد موتور تعبیه شده در وجود خود برای حرکت در بُرد بلند را نتوانسته است به کار اندازد و او قلب یعنی انرژی برای همراهی در مسافتهای طولانی را ندارد و اندکی حرکت دادن او سبب میشود بهطور کلی بشکند و از هم بپاشد.
خداوند نیز بر اساس عشق کار میکند. برای همین است که میفرماید: «وَاللَّهُ یرْزُقُ مَنْ یشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ»(۵) و «إِنَّمَا یوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیرِ حِسَابٍ»(۶)؛ یعنی عقلها دیگر نمیتواند آن را حساب کند، اما دل و قلب حساب آن را دارد.
________________________________
۱٫ دیوان خواجهٔ شیراز، غزل ۱۲۱٫
۲٫مائده / ۱۰۳٫
۳٫ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج ۱، ص ۱۱٫
۴٫ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، ج ۱، ص ۹۱٫
۵٫ بقره / ۲۱۲٫
۶٫ زمر / ۱۰٫