در عشقي كه با ازدواج شرعی است، زن در مدار آن سبب صفای نفس مرد و مرد نیز برای همسر خود باعث صفای نفس زن میشود.
کسی که در این عشق قرار میگیرد زمینه برای رسیدن به حق تعالی را پیدا میکند؛ چرا که این عشق است که به او حرارت و انرژی لازم برای سیر و بر شدن و عروج را میدهد.
عشق در ناسوت ، دارای سه مرحله است:
یکم: عشق حق تعالی؛ کسانی که در این مرتبه هستند ، به ذات حق تعالی وصول یافتهاند و عین زیبایی و عشق میگردند، ولی هر کسی به دیدهٔ نفس خود تنها میتواند وجهی از آن را بیابد و چهرهٔ واقعی آنها برای غیر عاشقان مقرب ممکن نیست و جمال زیبا و دلآرای آنان تنها به دید صاحب دیدگان باطن میآید و حقیقت چهرهٔ آنان دیده نمیشود. برای نمونه، حق تعالی بر جمال چهرهٔ ناموس خود؛ حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام حجابی انداخته بود که کسی نمیتوانست آن را ببیند. چهرهٔ دیگر حضرات معصومین علیهمالسلام نیز چنین میباشد. به تعبیر دیگر، در زمان آن حضرات علیهمالسلام عاشقی حقیقی نبوده است که بتواند گزارشگر چهرهٔ جمال ایشان باشد.
دوم: عشق عفیف؛ این عشق همراه با عفت و بهدور از وسوسه است و همان ازدواج شرعی است که زن در مدار آن سبب صفای نفس مرد و مرد نیز برای همسر خود باعث صفای نفس زن میشود. کسی که در این عشق قرار میگیرد زمینه برای رسیدن به حق تعالی را پیدا میکند؛ چرا که این عشق است که به او حرارت و انرژی لازم برای سیر و بر شدن و عروج را میدهد. عشق عفیف، زمینه و بستر برای پیدایش عشق ربوبی است. مومن با مستی شب در کنار همسر خود است که میتواند حق تعالی را در آغوش گیرد.
سوم: عشقی که از چیرگی نفس و از شهوت است و مدار شریعت را رها کرده و در مسیر هوس گام برمیدارد. تنها همین عشق است که ناخالصی، انحراف، گمراهی و آلودگی دارد. گروندگان به این عشق است که زیباییهای معشوق خود را که قیافهای جلف دارد بیان میکنند. کسانی که از درک زیبایی حقیقی عاجز میباشند و نفس آنان زیبایی را در چهرهٔ بدکارهها ترسیم میکند و مصداق این فراز میباشند: «سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی» (طه / ۹۶)؛ و نفس من برایم چنین فریبکاری کرد؛ یعنی نفس افراد آلوده به تسویل میافتد و چهرهٔ فرد آلودهای را برای آلودهای دیگر زیبا مینماید. فرد در این مرحله بندهٔ نفس خود میگردد و تنها هدف وی لذتبردن است. شخص در این مرتبه انصاف و غیرت خود را از دست میدهد و به ناموس دیگران بهراحتی دستاندازی میکند و از آن لذت میبرد. چنین تجاوزهای ناموسی عوارض طبیعی خانمانبراندازی را در پی دارد.
عشق، در زمانهٔ ما، بیشتر از نوع سوم است و دو عشق دیگر هم غریب است و هم مظلوم. این روزها عفت به خمودی معنا میشود. اگر عفت به خمودی معنا شود معصیت فراوان میشود و انواع وسواسها و وسوسهها به افراد جامعه هجوم میآورد. زن که میتواند الهه عشق باشد و به نفس صفا و جلا دهد همه جا دور داشته میشود. در چنین جامعهای است که مینویسند: «محبت که گناه نیست». دوست داشتن کمال آدمی است و گناه نیست، امّا عشق هم بی حد و مرز و لاابالیگری نیست. عشقی سبب کمال میشود و صفا میآورد که از آلودگی به دور باشد. عشق و محبتی که آلوده باشد خود سبب وسواس، اختلال حواس و پریشانخاطری و غلبهٔ نفس میشود و دل را بهانهگیر، پر توقع، شرور، بیتربیت و لوس مینماید. عشقی که میتواند نور و روشنایی بیاورد با آلودگی لجنمال میشود و سبب تاریکی، نکبت و بیماری روانی میگردد.
روانکاوی هنوز بر این مساله دقیق نشده است که عشق سبب صفای فراوانی میشود. بسیاری از امراضی که امروزه رایج شده از نبود عشق و صفاست. عشق نه تنها باطن را صاف و بیپیرایه، بلکه حتی بدن را صاف و شفاف میکند. عشق از حیات است و حیات در عشق است و عمر را طولانی میکند. عشق اعصاب را قوی میکند. جامعهای که عشق در آن ضعیف شود انواع بیماریها؛ همچون خباثت، بخل، عناد، ضعف ایمان و ناهنجاریهای جنسی فراوان میشود. بنابراین سلامت جامعه در ترویج عشق عفیف است.
عشق امروزه معنایی انحرافی گرفته و بر وسوسههای نفسانی و شهوت شیطانی اطلاق میشود. امروزه وقتی میخواهند بنوازند و با رقصهای مختلط خوشگذرانی کنند میگویند: «برویم عشق و حال»؛ در حالی که عشق حکایت پر سوز و گذار دل و درد و ناله و اشک و آه است. قمار عشق آن زمان است که آخرین قطرهٔ خون شهید میچکد، این نرد عشق است. عشق در کربلای پیامبر عشق؛ امام حسین علیهالسلام است و کربلاست که بارانداز عاشقان نامیده شده است. تمامی انبیای الهی باید در مکتب او عشق بیاموزند. عشق در زهرای مرضیه علیهاالسلام است که در فراق پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اشک میریزد و ناله میزند به گونهای که اهالی مدینه به ویژه دشمنان، تحمل اشکهای آن حضرت علیهاالسلام را ندارند و در پی اعتراض آنان، ایشان به بیت الاحزان میروند. گریهٔ آن حضرت علیهاالسلام شدت هجر آن حضرت را میرساند. عشق این است و آنچه امروزه نام عشق گرفته است بیحرمتی به ساحت قدسی عشق است. این اولیای خدا هستند که عاشق میباشند و درد، هجر و سوز حق تعالی دارند، نه غم دنیا.