اقتضاءاتی که بر پیدایش عشق موثر است بر دو قسم طبیعی و ربوبی است.
اقتضاءات طبیعی مانند امور خَلقی حاصل از وراثت، مزاجها، تولد در سال یا ماهی خاص که با حرکت ستارگان در ارتباط باشد و اقتضاءات خُلقی و تربیت در محیط خاص میتواند علت ناقص برای پیدایش عشق باشد، اما علت تام برای آن نیست.
به تعبیر فنی، تنها حکم اقتضا را دارد و میتواند مسیر رسیدن به عشق را در پرتو یافت صفات خود و همسانگزینی بر معیار آن، هموار نماید و از مشکلات آن بکاهد و راه رسیدن به آن را نزدیک کند؛ همانطور که اگر طبیعت عوامل جمود و بستگی را در مسیر آدمی قرار دهد مسیر رسیدن به عشق را دورتر و رسیدن به آن را سختتر مینماید؛ برای نمونه زندگی در دره که زندگی در سراشیبی است و نیز زندگی در محیطهای کوچک مانند روستا، اقتضای تنگنظری و جمود دارد و به عکس، زندگی در دامنهٔ کوه سبب صلابت میشود. بسیاری از آنچه در طالعشناسی عشق گفته میشود حقیقت ندارد و بخشی از آن نیز تنها در حکم اقتضاست، نه بیشتر. طالعشناسی و تفال میتواند آدمی را در مسیر زندگی شغلی و نیز زندگی مشترک مشورت دهد و خصوصیات کسی که به او بیشترین قرابت را دارد و مددکار و همکار و رفیق او میشود معرفی نماید.
اقتضاءات ربوبی نیز حکم مقتضی را برای پیدایش عشق دارد، نه علت تام. آدمی بر اساس اقتضاءات روحی و به تعبیر درستتر ربوبی، گاه از کسی خوشامد دارد و گاه کسی را بد میدارد. این خصوصیات نخست در نگاهها و سپس در گفتههاست که نمود پیدا میکند و کسی به صرف شنیدن سخن دیگری نسبت به او موضع میگیرد. روحها با هم تجانس دارد و روحی که با روح دیگر هویتی هماهنگ داشته باشد در طبیعت با او انس میگیرد. برای همین است که هر کسی در پی آن است تا فردی مانند خود را بیابد. شجاع از شجاع و عالم از عالم خوشامد دارد که زبان روح یکدیگر را درک میکنند. همکاریهای شغلی و زندگی مشترک زناشویی از این عوامل تاثیر میپذیرد. مرد شجاع هیچ گاه نمیتواند با زنی ترسو و بزدل سازگار باشد و میان آنان جنگ اعصاب پیش میآید؛ چرا که دو روح نامتجانس و متنافر دارند؛ هرچند هر دو میتوانند از خوبان و مومنان باشند و تلازمی میان این که دو فرد خوب یا بد باید با هم تجانس داشته باشند نیست؛ چرا که تنافر و تجانس به جنس آنان مربوط است؛ همانطور که لباس مخمل و ابریشم تناسبی با هم ندارد و نمیتوان از آن دو در دوخت یک لباس استفاده کرد با این که هر دو از پارچههای مرغوب است.